پادزهرِ زهر “بد و بدتر”؟
«رفرم هاي بنيادين در جهت گذار به مرحلهء دموكراتيك»؟

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۵ ( ۱۹ فروردین ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

در پايان مقاله ي “سناريوهاي گوناگون رژيم ولايت فقيه براي مهندسي انتخابات رياست جمهوري” (نامه مردم ١٠٣٢، ١٣ فروردين ١٣٩٦) به درستي اين نتيجه گيري اعلام مي شود «كه گزينش رئيس جمهور آينده به هيچ وجه تابع راي مردم نخواهد بود. بنابراين خواست هاي اقتصادي مردم و مطالبات سياسي و اجتماعي جامعه در دوره دوازدهم رياست جمهوري نيز بي جواب خواهد ماند. … در نتيجه گيري اي كلي مي توان به درستي به اين نكته اشاره كرد كه رژيم ولايت فقيه به سوي بحران هاي فزاينده خطرناكي پيش مي رود. … در هر انتخابات رياست جمهوري رويكردهاي سران ديكتاتوري حاكم براي حل بحران ها و گزينه هاي فرا روي آنان محدودتر مي شود [؟!]، زيرا تضاد بنيادين مردم با حاكميت ولايت فقيه [يعني با روبناي نظام سرمايه داري!]، تضادي است آشتي ناپذير  … حل تضاد (صرفنظر از فرد انتخاب شده براي رياست جمهوري) [گزينش رئيس جمهور توسط رژيم ولايت فقيه به منظور حل تضاد با مردم است؟] …

ممكن نيست. تضاد مردم با استبداد ديني تنها يك راه حل دارد و آن طرد بي قيد و شرط حاكميت ولايت فقيه است تا بتوان بسترهاي لازم در مسير انجام رفرم هاي بنيادين در جهت گذار به مرحله دموكراتيك [مرحله ملي- دموكراتيك؟!] را فراهم كرد.»

آيا تضاد مردم با زيربناي نظام سرمايه داري وابسته، تضادي آشتي پذير است؟!

نظر و تزهاي مطرح شده در سطور نقل شده از مقاله ي نامه مردم پرسش هاي بسياري را مطرح مي سازد كه بررسي همه آن ها هدف اين سطور نيست. براي نمونه مي توان اما در ارتباط با تز درست آشتي ناپذير بودن تضاد مردم با روبناي حاكميت، تضاد مردم با ديكتاتوري ولايي، اين پرسش را درباره زيربناي اقتصادي نيز مطرح ساخت كه در مقاله از كنار آن با سكوت گذشته شده است! آيا تضاد مردم با اقتصاد سياسي وابسته به اقتصاد جهاني شده ي امپرياليستي، تضادي آشتي پذير است؟ مقاله ظـاهـراً چنين اعتقادي دارد. زيرا ايجاد شدن «بسترهاي لازم در مسير انجام رفرم هاي بنيادين» را تنها با تغيير روبناي رژيم، با «طرد بي قيد و شرط حاكميت ولايت فقيه» در ارتباط قرار مي دهد و درباره زيربناي نظام سرمايه داري حاكم، كه روبنا، يعني ديكتاتوري ولايي در خدمت اجراي آن قرار دارد، سخني گفته نمي شود!

در مواضع طرح شده در مقاله ي نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، مصوبه هاي پراهميت ششمين كنگره حزب طبقه كارگر ايران نقض شده است:

١- تعريف مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، به تعريف «مرحله دموكراتيك» بدل شده است. اين يك عقب نشيني كيفي در برابر طبقات حاكم، در برابر لايه هاي سرمايه داران است كه سياست رسمي خود را اجراي برنامه “خصوصي سازي و آزاد سازي اقتصادي” اعلام كرده اند كه توسط سازمان هاي مالي امپرياليستي ديكته شده است. اجراي اين سياست ضد مردمي و ضد ملي كه براي تحميل آن رژيم ديكتاتوري داعشي به مردم ضروري شده است، علت تحقق نيافتن «خواست هاي اقتصادي مردم و مطالبات سياسي و اجتماعي جامعه» است كه مقاله آن را در ارتباط با بي تفاوت بودن انتخاب كدام رئيس جمهورها خاطرنشان مي سازد.‏

اين تز نادرست پذيرفتن غيرمستدل امكان بازگشت به انقلاب “بورژوا دموكراتيك” براي ميهن ما در دوراني است كه هيچ اقتصاد “ملي” جز در نبرد روزانه با سيطره اقتصاد سياسي امپرياليستي، امكان حيات ندارد! «پذيرفته شدن همزيستي رژيم ولايت فقيه با “هژموني” آمريكا» كه مقاله آن را تنها شرط براي بقاي رژيم اعلام مي كند، ناشي از پايان امكان رشد اقتصاد سياسي سرمايه داري مستقل در جهان امروزي است! انقلاب هاي ملي- دموكراتيك، مانند انقلاب بهمن ٥٧ ايران، همان طور در چين، در كوبا، در ونزوئلا و … تنها آن هنگام قادر به ادامه حيات و رشد هستند، كه رابطه ميان “آزادي و عدالت اجتماعي” را در هر لحظه تاريخي، به سخني ديگر وظايف دموكراتيك- مردمي و ملي- ضد امپرياليستي خود را با هوشمندي و درآيت برقرار ساخته و به پيش ببردند!؛

٢- پيوند ميان خواست “آزادي” و “عدالت اجتماعي” در مقاله نفي شده است. از اين طريق، مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران نفي شده است. در مقاله ادعا مي شود كه گويا “آزادي” و “عدالت اجتماعي” مرحله هايي جدا از يكديگر و يكي پس از ديگري هستند؛

٣- با نفي پيوند ميان “آزادي” و “عدالت اجتماعي”، به طور قانونمند، پيوند مبارزه ي “دموكراتيك” و “سياسي- طبقاتي- سوسياليستي”، يكي ديگر از مصوبات ششمين كنگره ي حزب توده ايران در سال ١٣٩١ نقض شده است. مسكوت گذاشتن مبارزه ي طبقاتي، مبارزه عليه نظام سرمايه داري، به سخني ديگر مبارزه ي كمونيستي، در نفي ارتباط ديالكتيكي ميان مبارزه ي دموكراتيك و سياسي- سوسياليستي ريشه داشته و با اين توهم همراه است كه گويا  سرنگوني ديكتاتوري يك روند انقلابي نيست. بلكه مي توان آن را به تنهايي در اتحادهاي اجتماعي و نهايتاً در “جبهه ضد ديكتاتوري” با لايه هايي تا درون حاكميت تحقق بخشيد، بدون آن كه زمينه برپايي جبهه را از طريق تجهيز و سازمان دهي طبقه كارگر ايجاد شده باشد. با چنين برداشتي، مبارزه براي ايجاد شدن اتحادهاي اجتماعي مطلق شده است و مبارزه ي طبقاتي نفي مي شود. برداشتي كه تنها به معناي دنباله روي از اين يا آن لايه سرمايه داران است.

انطباق اين تز نادرست با نظرات “راه توده”، “عدالت”، “مهر” و ديگران وحشت انگيز است؛

بحث هاي مطرح در حزب كمونيست بريتانيا، پرتغال، لوكزامبورگ، هلند و به ويژه در حزب كمونيست آلمان، گرچه براي شرايطي متفاوت از در ايران جريان دارد، نشان مي دهد كه احزاب كارگري و كمونيستي پيوند ميان مبارزه ي دموكراتيك و سوسياليستي را ضروري مي دانند. مبارزه ي دمكراتيك عليه اقتصاد نوليبرال، بدون مبارزه عليه اقتصاد سرمايه دارانه با موفقيت از اين رو روبرو نخواهد شد، زيرا برنامه “خصوصي سازي و آزادي سازي اقتصادي” در مرحله كنوني، شكل تظاهر اقتصاد نظام سرمايه دارانه را تشكيل مي دهد!

از اين رو، روي ديگر مبارزه با اقتصاد نوليبرال، مبارزه براي شناخت و درك اقتصاد جايگزين، اقتصاد سوسياليستي است! برجسته ساختن انساني بودن و با حفظ محيط زيست هم نوا بودن اقتصاد سوسياليستي و توضيح آن براي طبقه كارگر و ديگر لايه هاي اجتماعي  – در مورد ايران اقتصاد سياسي ملي- دموكراتيك -، كمك كننده براي برپايي اتحادهاي اجتماعي توده اي و «گسترده» است («جبهه گسترده ي ضد ديكتاتوري») و نه مانع ايجاد شدن آن!

از آن جا كه اين بحث ها در احزاب كارگري و كمونيستي در چند مقاله پيش توضيح داده شده است، و در ارتباط با بحث هاي در جريان در حزب كمونيست آلمان نيز به طور وسيع به آن پرداخته شده است (كه به علت يورش سيبري انتشار آن ها قطع و ناتمام ماند)، به آن ها مراجعه داده مي شود و مطالعه آن ها توصيه مي شود. مقاله ها در ارتباط با بحث در حزب كمونيست آلمان دوباره منتشر خواهد شد.

 

نشانی اینترنتی مقاله:https://tudehiha.org/fa/180

2 Comments

  1. مزدک

    دوست گرامی عاصمی با درود فراوان. من شما را بسیار چپگرا میدانم ولی در این چند مدت که سایت شما اشکال داشت دلتنگ نوشته های شما بودم. میان این همه راستگرا در جنبش چپ که ما را محاصره کرده اند وجود یک چپگرا زیانی ندارد و یا شاید سودمند هم باشد. با نظرات شما بطور جدی مخالف هستم ولی هر وقت که مقالات شما را میخوانم از دقت و موشکافی شما چیزی یاد میگیرم. مثلا این دفعه که نوشته اید که چرا ملی به دنبال دمکراتیک در مقاله مورد تحلیل شما ذکر نشد، من هم ان مقاله را خواندم ولی به این مسئله توجه نکردم. شاید من بسیار خوشبین باشم و یا شاید شما بسیار بدبین. و حقیقت میان این دو تفریط و افراط باشد.

    بدرود

    مزدک

  2. فرهاد

    نویسنده: مزدک

    دوست گرامی عاصمی با درود فراوان. من شما را بسیار چپگرا میدانم ولی در این چند مدت که سایت شما اشکال داشت دلتنگ نوشته های شما بودم. میان این همه راستگرا که ما را محاصره کرده اند وجود یک چپگرا زیانی ندارد و یا شاید سودمند هم باشد. با نظرات شما بطور جدی مخالف هستم ولی هر وقت که مقالات شما میخوانم از دقت و موشکافی شما چیزی یاد میگیرم. مثلا این دفعه که نوشته اید که چرا ملی به دنبال دمکراتیک در مقاله مورد تحلیل شما ذکر نشد, من هم ان مقاله را خواندم ولی به این مسئله توجه نکردم. شاید من بسیار خوشبین باشم و یا شاید شما بسیار بدبین. و حقیقت میان این دو تفریط و افراط باشد.

    رفیق عزیز مزدک، روز بخیر وتشکر برای موضع و ابرازنظرتان.
    چنین نظراتی تنها نشان اندیشه ی فعال نیست، بلکه گامی است پراهمیت برای رشد اندیشه ی مشخص نظری در جنبش توده ای برای تحلیل و درک شرایط مشخص پیش رو. از این روتشکر از شما و دیگر رفقای ابرازنظر کننده، تشکری فردی نیست. ابرازنظر و تشکر و پاسخ، نمادی است از دیالکتیک “تاریخی- ضروری” در جنبش توده ای و به طور کلی در نبرد طبقاتی در ایران.
    متاسفانه نظر مشخصی را در نوشته های من به عنوان “نمادی” از چپ روی مورد خطاب و انتقاد قرار نداده اید تا بتوان اندیشه شما را به طور مشخص دنبال کرد و گره ی مشکل تمیز میان “چپ روی” و کوششی را درک کرد که فردریش انگلس در ارتباط با مواضع مارکس و خودش در ارتباط با «زیربنا» بیان می کند. او در نامه ای به ژوزف بلوخ (21 سپتامبر 1890) می نویسد: «این که برخی از جوان ترها بیش تر بر سهم بخش اقتصادی [نظرات ما] تاکید می کنند، …، تا اندازه ای مارکس و من مقصر هستیم. ما ناگزیر بودیم در برابر مخالفان، این بخش را که آن ها نفی می کردند، برجسته سازیم، در حالی که همواره زمان، و شرایط و موقعیت، به نحوی نبود که جایگاه بخش های دیگر زندگی اجتماعی و تاثیرات متقابل آن ها را، چنان که شایسته ی آن هاست، توضیح دهیم. … (پیشگفتار، جامعه مدنی و آگاهی پسامدرن، توماس مچر، ترجمه فرهاد بامداد، انتشارات پیلا تهران 1384، ص 14 به بعد).
    همان طور که شما اشاره کرده اید، عجیب نیست که «میان این همه راستگرا که ما را محاصره کرده اند»، طرح مضمون دیالکتیکی پدیده ها به طور ناخواسته آب و رنگی چپ روانه بیابد. انگلس راه ممانعت از این انحراف را همانجا با پایبندی به بررسی مشخص واقعیت مشخص نشان می دهد. “دیالکتیک مشخص”، تنها اهرم علمی است برای درنغلطیدن به راست روی و چپ روی. کوشش من و رفقای دیگر پایبندی به این شیوه در صفحه توده ای ها می تواند اما همیشه موفق نباشد. لذا خوشحال می شدم، اگر شما رفیق مزدک عزیزنمونه ای مشخص را ذکر کنید، به امید آن که اندیشه ی مشترک ما راه حل دیالکتیکی را بیابد.
    نکته ای که در مرحله اخیر با نظرات طرح شده در کنگره ی حزب کمونیست بریتانیا، پرتغال، و اکنون تدارک نظری آن برای کنگره حزب کمونیست آلمان و دیگر احزاب اروپایی به مساله روز بحث و بررسی نظری در احزاب کمونیستی و کارگری تبدیل شده است، و توده ای ها نیز در مقاله هایی به آن پرداخته، دقیقا یافتن دیالکتیک مشخص در نبرد سیاسی- نظری در دوران کنونی است. در دورانی که مبارزه با “پوپولیسم راست” در این کشورها، تکیه به نبرد طبقاتی و برجسته ساختن خواسته های قانونی طبقه کارگر را ضروری تر ساخته است. نبرد طبقاتی ای که باید از موضع ترقی خواهانه ی و “چپ انقلابی” عملی گردد. این مبارزه که هدف روزانه آن ایجاد کردن اتحادهای اجتماعی در برابر نتایج اسفبار و ضد مردمی “اقتصاد سیاسی” نولیبرالیسم است که از طریق “خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی” به مردم این کشور ها و جهان تحمیل می شود، باید با هدف گذار از نظام سرمایه داری در کلیت آن عملی گردد.
    بحث دقیقا در این باره است که آیا تاکید بر ضرورت گذار از سرمایه داری در شرایط مشخص کنونی سلطه سرمایه مالی امپریالیستی، یک سیاست “چپ روانه” است و یا یک “ضرورت تاریخی” را تشکیل می دهد؟ آیا دفع نابسامانی های اقتصادی میلیون ها انسان در جهان، می تواند تنها در مبارزه با “دستمزد میلیونی مدیران” و امثال آن عملی گردد، یا با گذار از نظام سرمایه داری ای که مادر و زاینده ی نابسامانی ها ست؟ آن هم در دورانی که حتی پاپ اعظم فرانسیسکو نیز «سرمایه داری را نظامی» ارزیابی می کند و می نامد که «می کشد»! (به این موضوع به طور مجزا پرداخته خواهد شد)
    در ایران نیز ما با وضع مشابهی در سطحی دیگر روبرو هستیم. آیا گذار از دیکتاتوری ولایی، گذاری انقلابی است، آن طور که گذار از رژیم سلطنت نیز بود؟ آگر پرسش مثبت است، تجهیز و سازماندهی انقلابی توده ها، طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان یدی و فکری، به عبارت دیگر، جلب و سازماندهی متحدان از چپ و از “پایین”، وظیفه ی توامان با مبارزه برای اتحادها از “بالا” هست؟ برای ایجاد اتحادها از چپ و از “پایین” چه باید کرد؟
    رفیق عزیز، امیدوار و در انتظار پاسخی از شما و دیگر رفقا هستم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *