پاسخ اعضای کانون نویسندگان ایران به دلایل بازداشت های اخیر

image_pdfimage_print

از اخبارروز

دلیل بازداشت های اخیر

در چند ماه اخیر بازداشت نویسندگان، روزنامه نگاران، دانشجویان، معلمان، کارگران و فعالان عرصه‌های گوناگون بیشتر، و احکام دادگاه‌ها سنگین‌تر شده است. کانون نویسندگان ایران دلیل این رویکرد حاکمیت را از تنی چند از اعضای کانون پرسیده است. فریبرز رئیس‌دانا، هرمز ناصرشریفی، علیرضا جباری و علیرضا عباسی به این پرسش پاسخ داده اند.

فریبرز رئیس‌دانا:

به نظر من بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به هم پیوسته و تعمیق یافته‌ی ایران قدرت اصلی حاکم یعنی صاحبان منابع اقتصادی، اعم از پولی و مالی و موقعیتی و املاک و نیروهای تولیدی را متفقاً در وجدانی واحد و تبلور یافته در قدرت سیاسی و نظامی و امنیتی حاکم، سخت نگران ادامه‌ی حیات سلطه‌گرانه‌ی خود کرده است. اعتراض‌ها گسترده‌تر و عمیق‌تر و به گونه‌ای آگاهانه‌تر مسری می‌شوند. اعتراض‌ها از مدتی پیش به ژرفای طبقاتی پی برده و حذف آن را نشان گرفته است. این جریان البته جامع نیست اما آماده‌ترین و حساس‌ترین و مسئول‌ترین لایه‌های اجتماعی را در میان روشنفکران و کارگران به خود جلب کرده است. از همه مهم‌تر پشتوانه کارگری و نابرخورداران روز به روز قوی‌تر می شود. این حرکت آن گونه که ادراک قدرت مسلط به آن رسیده است شوخی‌بردار نیست.
این بار این مشت آهنین است و طبقه‌ی کارگر است که از ذهن هوشیار آزادی‌خواهان و روشن‌اندیشان برخوردار می‌شود. این بار این توفنده می‌خواهد ثروت‌های به یغما رفته، دسترنج‌های بالا کشیده، رانت‌ها و امتیازهای ستمگرانه و سوءاستفاده‌های مبتنی بر قدرت و ایدئولوژی حاکم را به نفع مردم پس بگیرد. این بار چالشگران حقوق اجتماعی با امپریالیسم و تدبیرهای آن آشناترند و راز بقای قدرت از راه سازش پشت پرده را همان قدر می‌شناسند که راز فقر ماندگار توده‌ها. این بار فعالان اجتماعی رشد یابنده‌تر و آگاه‌تر و مصمم‌ترند. بیهوده نیست که آماج‌های اصلی سرکوب زنان مستقل آزاد‌اندیش، نیروهای کارگری و چپ، طرفداران راستین حقوق بشر و مدافعان طبیعت و ثروت کشور، مبارزان قاطع ضد امپریالیسم و همراهانشان‌اند. قدرت طبقاتی حاکم دیگر نمی‌تواند مثل سابق از ابزار ایدئولوژی ورشکسته استفاده کند. پس سرکوب، مستقیم‌تر و شمشیر آخته‌تر شده است. (کوتاه شده)

هرمز ناصر شریفی:

پاسخ به این سوال به گمان من، در گروی نگاه تاریخی ـ اجتماعی به وضعیت آزادی بیان در جامعه‌ی ماست. در واقع تا چند سال پیش، امر آزادی بیان به تعبیری یک مطالبه‌ی خاص بود، از این جهت خاص که اقشار محدودی به ضرورت آزادی بیان به شکل «ضرورت نان» نگاه می کردند؛ از جمله می‌شود از نویسندگان و اصحاب مطبوعات نام برد و اینکه شاهد بوده‌ایم که چگونه در طول سال‌ها دستگاه سانسور مخاطبین‌ِ آن ها را رانده و نان‌شان را آجر کرده بود. اما این روزها گسترش بی‌حد و اندازه‌ی فقر و مشکلات اسفناک توده‌ی مردم، وضعیت را تغییر داده است. امروزه درخواست برای گفتن و آشکار وُ بلند گفتن، تبدیل به مطالبه‌ا‌ی عام شده و از همین حیث، حاکمیت نیز رویکردی متفاوت در برابر چنین خواستِ عام شده‌‌ای در پیش گرفته است و آن چنان که به نظر می‌رسد این پاسخ، مشخصاً شکل‌گیریِ موج تازه‌ای از دستگیری‌ها و احکام به شدت ظالمانه و غیر قابل باور دستگاه قضایی ست که در تضادی بنیادین با طبیعی‌ترین خواست انسانی جامعه، بارز شده است.

علیرضا جباری:

به باور من دلایل این موضوع به شرح در پی آمده است:
الف). امکان مطلق تصمیم‌گیری رهبری که با پیشبرد دمکراسی در میان توده‌ی مردم که یکی از پایه‌های اصلی آن قشر روشنفکر جامعه است؛ مخدوش می‌شود و نهاد قضایی که برگزیده‌ی رهبر و مطیع فرمان رهبر است نمی تواند چنین اجازه ای بدهد؛
ب). رئیس کنونی قوه‌ی قضاییه پیشینه‌ای گسترده در تولید خشونت در سال‌های دهه‌ی ۶۰ دارد که ظهور نمودهای استمرار آن طبیعی به نظر می‌رسد؛
پ). وضع اقتصادی مردم ایران به سبب تحریم‌های گسترده و تحریکات اعضای پیمان ناتو و اسرائیل و عربستان و امارات روز به روز وخیم‌تر می‌شود و این واقعیت امکان بالقوه‌ی تحرکات اجتماعی و اعتراضات را افزایش می‌دهدکه یکی از عوامل برانگیزنده‌ی عمده‌ی آن آزادی مطبوعات و دیگر فعالان اجتماعی از جمله کارگران و زنان است. از این رو، سران جمهوری اسلامی احساس می‌کنند که تنها راه دوام آن گسترش موج سرکوب، شکنجه و زندان و گاه نیز اعدام است و به همین دلیل به رفتارخشونت آمیز خود با روشنفکران ادامه می‌دهند.

علیرضا عباسی:

بارها و بارها این اعلام و ادعا را شنیده‌ایم که برای نقد و اعتراض گوش شنوا داریم. می‌گویند نمی‌شود که نقد نباشد؛ کسی که نقد دارد باید حرف‌اش را بزند. باید شنید و چه و چه…؛ با این حال در تمام این سال‌ها، بارها شاهد برخورد با منتقدان و معترضان بوده‌ایم. برخوردی که هر بار به شکلی صورت گرفته، از احضار و تهدید گرفته تا به بند کشیدن و برنامه‌سازی و حذف فیزیکی تا صدور حکم‌های عجیب و طولانی مدت برای کنشگران اجتماعی، روزنامه‌نگاران، نویسندگان، کارگران و… که در حال وقوع است. اما این که چرا علیرغم ادعای تحمل‌پذیری، برخوردهایی چنین ناعادلانه و سرکوبگرانه رخ می‌دهد؛ پاسخ روشنی دارد. سانسور نهادینه شده در همه ی ابعاد و زمینه‌ها و بی‌اعتقادی و بی احترامی به آزادی بیان از یکسو و از سوی دیگر بی تدبیری و رقابت‌های جناحی و کارشکنی برای مخدوش کردن چهره رقیب، باعث شده طیف های مختلف اجتماع، متحمل فشارهای بی‌امان شود.
وقتی آزادی بیان که از بدیهی‌ترین حقوق انسانی است با سد نظارت و حذف و سانسور رو به رو‌ست، معنایی جز لگدمال شدن خواسته ها و خفه کردن صداها ندارد. ساختن برنامه‌های کنترل شده و بیان به اصطلاح نقد از زبان مجریان رسانه‌های حکومتی، فقط برای سرپوش گذاشتن بر نقدهای جدی و مطالبه گر است. روشن است که در برابر مطالبه و اعتراض، وقتی پاسخ درست و منطقی وجود نداشته باشد؛ حذف و سرکوب می‌شود راه حل صاحبان قدرت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *