دوره جدید: مقاله شماره: ۳ ( ۱۵ فروردین ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
مقاله ي «معضل گزينش و تمكين به “نمايندهء خدا بر زمين” در “حكومت اسلامي”» (نامه مردم، ١٠٣١، ٣٠ اسفند ١٣٩٥) از سير انديشه در نبرد طبقاتي در ايران با چه پيامي بازگشته است؟
١- يك پيام در ارتباط قرار دارد با «كمك براي استمرار استبداد در ميهن ما»!
اين پيام را مقاله چنين مستدل مي سازد: «فاجعه بار اين كه براي بخش هايي از سياست ورزان و فعالان سياسي مدعي آزادي خواهي، كه در خلال ٨ سال گذشته مطيع ولي فقيه شده اند، اكنون گفتمان ضرورت مماشات با ولي فقيه -طبيعاً در مقام “حاكم مطلق” كشور – به گفتمان و سياستي پايه اي و ثبات يافته تبديل شده است. به عبارت ديگر اين سياست ورزان و فعالان سياسي در قرن بيست و يكم ادامه حاكميت “نماينده ي خدا بر روي زمين” را پذيرفته اند. اين چيزي نيست به غير از كمك به استمرار استبداد در ميهن ما».
به سخني ديگر، آيا اگر «سياست ورزان و فعالان سياسي در قرن بيست و يكم ادامه حاكميت “نماينده ي خدا بر روي زمين” را» نپذيرند، تضاد ميان حاكميت ديكتاتوري و منافع دموكراتيك و ملي مردم قابل حل است؟ و يا با بياني
ديگر كه همين معنا را مي رساند، تضاد ميان “شكل” حاكميت ديكتاتوري و “مضمون” وابستگي نظام اقتصادي سرمايه داري حاكم به اقتصاد جهاني شده ي امپرياليستي با تصحيح عملكرد اين «سياست ورزان و فعالان سياسي» پايان مي يابد؟
“شكل” مذهبي- ارتجاعي و عتيقه اي حاكميت نظام سرمايه داري وابسته (“نماينده ي خدا بر روي زمين”) در اين “پيام” مطلق شده است. “مضمون” ارتجاعي و ضد مردمي و ضد ملي نظام سرمايه داري حاكم اصلاً طرح نمي گردد!
استدلالي درباره ي بي پايه و اساس بودن “آگاهي كاذبِ” ايدئولوژي طبقات حاكم ارايه نمي گردد. نبرد فرهنگي- روشنگرانه، به قول گرامشي “نبرد در سنگر” جايي در پيام نمي يابد. توده هاي زحمتكش كه زير سلطه هژموني ايدئولوژي ارتجاعي مذهب قرون وسطي قرار دارند، با مضمون توضيح داده نشده و مبهمِ «قرن بيست و يكم» تنها گذاشته مي شوند.
٢- پيام ديگر «تعيين كننده» بودن «تصميم همين ولي فقيه كنوني، علي خامنه اي» است «براي گزينش “نماينده” بعدي “خدا بر زمين”»! نبايد گرفتار «ظاهر امر» شد كه گويا «قرار است در “مجلس خبرگان” و به وسيلهء راي افرادي فرتوت و واپس گرا مانند احمد جنتي همراه با جلاداني چون محمد ريشهري و دُري نجف آبادي (عاملان كشتار ٦٧ و قتل هاي زنجيره اي) “ولي فقيه” بعدي انتخاب شود».
به سخني ديگر، آيا اگر در «”مجلس خبرگان” و به وسيلهء راي افرادي فرتوت و واپس گرا» “نماينده بعدي خدا بر روي زمين” انتخاب مي شد، تضاد ميان حاكميت ديكتاتوري و منافع دموكراتيك و ملي مردم پايان مي يافت؟ با بياني ديگر كه همين معنا را مي رساند، تضاد ميان “شكل” حاكميت ديكتاتوري و مضمون وابستگي نظام اقتصادي سرمايه داري حاكم به اقتصاد جهاني شده ي امپرياليستي مي تواند با عملكرد افراد توانا در “مجلس خبرگان” پايان يابد؟ در اين پيام نيز “شكلِ” تعيين “نماينده ي خدا بر روي زمين” مطلق شده است، و “مضمون” ارتجاعي نظام سرمايه داري حاكم، تحت تاثير مطلق سازي ذهني “شكل” آن، به كلي «گم مي شود» (اط)!
شناختِ تضادهاي طبقاتي در جامعه، راه تغييرات ترقي خواهانه را مي گشايد!
اين برداشت درست است كه يافتن تضادها در شرايط حاكم نظام و افشاي آن ها، ضروري است. اين برداشت درست است كه چنين شيوه اي مي تواند نقش اهرم ارتقاي آگاهي طبقاتي را در جامعه ايفا كند. اين برداشت ماركسيستي- توده اي اما آن زمان به مفهوم پيش گفته موثر خواهد بود كه تضادهايي را افشا سازد كه برطرف شدن آن ها رشد ترقي خواهانه جامعه را تقويت مي كند. در هر دو پيامِ مقاله، ما با تضادهايي با چنين سرشتي روبرو نيستيم.
نه موضع «سياست ورزان و برخي از فعالان سياسي مدعي آزادي خواهي» كه «تبلور نهايي آن ظهور جناح “اعتدال گرايي”» است، كه مقاله به حق سرشت ارتجاعي و عقب مانده آن را افشا مي كند، و نه انتخاب “نماينده خدا بر روي زمين” توسط علي خامنه اي و يا توسط «افراد فرتوت و واپس گرا»، رشد ترقي خواهانه جامعه را تقويت نمي كند. همه عوامل، بازدارنده چنين رشدي هستند. همه عوامل در خدمت حفظ نظام و استمرار هژموني ايدئولوژي آنند.
هيچ يك از پيام ها نقشي در ارتقاي آگاهي اجتماعي توده ها نيز ايفا نمي كند. برعكس، با منحرف ساختن توجه توده ها به “امكان”هايي كه همگي در صغرا و كبراهاي مقاله در پشت «ظـاهـر امري» افشاگرانه پنهان شده اند، توجه توده ها را امّا از نگرش و انديشيدن به روند انقلابيِ در جريان در جامعه به منظور حذف ديكتاتوري، منحرف مي سازد. ضرورت بحث و توضيح روند انقلابي جايي در پيام ها نمي يابد. عملكرد و تظاهر مقاومت جانانه زحمتكشان در برابر رژيم تروريستيِ دولتي- قضايي- امنيتي ولايت فقيه – بازنگشتن به زندان، “قطره قطره مردن” زندانيان سياسي در اعتصاب هاي غذا و … – و تاثير انقلابي آن بر روي آگاهي توده هاي زحمت جايي در پيام ها ندارد. سخني از وضعيت وخيم جسمي زنداني سياسي هنگامه شهيدي در بند ٢٠٩ زندان اوين در بيست و چهارمين روز اعتصاب غذاي خود و يا ديگر مبارزان زنداني در اعتصاب غذا و همچنین دستگیری فعالان کارگری سعید یوزی، پیام شکیبا و محمد رضا آهنگر و دیگران در آستانه سال نو به عنوان نشان نمادین نبرد انقلابی زحمتکشان در پیام مطرح نمی شود.
تضاد ميان منافع مردم ميهن ما و “شكل” و “مضمون” حاكميت نظام سرمايه داري، تضاد روز و اصلي را در جامعه ايراني تشكيل مي دهد. به سخني ديگر، تضاد ميان منافع توده هاي زحمتكش ميليوني و روبنا و زيربناي نظام سرمايه داري حاكم، تضادي است كه حل انقلابي آن به سود رشد ترقي خواهانه و آزادي طلبانه- عدالت جويانه و ملي- ضد امپرياليستي مردم ميهن ما است. حل انقلابي اين تضاد، تنها راه گذار از ديكتاتوري و وابستگي اقتصادي- سياسي- نظامي و … به امپرياليسم است. تجربه انقلاب بهمن و شكست آن، اين آموزش را مورد تائيد قرار مي دهد.
البته نبايد سخنان پيش را به اين معنا درك نمود كه گويا مي توان، تضاد ميان لايه هاي حاكميت را در نظام سرمايه داري وابسته از مد نظر دور داشت و از آن ها براي ايجاد شكاف در حاكميت بهره نگرفت. بدون ترديد اين وظيفه در برابر حزب طبقه كارگر همچنان قرار دارد و بايد به آن عمل شود. لذا قطع چنين مقاله ها در ارگان مركزي حزب توده ايران توصيه نمي شود. آن چه ضروري به نظر مي رسد، توجه به تناسب كمّي طرح اين تضادها است نسبت به طرح تضادهايي كه با نشان دادن تضاد طبقاتي در جامعه ميان حاكمان و محكومان، به روند رشد ترقي خواهانه در جامعه كمك مي كند. نشان دادن اين تضادها ضروري است! همان طور كه قابل شناخت است، اين تناسب ضروري در اين مقاله و مقاله هاي مشابه رعايت نمي شود!
به گفته ي شاعر توده اي، زنده ياد سياوش كسرايي، «خو، گير راه رفتن و برخاستن شود، دست شكسته بار دگر پتك زن شود …» (“… هيجده هزارمين”، در دفتر “به سرخي آتش و به طعم دود”).
نشانی اینترنتی مقاله:https://tudehiha.org/fa/163