مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٣ (١٥ فروردين)
واژه راهنما: بيستمين كنگره حزب كمونيست آلمان. نظر اشتيگروالد، زپمان و طبري درباره وظايف كمونيست- توده اي ها. ريشه نظري- تئوريك مخالفت عملي همه جريان هاي سوسيال دموكرات با پيوند كار تبليغي و ترويجي- آموزشي.
در ماه گذشته بیستمین کنگره حزب کمونیست آلمان برگزار شد بدون آنکه پایان یابد. ادامه آن در تابستان همين سال برگزار خواهد شد. روبرت اشتیگروالد، فیلسوف آلمانی و عضو رهبری حزب کمونیست آلمان مصاحبه اي به اين مناسبت با ”جهان جوان“ داشت و در آن به خطری که وحدت حزب را تهدید می کند، اشاره نمود. علت مرکزی به وجود آمدن این خطر، بحثی در حزب کمونیست آلمان است که هنوز به نتیجه دلخواه و منطقی خود دست نیافته است. اشتيگروالد اين بحث را در مصاحبه خود، همان بحث قديمي در باره «رابطه ميان رفرم و انقلاب» ناميد و گفت «مشكل مركزي ما اين است كه ما در مورد رابطه ديالكتيكي اين دو مقوله وحدت نظر نداريم. يك جريان مهم در درون حزب روي رفرم تكيه و تاكيد دارد، در حالي كه ”كله بتوني”هايي چون من، بر عكس، بر اين عقيده اند كه تحول و تكاملي كه نتيجه رفرم باشد، بالاخره روزي بايد به انقلاب تبديل شود.» (به نقل از ”عدالت“ ١٦ اسفند ١٣٩١).
زنده ياد احسان طبري اين «بحث قديمي» را در بخش ٣، با عنوان ”زيربناي اقتصادي و اجتماعي جامعه انساني“، در اثر اخيرش كه همزمان با برگزاري ششمين كنگره حزب توده ايران توسط ”انتشارات حزب توده ايران“ براي اولين با انتشار يافته است، تحت عنوان «تاريخ وجود»، مورد بررسي قرار مي دهد (ص ٦٦). نگرش طبري در كليت كتاب، زاييده حركتِ انديشهِ تحليلگر او در سير «روند جاري زندگي» (ماركس) است كه با زباني شيوا، شبيه «نثر موزون شاعرانه» در ”با پچپچه پاييز“ و شعرهاي زندانش، «تاريخ وجود جامعه بشري» را در طول هزاره ها تصوير مي كند و مطالعه كتاب را به لذتي خاص بدل مي سازد. منظور از اين سطور، تنها توصيف پرمغزي و زيبايي كلام كتاب طبري نيست، بلكه اشاره به نظر او در ارتباط با مساله «اصلاح تدريجي و انقلاب» است كه در صفحه هاي ٨٢ تا ٨٨ بر مي شمرد. طبري «تاريخ بخش زيرينِ» جامعه، «فرودستانِ» جامعه طبقاتي را در طول تاريخ، «تاريخ … جهل و اطاعت و شرم و خضوع» آن ها نمي داند و در تائيد نظر اشتيگروالد مي نويسد: «تاريخ از شعله هاي ارغواني شورش هاي عظيم محرومان جامعه انباشته است. … اگر اين پُتكِ مُداوم سپاه رنج نبود، خانه ظلم تا ابد معمور مي ماند. … انقلاب ها لوكوموتيو تاريخ و ماماهاي زاياننده آنند.»
طبري موضع ”كله بتوني“ها را همانجا از زاويه نگرش انسان دوستانه خود چنين تصوير مي كند: «اين مولّف از خون ريزي بيزار است و خود قادر به آزار موري نيست. ولي وجدان علمي خود را به دنبال خصيصه روحي خود نمي كشاند. وجدان علمي به او حكم مي كند كه تاريخ را چنان كه هست، ببيند. … اي كاش تاريخ … خاراگين نبود! اي كاش تكامل آن به ملايمت مي گذشت. ولي تاريخ، به سخن ماركس، دوست دارد باده تكامل را در كاسه سر شهيدان بياشامد. چه بايد كرد؟ سراپاي طبيعت چنين است … به همين جهت، انقلابي بودن نه تنها يك بينش، بلكه يك خصلت است. سخت دلي و عناد و پايداري و شكيب و طاقت و روح تعرّض و ابتكار و امثال آن از اجزاي اين خصلت است. … مي توان آن را در خود پرورد و تجربه اندوخت و خود را بازسازي و بازپروري كرد …». طبري سپس از سخن خود چنين نتيجه مي گيرد، كه همان «مساله بحث قديمي» است كه ازجمله ميان كمونيست هاي آلماني، چنانكه ايراني، مطرح است و اين نقل نسبتاً طولاني ولي آموزنده را ضروري نمود: «بينش انقلابي تنها با نفوذ در ميان توده ها و جلب باور و اعتماد آن ها به نيرو بدل مي شود»!
در جلسه ای که نمایندگان محلی برای شرکت در کنگره اس د آ یوت حضور داشتند و بحث در باره نظرهای دیگر در این سازمان جوانان کارگران سوسیالیست آلماني مطرح بود، بخشی از بحث هاي مورد توجه اشتيگروالد تبلور یافت. عده ای از این جوانان سازمان کارگران سوسیالیست آلمان معتقدند که بایستی وظیفه تبلیغی خود را به طور عمده محدود به افشاگری علیه سیاست های اقتصادی علیه زحمتکشان نمود تا بتوان نیروهای بینابینی که هنوز برداشتی از نظام سوسیالیستی ندارند و آن را هنوز به مثابه تنها جایگزین سرمایه داری نپذیرفته اند، به سوی اهداف و سازمان خود جلب نمود. گروه دیگر اما درست تبلیغ و ترویج در باره نظام سوسیالیستی و نشان دادن آن به مثابه تنها جایگزین ممکن برای نظام حاکم را عمده ارزیابی کرده و خواستار عمل به آن بود. به نظر این گروه، نظام سرمایه داری راه حلی مردمی برای بحران تعمیق یابنده و ساختاری خود ندارد و از این روی به جز از طریق گذار از این نظام، راه حلی مترقی و دموکراتیک به سود زحمتکشان و اکثریت بزرگ جامعه قابل دسترسی نیست.
به عبارت دیگر، در بحث ها تضاد مواضعی تبلور یافت که واقعیت وجود آن پرسش برانگیز نيست، بلکه در برابر هم قرار دادن متضادها! این متضادها که در واقع وحدتی را تشکیل می دهند، و بدون درك وحدت آن ها كليت وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر شناخته و درك نمي شود، کدامند و ما در برابر آن ها چه وظیفه ای دارا هستیم؟ مطلب را بشکافیم:
مي دانيم كه شناخت، روندی مرحله ای می باشد. مرحله نخست، مرحله احساسی آن است. گرسنگي، بي سرپناهي، و در مرحله هاي ديرتر رشد جامعه بشري، به ويژه در دوران سرمايه داري، فقدان امنيت اجتماعي، شرايط نامساعد دستيابي به آموزش و بهداشت و … نیازهای بلاواسطه انسان هستند كه از طريق ارگان هاي حسي انسان به او منتقل مي شوند. انسان براي تامين آن ها با موفقيت بيشتر و كمتر به تلاش برمي خيزد. به عبارت ديگر، شناخت انسان در اين سطح او را براي عملكردي آماده مي سازد كه دفاع از ”حقوق دموكراتيك“ اوست. نياز به سازمان هاي دموكراتيك- سنديكاها، سازمان زنان، جوانان، دانشجويان و … در اين مرحله زاييده مي شود. مبارزه در اين مرحله، مبارزه براي تغييرات تدريجي به سود انسان زحمتكش است. طبري همانجا (ص ٨٦) در باره اين مرحله مي گويد: «رفورم و تدريج گرايي، به گواهي تاريخ، كارساز نيست. نظام ستمگرانه را تا برنيندازي، خود بخود نمي افتد. هيچ شرايط بحراني و بغرنجي نيست كه اگر سرمايه داران را به حال خود بگذاريد، نتوانند آن را به سود خود چاره كنند.»
مرحله بعدي و تعيين كننده شناخت، تنـها پس از انعكاس و درك علـل كمبودها به سطح آگاهي انقلابي رشد مي كند و «خصلت» انقلابي كه طبري از آن گفت، زاييده و «پرورد» مي شود.
در سخنان کوتاهی در آن نشست، کوشیدم نشان دهم که عمل به هر دو جنبه مبارزه، مبارزه تبلیغی و ترویجی، به مثابه دو سوی وظیفه روز كمونيست ها ضروری است و نبایستی دو وظيفه را در برابر هم قرار داد. تبلیغ و افشاگری علیه نظام سرمایه داری به کمک داده ها و واقعیت های موجود، بدون نشان دادن ریشه ماهوی پديدار شدن داده ها و واقعیت های فقر و فلاکت، از اين روي كار به جايي نمي برد، زيرا پديده در كليت خود توسط انسانِ «فردوست»، كارگر منفرد ستمكش درك نمي شود و از اين روي نمي تواند به «نيروي مادي» بدل گردد. به عبارت دیگر، مبارزه دمکراتیک — كه در جريان آن راه حل هاي بينابيني ضروري هستند (نگاه كن به ” کوه زایید … “ بهمن ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1943) —، بدون مبارزه همزمان سوسیالیستی، بدون ایجاد پیوند این دو صحنه نبرد در عملکرد انتقادی- افشاگرانه- هدایت کننده توده ها، که در برنامه نوین حزب توده ايران مصوب ششمین کنگره آن مورد تاکید قرار گفته است و نشان و تبلور خط مشی انقلابی حزب توده ایران، نشان «خصلت انقلابي» حزب طبقه كارگر ايران می باشد، قادر به دستیابی به قلب و مغز توده ها و در مرکز آن ها زحمتکشان نيست. هسته مرکزی ناتوانی نیروی چپ و سوسالیستی در دوران كنوني ازجمله در كشور امپرياليستي آلمان، ريشه در كم توجهي به ضرورت پيوند اين دو صحنه نبرد طبقاتي دارد كه بايد آن را جايگزين در برابر هم قرار دادن آن ها نمود. كوشش دستگاه هاي تبليغي و رسانه هاي امپرياليستي عليه به وجود آمدن اين «پيوند» متوجه است!
در مورد مبارزه در ايران نيز مي توان گفت كه فعاليت تبليغي- مطبوعاتي اي که به کمک ارايه داده ها در نشریات و رسانه های داخلی، با توانایی شرایط نابسامان زندگی زحمتکشان توصیف شود، اما حتی اشاره ای نیز در آن به علت اصلی نابسامانی ها، یعنی اشاره ای به شرایط بازتوليد نابساماني هايِ ناشی از حاکمیت نظام سرمایه داری به عمل نیايد، حتی قادر به طرح راه خروج از بن بست اقتصادی- اجتماعی نظام سرمايه داري به سود هستی زحمتکشان نمي شود. به عبارت ديگر، پيامد قانونمند و ”منطقي“ سکوت غیرمجاز در باره علت و معلول ها، سكوت غيرمجاز در باره ريشه و چگونگي بازتوليد فقر و فلاكت زحمتكشان، ناتواني فعاليت تبليغي را به دنبال دارد كه بتواند ضرورت براندازی نظام سرمایه داری را حتی طرح نمايد، چه رسد به آنكه براي ضرورت براندازي استدلال نيز ارايه دهد.
رابطه ديالكتيكي ميان مبارزه تبليغي- افشاگرانه و ترويجي- آموزنده كه اشتيگروالد از آن سخن راند و طبري آن را با واژه «بينش انقلابي» در سخن خود برشمرد كه «تنها با نفوذ در ميان توده ها و جلب باور و اعتماد آن ها به نيرو بدل مي شود»، به عبارت ديگر پيوند دو وظيفه تبليغي- ترويجي، دموكراتيك- سوسياليستي، احساسي- تعقلي، عملكردي- تئوريك و … نكته مركزي برنامه تبليغي- ترويجي- آموزشي حزب توده ايران و جان مايه خط مشي انقلابي آن را تشكيل مي دهد كه دستاورد بزرگ ششمين كنگره حزب طبقه كارگر ايران مي باشد.
ورنر زپمان، فیلسوف و جامعه شناس مارکسیست آلمانی در کتابی با عنوان ”به حاشیه راندن و حاکمیت“ که به تازگی (ژانویه 2013) منتشر کرده است و من آن را در این روزها در دست مطالعه دارم، ازجمله این پرسش را مطرح می سازد که کدام مکانیسم موثر است که باوجود تشدید فشار و فقر اقتصادی بر طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان، باوجود ورشکستگی افشا شده نظام سرمایه داری با سیاست اقتصادی بی محابای نولیبرالیسم آن، باوجود آنکه بیش از 77 درصد مردم آلمان برای هستی خود تحت این نظام ضدمردمی، آینده ای منفی تر را انتظار می کشند، باوجود آنکه حتی اکثریتی بیشتر از اين، نظام سوسیالیستی را نظامي مردمي مي دانند، چرا باوجود همه این «آگاهی» ها، نظام غارتگر سرمایه داری توانسته است ”راه حل“های ارتجاعی خود را برای بحران مالی- اقتصادی نظام، به عنوان «راه حل بدون جایگزین» به مردم بقبولاند؟ به عبارت ديگر قادر شود، كوشش فداكارانه كمونيست ها و ديگر نيروهاي صادق چپ را خنثي سازد؟
زپمان در بخشی از کتاب خود با زیرعنوان ”انتقاد به سرمایه داری با دامنه ای محدود“ [تكيه از من] به بررسی اين پديده و علل «سرگردانی نیروی چپ» براي مبارزه عليه آن می پردازد. او اين سرگرداي نيروي چپ را ناشي از از دست دادن هدف گيري خود مي داند. «چگونه بایستی علیه سرمایه داری وحشی شده به مبارزه پرداخت»؟! (ص 49) به نظر او اگر «جنبش سیاسی [در آلمان] می خواهد بتوانند تاثیر نیروی خود را موثر سازد، بایستی شرایط عملکرد خود را بشناسد و هدف را واقع بینانه انتخاب کند». (همانجا) از اين روي است كه طبري در كتاب اخيرش بر «تحليل مشخص يك وضع عيني مشخص» پاي مي فشارد، زيرا «حقيقت مشخص و نه مجرد است» (ص ٨٤).
در ادامه، زپمان با بررسی نظرهای جنبش ”اِکوپی“ و در انتقاد به آن می نویسد: «آنچه چشمگیر است، آنستکه این جریان ها کلمه ای در باره مناسبات حاکم» بر زبان نمی رانند (ص 55) و خواستار آن می شود که جنبش سیاسی بایستی این تصور را کنار بگذارد که «گویا برپایی نظام سرمایه داری با سیمای مردمي امري ممکن مي باشد» (ص 50). به نظر او برعکس، بایستی «عملکرد انقلابی از این ویژگی برخودار باشد که آگاهانه علیه ساختارهای اقتصادی- اجتماعی نظام سرمایه داری به افشاگری بپردازد و برنامه برای نابودی آن را مطرح كند. [تكيه از من]» (ص 51)
البته بايستي اين موضع تئوريك را با توجه به شرايط ايران، به موضوع مبارزه نيروي چپ در ايران تبديل نمود. اين اما به اين معنا نيست كه موضع انتقادي و افشاگرايانه نيروي چپ در ايران بايستي تنها به افشاگري عليه سياست نوليبرال و مداحان و مجريان آن محدود و مبارزه تبليغي و ترويجي- آموزشي عليه نظام سرمايه داري «با دامنه محدود» عملي شود. داشتن برنامه اي علمي براي اين مبارزه، امري خطير و عاجل است.
موضع رفرميستي با بي توجهي عملي به ضرورت پيوند ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر، مي كوشد به دو هدف دست يابد. يكي- خلع سلاح نظري- تئوريك طبقه كارگر و مبارزان ماركسيست- توده اي است كه گويا نيازي به داشتن برنامه مستقل براي تغيير انقلابي جامعه ندارند؛ ديگري- القاي اين نظر است كه با تعميرات، با ”مهندسي اجتماعي“، زحمتكشان به هدف دستيابي به خواسته هاي خود نايل مي گردند. براي نمونه مي توان به ”سرمقاله هاي راه توده قلابي“ در طول ماه هاي اخير نظري افكند. تقريباً بدون استثنا اين مقاله ها مسئله انتخابات دوره آينده رياست جمهوري را به موضوع اصلي بررسي هاي خود بدل نموده اند. از اين طريق اين نشريه مي كوشد، ارزيابي مستقل طبقه كارگر را از شرايط بحراني و بن بست اقتصادي- اجتماعي نظام سرمايه داري حاكم بر كشور كه راه خروج از آن جز از طريق سرنگوني حاكميت استبدادي اين نظام غارتگر ممكن نيست، نفي كند. اما هدف آن تنها به خلع سلاح نظري طبقه كارگر محدود نمي ماند. بلكه مي كوشد اين پندار را به زحمتكشان القا كند، كه مشكل، نـه نظام سرمايه داري، بلكه رئيس جمهور بودن ”احمدي نژاد“ است كه با انتخابات فرد ”ايكس“، گويا برطرف مي گردد. از اين روي، تنها پرسشي كه در سرمقاله هاي خود طرح مي كند، اين پرسش است كه حزب توده ايران در اين باره چه مي گويد؟ (نگاه كن به ” آزادی انتخاب شعاری مردمی“ بهمن ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1952)
به عبارت ديگر، ”راه توده“ قلابي به خيال خود مي كوشد، بن بست حاكم بر نظام سرمايه داري را نه به شيوه انقلابي مورد نظر طبري كه در سطور پيش نقل شد، بلكه با يك ”مهندسي اجتماعي“، با يك تغيير رفرميستي، قابل اصلاح بنماياند. اين هدف اصلي دوم، يعني القاي ”مهندسي اجتماعي“ به جاي تغيير انقلابي، اين نشريه را بر آن داشته است، خط مشي انقلابي حزب توده ايران را هدف قرار دهد. همين برنامه را جريان ديگر، ”عدالت“ نيز دنبال مي كند.
كوشش آن ها داراي اين مكانيسم عملكردي است كه در باره مضمون خط مشي انقلابي حزب توده ايران سكوت پيش كرده، به اين پرسش كه آيا حاكميت سرمايه داري در ايران راه حل ديگري را به جز راه حل سرنگوني انقلابي خود گشوده گذاشته است، پاسخ نمي دهند. با بيان ديگري كه همين معنا را مي رساند، سكوت پيگير جريان رفرميست راست و ”چپ“ در اين باره كه آيا شرايط عيني تغيير انقلابي در ايران كه طبري آن را در اثر اخيرش هم بر مي شمرد (ص ٨٤)، حكمفرما هست يا به نظر آن ها خير؟ اين سكوت، نشان موضع و سرشت ضدانقلابي آن ها مي باشد. ”عدالت“ اين سكوت را از اين طريق ”پر“ مي كند كه از يك سو، گويا نبود خواست بحث سياسي از طرف حزب توده ايران و يا، پرسش هاي تاريخي را طرح مي كند و از سوي ديگر، اين يا آن اقدام دولت احمدي نژاد را به سطح اقدامي ارتقا مي دهد كه گويا با پيروزي آن، مشكل زحمتكشان بر طرف خواهد شد.
به بياني ديگر، ”عدالت“ نيز با تبديل نمودن حل بن بست حاكم بر كشور به مساله چگونگي انجام شدن انتخابات پيش رو، مي كوشد، دفاع از جريان مورد نظر خود را جايگزين ارزيابي انقلابي حزب توده ايران در تاكيد بر ضرورت تغييرات انقلابي در نظام سرمايه داري در كشور نمايد. ”عدالت“ هم مي كوشد اصلاحات را جايگزين انقلاب نمايد. طبري در صفحه ٨٤ اثر اخيرش مي نويسد: «هر انقلابي به دو شرط عيني و ذهني نياز دارد. شرط عيني، بحران نظام كهنه است كه آن را از درون پوك مي كند، و آمادگي و عزم توده هاست كه آن را دگرگون سازند …». اصلاح طلبان و سوسيال دموكرات ها از هر قماش، هم بحران را منكرند و هم مي كوشند با عزم حزب طبقه كارگر براي انتقال آگاهي انقلابي به درون طبقه كارگر مبارزه كنند، تا «آمادگي و عزم توده ها» براي تغيير انقلابي اصلاً ايجاد نشود. آن ها مخالف آنند كه «خصلت» انقلابي نزد توده ها ايجاد شود. مخالفت عملي همه جريان هاي سوسيال دموكرات با پيوند كار تبليغي و ترويجي- آموزشي از اين ريشه نظري- تئوريك برخودار است.
زپمان در همان بخش پيش گفته، انتقاد خود را بر بي توجهي به پيوند فعاليت تبليغي و ترويجي، به شيوه سوسيال دمكرات پيش گفته، چنین فرموله و آن را به طور مثبته طرح می کند: «بایستی این پرسش را طرح نمود که کدام مکانیسم ها و روابط هستند که موجب می شوند که بخش هایی از جامعه به طور روزافزون از شرایط زندگی بدتری برخوردار شوند؟ تحت تاثیر کدام پدیده ها، بیکاری تشدید می شود و حقوق اجتماعی زحمتکشان به طور پیگیر محدودتر می گردد؟ آنوقت بر پایه پاسخ به این پرسش هاست که می توان به این پرسش پاسخ داد که چگونه نظام سرمایه داری قادر شده است منافع خرد خود را به مثابه منافع کل جامعه القا کند!» (ص 56)
هنگامی که اندیشه روشنفکرانه، خود را تنها به «توصیف» وضع و برشمردن روند محدوديت روز افزون حقوق کاری و اجتماعی کارگران محدود می کند که از داده های حتی نشریات رسمی ”رژیم ولایت فقیه“ نیز قابل شناخت است، آنوقت تحلیل علت و معلول ها و نشان دادن رابطه آن ها در شرایط حاکمیت نظام سرمایه داری، «گم» مي شود و یافتن توضیح تئوریک روابط حاکم صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری در ارزیابی ها به آرزویی بازنیافتنی بدل می گردد. این نکته همانقدر در کشور آلمان مطرح است که در سطحي ديگر در ایران نيز مطرح می باشد.
بايستي روشنگري نظري- تئوريك عليه نظام سرمايه داري را با همان جسارت طرح نابسامانی های ناشی از سیاست اقتصادی نولیبرالیسم در ایران، همان طور که مقاله ”آغاز سال جدید، گرانی، تورم، فشار اقتصادی و تداوم دغدغه های زحمتکشان“ (نامه مردم شماره 917، 5 فروردین 1392) با توانايي طرح كرده است، مطرح و براي زحمتكشان شكافت تا تجهيز و سازماندهي كارگران در حزب طبقاتي خود، حزب توده ايران ممكن گردد.