مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٥٠ (٦ آذر)
واژه راهنما: «مرحله كنوني» بايد به كدام فرازمندي راه يابد؟ اهرم مبارزاتي ”خواست هاي بينابيني“.
بخش نخست نوشتار در نكته اي موقتاً پايان يافت كه در آن نشان داده شد كه ميان مضمون تز درست پيش گفته، يعني «حزب توده ايران مرحله كنوني دگرگوني هاي ايران را گذر مستقيم به سوسياليسم ارزيابي نمي كند [٤]»، و تز «حزب توده ايران بر اساس درك ماترياليستي خود از تحولات تاريخي و شناخت واقعيت هاي عيني، حذف نظام سرمايه داري در كشور ما را در مرحله كنوني، امكان پذير نمي داند [٢٣]»، يك تضاد وجود دارد. سنتز تضاد چيست؟
نبود شرايط عيني و ذهني ضروري براي انقلاب سوسياليستي در سال ١٣٩٢ در ايران، واقعيتي انكارناپذير است كه بايد براي برطرف ساختن آن، به مبارزه اي هوشمندانه و انقلابي دست زد كه وظيفه حزب توده ايران است. در «جزوه» اين مبارزه مورد توجه قرار گرفته است. همزمان اما تجربه ده ها ساله و براي زحمتكشان بسيار دردناك ناشي از سلطه نظام سرمايه داري تا همين سال، زمينه عيني و ذهني نسبتاً وسيعي را براي گذر از نظام سرمايه داري ايجاد كرده است كه مبارزه براي انتقال آن به آگاهي فعال طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان، هم ممكن و هم زمينه ساز گذر به سوسياليسم است. عمل به اين وظيفه هم، وظيفه حزب توده ايران است. اين دو وظيفه را لنين وظايف دمكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر در نبرد طبقاتي جاري در كشور مي نامد كه پيش تر به آن پرداخته شد و وظيفه پيوند ميان آن دو، يكي از عمده ترين مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را در بهمن ما ١٣٩١ تشكيل مي دهد.
به سخني ديگر، طرح تز معيوب دوم كه عملاً هدفگيري مضمون عدالت اجتماعي را در مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران منحرف مي سازد و آن را به مبارزه براي بهبود نسبي شرايط فروش نيرو كار توسط كارگران به سرمايه داران تقليل مي دهد و مضمون مبارزه براي آزادي را محدود به مبارزه براي آزادي هاي بورژوايي مي نمايد، پاسخگوي شناخت و درك بغرنجي ديالكتيك مبارزه ضدديكتاتوري و ضدامپرياليستي- با جهت گيري ضروري ضدسرمايه داري – نيست كه مضمون تغييرات بنيادي را در مرحله ملي- دمكراتيك تشكيل مي دهد!
زنده ياد احسان طبري برداشت نهفته در تز معيوب دوم را در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دوم، ص ١٩٩) مردود اعلام مي كند. او مي نويسد: «محدود كردن دموكراسي در چارچوب برخي آزادي ها، با حفظ بهره كشي انسان از انسان و استعمار كشوري از كشور ديگر، نمي تواند مسئله را بشكل ريشه اي حل كند، يعني دموكراسي سياسي بدون دمكراسي اقتصادي سخني است ميان تهي. دموكراسي اقتصادي نيز مشتي اقدامات ”اجتماعي“ سطحي درباره بيمه و مزد و آموزش و بهداشت نيست، بلكه قطع ريشه بردگي مزدوري انسان و برانداختن نظام طبقات متناقض است.» (تكيه از نگارنده)
در سطور زير ضمن اثبات سرشت غيرعلمي نتيجه گيري احتمالي تز دوم از اولي، هر دو تز از منظر وظايف كنوني حزب توده ايران مورد بررسي قرار خواهند گرفت تا بتواند مضمون وظايف حزب توده ايران در مرحله ملي- دمكراتيك براي نسل جديد سهل تر شناخته و درك شود و سنتز پيش گفته خود بنمايد.
هدف، اثبات اين نكته است كه وظيفه براي فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي ي ناشي از نتيجه گيري در تز نخست، اولاً به كمك تز دوم نفي نمي شود، ثانياً، تز دوم از صلابت تئوريك- نظري اي برخوردار نيست كه قادر باشد «وظيفه سوسياليستي» حزب توده ايران را در مرحله ملي- دمكراتيك نفي كند و يا آن را به سطح مورد انتقاد طبري تنزل دهد!
٣- پايه نظري سياست و ديدگاه هاي كنوني حزب توده ايران
«يكي از هدف هاي انتشار جزوه … ترويج پايه هاي نظري سياست ها و دیدگاه هاي كنوني حزب توده ايران [١] و آسان سازي معرفي آنها به نسل جديد مبارزان كشورمان است كه در راه پیکار برای تحقق عدالت اجتماعی و آزادی و دموکراسی فعال هستند» [٢].
اكنون اين پرسش مطرح است كه از چه رو نياز به جدا ساختن «دیدگاه های کنونی» و برجسته ساختن آن داريم؟ پاسخ لنين صراحت و شفافيت دارد! براي شناخت حركت، بايد حركت را قطع كرد. ما با ديالكتيك نقطه و خط، فرد و جمع، انفصال و اتصال سروكار داريم.
انديشه بورژوايي با منطق صوري خود مي كوشد، فرد را در برابر جمع قرار دهد. براي انديشه پسامدرن، اندويديوم، پديده ي يكتا است – و در اين امر محق است-، كه گويا به خاطر منافع و شخصيت خود با ديگري، با جمع در تضاد است! در اين امر انديشه پسامدرن محق نيست!
با نتيجه گيري اخير، انديشه ماركسيستي- توده اي موافق نيست، و آن را از اين رو نادرست مي داند، زيرا شناخت و درك يكتايي فرد، تنها در رابطه آن با جمع (يكتايي فردها) ممكن است. منافع فرد انسان، تنها در چارچوب حفظ منافع جمع، منافع گونه انسان قابل حفظ است و نه در رقابت با آن، كه انديشه نژادپرستانه آن را تبليغ مي كند، و يا در مقابل هم قرار دادن منافع فرد و جمع! وحدت فرد و جمع، وحدت ديالكتيكي منافع ي فرد و جمع، پديدار شدن سنتز، به سخني ديگر، قابل شناخت گشتن و درك ضرورت حفظ منافع گونه انسان – جمع – است.
شناخت لحظه سكون در حركت و همزمان ارتباط ديالكتيكي آن با حركت در تئوري شناخت انديشه ماركسيستي- توده اي، در نوشتار پيش گفته ”انقلاب ملي- دمكراتيك بدون سركردگي طبقه كارگر پيروز نمي شود …“ توضيح داده شده است و تكرار آن ضروري نيست. آنچه كه بايد اينجا برجسته شود، اين نكته پراهميت است كه اگر اين انفصال، اين قطع حركت، – لنين آن را «كشتن» حركت مي نامد -، كه همراه است با ”سكون“، با هدف مطلق كردن سكون انجام گردد و نه به منظور مطالعه وضع «كنوني» با هدف تسهيل ادامه موفق حركت، آنوقت اين انفصال به موضع پوزيتويستي و انحرافي راستگر بدل مي شود!
تكرار جمله «حزب توده ايران مرحله كنوني دگرگوني هاي ايران را گذر مستقيم به سوسياليسم ارزيابي نمي كند [٤] و طرح چنين گذاري را در مرحله كنوني تحولات كشور متاثر از ذهنگرايي چپ روانه و به دور از واقعیت های موجود می داند [٥]» در اين سطور، به اين منظور ضروري است، تا نشان داده شود كه «جزوه» با چه دقت ماركسيستي- توده اي ي برجسته اي، حركت ذهنگرايانه و غيرواقع بينانه و لذا مطلق گرانه «گذر مستقيم به سوسياليسم» را به درستي «چپ روي» ارزيابي مي كند. با همين منطق نيز بايد مطلق سازي احتمالي «مرحله كنوني» را در ”سكون“ و ”انفصال“ آن از حركت، كه مي تواند با بي توجهي به روند شدن تاريخ، بي توجهي به آنكه «مرحله كنوني» بايد به چگونه فرازمندي راه يابد، تا رشد خود را تجربه كند، به سخني ديگر، بدون ايجاد رابطه ميان مفهوم ايستاي «كنوني» با مضمون ”حركت“ آن براي آينده، انديشه ناخواسته دچار راست روي ذهنگرايانه مي شود.
«جزوه» چنين سكوت و انفصالي را تجويز نمي كند. برعكس، بر خلاف انديشه و جريان هاي سوسيال دمكرات، با ايجاد «پيوند» ميان عدالت اجتماعي و آزادي و دمكراسي (كه مضمون انقلابي آن پيش تر نشان داده شد)، سرشت انقلابي خط مشي حزب توده ايران را برجسته مي سازد. از اين رو نيز پراهميت است كه تعريف «پيوند» ميان عدالت اجتماعي و آزادي و دمكراسي نيز با شفافيت و صراحت بر مبناي انديشه ماركسيستي- توده اي قرار داشته باشد و ارايه شود. همان طور كه اشاره رفت، محدود ساختن پيكارِ دمكراتيكِ طبقه كارگر براي دستمزد بيش تر، قرارداد كار رسمي و …، و در مجموع محدود كردن پيكار به فعاليت آزاد دمكراتيك- سنديكايي، محدود ساختن غيرمجاز و سوسيال دمكرات و پوزيتويستي پيكار طبقاتي طبقه كارگر از كار در مي آيد كه مطابق با مضمون خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه هدف تغييرات بنيادين را دنبال مي كند، نيست و با آن در تضاد است.
همان طور كه قابل شناخت است، ما در تز معيوب، با يك تضاد روبرو هستيم. از يك سو حزب توده ايران تغييرات شرايط حاكم بر جامعه را هدف خود اعلام كرده است، و از سوي ديگر، برداشت احتمالي مضمون غيرديالكتيكي براي «مرحله كنوني»، حزب طبقه كارگر را عملاً خلع سلاح تئوريك مي كند و اهرم فعاليت مبارزاتي براي تغييرات اجتماعي را از دست آن خارج مي سازد. به سخني ديگر، برداشت و درك مطلق گرانه «مرحله كنوني» برداشتي غيرديالكتيكي است. تكيه بر «مرحله كنوني» تنها براي شناخت شرايط كنوني از اين رو ضروري است تا راه آينده روشن و قابل شناخت و درك بشود. راهي كه بايد گذر از نظام سرمايه داري و دستيابي به نظام سوسياليستي را در همين «مرحله كنوني» نيز تدارك ببيند! با چنين شناخت و دركي است كه تنظيم برنامه مناسب تبليغي و ترويجي- آموزشي براي حزب توده ايران به امري اثبات شده بدل مي گردد و تضاد پيش گفته راه حل ديالكتيكي خود را مي يابد.
البته كه حزب توده ايران در اين زمينه فعال است. براي نمونه انتشار كتاب هاي حزبي به صورت PDF و يا بازنويسي كتاب هاي قديمي كه با ماشين تحرير نگاشته شده اند مانند ”اقتصاد سياسي“ و بازانتشار آن ها و …، نشان اين فعاليت است. باوجود اين هسته مركزي در برنامه تبليغي- ترويجي متناسب با مصوبه هاي ششمين كنگره حزب چيست كه بايد تنظيم و به عملكرد روزانه به منظور برجسته ساختن «تضادهاي مشخص كنوني [٣]» با هدف «ارتقاي جنبش مردمي با هدف گردآوري حداكثر نيرو به منظور شكست دادن ديكتاتوري حاكم [٦] و گذر به مرحله ملي- دمكراتيك [٧]» تبديل گردد كه در آن «نقش طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان عامل تعيين كننده [٨]» هستند، يعني در آن «پيوند ارگانيك خواسته هاي مبرم عدالت اجتماعي با دگرگوني هاي عميقِ [مصوبه كنگره: بنيادينِ] سياسي اجتماعي و دمكراتيك كردن روبناي سياسي كشور امكان پذير [٩]» بشود؟
در نوشتار پيش نشان داده شد و به اثبات رسانده شد كه «مرحله ملي- دمكراتيك»، مرحله رشد سوسياليستي جامعه همانقدر نيست كه ادامه نظام سرمايه داري نيز نيست. ما مي توانيم آن را ”مرحله بينابيني“اي ارزيابي كنيم با اقتصاد سياسي خاص خود كه به آن پرداخته شد. پرسشي كه اكنون مطرح است اين پرسش است كه برنامه تبليغي و ترويجي حزب طبقه كارگر در اين دوران از چه ويژگي خاص برخوردار است؟
به نظر مي رسد اين برنامه بايد برنامه اي باشد كه در آن، در جريان تلفيق و پيوند فعاليت تبليغي و ترويجي، خواست هاي ”بينابيني“ يا ”انتقالي“ نقش محركه فعاليت حزب طبقه كارگر را تشكيل دهد (نگاه شود همچنين به ”پيوند ميان وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران در مرحله ملي- دمكراتيك. نمونه هايي از مطالبات بينابيني در شرايط مشخص كنوني! تير ٩٢، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2140).
خواست هاي بينابيني يا انتقالي
اين خواست ها، خواست هايي هستند كه در واقع تحقق يافتن آن ها در شرايط حاكم نظام سرمايه داري ممكن است، اما به علت وجود شرايط ويژه، براي نمونه وجود ديكتاتوري خشن و علني فاشيست مآبانه ولايت فقيه، در «مرحله كنوني» تحقق پذير نيست. آزادي زندانيان سياسي و به ويژه موسوي ها و كروبي كه بيش از هزار روز است در بازداشتگاه غيرقانوني در شرايطي به بند كشيده شده اند كه قتل عمد آن ها را تدارك مي بيند، در كنار فعاليت آزاد سنديكاهاي كارگري، آزادي مطبوعات و در مركز آن انتشار آزاد نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، حذف جبر براي پوشش زنان و ده ها و ده ها نمونه ديگر، نمونه خواست هايي هستند كه تحقق يافتن آن ها در ايران زير سلطه رژيم ديكتاتوري ولايت فقيه، تنها از اين رو ناممكن است، زيرا اجراي وظيفه رژيم ديكتاتوري را ناممكن مي سازد كه مي كوشد شرايط آزادي ي غارت مردم و ثروت هاي ايران را براي طبقات حاكم، سرمايه داري تجاري و بوروكراتيك تضمين مي كند. بديهي است كه زحمتكشان و زنان و مردان ايراني مي توانند با گشايش فضاي آزاد و قانوني در جامعه، با توان بيشتري در پيكار عليه غارت غارتگران برزمند و اين واقعيت به نفع سلطه اين طبقات نيست!
مبارزه براي خواست هاي بينابيني يا انتقالي، تبليغ افشاگرانه و ترويج روشنگرانه- آموزشي در اطراف آن ها، روند ارتقاي سطح اگاهي طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان يدي و فكري را به پيش مي راند. در صورت پيروزي در تحقق بخشيدن به هر خواستي، اعتماد به نفس مبارزان را بالا برده و آن ها را در طرح خواست هاي بعدي مصمّم تر مي سازد.
بدين ترتيب، رابطه ديالكتيكي ميان «مرحله كنوني» و روند رشد يابنده انقلابي در جامعه برقرار مي شود. همه اين نكات در «جزوه» مورد تائيد قرار دارد و تكرار آن در اينجا در تائيد موضع «جزوه» است.
ترسيم رابطه ديالكتيكي ميان سكون در «مرحله كنوني» و آينده توفاني را زنده ياد احسان طبري در سخت ترين شرايط، اما در اوج توان مبارزه جويانه خود در شعر زندانش با عنوان ”به آنكس كه به او مي انديشم“ ارايه مي دهد. انتقال بخشي از متن ”به جاي پيشگفتار“ از رساله هنوز منتشر نشده ي ”حماسة نبرد انسان، ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري“ مي تواند كمك باشد براي شناخت صلابت انديشه ديالكتيكي آموزگار توده اي ها و همچنين تسهيل درك اهميت رابطه ديالكتيكي ميان ” اتصال و انفصال“ كه طبري آن را در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دوم، ص ٤٢ به بعد) توضيح مي دهد.
در ”به آنكس كه به او مي انديشم“، انديشه ديالكتيسين توده اي مي درخشد و: … از يك سو فرازهاي درد و رنج و آرزو و از سوي ديگر، غوغاي مبارزه جويانه، متعهدانه، خوشبينانه و آموزگارانهِ ”حماسه انسان“ در بند تصویر مي شود كه مي توان آن را ”حماسه نبرد انسان“، حماسه ای در وصف تاریخ نبرد نیروی نو علیه نیروی کهن در طول تاریخ هستی انسان نامید که بارها در طول تاریخ با این پرسش روبرو بوده است: ”این در برای همیشه بسته خواهد ماند؟“
ویژگی خاص اندیشه توده ای در بند، «حجم بلند ذهن» او، همبستگي آن است از یک سو به «زادگاش» و از سوی دیگر به «انسان» به مفهوم عام آن. برجستگی سترگ این ویژگی اندیشه توده ای دربند، خود را همانند بلندای «کاکل … کوه ها، اولین تماشاگر سپیده دمان»، در همه ي شعرها حفظ می شود و خود می نماید و بهم تنیدگی دیالکتیک خاص و عام و وحدت دروني آن را در اندیشه زنده ياد احسان طبري به نمایش می گذارد: «… گاه با خود می گویم: این در برای همیشه بسته خواهد ماند؟ و هیچگاه گشوده نخواهد شد؟ و یاخته های زمین، در انجماد این برف سنگین عقیم خواهد گشت؟ مگر مورچگان در دهلیز نمناک و تیره زمین، توشه ای ابدی اندوخته اند؟، آه … اگر درختان برهنه توسکا، پوشش سبز حیات را، در حجم بلند ذهن خود، به نسیان جاوید بسپرند! و دودکش علم شده بر فرق خانه ها، علی الدوام از کار بماند! زخم هایم را، دردهایم را، با کدامین مرهم التیام بخشم؟ سمند سرکش آرزوهای دور ونزدیک را با کدامین کمند، در بند کشم، چگونه بر آتش جهانسوز درونم، خاکستر سرد مردگان را بپاشم؟ ترانه هایم را، و زمزمه های خلوت دلم را، برای که بخوانم؟ ترانه هایم را برای که بخوانم؟ …»
در «مرحله كنوني» زندگي تلخ توده اي در بند، آوار ياس و نوميدي انگار راه بر همه چيز بسته است! اما انديشه ديالكتيكي توده اي در بند، روحيه مبارزه جويانه و شكوهمند او رابطه ميان ”انفصال و اتصال“ را برقرار و به آينده سر باز مي كند. در ”به جاي پيش گفتار“ اين رابطه چنين نشان داده شده است:
… ياس و نوميدي فرد (خاص)، بي واسطه سر باز مي كند در تداوم هستي عام (جمع):
«نه! محبوب من، هرگز چنين نبود، من آموخته ام اين را، تو نيز بدان، كه بيگمان، زمان دقالباق خواهد كرد، تاريخ فاتحانه در را خواهد گشود، و خورشيد با لبخندي گرم، انحناء آسمان را، عاشقانه خواهد پيمود، و آنگاه بهار، مرهمي سبز بر زخمهايمان خواهد گذاشت. …»
انديشه اكنون در آن مرزي قرار دارد كه در بخش نخست به آن اشاره شد كه مرز اكنون و آينده را تشكيل مي دهد. به سخني ديگر، با ايجاد وحدت ميان سكون و حركت، با درك حركت نهفته در «مرحله كنوني»، تز معيوب نفي امكان گذر از نظام سرمايه داري به نفي ديالكتيكي خود دست مي يابد كه درك ضرورت پيوند ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي است كه به منظور به ثمر رساندن «تضادهاي مشخص كنوني [٤]»، پايبندي انقلابي به آن ضروري است! در اين لحظه است كه توده اي ها به مضمون ديالكتيكي ي آموزش زنده ياد طبري دست مي يابند كه در «نثر موزون شاعرانه» در ”با پچپچه پاييز“ (ده) فرياد مي زند: «دروازه شهرهاي ناگشوده را بگشايم!»
در پایان امید می رود که اکنون که بايد روند بحث میان توده ای ها شکل کنونی را طی کند، نظریه پردازان دیگر نیز بتوانند و مایل به شرکت در بحث باشند.