پیوند هوشیارانه آزادی خواهی با میهن دوستی!
دریغ است ایران که ویران شود!

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۹۶ (۲۶ دی ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

بشکف چو گردباد و گُلِ رستخیز باش
با صد هزار شاخهٔ فریاد سر برآر
مرغ بلندبال!
توفانِ در قفس!

سیاوش کسرایی

 

پیشگفتار

هر چند که اینگونه به نظر می رسد که رژیم موفق به مهار خیزش شده است ولی به خاطر عدم حل مشکلهای مطرح شده و ندادن پاسخ به خواسته های مردم خطر شورش همچنان همچون شمشیر داموکلس بر فراز سر جمهوری اسلامی آویزان است و هر لحظه می تواند بیافتد و گردن ولایت فقیه را ببرد. بنابراین ما می دانیم که “اين جنبش را اگر هزاران بار نيز در خون مدفون [سازند]، مانند سمندر رستاخيز می‌کند و [نخواهند] توانست سرانجام نابود [کنند]” (ا.ط ) .

 

در گذشته، رژیم اسلامی همواره بسیار عملگرایانه عمل می کرد. رژیم بخشی از درآمد نفتی را با سوبسید غذایی و انرژی به مردم می داد. و این کمک های مالی برای پرداخت هزینه های هزینه های کمرشکن زندگی برای مردم بسیار حیاتی بوده است و انگیزه آنها را برای پیوستن به جنبش سیاسی و اجتماعی کمتر می کرد.

اما با سیاست نئولیبرالیسم، رژیم پرده از چهره برداشته است و با سیاستهای اقتصادی خود کمر به نابودی تهی دستان بسته است. افزون براین انتظارات مردم برای بهبود شرایط اقتصادی بعد از توافق هسته ای بسیار بالا بوده است، اما مردم از این معامله چیزی نصیبشان نشده است و همین امر توده های بیکار و گرسنه را این بار به خیابان ها کشاند.

اعتراضهای پیشین همیشه با تقاضای آزادی از سوی کارآزمودگان و کوشایان  (فعالان) سیاسی و دانشجویان بیشتر انگیزه سیاسی داشتند. اما برای اولین بار ارتباط چشمگیر و با چشم اندازی میان خواستهای سیاسی فعالان سیاسی و خواستهای اقتصادی جمعیت وسیع زحمتکشان و گرسنگان برقرار شد.

ویژه گی دیگر این جنبش این است که برای اولین بار اعتراضات پس از دهه شست توسط هیچ جناح در داخل و یا در حاشیه رژیم سازماندهی نشده است. بدین ترتیب برای رژیم سخت است که تظاهرات را برای همیشه و بطور کامل متوقف کند. برای نیروهای نظامی شناسایی و دستگیری و زندانی کردن سازماندهندگان خیزش بدین گونه دشوار است.

 

آیا خارج از کشور (کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی) دستی در این شورش ها دارند؟ بدون شک نشانه های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد عربستان، اسرائیل و ایالات متحده بر آتش شورش بنزین می پاشند. اما هیچ کس نمی تواند بدون هیزم آتش بسازد. هیزم آتش خشم توده ها از ناباوری آنها به اراده و توانایی رژیم ولایت برای حل مشکلات اقتصادی شان برمی خیزد نه از برانگیختن (تحریک) خارجی.

آیا باید نگران بود؟ بلی، نگارنده نگران آینده کشور است. نگران اینکه گروهای ارتجاعی ضد رژیم در نهایت روی موج جنبش سوار شوند و نیروهای خارجی را برای “پشتیبانی” از جنبش به دخالت نظامی دعوت کنند. نگرانی نگارنده از این حقیقت ریشه می گیرد که رهبری و سازمانگری جنبش در دست “چپ ها” نیست و حتا مانند دوران انقلاب “چپ” از یک پشتیبانی معنوی قابل توجه ای نیز برخوردار نیست.

در این نوشته تلاش می شود که بدون یک چشمی خطرهای پیش رو و چشم انداز امیدوارانه جنبش بررسی شود.

واکاوی اوضاع

سیاسی

هرچند که خواستهای اقتصادی و فشار گرانی جرقه نخستین و آشکار خیزش  بوده است اما آنچه که خواست یک زندگی بخورونمیر را به یک نارضایی گسترده تمام کشوری بدل ساخته است نبود ابتدایی ترین حقوق مدنی و سیاسی شهروندی است.

شرکت مردم در انتخابات تنها درچارچوب مشروعیت دادن و به عنوان ژست مردم‌سالاری بکار برده می شود. اعمال نظارت استصوابی با شورای نگهبان، مجلس خبرگان، شورای مصلحت نظام … بطور کامل حق مردم را به دور می اندازد. ریشه های اجتماعی رژیم در حال خشک شدن است و بدنه رژیم با عدم تحمل مخالف هر روز لاغرتر می شود.

زندانیان سیاسی در زندان های رژیم ولایت فقیه با ددمنشی زیر فشار روحی و جسمی برای تسلیم شدن قرار می گیرند. رژیم که با بیش از ۳۵ سال سابقه در این کار به مهارت ویژه ای دست یافته است با تردستی با شکستن زندانی های سیاسی روحیه مبارزاتی مردم را  می شکند. ‏ در حکومت ملوک الطوایفی اسلامی پدران و مادران و همسران و فرزندان زندانیان دلیر نمی دانند که به چه ارگانی برای دریافت خبر در مورد عزیزانشان مراجعه کنند. هر گروهی و هر دسته ای از سازمان های سرکوب از وزارت اطلاعات دولت روحانی، سازمان اطلاعات سپاه،  قوه قضائیه، نیروی انتظامی و بیت رهبری بازجویان و زندان های ویژه خود را دارند. بدین گونه به حق خواست آزادی زندانی های سیاسی یکی از بزرگترین و اصلی ترین خواست سیاسی است.

نبود آزادی بیان، نبود آزادی روزنامه ها، نبود حق تشکیلات، نبود حزب های مستقل نشانگر یک سیستم دیکتاتوری است.

اقتصادی

وضعیت اقتصادی کشور در دهه های گذشته هر روز رکود و به سوی عقب رفته است. سپرده‌گذاران زحمتکش  با ورشکستگی مؤسسات مالی و اعتباری نه تنها مال‌باخته بلکه جان باخته شده اند. چرا رژیمی که جان مردم را بدون بازخواهی و تعقیب قانونی می گیرد نمی تواند پول دزدیده شده مردم را از دست دزدان مالی و بانکی  پس بگیرد؟

۲۰ درصد از ارزش چک‌های صادرشده مردم برگشت خورده است. تورم‌  بالای ۴۰ درصدی -موجب کاهش ارزش پول و بدین ترتیب کاهش قدرت خرید زحمتکشان شده است. می گویند که ۴۰ میلیون نفر در سراسر کشور برای زندگی بخور و نمیر نیازمند دریافت یارانه نقدی و یا کمک‌های اجتماعی هستند. سالانه بیش از یک میلیون نفر برای زنده ماندن وارد بازار کار می‌شوند و با همه تقلبها و ایجاد کارهای کاذب برای فرزندان ازمابهتران معلوم نیست که دولت سالانه چند تا شغل اصلی و واقعی ایجاد می کند.

در حالی که سرمایه داخلی توسط سرمایه مالی و بانکی از کشور خارج می شود و در بانکهای اروپایی ذخیره می شود دولت برای جذب سرمایه خارجی با سرسپردگی به دستورکار و شیوه نامه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول فقط به خصوصی سازی و فروش صنعت های ملی تمرکز کرده است.

فساد و اختلاس انقدر رشد کرده است که ما بخش کوچکی از ان را در افشا دولتیان علیه دیگران و در افشا دیگران علیه دولتیان می بینیم.

اقتصاد موازی و سازماندهی شده قاچاق (۲۵ میلیارد دلار سالانه) که بدون حمایت دستگاه دولتی غیر ممکن است هر روز در افزایش است. مقدار  سیگار و الکل  قاچاق که زهر جان و روان جوانان است در جامعه بالا می رود. در جمهوری اسلامی که الکل بطور رسمی حرام است ولی تجارت ان با پرداخت “خمس و زکات ” آزاد به اندازه ایی است که در بسیاری از شهرها بطور رسمی کلینیک های قارچی ترک الکل برای سودسازی رشد کرده است.  برای جمهوری اسلامی مانند همه نظامهای سرمایه استوار مهم اینست که امکان ایجاد تجارت و کسب سود ایجاد شود. جمهوری اسلامی دست دوستان قاچاقچی خود را برای از بین بردن اقتصاد آزاد گذاشته است ولی به سوی دل زخمی و  پردرد  کولبران که برای سیرکردن شکم فرزندان به ناگزیر چند شلوار و گوشت قاچاق می کنند گلوله می فرستد.

لایحه بودجه ۱۳۹۷ برای درامدافزایی دولت افزایش قیمت حامل‌های انرژی و نرخ و بنزین و حذف بخش بزرگی از پرداخت یارانه مستقیم را پیشنهاد کرده است. این دو عمل عمق تنفر بورژوازی از زحمتکشان را نشان می دهد و بازتاب دهنده نگرش طبقه های زالویی در باره ناداران و تهی دستان است.

سیاست‌های اقتصادی رژیم طبقه متوسط را بدبخت کرده است و بخش بزرگی از این طبقه به دهک‌های محروم جامعه پیوسته اند و یا در حال پیوستن هستند. ناداران از گرسنگی می میرند، تهی دستان به مرز ناداری می رسند،  بخشی از طبقه متوسط روزانه  تهی دست می شوند ولی دارایان پولدارتر می شوند. نمونه هایی است که فرزندان پولداران برای تفنن و تفریح تنباکو را در اسکناس های هزار تومانی می پیچند و مانند سیگار می کشند.

وقتی از قشرهای اجتماعی صحبت می کنیم وضع جوانان از همه بدتر است. آن دسته از جوانان که با وام گیری پدرومادر خود به تحصیل دانشگاهی پرداخته اند پس از تحصیلات با ناامیدی متوجه می شوند که در هرم شغلی کشور جایی ندارند، بدین ترتیب کینه و نفرت شان بالا می رود و بسیاری به هجرت فکر می کنند. صف های طولانی جلوی سفارت های خارجی نشانگر اینستکه تا چه حد این جوانان تحقیر شده اند و بازهم ترجیح میدهند که از طریق کارمندان سفارتها تحقیر شوند تا توسط جمهوری اسلامی. برخی از جوانان نیز از یاس به مواد مخدر روی آورده اند.

سودورزی بدون چشم انداز و نبود نظارت بر انجام کارهای اداری موجب رشد فاجعه آمیز رشوه شده است. کار بجایی رسیده که ادارات دولتی خود را ارباب مردم و نه خدمت گزار آنها می دانند. بنابراین حتا مردم برای به تحقق رسیدن کارهایی که حق طبیعی انهاست باید رشوه بدهند.

قراردادهای  موقتی‌ شامل بیش از ۹۰ درصد از قراردادهای کاری است. امنیت شغلی بدین ترتیب از بین رفته است. حتا کارهای فصلی و پروژه ای به شدت کاهش یافته است که موجب تهی دستی بیشتر زحمتکشان شده است. کارگران دیگر از هیچ حقوقی در برابر بهره وری برده وار کارفرمایان برخوردار نیستند و تهی دستان هر روز تنگ دست تر می شوند. زمین، مسکن و پس انداز بسیاری از مردم توسط دزدان مالی دزدیده شده است. رکود و تعطیلی صنایع و بیکار شدن بسیاری از کارگران و عدم پرداخت حقوق به کارگران بازمانده که خشم کارگران به ویژه در شرکت‌های هپکو و آذرآب اراک را برانگیخته است هنوز ادامه دارد.

ضربه های جانگداز و مرگبار رژیم ولایت فقط به تن زحمتکشان وارد نشده است بلکه در این میان حیوان ها و گیاهان نیز جان خود را به خاطر آزمندی نظام وحشی سرمایه در ایران از دست داده اند. بسیاری از  تالاب‌ها و دریاچه‌ها خشک شده اند، وسعت جنگلهای ایران هر روز کمتر می شود. گویا یکی از فرزندان یزدی که به خاطر رقابت سخت از جانب دیگر برادران مکتبی خود ناگزیر وارد چوب دزدی شده است بدون هیچ مراقبت دولتی به جان جنگلها افتاده است. بنزین غیر مرغوب، خودروهای آلوده گر مردم شهرهای  ما را دارد خفه می کند و تعداد بیماران ریوی هر روز افزایش می یابد.

جنبش

اگر مایه زندگی بندگی است           دو صد بار مردن به از زندگی است (فردوسی)

از برجستگی های جنبش کنونی می توان از سه ویژگی نام برد.

۱- پیوند مبارزه صنفی با مبارزه سیاسی

۲- گذر مردم از چالش گزینش بین “بد و بدتر”

۳- نقش کم رنگ “چپ” در این جنبش

– پیوند مبارزه صنفی با مبارزه سیاسی

نارضايتی از وضعیت اقتصادی و سیاسی عامل اصلی جنبش است. گراني، بيكاري، فساد، بي‌عدالتی اجتماعی و نبود آزادی مردم را کلافه کرد است. مبارزه صنفی و اقتصادی در یک رژیم دیکتاتوری همچون ایران به تندی رنگ سیاسی می گیرد. این خیزش بازتاب دهنده تضاد طبقاتی بزرگ در جامعه و رشد آگاهی زحمتکشان است ولی خوشبختانه با جنبش غیرطبقاتی گذشته بویژه با جنبش زنان پیوند خورده است.
برای نخستین بار در جنبش پایگاه طبقاتی  بخش بزرگ از شرکت کنندگان از طبقه های پایینی جامعه است. این جنبش از تشکل‌ و سازمان‌‌دهی ویژه و کارآمدی برخوردار نیست.

ما باید بکوشیم که  جنبش سراسری زحمتکشان و گرسنگان با آزادی خواهان طبقه متوسط و زنان و با جنبش خلق های کرد، آذری، عرب و بلوچ و غیره  پیوند بخورد. جنبشی که یک چشم باشد و متمرکز به خواست بخشی از جامعه شکننده است.

خوشبختانه در این جنبش خواست‌های اقتصادی با  خواسته‌های سياسی و اجتماعی تا حدی پیوند خورده است. مردم می بینند که مجموعه رژیم از کنترل گرانی، تامین نیازهای اولیه مردم، ایجاد فرصتهای شغلی، مبارزه با فساد و تبعیض نه تنها عاجز است بلکه خود دامن زننده بسیاری از این بلایای اجتمایی است که بر سر مردم فرو ریخته است. خواست‌های صنفی و مطالبات برحق كارگران با شلاق، رهایی زنان از زندان حجاب با اسید، و آزادی خواهی روشن‌فكران و دانشجويان با زندان جواب داده شده است. تبعیض علیه سنی مذهبان، عرب زبانان و کردان دامنه بسیار گسترده ای به خود گرفته است. دستمزدها ی رسمی کارگران و کارمندان پایه پایین دولتی زير خط ‌فقر تعيين شده‌اند. بسیاری از زحمتکشان پس‌انداز و حاصل يك عمر تلاش خود را به دزدان مالی و بانکی باخته اند. مسلم است که حاكميت به بهانه جاسوسی ، تخريب اموال عمومی و قانون‌شكنی با برخورد نظامی و زبان گلوله با مردم برخورد می کند.

سرکوب گسترده نشان داده است که ادعای جمهوری اسلامی در مورد آزادترین بودن کشور جهان یک شوخی بی مزه ای بیش نیست. حاكميت با کورچشمی و کری گوش همه خواستهای مردم را نادیده و ناشنیده گرفته است و به مراقبت و تامین منافع دوستان طبقاتی خود بسنده کرده است. رژیم اگر قادر می بود نگاه خود را به درون خود راه دهد، آن وقت درمی یافت که باید ریشه ی اصلی بحران و اعتراض ها و اعتصاب های رشد یابنده کارگری و محرومان ریشه در مشکلات اقتصادی، نبود آزادی، تبعیض مذهبی، ملی، ایدولوژیک و فساد و ناعدالتی جستجو کند.

– گذر مردم از چالش گزینش بین “بد و بدتر”

آنچه که این خیزش نشان داده است اینستکه هیکل بلند و بالای جنبش دیگر برای لباسی که جناح های حکومتی اصولگرا و اصلاح طلب برای ان دوخته اند بسیار کوتاه شده است. برای اولین بار مردم به گونه آشکار از معضل انتخاب بد در برابر بدتر گذشته اند.

اصلاح طلبان اول خیزش را توطئه اصول گرایان علیه دولت روحانی خواندند. تحلیل اصلاح طالبان از خیزش در اوایل ناشی از این بود که گروه‌های اصولگرای مخالف دولت با سوق دادن اعتراضات اجتماعی علیه وضعیت اقتصادی می خواهند  با  اعمال فشار علیه دولت روحانی از ان امتیاز سیاسی بگیرند. و بعد که جنبش پا گرفت به خاطر اینکه زیر رهبری انها نبود به مردم هشدار دادند که مواظب باشند که ایران به سوریه بدل نشود. حال که شدت و گستردگی جنبش کمتر از گذشته است و رژیم با کشتن و زندان آهنگ رشد جنبش را آهسته و تا حدی مهار کرده است آنها دوباره ابراز وجود کرده اند و زبان گشوده اند. بی عدالتی نیست اگر ما شک کنیم که اصلاح طلبان با کاسبکاری های سیاسی منتظر نتیجه مبارزه میان مردم و رژیم بوده اند تا به امتیازگیری از جناح مقابل پرداخته و آنان را نه برای در بر گرفتن خط اقتصادی نئولیبرالی و نبود آزادیهای سیاسی بلکه برای گوش نکردن به نصیحت های خود سرزنش کنند. آنها با سرزنش انحصارگرایی اینطور وانمود می کنند که اگر انها در قدرت شرکت داشته بوده اند کار به اینجاها نمی رسید. و بدین ترتیب مانعی که موجب عدم ایستادن اصلاح طلبان در کنار مردم در گذشته بوده است هنوز برقرار است. آنان هنوز بیشتر برای زنده ماندن نظام نگرانند تا مردن مردم از گرسنگی.

اصلاح طلبان بارها از پرهیز خشونت در تظاهرات هشدار داده اند ولی به نوعی مقابله با خشونت توسط رژیم را در چارچوب “قانون ” مجاز دانسته اند.

از حق اعتراض شهروندان در صورتی که مسالمت آمیز باشد دفاع می کنند. در این راه تا آنجا پیش می روند که از دولت روحانی بطور زمانی پشتیبانی میکنند و به جناح  انحصارگر هشدار می دهند که “در این شرایط جناح تندروی مخالف دولت […]، مستمراً یأس و ناامیدی نسبت […] به جامعه تزریق کرد. غافل از آنکه موج ناامیدی و بی‌اعتمادی تنها به نهاد دولت محدود نشده و نه تنها همه ارکان و نهادهای دیگر حکومت، بلکه حتی میراث مدنی، دینی و تمدنی ایران را هم در بر می‌گیرد”.
حتا یک کلمه از سهم دولت در بدبختی مردم سخن گفته نمی شود. حتا یک کلمه از خط اقتصادی نئولیبرالی دولت که موجب گرسنگی مردم و ورشکستگی مرکزهای تولیدی شده است نوشته نمی شود. بیانیه این اصلاح طلبان نشان می دهد که انها هنوز در چارچوب نظام و زیر چتر ولایت فقیه می خواهند کار کنند. اصلاح طلبان تلاش می کنند اینگونه بنمایند که ریشه جنبش کنونی را باید در سیاستهای دولت آقای احمدی نژاد جستجو کرد. در حالیکه همه دولتهای پس از سال ۶۰ با اغاز دولت “سازندگی” آقای رفسنجانی پایگزار این بدبختی امروز مردم بوده اند. شیفتگی سران جمهوری اسلامی به اقتصاد نئولیبرالی از دولت رفسنجانی شروع شده بود و در تمام دولتهای پس از آن ادامه یافت.
بطور تلویحی گوش نکردن به خواستها و دردهای مردم را به عهده انحصارگرایان میگذارند و حتا یک کلمه در باره مسئولیت دولت روحانی برای ایجاد شغل و کاهش تورم صحبت نمی کنند و وقتی صحبت از سرکوب مردم می شود سخنی در باره ی وزارت دادگستری و مسئولیت دولت در برابر دستگیرها و شکنجه نمی کنند و دولت را معاف و بری می کنند. اعتراض های مردمی  تقریبن دو ماه بعد از انتخاب دوباره‌ی روحانی با تظاهرات کارگران در اراک شروع شده بود. نمی توان به عنوان روشن‌فکر اسلامی به مردم گفت که گشنگی بکشید و آرام آرام بمیرد ولی اعتراض نکنید تا ایران سوریه نشود.

جای شگفتی در این است که اصلاح طلبان از ترس شلاق و زندان اینبار حتا برای بالا بردن قدرت چانه زنی خود با جناح رقیب حاضر نشده اند که بدون شرط و اما از جنبش حمایت کنند.

– نقش کم رنگ “چپ” در این جنبش

اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی با وجود سرکوب و شرایط شبه حکومت نظامی در کشور همه گیر شده است. رژیم به کشتار ۲۲ تن و دستگیری نزدیک به ۳۰۰۰ نفر اعتراف کرده است.

نبودن “چپ” در رهبری و ستاد سازمان دهندگان جنبش و مطرح شدن شعارهای  انحرافی در برخی تظاهرات بطور جدی پرسش برانگیز است. در این میان حتا ان دسته از “چپ” که در هر زمان هر شورش و خیزش اجتماعی را با آب و تاب زیر رهبری خود می انگارد اکنون آرام و بی صدا سر در لاک خود فرو برده است. برخی دیگر از “چپ ها” برای جبران بی عملی خود مانند همیشه به “چپگرایی” روی می آورند و از هم اکنون سخن از مبارزه پارتیزانی می کنند (بطور مثال اخبارروز: ۷ ژانويه ۲۰۱٨ ماشین انقلاب ….: علی عبدالرضایی).

با توجه به اینکه شکل آینده جنبش را نمی توان از قبل تعیین کرد و باید با تحلیل مشخص از لحظه مشخص با آن برخورد کرد. و با احترام به حق ملت زیر ستم ما برای استفاده از تمام اشکال مبارزه  برای آزادی به ویژه وقتی که راه اعتراضات مسالمت آمیز مدنی بسته است و با گلوله جواب داده میشود، ولی باید توجه داشت که مبارزه مسلحانه خلقی در بلوغ جنبش و با سازمان دهی بالای اجتماعی و با پشتیبانی وسیع توده ای و زمانی که نیروهای سیاسی و نظامی رژیم به دلایل مختلف در حال ریزش و غرق در اختلافات داخلی هستند می تواند موفق باشد. همانگونه که انقلاب بهمن نشان داده است جنگ مسلحانه زمانی کارساز شد که توده های ملیونی هر روز در خیابانها “مرگ بر شاه” می گفتند، کارگران در همه عرصه ها در اعتصاب بودند، سربازان فرار می کردند و سران ارتش در چگونگی سرکوب با هم در اختلاف بودند. شرایط جنگ پارتیزانی به گستردگی اعتراضها و پشتیبانی مردمی و شکاف در میان حکومتگران و پیوستن نظامیان به جنبش نیاز دارد در زمانی که جنبش هنوز در مرحله ابتدایی و در حال اوج گیری خود است، نباید با خشونت گرایی کار نیروهای سرکوب گر رژیم را برای از بین بردن جنبش آسانتر کرد. دشمن تا دندان مسلح است و فرستادن جوانان با کارد و چاقو علیه این خونخواران  در بهترین حالت بی مسئولیتی است. هنوز جنبش از تمام شکل های مبارزاتی از جمله اعتصابهای گسترده معلمان، کارگران و غیره استفاده نکرده است. شرایط به دوران پس از سالهای ۴۰ در میهن می ماند. آنزمان هم نیروهای چریکی موفقیتی نداشته اند.

جمهوری اسلامی برای توجیه سرکوب نیاز دارد که حرکت مسالمت آمیز ولی پیوسته و گسترده مردم را به خشونت کشاند. هیچ  بعید نیست که رژیم با کاشتن ماموران خود میان تظاهرات به عمد به تخریب اماکن عمومی بپردازد تا خود بتواند با خشونت بربرمنشانه  تظاهرکنندگان را به قتل برساند. جنبش توده ای در حال شکل گیری نخستین خود است و باید با عدم خشونت بهانه ای به نیروهای رژیم برای سرکوب نداد و به همین خاطر هزینه شرکت در اعتراضات را کمتر کرد تا جنبش بتواند گسترده تر شود. باید درجه مبارزه جویی جنبش در حال حاضر تا حدی باشد که هزینه مبارزه مردم برای کار، نان، مسکن و آزادی کشته شدن و شکنجه و تجاوز نباشد. این را هم می دانم که تحقق اینکار در دست مردم نیست ولی سازمانگران می توانند با ایزوله کردن افراد مشکوک بهانه را از دست نیروهای گوناگون رژیم بگیرند.

با بستن همه راه های رایج اعتراض و از بین بردن  آزادی بيان و حق سازمانده آزادانه صنفی خطر به خشونت کشیدن تظاهرات مسالمت‌آميز همواره وجود دارد. حتا اگر چند تا از مردم تحقیر شده، گرسنه و به ستوه آمده چند تا شیشه بانک شکسته باشند هزینه ان در مقابل پول دزدیده شده توسط رانت خواران و زمین دزدان پشیزی بیش نیست.

خطر تجزیه

دریغ است ایران که ویران شود (فردوسی)

بخشی از اپوزیسیون راست مردم فروش امید بسته  به دخالت خارجی و سوار جنبش شده است تا به اهداف شوم خود برسد. نباید نقش تخریبی و شعارهای انحرافی و تشویق  آشکار  ترامپ برای دخالت و جهت دهی مبارزه توده ها را دست کم گرفت.

گفتن اینکه “سیاست ضد مردمی- ضد کارگری و ضد ملیٍ اقتصادی- اجتماعی حاکمیت نظام سرمایه داری در جمهوری اسلامی بزرگ ترین خطر را برای ایجاد شدن شرایط تجزیه ایران در بر دارد” (توده ای ها: فرهاد عاصمی مقاله شماره: ۹۲) از وظیفه کمونیستها برای حفظ تمامیت ارضی کشور خود چیزی کم نمی کند. ما از جمهوری اسلامی انتظار مردم- و میهن دوستی نداریم.

جنگ زرگری خواندن تضاد بین ترامپ و ولایت فقیه همان اندازه نادرست است که این تضاد را نشان ضد امپریالیستی بودن رژیم دانستن. تضاد بین  امپریالیست ها و دیکتاتور ها چیز تازه و نوی نیست. باید آنرا شناخت، واکاوی کرد و بر پایه ان سیاست خود را برنامه ریزی کرد. مگر ما جنگ بین امپریالیسم بریتانیا به رهبری تاچر و دیکتاتورهای خوانتای نظامی آرژانتین برای دستیابی به جزیره فالکلند در سال ۱۹۸۲ را فراموش کرده ایم. هم تاچر و هم دیکتاتورهای نظامی برای تقویت پایه های لرزان حکومتی خود به ایجاد این جنگ و دامن زدن به شوونیسم و احساسات میهن پرستی میان مردم نیاز داشتند و فرزندان کشور خود را در این راه قربانی کردند. هر چند که نظامیان آرژانتینی جنگ را باختند ولی به هدف خود برای سوار شدن روی موج ملی گرایی مردم دست یافته بودند.

ترامپ راست‌گرای افراطی بسیار علاقه دارد که کار جمهوری اسلامی را یک بار برای همیشه یکسره کند. ترامپ ضد قرارداد برجام مایل است تا مردم ما را با تحریم اقتصادی به گرسنگی بکشاند. در حالی که معاهده هسته ای به شرکت ها و کشورهای غیر آمریکایی اجازه روابط تجاری با ایران را می دهد، تحریم های ایالات متحده عمدتن پابرجاست. همانطور که تحلیل ها و آمار نشان می دهد این تحریم ها نه شامل کالاهای تجملی بلکه شامل دارو و دیگر کالاهای مورد نیاز مردم است.

«جان بولتون»، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد «ترامپ»، را برای لغو توافق هسته‌ای با ایران تشویق می کند. و او راه‌اندازی جنگ داخلی را یک امر شدنی می داند. بولتون همان کسی است که جنگ فاجعه‌بار در عراق را طراحی کرده است. او معتقد استکه آمریکا می تواند مخفیانه با همکاری کشورهای منطقه برای تأمین مالی گروه‌های تروریستی و راه‌اندازی جنگ داخلی در ایران وارد عمل شود. بردن پرونده ایران به شورای امنیت توسط آمریکا برای حمایت از جنبش آزادی خواهانه مردم ما نبوده است بلکه در بهترین حالت امتحانی بوده است برای آزمایش حمایت جهانی برای حمله امریکا به ایران.

۴۵ کارشناس امنیت ملی آمریکا  از  ترامپ  خواستند که براساس طرح بولتون از توافق هسته ای با ایران، برجام، خارج شود. امضا کنندگان  تصریح کرده اند، که موفقیت این کار وابسته به ائتلافی گسترده از کشورهایی مانند اسرائیل و دیگر همپیمانان عرب آمریکا در خلیج فارس می باشد.

ترامپ به طور مرتب قرار دادم برجام را به عنوان “فاجعه” محکوم می کند و گفت: “ایران با آتش بازی می کند”. از میان اولویت های سیاست خارجی دولت ترامپ تقویت روابط با متحدان سنتی خاورمیانه آمریکا یعنی اسرائیل و عربستان سعودی علیه ایران است. ایالات متحده و ایران در بسیاری از اختلافات نظامی و سیاسی منطقه ای از جمله در سوریه، یمن، لبنان، اسرائیل-فلسطین، بحرین و اخیرا افغانستان با هم درگیر هستند. روزنامه های مترقی افغانستان از افزایش نفوذ ایران در افغانستان و همکاری با نیروهای طالبانی صحبت می کنند.

نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، ایران را “تهدید موجودیت” کشور خود می داند. به یاد داشته باشیم که ایالات متحده و اسرائیل هنوز حزب الله طرفدار ایران در لبنان را بزرگترین تهدید علیه ارتش آمریکا و موجودیت اسرائیل می داند. نتانیاهو نخست‌وزیر نژادپرست و راست‌گرای اسرائیل نه با جمهوری اسلامی بلکه با تاریخ ایران و ملت ایران دشمنی دارد (از جمله در دیدار با پوتین ایرانیان را از لحاظ تاریخی ضد یهود خواند).  نتانیاهو همه امکانات خود را به کار خواهد برد تا ایران تجزیه شود.

تنش‌های سنگین میان ایران و عربستان به‌ عنوان نمایندگان شیعه و سنی و جنگهای نیابتی این دو قدرت منطقه‌ای در سوریه، یمن و بحرین موجب خشم عربستان شده است و  ملک سلمان باسابقه ضد ایرانی خود هیچ ابایی برای جدا سازی مناطق عرب زبان از میهن ما ندارد. هر کسی که مثلث توطئه امریکا،  عربستان و اسرائیل را علیه ایران نبیند باید دوباره قرارداد ۱۱۰ میلیارد دلاری فروش سلاح به عربستان و تهدید‌های اسرائیل علیه ایران را مطالعه و بررسی کند.

سناریو سوریه، لیبی، اوکراین نشان می دهد که امپریالیسم با پشتیبانی نیروهای راست اپوزیسیون و طراحی و مداخله خارجی می تواند جنبش مسالمت آمیز و بر حق مردم را علیه دیکتاتوری به خشونت‌ و جنگ داخلی بکشاند. گروه های تروریستی را به داخل مرزهای می فرستد، به درگیری‌های قومی دامن می زند، و تجزیه‌طلبی را تشویق می کند و در نهایت با کمک دوستان خود در سازمان ملل و یا ناتو اجازه می گیرد که برای حفاظت از “جان مردم بی سلاح علیه دیکتاتور خون آشام” با نیروهای نظامی وارد کشور شود. ادامه و پایان ناپذیری این داستان غم انگیز را می توان در رویدادهای لیبی و سوریه و اکراین دید.

نشانه های نقشه تجزیه ایران با دخالت نظامی از خارج زیاد است. وزیر خارجه ترکیه با انتقاد از امریکا و اسرائیل گفت که آنکارا مخالف دخالت خارجی در ایران است. برخی از روزنامه های عربی صحبت از توافق محرمانه برای بی ثبات کردن ایران میان آمریکا و اسرائیل می کنند. روزنامه آمریکایی The Atlantic  وقوع جنگ امریکا با ایران را محتمل می داند.

حفاظت از تمامیت ارضی میهن و برپایی یک میهن واحد از خلقهای گوناگون ایران وظیفه جمهوری اسلامی نیست. ما جمهوری اسلامی را ضد خلق و ضد ایران و تاریخ کشور می دانیم و نمی توانیم  وظیفه دفاع از میهن را به ان واگذار کنیم. جمهوری اسلامی به مرز جنون و خودکشی نزدیک می شود و برای حفظ خود هیچ هراسی از برباد دادن مردم و میهن ندارد.  یادمان باشد که آقای منتظری گفته بود که می شد که با خردورزی از جنگ با عراق پرهیز کرد ولی سران جمهوری اسلامی بخاطر خصومت های شخصی با رهبران بعثی عراق فرزندان زحمتکشان را در میدان های جنگ نابود کردند و کشور را بیش از سی سال به عقب برگرداند. سران امروزی جمهوری اسلامی از همان جنس و خون هستند و بدون هیچ شکی می توانند دخالت خارجی در کشور را  برای نجات خود تحریک کنند.

مداخله‌ی نیروهای امپریالیستی و رژیم های ارتجاعی منطقه و دولت نژاد پرست اسرائیل در كشور ما كاملن قابل انتظار است و این خطر جدی و واقعی است. هیچ نیروی مردم دوست و مهین دوست نمی تواند نسبت به این خطر بی تفاوت باشد.

جناح راست اپوزیسیون با زیرکی خطر تجزیه ایران را در صورت دخالت خارجی پنهان می کند و با گفتن اینکه سوریه و عراق با وجود جمهوری اسلامی به این بدبختی ها رسیده اند گناهان امپریالیسم  را می شوید و اینطور وانمود می کند که چونکه اینبار خود ایران هدف تجاوز نیروهای امپریالیسم است جمهوری اسلامی دیگری وجود ندارد که با دخالت (همانطور که جمهوری اسلامی در سوریه می کند) ایران را تجزیه کند.

اما خطر تجاوز نیروهای امپریالیسم به میهن نبايد ما را از مبارزه علیه جمهوری اسلامی باز دارد.  باید آگاهانه و با شرکت در اعتراض ها و سازمان‌دهی مردم احتمال وقوع این خطر را کمتر کرد. باید با نسل جوان که به خاطر از دست دادن حافظه تاریخی ملت ما به دام سلطنت طلبان موافق مداخله خارجی می افتد توضیح داد که ساختمان رژیم ولایت فقیه بر  پایه های آزادمردکشی و گرسنگی رنجبران حکومت شاه استوار است.

باید به جوانان گفت که سلطنت طلبانی که نیروهای نظامی امپریالیستی را دعوت به مداخله در ایران می کنند نمی توانند میهن دوست باشند چراکه با وجود نیروهای نظامی خارجی در خاک کشور “سپاه اندر ایران پراکنده  زن و مرد و کودک همه بنده ” شوند (فردوسی). اگر ایران با یاری سلطنت طلبان “کنام پلنگان و شیران شود” ننگ تاریخی آن برای نسل ما برای همیشه باقی خواهد ماند و “نخوانند بر ما کسی آفرین  چو ویران بود بوم ایران زمین”.

چه باید کرد؟

چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟    خرد را فکندیم این سان ز کار (فردوسی)

مانند همیشه اینبار هم  واکاوی های غیرواقعی خوش بینانه از وضعیت و هم تلاش برای نگه داشتن توده ها در خانه ها و دل سرد کردن آنها در میان تحلیل های گروه های گوناگون وجود دارد. کمتر کسی با سری سرد و دلی پرشور به تحلیل خیزش می پردازد. پرشوری دل انسان را از دیدن خطرهای کوچک و بزرگی که پای پیش جنبش است و یا برای یکپارچگی میهن زیان دارد باز می دارد. و سردی سر انسان را ناامید می کند و همه چیز را بخشی از دسیسه داخلی و خارجی می داند. باید توزان را حفظ کرد و به آینده جنبش امیدوار بود بدون آنکه خطرها را دست کم و یا نادیده گرفت. شناخت واقعی از خطرها در راه تاکتیک و استراتژی جنبش را قوی می کند و هوشیاری طبقاتی را با حس میهن دوستی در می آمیزد.

حال که ما می دانیم که خطر تجزیه میهن جدی است آیا برای حفظ تمامیت ارضی باید توده ها را به خانه ها برگردانیم؟

نه، به هیچ وجه. آگاهی از احتمال تجزیه ایران توسط امپریالیستها و ارتجاع منطقه باید ما را در گزینش راه مبارزه یاری کند.

ما باید با هشیاری و آگاهی توازن بین مبارزه با رژیم ولایت فقیه و مبارزه با تجزیه میهن را بیابیم. به هیچ وجه برای مبارزه با جمهوری اسلامی ما نباید همگام و همساز تجزیه طلبان شویم و همزمان ما به هیچ وجه برای مبازره  با تجزیه طلبان نباید از مبارزه با رژیم ولایت دست بشوییم. ما باید ظرافت دیالکتیک مبارزه آزادی خواهانه و حفظ یکپارچگی میهن را بشناسیم و آنرا در مبارزه روزانه بکار بریم. گفتن اینکار آسان است ولی در دریای جوشان مبارزه که هر کسی را بدون قطب نما به جایی پرتاب می کند دانستن اینکه ما در کجا ایستاده ایم گاهی سخت است.

با درک این امر ما باید یاد بگیریم که کجا و چگونه نرمش کنیم. چه خواستهایی را مطرح کنیم که مورد سوءاستفاده تجزیه طلبان قرار نگیرد و چگونه حرکتهای اعتراضی را سازماندهی کنیم که به رژیم برای سرکوب و امپریالیستها برای مداخله بهانه ندهد. متحدان میهن دوست داخلی خود را بشناسیم و دشمنان استقلال و یکپارچگی میهن را  افشاء کنیم.

طبقه کارگر ایران و دیگر زحمتکشان بزرگترین قربانیان سیاست ضدکارگری و ضدملی نئولیبرالی دولت بوده و هستند. با درک این موضوع کارگران با  مبارزات اعتصابی خود از اراک تا خوزستان خواستار پایان خصوصی سازی شده اند. مبارزه برای حق کارگران برای داشتن سازمان های مستقل صنفی یک خواست سیاسی است. کارگران خواهان لغو قراردادهای موقت، اجاره ای و سفید امضا و برقراری دوباره قراردادهای رسمی هستند. پیوند مبارزه ی صنفی و سیاسی که مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران را در سال ۱۳۹۱ تشکیل می دهد، به طور عملی به دستور مبارزه ی روزانه طبقه کارگر تبدیل شده است.

همانطور که رفیق عزیزم عاصمی گفته اند تنها پادزهر مترقی علیه خطر تجزیه پایبندی به سیاست مستقل طبقاتی است که از جمله وظیفه حزب توده ایران است.

باید با واکاوی مشخص از شرایط کنونی و شناخت سطح نبرد طبقاتی با روشنی و پایداری برنامه اقتصاد ملی- دموکراتیک  جایگزین اقتصاد نئولیبرالی را مطرح ساخت. تنها راه مبارزه با خطر تجزیه ای که امپریالیستها برای ایران نقشه کشیده اند در دست گرفتن رهبری جنبش توسط “چپ ها ” است. تجربه نشان داده است که مردمی که می دانند اقتصاد نئولیبرالی را نمی خواهند و رهبران سیاسی آنان برنامه جایگزینی و اقتصاد ملی و مردمی را برای آنها توضیح داده اند گول رهبران امپریالیستی را نخواهند خورد.

برای تفهیم پای گذاشتن در راه یک اقتصاد ملی و دموکراتیک می بایست چارچوب کلی آن را با اشاره به نمونه های مشخص برای مردم ملموس شود. به نظر من اینکار را آقای مالجو در مصاحبه آخرش با «اعتماد» (13.01.2018)  به خوبی انجام می دهد. می توان پیشنهادهای ایشان را  به نکته های برجسته زیر کوتاه کرد.

توقف سازوکارهای سلب‌مالکیت از توده‌ها، توقف خصوصی‌سازی، حرکت به سمت ملی‌سازی بانک‌ها و سایر نهادهای پولی، مبارزه با فساد اقتصادی، تغییر الگوی وام بانکی به نفع نیروهای مولد، تغییر الگوی مالیاتی با مالیات بر ثروت و درآمد،  کاهش  فرار مالیاتی، تغییر الگوی توزیع مخارج دولت، توقف انواع زمین‌خواری‌ها، صیانت از محیط‌زیست، کالایی‌زدایی از خدمات اجتماعی، بازگشت خصوصی سازی ها و انتقال مالکیت ثروت های متعلق به مردم به بخش عمومی- دمکراتیک.

دگرگونی‌ در بازار کار با دایمی‌سازی قراردادهای کاری، انحلال شرکت‌های پیمانکاری، شمولیت مجدد قانون کار برای تمام نیروهای کار، اشتغال‌زایی دولت برای مردم، حرکت به سمت تعاونی‌های نیروهای کار، حق ایجاد تشکیلات صنفی.

بسط مالکیت تعاونی‌. تغییر توازن قوا میان نیروهای مولد و نامولد در محل کار به زیان دومی‌ها، تضعیف سرمایه تجاری به نفع تولیدکنندگان داخلی و تقویت تعاونی‌های مصرف، تضعیف سرمایه‌برداران از اقتصاد ملی و کاهش درجه‌ تحرک سرمایه‌های کلان.

می توان به لیست بالا خواستهای سیاسی زیر را افزود: آزادی احزاب از جمله آزادی حزب توده ایران،  آزادی زندانیان سیاسی از جمله آزادی رهبران کارگر در حال اعتصاب غذا، حق اعتصاب، برداشتن حجاب اجباری و غیره.

همه نکته های بالا بخشی از دستاوردهای مهم انقلاب ملی-دموکراتیک ما بوده است که جمهوری اسلامی با نقص قانون اساسی خودش آنها را لغو کرده است. ما باید با یادآوری این دستاوردهای مترقی به توده ها توضیح دهیم که تحقق این اهداف با خط اقتصادی نئولیبرالی غیر ممکن است و حل مشکلات اقتصادی توده ها با پیروزی سلطنت طلبان شدنی نیست چراکه خط اقتصادی نئولیبرالی جمهوری اسلامی با خط اقتصادی نئولیبرالی سلطنت طلبان یکسان است. تنها راه نجات میهن و بهبودی زندگی زحمتکشان گام گذاشتن در راه و در پیش گرفتن یک خط اقتصادی ملی-دموکراتیک است که نشانه های روشن دوری از سیاستهای نئولیبرالستی دارد.

پایان سخن

دولت آقای روحانی به عنوان نماینده سیاسی بورژوازی تجاری و بوروکراتیک به دنبال اجرای یک سیاست اقتصادی نئولیبرال رفت. دولت یارانه را از بسیاری از کالاهای معمول روزانه که مردم عادی به آن وابسته بودند را حذف کرد. دولت خواست درآمد را از طریق مالیات افزایش دهد، اما بازپرداخت مالیات تنها از کارکنان دولتی، کارکنان و صاحبان کارخانه های کوچک انجام گرفت. بخش مالی اقتصاد بدون کنترل کامل و با توجه به قوانین خود بدون دادن مالیات به کار خود ادامه می دهد. پول نقدی در گردش در سال ۱۳۹۶ به میزان   ۱۵۰۰ تریلیون تومان رسیده است. بیش از ۷۰٪ نقدینگی کشور در دست ۵٪ ازمابهتران است. تورم حتا با کاهش خود به ۳۰ درصد رسیده است!

حزبهای مستقل سیاسی و تشکیلات صنفی ممنوع است. آزادی بیان، نوشتار و تجمع و گردآمدن ممنوع است. حجاب زنان اجباری است. دانشجویان زیر فشار هستند. شیوه زندگی اسلامی به جوانان تحمیل می شود. زندانها پر از زندانیان سیاسی است.

اصلاح طلبان از ترس ریشه ای شدن جنبش به پند و نصیحت جناح مقابل و به دفاع از دولت ننولیبرال روحانی پرداخته اند.

خواستهای اقتصادی زحمتکشان برای نخستین بار با خواستهای سیاسی طبقه متوسط و دیگر قشرهای اجتماعی پیوند خورده است.

به زبانی دیگر رژیم نمی تواند مانند گذشته حکومت کند و مردم نیز نمی خواهند دیگر تن به گرسنگی و خواری بدهند. همه شرایط برای رشد “چپ” آماده است. پس چرا اینگونه نشده است؟

به گمان نگارنده دو عامل در کمرنگی نقش “چپ” در جنبش  تاثیر داشته است.

عامل نخست بلای دیرینه فرقه گرایی در “چپ”. حتا با پای گرفتن جنبش و تعمیق خواستهای توده ها “چپ ها” موفق نشده اند که در یک صف واحد قرار گیرند و موقعیت خود را به بدینگونه در جنبش نیرومند کنند.

عامل دوم که همیشه در تاریخ موجب رشد “چپ” و از نقطه های قوت ما بوده است روشنگری و تاکید ما بر اقتصاد سیاسی است. در مجموع “چپ” اینکار را دست کم گرفت. ارتباط ارگانیک و دیالکتیک بین عدالت اجتماعی و آزادی را بدرستی درک نکرد. همراه با افشای زیانهای اقتصادی نئولیبرالی برای زحمتکشان از برنامه های جایگزینی یا سخن نگفت، یا سخن کم گفت و یا سخن روشن نگفت. چگونه می شود از مردمی که تصویر روشنی از برنامه های اقتصادی ما ندارند انتظار داشت تا زیر پرچم ما همراه با ما بر ضد دیکتاتوری و سرمایه داری نئولیبرالی بجنگند؟ حزب ما، حزب توده ایران، سالهاست که اهمیت این موضوع را درک کرده است (نگاه شود به کنگره ششم حزب توده ایران)  ولی ما نتوانستیم که اهمیت این درک را دست کم در “چپ” گسترش بدهیم و همگانی کنیم. از نمونه های دست کم گرفتن آگاهی  سازی در مورد برنامه های جایگزینی اقتصاد سیاسی را می توان از خودداری پی در پی “اخبارروز” از درج اینگونه مقاله ها به بهانه تکراری بودن آنها نام برد.

ایستادن در صفی واحد و روشنگری درباره اقتصاد ملی-دمکراتیک جایگزینی درسی است که “چپ”  باید از این خیزش بگیرد. وگرنه در آینده ما بار دگر بجای در دست گرفتن سکان کشتی جنبش در گردباد حوادث غرق می شویم.

 

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4753

 

4 Comments

  1. mohsen

    سیامک گرام اینطور نیست روح و شبح چپ بر خیزش دیماه حاکم بود وهست شکنجه وسلاخی کارگران وبی چیزان جوان در سلاخ خانه های حکومت علاوه بر ایجاد ترس پیدا کردن سر نخی از این شبح ناپیوسته متاسفانه نا پیوسته بامید پیوستگی بدرود پیروز با شیم

  2. فرهاد عاصمی

    رفیق عزیز محسن
    اهمیت تشخیص شدت و ضعف معنوی و کارکردی حضور چپ، در مرکز آن چپ انقلابی در مبارزات طبقاتی در ایران، پاسخ به پرسش درباره ی وظیفه ای است که برای ژرفش و بازهم مادی تر و موثرتر شدن این شبح در برابر آن قرار دارد. پرسش مشخص آن است که آیا جنبش به یک برنامه ی جایگزین در برابر اقتصاد سیاسی نءولیبرال نیاز دارد؟ آیا طرح مشخص چنین برنامه ای برای ایران ضروری و کمک است؟ برنامه ای که طرح آن حتی توسط کوربین سوسیال دمکرات در انگلستان با روی آوردن بیش از ۳۰۰ هزار عضو جدید به حزب کارگر انجامید، برنامه ای که بنا به سرشت شرایط نبرد در کشور امپریالیستی انگلستان نمی تواند از قاطعیت ضرور تاریخی برخوردار باشد!
    خواست های طبقه کارگر در ایران، به خاطر سرشت مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب در کشور ما، به خاطر پیامدهای سنگین ضد مردمی و ضد ملی سیاست خصوصی سازی و نابودی دستاوردهای اجتماعی طبقه کارگر، شفاف و صریح است. آخرین نمونه های غرورآفرین آن خواست های کارگران اعتصابی برای پایان بخشیدن به قراردادهای غیررسمی در اعتصاب مجتمع نیشکر هفت تپه و در کاغذ پارس در شوش است. خواست بازگرداندن مالکیت خصوصی سازی شده ی مجتمع شکر به مالکیت عمومی- دمکراتیک توسط این مبارزان که جانشان را در دست گرفته و مبارزه می کنند، کمک برای بیرون کشیدن وظیفه روز در برابر چپ نیست؟ نباید پرچم مبارزه را برای پایان بخشیدن به اقتصاد سیاسی وارداتی و دیکته شده توسط امپریالیسم بلند نمود؟ نباید برنامه جایگزین را طرح و ارایه کرد؟
    اطلاع از موضع مبارزان درباره ی این پرسش ها بسیار کمک خواهد بود برای چپ ایران، وظایف خود را بشناسد و سهم خود را ایفا سازد.
    فرهاد عاصمی

  3. aby

    فرهاد جان دست آوردهای قیام دیماه بسی گرانتر از آن که بتوانند خاموشش نمایند ، باید پرچم اقتصاد سیاسی جایگزین را بر افراشت ، روحیه عدالت طلبی و نوع دوستی را در نسل به میدان آمده بیدار تر نمود ، گردان های رزمنده طبقه کارگر را تقویت وصدایشان را به گوش توده های محروم رسانید، وظیفه تمام روشنفکران کمونیست و چپ است که تفکرات مسموم چندین ساله نولیبرال مذهبی وغیر مذهبی را از میان جامعه ایران بزدایند و اقتصاد سیاسی جایگزین را برای توده مطرح و تشریح نمایند. درضمن نسل سرکوب شده ۵۷ همچنان مقتدرانه با همان آرمانهای انسانی در جنبش حضور دارند.
    زنده باد ایران ، زنده باد حزب توده ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *