نبرد ايدئولوژيك در مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه! نگرشي به مضمونِ مقاله كارگري در نامه مردم بار «تفكرات خرده بورژوايي»؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٥ / ١٢ (٢٣ ارديبهشت)

واژه راهنما: سياسي. تئوريك. نبرد طبقاتي

بهم پيوستگي كليت واقعيت. سه بُعدِ زماني تاريخ. وظايف دموكراتيك و سوسياليستيِ حزب توده ايران. دو مشخصة حزب طراز نوين طبقة كارگر. استقلال سياست حزب توده ايران. نبرد فرهنگي- مدني. چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟ مبارزه عليه نسخه نوليبرال ”آزادي سازي اقتصادي و خصوصي سازي اقتصادي“ مبارزه اي دموكراتيك.

 

«انقلاب سوسياليستي تنها نبردي موضعي در يك جبهه نيست، بلكه دوراني را در برمي گيرد كه در آن تندترين برخوردهاي طبقاتي، و رديفي طولاني از نبردهاي موضعي در تمام جبهه ها جريان خواهد داشت، به سخني ديگر، نبردي در اطراف پرسش ها در ارتباط با اقتصاد و همچنين سياست …» (لنين) (١)

 

در ابرازنظري نسبت به مقاله ”اقتصاد سياسيِ“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب٢، نبرد آزاديبخش ملي و حق حاكميت ملي (٢)، رفيق عزيز ”ابي“ با سخناني محبت آميز نسبت به رفيق سيامك و نگارنده، مساله نبرد ايدئولويك را در اين مرحله فرازمندي جامعه برجسته ساخته و با پرسش پراهميت خود، زمينه تنظيم نوشتار كنوني را پايه ريخت:

«مي خواهم بدانم، در مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب مبارزه با تفكرات خرده بورژوازي در ميان توده هاي مردم و طبقه كارگر بايد از چه ويژگي هايي برخوردار باشد و به منظور جلوگيري از شيوع اين تفكر مخرب در مديران ارشد صنايع ملي، چه تدبيري بايد در نظر گرفته شود»؟ (٣)

در مقاله ”مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، درس گيري از تجارب ديگران و نقش برنامه ريزي“ (٤) و همچنين در مقاله ”ديالكتيك مشخص …“ (٥) نيز جنبه هايي از همين موضوع مورد توجه قرار گرفت. در آنجا نشان داده شد كه براي درك مضمون پديده ها، جفت متضاد در پديده را بايد بازشناخت، و كمّيت و كيفيتِ رابطه لحظه تاريخي ميان آن ها را نشان داد. در همانجا همچنين به سويه هايي از اهميت مساله ”استقلال سياست حزب طبقه كارگر“ پرداخته شد.

 

استقلال سياست حزب طبقه كارگر

از ديدگاه نظري- تئوريك، اهميت حفظ استقلال سياست حزب طبقه كارگر در بررسي پديده هاي اجتماعي، از بهم پيوستگي- بهم تنيدگي ماترياليستيِ كليتِ ”واقعيت“ ناشي مي شود. كليت هستي اجتماعي انسان در دل كليت هستي بر روي زمين فهميده مي شود كه به نوبه خود، در دل جهان به مفهوم عام آن قرار دارد و بخشي از آن را تشكيل مي دهد. بي جهت هم نيست كه مثلاً هستي بر روي زمين، با سرنوشت محيط زيست وحدتي جدايي ناپذير داراست.

اين «كليت داراي سه بُعد است، بُعد اكنون، آينده و گذشته! اين سه بُعد وحدتي را تشكيل مي دهند.» به سخني ديگر، «ماركسيسم عبارت است از انديشه ي شناخت تاريخي، هنگامي كه گذشته را مورد بررسي قرار مي دهد؛ انديشه آزاديبخش، هنگامي كه در باره آينده مي انديشد؛ و آن هنگام كه انديشه ي ماركسيستي براي درك وضع زمان حال مي انديشد، انديشه تشخيص وضع حال است. اين سه بعد زمانيِ شناخت از پديده ها، از يك پارچگي برخوردار است. از اين رو تشخيص وضع كنوني بدون آگاهي از گذشته و انديشيدن در باره آينده (كه بُعد ممكن يك حقيقت تاريخي را تشكيل مي دهد) ناممكن است.» (٦)

 

با توجه به برداشت ماركسيستي- توده اي برشمرده شده در باره سه بُعد زمانيِ ”واقعيت“، ضرورت حفظ استقلال سياست حزب توده ايران، و يا به بياني ديگر كه همين معنا را مي رساند، تعيين مضـمون خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر ايران در مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب همان قدر قابل شناخت و درك مي شود، كه به اهميت برخورد علمي، به سخني ديگر، بدون پيشداوري به گذشته و ترسيم ساختار دورنماي جامعه آينده، شناخته و درك مي گردد. بانيان سوسياليسم علمي، ماركس و انگلس با بررسي از اين كليت بهم پيوسته تاريخ جامعه بشري است كه آينده آن را ترسيم مي كنند كه «بر پايه برقراري اصل آزادي و رشد هر فرد (انديديوم)» قرار دارد (مانيفست حزب كمونيست) و همراه است با «نابودي همه روابطي كه زير سلطه آن، انسان يك موجود تحقير شده، برده بي حرمت شده، به دور و كنار رانده شده» بدل شده است! (٦آ)

 

بدين ترتيب، پرسش در باره ي مضمون نبرد نظري- تئوريك در مبارزه ”ايدئولوژيك“ براي دوران ملي- دموكراتيك انقلاب كه رفيق عزيز ”ابي“ مطرح مي سازد، پاسخي قابل درك دريافت مي كند. اين پاسخ هم پاسخي ”عام“ است و هم ”خاص“. پاسخ عبارت است از كوشش براي انتقال مشخص جامعه شناسي علمي يا ماركسيستي كه مبتني بر علم ماترياليسم تاريخي و پايبند به اسلوب ديالكتيكِ ماترياليستي است، به درون جامعه.

اين يك نبرد فرهنگي- مدني است كه هدف آن، پاسخ به پرسش در باره ”چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟“ است. (٧) در اين نبرد فرهنگي- مدني است كه تضاد ميان سودورزي شخصي در سطح خرد و كلان آن با منافع گونه ي انسان براي زحمتكشان و توده هاي ميليوني قابل درك مي گردد. تضادي كه وحـدت خود را در پاسخ به پرش «چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟» مي يابد!

 اين مبارزه بايد روشنگريِ ”مشخص“ باشد، از كلي گويي و ابهام زبان و بيان دوري كند. از اين روست كه حفظ زبان ماركسيستي- توده اي ضروري است! روشنگري بايد صراحت و شفافيت دارا باشد. به ظريف ترين پرسش ها و نگراني ها پاسخ دهد. پاسخي كه بدون شركتِ دموكراتيك و آگاهانه توده ها ناممكن است. پاسخي كه مضمون آن تنها دست در دست مبارزه فرهنگي- مدني پيش گفته، قابل درك است.

انديشه ماركسيستي- تودهاي بايد در بررسي هر پديده، سه بُعد پيش گفته را در تحليل مشخص از پديده مورد بحث نشان دهد و قابل شناخت سازد. صراحت بيان در اين زمينه، به معناي يقين داشتن علمي به درستي موضع خود است كه به معناي تسلط آگاهانه به موضوع دارد. مانورهاي ”سياسي“، بخشي از واقعيت را مطرح ساختن و امثال آن، محاسبات خرده بورژوامآبانه است كه در طول زمان با نتايج منفي روبرو خواهد شد.

براي نمونه، نمي توان به خاطر ايجاد ”جبهه ضد ديكتاتوري“ در ايران كنوني، از طرح منافع سوسياليستي طبقه كارگر دوري جست و از اين طريق استقلال سياست حزب طبقه كارگر را فدا نمود! اين يك تقلب است كه نه متحدان به آن باور خواهند كرد. و نه در طول زمان مي توان با چنين برداشتي، نقش گردان آگاه و سازمان يافته طبقه كارگر را ايفا نمود. در برابر چنين شيوه پرسش برانگيز، بايد نشان داد و مستدل ساخت كه دفاع از منافع زحمتكشان، دفاع از منافع ملي ايران است كه بدون درك بهم پيوستگي ”آزادي- عدالت اجتماعي- منافع ملي“ توسط متحدان قابل دسترسي نيست!

اين مبارزه اي سخت و بغرنج است، زيرا شخم زدنِ صحنه نشناخته ي را تشكيل مي دهد. حزم و احتياط همانقدر ضروري است كه به جسارت انقلابي نياز است. مبارزه ي اين چناني با تصورات خرده بورژوامآبانه، پديده هاي جديد و نشناخته را كه براي توده ها يك ”انتزاع توخالي“ است، به ”انتزاعي پر“ (ماركس)، به شناختي درك شده تبديل مي كند.

براي نمونه، مضمون مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران از سال ١٣٩١ كه در آن با توانايي بر ضرورت «پيوند» يا «تلفيق» ميان مبارزه صنفي و سياسي تكيه شده است: «تلفيق مبارزه سياسي و صنفي، وظيفه اي مبرم»، آن هنگام قابل درك مي گردد كه پيوستگي سه بُعد تحليل از شرايط حفظ گردد. به سخني ديگر، با پايبندي به اين شيوه تحليلِ پديده، ناروشني در اين باره بر طرف شود كه مضمون «مبارزه سياسي» در اين مصوبه از چه سرشتي برخوردار است؟ از كدام دورنما برخوردار است؟ قابل درك شود كه دورنما، دورنمايي در چارچوب نظام حاكم سرمايه داري نيست، بلكه دورنمايي در چارچوب جامعه سوسياليستي است؟

با بياني ديگر، با توجه به انديشه نظري- تئوريك پيش گفته در باره بهم پيوستگي- بهم تنيدگي سه بُعد انديشه ماركسيستي- توده اي است كه مضمون نظر زنده ياد رفيق ف م جوانشير، دبير كميته مركزي حزب توده ايران، در ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ شناخته و درك مي شود، هنگامي كه او «برنامه حداقل كارگريِ» حزب توده ايران را «پيوند ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستي» حزبِ طبقه كارگر تعريف مي كند! تعريفي كه در آن «وظايف دموكراتيك» و هم «وظايف سوسياليستي» يك ”انتزاع توخالي“ نيست، بلكه انتزاعي درك شده، به قول ماركس ”انتزاعي پر“ است!

در «برنامه حداقل كارگري»، مبارزه براي خواست هاي رفاهي- مطالباتي- صنفي، مبارزه دموكراتيك تعريف مي شود. و مبارزه براي وظيفه سوسياليستي، انتقال آگاهي طبقاتي از طريق قابل شناخت ساختن سه بُعد پيش گفته نبرد طبقاتي تعريف مي شود كه مبتني است بر جامعه شناسي علمي، مبتني است بر علمِ ماترياليسم تاريخي و ماترياليسم ديالكتيك!

مبارزه عليه تشديد استثمار طبقه كارگر به دنبال اجراي برنامه ديكته شده توسط سازمان هاي مالي امپرياليستي و «انديشكده»هاي آن، بنا بر اين تعريف، مبارزه ي دموكراتيك است. نبايد سرشت دموكراتيك اين مبارزه از اين رو فراموش شود، زيرا زير سلطه رژيم ديكتاتوري ولايي، مبارزه دموكراتيك- صنفي براي دريافت دستمزد عقب افتاده نيز به سطح مبارزه ”سياسي“ ارتقا يافته و به مبارزه سياسي بدل شده است!

مبارزه عليه برنامه ”آزاد سازي اقتصادي و خصوصي سازي“، در جامعه امروزي ايران ج ا نيز نبردي سياسي است، اما سرشت دموكراتيك آن بلاترديد است. از اين رو نمي تواند اين «مبارزه سياسي» جايگزين مبارزه براي «وظيفه سوسياليستي» در «برنامه حداقل كارگري» حزب توده ايران تلقي گردد.

 

نگرشي به مضمونِ مقاله كارگري در نامه مردم

متاسفانه خواننده با مطالعه مقاله ”وظايف و چالش هاي جنبش كارگري در مرحله كنوني …“ (٨)، با مضمون ديگري روبروست از آنچه كه رفيق جوانشير آن را به مثابه انديشه ماركسيستي- توده اي طرح و مستدل مي سازد! اين مقاله نامه مردم كه در كليت خود، مقاله اي موفق است، به سطح انديشه ماركسيستي- توده اي ارتقا نمي يابد، مضمون «مبارزه سياسي» را به سطح انديشه آزاديبخش ماركسيستي- توده اي ارتقا نمي دهد! (به اين نكته در زير پرداخته خواهد شد)

علت نظري- تئوريك براي كمبود

١- استقلال سياست طبقه كارگر و برّايي خط مشي انقلابي حزب توده ايران در مقاله حفظ نمي شود؛

٢- استقلال سياست مستقل طبقه كارگر در سايه سياست ضروري براي ”اتحاد اجتماعي“ به منظور گذار از رژيم ديكتاتوري قرار داده مي شود. امري كه به نوبه خود، توان ضروري را از حزب توده ايران سلب مي كند، بتواند با تجهيز زحمتكشان در لايه هاي مختلف آن كه مقاله با توانمندي برمي شمرد، شرايط عيني براي برپايي ”جبهه ضد ديكتاتوري“ را از ”پايين“ ايجاد سازد. (٩)

جبهه اي كه پيش شرط است براي تحقق بخشيدن به انديشه آزاديبخش ماركسيستي- توده اي كه به نوبه خود، و از طريق انتقال آگاهي طبقاتي- ماركسيستي به درون طبقه كارگر، ممكن مي گردد و تدارك آن به منظور گذار از نظام سرمايه داري هـم اكنـون ضروري است!

مارتين لوتر كينگ، مبارزه ضد نژادپرستي در ايالات متحده ي آمريكا كه در سال هاي دهه ٦٠ قرن گذشته ي تاريخ اروپايي در جريان نبرد ترور شد، در پاسخ مدعيان كه صبر را به سياه پوستان آمريكايي توصيه مي كردند، مي گويد: «عدالتي كه به آينده حواله مي شود، نفي حق برخورداري از عدالت است!» (١٠) ضرورت مبارزه براي انتقال آگاهي طبقاتي- سوسياليستي به درون طبقه كارگر اكنـون، تنها نتيجه گيري مستدل از سخنان مارتين لوتر كينگ است!

 

«تلفيق مبارزه سياسي و صنفي، وظيفه اي مبرم»

عنوان فوق از متنِ مقاله پيش گفته ي نامه مردم گرفته شده است. پيش از اين عنوان، مقاله نقش پراهميت «جنبش كارگري» را در «جنبش مردمي» نشان داده و «جنبش كارگري» را «به مثابه بخشِ جدايي ناپذير جنبش مردمي» معرفي و موضع درست خود را مستدل مي سازد.

پيش از اين بخش، مقاله با موفقيت «ضرورت پيوند مبارزه براي خواست هاي فوري [را] با برنامه هاي اقتصادي» توضيح مي دهد و مي نويسد: «ضرورت دارد كه به موازات بسيج و سازماندهي كارگران حول شعارهاي مطالباتي شان …، موضوع مبارزه عليه برنامه هاي اقتصادي- اجتماعي در راستاي رشد آگاهي طبقاتي زحمتكشان طرح …» گردد.

سپس در بخش «تلفيق مبارزه سياسي و صنفي» كه مقاله آن را به درستي «مبرم» ارزيابي مي كند، مي نويسد: «جنبش كارگري ضمن تقويت صف هاي خود در عرصه سنديكايي و تاكيد بر اتحاد عمل گسترده و فراگير در دفاع از شعارهاي مطالباتي صنفي خود … مي بايد خواست هاي سياسي خود نظير حقوق و آزادي هاي دموكراتيك، عدالت اجتماعي، حق حاكميت ملي و استقلال و آزادي بيان، اجتماعات و حزب ها را … طرح و پيگيري كند. تلفيق اين دو عرصه سياسي و صنفي وظيفه اي مبرم و تاخير ناپذير محسوب مي شود.»

به راحتي قابل شناخت است كه خواست هاي طرح شده، چه «مطالباتي- صنفي» و چه آزادي ها و حقوق «سياسيِ» تضمين شده در قانون اساسي، همگي خواست هايي هستند كه در چارچوب نظام سرمايه داري قابل دسترسي اند. به سخني ديگر خواست هاي دموكراتيكي هستند كه در شرايط معمولي در يك نظام سرمايه داري، قابل دسترسي اند، اما در ايرانِ ج ا، به دنبال سياست خشن رژيم ديكتاتوري، به خواست ها بينابينيِ سياسي بدل شده اند كه تنها با گذار از ديكتاتوري قابل دسترسي هستند.

اين خواست ها، البته داراي سرشتي ترقي خواهانه و عدالت جويانه هستند، اما خواست هاي سوسياليستي نيستند. خواست هايي نيستند كه نظام سرمايه داري را در كليت آن مورد پرسش قرار مي دهند، و جايگزين سوسياليستي براي آن را برمي شمردند و ضرورت دستيابي به آن را مستدل مي سازند! امري كه مضمون «وظيفه سوسياليستي» حزب طبقه كارگر را تشكيل مي دهد و در چارچوب «برنامه حداقل كارگري» حزب توده ايران مطرح شده است!

بدين ترتيب مقاله با كمبود روشنگري- تبليغي در جهت توضيح دورنماي آينده روبروست. انديشه آزاديبخش ماركسيستي- توده اي طرح نمي شود كه ماركس و انگلس آن را در مانيفست حزب كمونيست توضيح مي دهند. مقاله به طريق اولي، مبارزه براي هدف سوسياليستي آينده را مستدل نساخته و رابطه و «پيوند» آن را با مبارزه مطالباتي- صنفي امروز طبقه كارگر ايران قابل شناخت نمي سازد! مقاله به سطح انديشه ماركسيستي- توده اي ارتقا نمي يابد. به سخني ديگر، سياست مستقل حزب طبقه كارگر و خط مشي انقلابي حزب توده ايران در مقاله جايي نمي يابد.

اين كمبود كه ظاهراً به علت توجهِ ضروري براي برپايي اتحاد اجتماعي، براي برپايي ”جبهه ضد ديكتاتوري“ انجام مي شود، متاسفانه از اين رو غيرسازنده است، زيرا اهرم آگاهي طبقاتي را به درون طبقه كارگر منتقل نمي سازد. براي طبقه كارگر ضرورت مبارزه تاكتيكي به مثابه اهرم دستيابي به هدف استراتژيك قابل درك نمي شود. به بياني ديگري كه همين معنا را مي رساند، ديالكتيك وحدت مبارزه ي تاكتيكي و استراتژيكي توضيح داده نمي شود، و اهميت آن براي ”آگاهي طبقاتي“ قابل شناخت و درك نمي گردد!

امري كه خطر آمادگي براي بده و بستان در چارچوب نظام سرمايه داري را نزد كارگران تغذيه مي كند. اين پندار را تغذيه مي كند كه مبارزه دموكراتيك، گويا مبارزه اي ”ناب“ است، شيوه ”عملي“، ”پراگماتيكي“ دست يابي به هدف است كه گويا با مبارزه براي سوسياليسم رابطه و پيوند ندارد. گويا ”اقتصاد بازار اجتماعي“ كه نام دوران نبرد طبقاتي ميان دو سيستم در دهه هاي ٦٠ و ٧٠ قرن گذشته است كه وزير اقتصاد آلمان امپرياليستي، ارهارد، آن را تبليغ مي نمود، گويا ناشي از وجود كشورهاي سوسياليستي در جهان نبود! با چنين برداشتِ انحرافي از نبرد طبقاتي، جستجوي ”سازش“ بر سر سياستِ نسوزاندنِ ”سيخ و كباب“، به تنها هدف تبديل مي شود. و عملاً، ضرورت وجود و مبارزه براي خط مشي انقلابي حزب توده ايران نفي مي گردد. و … و … و …

 

«نخستين مشخصة حزب طراز نوين طبقة كارگر وفاداري آن نسبت به امر طبقه كارگر، دفاع از منافع اين طبقه در پيوند با آن، دفاع از منافع همه زحمتكشان است. … منافع كوتاه مدت و بلند مدت … وظايف نزديك، به طور عمده عبارت از وظايف دموكراتيك است و وظايف دور، سوسياليستي. اين دو را بايد با دقت علمي به هم پيوند داد.» (ف. م. جوانشير، ”سيماي مردمي حزب توده ايران“. ص ١٦)

«دومين مشخصة حزب طرازنوين طبقة كارگر وفاداري آن است به تئوري انقلابي ماركسيسم- لنينيسم. بدون تئوري انقلابي، جنبش انقلابي وجود ندارد و حزب طبقة كارگر تنها از طريق پيوند اين تئوري انقلابي با جنبش كارگري پديد مي آيد.» (جوانشير، همانجا، ص ٣٠)

١- و ا لنين، كليات، جلد ٢٢، ص ١٤٥ به آلماني- به نقل از دكتر سلتزام، جهان جوان ٢٢ آوريل ٢٠١٦.

٢- ”اقتصاد سياسيِ“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ٢، نبرد آزاديبخش ملي و حق حاكميت ملي …“، مقاله شماره ٣، فروردين ٩٥ http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2716

٣-  مطالعه ي نقل قولي از كتاب ”امپرياليسم بالاترين مرحله سرمايه داري“ كه و ا لنين آن را در سال ١٩١٦ در سويس نوشت و در سال ١٩١٧ در روسيه منتشر شد، مرا بر آن داشت براي چندمين بار ادامه نگارشِ مقاله ي ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب را در ارتباط با مساله ”برنامه ريزي“ به كنار بگذارم. اين كنار گذشتن اين بار با سرزنش كم تري همراه است، زيرا مقاله رفيق عزيز سيامك با عنوان ”مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، درس گيري از تجارب ديگران و نقش برنامه ريزي“، كه امروز (٤ ارديبهشت ٩٥) در توده اي ها انتشار يافت، به نكته هاي اساسي در اين زمينه پرداخته است. اكنون كه كار نخست بر روي اين موضوع توسط نگارنده پايان يافته، مايلم به پرسش رفيق ”ابي“ بازگردم كه در ارتباط با تعيين هدف براي برنامه ريزي اقتصادي- اجتماعي براي اين مرحله از انقلاب نيز است!

نقل قول در باره نظر لنين: «ديالكتيك به جاي سحر و جادو» به چه معناست؟ نظريه پرداز ”دات“ كه مي خواهد شيوه تحليل لنين را در آثار او مانند ”امپرياليسم بالاترين مرحله سرمايه داري“ و يا ”چه بايد كرد؟“ و ”دو تاكتيك سوسيال دموكراسي“ كه نام مي برد، برشمرد و براي خواننده توضيح دهد، به طور مشخص منظورش كدام شيوه و اسلوب كار لنين است؟

پاسخ به اين پرسش ساده است. كافي است كه بررسي توجه خود را به يافتن ”جفت متضادها“ در پديده جلب كند كه شناخت آن ها و شناخت نقش آن ها، مضمون پديده را قابل درك مي سازد. نام اين شيوه بررسي، شيوه يا اسلوب ديالكتيك مشخص است كه به قول دات، علم است و مي توان آن را آموخت.

به اين منظور بايد براي شناخت مضمون، دو سوي رابطه ميان متضادها شناخته و درك شود: هم تضاد ميان آن ها و هم وحدت آن ها شناخته و درك شود كه در مقاله دیالکتیکِ قدیمیِ دوآلیستی و یا ماتریالیسم دیالکتیک؟مقاله شماره ٧، ارديبهشت ٩٥ در توده اي ها http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2726) جنبه هايي از آن نشان داده شد.

در اينجا اضافه شود كه درك اين دو سو از اين رو ضروري است، زيرا تنها از اين طريق ”تناسب تاريخيِ“ وزن و تاثير آن ها درك مي شود. به سخني ديگر درك شود كه به گفته زنده ياد احسان طبري …، تا چه اندازه «نيروي كهن دخلش ته كشيده»، به سخني ديگر نبرد طبقاتي در جامعه در كدام مرحله چهارگانه آن قرار دارد كه آموزگار چند نسل از توده اي ها در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد نخست) برمي شمرد و توضيح مي دهد؟ نكته اي كه بر مي گردد به نظر آنتونيو گرامشي در ارتباط با «نبرد در سنگر».

نقل قول پيش گفته از مقاله اي است با عنوان «ديالكتيك به جاي سحر و جادو»، كه ديتمار دات Dietmar Dath نگاشته و در آن به توصيف توانايي بي همتاي لنين براي نشان دادن «وابستگي متقابل ميان درك آگاهانه روابط اقتصادي در جامعه و مبارزه روزِ مبتني بر تاكتيك و استراتژي برنامه ماركسيستي توسط مبارزان كارگري» مي پردازد. (جهان جوان ١٨ مارس ٢٠١٦)

٤- نگاه شود به مقاله شماره ٨، ارديبهشت ٩٥ در توده اي ها http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2728

٥- نگاه شود به مقاله شماره ٩ ارديبهشت ٩٥ در توده اي ها http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2732

٦- توماس مچر، ”ماركسيسم به مثابه تئوريِ بهم پيوستگي كليت“ در نشريه Aufhebung ، نشريه فلسفه ي ديالكتيكي، شماره ٢٠١٥/٧. مچر در رساله خود، نظر فيلسوف ديگر آلماني، هانس هينس هولس را در باره انديشه ديالكتيكي توضيح مي دهد كه هولس در اثرش ”طرح جهان و [تئوري] بازتاب“ ارايه مي كند. مچر در رساله خود ضمن توضيح بهم تنيدگي كليت واقعيت مورد نظر هولس، به آن اضافاتي در باره سه بُعد زماني واقعيت مي افزايد و تئوري را توسعه مي دهد. مطالعه هر دو اثر به علاقمندان توصيه مي شود.

٦آ- كارل ماركس، انتقاد به فلسفه حقوق هگل، م ا كليات، جلد ا، ص ٣٨٥، همانجا ص ٢٤

٧- در اين زمينه در مقاله ”اقتصاد سياسي“ (٣) اين مرحله كه در دست تهيه است، نكته هايي مطرح شده است.

٨-  نامه مردم شماره ٩٩٨، ١٣ ارديبهشت ٩٥، http://www.tudehpartyiran.org/2013-12-03-22-31-04/3183-2016-0

٩- به طور مجزا به مساله وظيفه مبارزه براي برپايي ”اتحادهاي اجتماعي“ پرداخته خواهد شد كه حلقه واسطي است ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستيِ حزب توده ايران. استقلال مبارزه براي برپايي اتحادهاي اجتماعي، استقلالي نسبي نسبت به استقلال سياست انقلابي حزب طبقه كارگر است.

١٠- به نقل از مقاله موميا ابوجمال، زنداني سياسي در آمريكا در ”جهان جوان“ ٩ مه ٢٠١٦. او كه يك روزنامه نگار و عضو سازمان ”پلنگان سياه“ است كه قريب به سي سال در ”اطاق مرگ“ و در انتظار اجراي حكم اعدام گذراند. زير فشار مبارزه مدافعان وسيع خود در آمريكا، حكم اعدام به حبس ابد تبديل شده است. ابوجمال كه در زندان به بيماري هپاتيس ب دچار شده است، نياز به درمان ويژه دارد. مقامات مسئول به طور غيرقانوني مانع برخورداري او از اين حق قانوني اند. مبارزه براي درمان و آزادي او در آمريكا و جهان ادامه دارد.

2 Comments

  1. Siamak

    رفیق فرهاد،

    با سلام و ارزوی سلامتی و موفقیت.
    ممنون از این مقاله روشنگرانه.
    امیدوارم که حوزه های حزبی از این مقاله که به نوبه خود درسنامه ایست کوتاه در کاربرد موفق اسلوب دیالکتیک مارکسیستی برای تحلیل مشخص از وضعیت مشخص حداکثر استفاده را بکنند.

    خسته نباشید

    سیامک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *