مبارزه طبقاتی در جامعه تعمیق می شود و اصلاح طلبان یکبار دیگر، این بار برای همیشه، به توده ها پشت کرده اند و به دنبال سهم خواهی خود از رژیم ولایت فقیه رفته اند.
فائزه هاشمی توبه نامه می نویسد و به دلیل دشنام گویی به همبندان چپ خود، آزاد می شود؛ زیدآبادی هم مرموزانه خط کیهان را توده ای می خواند و توده ای را نیز مساوی با راه توده طرفدار رژیم می داند! عبدی مثل دوستان بورژوازی بوروکرات خود، تنها چالش مردم با حاکمیت را، سیاست خارجی آن می داند. بورژوازی بوروکرات زمان را مناسب دیده است که با ضربه زدن به چپ، دیگر لایه های بورژوازی انگلی (تجاری و نظامی) را راضی کند، تا با حاکمیتی یکدست “نظام” را نجات دهد.
زندانی سیاسی چپ، گلرخ ایرایی می نویسد:
به دار آویخته شدن محسن شکاری از شبکه خبر تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام شد.
فائزه هاشمی رفسنجانی […] بعد از خبر گفت: «خب اینا که معترض نیستن. اینا خطرناکن. اگه نکشنشون چهکار کنن باهاشون…»
بعد از مرگ رئیسی و زمزمههای بازگشتِ اصلاحطلبان با تصور پیوستن دوباره به اقتدار و رویای بازگشت به قدرتی که از آن بیرون رانده شده بود، به خویشتنِ خویش بازگشت.
ترویجِ ناامیدی، […] و همزمان تشویقِ زنان در زندان به شرکت در انتخابات حکومتی […] را محکوم میکنیم. آموزش توابی و هل دادنِ افراد به سوی ارتباط با اطلاعات و حفاظت زندان که همیشه خط قرمز بند بود را برنمیتابیم.
ما زنانِ چپ و زنانِ حقوق بشری در بند زنان اوین، واضحا مورد حملهی یک اشرافزاده که تمام داشتههایش حتا مقامِ استادی و حیاتِ سیاسیاش رانت و میراثِ پدری است قرار گرفتیم و این خود سندی قاطع بر درستیِ ماست که هرگز بر او و منافعی که از لای انگشتانش میچکد چشم نداشته و هر لغزشی از او را گوشزد و شماتت کردیم.