وحدت روندي پرتضاريس! (٢) به آن ها كه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواهند!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩۵ / ٧٧ ( ٩ آذر)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

حفظ تماميت و هويت انقلابي حزب طبقه كارگر ايران دستاورد رهبري كنوني حزب است. اسلوب تاريخ نگاري ماركسيستي كه زنده ياد رحمان هاتفي مي آموزد. سناريويي انتزاعي “ديالوگ”. باز هم در باره عمده و غيرعمده و رابطه ديالكتيكي ميان آن ها. تفاوت انديشه ي ديالكتيكي و انديشه ي نظاره گر ظاهر بين كه مضمون را درك نمي كند. بحث افتراقي از كجا آغاز مي شود؟ كنگره حزب كمونيست انگلستان نوامبر ٢٠١٦.

پايبنديِ پيگيرانه در اجراي اساسنامه حزب توده ايران و خط مشي انقلابي آن!

در روز اول جلسه، شلوغي و پرحرفي حاكم بود. در حالي كه همه، شمشيرها را عليه حزب از رو بسته بودند، هر كس هر چه گفتني داشت، يا مي پنداشت كه گفتني است، گفت، بدون آن كه سخنش مضموني شسته و رفته را مطرح سازد.

من از جلسه اي سخن مي گويم كه در لندن در سال هاي دور هشتاد قرن گذشته ي تاريخ اروپاي جريان يافت. آن هنگام كه در بدترين شرايط پس از يورش ها، پس از سردرگمي ها، رفقاي عزيز و كم تر عزيزي براي پايان دادن به سرگذشت سياسي خود، نه دشمن، بلكه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواستند.

در آن جلسه بسياري از توده اي ها پشت به پشت هم از حقانيت نبرد حزب توده ايران از منافع طبقه كارگر دفاع كردند. از وحدت حزب دفاع كردند كه مردمك چشم و نوك نيزه ي جنبش ترقي خواهي و رهايي بخش ميهن ما را تشكيل مي داد و مي دهد …

كم كم موج اعتراض آرام شد. بحث به مسير منطقي، به صحنه تحليل و روشنگري كشانده شد. من كه از طرف رهبر وقت، به عنوان نماينده حزب براي رسيدگي به اختلاف ها گسيل شده بودم، تنها نبودم! رفيق مسئول سازمان حزب توده ايران در انگلستان، رفقاي بسيار ديگر و يكي از پر حرارت ترين آن ها كه جلسه در خانه اش برگزار شد و تاكنون نمي شناختم، رفيق جواني بود كه با “چه بايد كرد؟”، “دو تاكتيك سوسيال دمكراسي” زير بغل ذهن و روي ميز با جسارت از مواضع انقلابي حزب دفاع نمود.

كفِ آن چه رفتني بود، و در شرايط سخت شده دنبال “رهايي فردي” از بار سنگين نبرد بغرنج شده حزب طبقه كارگر مي گشت، زود بالا آمد! آن چه ماندني و با همه ي وجودش براي نبرد طولاني در پيش، پا قرص كرده بود و مي كرد، جاهاي خالي شده را پر كرد. در روز بعد در جلسه ي پرشوري كه شركت كنندگانِ بسياري در آن، اطاق نسبتاً بزرگ را پر كرده بودند، با گفتگو و بحث رفيقانه به بررسي شرايط و نتيجه گيري ها پرداختند و سازمان حزبي را در اين كشور بر پايه و اساسنامه و برنامه حزب نوسازي كردند.

آن چه برشمردم، خاطره ي آشنايي من با رفيق محمد اميدوار است كه جلسه در خانه او برگزار شد و مسئوليت سازمان جديد حزبي را در انگلستان به عهده گرفت. اين تنها تجربه اي نيست كه بازگشت به آن، كمك براي درك روند انقلابي اي كه حزب توده ايران در سه دهه اخير با كوشش رهبري كنوني به آن دست يافته است را تشكيل مي دهد. حفظ تماميت و هويت انقلابي حزب طبقه كارگر ايران و ادامه كاري پيگير آن در اين دوران سخت، نمونه ي ديگري در اين زمينه است كه قله شكوهمند آن را تعريف ششمين كنگره ي حزب توده ايران از مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ايران اتشكيل مي دهد. دستاوردي كه مورد تائيد همه توده اي هايي است كه استقلال سياست حزب توده ايران را نقطه مركزي براي پيشبرد نبرد طبقاتي در ايران ارزيابي كنند قرار دارد!

نگرش ماركسيستي- توده اي به تاريخ حزب توده ايران، يك وظيفه ي احساسي تنها نيست! يك اسلوب علمي است كه بازتوليد آن، مضمون تاريخ نگاري انقلابي و رهايي بخش نبرد انسان را براي پايان دادن به جامعه طبقاتي و براندازي استثمار انسان از انسان تشكيل مي دهد! هنگامي كه زنده ياد رحمان هاتفي بلافاصله پس از پيروز انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما دست به كار «آفرينه اي» مي شود «كه پاسخي شگرف و ژرف بينانه به شوق و تشنگيِ نسل نو براي آشنايي با گذشته حزب [توده ايران] باشد»، وظيفه سترگ بررسي «كوهي از اسناد حزبي “از آغاز پيدايي تا انقلاب بهمن ٥٧”» را وظيفه ي در پيش خود مي داند … «بايد اين درياي خروشان و ناپيدا كرانه را چنان در كوزه اي كوچك ريخت كه هيچ چيز آن تاريخِ تلخ و شيرين چهل ساله در سايه نماند و سلوك وادي به وادي تشنهِ كامان گُم دره هاي خارگينِ شناخت به فرجام آورد. …» (گرامي داشت هفتادمين سالگذشت زايش و جاودانگي رحمان هاتفي، نامه مردم شماره ٨٧٨، ٤ مهر ١٣٩٠).

چنين است اسلوب تاريخ نگاري ماركسيستي- توده اي! بايد اين اسلوب علمي و تجارب مبارزاتي مبتني بر ارتجاع در كنار موج نگراني در دل آن هايي قرار داد كه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواهند. تا بتوان عمق نگراني آن ها را درك نمود. تا بتوان دو قطب متضادي را در تمام ابعادش دريافت كه جنبش توده اي با آن را روبروست! تا بتوان وحدت ديالكتيكي ميان اين دو قطب تضاد را در روندي پرتضاريس، مبارزه جويانه- انتقادي- رفيقانه ي نظري و سازماني دريافت كه پاسخي شايسته به نگراني و ترفندهاي دشمن طبقاتي است!

هنگامي كه “سهند”موضعيِ انتقادي- در ظاهر دلسوزانه از خود براي شخصيت من در سن پيري ام نشان مي دهد، در مضمون بيان نشده آن، موج نگراني از نزديكي ها مي درخشد. او كه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواهد، البته نمي تواند درك كند كه «وحدت نظري- سازماني يك روند پرتضاريس است» كه رفيق احسان طبري بارها به آن اشاره دارد.

“سهند” و سهندها هيچ گاه مواضع خود را در بحث مطرح نساختند، نمي سازند، آن را توضيح ندادند، مستدل ننمودند. هميشه با نقل قول ها از همه كس و از همه جا، كوشيدند و مي كوشند گويا درستي مواضع خود را “مستدل” سازند. سخنان امروز او نيز چنين است. نه “عدالت” نه “مهر” و نه “راه توده”، جز مانور و بازي با الفاظ، چيزي ارايه ندادند و نمي دهند. آن ها تنها نيستند، “رزمين مهرگان”ها نيز با همين شيوه ها در كنارشان قرار دارند. اما همه اين ها، گروه ها بازنده را تشكيل مي دهند، زيرا نمي توانند و نمي خواهند مضمون پر سويه و بغرنج روند وحدت نظري- سازماني حزب طبقه كارگر را درك كنند!

چگونه مي توانند «ژاژ خايان دشمن كار، اي شماياني كه انديشه تان از پر مگس فراتر نمي رود، و اوج عظمت را در شكوه حشرات مي بينيد، …» (اط، بر مرداب تن نيلوفر انديشه مي رويد، شعر زندان)، شكوهمندي انديشه و اسلوبي را دريابيد كه منزل گاهش «كاكل بلند كوه ها، كه اولين تماشاگر سپيده دمانند، و اولين آشيانهء زميني اشعهء خورشيد» است؟ (اط، به آن كس كه به او مي انديشم، شعر زندان)

هدف سطور زير، طرح بغرنجي روند پرتضاريس است و كوشش براي شفاف سازي سويه هاي متفاوت آن در يك “ديالوگ انتزاعي”. شيوه اي كه نگارنده هيچ تجربه اي در آن ندارد، اما با توجه به خبر برگزاري “فستيوال تئاتر” در كلنِ آلمان در هفته هاي اخير – كه متاسفانه امكان شركت در آن را نداشتم -، از اين رو به اين جسارت دست مي زنم، تا شايد كمكي باشد براي تقويت بيش تر مضمون سناريوها در جهت تغيير شرايط. دو باري كه در گذشته امكان بهره بردن از اين هنر را در كلن يافتم، بيش تر با توصيف وضع تا با ايجاد شور براي تغيير آن در سناريو ها روبرو شدم. گروه تائتري كه در سال هاي پس از پيروزي انقلاب در آلمان در ارتباط با فعاليت حزب توده ايران سازمان يافت، هدف ايجاد شرايط براي تغيير را آگاهانه و موفق دنبال مي كرد.

در اين سناريوي انتزاعي سه رفيقِ ١، ٢ و ٣ شركت دارند. نقش ٣ را من ايفا مي كنم.

١-، ٣ سياست حزب توده ايران و مصوبات ششمين كنگره ي حزب را درست درك نكرده است. در نيافته است كه تعريف “مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب”، يك مقوله ي آويزان در خلاء نيست، در شرايط مشخصي قرار دارد كه «از سطح رشد نيروهاي مولده در ايران» تحميل مي شود …

٢-، بي توجهي ٣ به سطح رشد نيروهاي مولده، به امر مهم مبارزه ي دموكراتيك و اتحادي حزب طبقه كارگر لطمه مي زند، مبارزه طبقه كارگر به سوي انحراف سكتاريستي سوق داده مي شود. با چنين نمونه اي در يونان نيز روبرو هستيم …

٣-، بسياري از اين مواضع را من تائيد مي كنم، البته كه مبارزه ي دموكراتيك- اتحادي را براي گذر از ديكتاتوري پراهميت مي شمرم، براي دسترسي به اين هدف، سخن من اما از جاي ديگري آغاز مي شود. از پاسخ به پرسش در باره “اقتصاد سياسي”ِ مرحله ي ملي دموكراتيك انقلاب كه قله توانايي نظري را در ششمين كنگره حزب تشكيل مي دهد …

١- حزب هم اين نكته را پراهميت مي داند، از اين رو نيز با صراحت موضع خود را توضيح داده است …

٢- پيوند مقوله «آزادي و عدالت اجتماعي و منافع ملي» كه براي نمونه در «سند به مناسبت ٧٥ مين سالگرد پايه ريزي حزب …» نيز بر آن تكيه شده و برجسته گشته، نشان اين امر است و بي توجهي ٣ به آن، نشان بدفهميِ آگاهانه و يا ناآگاهانه …

١- در اسناد ديگر، چنين برنامه اي حتي در ريزه كاري هايش ارايه شده كه مي تواند موضوع بحث و توافق با متحدان براي گذر از ديكتاتوري باشد كه ٣ چشم بر آن مي بندد …

٣-، چنين نيست، من همه اين اسناد را با دقت مطالعه كرده ام، مي شناسم و بخش هاي بسياري از آن را مورد تائيد كامل قرار مي دهم. برنامه اي كه پيشنهاد شده، بيان تقريباً جامع يك “برنامه اقتصاد ملي براي [مثلا] يك دوره ي پنج ساله” است! همان طور كه در همان طرح نيز بيان شده، نقش ضروري كارشناسان براي تنظيم چنين برنامه در شرايط مشخص روز و امكانات لحظه ي تنظيم برنامه ضروري است. از اين رو نيز است كه نمي توان “برنامه اقتصاد ملي” را پيش پيش به طور كامل تنظيم كرد. … اين وظيفه مشخص روز است …

١-، درست به همين علت هم، حزب مي گه “اقتصاد سياسي” مرحله را بايد بر پايه سطح رشد نيروهاي مولده تنظيم كرد و نه در روخواني از روي كتاب ها …،

٢-، نه جدا از توده ها كه بايد به آن تحقق بخشند … نه جدا از متحداني كه بدون آن ها گذر از ديكتاتوري ناممكن است … ٣، به همه ي اين استدلال ها بي توجه است، و ازشون مي گذره …

٣-، اين سخن بي انصافي است … همين چار سطر پيش تر كه از اسلوب تاريخ نگاري ماركسيستي صحبت بود، نظر زنده ياد هاتفي از “انقلاب ناتمام” نقل شد كه نظر ماركس را بيان مي كند كه “تاريخ، اقتصاد در دست عمل است”! درك از مضمون اين سخن ماركس آن وقت معلول از كار در مي آيد، هنگامي كه آن را تنظيم يك “برنامه اقتصاد ملي براي پنج سال” درك كنيم كه نقش اصلي را در آن بايد “كارشناسان” به عهده داشته باشند! چنين برداشتي از “اقتصاد سياسي” مورد نظر ماركس، نفي برداشت جهت تاريخي رشد جامعه بشري است كه رفيق رحمان هاتفي آن را در بحث با مائوايست هاي آن دوره، مطرح مي سازد و بي توجهي شان را به «مرحله تاريخي گذار از سرمايه داري به سوسياليسم» افشا مي كند كه با پيروزي «انقلاب اكتبر ١٩١٧» آغاز شد و ادامه دارد! (همانجا)

تقليل مضمون ماركسيستي- توده اي “اقتصاد- سياسي” به تنظيم برنامه پنج ساله براي “اقتصاد ملي”، كه “كارشناسان” بايد عملي سازند، بازگشت به بحث هاي دوهزار و پانصد ساله در يونان قديم است، بازگشت به “جمهوري انديشمندان” است، بازگشت به برنامه امروز بورژوازي حاكم است كه هنگامي كه با بحران روبرو مي شود، خواستار “يك دولت متخصصان” مي گردد!

مضمون “اقتصاد سياسي” مورد نظر ماركس، انتقال آگاهي سياسي- طبقاتي به درون جامعه است …

١ و ٢-، البته كه حزب به مساله انتقال «آگاهي سياسي- طبقاتي» به درون طبقه كارگر و ميان توده ها توجه دارد. در سند اخير نيز با آن پراخته شده است و نشان داده شده است كه بدون آن، مبارزه با ديكتاتوري به ثمر نمي رسد …، ٣ اما به جايگاه و وزن مبارزه نظري در شرايط كنوني توجه نمي كند، توجه ندارد كه شرايط به كلي با گذشته فرق كرده است … پذيرش مواضعي كه او براي شان تبليغ مي كند نزد توده ها، به سختي پيش مي رود … مي پندارد اگر ما اين مواضع را طوطي وار تكرار كنيم، مردم به آگاهي ضروري دست مي يابند … در حالي كه بايد اول در مبارزه دموكراتيك- اتحادي در كنارشان قرار داشته باشيم، ما را بپذيرند و به رسميت بشناسند تا بتوانيم مساله هاي بغرنج را طرح كنيم …

٢-، از اين رو بايد اذعان كرد كه در شرايط كنوني مبارزه اتحادي- دموكراتيك عمده تر است …

٣-، حق با ٢ است، در هر لحظه بايد ميان عمده و غيرعمد تفاوت قايل شد و وزن تاريخي لحظه هر كدام را مورد توجه قرار داد، اما بدون آن كه “رابطه ديالكتيكي” ميان آن دو را از نظر دور داشت. عمده و غيرعمده را به مثابه دو مقوله جدا از يكديگر در برابر هم قرار نداد و سپس هاج و واج به اين سو و آن سو نگريست … و سرگردان، كوشش براي تغيير شرايط را در “جهت تاريخي” مورد نظر ماركس «گم كرد» … از سطح انديشه ي ديالكتيكي به سطح انديشه ي نظاره گر ظاهربين نزول نمود كه قادر به درك مضمون نيست!

١-، بار سنگين حفظ تماميت و هويت حزب در همه سه دهه گذشته و مبارزه ي جانانه رفقاي داخل و خارج از كشور براي ادامه كاري حزب هميشه همراه بوده است با مواضع ماركسيستي- لنينيستي … كسي كه آن را انكار كند، آگاهانه يا ناآگاهانه عليه حزب و نه در كنارش است …

٣-، اين سخن درستي است … من اين ارزيابي را به طور كامل تاكيد و تائيد مي كنم، من در اين زمينه در كنار حزبم، خود را عضوي از آن مي دانم كه در شرايط تاريخي ويژه اي كه مي توانست آن طور نگذرد كه گذشت، با اين پيامد كه هنوز هم از حق اساسنامه اي شركت در حوزه ي حزبي محروم هستم … اين اما مساله ي تاريخي است و هيچ “سهندي” نمي تواند از آن ابزار سازي براي پاره پاره كردن حزب بكند …

بحث ميان توده اي ها اما درست با اين سنايور به نقطه اصلي اي نزديك شده است كه گفتگوي شفاف و مشخص در باره آن ضروري است. بحث به نقطه افتراقي در بررسي پژوهشگرانه شرايط نبرد طبقاتي نزديك شده است … به اين نكته نزديك شده است كه درك ماركسيستي- توده اي از “اقتصاد سياسي” مورد نظر ماركس براي دوران مشخص انقلاب ملي- دموكراتيك در ايران چيست و از چه ويژگي برخوردار است؟

در واقع پاسخ به اين پرسش مشخص مطرح است كه چرا برداشت ماركسيستي- توده اي از “اقتصاد سياسي” اين مرحله، همان قدر نمي تواند مبارزه ي دموكراتيك- اتحادي را در برابر مبارزه ي نظري- ايدئولوژيك قرار دهد؟ همان قدر كه نمي تواند مضمون جزوي كوچك “سه جزء ماركسيسم” اثر لنين را از مد نظر دور دارد! … جزوي اي كه لنين در آن مضمون رابطه ي تنگاتنگ سه مقوله مبارزه ي نظري- اقتصادي- سياسي طبقه كارگر را در موجز ترين سطور قابل شناخت و درك مي سازد.

بحث افتراقي كنوني ميان توده اي ها، همان طور كه اميد مي رود قابل شناخت شده باشد، يافتن “رابطه ديالكتيكي” متناسب ميان اين سه جزِ مبارزه روز است و نه يك و دو سه كردن آن …

البته كه “سهند”ها كه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواهند، براي چنين بحث دقيق و مشخصِ افتراقي تفاهم ندارند. برعكس مي خواهند و مي كوشند با انواع ترفندها مانع آن شوند. آن ها اما توانايي شركت در اين بحث ها را هم ندارند. متاسفانه هستند رفقاي صادق توده اي ازجمله در “عدالت” كه با شناختي كه از آن ها هست، جايشان در كنار و در حزب مي بود …

اين بحث افتراقي از كجا آغاز مي شود؟

اين يك نكته مبهم نيست. شفاف است … موضوع بحث هايي است كه با عنوان “مضمون بحث هاي مطرح در برابر جنبش توده اي در شرايط كنوني” در توده اي ها طرح و ادامه دارد. لذا مي توان در اين سطور از طرح دو باره آن ها صرفنظر كرد. تنها اشاره شود كه درك ضرورت استقلال سياست انقلابي و طبقاتي حزب توده ايران و وظيفه مبارزه ي دموكراتيك- اتحادي آن در شرايط كنوني هم در ايران از وحدت ديالكتيكي برخوردارند.

به سخن زنده ياد جوانشير، «خط مشي انقلابي حزب توده ايران» و «برنامه حداقل كارگري آن» وحدت ديالكتيكي اي را تشكيل مي دهند كه تنها با پايبندي به آن و تنها با عملكرد هشيارانه، انقلابي و در عين حال پروسواس و موشكافانه و پيگير، موثر از كار در مي آيد و انقلابي ملي- دموكراتيك را به سرانجام و به ثمر مي رساند.

گرچه شرايط و سطح رشد نيروهاي مولده در شكل گيري مضمون “اقتصاد سياسي” مرحله ملي دموكراتيك انقلاب موثر است، قرار دادن مكانيكي آن در برابر نقش مبارزه براي برقراري هژموني انديشه عدالت جويانه، آزادي خواهانه و رهايي بخش طبقه كارگر در جامعه و به طريق اولي بي توجهي به تغيير مداوم به هر دو عنصر، قابل پذيرش نيست.

تنها با درك ديالكتيكي اين بحث افتراقي و بغرنج است كه روند پرتضاريس وحدت نظري و سازماني در حزب طبقه كارگر تحكيم مي يابد. و از جمله روشن مي شود كه با ايجاد شدن اتحادهاي دموكراتيك- اجتماعي از “پايين”  – نخست ميان طبقه كارگر و نزديك ترين متحدانش، زحمتكشان روستا، روشنفكران انقلابي، زنان و جوانان ترقي خواه -، شرايط برپايي اتحادهاي اجتماعي پايدار تا سطوح بورژوازي ميهن دوست رشد كرده و شرايط گذار از سرمايه داري را تدارك مي بيند.

در غير اين صورت، بحث ها در سطح بده و بستان با “نخبگان سرمايه داري” محدود مي ماند. شرايط گذر از ديكتاتوري پا نمي گيرد. تجربه انقلاب بهمن ٥٧ و تصويب اصل هاي اقتصادي و بخش هاي از حقوق ملت و در قانون اساسي آن … در تائيد برداشت ماركسيستي- توده اي از “اقتصاد سياسي” مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب است. “اقتصاد سياسي” مردمي- آزادي خواهانه و ملي- رهايي بخش در برابر “اقتصاد سياسي” امپرياليستي!

برگزاري كنگره ي حزب كمونيست انگستان در روزهاي اخير (جهان جوان ٢٥ نوامبر ٢٠١٦) در تائيد موضع برشمرده شده است! اين حزب خواستار «تبديل نمودن خروج از اتحاديه اروپا (بركسيد)، به مثابه يك “لكسيد”، خروج رهايي بخش از “چپ” از زندان قراردادهاي اتحاديه اروپا است». شعار اعلام شده در كنگره چنين است: «به يورش طبقات حاكم پايان دهيم – با نبرد خود يك دولت چپ را برپا داريم»!

بي ترديد رفيق نماينده حزب توده ايران در اين كنگره، گزارش دقيق از بحث ها و مصوبات كنگره را در نامه مردم در منتشر خواهد كرد.

بدون برداشت ماركسيستي- توده اي از “اقتصاد سياسي” مرحله ي ملي- دموكراتيك انقلاب ايران، همان طور كه متاسفانه “چپ غيرماركسيست” سال هاست با آن دست برگريبان و سرگردان است، خطر تبديل شدن به “آقاي زاگلادين و سايه گم شده اش” وجود دارد كه ماكسيم گورگي در داستان كوتاه خود توصيف مي كند و در مقاله شماره ٦ سال ١٣٩٤ در توده اي ها انتشار يافت! اين مقاله را مي توان بخش (١) مقاله ي كنوني ارزيابي نمود. مطالعه آن توصيه مي شود. (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2488)

تنها با پايبنديِ پيگيرانه در اجراي اساسنامه حزب توده ايران و خط مشي انقلابي آن، حل تضادي ممكن خواهد شد كه  به آن در آغاز سخن اشاره شد. حلِ تضاد ميان نياز جنبش توده اي و هدف كينه توزانه ارتجاع براي پاره پاره كردن حزب توده ايران!

همه ي رفقايي كه به طور دستجمعي حتي ديگر مجاز نيستند پاسخ سلام را هم بدهند، مي توانند چنين كنند، اين عمده نيست! عمده دفاع از اساسنامه حزب طبقه كارگر ايران است! بر اين وظيفه نمي توان چشم فرو بست!

فيدل به ابديت پيوست، پرواز ادامه دارد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *