وحدت ديالكتيكى دموكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى در جامعه‏ و استقلال سياسى‏- اقتصادى ‏ كشور!!

image_pdfimage_print

حزب توده ايران استقرار يك نظام ملى‏ و دمكراتيك را آماج مبارزات روز در پس از پيروزى‏ انقلاب مردمى‏- آزاديخواهانه و ملى‏- ضدامپرياليستى‏ بهمن ٥٧ اعلام نمود و ضرورت پايبندى‏ به اين اهداف را در اسناد خود به اثبات رساند و در مبارزات خود قوياً از آن‏ها پشتيبانى‏ بعمل آورد. حزب توده ايران به ويژه تصويب اصل ٤٤ و اصول مربوط به آزادى‏هاى‏ سياسى‏ و حقوق مردم (اصل ٢٦ و …) را پيش‏شرط ضرورى‏ براى‏ برپايى‏ نظامى‏ ملى‏ و دمكراتيك در ايران ارزيابى‏ كرد و با وجود نكات منفى‏ موجود در پيش‏نويس قانون اساسى‏، براى‏ همه‏پرسى‏  راى‏ “آرى‏” را تائيد و توصيه كرد.

در شماره ١٤ “نامه‏مردم”، ٢٦ ارديبهشت ١٣٥٨، يعنى‏ بعد از دو هفته پس از آغاز انتشار علنى‏ روزنامه ارگان حزب در ايران، در توضيح اسناد پلنوم شانزدهم كميته مركزى‏، به تعريف نظام ملى‏ و دمكراتيك پرداخته شده است. در آنجا ازجمله مى‏خوانيم:

«يك نظام ملى‏ و دمكراتيك يا به بيان ديگر ، يك جامعه ملى‏ و دمكراتيك، آن جامعه سرمايه‏دارى‏ وابستـه به امپرياليسم نيست كه رژيم شاه مخلوع در ايران به وجود آورده بود.

هم چنين آن جامعه سرمايه‏دارى‏ همـكـار با كشورهاى‏ امپرياليستى‏ … نيست.»

بدين ترتيب برقرارى‏ وابستگى‏ به امپرياليسم و همكارى‏ با امپرياليسم دو خصيه‏اى‏ است كه حضور و وجودشان نفى‏ كننده برپاشدن نظام ملى‏ و دمكراتيك مى‏باشد. در مقاله همچنين دو خصيه براى‏ نظامى‏ برشمرده مى‏شود كه مضمون و حقانيت تاريخى‏ جامعه ملى‏ و دمكراتيك را داراست:

«دو خصيصهِ نظام ملى‏ و دمكراتيك چنين است:

١- نظام ملى‏ و دمكراتيك وابستگى‏ را  در همه اشكال سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏ و ايدئولوژيك از بين مى‏برد و روابط برابر حقوق يك كشور مستقل و قائم به ذات را با كشورهاى‏ ديگر، جانشين آن مى‏كند. رابطه، آرى‏، وابستگى‏ و قبول تحميل و تحكم، هرگز!

٢- نظام ملى‏ و دمكراتيك، سيطره قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏ را در همه اشكال سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏ و ايدئولوژيك از بين مى‏برد و قشرها و طبقات جامعه [بين خود] روابط مبتنى‏ بر عدالت اجتماعى‏، ولو بمعناى‏ نسبى‏ كلمه، برقرار مى‏كنند و حكومتِ نيروهاى‏ موتلفه قشرهاى‏ مختلف خلق را، بر اساس يك ائتلاف دمكراتيك بوجود مى‏آورند.»

در ادامه مطلب، نامه مردم پيش‏شرط‏هايى‏ را برمى‏شمرد كه تحقق آن‏ها براى‏ دسترسى‏ به هدف فوق ضرورى‏ است و مى‏نويسد:

«اگر ما بتوانيم در اين دوران استقلال سياسى‏ و اقتصادى‏ كشور را به شكل واقعى‏ و عينى‏ تحقق بخشيم، اگر بتوانيم دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ كشور را به واقعيت مبدل كنيم، آنگاه جامعه را گامى‏ غول‏آسا به پيش رانده‏ايم …». گامى‏ كه شرايط قانونى‏ براى‏ تحقق آن در اصل ٤٤ و اصول متفاوت بند دوم قانون اساسى‏، ازجمله اصل ٢٦، بوجود آمد.

دموكراسى سياسى و اقتصادى به سود مردم

هدف از سطور كنونى‏، بحث درباره اين امر نيست كه حاكميت در جمهورى‏ اسلامى‏ در طول سال‏هاى‏ پس از پيروزى‏ انقلاب كوشش و يا حركت‏هايى در جهت ايجاد نظام ملى‏ و دمكراتيك داشت يا خير. نكته مورد نظر در اين سطور اين نكته است كه نشان داده شود، كه پيش‏شرط‏هاى‏ فوق‏الذكر، يعنى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود مردم در ايران، يعنى آماج انقلاب براى عدالت اجتماعى، پانگرفت و برقرار نشد.

برعكس، شرايط حاكم بر جامعه در خدمت رشد دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود طيفى‏ از سرمايه‏داران تحقق يافت كه با روابطى‏ مافيايى‏ و رانت‏خوارانه كليه رشته‏هاى‏ اقتصادى‏- اجتماعى‏ را در خدمت منافع خود قرار دادند.

نقدينگى‏ ١٠٠ ميليارد دلارى‏ در اختيار سرمايه‏دارى‏ حاكم، به‏طور غيرقانونى‏ و برپايه روابط مافيايى‏ و با غارت مردم و ثروت‏هاى‏ ملى‏ كشور، انباشت شده است. به گفته رئيس جمهور فعلى‏، محمود احمدى‏نژاد (آفتاب اسفند ١٣٨٥) در طول ١٤ سال پس از پايان جنگ، «٣ هزار و ٥٠٠ ميليارد تومان … [و در يك سالى‏ كه از عمر دولت او مى‏گذرد] ٢ هزار و ٥٠٠ ميليارد تومان» از سرمايه‏ها و ثروت‏هاى‏ ملى‏ از طريق “خصوصى‏سازى‏” به جيب سرمايه‏دارى‏ حاكم سرازير شده است. در شهريور ١٣٧٨ در مطبوعات اعلام شد، كه سهم بخش دولتى‏ اقتصاد در جمهورى‏ اسلامى‏ ايران در طول دولت‏هاى‏ پس از پايان جنگ ايران و عراق، از ٨٠ به ٥٠ درصد كل اقتصاد كشور نزول كرده است. به عبارت ديگر در اين سال‏ها حجم خصوصى‏سازى‏، به يك چهارم حجم كل اقتصاد كشور بالغ شده است. براى‏ اشتهاى‏ سيرى‏ناپذير خود، اكنون سياست خصوصى‏سازى‏ و غارت ثروت‏هاى‏ ملى‏ را حاكميت سرمايه‏دارى‏ به سياست رسمى‏ و علنى‏ خود، تحت عنوان «انقلاب اقتصادى‏» تبديل ساخته است.

آيا مى‏توانسته است در ايران دمكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ استخواندارترى‏ به سود غارتگران بوجود آيد، از آنچه بوجود آمده است؟ پاسخ قوياً منفى‏ است!

پاگرفتن چنين شرايط اقتصادى‏ در ايران، ناشى‏ از برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود مافياى‏ حاكم و نه به سود مردم در سال‏هاى‏ گذشته است.

زنده‏ياد جوانشير در كتاب “اقتصاد ملى‏” وضع مشابه دوران سلطنت محمد رضا را «كارخانهِ سرمايه‏دارسازى‏» مى‏نامد(١). «سهام عدالت» كه گويا تيغى‏ در چشم بخشى‏ از سرمايه‏داران مى‏باشد، تنها از اين جهت چنين تيغى‏ است كه آن‏ها از خريد فورى‏ اين سهام محروم شده‏اند و بايد پس از زمانى‏ اين سهام را با قيمتى‏ بيش‏تر از دست «دهك‏هاى‏ پائين جامعه» بخرند و بايد بهتر گفت، بربايند. سرنوشت مشابه‏اى‏ كه «فروش سهام كارخانجات دولتى‏ به كارگران» در “انقلاب سفيد” شاه نيز تجربه كرد و داشت.

اگر حزب توده ايران، ازجمله در مقاله فوق در نامه مردم ارديبهشت ١٣٥٨، به وحدت ديالكتيكى‏ برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ در جامعه و استقلال سياسى‏- اقتصادى‏ كشور، پامى‏فشارد و آن را توضيح مى‏دهد، از اين شناخت علمى‏ ناشى‏ مى‏شود، كه ادامه نقض دموكراسى‏ در داخل كه اجباراً از يك‏سو، به نقض دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ براى‏ اقشار پائينى‏ و زحمتكشان خواهد انجاميد، از سوى‏ ديگر، همراه خواهد بود با برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ براى‏ «قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏». وضعى‏ كه نهايتاً به «سيطره» آنان در تمام سطوح خواهد انجاميد، سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏، ايدئولوژيك و فرهنگى‏ و… .

متاسفانه واقعيت هستى‏ اجتماعى‏ در ايران ارزيابى‏ فوق حزب توده ايران را مورد تائيد قرار داده است. سرمايه‏دارى‏ حاكم كه در آن سيطره اقشار ممتاز فوقانى‏ برقرار شده است و ازاين‏رو فاقد حمايت همه‏جانبه مردم مى‏باشد، حتى‏ اگر بخواهد، نمى‏تواند در جهان كنونى‏ از استقلال اقتصادى و سياسى در برابر امپرياليسم‏ برخوردار گردد. روند برقرارى‏ «سيطره» سرمايه‏دارى‏ غارتگر در جمهورى‏ اسلامى‏، همانطور كه در بيانيه ارديبهشت ١٣٦٢ حزب توده ايران نيز در آن به صراحت اشاره شده است، نمى‏توانست در سراشيب وابستگى‏ و همكارى‏ با امپرياليسم به قعر سراشيب درنغلتد. اين واقعيت عينى‏ عليرغم خواست حتى‏ برخى‏ از قشرها در حاكميت نيز تحقق مى‏يابد و يافته است، كه مى‏توانند وجود داشته باشند و به‏طور ذهنى‏ به چنين “استقلالى‏” اميد بسته و باورهم داشته باشند. چنين است واقعيت روند در جريان و يا تحقق يافته در ايران امروز!

سند برباد رفتن «واقعى‏ و عينى‏» استقلال سياسى‏ و اقتصادى‏ كه مقاله پيش‏گفته نامه مردم برجسته مى‏سازد، صدور “حكم حكومتى‏” آيت‏الله خامنه است كه در تيرماه ١٣٨٥ درباره نقض غيرقانونى‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن ٥٧ صادر شد. تن دادن حتى‏ آن بخشى‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏ كه چند سال پيش مانع تصويب نهايى‏ قانون سرمايه‏گذارى‏ خارجى‏ در ايران شد كه مجلس شوراى‏ اسلامى‏ به تصويب رسانده بود، داّل بر وحدت نظر در حاكميت سرمايه‏دارى‏ در جمهورى‏ اسلامى‏ ايران است كه اكنون در دوران دولت نهم و بدنبال “حكم حكومتى‏” تحقق يافته است. با پذيرشِ اجراى‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏ توسط اين حاكميت، سرمايه‏دارى‏ حاكم به همكار و متحد امپرياليسم براى‏ تحقق بخشيدن به اين نسخه امپرياليستى‏ در ايران تبديل شده است. اين سرمايه‏داران خوب مى‏دانند كه نقدينگى‏ صدميليارد دلارى‏ ناشى‏ از غارت بيست ساله، كه به چنگ آورده‏اند، كفاف غارت كامل ثروت‏هاى‏ ملى‏ ايران را نمى‏دهد و به اين منظور بايد راه ورود آزاد سرمايه‏مالى‏ امپرياليستى‏ به ايران را باز كنند. امرى‏ كه همكارى‏ را در سطح وابستگى‏ به امپرياليسم توسعه داده و استقلال سياسى‏- اقتصادى‏ كشور را پايمال كرده است. مضمون اين وابستگى را يكى از نظريه‏پردازان سرمايه‏دارى حاكم، موسى غنىنژاد، با نادرست اعلام كردن ملى كردن صنايع نفت، چنين توصيف مىكند: «من غير از ضرر، چيزى‏ در آن نمى‏ بينم. ضررى‏ كه از نظر اقتصادى‏ و سياسى‏، استراتژيك و طولانى‏ مدت است» (٢).

با چنين شناختى‏، سرمايه‏دارى‏ حاكم بر جمهورى‏ اسلامى‏ به اجراى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ گردن نهاده و براى‏ اجراى‏ آن تمكين نموده است. از جمله برنامه خصوصىسازى صنايع نفت را تنظيم كرده و به مورد اجرا گذاشته است. نسخه امپرياليستى‏‏اى‏ كه “آزادسازى‏ بى‏چون و چرا سرمايه مالى‏ امپرياليستى‏” را از همه بندهاى‏ قانونى‏ و كنترل و محدوديت خواستار و اين “آزادسازى” را ديكته سرپيچى‏ناپذير اعلام نموده است. بنا به دستور ارگان‏هاى مالى امپرياليستى، بانك جهانى، صندوق بين‏المللى پول، سازمان تجارت جهانى و …، “آزادسازى‏ اقتصادى‏” بايد به قانون ملى‏ هر كشور تبديل شود و اين مصداق كامل برقرارى‏ «وابستگى‏ و همكارى‏» است كه نامه مردم آن را خصيصه «جامعه سرمايه‏دارى‏ از نوع رژيم شاه مخلوع» ارزيابى‏ مى‏كند.

اين گام ضدملى‏، نقض عينى‏ و واقعى‏ استقلال اقتصادى‏، سياسى‏ و … كشور است كه سرمايه‏دارى‏ حاكم به اميد واهى‏ حفظ و بقاى‏ حاكميت خود برداشته است. “اميد واهى‏” ازآن‏رو، زيرا مثلاً برخلاف دوران جنگ ايران و عراق،  حاكميت فاقد حمايت وسيع توده‏ها زحمتكش و ميهن‏دوست مى‏باشد. تنها چنين حمايتى‏ وثيقه حفظ هر حاكميتى‏ است!

گام آغازين ضدملى كه با نقض دموكراسى‏ سياسى‏ و آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ براى‏ مردم برداشته شد، و در بيانيه ارديبهشت ١٣٦٢ حزب توده ايران درباره آن هشتار داده شده بود، اكنون به نقض استقلال اقتصادى و سياسى‏ كشور انجاميده است.

استقلال تحليل علمى-انقلابى، بجاى گرماى كوپه

آنانى‏ كه به اين حقيقت تن نمى‏دهند و چشم بر آن بسته‏اند، زيرا گويا هنوز روند وابستگى‏ به امپرياليسم و همكارى‏ با آن شكل نهايى‏ خود را نيافته است، به گفته لنين، درواقع با آرامش در كوپه گرم و در انتظار رسيدن قطار به ايستگاه آخر و فاجعه نهايى‏ نشسته‏اند و در بهترين حالت درك نمى‏كنند كه “حقيت آن چيزى‏ هم هست كه در حال شدن است”.

مبارزه قاطع و باصراحت و همچنين شفافى‏ نظر و استقلال تحليل علمى و انقلابى را بايد جايگزين آرامش در كوپه گرم نمود، حتى‏ اگر هنوز به رسيدن قطار به ايستگاه وابستگى‏ و همكارى‏ باور نداريم. در هر صورت، ارايه تحليل مستقل و علمى‏ توده‏اى‏ از اوضاع و تعيين موضع سياسى‏ برپايه منافع زحمتكشان و ديگر قشرها و طبقات ملى‏ و آزاديخواه ضرورت تاريخى‏ دارد!

١- ف. م. جوانشير، “اقتصاد ملى‏، شيوه توليد سرمايه‏دارى‏”، انتشارات حزب توده ايران، ١٣٥٧

٢- موسى‏ غنى‏نژاد، اقتصاددان ضدكمونيست و مبلغ “اقتصاد بازار” و نماينده حاكميت سرمايه‏دارى‏ حاكم بر ايران، در مصاحبه با بى‏بى‏سى‏ (٨ خرداد ١٣٨٧، ٢٨ مه ٢٠٠٨) در دفاع صريح از منافع امپرياليسم براى‏ سرمايه‏گذارى‏ و در واقع غارت صنايع نفت ايران، مى‏گويد «امروز به اين نتيجه رسيده‏ايم كه ٨٠ درصد صنعت نفت را هم بايد خصوصى‏سازى‏ كنيم.» نتيجه‏گيرى‏ استاد دانشگاه و سخنگوى‏ اقتصادى‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏، مفهومى‏ جز برقرارى‏ شرايط مدرن نواستعمارى‏، يعنى‏ استعمار نوليبرالى‏ در ميهن انقلابى‏ ما، ندارد.

اقتصاددان و استاد دانشگاه كه يكى‏ از نظريه‏پردازان و مدافعان “خصوصى‏ و آزادسازى‏ اقتصادى‏” در ايران است، طبق سنت شناخته شده استادان از جنس خود، در اين مصاحبه، نظرى‏ را به ماركس نسبت مى‏دهد كه نظر ماركس نيست. او سپس به خيال خود نادرستى‏ نظر نسبت داده شده را نشان مى‏دهد. استاد دانشگاه اما با نسبت دادن نظرياتى‏ به ماركس كه نظر او نيستند، درعين‏حال بر ناتوانى‏ خود از درك نظريات ماركس نيز صحه مى‏گذارد. عملكرد او و دستگاه تبليغاتى‏ امپرياليسم كهنه‏كار انگليس كه نظريات او را منتشر مى‏كند و اشاعه مى‏دهد، قابل درك است. هر دو نان روز خود را مى‏خورند. او اما با ارايه چنين نظرياتى‏ نشان مى‏دهد كه سرمايه‏دارى‏ حاكم بر جمهورى‏ اسلامى‏ تا چه حد در اجراى‏ برنامه خود مصمم بوده و چگونه زمينه ايدئولوژيكى‏ لازم را براى‏ هدف خود در ايران بوجود آورده است. غنى‏نژاد كه ملى‏شدن صنعت نفت را نادرست اعلام مى‏كند، مى‏گويد: «من غير از ضرر، چيزى‏ در آن نمى‏ بينم. ضررى‏ كه از نظر اقتصادى‏ و سياسى‏، استراتژيك و طولانى‏ مدت است».

آرى‏ زمانى‏ كه «سيطره قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏» بر جامعه حاكم مى‏شود، سنگ‏ها را مى‏بندند و بند سگ‏ها را مى‏گشايند.

حزب توده ايران استقرار يك نظام ملى‏ و دمكراتيك را آماج مبارزات روز در پس از پيروزى‏ انقلاب مردمى‏- آزاديخواهانه و ملى‏- ضدامپرياليستى‏ بهمن ٥٧ اعلام نمود و ضرورت پايبندى‏ به اين اهداف را در اسناد خود به اثبات رساند و در مبارزات خود قوياً از آن‏ها پشتيبانى‏ بعمل آورد. حزب توده ايران به ويژه تصويب اصل ٤٤ و اصول مربوط به آزادى‏هاى‏ سياسى‏ و حقوق مردم (اصل ٢٦ و …) را پيش‏شرط ضرورى‏ براى‏ برپايى‏ نظامى‏ ملى‏ و دمكراتيك در ايران ارزيابى‏ كرد و با وجود نكات منفى‏ موجود در پيش‏نويس قانون اساسى‏، براى‏ همه‏پرسى‏ راى‏ ”آرى‏“ را تائيد و توصيه كرد.

در شماره ١٤ ”نامه‏مردم“، ٢٦ ارديبهشت ١٣٥٨، يعنى‏ بعد از دو هفته پس از آغاز انتشار علنى‏ روزنامه ارگان حزب در ايران، در توضيح اسناد پلنوم شانزدهم كميته مركزى‏، به تعريف نظام ملى‏ و دمكراتيك پرداخته شده است. در آنجا ازجمله مى‏خوانيم:

«يك نظام ملى‏ و دمكراتيك يا به بيان ديگر ، يك جامعه ملى‏ و دمكراتيك، آن جامعه سرمايه‏دارى‏ وابستـه به امپرياليسم نيست كه رژيم شاه مخلوع در ايران به وجود آورده بود.

هم چنين آن جامعه سرمايه‏دارى‏ همـكـار با كشورهاى‏ امپرياليستى‏ … نيست.»

بدين ترتيب برقرارى‏ وابستگى‏ به امپرياليسم و همكارى‏ با امپرياليسم دو خصيه‏اى‏ است كه حضور و وجودشان نفى‏ كننده برپاشدن نظام ملى‏ و دمكراتيك مى‏باشد. در مقاله همچنين دو خصيه براى‏ نظامى‏ برشمرده مى‏شود كه مضمون و حقانيت تاريخى‏ جامعه ملى‏ و دمكراتيك را داراست:

«دو خصيصهِ نظام ملى‏ و دمكراتيك چنين است:

١- نظام ملى‏ و دمكراتيك وابستگى‏ را در همه اشكال سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏ و ايدئولوژيك از بين مى‏برد و روابط برابر حقوق يك كشور مستقل و قائم به ذات را با كشورهاى‏ ديگر، جانشين آن مى‏كند. رابطه، آرى‏، وابستگى‏ و قبول تحميل و تحكم، هرگز!

٢- نظام ملى‏ و دمكراتيك، سيطره قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏ را در همه اشكال سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏ و ايدئولوژيك از بين مى‏برد و قشرها و طبقات جامعه [بين خود] روابط مبتنى‏ بر عدالت اجتماعى‏، ولو بمعناى‏ نسبى‏ كلمه، برقرار مى‏كنند و حكومتِ نيروهاى‏ موتلفه قشرهاى‏ مختلف خلق را، بر اساس يك ائتلاف دمكراتيك بوجود مى‏آورند.»

در ادامه مطلب، نامه مردم پيش‏شرط‏هايى‏ را برمى‏شمرد كه تحقق آن‏ها براى‏ دسترسى‏ به هدف فوق ضرورى‏ است و مى‏نويسد:

«اگر ما بتوانيم در اين دوران استقلال سياسى‏ و اقتصادى‏ كشور را به شكل واقعى‏ و عينى‏ تحقق بخشيم، اگر بتوانيم دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ كشور را به واقعيت مبدل كنيم، آنگاه جامعه را گامى‏ غول‏آسا به پيش رانده‏ايم …». گامى‏ كه شرايط قانونى‏ براى‏ تحقق آن در اصل ٤٤ و اصول متفاوت بند دوم قانون اساسى‏، ازجمله اصل ٢٦، بوجود آمد.

دموكراسى سياسى و اقتصادى به سود مردم

هدف از سطور كنونى‏، بحث درباره اين امر نيست كه حاكميت در جمهورى‏ اسلامى‏ در طول سال‏هاى‏ پس از پيروزى‏ انقلاب كوشش و يا حركت‏هايى در جهت ايجاد نظام ملى‏ و دمكراتيك داشت يا خير. نكته مورد نظر در اين سطور اين نكته است كه نشان داده شود، كه پيش‏شرط‏هاى‏ فوق‏الذكر، يعنى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود مردم در ايران، يعنى آماج انقلاب براى عدالت اجتماعى، پانگرفت و برقرار نشد.

برعكس، شرايط حاكم بر جامعه در خدمت رشد دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود طيفى‏ از سرمايه‏داران تحقق يافت كه با روابطى‏ مافيايى‏ و رانت‏خوارانه كليه رشته‏هاى‏ اقتصادى‏- اجتماعى‏ را در خدمت منافع خود قرار دادند.

نقدينگى‏ ١٠٠ ميليارد دلارى‏ در اختيار سرمايه‏دارى‏ حاكم، به‏طور غيرقانونى‏ و برپايه روابط مافيايى‏ و با غارت مردم و ثروت‏هاى‏ ملى‏ كشور، انباشت شده است. به گفته رئيس جمهور فعلى‏، محمود احمدى‏نژاد (آفتاب اسفند ١٣٨٥) در طول ١٤ سال پس از پايان جنگ، «٣ هزار و ٥٠٠ ميليارد تومان … [و در يك سالى‏ كه از عمر دولت او مى‏گذرد] ٢ هزار و ٥٠٠ ميليارد تومان» از سرمايه‏ها و ثروت‏هاى‏ ملى‏ از طريق ”خصوصى‏سازى‏“ به جيب سرمايه‏دارى‏ حاكم سرازير شده است. در شهريور ١٣٧٨ در مطبوعات اعلام شد، كه سهم بخش دولتى‏ اقتصاد در جمهورى‏ اسلامى‏ ايران در طول دولت‏هاى‏ پس از پايان جنگ ايران و عراق، از ٨٠ به ٥٠ درصد كل اقتصاد كشور نزول كرده است. به عبارت ديگر در اين سال‏ها حجم خصوصى‏سازى‏، به يك چهارم حجم كل اقتصاد كشور بالغ شده است. براى‏ اشتهاى‏ سيرى‏ناپذير خود، اكنون سياست خصوصى‏سازى‏ و غارت ثروت‏هاى‏ ملى‏ را حاكميت سرمايه‏دارى‏ به سياست رسمى‏ و علنى‏ خود، تحت عنوان «انقلاب اقتصادى‏» تبديل ساخته است.

آيا مى‏توانسته است در ايران دمكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ استخواندارترى‏ به سود غارتگران بوجود آيد، از آنچه بوجود آمده است؟ پاسخ قوياً منفى‏ است!

پاگرفتن چنين شرايط اقتصادى‏ در ايران، ناشى‏ از برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ به سود مافياى‏ حاكم و نه به سود مردم در سال‏هاى‏ گذشته است.

زنده‏ياد جوانشير در كتاب ”اقتصاد ملى‏“ وضع مشابه دوران سلطنت محمد رضا را «كارخانهِ سرمايه‏دارسازى‏» مى‏نامد(١). «سهام عدالت» كه گويا تيغى‏ در چشم بخشى‏ از سرمايه‏داران مى‏باشد، تنها از اين جهت چنين تيغى‏ است كه آن‏ها از خريد فورى‏ اين سهام محروم شده‏اند و بايد پس از زمانى‏ اين سهام را با قيمتى‏ بيش‏تر از دست «دهك‏هاى‏ پائين جامعه» بخرند و بايد بهتر گفت، بربايند. سرنوشت مشابه‏اى‏ كه «فروش سهام كارخانجات دولتى‏ به كارگران» در ”انقلاب سفيد“ شاه نيز تجربه كرد و داشت.

اگر حزب توده ايران، ازجمله در مقاله فوق در نامه مردم ارديبهشت ١٣٥٨، به وحدت ديالكتيكى‏ برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ در جامعه و استقلال سياسى‏- اقتصادى‏ كشور، پامى‏فشارد و آن را توضيح مى‏دهد، از اين شناخت علمى‏ ناشى‏ مى‏شود، كه ادامه نقض دموكراسى‏ در داخل كه اجباراً از يك‏سو، به نقض دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ براى‏ اقشار پائينى‏ و زحمتكشان خواهد انجاميد، از سوى‏ ديگر، همراه خواهد بود با برقرارى‏ دموكراسى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ براى‏ «قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏». وضعى‏ كه نهايتاً به «سيطره» آنان در تمام سطوح خواهد انجاميد، سياسى‏، اقتصادى‏، نظامى‏، ايدئولوژيك و فرهنگى‏ و… .

متاسفانه واقعيت هستى‏ اجتماعى‏ در ايران ارزيابى‏ فوق حزب توده ايران را مورد تائيد قرار داده است. سرمايه‏دارى‏ حاكم كه در آن سيطره اقشار ممتاز فوقانى‏ برقرار شده است و ازاين‏رو فاقد حمايت همه‏جانبه مردم مى‏باشد، حتى‏ اگر بخواهد، نمى‏تواند در جهان كنونى‏ از استقلال اقتصادى و سياسى در برابر امپرياليسم‏ برخوردار گردد. روند برقرارى‏ «سيطره» سرمايه‏دارى‏ غارتگر در جمهورى‏ اسلامى‏، همانطور كه در بيانيه ارديبهشت ١٣٦٢ حزب توده ايران نيز در آن به صراحت اشاره شده است، نمى‏توانست در سراشيب وابستگى‏ و همكارى‏ با امپرياليسم به قعر سراشيب درنغلتد. اين واقعيت عينى‏ عليرغم خواست حتى‏ برخى‏ از قشرها در حاكميت نيز تحقق مى‏يابد و يافته است، كه مى‏توانند وجود داشته باشند و به‏طور ذهنى‏ به چنين ”استقلالى‏“ اميد بسته و باورهم داشته باشند. چنين است واقعيت روند در جريان و يا تحقق يافته در ايران امروز!

سند برباد رفتن «واقعى‏ و عينى‏» استقلال سياسى‏ و اقتصادى‏ كه مقاله پيش‏گفته نامه مردم برجسته مى‏سازد، صدور ”حكم حكومتى‏“ آيت‏الله خامنه است كه در تيرماه ١٣٨٥ درباره نقض غيرقانونى‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن ٥٧ صادر شد. تن دادن حتى‏ آن بخشى‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏ كه چند سال پيش مانع تصويب نهايى‏ قانون سرمايه‏گذارى‏ خارجى‏ در ايران شد كه مجلس شوراى‏ اسلامى‏ به تصويب رسانده بود، داّل بر وحدت نظر در حاكميت سرمايه‏دارى‏ در جمهورى‏ اسلامى‏ ايران است كه اكنون در دوران دولت نهم و بدنبال ”حكم حكومتى‏“ تحقق يافته است. با پذيرشِ اجراى‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏ توسط اين حاكميت، سرمايه‏دارى‏ حاكم به همكار و متحد امپرياليسم براى‏ تحقق بخشيدن به اين نسخه امپرياليستى‏ در ايران تبديل شده است. اين سرمايه‏داران خوب مى‏دانند كه نقدينگى‏ صدميليارد دلارى‏ ناشى‏ از غارت بيست ساله، كه به چنگ آورده‏اند، كفاف غارت كامل ثروت‏هاى‏ ملى‏ ايران را نمى‏دهد و به اين منظور بايد راه ورود آزاد سرمايه‏مالى‏ امپرياليستى‏ به ايران را باز كنند. امرى‏ كه همكارى‏ را در سطح وابستگى‏ به امپرياليسم توسعه داده و استقلال سياسى‏- اقتصادى‏ كشور را پايمال كرده است. مضمون اين وابستگى را يكى از نظريه‏پردازان سرمايه‏دارى حاكم، موسى غنىنژاد، با نادرست اعلام كردن ملى كردن صنايع نفت، چنين توصيف مىكند: «من غير از ضرر، چيزى‏ در آن نمى‏ بينم. ضررى‏ كه از نظر اقتصادى‏ و سياسى‏، استراتژيك و طولانى‏ مدت است» (٢).

با چنين شناختى‏، سرمايه‏دارى‏ حاكم بر جمهورى‏ اسلامى‏ به اجراى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ گردن نهاده و براى‏ اجراى‏ آن تمكين نموده است. از جمله برنامه خصوصىسازى صنايع نفت را تنظيم كرده و به مورد اجرا گذاشته است. نسخه امپرياليستى‏‏اى‏ كه ”آزادسازى‏ بى‏چون و چرا سرمايه مالى‏ امپرياليستى‏“ را از همه بندهاى‏ قانونى‏ و كنترل و محدوديت خواستار و اين ”آزادسازى“ را ديكته سرپيچى‏ناپذير اعلام نموده است. بنا به دستور ارگان‏هاى مالى امپرياليستى، بانك جهانى، صندوق بين‏المللى پول، سازمان تجارت جهانى و …، ”آزادسازى‏ اقتصادى‏“ بايد به قانون ملى‏ هر كشور تبديل شود و اين مصداق كامل برقرارى‏ «وابستگى‏ و همكارى‏» است كه نامه مردم آن را خصيصه «جامعه سرمايه‏دارى‏ از نوع رژيم شاه مخلوع» ارزيابى‏ مى‏كند.

اين گام ضدملى‏، نقض عينى‏ و واقعى‏ استقلال اقتصادى‏، سياسى‏ و … كشور است كه سرمايه‏دارى‏ حاكم به اميد واهى‏ حفظ و بقاى‏ حاكميت خود برداشته است. ”اميد واهى‏“ ازآن‏رو، زيرا مثلاً برخلاف دوران جنگ ايران و عراق، حاكميت فاقد حمايت وسيع توده‏ها زحمتكش و ميهن‏دوست مى‏باشد. تنها چنين حمايتى‏ وثيقه حفظ هر حاكميتى‏ است!

گام آغازين ضدملى كه با نقض دموكراسى‏ سياسى‏ و آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ براى‏ مردم برداشته شد، و در بيانيه ارديبهشت ١٣٦٢ حزب توده ايران درباره آن هشتار داده شده بود، اكنون به نقض استقلال اقتصادى و سياسى‏ كشور انجاميده است.

استقلال تحليل علمى-انقلابى، بجاى گرماى كوپه

آنانى‏ كه به اين حقيقت تن نمى‏دهند و چشم بر آن بسته‏اند، زيرا گويا هنوز روند وابستگى‏ به امپرياليسم و همكارى‏ با آن شكل نهايى‏ خود را نيافته است، به گفته لنين، درواقع با آرامش در كوپه گرم و در انتظار رسيدن قطار به ايستگاه آخر و فاجعه نهايى‏ نشسته‏اند و در بهترين حالت درك نمى‏كنند كه ”حقيت آن چيزى‏ هم هست كه در حال شدن است“.

مبارزه قاطع و باصراحت و همچنين شفافى‏ نظر و استقلال تحليل علمى و انقلابى را بايد جايگزين آرامش در كوپه گرم نمود، حتى‏ اگر هنوز به رسيدن قطار به ايستگاه وابستگى‏ و همكارى‏ باور نداريم. در هر صورت، ارايه تحليل مستقل و علمى‏ توده‏اى‏ از اوضاع و تعيين موضع سياسى‏ برپايه منافع زحمتكشان و ديگر قشرها و طبقات ملى‏ و آزاديخواه ضرورت تاريخى‏ دارد!

١- ف. م. جوانشير، ”اقتصاد ملى‏، شيوه توليد سرمايه‏دارى‏“، انتشارات حزب توده ايران، ١٣٥٧

٢- موسى‏ غنى‏نژاد، اقتصاددان ضدكمونيست و مبلغ ”اقتصاد بازار“ و نماينده حاكميت سرمايه‏دارى‏ حاكم بر ايران، در مصاحبه با بى‏بى‏سى‏ (٨ خرداد ١٣٨٧، ٢٨ مه ٢٠٠٨) در دفاع صريح از منافع امپرياليسم براى‏ سرمايه‏گذارى‏ و در واقع غارت صنايع نفت ايران، مى‏گويد «امروز به اين نتيجه رسيده‏ايم كه ٨٠ درصد صنعت نفت را هم بايد خصوصى‏سازى‏ كنيم.» نتيجه‏گيرى‏ استاد دانشگاه و سخنگوى‏ اقتصادى‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏، مفهومى‏ جز برقرارى‏ شرايط مدرن نواستعمارى‏، يعنى‏ استعمار نوليبرالى‏ در ميهن انقلابى‏ ما، ندارد.

اقتصاددان و استاد دانشگاه كه يكى‏ از نظريه‏پردازان و مدافعان ”خصوصى‏ و آزادسازى‏ اقتصادى‏“ در ايران است، طبق سنت شناخته شده استادان از جنس خود، در اين مصاحبه، نظرى‏ را به ماركس نسبت مى‏دهد كه نظر ماركس نيست. او سپس به خيال خود نادرستى‏ نظر نسبت داده شده را نشان مى‏دهد. استاد دانشگاه اما با نسبت دادن نظرياتى‏ به ماركس كه نظر او نيستند، درعين‏حال بر ناتوانى‏ خود از درك نظريات ماركس نيز صحه مى‏گذارد. عملكرد او و دستگاه تبليغاتى‏ امپرياليسم كهنه‏كار انگليس كه نظريات او را منتشر مى‏كند و اشاعه مى‏دهد، قابل درك است. هر دو نان روز خود را مى‏خورند. او اما با ارايه چنين نظرياتى‏ نشان مى‏دهد كه سرمايه‏دارى‏ حاكم بر جمهورى‏ اسلامى‏ تا چه حد در اجراى‏ برنامه خود مصمم بوده و چگونه زمينه ايدئولوژيكى‏ لازم را براى‏ هدف خود در ايران بوجود آورده است. غنى‏نژاد كه ملى‏شدن صنعت نفت را نادرست اعلام مى‏كند، مى‏گويد: «من غير از ضرر، چيزى‏ در آن نمى‏ بينم. ضررى‏ كه از نظر اقتصادى‏ و سياسى‏، استراتژيك و طولانى‏ مدت است».

آرى‏ زمانى‏ كه «سيطره قشرهاى‏ ممتاز فوقانى‏» بر جامعه حاكم مى‏شود، سنگ‏ها را مى‏بندند و بند سگ‏ها را مى‏گشايند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *