مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٣٦ (٢٠ تير)
واژه راهنما: سياسي. روشنگرانه- تبليغي
سند ششمين كنگره حزب توده ايران در باره وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب چه مي گويد. موضع كتاب سيماي مردمي حزب توده ايران! تدارک گذار به سوسیالیسم وظیفه روز.
در گفتگو با رفقايي در اطراف مضمون مقاله پراهميت نامه مردم با عنوان ”طفره رفتن از بيان واقعيت ها، و تئوري بافي هاي بي سرانجام“ (١)، پرسشي مطرح شد در باره دو وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر و رابطه ديالكتيكي ميان آن دو.
نزد رفقايي كه مقاله را مطالعه كرده بودند – و قطعا آن ها هم كه ديرتر مطالعه كردند – توافق كامل برقرار بود كه مقاله با ظرافت قابل تحسين از يك سو واقعيت سردرگم بودن جريان هاي اصلاح طلب را براي اتخاذ يك سياست موثر و هدفمند به منظور تدارك شرايط گذار از ديكتاتوري نشان مي دهد، و از سوي ديگر، هدفي را بر ملا مي سازد كه افرادي از قبيل حميدرضا جلايي پور دنبال مي كنند.
مقاله نامه مردم اين افراد را به درستي «اصلاح طلبان استحاله شده» مي نامد كه مي كوشند با تبليغِ «خطر بازگشتِ كساني مثل احمدي نژاد به قدرت»، «دفاع از كساني همچون روحاني و لاريجاني» را به مردم توصيه كرده و براي «اجماع» بر سر آن ها در انتخابات رياست جمهوري پيش رو تبليغ كنند.
در برابر اين موضع تسليم طلبانه، مقاله نامه مردم خواستار «مقاومت و رويارويي با استبداد حاكم» گشته و درستي اين خواست مبارزه جويانه ي وسيع ترين لايه هاي اجتماعي را در ايران كه متكي بر واقعيت عيني است با ارايه ي فاكت هاي بسيار از عملكرد «رژيم ولايت مطلقه حاكم» اثبات و اجتناب ناپذير اعلام مي كند.
مقاله با اشاره به سخنان شانزده سال پيش «آقاي حجاريان، ”نظريه پرداز“ جنبشِ اصلاحات در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي»، نشان مي دهد كه تز «”آرامش فعال“» آن روز اصلاح طلبان جز «باتلاقي» از كار در نيامد كه «جنبش اصلاح طلبي را در خود فرو مي بلعد» (نامه مردم شماره ٥٩٧، ٨ آذر ١٣٧٩) و به طريق اولي، «تئوري بافي هايِ آشفتة آقاي جلالي پور» نيز كه داراي مضموني مشابه است، پيامدي جز فاجعه ي ديگري به دنبال نخواهد داشت!
نامه مردم با شاهد گرفتن از واقعيت ها در دو دهه تاريخ گذشته ميهن ما، به طرح يك «سوال اساسي از آقايان حجاريان و جلالي پور» پرداخته و مي پرسد «كه كي قرار است دوستان از اين اشتباهات كه جنبش را سال ها به عقب راند، درس بگيرند و به دنبال يافتنِ راهكارهايي اساسي و منطبق بر واقعيتِ امر جامعه مان و نه ذهنيت شان باشند؟»
مقاله ي نامه مردم با صراحت اعلام مي دارد كه «راهكار نجات ايران از حكومت استبداديِ كنوني ”اعتماد سازي“ با مرتجعان حاكم نيست، بلكه همان طور كه آقاي حجاريان امروز اعتراف مي كند و همان طور كه مهدي كروبي از حصرگاهِ خود ندا مي دهد، راهكارِ نجات ايران مقاومت و رويارويي با استبدادِ حاكم است، و براي اين كار نيز بايد نيروهاي اجتماعي را پيرامون شعارهاي مشخص، شفاف و مبارزه جويانه، و نه تسليم طلبانه بسيج كرد.»
ضرورت اتخاذ موضع «مبارزه جويانه» عليه ديكتاتوري را جان بازي و پايداري انقلابي رفيق جعفر عظيم زاده در روزه غذاي ٦٢ روزه به اثبات مي رساند. در مرحله تفوق نيروهاي ارتجاع، كه «دوران تراژيك و فاجعه آميز نبرد نو و كهن است، … نو به سياست هاي جسارت آميز، خرق عادت، قطع، قهرماني ها و جان بازي هاي شگرف نيازمند است …» (ا ط) (٢)
پايبندي مقاله ي نامه مردم به واقعيت امر، و نه ذهنيات طرح شده توسط «”نظريه پردازان“ اصلاح طلب» و «اصلاح طلب استحاله شده»، بررسيِ مقاله را به يك بررسي تمام عيارِ ماترياليستي بدل مي سازد كه متكي به اسلوب ديالكتيكي در نتيجه گيري پاياني خود، بر ضرورت اتخاذ «راهكارهاي اساسي و منطبق بر واقعيتِ امر جامعه و نه ذهنيت»های تسليم طلبانه، پاي فشرده و خواستار «مقاومت و رويارويي با استبداد حاكم» مي شود.
بدين ترتيب، مقاله نامه مردم در اوج منطق ماركسيستي- توده اي به توضيح وظايف دموكراتيك حزب توده ايران در برابر متحدان مي پردازد! متحدانی كه تا آن جا که صادقانه عمل می کنند، دو دهه با نوسانات نظری خود و با «پرهيز از به چالش كشيدن حكومت» كه «تازگي ندارد و تكرار سياست و روش هاي شكست خورده است» (نامه مردم، همانجا) “می درخشند”(!)، اما از سوی دیگر، در سرگرداني نظری به سر مي برند و قادر نيستند خود و جنبش را از «باتلاق» بيرون بكشند!
آري، مقاله ی تامه مردم با وجود ارايه برداشت عيني و ارزيابي ماترياليستي از وضع اصلاح طلبانِ استحاله شده و سردرگم در نظر و عمل، از طرح مضمون وظيفه سوسياليستي حزب توده ايران براي خروج از «باتلاق»
چشم مي پوشد!
این شیوه ی روشنگری- تبلیغی نارسا، اتفاقي نیست و تنها در اين مقاله روح حاکم و مضمون مقاله را تشکیل نمی دهد! به اين نكته در زير پرداخته مي شود، این جا تنها اشاره شود که مبارزه برای برقراری هژمونی اندیشه مارکسیستی- توده ای، که یکی از مصوبات ششمین کنگره حزب توده ایران را نیز تشکیل می دهد، یک خودخواهی طبقه کارگر نیست، بلکه تنهـا راهکار عینی ممکن را به منظور پیشبرد جنبش مردمی تشکیل می دهد! از این رو طرح آن اجتناب ناپذیر است.
وظيفه سوسياليستي حزب توده ايران در شرايط كنوني چيست؟
در آغاز ببينيم، تعريف وظيفه سوسياليستي در مطبوعات حزبي چيست، و چگونه در مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ بازتاب يافته است؟
١- سيماي مردمي حزب توده ايران
زنده ياد ف م جوانشير، در آذر ماه سال ١٣٦٠ و در مقام دبير كميته مركزي حزب توده ايران، جزوه ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ را منتشر ساخت. در صفحه ١٦ اين اثر منتشر شده توسط انتشارات حزب توده ايران، «مشخصه نخست» حزب طبقه كارگر ايران توضيح داده مي شود كه در مركز آن دفاع از «منافع طبقه كارگر و همه زحمتكشان» قرار دارد:
«نخستين مشخصه حزب طبقه كارگر، وفاداري آن نسبت به امر طبقه كارگر، دفاع از منافع اين طبقه و در پيوند با آن، دفاع از منافع همه زحمتكشان است. طبقه كارگر درست به اين دليل در حزب خود متشكل مي شود كه از منافع كوتاه مدت و بلند مدت خود دفاع كند؛ متحدين خود را بشناسد و با آن ها در درجات گوناگون همكاري كند. براي حزبي كه در شرايط سلطه استبداد و بقاياي فئوداليسم (در كشورهايي نظير ما) عليه امپرياليسم مي رزمد، وظايف نزديك به طور عمده عبارت از وظايف دموكراتيك است و وظايف دور، سوسياليستي و اين دو را بايد با دقتِ علمي به هم پيوند داد.»
رفيق جوانشير در صفحه بعد و به نقل از لنين، وظيفه ي سوسياليستي را «مبارزه عليه طبقه سرمايه داران براي برانداختن نظام طبقاتي و پي ريزي جامعه سوسياليستي و هم [وظيفه] دموكراتيك آن (مبارزه عليه سلطنت مطلقه براي بدست آوردن آزادي سياسي … و دموكراتيزه كردن نظام سياسي و اجتماعي …)» تعريف و اضافه مي كند كه «فعاليت دموكراتيك با فعاليت سوسياليستي پيوند ناگسستي دارد»!
او باز هم به نقل از لنين، همانجا اين فعاليت را «ترويج سوسياليسم علمي، يعني روشن ساختن افكار كارگران درباره مفهوم صحيح نظام اجتماعي- اقتصادي امروزين، …» تعريف و اضافه مي كند كه براي انجام اين وظيفه بايد «در تمام تصادمات ميان كارگران و سرمايه داران بر سر ساعات كار روزانه، دستمزد كار، شرايط كار و غيره [كه مضمون وظيفه دموكراتيك را تشكيل مي دهد] شركت ورزند. …».
آیا می توان مواضع برشمرده شده و وظیفه سوسیالیستی را در شرایط کنونی در ایران به خدمت گرفت؟ همان طور که در زیر نشان داده خواهد شد، پاسخ اسناد کنگره ششم حزب توده ایران از سال 1391 به این پرسش مثبت است!
آری می توان!
٢- كنگره ششم حزب توده ايران
در ”برنامه نوين حزب توده ايران“ كه اولين مصوبه ششمين كنگره حزب را در سال ١٣٩١ تشكيل مي دهد (٣)، وظايف سوسياليستي و دموكراتيك حزب توده ايران در جاي جاي سند طرح و از آن دفاع مي شود.
در دفاع از انديشه راهبردي ماركسيستي- توده ايِ حزب توده ايران در سند کنگره، بر «دستاورهاي علمي ماركس، انگلس و لنين در ارائه بديل سوسياليسم» (٣٦) در برابر نظام سرمايه داري اشاره مي شود و گفته مي شود: «بدين جهت است كه حس انسان دوستي، درك علمي از راهبرد تغيير مترقي جامعه به همراه وظيفه ميهن دوستي، سبب گرديده اند تا حزب توده ايران براي فراهم آوردن محمل ها و شرايط عيني و ذهني گذر كشورمان به سوسياليسم بكوشد.» (٣٧) و در مستدل ساختن مضمون «برنامه كنوني حزب توده ايران [که] بر اساس درك ما از ماترياليسم تاريخي و ديالكتيك تنظيم شده است كه حركت و تكامل و تغيير انقلابي به سوي سوسياليسم را به گذارِ كشورمان به مرحله ملي- دموكراتيك وابسته مي داند» (٣٧)، رابطه نظری و عملی (تئوری و پراتیک) برای مبارزه، در مصوبه تصریح گشته و رابطه ی دیالکتیکی میان مرحله ملی- دموکراتیک و سوسیالیستی فرازمندی جامعه برقرار گشته است!
نكته پراهميت براي نشان دادن رابطه ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي جنبش توده اي را مي توان در استدلال در باره «بسيج زحمتكشان به همراه حزب طبقه كارگر» بازيافت كه جاي ويژه ي را در در منطق استدلالیِ برنامه ی نوين حزب توده ايران داراست: «آنچه كه در برهه كنوني نيز مشخص است، اين كه گذر به سوي سوسياليسم، وابسته به جنبش هاي مردمي و تنها با بسيج زحمتكشان به همراه حزب طبقه كارگر امكان پذير است.» (٤٣) (تكيه همه جا از ف ع)
در ارتباط با «نقش قاطع و تعيين كننده طبقه كارگر در به پيروزي رساندن» انقلاب كه هم آن جا به كمك تجربه انقلاب بهمن توصيف و برجسته مي شود، پرداختن به مساله پراهميت ”هژموني“ انقلابي ترين طبقه در انقلاب ملي- دموكراتيك است. سند ششمين كنگره حزب حل نشدن مساله هژمونی طبقه کارگر را «نقطه ضعف اساسي» در پيروزي انقلاب بهمن ارزيابي مي كند كه عبارت بود از اين كه «طبقه [كارگر] و متحدان آن نماينده يي در حاكميت نداشتند. نبود طبقه كارگر و نمايندگان سياسي آن در حاكميتِ برآمده از انقلاب، نقطه ضعف اساسي اي بود كه بعدها پيامدهاي فاجعه باري براي ميهن ما به همراه داشت. (٥٣)
در بخش مفصلي كه سندِ ششمين كنگره در آن به مساله مبارزات دموكراتيك طبقه كارگر مي پردازد و شركت حزب توده ايران را در مبارزات روزمره مورد تاييد و تاكيد قرار مي دهد، استدلال هاي بسياري طرح مي شود كه نقل همه آن ها، سخن را به درازا مي كشاند. تنها كافي است در اين سطور استدلال در باره اهميت حضور متشكل و هدفمند طبقه كارگر در مبارزات دموكراتيك بازتاب يابد، كه بيان برداشت ماركسيستي- توده اي از عامل آگاه طبقاتي در روند فرازمندي جامعه است: «طبقه كارگر به سبب نقش موثرش در حيات اقتصادي، نيروي پرتوان و اساسي در عرصه تحول ها به شمار مي آيد. … طبقه كارگر استوارترين نيروي ترقي خواه و تحول طلبِ جامعه ماست.» (٦١)
نتيجه گيري از وظيفه ايجاد «پيوند» ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر در تزها با سرشت «تاخیرناپذیر» طرح می شود و بلافاصله بازتاب خود را در سند مي يابد و گفته مي شود: «غلبه بر ضعف طبقه كارگر در زمينه سازمان يافتگي و يک پارچه كردن اعتراض ها، در كنار پيوند زدن مبارزه اش، به همراه ديگر زحمتكشان، با جنبش همگاني ضداستبدادي، وظيفه يي تاخير ناپذير است.» (٦١) (تكيه از ف ع)
سند پراهميت ششمين كنگره حزب مساله ”هژموني“ طبقه كارگر را در به ثمررساند انقلاب ملي- دموكراتيك در صفحه هاي بسياري مورد توجه قرار مي دهد. در بخش« ٦- تحول از كدام راه؟، و ٧- آينده ميهن ما …» كه در آن نتيجه گيري از مبارزات دو دهه گذشته انجام مي شود كه در مقاله اخير نيز موضوع بررسي را تشكيل مي دهد، لااقل در ده مورد مساله ”هژموني“ طبقه كارگر مورد توجه قرار مي گيرد. بازگشت متعدد سند به مساله هژمونی و تكيه بر آن، با توجه به تجربه نبود طبقه كارگر و نمايندگان آن در رهبري انقلاب بهمن قابل درك است. نقل اين چند صفحه و يا حتي تنها سطور مربوطه ضروري و ممكن نيست. در اين سطور كافي است مساله مركزي در سند بازتاب يابد كه در آن بر اهميت «بالا بردن آگاهي، جلب و جذب هرچه بيشتر جنبش كارگري و طبقه ها و لايه هاي محروم به صف هاي مبارزه، اتحاد عمل بين همه مدافعان آزادي و عدالت اجتماعي» اشاره می شود كه سند آن را براي «تكان هاي سنگين اعتراضي توده ها» ضروري مي داند (٦٦). شناخت ماترياليستي اي كه در ارتباط مستقيم قرار دارد با ايجاد هژموني طبقه كارگر به منظور ايجاد شرايط «تحول بنيادين» در كشور. امري كه بايد «عرصه هاي گوناگون زندگي مردم را در برگيرد … [كه] تنها از راه شركت فعال و سازمان يافته نيروهاي اجتماعي در جنبش سراسري ضد استبداد ولايي، و تغيير شيوه حكومت مداري در ميهن ما امكان پذير است.» (٧٠)
سند اين «تحول بنيادين» را همانجا برمي شمرد كه تعريف مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه است: «حزب توده ايران، بر اساس تجربه خود از رشد سرمايه داري در قرن اخير در جامعه ما، معتقد است كه چون نظام سرمايه داري. در هر شكل سياسي آن، در كشور ما نمي تواند معضل هايي همچون عقب ماندگي و بي عدالتي دهشتناكي كه سرتاپاي جامعه را فرا گرفته است حل كند، بنابراين، ايران همچنان در مرحله انقلاب ملي و دموكراتيك قرار دارد كه هدف اجتماعي- اقتصادي چنين انقلابي را مي توان بدين سان تعريف كرد: …» (٧٠)
«پيوند» ميان وظايف ی دموكراتيك و سوسياليستي
پرسشي كه اكنون مطرح است اين پرسش است كه آيا مقاله افشاگر نامه مردم به طور مشخص در جهت تحقق بخشيدن به مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران گامي برداشته است؟ مضمون هاي پيش گفته سند مصوبه ششمين كنگره راهي به مقاله يافته اند؟ آيا شناخت از پرسشي كه خود در شماره ٥٩٧ نامه مردم مطرح ساخته است، مبني بر اين كه «آرامش فعال باتلاقي است كه جنبش اصلاح طلبي را در خود فرو مي بلعد»، در ارتباط با اميد بستن به قانع نمودن جريان هاي برشمرده («اصلاح طلبان استحاله شده» و ناپیگیر)، هنگامی که تنها در بحث از ”بالا“ محدود شود، براي برپايي جبهه ضد ديكتاتوري نيز با همين خطرِ فرورفتن در «باتلاق» روبرو نيست؟ و اگر هست، كه مضمون مقاله كنوني نامه مردم آن را تائيد مي كند، چه تغييري بايد در فعاليت روشنگري- افشاگري و تبليغاتي حزب توده ايران ايجاد شود؟
آيا نبايد فعاليت حزب توده ايران به منظور ايجاد هژموني طبقه كارگر و نماينده سازمان يافته آن، «شعارهاي مشخص، شفاف و مبارزه جويانه» را خود راساً مطرح ساخته، ضرورت سازماندهي طبقه كارگر را در حول آن ها مستدل كرده و آن طور كه سند پيش گفته مي طلبد، در اين راه بكوشد، تا با «قشون پرشمار زحمتكشان» راه جلب متحدان ناپيگير را بگشايد؟
آيا نمي توان بسياري از انديشه هاي مطرح در سند ششمين كنگره را در همين مقاله به عنوان «شعارهاي مشخص، شفاف و مبارزه جويانه» مطرح ساخت؟ نمي توان ضرورت ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب را كه در همين سند حزبي برشمرده مي شود، مطرح نمود، مستدل ساخت و از آن دفاع كرد؟ نمي توان از همين سند نقل كرد كه چرا تنها ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب جایگزین شایسته سیاست ضد مردمی و ضد ملی نولیبرالیسم امپریالیستی است، و در عين حال تنها امكان رشد نسبي عدالت اجتماعي است؟
رفيق نويسنده مقاله كي قرار است اين اميد را بر باد رفته ارزيابي و اعلام كند كه بدون مبارزه براي تجهيز زحمتكشان توسط حزب توده ايران، كه سند پيش گفته آن را «وظيفه تاخيرناپذير» ارزيابي مي كند (٦١)، زمينه برپايي يك جبهه ضد ديكتاتوري از ”پايين“ ايجاد نمي شود و بار ديگر مساله هژموني طبقه كارگر براي تحولات آينده حل نشده باقي مي ماند و سرنوشت، همان سرنوشت انقلاب بهمن از كار در مي آيد كه در سند ششمين كنگره حزب توده ايران به آن به مثابه «نقطه ضعف اساسي» انقلاب بهمن (٥٣) اشاره شده است؟
رفيق نويسنده مقاله كي بايد بپذيرد كه افشاگري عليه اصلاح طلبان استحاله شده، به سخن ديگر كوشش براي منفرد ساختن آن ها، بدون مبارزه براي برپايي جبهه ضد ديكتاتوري از ”پايين“ بي ثمر خواهد ماند و قادر به جلب اصلاح طلبان صادق و مبارزه جو به جبهه نخواهد شد؟ (دیالکتیک جلب «چپ ترین مواضع» در سیاست حزب توده ایران پس از پیروزی انقلاب، در مقاله پیش با عنوان «استراتژی و تاکتیک بزعم “راه توده”، بررسی دیالکتیکی یا متافیزیکی» توضیح داده شد (4)
تدارک گذار به سوسیالیسم وظیفه روز
در سند مصوبه ششمين كنگره حزب، صحبت از نبود شرايط گذار به سوسياليسم در لحظه حاضر مطرح است. اين يك ارزيابي ماترياليستي از واقعيت است، زيرا شرايط عيني و ذهني براي چنين گذاري در لحظه حاضر در ايران وجود ندارد. اين مصوبه اما به اين معنا نيست، كه سند کنگره ی ششم، مبارزه براي ايجاد چنين شرايطي را نفي و يا حتي ممنوع اعلام مي كند! برعكس، همان طور كه پيش تر نشان داده شد، سند حزبي در صفحه ٣٧، انتقال اندیشه مارکس، انگلس ولنین را به درون طبقه کارگر و دیگر نیروهای ترقی خواه وظيفه روز حزب اعلام مي دارد و مي نويسد كه بايد «حزب توده ايران براي فراهم آوردن محمل ها و شرايط عيني و ذهني گذر كشورمان به سوسياليسم بكوشد.» (٣٧) اين مبارزه كه عمل به وظيفه سوسياليستي حزب توده ايران است كه سند ششمين كنگره بارها بر آن پا مي فشارد و ضرورت آن را خاطرنشان مي سازد، در عمل، به اين معناست كه حزب طبقه كارگر سياست روشنگرانه- افشاگرانه و تبليغي خود را هميشـه در ارتباط قرار دهد با انتقال آگاهي طبقاتي و سوسياليستي به طبقه كارگر و ديگر لايه هاي اجتماعي، ازجمله به آن هايي كه بايد در اتحادي وسيع براي سرنگوني ديكتاتوري شركت كنند!
آيا چنين مواضعي در مقاله هاي ديگر مطرح مي شود؟ در كدام مقاله مطرح شده است؟ در كدام مقاله حتي يك بار مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب و استدلال در باره ی ضرورت آن به مثابه تنها امكان فرازمنديِ اقتصادی- اجتماعی کشورمان ایران مطرح شده است؟ مستدل شده است؟ ضرورت باپيندي به آن نشان داده شده است؟ و پرسش هاي بيش تر از اين قبيل!
مقاله پربار و پرمضمون و افشاگرانه و آموزنده ی نامه مردم خطاب به اصلاح طلبان استحاله شده، آن «باتلاقی» را ترسیم می کند که نباید در آن فرو رفت. این استدلال ترسیم واقعیت امر است که به کمک منطق “دیالکتیک نفی” انجام می شود. این لحظه اما پایان بحث نیست، بلکه لحظه ی آغاز بحث اصلی است که باید به کمک اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی با این اصلاح طلبان انجام شود. باید برای آن ها و به ویژه برای زحمتکشان و دیگر نیروهای ترقی خواه، جایگزینی ترسیم شود که باید اکنـون برای تحقق بخشیدن به آن وارد صحنه عمل شد! در غیر این صورت، سطح بحث در سطح بحث “مکتب فرانفکورت” و نفی آن چه که نمی خواهیم، باقی مانده و منجمد می شود، بدون آن که آن چه را که می خواهیم، به سخنی دیگر که همین معنا می رساند، بدون آن که جایگزین شرایط کنونی را ارایه داده باشیم!
در مقاله “نفی مبارزه ی طبقاتی به سود کیست” (5)، این موضع ضد دیالکتیکی که توسط “مکتب فرانکفورت” تبلیغ می شود، توضیح داده شده است.
نگارنده كه حتي حق شركت در حوزه حزبي از او سلب شده است، چرا بايد لااقل از حق بحث و گفتگو با رفيق نويسنده ی مقاله ها كه بارها تقاضاي آن را داشته ام، و اكنون هم تكرار مي كنم، برخوردار نباشد؟ امروزه كه حتي نياز به نشستن بر سر يك ميز براي بحث وجود ندارد!
چرا رفيق گرامي محمد اميدوار كه سخنگوي حزب توده ايران است، نه تنها موافق ديدار با من نيست، بلكه همچنين به رابطه كتبي و يا صحبت تلفني هم رضايت نمي دهد؟ آيا بحث در باره سياست حزب توده ايران، جزو محرمات است؟ آيا رفقاي مسئول حزبي ”مقدسان آسماني“ هستند كه تنها ”ملائك“ با آن ها در جلسات ”سري“ حق مراوده دارند؟
آیا نباید این مبارزه درون حزبی که رفیق محمود رفعت آن را ضروری می داند، به منظور «نجات جوان خونین» (6) تا روشن شدن وضع ادامه یابد؟ آیا نباید از رفیق گرامی محمد امیدوار خواست که به مثابه سخنگوی حزب توده ایران، این نکته پراهمیت را روشن سازد که چرا باید مبارزه ی روشنگرانه- تبلیغیِ حزب توده ایران در سطح مبارزه ی “اتحادی” محدود و منجمد گشته و تنها با مقالاتی «فرسوده و زنگ آلود» تکرار گردد که خود به بی اثری آن ها واقف هستیم؟
١- نامه مردم شماره ١٠٠٢، ٧ تير ٩٥ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3230-2016-06-28
٢- احسان طبري، ”نبرد نو و كهن“، ياداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد اول، ص ٣٠
3- نگاه شود به كتاب ”ششمين كنگره حزب توده ايران بهمن ماه ١٣٩١ كه در سال ٩٣ انتشار يافته صفحه ١٥ تا ٩٠، در مقاله، شماره در پرانتز، شماره صفحه است.
4- مقاله ی شماره 35 تیر 95 استراتژی و تاکتیک بزعم “راه توده” http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2814
5- نفی مبارزه طبقاتی به سود کیست؟ اقتصاد سیاسی“، مضمون علم ماتریالیسم تاریخی، اسلوب ”دیالکتیک نفی“ نارساست! ”مکتب فرانکفورت در پرتوی مارکسیسم! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2795
6- پیام جانبدار دوستی، «در جستجوی مرواریدی که گم شده» (ا ط)، مقاله شماره 22، خرداد 95 http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2768