«وحدت» و «تضاد»

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٢ / ١ (اول فروردين)

واژه راهنما: «ديالكتيك اجازه نمي دهد به چشمش خاك بريزند، زيرا سرشت آن انتقادي و انقلابي است» (ماركس). وظيفه در برابر توده اي ها. پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران! هسته مركزي برنامه ارتجاع داخلي و خارجي براي پاره پاره كردن حزب توده ايران.

 

تارنگاشت ”عدالت“ بالاخره مطلبي مثبت نوشت. منظور موضع انتقادي آن نسبت به ”توده اي ها“ست (٢٨ اسفند ٩١). مثبت از اين روي، زيرا در نوشتار ”تضاد“ برجسته شده است. شيوه عمده عملي شده در اين تارنگاشت، شيوه پنهان شدن در پشت سخنان كلي و عام است. نام اين شيوه را ”سانسور“ كردن مثبت بگذاريم كه احسان طبري آن را در شعر ”اخگران اسفند“، همانند «نقاشي چيره دست»، ترسيم كرده است. او در اين شعرِ سروده در زندان جمهوري اسلامي،  با استعاره «يادت را در قاب نخواهم گرفت، خشكيده چون نعش بر ديوار…»، اين كلاهبرداري را افشا مي كند كه مي كوشد بر سر «تضاد» لحظه، كلاه غيب و انحرافي بگذارد و از آن يك راز عرفاني بتراشد.

«تضاد» در انديشه ديالكتيكي، پله، به قول طبري در اثرش ”درباره انسان و جامعه انساني“، «مهميز» نايل شدن به «وحدت» است. كسي كه «تضاد» را پرده پوشي مي كند، مايل به دستيابي به «وحدت» نيست. از «وحدت» وحشت دارد، زيرا نفي «حقايق ازلي» (طبري) مورد نظر او، نفي تصوراتي است كه انديشه غيرديالكتيكي براي حفظ آن از هيچ جنايتي چشم نمي پوشد. ”آدمي گرگ آدمي است”!

«تضاد» پرده پوشي شده و نشناخته مانده، چگونه بايد با نفي ديالكتيكي به وحدت با متضاد خود دست يابد؟ انتشار نظر رهبران حزبي با عكس و تفصيلات، بدون «تحليل مشخص وضع مشخص»، يعني بدون انتقال انتقادي- ديالكتيكي نظرها به شرايط حاكم كنوني، همان قاب خشكيد چون نعش بر ديوار، در ثبات ظاهري است. زندگي، حركت انديشه جستجوگر در آن وجود ندارد، مرده است، در حالي كه «همه چيز در حال شدن است»

 

ماركس براي ديالكتيك سرشت ديگري قايل است. او در ”پايان سخن“ بر چاپ دوم كاپيتال، در ارتباط با پايه ريزي ”ريش آلمان“ در سال ١٨٧١ مي نويسد: «ديالكتيك اجازه نمي دهد به چشمش خاك بريزند، زيرا سرشت آن انتقادي و انقلابي است. زيرا در درك مثبت بودِ عينيِ آنچه كه وجود دارد، همزمان درك نفي آن، نفي بودِ عيني، گذار ضروري از آن نيز وجود دارد. به عبارت ديگر، انديشه ديالكتيكي جنبه گذرايي بودِ عيني را نيز درك مي كند.» از اين روي، ديالكتيك، انديشه پوزيتويستي تائيد ابديت واقعيت موجود نيست! اين است آن سرشت انتقادي و انقلابي ديالكتيك.

اين سرشت انقلابي به تقدس ثبات ظاهري، به «قاب خشكيده چون نعش» گردن نمي گذارد، «جنبه گذرايي آن را نيز درك مي كند» كه ”عدالت“ با استهزا آن را نشان تفاوت «شماي امروزتان با شماي ديروزتان» اعلام و به مثابه پيروزي بزرگ انديشه «پرمگسي» (طبري) خود طرح كرده است. ”عدالت“ درست با طرح اين نكته، نشان مي دهد كه درك كُنه مطلب براي انديشه غيرديالكتيكي ممكن نيست. براي اين انديشه، تغيير شرايط قابل شناخت نيست. از اين روي نيز برايش درك ضرورت شركت توده اي ها در تظاهرات دانشجويان مسلمان در سي سال پيش و داشتن موضع انتقادي امروز عليه حاكميت سرمايه داري در ايران ممكن نيست و آن را تضادي غيرقابل درك مي يابد.

«گريز» دردمندانه طبري در كتاب ”درباره انسان و جامعه انساني“ كه نگارنده آن را در نوشتار پيش نقل كرده بود، و انديشه غيرديالكتيكي ”عدالت“چي ها مضمون آن را درنيافته و لذا نام طبري را نيز حتي «سانسور» كرده بود، اشاره احساساتي طبري به وضع عاطفي روحش در آن لحظاتي است كه او ريشه و علت بي توجهي به «تضاد»، به مثابه «مهميزِ» «وحدت» را توضيح مي دهد. آن كس كه دوباره به نقل شده مراجعه كند، مي تواند درك كند كه طبري از حفظ منافع خُرد، قرار دادن اين منافع در برابر منافع عام، در برابر منافع گونه انساني، به عنوان علت به وجود آمدن شرايطي صحبت مي كند كه انسان را به گرگ انسان بدل مي سازد. «خط قرمز»، «سانسور» و يا هر نام ديگري براي اين شيوه، حفظ ثبات ظاهري را تقدس «قاب خشك چون نعش» مي پندارد و مايل است آن را ابدي سازد. سرشت ارتجاعي و ضد انتقادي- ضد انقلابي «سانسور» از انديشه ضد ديالكتيكي سيرآب مي شود.

”عدالت“ در اين نوشتار پرسش هاي متعددي را از عملكرد و انتقادهاي گذشته «آقاي نويسنده مقاله» نسبت به مواضع آن دورانش مطرح مي سازد و آن را نشان «اظهار ندامت» او اعلام مي كند. درست طرح اين ”تضاد“هاست كه بايستي آن را مثبت ارزيابي نمود، زيرا به گفته ماركس به معناي ضرورت «درك نفي وضع موجود» نيز است. اين به اين معنا نيست كه پاسخ به پرسش هاي مطرح شده، غيرضروري است. بلكه به اين معناست كه «تحليل مشخص وضع مشخص» (طبري) را بايستي از جايي ديگر آغاز نمود. پرسش هايي كه ”عدالت“ طرح نموده است كه در ضمن با پرسش هاي ”راه توده“ قلابي يكي است و وجود بندناف مشترك ميان آن دو را به اثبات مي رساند، همانقدر براي «تحليل مشخص وضع مشخص» غير ضروري هستند كه طرح اين پرسش كه آيا نابودي دانشمندان توده اي در دوران دبيراولي كيانوري را بايستي به معناي تطهير حاكميت اوباشان در جمهوري اسلامي و مدافعان جهاني آن براي اين قتل هاي عمد و يا آن را پيامد سياست علمي حزب در اين دوران ارزيابي نمود، غيرضروري مي باشند!

اين پرسش ها، پرسش هاي پراهميتي هستند كه بايستي پاسخ هاي علمي خود را بيابند. پاسخ هايي كه همان ”تاريخ نگاري انقلابي“ مي باشد و نگارنده نظر خود را در اين باره در نوشتاري با همين عنوان طرح كرده است (نگاه كن به تاریخ نگاری انقلابی «چنبره غوغاگر زنبور بر گَرد گُل مینا، و تقلای اوباشانه خرمگسی بر جدار شیشه ها» (احسان طبری) – آبان ١٣٩١- http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1889).

آنچه كه اكنون اما از اهميت برجسته برخوردار است و نبايد از طريق پرسش هاي تاريخي غيرضرور به انحراف كشيده شود، «تحليل مشخص وضع مشخص» در ايران است. اين، آن وظيفه پراهميتي است كه به مثابه وظيفه روز در برابر توده اي ها مطرح مي باشد. تنها با طرح نظرهاي متفاوت در اين زمينه و برجسته كردن ”تضاد“ها در آن، مي تواند روند ايجاد يك پارچگي نظري و سازماني حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران گامي به پيش بردارد. تعيين «خط قرمز»ها، اِعمال «سانسور»، «سكوت» غيرمجاز در اين صحنه، به عقب انداختن غيرمجاز «وحدت» نظري و سازماني در جنبش توده اي است كه موتور و «مهميز» تحقق نيازمندي به تغييرات بنيادي در جامعه ايراني است!

هسته مركزي برنامه ارتجاع داخلي و خارجي براي پاره پاره كردن جنبش توده اي و توصيه ايجاد وحدت تحت تاثير «شلاق تلخ حوادث دردناك آينده» كه علي خدايي ها و ع سهندها و ديگران خواستار آنند، در اين توطئه نهفته است. آن ها مي خواهند تغييرات انقلابي محتوم در پيش در ايران را در شرايط فقدان يك رهبري علمي و انقلابي پشت سر بگذارند تا ”مسري“هاي در آب نمك خوابانده را بر سرنوشت كشور مستولي سازند. جنگ ميان «شيعه و سني»، ميان «رويش و ريزش» كرده ها، ميان «كيانوري و صفري» و … هيچ هدف ديگري را دنبال نمي كند!

همان طور كه در نوشتار ”زنده باد ششمين كنگره حزب توده ايران“ (اسفند ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1989) ازجمله برجسته شده است، «در سند تصويب شده، كنگره مبتني بر اسلوب تحليل ماركسيستي- لنينيستي و به شيوه شناخته شده توده اي، اوضاع جهان، منطقه و ايران را از بلنداي نگرش ماترياليسم تاريخي مورد ارزيابي قرار داده است. تعيين مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، و نتيجه گيري از آن براي ضرورت سرنگوني استبداد حاكم در ارتباط با تشديد مبارزه ملي- ضدامپرياليستي براي گشودن راه رشد ترقي خواهانه جامعه ايران، به مثابه وظيفه پيش رو، از ”منطـق“ دروني ارزيابي ماركسيستي- توده اي زاييده مي شود. بر اين پايه است كه صلابت نظري- علمي درباره اهميت دستاورد ششمين كنگره حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، مستدل مي گردد!»

مي توان از موضع برتري جويانه و متكبرانه يك راسيست نوشت «در اينجا قصد ما بحث ايدئولوژيك با نويسنده مقاله فوق نيست»، اما نمي توان مدعي داشتن موضع ماركسيستي- توده اي شد، ولي انديشه طرح شده در سطور فوق كه ابداع نگارنده نيز نيست، بلكه ارزيابي حزب توده ايران از انقلاب بهمن ٥٧ مي باشد را نادرست اعلام نمود. پذيرش ارزيابي فوق امروز هم، ايجاد ارتباط ميان تئوري و پراتيك است. در اين ارزيابي، شرايط عيني حاكم بر جامعه به مثابه شرايطي توضيح داده مي شود كه در آن حاكميت سرمايه داري به طور عيني امكان عقب نشيني در برابر خواست هاي قانوني مردم را ندارد و به طور ذهني مايل به عقب نشيني نيز نيست. اين حاكميت مصمم است از مواضع خود دفاع كند. برخورد خشن و فاشيست مآبانه روزافزون آن عليه مردم نبايستي براي اثبات اين امر در اينجا برشمرده شود. منطق ماركسيستي- توده اي استخراج شده از اين ارزيابي عيني، حكايت از آن مي كند كه حاكميت تنها راه تغيير انقلابي را در برابر مردم قرار داده است. كنگره ششم حزب در اين زمينه پيشنهاد برپايي جبهه گسترده ضدديكتاتوري را مطرح نموده است. انديشه اي كه زنده ياد منوچهر بهزادي در مقاله مربوطه پيش از انقلاب بهمن مستدل نموده است.

اكنون هستند اما نيروهايي در ميان ”اصلاح طلبان“ و يا آن هايي كه خود را چنين مي نامند و مي پندارند كه به عللي كه بررسي آن وظيفه اين سطور نيست، مايلند و اميدوارند حتي با عدول از شرط هاي ”خاتمي“، با، يا بدون او، در انتخابات رياست جمهوري در خرداد شركت كنند (نگاه كن به ”کوه زایید … «پرمگس» اوج اندیشه علی خدایی!
«ای ژاژخایان دشمن کار، ای شمایانی که اندیشه تان از پر مگس فراتر نمی رود» (احسان طبری) بررسی ۴ سرمقاله ”راه توده“ قلابی. سرشت ”پیشنهاد بینابینی“. ”آزادی انتخابات“ و آزادی انتخاب! توده ای ها می دانند که شرط داشتن موضوع مارکسیستی- توده ای، داشتن ارزیابی از کلیت پدیده است. «کلیت، حقیقت است» (هگل) – اهمن ١٣٩١- http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1943).

به عبارت ديگر اين نيروها فاقد يك ارزيابي ماركسيستي- توده اي از شرايط حاكم بر ايران هستند. آن ها به جاي تجهيز و سازماندهي مردم براي سرنگوني حاكميت سرمايه داري، مي پندارند مي توانند از اين طريق بن بست حاكم بر كشور را برطرف سازند. بديهي است كه وظيفه اصلي حزب توده ايران، تدارك نظري و سازماني تغييرات انقلابي- بنيادي در كشور است. اما نمي تواند و نبايستي از جريان هاي پيش گفته پشتيباني نكند و اگر آن ها توانستند در انتخابات شركت كنند، به آن ها راي ندهد. اين «تحليل مشخص شرايط مشخص» شفاف است، زيرا علمي و انقلابي است. تضاد حاكم بر نبرد طبقاتي كنوني را در مي يابد و راه حل ديالكتيكي گذار از آن را ارايه مي دهد.

در عين حال اما حزب طبقه كارگر نمي تواند اجراي برنامه تبليغي- ترويجي- آموزشي خود را منوط به حل و فصل مساله انتخابات رياست جمهوري كند. كوتاه آمدن در اين زمينه، نفي موضع انتقادي- انقلابي حزب طبقه كارگر خواهد بود. به عبارت ديگر، كار تبليغي عليه حاكميت نظام سرمايه داري، افشاگري عليه ارتجاع و سياست هاي ضدمردمي و ضدملي آن، با هدف برپايي جبهه گسترده ضدديكتاتوري، بايستي همزمان با كار ترويجي- آموزشي در ميان طبقه كارگر و همه ميهن دوستان عملي گردد. و براي آن ها ضرورت گذار از نظام سرمايه داري به مثابه اهرم رشد و ترقي اجتماعي از طريق برپايي جبهه متحد خلق توضيح داده و مستدل گردد.

عمل به اين دو وظيفه تبليغي- ترويجي- آموزشي، درك ديالكتيك پيوند زدن ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است كه اهرم پرقدرت سازماندهي و تجهيز طبقه كارگر و ديگر نيروهاي انقلابي و ترقي خواه براي تغييرات بنيادي در كشور را تشكيل مي دهد.

جريان هايي از قبيل ”عدالت“ و ”راه توده“ قلابي و همه انديشه هاي سوسيال دموكرات علني و پوشيده، با طرح پرسش هاي انحرافي، با قرار دادن وظيفه تبليغي در برابر وظيفه ترويجي- آموزشي حزب، در برابر هم قرار دادن وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر، به جاي تجهيز نيروها در جهت اجراي برنامه نوين حداقل كارگري حزب و پايبندي به خط مشي انقلابي آن، حتي با تعيين «خط قرمز»هايي به منظور ممانعت كردن از طرح نكات متضاد، مي خواهند بحث و گفتگوي توده اي ها را به بيراه بكشانند. وظيفه آن را تنها به شركت در دادوستد لايه هاي حاكم سرمايه داري محدود ساخته، با خلع سلاح ايدئولوژيك- سياسي طبقه كارگر، آن را به دنباله روي سوسيال دموكرات مآبِ از اين يا آن لايه حاكميت تبديل كنند. اين در حالي است كه به گفته ماركس «ديالكتيك اجازه نمي دهد، خاك به چشمانش بپاشند».

رفيقي انتقاد مي كرد كه در ”توده اي ها“ درباره سال نو و عيد مردم چيزي نوشته نشده است. در واقع نيز درك ”كليت به مثابه حقيقت“، توسط توده اي ها، آرزوي است كه بايستي براي همه آن ها و همه ميهن دوستان در سال نو داشت، تا بتوانند با تواني مضاعف به انتقال مضمون برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران به درون طبقه كارگر ايران بكوشند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *