مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٢ (٤ فروردين)
واژه راهنما: وظيفه توده اي ها در اين شرايط چيست؟ مبارزه دموكراتيك و ضدامپرياليستي. مضمون نبرد آزاديبخش ملي. مبارزه دموكراتيك و ملي خلق هاي زير ستم. توده اي ها امروز بيش از هر زمان ديگر، عميقاً به وسيع ترين كار مشترك براي تحقق بخشيدن به وظايف تاريخي پيش رو نياز دارند. نبايد به انحراف مبارزه توده اي ها تن داد. پرسش هاي تاريخي را بايد در محيطي علمي و از طريق كميسيوني شايسته مورد بررسي قرار داد و پاسخ ها را جستجو نمود.
رفيق گرامي بابك، پيش از آنكه به بازگو كردن ابرازنظر شما آغاز كنم، مايلم تاسف خود را از قرار دادن نام شما در صف نام هاي «داستان سرايي دروغين» علي خدايي ابراز كنم و طلب پوزش نمايم. آنچه كه اما مي توان از همين يك نكته آموخت، اين نكته است كه روند دستيابي به «وحدت» از طريق برخورد تضادها، به قول طبري، روندي «پرتضاريس است و خُم رنگرزي نيست»! (احسان طبري، ”درباره انسان و جامعه انساني“، ص ١١٢).
شما در ابرازنظرتان كه پيش تر منتشر ساخته ام، مي نويسد:
با سلام و احترام خدمت شما آقاي عاصمي،
با خواندن جوابيه تان به يادداشت كوتاهم و نيز خواندن ساير مطالبتان، راستش ديگر قصد ادامه بحث را نداشتم تا اين كه در اين مطلب يادي از بنده كرده و من را ”داستان سرايي دورغين“ راه توده معرفي كرده ايد.
رفيق گرامي با تمام احترام زيادي كه براي شما قايل بوده و هستم، چگونه شما از كامنت كوتاهي كه من در آن تنها به ”همكار“ نهادهاي اطلاعاتي نظام ناميدن خدايي معترض شده بودم، به اين نتيجه گيري رسيديد كه علي خدايي يا رفقايش پشت اين نام قرار دارند؟ آيا اين نشان از آن ندارد كه در بسياري موارد ”حدس و گمان“هاي خود را جاي واقعيات مي نشانيد؟
رفيق عاصمي، شما به ”خيانت“ در امانت خدايي آنجا كه به ادامه فعاليت با نام ”راه توده“ و بهمراه بردن آرشيو نشريه برمي گردد، به درستي با صدايي رسا معترض مي شويد، اما به خيانت دوستان متكبر جديديتان در سايت هاي ”صداي مردم“، ”نويدنو“ و غيره كه هر روز با نامي جديد در ”مطالبي“ با ادبيات اعوان و انصار رجوي و خامنه اي و با استفاده ناقص يا تحريف شده از شهادت هاي مبهم شما به تخريب رهبري قرباني رژيم، عمويي و خدايي مي پردازند، با سكوت عبور مي كنيد. من در هيچ يك از مطالب شما نخواندم كه شما همه نامه هاي زنده ياد كيانوري را ”كار“ وزارت اطلاعات بدانيد، اما دوستان جديد شما از قول شما چنين نقل مي كنند و مي نويسند. شما سوال مستقيم من را پيرامون اين نامه بي پاسخ گذاشته و پاسخ به آن را مشروط به خواندن ”برنامه نوين …“ و اعلام موافقت با آن و در پي آن ”توده اي“ شدن [من]، كرديد! اين منطق براي من زياد نا آشنا نيست … بگذريم و راه دوري نرويم، آيا شما با سند مصوب ”كنگره“اي كه برايش دست به دعا برده ايد، پيرامون علل يورش به حزب، صد در صد موافقيد؟ آيا با نوشته هاي امثال ”اخگر“ها، ”اردشير قلندر“ها و امثالهم در سايت هاي نام برده كه گهگاه نقل قول هايي غير واقعي به شما نسبت مي دهند، تا عليه همراه سابقتان و بواسطه آن عليه رفيق عمويي بهره برداري تبليغي كنند، موافقيد؟ اگر موافق نيستيد و در برابر اين خيانت ها به خودتان سكوت مي كنيد، ناخواسته بر سخن ”ساده دلانه“ ايرج رشيدي كه خودش در رسيدن وضع حزب به اينجا بي تاثير نبوده، صحه گذاشته ايد.
سوال مهمتر اينكه آيا شما معتقديد كه خدايي واقعا به دنبال حزب سازي است؟ آيا يادتان رفته آن جلسه در منزل متعلق به خودتان را كه خدايي بعد از يك تذكر كوچك به مباحث مطرح در جلسه، بعنوان اولين نفر مخالفتش با دائر كردن تشكيلات جديد را اعلام كرد. چگونه است كه وي در اوج فعاليت راه توده ”واقعي“ (چون شما هم در راس آن بوديد) با ايجاد تشكيلات مخالفت كرد و در شرايط دشوار كنوني فيلش ياد هندوستان كرده؟
شما رفيق گرامي، گويا به تنهايي عادت نداريد. من از زماني كه با همه ”طرف“هاي دعوا (خدايي و نامه مردم و …) وداع گفتم، فرصت يافتم سير حوادث را از بيرون مرور كنم. ديدم با فراغ بال بيشتري مي توان از گذشته حزب دفاع كرد. مي توان از اشتباهات بعنوان بديهيات مبارزه در جوامعي مثل كشور ما ياد كرد و از آنها آموخت و در رهگذرهاي تدريجي مثل خرداد تا بهمن ٨٩ بكار برد. بدون اينكه از رفقاي سابقم بخاطر دلخوري ها، زخم ها و اختلاف نظر بعنوان جاسوس، همكار يا … نام ببرم.
البته اين را هم بگويم كه اگر خدايي هم شهامتي در اين حد مي داشت كه بتوان بر زير مقالات و يادداشت هايش كامنت نوشت، مطمئن باشيد كه بنده گفتي كم نمي داشتم.
اميد كه اين رك نويسي بنده حمل بر بي ادبي يا رفتاري نارفيقانه نشده باشد. برايتان آرزوي تندرستي و موفقيت دارم.
رفيق بابك گرامي، اگر امكان مي بود كه در چشم هم نگاه كنيم و حرف بزنيم- دردل كنيم، ترديد ندارم، حاصل پرثمرتر بود. فعلا بايد به همين امكان نيز قانع بود و كوشيد از آن به سود هدف هاي مشترك توده اي ها بهره برد. مايلم صحبت را به دو بخش تقسيم كنم:
اول- ارزيابي من آنست كه ما انگار سال هاي ٥٣- ٥٤ را مي گذرانيم. تغييرات انقلابي در ايران در پيش است. آدرس برخي از مقاله ها كه در آن نظرم را برشمرده ام، در پايان ضميمه مي كنم.
وظيفه توده اي ها در اين شرايط چيست، چه بود؟ اين وظيفه را زنده ياد منوچهر بهزادي در نوشتار ”جبهه ضدديكتاتوري- مخالفت ها و پرسش ها“مستدل نمود (دنيا، نشريه سياسي و تئوريك كميته مركزي حزب توده ايران، سال سوم (دوره سوم) شماره ١٠، آذر ١٣٥٥). ستون فقرات اين جبهه را طبقه كارگر و نزديك ترين متحدان آن تشكيل مي دهد. او اما جبهه را براي شركت حتي بخش هايي از لايه هاي حاكميت سلطنتي- ساواكي گشوده گذاشت كه خواستار حذف ديكتاتوري بودند! آيا شعار تشكيل جبهه ضدديكتاتوري امروز هم درست است؟ به نظر من، اين خواست و شعار درست و منطبق با شرايط تاريخي كنوني نيز است. من همچنين آماده ام در هر جلسه دو نفري تا هر چند نفري، درستي اين ارزيابي را مستدل ساخته و آن را به اثبات برسانم.
آيا اين تنها وظيفه در برابر توده اي ها در شرايط كنوني است؟ پاسخ منفي است. بيش از آن، درست براي آنكه بتواند جبهه ضدديكتاتوري به واقعيت بدل گردد، تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر شرط نخست است! درستي اين نظر را حوادث سال ٨٨ و ٨٩ به اثبات رساند. كوشش جريان ”سبز“ براي تشديد فعاليت در اين زمينه با تشكيل يك ”سايت“ ويژه، نشان اين امر است! البته توده اي ها نمي توانند اين صحنه را به ديگران وابگذارند، اگر به وظيفه اصلي خود، نمايندگي كردن منافع طبقه كارگر، پايبند هستند! اين طور نيست؟ پس، تشديد فعاليت دموكراتيك حزب توده ايران براي تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر، دهقانان و … در سازمان هاي دموكراتيك- صنفي نيز خواستي تكميلي، روز و تاريخي است!
شعار دفاع از ”عدالت اجتماعي“، شعار مركزي را در اين زمينه تشكيل مي دهد. اما اگر حزب طبقه كارگر تنها به اين شعار بسنده كند، يك- فعاليتي بيش از مثلاً ”سايت سبز كارگري“ نكرده است، دو- نتوانسته است موضع ماركسيستي- توده اي خود را مطرح و مستدل سازد كه بدون گذار از نظام سرمايه داري، ايجاد شرايط تحقق ”عدالت اجتماعي“ نسبي و نهايتاً واقعي ممكن نيست. به بياني ديگر، حزب طبقه كارگر نتوانسته است از مرز انديشه سوسيال دمكرات فرارتر رفته و ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي، ميان وظيفه دموكراتيك و وظيفه سوسياليستي حزب توده ايران كه زنده ياد جوانشير آن را در ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ مستدل مي كند، پيوند برقرار سازد. سرشت ماركسيستي- توده اي حزب در چنين شرايطي مي توانست نابود شود.
اگر به نوشتارها، مقاله ها و اسناد حزبي سال هاي برشمرده پيش از انقلاب بازگرديم، بازتاب همه اين وظايف را در آن ها نخواهيم يافت؟ پاسخ مثبت است. بدين ترتيب مي توان مدعي شد كه ظاهراً تاريخ در سطحي ديگر تكرار مي شود و در برابر ما توده اي ها وظيفه حل وظايف انقلاب ملي- دموكراتيك قرار دارد و از ما كوشش در اين زمينه را طلب مي كند. همان طور كه نوشتم، من آماده ام درستي و تاريخي بودن اين وظايف را در هر نشست دو تا هر چند نفره به اثبات برسانم و نشان دهم كه اين مضمون، مضمون خط مشي انقلابي كنوني حزب توده ايران و محتواي برنامه حداقل كارگري آن را تشكيل مي دهد!
در چنين نشست هايي، من نشان خواهم داد كه ضرورت دستيابي حزب طبقه كارگر به آماج فوق، و لذا كوشش همه جانبه، فداكارانه و بي شائبه براي آن، تنها به معناي دفاع از منافع طبقه كارگر و نزديك ترين متحدان آن نيست، بلكه بيش از آن، دفاع از منافع كل خلق هاي ميهن ماست. به عبارت ديگر، رابطه ديالكتيكي مبارزه مردمي و ملي، مبارزه دموكراتيك و ضدامپرياليستي را نشان خواهم داد و به اثبات خواهم رساند. مستدل خواهم ساخت كه چرا سياست ضدمردمي حاكميت سرمايه داري كنوني، سياستي ضدملي نيز است. سرشتي تسليم طلبانه در برابر امپرياليسم دارا مي باشد. سياستي است در خدمت نظام سرمايه داري فرتوت امپرياليستي كه با اجراي برنامه نوليبرال ”خصوصي سازي و آزادي سازي اقتصادي“، با خشونتي فاشيست مآبانه به انباشت سود و سرمايه در سطح جهاني مشغول است و نشان خواهم داد كه مبارزه با اين نظام غارتگر و استثمارگر امپرياليستي كه با هدف برقراري سلطه نواستعمارگرانه خود بر خلق هاي جهان به مورد اجرا گذاشته مي شود، مضمون نبرد آزاديبخش ملي را تشكيل مي دهد كه «مهميز» (طبري) دفاع از وحدت ملي سرزمين مشترك همه ايراني هاست. مستدل خواهم ساخت كه لبه تيز مبارزه دموكراتيك و ملي خلق هاي زير ستم، عليه ”سياست تقسيم و حكومت كن“ امپرياليسم متوجه است و بايد باشد.
رفيق بابك گرامي، طبري در شعر ”هديه“ سروده در زندان جمهوري اسلامي از آن صحبت مي كند كه «اگر روزي از تبعيد انديشه هايم باز گردم، يك دو چشم بر تو نگاه خواهم داشت، و يك زبان با تو سخن خواهم گفت. …»! با متواضع ترين تشكر از طبري براي مجاز دانستن نقل اين «موزاييك» (طبري) انديشه خود براي بيانِ احساسِ عاطفي خودم، مايلم بنويسم كه در هر نشست دو و يا هر چند نفره، نشان خواهم داد و مستدل خواهم ساخت كه توده اي ها امروز بيش از هر زمان ديگر، عميقاً به وسيع ترين كار مشترك براي تحقق بخشيدن به وظايف تاريخي پيش رو نياز دارند، اگر مايل هستند اجازه ندهند كه تغييرات انقلابي پيش رو بدون مهر و نشان آن ها تحقق يابد و همانند در مصر، دشمن طبقاتي باري ديگر قادر شود ”مسري“ در آب نمك خوابانده ديگري را بر سرنوشت مردم ميهن ما مستولي سازد. آيا بايستي دست روي دست گذاشت و در انتظار چنين وضعي نشست — آن طور كه علي خدايي، ع سهند و ديگران توصيه مي كنند — و يا دست به كار شد و براي تحكيم حزبي هوشمند و انقلابي كه قادر باشد مهرونشان خود را بر حوادث بگذارد امـروز به صحنه آمد؟ ببينيد، «حزب سازي» يك مساله است كه بايد براي آن توانايي داشت. علي خدايي و … چنين تواناي اي ندارد. اما مساله ديگر دامن زدن به تشتت و پاره پاره كردن حزب توده ايران است. خدايي و ديگران با توصيه خود براي محول كردن وحدت حزب به آينده نامعلوم و حوادث ناگوار آن، به طور عيني به اين برنامه دامن مي زنند كه سياست بي شرمايه و تنظيم شده در ”اطاق فكر“ سازمان هاي جاسوسي و امنيتي ارتجاع داخلي و جهاني است. هر دامن زدن به اين برنامه، به طور عيني كمك به ارتجاع و تقويت مواضع آن از طريق انحراف مبارزه توده اي ها مي باشد.
ما اكنون داراي زمينه نظري وحدت و يك پارچگي جنبش توده اي هستيم. تدقيق و توسعه آن ضروري است. اگر راه طرح پرسش هاي انحرافي را مسدود سازيم و همه توان خود را در جهت تدقيق برنامه و تحكيم وحدت تشكيلاتي جنبش توده اي به كار گيريم، قادر خواهيم شد به وظيفه در برابر خود به بهترين وجهي عمل كنيم! جان مايه سخن من آن است كه عمده ترين وظيفه در برابر ما امـروز، وظيفه ايجاد وحدت سازماني حزب طبقه كارگر است با هدف موثرترين مبارزه به منظور دستيابي به آماج هاي پيش گفته. هر سخن انحرافي، سخني است غيرضرور، و به طور عيني عليه مصالح عاليه حزب طبقه كارگر و منافع كل خلق در نبرد براي دموكراسي، عدالت اجتماعي و استقلال ملي.
دوم- پرسش هاي بسياري كه شما مطرح ساختيد، پرسش هاي قابل تاملي هستند. بايستي به آن ها پاسخ داد. من موضع خود را در باره برخي از آن ها در نوشتارهاي متعددي مطرح ساخته ام. در گفتگوهاي كتبي محدودتر با برخي از رفقا نيز نظرهايم را با شفافيت مطرح كرده ام. ازجمله در ارتباط با رساله ”سخني با همه توده اي ها“. در عين حال بر اين نكته نيز انگشت گذاشته ام كه پرسش هاي تاريخي را بايد در محيطي علمي و از طريق كميسيوني شايسته مورد بررسي قرار داد و پاسخ ها را جستجو نمود.
زنده ياد احسان طبري در اثر ”درباره انسان و جامعه انساني“ كه براي اولين بار همزمان با برگزاري ششمين كنگره حزب توده ايران از طرف ”انتشارات حزب توده ايران“ منتشر شده است، مطالب علمي و دقيق بسياري را با زبان، با «دست افزار» ويژه خود به رشته تحرير درآورده است كه مطالعه آن را به لذتي چند گونه تبديل مي كند. زبان استه تيكي كه او در اين اثر به كار گرفته است، شباهت بسيار به «نثر موزون شاعرانه» در ”با پچپچه پاييز“ و يا شعرهاي زندانش دارد. متاسفانه نگارنده از نظر اديبانه فقيرتر از آنست كه بتواند در اين زمينه بيش از اين بگويد. اما بهر جهت زبان به كار گرفته شده توسط طبري در بررسيِ علميِ ارايه شده در كتاب، نشاني است بر عمـق جنايت هولناك ”حكومت اوباشان جمهوري اسلامي“ (كيانوري) عليه انسان فرهيخته اي كه مي توانست در اوج توانايي فرهنگي خود نقشي بسا عظيم تر و تاريخي تر در سطح ملي و فراتر از آن براي ايران ايفا سازد. انساني كه در زندان جمهوري اسلامي سوزاندندش، اما نتوانستند خاموشش سازند:
«… اي بد سگالان مردمي آزار، اي ژاژخايان دشمن كار، اي شماياني كه انديشه تان از پر مگس فراتر نمي رود، و اوج عظمت را در شكوه حشرات مي بينيد، هرگز زخم هايم بساط عيشتان نخواهد شد. زخم هايم نشان اقتدار منست، زخم هايم سوز ديرين منست، زخم ها را شعله ور مي خواهم، زخم ها را زخم تر مي خواهم، تا شود بزمگه نور به پا، كز شرارش يكجا، بركشد آذر گنبد پيما، كز دل تيرگي پست و بلندِ يلدا، به جهاند فردا.» (احسان طبري، ”بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد“، شعر زندان)
طبري در اثر پيش گفته، در توضيح «منطق» عملكرد سيستم و به طور مشخص در ارتباط با روند «شناخت»، از «قواعد» شناخت سخن مي راند: «شناخت موافق قواعد انجام مي گيرد كه ”منطق“ نام دارد و خودِ آن بازتابِ روابط واقعي در ذهن ماست، مانند بازتاب قواعد دستور زبان.» (ص ١٢٥) اگر منطق استدلال هاي ارايه شده در بخش اول در اين نوشتار، وظيفه عمده در برابر توده اي ها را براي امروز متبلور مي سازد، آنوقت طرح نكاتي كه با «منطق» استدلال ناسازگار است، اقدامي نابجا و در تضاد با آماج هاي پيش رو مي باشد. و ”هر كس بامش بيش تر، بارش بيش تر“! اگر در سند پراهميت ششمين كنگره حزب توده ايران در مرحله حساس كنوني، آگاهانه و يا ناآگاهانه توپي به بازي گرفته شود كه با «منطق» عملكرد سيستم نبرد طبقاتي حزب طبقه كارگر در تضاد باشد، البته حركت بر روي يخي نازك و اقدامي نادرست است.
به «نامه سرگشاده»اي با عنوان ”به نام كنگره حزب توده ايران به كام دشمنان“ در ”راه توده“ قلابي (٤٠١، ٢٨ اسفند ٩١) بنگريم. در آنجا با سواستفاده از نكاتي كه در «منطق» اثبات علت يورش ارتجاع به حزب توده ايران نقشي ندارد، توپي شوت مي شود كه به طور عيني هيچ پيامد ديگري ندارد و هيچ هدف ديگري را دنبال نمي كند، به جز انحراف بحث از آماج هاي پراهميت خط مشي انقلابي حزب و برنامه حداقل كارگري آن! اين توپ را كساني شوت كرده اند كه تاريخچه شناخته شده اي دارند، ولي خود را جز «آناني» قالب مي كنند كه گويا «با قلبي سرشار از عشق به مردم و ميهن و آرمان هاي توده اي [!] به دامان حزب توده ايران پيوسته و در راه آن مبارزه كرده اند …». برخي از اين نام ها براي نگارنده آشنا هستند. براي نمونه ”محمد حقيقت“ (پزشك اورولوژ؟)، فردي است كه در ميهماني در خانه ايرج رشيدي، خود را «كره خري» ناميد كه به «حزب توده» پيوست. عنواني كه مورد اعتراض صاحبخانه قرار گرفت و گفت تو با سن سي سالگي به اصطلاح توده اي شدي، ديگر از «كره» خري نبايد صحبت كني. مواضع ضدكمونيستي و ضدتوده اي آن ”محمد حقيقت“ آنچنان وقيحانه بود كه ادامه رابطه با او را ناممكن نمود. ”رضا نافعي“، امضا كننده ديگر، نمونه اي ديگر است. او شش ماه با علي خدايي بر سر كتابي كه در آن نام همكاران ساواك و ديگر سازمان هاي جاسوسي امپرياليستي در ايران انتشار يافته بود، در كشمكش قرار داشت. نافعي كتاب را از خدايي در روز نخست رسيد آن به آلمان گرفت، با اين تعهد كه فردا بازپس دهد. اين بازپس دادن شش ماه به طول انجاميد و گويا ديگر نام نافعي در آن يافت نشد. نافعي اما با دارودسته فراماسونري انگليسي همكاري مي كند و يكي از مبلغان درويشخانه ”دكتر نوربخش“، يك ”توده اي خور“ معتاد است. در اين باره گفتني بيش تر وجود دارد! ”بهروز مطلب زاده“، به اعتراف خودش دزد شعرهاي زندان زنده ياد طبري است. او مي نويسد اين شعرها: «در سال ١٣٦٧ در يك ارتباط سازماني به دست نويسنده اين سطور در افغانستان رسيد.» او اين شعرها را پس از مرگ طبري به نام فردي منتشر نمود كه گويا «در فاجعه بزرگ قتل عام زندانيان سياسي سال ١٣٦٧ توسط حاكمان جمهوري اسلامي به جوخه هاي اعدام سپرده شد …»، اما توسط نسرين نافعي، «همانند ريگي در ته دريا» حي و زنده در ايران گويا پيدا شد. خانه مطلب زاده، همانند خانه علي خدايي، محل اقامت نوشابه اميري و شوهرش هنگامي است كه به آلمان مي آيند. آن ها اكنون پاهاي مستمر و «ارشد» ضدتوده اي رسانه هاي امپرياليستي از قبيل بي بي سي و صداي آمريكا و …هستند. و …
به طور عيني همه اين سواستفاده ها از اين طريق ممكن شده است كه عمده و غيرعمده در اين زمينه در شرايط كنوني مورد توجه رفقاي مسئول حزبي قرار نداشته است. نيرو و انرژي براي افشاي اين سواستفاده ها، در زماني به هدر مي رود كه محدود است و مهم تر، بايد براي كار اصلي تبليغي- ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر به كار گرفته شود. از اين روي است كه پاسخ به اين پرسش هاي تاريخي را بايستي در زمان مناسب خود و توسط كميسيوني تعيين شده توسط ارگان حزبي انجام شود كه با وسواس علمي به بررسي بي طرفانه آن ها بپردازد. من در اين زمينه در نوشتار ”تاريخ نگاري انقلابي“ نظرم را بيان نموده ام و در نوشتار قبلي («وحدت» و «تضاد»، فروردين ١٣٩٢، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1994) نيز به آن اشاره اي داشته ام. ازجمله درارتباط با برخورد به رفيق عمويي، سواستفاده از او توسط علي خدايي و بي توجهي به شرايط زندگي او در برخوردِ انتقاديِ ضروري به عملكردهاي او و …، سخن گفته ام كه مي توانيد به آن مراجعه كنيد.
رفيق بابك، طبري مي گويد كسي كه «گفتني دارد، حق است بانگ كند»! «بانگ» كنيد! انتقاد كنيد! اما عمده را از غيره عمده جدا سازيد! حق با ايرج رشيدي است. من واقعاً هم علاقه بسيار براي شركت در كنگره حزب كوشيدم. خواست من براي شركت در كنگره به منظور ايفاي نقش «رهبري» نبود كه برخي عنوان نموده اند، زيرا من هيچ گاه مسئوليتي را كه حزب بر عهده من گذاشت و من را براي انجام وظايف حزبي به خارج از كشور گسيل داشت، زمين نگذاشته بودم و نگذاشته ام — و زنده ماندن من مديون اين ماموريت حزبي است –. هدف من از شركت در كنگره، ضمن تقويت خط مشي انقلابي حزب و برنامه نوين حداقل كارگري آن، در اين كوشش خلاصه مي شد كه ازجمله از انتشار ”تف سر بالا“ در سند پرارزش ”فرازي از هفت دهه سير تكاملي نظرها و برنامه هاي حزب توده ايران“ جلوگيري كنم. سخنان غيرضروري اي كه با «منطق» نبرد طبقاتي حزب در اين هفت دهه هم خواني ندارد. نوك نيـزه نبرد طبقاتي را بايستي هميشه متوجه قلب دشمن طبقاتي نمود. در غير اين صورت، آن طور كه طبري در يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي مي گويد، «مبارزه لق مي شود»!
طبري در اثر اخير عنوان شده اش، دو بار نقل قولي از كارل ليبكنشت، كمونيست آلماني دارد كه از آن در نوشتار قبلي سخن رفت. اغلب در نوشتارهاي ماركسيستي نقلي ديگر از او را مي توان يافت. ليبكنشت مي گويد: «برخي از فرورفتگي هاي كلاه خود من، از دشمن طبقاتي نيست!» طبري همين مضمون را در شعر زندانش كه از آن نقل شد، مورد نظر دارد: «ژاژخايان دشمن كار». در ”با پچپچه پاييز“ از «دو سنگر بر خويش گشودم: آشنا و بيگانه» (بخش ٥) سخن مي گويد. اگر من در كنگره شركت مي داشتم، مي كوشيدم سندي در ارتباط با كار تبليغي- ترويجي- آموزشي حزب توده ايران نيز تنظيم گردد. برنامه تهاجمي براي تماس با رفقاي توده اي به حاشيه رفته و يا رانده شده را به بحث مي گذاشتم. با جلب توجه رفقاي شركت كننده به وظيفه هاي در پيش رو، توجه شان را از مساله هاي پرسش برانگيز تاريخي دور مي كردم! رفقاي جوان مسئول را تشويق مي كردم، همانند زنده يادان كيانوري، بهزادي و … در سال هاي ٥٣، ٥٤ به سراغ تك تك توده اي ها بروند، مواضع جديد حزب را توضيح دهند و توده اي ها را به مبارزه فعال در حزب جلب كنند. به خاطر اين «گفتني» ها كه داشتم و دارم، حتي در نوشتاري در ”توده اي ها“ خواستار شركت در كنگره به صورت ناظر هم شدم كه ناكام ماند. اما نبرد ادامه دارد. «آسمان را به آيش رها كنيد! زمين را به موران وامگذاريد! اي باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد، خورشيد از نگاهتان مي زايد، ابرهاي تيره را در سينه هاتان محبوس مكنيد، شهد شيرين زمان به كامتان است.» (احسان طبري، ”فرسايش در خزان“ شعر زندان).
از اين روي عمده آنست كه توده اي ها بتوانند هر چه سريع تر بر روي ارزيابي مشتركي از اوضاع ايران و راهي كه بايد طي شود، توافق كنند. بايستي به اين منظور از هر ابتكاري در اين زمينه بهره برد. پيشنهاد مشخص من برگزاري نشست ها و سمينارهايي توسط ارگان هاي حزبي مي باشد. نگارنده آمادگي دارد تا برپايي چنين نشست هايي، در هر ديدار كوچك و بزرگ براي گفتگوي صميمانه شركت كند. خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه در روندي بغرنج و «پرتضاريس» به وجود آمده است، مي تواند و بايد تدقيق گردد و به حربه فعاليت نظري و تجهيز كننده توانمندتري براي سازماندهي توده ها بدل گردد. متاسفانه من در تنظيم مشخص اين سند پراهميت شركت مستقيم نداشته ام. اما خوشبختانه چنين امري ضروري نيز نبوده است. از درون انديشه ماركسيستي- توده اي نسل هاي گذشته كه به نيروي مادي تبديل شده است، تحليل و ارزيابي دقيقي از شرايط ايران ققنوس گونه به اهتزار در آمده است! به قول طبري، «آتش ققنوس بجاست»! در اين زمينه من بسيار نوشته ام و تكرار آن در اينجا غيرضروري است.
ازجمله نگاه شود به ”بیان موضع، گفتگو میان تودهاىهاست“ (۴) فروردين ١٣٨٩، ”کارپایه تئوریک مناسب براى شرایط کنونى خیزش انقلابى مردم“، جایگاه ”آرمان والاى“ طبقه کارگر در جنبش کنونى کجاست؟ کارپایه سیاستورزى پراگماتیستى سوسیال دموکراتها http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa و ”جبهه ضددیکتاتورى، شعارى امروزین؟“ شهريور ٨٧ http://www.tudeh-iha.com/?p=264&lang=fa و ” به چند صدایى پایان دهیم! رفیق گرامى على خاورى. رفقاى گرامى محمد امیدوار، مسئولان و اعضاى حزب توده ایران“ (آبان ١٣٨٧ http://www.tudeh-iha.com/?p=437&lang=fa). و ”خطاب به مبارزان و نشریات تودهاى، بـه چنـد صـدایـى پـایـان دهیـم!“ آبان ١٣٨٧ http://www.tudeh-iha.com/?p=441&lang=fa و …
رفقا
این گونه که می فرمایید کتاب منتشر نشده ای از زنده یاد احسان طبری اخیرا” از طرف حزب منتشر شده است که ما در ایران به آن دسترسی نداریم . خواهش میکنم آن را به گونه ای روی سایت قرار دهید تا بتوانیم آن را دانلود کنیم. از لطفی که دارید متشکرم.