وارونه آن چه که شهنشاهی خواهان می گویند، رضا خان و محمدرضا گماشته امپریالیست ها بودند

image_pdfPDF-پ دی افimage_printچاپ

گریز رضاخان پس از جنگ جهانی دوم، نوید بخش آزادی هم میهنان ما شد. وزش باد بهاری می رفت که دشت های خفته را بیدار کند و پرندگان را به آواز در آورد. در سال های پیش از کودتا ۲۸ مرداد، دو گردان در برابر هم جلوه و خودنمایی می کردند؛ هواداران آزادی و برابری در برابر هواداران استعمار و بهره کشی. هواداران سوسیالیسم و ملی گرایان راستین در گردان خلق به گرد هم آمده بودند و گماشته گان امپریالیسم نوجوان امریکا و دست پروردگان امپریالیسم کهنه کار بریتانیا در گردان دزدان. 

دروازه های دربار برای چاپلوسان و دزدان و لایه های گوناگون بورژوازی باز بودند، ولی درهای حزب توده ی ایران به روی کارگران و رنج بران و اندیشمندان باز بودند. حزب از پیوند و هم بستگی مردان خردمند و نیک سرشت با توده های رنج بنیان گزاری شده بود.

پس از سال ها شکاف میان ملی گرایان و سوسیالیست ها، خورشید زرافشان در  بامدادی روشن و دلپذیر می رفت، تا روزی گرم و پر امید برای هم میهنان ما به ارمغان بیاورد، ولی افسوس! گجسته و پلیدترین روی داد زندگی میهن ما در روز ۲۸ مرداد رخ داد که در آن محمدرضا با هم راهی دیگر گماشته گان انگلیس و امریکا راه آزادی ایرانیان را دل سنگانه بست. بدین سان، برگ دیگری بر تاریخ سیاه شاهان خودکامه میهن ما افزوده شد.  

سیاه ترین برگ کارنامه این خاندان کشتار بهترین افسران بی همانند میهن مانند سیامک و وکیلی و میهن- و مردم دوستی بی باک مانند فاطمی بود.

پس از کودتا، جامعه نه تنها دیگر اندک آزادی هم نداشت، بلکه توده ها فشار دستگاه شاهنشاهی و سوزش خودکامگی محمدرضا را بر پوست جان و روان خود حس می کردند. محمدرضا بر آن بود که می تواند میهن را برای همیشه با مشت آهنین خود فرمان روا باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *