مقاله شماره: ۳۶ (۱۳ تیر ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6359
ماركس در ارتباط با اصلاحات اجتماعي نظري را بيان كرده است كه براي درك شرايط نبرد طبقاتي در ايران امروز در اطراف اصلاحات بنيادين كه حزب توده ايران خواستار آن است، كمك ذيقيمتي را تشكيل مي دهد. او مساله تناسب قوا را ميان حاكمان و طبقات زير سلطه براي تحقق يافتن اصلاحات تعيين كننده ارزيابي مي كند و در ارتباط با بحث درباره ي گمركات مي گويد: «به طور كلي اصلاحات اجتماعي هيچ گاه نمي تواند به مورد اجرا گذاشته شود، زيرا حاكمان در موضع ضعف قرار گرفته اند؛ اصلاحات تنها مي تواند و بايد از طريق فشار توانمندي قدرت طبقات زير سلطه بر كرسي نشانده شود.» (كليدات ٤، ص ٢٩٨، اوتست ٢٩/٦/٢٠١٨).
ترديدي نيست كه رژيم ديكتاتوري ولايي و نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي در ايران هر روز بيش تر در مرداب «بحران فزاينده» (شكوري راد) فرو مي رود و اركان حاكميت آن متزلزل شده است. بازتاب ضعف نظام سرمايه داري حاكم را در ايران مي توان در يورش انقلابي توده ها به آن در اين روزها همان قدر دريافت، كه ريشه زبوني اين نظام را در برابر يورش امپرياليستي كه در اجراي اقتصاد سياسي وابسته به امپرياليسم است درك نمود. واقعيتي كه از طرف سردمداران رژيم و مدافعان نظام نيز مورد تاييد قرار گرفته است. اميد حسن روحاني براي پشت سر گذاشتن «شش ماه»، تا گويا بحران را از سر بگذراند، اين ضعف و ايجاد شدن شكاف را در پايه هاي رژيم از اين طريق ناخواسته برملا مي سازد كه اعتراف مي كند كه حتي اميدي هم براي بقاي رژيم در شش ماه آينده ندارد!
اين بحران فزاينده با نقض اصل هاي دمكراتيك و ميهن دوستانه قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما ايجاد شده است. محمد علي رجايي بروجني آن را در مقاله اي كه در توده اي ها به نقل از نويدنو بازانتشار يافت، ناشي از پامال ساختن اصل ٤٣ قانون اساسي مي داند كه خواستار «جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور» است و صيانت از آن را وظيفه ي دولت منتخب مردم اعلام كرده است. وظيفه اي كه با ”حكم حكومتي“ غيرقانوني علي خامنه درباره ي نقض اصل ٤٤ قانون اساسي به سود سرمايه ي سوداگر داخلي و خارجي، به قرباني كردن منافع ملي ايران انجاميده است. همان طور كه رجايي نشان مي دهد، اجراي سياست خصوصي سازي و آزاد سازي امپرياليستي علت ايجاد شدن بحران و ضعف حاكمان و متزلزل شدن سلطه ي بي مهاباي آن ها است كه زير فشار مبارزات اعتراضي و اعتصادبي توده هاي مردم هر روز به مرحله ي فروپاشي نزديك تر مي شود.
باوجود اين، ماركس هشدار مي دهد كه ضعف حاكمان و تزلزل در اركان سلطه ي سركوبگرانه آن ها هنوز به معناي ايجاد شدن شرايط تحقق بخشيدن به اصلاحات بنيادين ترقي خواهانه در جامعه نيست. براي دستيابي به اين اصلاحات، نياز قطعي وجود دارد كه ضعف طبقات محكوم به «قدرت آن ها» بدل گردد.
او اين نكته را از اين رو برجسته مي سازد و خاطرنشان مي كند، زيرا وجود روابط كهن در خدمت حاكمان در جامعه، و ارتباط هاي آن ها با ارتجاع جهاني و اشتراك منافع آن ها با منافع نظام سرمايه داري جهاني عميق تر و همه جانبه تر از آن است كه نتواند بر ضعف خود با هم دستي آن ها فايق آيند و به راه حل ارتجاعي براي دفع موقت بحران روآورد. كودتا ي نظامي نمونه اي از اين امكان است. نمونه تاريخي چنين توطئه هايي را مي توان در وقايع در فرانسه در آغاز دهه هفتاد قرن نوزدهم يافت. حاكمان فرانسوي، جنگ با آلمان را به دعوت ارتش آن كشور بدل نمودند تا به كمك تجاوز ارتش اين كشور، انقلاب كمون پاريس را سركوب كنند.
اما طبقات زحمتكش و محكوم و زير سلطه چگونه مي توانند به مواضع قدرت دست يابند هنگامي كه امكان آن ها كم و نيروهاي آن پراكنده است؟ براي پاسخ به اين پرسش كه دو وجه متفاوت و در عين حال بهم تنيده دارد، ذكر نمونه ي تاريخي اي سودمند و كمك است كه يك كارگردان آلماني كوشيد با روي صحنه آوردن سناريوي تراژيك آن در يك اپرا، اين سرگذشت را به شعر تنظيم كند. سرگذشت اين اپراي ناتمام در مقاله اي در روزنامه جهان جوان انتشار يافته است (٣٠ ژوئن ٢٠١٨).
پتر هاكز، كارگردان آلماني كوشيد تراژدي بركناري والتر اولبريشت را از دبيراولي حزب سوسياليست متحده آلمان براي اجراي يك اپرا به شعر بنويسد. بركناري اي كه به پايان يافتن كوشش براي اصلاحات اقتصادي در دهه شست در آلمان دمكراتيك توسط اولبريشت انجاميد. برنامه اصلاحات اقتصادي زير فشار لئونيد برژنف و رهبري حزب كمونيست اتحاد شوروي ناكام ماند. و فاجعه پيروزي ضد انقلاب را تدارك ديد.
هاكز اين موضوع را از اين رو يك تراژدي ارزيابي مي كند، زيرا نيروهايي كه توانايي داشتند مانع ايجاد شدن بحران اقتصادي در كشورهاي سوسياليستي بشوند، به علت اشتباه اسلوبي قادر به تحقق بخشيدن به اين وظيفه نشدند.
او در شعر مقدماتي براي اپراي ناتمام، ناتواني برژنف را براي تشخيص ضرورت اصلاحات بمثابه ي «حق ناتواني درك او» ترسيم مي كند كه مي پنداشت با دستيابي به توازن نظامي قوا در جهان، به ثبيت شرايط دست يافته است و نيازي به نوآوري در شيوه ي توليد اجتماعي حاكم ندارد. او به موفقيت هاي اتحاد شوروي در دوران توسعه اقتصادي در ”عرض“ (توليد زيربناي اقتصاد سنگين) قناعت نمود، و تشخيص نداد كه تغيير برنامه اقتصادي در ”عمق“ (توسعه كمي و كيفي اقتصاد با برخورداري از پيشرفته ترين تكنولوژي در بخش توليد موهبات مصرفي) به ضرورت تاريخي بدل شده است. تراژيك آن است كه پيشرفت تكنولوژي پيشرفته ي انقلاب انفورماتيك در اتحاد شوروي وجود داشت، ولي بهره برداري از آن تنها به بخش نظامي- فضايي محدود ماند. هاكز اين وضع را يك «سبك مغزي» مي نامد.
خوشبختانه براي سرنوشت بشريت ترقي خواه، حزب كمونيست چين دچار اين حماقت نشد. اكنون نتايج موفق سياست اقتصادي- اجتماعي اصلاحات دوران دنگ سيائو پينگ، با وجود اشتباه هاي كلان دوران مائو، هر روز بيش تر نقش تعيين كننده خود را براي نبرد طبقاتي در جهان نشان مي دهد. در چين نيز برنامه پايان بخشيدن به فقر مطلق براي يك ميليارد و چهار صد ميليون انسان و ارتقاي زندگي يك ميليارد از كل جمعيت كشور به سطح متوسط تا سال ٢٠٢١، صدمين سالگرد پايه ريزي حزب كمونيست چين، ضرورت گام هاي اصلاحي ترقي خواهانه ي مداوم را در هستي جامعه انساني مورد تاييد قرار مي دهد.
تا به اينجا، نوشتار كنوني به ترسيم دورنمايي پرداخت كه علت خواست حزب توده ايران را براي انجام اصلاحات بنيادين در ايران تشكيل مي دهد. در ادامه ي سخن بايد به اين پرسش پرداخت كه چگونه مي توان در ايران، شرايط ضروري را براي چنين دورنمايي ايجاد نمود؟ شرايطي كه بخشي از ضرورت ها براي تحقق يافتن آن در ايران آماده شده است، كه همان بحران فزايند و ضعف سلطه ي نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي است كه با ايجاد شدن شكاف در پايه هاي رژيم ديكتاتوري همراه است.
شرط پراهميت ديگر كه ماركس آن را در سخنان نقل شده توضيح مي دهد، ايجاد «قدرت طبقات محكوم و زير سلطه» است. به اين هدف در ايران چگونه مي توان هدفمند و آگاهانه دست يافت؟ پاسخ آگاهانه اي كه نياز جنبش انقلابي توده هاي زحمتكش ميهن ما را در خيابان و كارخانه و مزرعه و مدرسه و زندان تشكيل مي دهد؟
به دنبال پاسخ، نبايد به جا دور رفت. بايد با تكيه به خواست مشخص توده ها پاسخ را يافت و ارايه داشت. آن ها عليه سياست خصوصي سازي و آزادسازي اقتصادي به اعتراض و اعتصاب و جانفشاني ها خونين برخاسته اند. بايد با آموزش از پراتيك انقلابي آن ها در نبرد ماترياليستي در جريان كه نشان وجود رشد آگاهي طبقاتي در جامعه است و طبقه كارگر ايران را به عنوان نيروي ضروري تاريخي در جامعه قابل شناخت مي سازد كه مي تواند رشد ترقي خواهانه جامعه را به پيش ببرد بازشناخت. بايد به شم سياسي- طبقاتي زحمتكشان اعتماد نمود و به آن تكيه نمود.
بايد تئوري «سطح رشد نيروهاي» مولده را در جامعه براي تغييرات و اصلاحات بنيادينِ ضروري، با برداشت انقلابي ماركس در تزهاي فويرباخ درباره ي «پراتيك انقلابي» درك نمود و نه با برداشت ”خوانش جديد ماركس“ كه مي كوشد، ماركس انقلابي را به سود ماركس دانشمند و آكادميسين دفن كند.
بايد با جديت و با تمام قوا از طريق جهت دادنِ توان تخصصي موجود در جامعه كه از سطح بسيار بالايي برخوردار است، برنامه جايگزين را براي اقتصاد سياسي امپرياليستي تنظيم نمود كه تشت رسوايي آن در ايران بر سر هر بامي نواخته مي شود و لايه هاي بسياري از حاكمان نيز به آن معترف اند. اعترافي كه به معناي ورشكست كامل «اقتصاد سياسي اسلامي» است!
نكته هاي برشمرده شده، مضمون استدلال حزب توده ايران را براي نشان دادن ضرورت چنين كوشش انقلابي در شرايط كنوني تشكيل مي دهد كه به كمك آن مي توان ضعف نسبي توان انقلابي نيروي ترقي خواه را با تجهيز و سازماندهي توده هاي زحمت پشت سر گذاشت و هژموني انديشه ي اقتصاد سياسي مرحله ي ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه ايران را تامين نمود.
بي توجهي به اين وظيفه تاريخي و ضروري توسط نيروهاي انقلابي و آن ها كه در اين زمينه رسالت تاريخي به عهده دارند، كمك ناخواسته به ايجاد شدن تراژديي در ايران امروز است كه بايد آن را با «تراژدي سرنوشت اصلاحات اقتصادي والتر البريشت» در آلمان دمكراتيك مشابه ارزيابي نمود. در ”حماسه داد“، زنده ياد جوانشير مرگ سياوش در شاهنامه فردوسي را، ترسيم چنين تراژدي تاريخي ارزيابي مي كند.
١١ تير ١٣٩٧ ٢ ژوئيه ٢٠١٨
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6359
فرهاد عزیز پاینده یاشی مثل همیشه عالمانه و دلکش بدرود