«هيروگليف» براي ادامه سردرگمي “چپ”!
«گذار از سرمايه داري» از ديد سعيد رهنما

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۲۴(۲۲ خرداد ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

اخيراً به نقل از «شرق»، «گفت و گو [ي كتبي] با پرويز صداقت دربارهء كتاب “گذار از سرمايه داري”» در اخبار روز انتشار يافته است (١٧ مي ٢٠١٧). آن طور كه «شرق» در مقدمه ي خود بر گفت و گو مي نويسد، نويسنده و يا جمع آوري كننده ي نظرات طرح شده در كتاب، سعيد رهنما است. سعيد رهنما «استاد علوم سياسي دانشگاه يورك كانادا» است.

پرويز صداقت ترجمه كتاب را به فارسي (٢٠١٦)  عرصه كرده. اكنون او به طور كتبي به برخي از پرسش ها درباره ي مضمون كتاب پاسخ داده است. ظاهرا علي سالم اين گفت و گو را به نقل از «شرق» براي انتشار در اختيار اخبار روز قرار داده است كه در ستون اصلي “ديدگاه” در اين صفحه انتشار يافته. بدين ترتيب، بايد اميدوار بود كه تا اينجا بخشي از يكي از «هيروگليف»ها (ماركس) درباره ي اين نكته شفاف تر شده باشد كه سرگذشت انتشار مضموني از كتاب «گذار از سرمايه داري» كه در «شرق» انتشار يافته، چه بوده و اين مصاحبه چگونه به اخبار روز راه يافته است. (١) ناگفته نماند كه هيچ جا آدرسي براي مطالعه كتاب داده نمي شود.

١- در پرسش نخست درباره ي «معيار انتخاب متفكران در كتاب»، پاسخ صراحت دارد و هم زمان «هيروگليف» گونه است. در حالي كه «شرق» نظرات را به «دوازده متفكر برجسته ماركسيست» نسبت مي دهد كه در كتاب «گذار از سرمايه داري» انتشار يافته. پرويز صداقت، مترجم كتاب به فارسي، ظاهراً در پاسخ به «شرق»، و با بهره گيري از نظرات سعيد رهنما، «استاد علوم سياسي دانشگاه يورك كانادا»، نظرات مطرح شده در كتاب را نظرات «ماركسيست هاي غيرارتودكس» مي نامد.

تزيينِ چنين دستهِ گلِ متنوعي كه در آن از هر چمن گلي قرار دارد، به معناي نادرستي نظرات ابراز شده نيست. ديرتر به برخي از نظرات درست و براي شرايط ايران قابل استفاده اشاره خواهد شد. بلكه آن چه دسته گلِ نظرات «چپ غير ارتودكس» را به هيروگليفي بدل مي سازد، كه نتيجه گيري از آن براي مبارزه ي در جريان چپ آسان نيست و كمكي براي پايان بخشيدن به سردرگمي “چپ” از كار در نمي آيد، باقي ماندن مضمون كتاب در سطح انتزاعي عام است. انتزاعي كه دور از نياز واقعي جنبش هاي ضد سرمايه داري مطرح مي شود. انتزاعي كه عملاً در خدمت موضع ضد كمونيستي قرار مي گيرد.

براي نمونه در نوشتار انتشار يافته كه در تنظيم آن ايراني ها شركت دارند و «شرق» انتشار آن را در ايران به عهده گرفته است، كوچك ترين كوششي براي بهره گيري از نظرات براي برطرف ساختن بحران اقتصادي- اجتماعي در ايران ديده نمي شود. هيچ پل فكري ميان انديشه هاي طرح شده و مبارزه ي روز مردم در ايران براي دستيابي به آزادي و عدالت اجتماعي برقرار نمي شود.

در عوض، به اصطلاح از موضع “چپ”، مواضع صريحي عليه دولت نيكلاي مادورو در ونزوئلا مطرح مي شود. دولت مادورو كه بر پايه ي انتخابات مبتني بر قانون اساسي اين كشور انتخاب شده است، و راست افراطي و در ارتباط با امپرياليسم آمريكا مي كوشد اين دولت منتخب را با “مدل ميدان” در اوكرائين سرنگون كند، مورد انتقاد قرار مي گيرد. مسئوليت «تجربه تلخِ» در جريان در ونزوئلا، يك دست به حساب دولت انتخاب شده ي ونزوئلا گذاشته مي شود. در حالي كه اوا مورالس، رئيس جمهور بوليوي آن را «كودتاي كه از طرف نيروهاي خارجي پشتيباني مي شود» ارزيابي مي كند (جهان چوان، ٧ جون ٢٠١٧).

مترجم كتاب، پرويز صداقت، به نقل از كتاب (؟) و با تحريف واقعيت، از مادورو، رياست جمهور ونزوئلا مي خواهد كه از اورتگا در نيكاراگوئه بياموزد و كنار رود. در حالي كه كنار رفتن اورتگا به دنبال انتخاباتي عملي شد كه طبق قانون در نيكاراگوئه برگزار شد و فرد ديگري به عنوان رئيس جمهور انتخاب گشت. در صفحه دوم نوشتار، اين موضع كتبي نظريه پرداز (يا مترجم؟) چنين بازگو مي شود: ««تجربه تلخ اين روزها در ونزوئلا نشان مي دهد كه تجربه واگذاري قدرت توسط ساندنيست ها در دهه ١٩٨٠ كه به شكل قهرآميز قدرت را تصرف كرده بودند، چــه [!] تجربه ارزشمندي است»! بررسي مشخص شرايط در نيكاراگوئه و ونزوئلا نقشي در اتخاذ موضع «چپ غيرارتدوكس» براي طرح موضع جانبدار نيروهاي راست افراطي و توطئه گر در ونزوئلا ندارد! اما مي توان با به كار گيري واژه ي «چـــه»، آب دهان به راه افتاده را نزد «چپ غيرارتدوكس» در چشم ذهن ديد!

مي بينيم كه «چپ غيرارتدوكس» خيلي هم دل نگران واقعيت ها نيست! بي علت هم نيست كه اين “چپ” بر اين واقعيت چشم مي بندد كه تبديل سوريه به ليبي و يوگسلاوي، عراق و … جديد، بخشي از برنامه “نقشه ي خاورميانه بزرگ” امپرياليسم آمريكا را تشكيل مي دهد. طرحي كه برژينسكي كه اين روزها مرد، طراح آن است. اما لبه تيز انتقاد اين چپ غيرانقلابي و خواستار «سوسيال دموكراسي راديكال» (هيروگليفي ديگر!)، متوجه اسد و پوتين است و نه خواستار دفاع از حفظ تماميت ارضي و استقلال ملي سوريه! انگار اين “چپ”، ورقه تضمين امپرياليسم را براي حفظ تماميت ارضي و استقلال و حاكميت ملي ايران در جيب دارد! معلوم نيست چرا بايد سياست روسيه مبني بر پافشاري بر سر حفظ تماميت ارضي و حق حاكميت سوريه توسط «چپ غيرارتدوكس» محكوم شود؟

پيش تر اشاره شد كه هيچ پل فكري ميان انديشه هاي طرح شده و مبارزه ي روز مردم در ايران براي دستيابي به آزادي و عدالت اجتماعي برقرار نمي شود! علت اين امر روشن است! شرايط مشخص حاكم بر ايران در دهه هاي طولاني، كوچك ترين زمينه اي براي تاثير انديشه سوسيال دمكرات را، نه از نوع راست و نه از نوع «راديكال» آن ممكن مي سازد. در كشوري كه رژيم ديكتاتوري سلطنتي و ولايي مي خواهد خفقان قبرستاني را به توده ها تحميل و آن را ابدي سازد، خود تنها امكان تحولات انقلابي را باز گذاشته است. آن ها كه مي خواهند انتزاع هاي هيروگليف گونه نظريه پردازان را از كشورهاي سرمايه داري در خاك زمين نبرد طبقاتي در ايران بكارند، آب در هاون مي كوبند! ناتواني در نتيجه گيري از اين انتزاع ها براي شرايط ايران، كه در سكوت در اين باره در “ترجمه”ها و “مقدمه”ها وجود دارد، نشان اين واقعيت است.

٢- معلوم نيست كه چرا نبايد به «تجربه اتحاد شوروي يا چين» بازگشت؟ نفي كاتگوري وار اين مدل ها چه هدفي را دنبال مي كند؟ از هر تجربه منفي و مثبت مي توان و بايد آموخت! نظريه پردازان در كتاب «گذار از سرمايه داري» به درستي تجربه منفي نقض آزادي هاي قانونيِ سوسياليستي را در اتحاد شوروي مورد انتقاد قرار مي دهند. به اين نكته ديرتر پرداخته خواهد شد. اما “مدل اقتصادي اتحاد شوروي” از موفقيت هاي بسيار بزرگي در عرصه رشد اقتصاد در سطح در مرحله برپايي زيربناي اقتصاد و توليد سنگين برخوردار است. بدون برنامه متمركز در مرحله رشد اقتصاد در سطح در اتحاد شوروي، نه پيروزي در دفاع از ميهن انقلابي در سال هاي ١٩٢١- ١٨ ممكن بود و نه دفع تجاوز آلمان نازي در جنگ دوم جهاني و پيروزي بر آلمان هيتلري. نفي تجربه ي در جريان در جمهوري خلق چين، به شوخي مي ماند و بغض ضد كمونيستي را بر ملا مي سازد!

در مجموعه مقاله هاي در ارتباط با “اقتصاد سياسي” مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب كه به صورت كتابي نيز در توده اي ها انتشار يافته است، در مورد نقض آزادي ها سوسياليستي به تفصيل نوشته شده است. اين اشتباه بيش از آن كه اشتباهي اقتصادي باشد، اشتباهي فلسفي- نظري و در تئوري شناخت ماترياليست ديالكتيكي است كه پيامدهاي منفي آن دامن گير رشد اقتصادي نيز شد. دانشمندان اتحاد شوروي در آغاز دهه شصت ضرورت تغيير برنامه متمركز اقتصادي را براي مرحله رشد اقتصاد در عمق مطرح ساختند كه متاسفانه به علت نبود و كمبود پايبندي به حق بيان آزاد نظر، نتوانست پا قرص كرده و موثر واقع گردد.

هم اكنون در كوباي انقلابي ازجمله با آموختن از اين تجربه ي منفي، ده سال است راه هاي جديد رشد اقتصاد در عمق با شركت وسيع مردم در تنظيم برنامه ها با موفقيت عملي مي گردد. اخيراً توسعه و ادامه ي اين اقدامات پراهميت در نشست خارج از نوبت مجلس اين كشور به تصويب رسيد (جهان جوان ١ جون ٢٠١٧). در اين اصلاحات، ضمن حفظ «مالكيت عمومي- دموكراتيك در بخش نيازهاي عمومي و استراتژيكِ» اقتصاد در دست ارگان هاي انتخابي جمهوري سوسياليستي كوبا، «اشكال متفاوت مالكيت و اقتصاد» نيز به تصويب رسيد. توسعه ي انواع «اقتصاد تركيبي، به ويژه در تعاوني»ها اكنون از پشتوانه ي قانوني برخوردار شده است!

«راديكاليسم اپتيموم»

٣- در برابر اين تجربه هاي مشخص كه انديشمندان ماركسيست در كتاب ها و رساله هاي بسياري برمي شمرند و برخي از آن ها در كتاب ذكر شده در توده اي ها بازتاب يافته است، در مصاحبه ي كتبي با مترجم كتاب، ما با هيروگليف ها روبرو هستيم. در پاسخ ها كه بازتاب نظر «ماركسيست هاي غيرارتدوكس» از اصل كتاب را تشكيل مي دهد، ما به طور مداوم با هيرگليف هايي سر و كار داريم كه نخست بايد كوشيد تعريف علمي آن ها را با منقاش از مجموعه ي ناهمگون “دسته گل از هر چمن” بيرون كشيد.

يك نمونه براي چنين هيرگليف ها، اصطلاح «راديكاليسم اپتيموم» است. به اصطلاح تعريفي كه در سطح منطق “عقل سليم” ارايه مي شود. اين تعريف چنين است: «بايد نقطه بهينه اي براي راديكاليسم يافت كه نه تسليم به منطق سرمايه در نمونه هاي سوسيال دموكراسي را بپذيرد، و نه راديكاليسمي بيش از توان پذيرش جامعه» باشد!

اما بحث اصلي و پراهميت درست بر سر “لحاف ملاست”! «نقطه ي بهينه» كجاست، از چه مضموني برخوردار است؟ ويژگي و سرشت آن چيست؟ آيا در آن “آزادي و عدالت اجتماعي” از وحدتي ديالكتيكي برخوردارند؟ آيا اين «نقطه بهينه» جانبدار رشد گام به گام عدالت اجتماعي به سود زحمتكشان است؟

در برابر تعريف مبهم و كش دار و در عين حال پرطمطراقِ «راديكاليسم اپتيموم» براي دست يافتن به هيروگليف «نقطه ي بهينه»، پيشنهاد چپ انقلابي براي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب در ايران شفاف و صريح است! حفظ مالكيت عمومي- دموكراتيك در بخش نيازهاي اوليه مردم، و زيربناي استراتژيك اقتصاد كشور، قطع وابستگي ايران به اقتصاد جهاني شده ي امپرياليستي به منظور حفظ استقلال اقتصادي- سياسي و حق حاكميت ملي!

بخش عمومي- دموكراتيك اقتصاد نياز به كنترل و شفافيت و پاسداري عمومي دارد. بدون برقراري آزادي ها و حقوق فردي و اجتماعي دموكراتيك، حفظ شفافيت عملكرد ارگان هاي انتخابي در بخش اقتصاد عمومي- دموكراتيك ممكن نيست. حق برخورداري از بيان آزاد نظر و عقيده، برخورداري از مبارزه در سازمان هاي صنفي و سياسي- طبقاتي توسط زحمتكشان – همان طور كه اكنون تنها صاحبان سرمايه از آن برخوردارند – و تضمين قانوني حقوق دمكراتيك زحمتكشان براي رشد موزون عدالت اجتماعي نسبي در روند رشد اقتصادي- اجتماعي، اهرم هاي كنترل عمومي بر اقتصاد در مالكيت عمومي- دموكراتيك و همچنين در بخش خصوصي- تعاوني اقتصاد را تشكيل مي دهد.

٤- برخلاف موضع «چپ غيرارتدوكس» كه مخالف «تصاحب قدرت سياسي» توسط نيروهاي ترقي خواه است، چپ انقلابي «تصاحب قدرت سياسي» و حفظ هژموني دموكراتيك توده هاي زحمت را ضروري مي داند. ضرورت شركت زحمتكشان در قدرت سياسي از اين رو مستدل است، زيرا آن ها بار و سختي رشد ترقي خواهانه جامعه را به دوش مي كشند. زيرا آن ها با دفاع از منافع خود، از منافع كل جامعه دفاع مي كنند. زيرا آن ها مدافعان اصلي استقلال و تمايت ارضي ايران هستند! تجربه اي كه در جنگ عراق عليه ايران باري ديگر به اثبات رسيد.

شركت زحمتكشان در حاكميت بايد به طور واقعي ممكن و عملي شود. آموزش از تجربه منفي گذشته مي آموزد كه ارجاع مكانيكي نمايندگي منافع طبقه كارگر به حزب طبقه ي كارگر كه نهايتاً به تفيض قدرت به يك فرد انجاميد، با مضمون دمكراسي سوسياليستي در تضاد قرار دارد. چپ انقلابي از اين اشتباه بسيار آموخته است. پايبندي به آزادي ها، به ويژه آزادي بيان و عقيده و حقوق دموكراتيك پيش شرط ممانعت از تكرار چنين اشتباهي است.

حفظ متمركز قدرت سياسي در حزب طبقه كارگر مي تواند تنها در كنار مكانيسم هاي واقعي و عملي شركت زحمتكشان در تعيين سرنوشت خود به هدف رهايي بخش خود دست يابد. بايد اشكال متعدد و وسيع عملي شركت زحمتكشان و سازمان هاي كارگري در تصميم گيري ها تحقق يابد. قوانين و تصميم ها بايد در بحث هاي وسيع در جامعه تدارك ديده شود. شركت ارگان هاي كارگري و توده اي در تدارك قوانين در سطح ملي و محلي يكي از عمده ترين شيوه ها براي اِعمال دمكراسي سوسياليستي است.

٥- توطئه هاي سرمايه داران و امپرياليسم را بايد قاطعانه دفع نمود. بايد به اين توطئه ها با قاطعيت برخورد نمود. همان طور كه نظريه پرداز متذكر مي شود، «تجربه جبهه مردمي سالوادور آلنده به خوبي نشان داد» كه حفظ «قدرت سياسي» و هژموني حقوق دموكراتيك توده ها  «… يك انتخاب نيست، بلكه تا حدود زيادي اجبار است»، «چپ غيرارتدوكس» مخالف حفظ «قدرت سياسي» است. معلوم نيست كه چرا نبايد نيروي چپ عليه توطئه ها وارد صحنه شود، ازجمله آن طور كه اكنون در ونزوئلا جريان دارد؟ توطئه اي كه در سال گذشته نيز در برزيل رئيس جمهور منتخب مردم را به زير كشيد و دزدان رشوه گير را بر مسند قدرت نشاند.

٦- نظريه پرداز كه سر بحث و آشتي با چپ انقلابي ندارد، و از پا قرص كردن آن ناخوشايند است، نگران «بازسازي مضحك چپ دوران جنگ سرد» است. به نظر اين “چپ”، پذيرش «واقعيت» نبود «به اصطلاح اردوگاه سوسياليسم كه در مواردي پشتيبان جنبش هاي رهايي بخش باشد و [نبود] بورژوازي ملي محلي …» عليه امكان اين بازسازي عمل مي كند. به نظر اين جريان ضد كمونيستي «ناديده گرفتن اين دو واقعيت مهم در سطح جهاني و در سطح ملي مي تواند خطاهاي جدي در تحليل ايجاد كند»! توصيه به قناعت و تن دادن به شرايط نامساعد حاكم كه گويا يك “مشيت الهي” و غيرقابل تغيير است، نقطه مشترك را نزد همه جريان هاي “چپ” سرگردان تشكيل مي دهد. برخي آن را شرايط «جهان آدميان» مي نامند (عليرضا كفايي)!

پرسش آن است كه “خطر” «خطاهاي جديد» متوجه كدام جريان است؟! چپ انقلابي پذيرش دورنماي وجود چنين خطري براي سياست مستقل دفاع از منافع طبقه كارگر را واقع بينانه ارزيابي نمي كند. بحران ساختاري و اضافه توليد در نظام سرمايه داري، و به ويژه تشديد خطري كه از شيوه ي توليد سرمايه دارانه براي حفظ محيط زيست ناشي مي شود، هر روز بيش تر از روز پيش به اهرم آگاهانه ضرورت گذار از نظام سرمايه داري نزد توده هاي ميلياردي تبديل مي شود. پرسش درباره ي “چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟”، به پرسشي تعيين كننده براي درك ضرورت گذار از نظام استثمارگري كه تنها خادم هدف سودورزي “يك درصدي”ها است، تبديل مي شود!

انديشه ي ضد كمونيستي، از تز «نبود اردوگاه سوسياليسم و بورژوازي ملي» كه درستي آن را به اثبات نرسانده است، براي چپ و به ويژه چپ انقلابي نسخه ي عملكرد و سياست مي پيچد. پذيرش «سوسيال دمكراسي راديكال» نتيجه گيري منطقي از اين نسخه پيچي است و نه ناشي از واقعيت حاكم بر جامعه سرمايه داري كه گذار انقلابي از آن به مسئله روز بشريت ترقي خواه تبديل شده است.

«چپ غيرارتدوكس» با مخلوط كردن مضمون تحول انقلابي و شكل مسالمت آميز و غيرمسالمت آميز اين تحول،  هيروگليف هاي ديگري براي ادامه سردرگمي چپ مطرح مي سازد كه بايد به طور مجزا به آن پرداخت.

نظريه پرداز تعريف جامعه سوسياليستي را با بيان «جامعه پساسرمايه داري» مغشوش مي سازد، اما به درستي برجسته مي كند كه ساختمان جامعه سوسياليستي، يا «پروژه سوسياليستي پروژه اي بسيار طولاني است».

«چپ غيرارتدوكس» نمي تواند فراز و فرودهاي ممكن در روند طولاني ساختمان سوسياليسم را كه خود برمي شمرد، خارج از كليت رشد ترقي خواهانه جامعه بشري مورد توجه قرار دهد. كودتاي ناپلئون بناپارت عليه انقلاب كبير فرانسه نيز نتوانست رشد نظام سرمايه داري را ناممكن سازد.

………………………………………………………………………

١- مي دانيم كه انتشار ديدگاه و مواضع نظري- سياسي- اقتصادي در صفحه “اخبار روز” از نظم خاصي برخوردار است. اين نشريه چپ كه با كوشش مستمر و قابل تشويق انتشار دهندگان آن – به گفته ي فردي – نقشي از نوع «كيهان لندن از چپ» احراز كرده است، در ستون اصلي خود با دست و دل بازِ قابل تحسيني عمدتاً مواضع «چپ غير ارتدوكس» را انتشار مي دهد.

 

نشانی اینترنتی این مقاله:https://tudehiha.org/fa/3772

 

One comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *