امپریالیسم نمودی اصلی از سرمایه داری جهانی آمریکاست. اما نمیتواند اهداف و اعمال خود را در هر زمان و هرگونه که مایل است، به پایان برساند. تغییرات جهانی و رژیم ها در همبستگی نیروها میتواند موفقیت امپریالیستی را خنثی و به تأخیر بیندازد. کودتاها را میتوان به شکست کشاند و آنها را به اصلاحات رادیکال تغییر داد. بلندپروازی های امپریالیستی را میتوان با سیاستهای اقتصادی موفقیت آمیز و متحدان استراتژیک تلافی کرد و پاسخ داد…
آمریکا سابقه طولانی مداخله در ونزوئلا و در درجه اول جهت کسب کنترل ثروت نفت این کشور دارد… شرایط اهداف خارجی به نفع تحقق امیال امپریالیستی واشنگتن جهت سُلطه است. موقعیت قدرت الیگارشی داخلی پویایی جهت مداخله، سُلطه سیاسی و کنترل بر صنعت نفت را تقویت کرد. کاهش درآمدهای نفتی ونزوئلا، بسیج پایگاه نخبگان انتخاباتی و خرابکاری سیستماتیک در تولید و توزیع اثر چندگانه ای برجای گذاشت… واشنگتن تحریمهای اقتصادی را تشدید کرد که هواداران کم درآمد چاوزیستایی را گرسنگی دهد، و در حالیکه یک کودتای نظامی خونین را طراحی میکرد، دست نشاندگان اروپایی و لاتین آمریکایی خودش را بسیج کرد تا خواهان بزانو درآوردن ونزوئلا شوند…درحالیکه کودتاها تکرار میشوند، اما پیامدهای آن ها زودگذر است- دست نشانندگان ضعیف و رژیمها در معرض قیامهای مردمی قرار دارند. کودتاهای آمریکا علیه رژیمهای مردمی منجر به قتل عام خونین میشوند که درازمدت و در مقیاس بزرگ موفق به تثبیت نمیشوند.
***
نوشته: جیمز پتراس
مقدمه:
اگر امپریالیسم را به عنوان یک پدیده عمومی بنگریم، شیوه عملیاتی آنرا در هر زمینه خاص و مهم نمی بینیم. در حالیکه تمرین قدرت امپریالیستی یک استراتژی معمولی است، اما انگیزه ها، ابزارها، اهداف و تعهدهایش، بسته به ماهیت حاکم امپریالیستی و کشور هدف واقع شده متفاوت است.
ونزوئلا، هدف کنونی ترامپ، رئیس جمهور آمریکاست. موردی که «ویژگی های» سیاستهای امپریلیستی را به تصویر میکشد. ما پیشینه، تکنیک ها و تأثیر تصرف قدرت امپریالیستی را بررسی میکنیم.
پیشینه تاریخی
آمریکا سابقه طولانی مداخله در ونزوئلا و در درجه اول جهت کسب کنترل ثروت نفت این کشور دارد. در سالهای ۱۹۵۰ واشنگتن از دیکتاتوری نظامی برهبری پرز خیمنز حمایت کرد تا اینکه او توسط اتحاد احزاب توده ای سوسیالیستهای انقلابی، ملی گراها و سوسیال دمکرات سرنگون شد. واشنگتن نتوانست مداخله کند و نکرد؛ در عوض، با احزاب سنتر- دمکرات چپ (ای دی)، و سنتر– راست ( سی اُ پی ایی آی) همراه شد که حاضر به مبارزه علیه چپ های رادیکال بودند. با گذشت زمان آمریکا هژمونی خود را دوباره بدست آورد تا وقتی که در سالهای ۱۹۹۰ اقتصاد به بحران رفت و منجر به قیام های مردمی و قتل عام های دولتی شد.
آمریکا در ابتدا مداخله نکرد، بدینجهت که احساس کرد میتواند با هوگو چاوز که وابسته به چپ نبود، همکاری کند. بعلاوه، آمریکا از نظر نظامی در بالکان (یوگسلاوی) و خاورمیانه درگیر بود و برای جنگهایی علیه عراق و کشورهای ملی گرای دیگری آماده میشد که مخالف اسرائیل و حامی فلسطین بودند.
واشنگتن با استفاده از بهانه تهدید تروریست جهانی، خواهان تبعیت از اعلام «جنگ علیه تروریسم» خود در سراسر جهان شد.
رئیس جمهور چاوز تسلیم واشنگتن نشد. او اعلام کرد که «شما با تروریسم علیه تروریسم نمیجنگید». آمریکا تصمیم گرفت که اعلام استقلال چاوز تهدیدی به هژمونی آمریکا در آمریکای لاتین و فراتر از آن است. واشنگتن حتی پیش از اینکه چاوز صنعت نفت (متعلق به) آمریکا را ملی کند، تصمیم به سرنگونی چاوز رئیس جمهور منتخب گرفته بود.
آمریکا در آوریل سال ۲۰۰۲، یک کودتای نظامی – تجاری را سازماندهی کرد، که در مدت ۴۸ ساعت توسط قیام مردمی و با حمایت بخشی هایی از ارتش شکست خورد. دومین تلاش جهت سرنگونی رئیس جمهور چاوز توسط هیئت مدیران نفتی و از طریق بستن درب های ورودی کارگران به شرکت نفت تنظیم شد. این تلاش هم توسط کارگران نفت و صادرکنندگان نفت خارج کشور با شکست روبرو گشت. انقلاب ملی – پوپولیست چاوز، کورپورات ها (شرکتهای بزرگ) نفتی را که شرکت ها را بسته و از ورود کارگران به کارخانه جلوگیری کرده بودند، ملی کرد.
شکست کودتاها منجر به این شد که واشنگتن بطور موقت استراتژی انتخاباتی را اتخاذ کند که از طریق بنیادها و شرکتهای غیردولتی ( ان جی اُ های) کنترل شده توسط واشنگتن، بشدت تأمین مالی میشدند. شکستهای مکرر انتخاباتی منجر به این گشت که واشنگتن انتخابات را تحریم کند و کمپین های تبلیغاتی طراحی کند که موفقیت انتخاباتی رئیس جمهور چاوز را غیرقانونی جلوه دهد.
تلاشهای شکست خورده واشنگتن جهت بازگرداندن قدرت امپریالیستی، بومرنگ شد. چاوز حمایت انتخاباتی خود را افزایش داد، کنترل دولت را بر نفت و دیگر منابع را گسترش داد و پایگاه مردمی خودش را رادیکالیزه کرد. بعلاوه، چاوز سیاستهای ضدامپریالیستی خود را در میان دولت و جنبش های سراسر آمریکای لاتین تأمین نمود و با ارائه یارانه نفت، نفوذ و روابط خود را در سراسر کارائیب افزایش داد.
درحالیکه منتقدان حمایت توده ای و نفوذ و محبوبیت را به چاوز نسبت میدادند، اما شرایط عینی ویژه آمریکای لاتین تعیین کننده بود. دلایل شکست مداخله امپریالیسم توسط رئیس جمهور چاوز را میتوان به پنج هدف و شرط زیر نسبت داد:
۱- همزمان درگیر بودن عمیق آمریکا در چندین جنگ طولانی مدت – ازجمله در خاورمیانه، جنوب آسیا و شمال آفریقا که حواس واشنگتن را را پرت کرده بود. باضافه، تعهدات نظامی آمریکا نسبت به اسرائیل، تلاشهای آمریکا جهت تمرکز دوباره بر ونزوئلا را تضعیف کرده بود.
۲- سیاست تحریم آمریکا در طول رونق کالایی بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ صورت گرفت – که منابع اقتصادی جهت تأمین مالی برنامه های اجتماعی داخلی به ونزوئلا ارائه داد و بایکوت های محلی متحدان نخبه آمریکا را خنثی ساخت.
۳- ونزوئلا از بحرانهای نئولیبرالی سالهای ۲۰۰۱-۱۹۹۰ که منجر به ظهور دولتهای محبوب ملی سنتر- چپ در سرتاسر منطقه شد، بهره مند شد. این بویژه در مورد آرژانتین، برزیل، بولیوی و هندوراس صدق میکرد. بعلاوه، «رژیمهای سنتریست» در پرو و شیلی بیطرف باقیماندند. وانگهی ونزوئلا و متحدانش اطمینان حاصل کردند که آمریکا سازمان منطقه ای را کنترل نکند.
۴- رئیس جمهور چاوز به عنوان یک افسر نظامی سابق، وفاداری ارتش را تضمین کرد، و توطئه های آمریکا جهت سازماندهی کودتاها را از ریشه برانداخت.
۵- بحرانهای مالی ۲۰۰۹-۲۰۰۸ آمریکا را مجبور ساخت که چندین تریلیون دلار جهت کمک مالی به بانک ها هزینه کند. بحرانهای اقتصادی و بهبودی جزئی دست خزانه داری ونزوئلا را تقویت کرد و نفوذ نسبی پنتاگون را تضعیف نمود.
به عبارت دیگر، در حالیکه سیاستهای امپریالیستی و اهداف استراتژیک باقی مانده بود، ظرفیت آمریکا جهت پیگیری پیروزی با شرایط عینی محدود بودند.
شرایطی که به نفع مداخلات امپریالیستی است
در زمانهای اخیر شرایط وارونه گشته و به نفع امپریالیسم است. این شرایط عبارتند از:
۱- پایان رونق کالا، اقتصاد متحدان سنتر- چپ ونزوئلا را تضعیف کرد و منجر به ظهور رژیمهای راست افراطی دست نشانده گوش به فرمان آمریکا شد و همچنین فعالیتهای کودتایی مخالفان مورد حمایت آمریکا علیه رئیس جمهور تازه منتخب مادورو افزایش گشته است.
۲- عدم متنوع ساختن صادرات، بازارها، سیستمهای مالی و توزیع در طول دوران متمایل به توسعه، منجر به کاهش در مصرف و تولید شد و به امپریالیسم اجازه داد که رأی دهندگان، بویژه مصرف کنندگان طبقه متوسط و پائین تر، کارمندان، دکانداران، متخصصان و افراد کسب و کار(بیزنس) را جذب کند.
۳- پنتاگون تمرکز نظامی خود را از خاورمیانه به آمریکای لاتین تغییر داد، دست نشاندگان سیاسی و نظامی را در میان رژیمهای کلیدی – از جمله برزیل، آرژانتین، اکوادور، پرو و شیلی تشخیص داد.
۴- مداخله سیاسی واشنگتن در روند انتخاباتی آمریکای لاتین، راه را برای استثمار اقتصادی و منابع و استخدام متحدان نظامی باز کرد تا ونزوئلای پوپولیست، و ملی گرا را منزوی و محاصره کند.
شرایط اهداف خارجی به نفع تحقق امیال امپریالیستی واشنگتن جهت سُلطه است. موقعیت قدرت الیگارشی داخلی پویایی جهت مداخله، سُلطه سیاسی و کنترل بر صنعت نفت را تقویت کرد.
کاهش درآمدهای نفتی ونزوئلا، بسیج پایگاه نخبگان انتخاباتی و خرابکاری سیستماتیک در تولید و توزیع اثر چندگانه ای برجای گذاشت. رسانه های جمعی، رئیس جمهور خودخوانده راستگرای انتخاباتی کودتای راست افراطی به رهبری آمریکا را در آغوش گرفتند که از شعارهای بشردوستانه و دمکراتیک با استادی بهره برداری کرد.
واشنگتن تحریمهای اقتصادی را تشدید کرد که هواداران کم درآمد چاوزیستایی را گرسنگی دهد، و در حالیکه یک کودتای نظامی خونین را طراحی میکرد، دست نشاندگان اروپایی و لاتین آمریکایی خودش را بسیج کرد تا خواهان بزانو درآوردن ونزوئلا شوند.
آخرین مرحله کودتای نظامی طراحی و سازماندهی شده آمریکا نیازمند سه شرط بود:
۱- تفرقه در ارتش که به پنتاگون و طراحان کودتا یک «موقعیت دفاعی ثابت» ارائه دهد و جهت حمله «بشردوستانه» آمریکا بهانه ای فراهم گردد.
۲- یک رهبری سیاسی «سازشکار» که بدنبال مذاکرات سیاسی با مخالفانی باشد که آماده جنگ هستند.
۳- تمام حسابهای خارج از کشور مسدود و کلیه وامها و بازارهایی را بببندد که ونزوئلا همچنان وابسته به آنها است.
نتیجه گیری
امپریالیسم نمودی اصلی از سرمایه داری جهانی آمریکاست. اما نمیتواند اهداف و اعمال خود را در هر زمان و هرگونه که مایل است، به پایان برساند. تغییرات جهانی و رژیم ها در همبستگی نیروها میتواند موفقیت امپریالیستی را خنثی و به تأخیر بیندازد.
کودتاها را میتوان به شکست کشاند و آنها را به اصلاحات رادیکال تغییر داد. بلندپروازی های امپریالیستی را میتوان با سیاستهای اقتصادی موفقیت آمیز و متحدان استراتژیک تلافی کرد و پاسخ داد.
آمریکای لاتین تجربه کودتاهای امپریالیستی و مداخلات نظامی را دارد. اما همچنین قادر به ایجاد متحدان منطقه ای، طبقاتی و بین المللی است.
برخلاف مناطق دیگر و اهداف امپریالیستی، آمریکای لاتین، کشش به مبارزات طبقاتی و ضدامپریالیستی دارد. چرخه های اقتصادی همراه ظهور و سقوط طبقات است و درنتیجه قدرت امپریالیستی پیشرفت و پسرفت میکند.
مداخله آمریکا در ونزوئلا طولانی ترین جنگ قرن ما – (۱۸ سال) است – که از جنگهای آمریکا در افغانستان و عراق فراتر رفته است. این درگیری نشان میدهد که چگونه متحدان آمریکا بر دست نشاندگان منطقه ای و خارج از کشور متکی هستند که جهت ربودن قدرت امپریالیستی پوشش ارائه میدهند.
درحالیکه کودتاها تکرار میشوند، اما پیامدهای آن ها زودگذر است- دست نشانندگان ضعیف و رژیمها در معرض قیامهای مردمی قرار دارند.
کودتاهای آمریکا علیه رژیمهای مردمی منجر به قتل عام خونین میشوند که درازمدت و در مقیاس بزرگ موفق به تثبیت نمیشوند.
اینها «ویژگیهای» کودتاهای آمریکای لاتین هستند.
درباره نویسنده:
جیمز پتراس، استاد بارتل (بازنشسته) جامعه شناسی در دانشگاه بینگهامتون، نیویورک است.
آدرس سایت اینترنتی:
برگردانده شده از:
Peculiarities of US Imperialism in Latin America
By: James Petras
https://petras.lahaine.org/peculiarities-of-us-imperialism-in-latin/