واقع گراییِ انقلابی‌ یا تسلیم طلبیِ واقعی؟!

image_pdfimage_print

 

مقاله شماره: 1394 / 60 (9 اسفند)

واژه راهنما: رفیق سیامک می نویسد: رهبری حزب طبقه کارگر در انقلاب ملی- دموکراتیک. چماق “واقع گرایی”. “ستاره راهنما”ی دفاع از زحمتکشان. رابطه پیشگام و توده‌ ‌ها.

مقدمه
بورژوازی و احزاب طرفدارش از هر موقعیتی استفاده می کنند تا احزاب کارگری و طرفدارانش را به “رمانتیسم” و دور بودن از واقعیت متهم کنند. اینها ما را “دایناسور”، “جزمگرا”، “عقب مانده” و “استالینیست” می خوانند، تا با خیال خود، به استدلال خود وزن محکمی بدهند.

ولی‌ واقعیت چیست؟

واقعیت این است که احزاب کارگری از صادق ترین و مدرن‌ترین احزاب جهانند. این احزاب بدون هیچ ریاکاری و با وضوح خود را طرفدار منافع کارگران و دیگر زحمتکشان فکری و یدی می ‌خوانند. و به صراحت می گویند که برای یک جامعه مدرن بعد از سرمایه داری با فرماسیون اجتماعی و اقتصادی جدید، یعنی سوسیالیسم مبارزه می‌کنند، “که برای اشیا، اشخاص را نابود نمی کند”!

در مقابل، ریاکاریِ احزاب بورژوازی تا به آن حد رسیده که هیچ کدام به طور واضح خود را طرفدار منافع بورژوازی نمی خوانند، بلکه اهداف خود را با استفاده از پراگمتیسمِ سیاسی و تحت کلماتی همچون جامعه “همه طبقاتی!” پنهان می کنند، تا به طور واضح جوابی‌ به سوال “تو در کدوم قشون ایستاده‌ای”، ندهند. ولی‌ در نهایت همیشه “دم خروس” معلوم می شود. بطور مثل، وقتی‌ که این احزاب برای مبارزه با ویروس نئولیبرالی که جهان را به ورطه نابودی کشانده است، داروی نئولیبرالی تجویز می کنند!

دوستان سوسیال دمکرات آن ها هم بدون هیچ خجالت از این برنامه ‌ها حمایت می کنند. آخر کدام طبیب برای علاج سرطان به مریض سلول های سرطانی تزریق می‌کند؟

واقع گرایِ تسلیم طلب

دوست اصلاح طلبی می گفت که هیچ کسی‌ بدون وارد شدن به صحنه بازی، برنده بازی نمی شود!

او صحنه بازی را به صحنه ای که حکومت گرایان با حیله و مکر طرح کرده ‌اند، محدود می‌کند و به جز این صحنه، چیز دیگری نمی ‌بیند. صحنه بازی ی که بورژوازی آرام آرام آن را کوچک تر و ورود به آن را سخت تر کرده و قوانین آن را به نفع خود تغییر داده است. سوال این جاست که آیا ورود ما به صحنه چنین بازی ای، به آن رسمیّت و مشروعیت نمی دهد، بدون آن که کوچک ترین شانسی‌ برای برنده شدن ما در این بازی وجود داشته باشد؟

واقع گرایانِ تسلیم طلب دائماً چکش “واقعیت” را به سرّ نیروهای مترقی می کوبند. گاهی اوقات دلایل این آقایان بسیار جلف و قبیح می شود. مثلا آقای روحانی می‌گوید «چون لباس دیگری وجود ندارد، پس باید یکی‌ از لباس های موجود را خرید». ایشان این طور تلقین می‌کند که جمهوری اسلامی تنها “فروشگاه لباس” و نمایندگان مختلف بورژوازی کمپرادور تنها “لباس” موجود این “فروشگاه” هستند. به همین دلیل عقلِ “واقع گرا” حکم می‌کند که “لباس غیر شیک” داشتن از بی‌ لباسی بهتر است؟!

متاسفانه بسیاری از دوستان حزب، که طرفدار اصلاحِ رژیم هستند هم دائماً تلقین و تبلیغ می کنند که راه حل دیگری به جز وارد شدن به بازی باطل و بی‌ پایان، که در آن تنها شرط انتخاب میا‌‌ن “بد” و “بدتر” حاکم است، وجود ندارد! این ها هم با استفاده از چماق “واقع گرایی” ما را به “رمانتیزم انقلابی” و “تفکر انتزاعی” متهم می کنند.

این ها با آوردن دلایل مختلف سعی‌ می کنند که ما را از تحقق اهداف ملی‌ و دمکراتیک به دور کنند.

 

در زیر به دو دلیلی که بسیار مورد استفاده این دوستان است، اشاره می‌کنم:

1- مهم ترین معضلِ جامعه‌ ما عدم آزادی است!

ما باید برای تحقق آزادی مبارزه کنیم، مطرح کردن هر موضوع دیگری انحراف از این هدف اصلی‌ است.

در این مورد باید گفت که برای حزب طبقه کارگر، آزادی یک مفهوم مجرد نیست، بلکه پیوند محکم دیالیکتیکی با عدالت اجتماعی دارد. هرگونه فشاری که حزب را مجبور به انتخاب بین این دو مقوله کند، مصنوعی و مکانیکی است. برای ما آزادی بدون عدالت اجتماعی یک آزادی واقعی‌ نیست، و عدالت اجتماعی بدون آزادی دائماً در معرض تهدید قدرت طلبان، انحصار طلبان، فسادگران و اختلاس گران قرار دارد.

2- بسیار از مشکلات اقتصادی ما ریشه در رشد ناقص سرمایه داری دارد، نه‌ در خود نظام سرمایه داری!

رشد صحیح سرمایه داری به ما کمک می ‌کند که در دنیای “پسا صنعتی”، خود را به بازارِ آزاد جهانی‌ وصل کنیم و با سرمایه دار کردن بخش کوچکی از جامعه، تمام جامعه را مرفه کنیم.

سوال مهم در این مورد این است که چگونه می توان رشد ناقص سرمایه داری را به “راه درست” کشاند؟ چطور می‌توان سرمایه را که بطور ذاتی به سوی بهره بیش تر با ریسک کم تر کشش دارد، به سمت سرمایه گذاری ریسکیِ‌ صنعتی با عدم امکان بهره برداری سریع گرایش داد؟
این است واقع گراییِ آقایان! ما بجای تسلیم به این واقعیت، سعی‌ می کنیم که خود بازی و قوانین آن را  تغییر بدهیم!
واقع گرایِ انقلابی

‌واقع گراییِ انقلابی‌  از تحلیل مشخص از وضعیت مشخص نشأت می‌گیرد، ولی‌ این تحلیل مشخص از وضعیت مشخص، خود را در چارچوب وضعیت موجود زندانی نمی کند. بلکه تحلیلی است که افق واضح سوسیالیستی دارد و قطب نمای آن به سوی “ستاره راهنما”ی دفاع از منافعِ زحمتکشان تنظیم شده است. و این “ستاره راهنما” مانع از آن می شود که یک انقلابی خود را در محدوده تنگ انتخاب میان “بد” و “بدتر” محبوس کند، چونکه این انتخابی بدون افقِ واضح است.

مبارزه ی حزب توده‌ ایران یکی‌ از بارزترین نشانه‌های این واقع گرایی انقلابی است! بطور مثال، اعلان مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی از طرف حزب که چپ‌ های پیش از انقلاب را شوکه کرده بود، انعکاس دهنده دقیق این سیاست است. تحلیل مشخص از وضعیت مشخص، حزب را به این نتیجه رساند که دیگر رژیم قادر به ادامهٔ حیات خود نیست و مردم نیز حاضر به تحمل وضع موجود نیستند. ولی‌ پیش از دوران انقلاب، حزب هیچ وقت دچار تسلیم واقعیت “تثبیت” رژیم نشد و مبارزه در راه اهداف ملی‌ و دمکراتیک را فراموش نکرد. این یک واقع گرایی تمام عیار انقلابی است که حزب نه تنها دنبال رُوی توده‌‌ها نشد، بلکه درست به آن قدر پیشگام بود که توده ‌‌ها را در پشت سر تنها نگذارد.

بسیاری بعضا از دوستان خوش نیت حزب سعی‌ می کنند که ما را از واقع گرایی انقلابی بدور و به منجلاب واقع گرایی تسلیم طلبانه حول بدهند. این است واقع گرایی آقایان! ما بجای تسلیم به این واقعیت سعی‌ می کنیم که خود بازی و قوانین آن را  تغییر بدهیم.
پروفسور شانگ chang که حتا خود را مارکسیست هم نمی داند در کتاب “۲۳ نکته در باره سرمایه داری که آن ها به تو نمی گویند”، در باره دروغ هایی که دوستان تسلیم طلب ما بدون هیچ تحقیق و مطالعه قبول کرده اند، از جمله چنین می‌نویسد: 1- بازار آزاد وجود ندارد، ۹- ما در جامعه‌ “پسا صنعتی” زندگی‌ نمی‌کنیم، ۱۳- سرمایه دار کردن سرمایه داران، دیگران را مرفه نمی کند.
سوال بعدی این است که به چه دلیل این دوستان رشد سرمایه داری را اجتناب ناپذیر می‌دانند؟ به چه دلیل نباید این رشد ناقص را برای همیشه قطع کرد و پایه ‌های یک اقتصاد ملی‌ و دمکراتیک را بنیان گذاشت؟ چطور می‌توان بدون یک برنامه اقتصادی ملی‌ و دمکراتیک مبنی بر اقتصاد دولتی، تعاونی و خصوصی، از مرضِ اقتصادِ رانتی، اختلاس، احتکار و اقتصاد املاکی که پایه‌های بورژوازی تجاری و بوروکراتیک است، خلاص شد؟ همه این سوال ها نه تنها راه رشد غیر سرمایه داری را ضروری، بلکه ضرورت تحقق آن را اجتناب ناپذیر می ‌کند.

 

نتیجـه
1- طبقات حاکم بورژوازی و احزاب طرفدار آن ها دائماً از “پایان تاریخ” و قبول بی‌ بدیلی سرمایه داری صحبت می کنند. آن ها با ترفندهای مختلف به ما تلقین می کنند که سعی‌ ما باید نه‌ متمرکز به روی تغییر “واقعیت”، بلکه بر اصلاح آن باشد. مثلا با زیرکی خاص، بحران نظام اقتصادیِ سرمایه داری را به بحران مالی‌ تقلیل می دهند و این طور تلقین می کنند که این یک بحران ذاتی سیستم سرمایه داری نیست، بلکه بحرانی است ناشی‌ از زیاده خواهی‌  و بلندپروازی چند بانک بزرگ و مدیرانشن در اینجا و آنجا.

2- بحث اصلی نباید بر روی ضروری بودن راه رشد غیر سرمایه داری متمرکز باشد، بلکه باید بر روی ضرورت برقراری هژمونی انقلاب ملی‌ و دمکراتیک متمرکز گردد. به نظر من، در زمان غیابت اردوگاه سوسیالیستی ضروری است که انقلاب ملی‌ و دمکرتیک زیر نظر مستقیم حزب طبقه کارگر رهبری شود.

شرکت ساده در یک جبهه‌ گسترده و ملی‌ دیگر برای تضمین تعمیق اهداف ملی‌ و دمکراتیک کافی‌ نیست. تجربه افریقا جنوبی، ونزولا و غیره ثابت کرده است، که تنها رهبری حزب طبقه کارگر با برنامه اقتصاد ملی ای که بر اقتصاد سیاسی مرحله ملی و دموکراتیک انقلاب استوار است، می تواند تضمین کننده تحول و گذر از اهداف مرحله سیاسی به اهداف مرحله اجتماعی و اقتصادی باشد.

و این هم صحیح است که تحقق این امر کاری است بسیار بسیار مشکل. و دقیقا به همین دلیل ما به همکاری همه نیروهایی که مستقیم و بدون زیگزاگ، مرحله انقلاب را مرحله ملی‌ و دمکراتیک ارزیابی می کنند و راه رشد غیر سرمایه داری را لازم و اجتناب ناپذیر می‌دانند، احتیاج داریم!

3 Comments

  1. محسن

    رفیق برادر هر زهر ماری…من 37سال توی کارگاه ها و کارخانه این مملکت کارکردم حالا تو می خواهی از کارگر برام بگی دیروز 33 ملیون مردم عزیز ایران به سلفی های ادم خوار نه پر طنین گفتند از اسمان بیا تو زمین اسمانی ..بدرود

  2. عملکرد مردم میهن ما نشان سطح آگاهی آن ها برای استفاده از تضادها میان لایه های حاکمیت نظام سرمایه داری کنونی است. این مبارزه ای است به حق و درست که مورد پشتیبانی حزب توده ایران و همه توده ای ها قرار دارد.
    باوجود این، زحمتکشان به خوبی به این امر واقفند که همه لایه های نظام حاکم سرمایهداری، از منافع خود و نه از منافع زحمتکشان دفاع می کنند. اجرای برنامه اقتصادی ای که توسط امپریالیسم دیکته شده است و توسط همه دولت های پس از جنگ به مورد اجرا گذاشته شده و دولت کنونی نیز پرچمدار اجرای آن است، به زحمتکشان می آموزد که باید برای تغییر اساسی شرایط حاکم به سود خود و مردم، به مبارزه ای متحد و با همبستگی سراسری بکوشند. “اتحاد و تشکیلات سراسری” تنها راه پایان بخشیدن به تشدید فقر و بیکاری برای زحمتکشان و ثروتمند و ثروتمندتر شدن چند درصدی از بالایی هاست!
    چنانچه شما، ابرازنظر کننده محترم محس با 37 سال کار در کارگاه به این شناخت دست نیافته اید، شایسته است بکوشید تا دست یابید و شناخت خود را به سطح شناخت زحمتکشان آگاه میهن ماارتقا دهید!

  3. aby

    سلام
    طبقه کارگر ایران هنوز منافع ورسالت تاریخی خود را درک نکرده. آیاباید منتظر بود که این آگاهی خود به خودی صورت گیرد. آیا این امکان پذیر است .نقش پیشاهنگان چه می شود .مگر نه اینکه این آگاهی باید توسط حزب وتشکیلات حزبی سازمان دهی گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *