واقعيت تلخ آنست كه به علل تاريخى معين، كه بررسى آن موضوع اين سطور نيست، جنبش تودهاى اكنون از انسجام نظرى و سازمانى ضرور برخوردار نيست. اين اما ازيكسو، به معناى نفى “تودهاى” بودن و به “جنبش تودهاى” تعلق داشتن تك تك تودهاىها نيست و ازسوىديگر، مسئوليت هر تودهاى را براى پايان بخشيدن به اين وضع نفى نمىكند! اين مسئوليتى است كه همه تودهاىها به آن پايبند و براى تحقق بخشيدن به آن مصممند، بىتفاوت از آنكه، در كدام بخش از جنبش تودهاى قرار دارند و مبارزه مىكنند.
تعلق داشتن به جنبش تودهاى و مسئوليت داشتن در برابر سرنوشت جنبش و وظايف ناشى از اين جانبدارى، ادعايى بىپايه و اساس و يا احساسى نيست، بلكه داراى زمينهاى عينى، قابل شناخت و كنترل است. هيچ كس و هيچ بخشى از جنبش تودهاى نمىتواند براى خود حق ويژهاى در “تودهاى بودن” قايل باشد و يا خود را به علل صورى، فاقد حق تودهاى بودن بداند.
محك عينى تودهاى بودن چيست؟
تعهد به دو امر و كوشش براى تحقق و عملى ساختن آن دو، زمينه عينى، و نه ذهنى- احساسى، تعلق داشتن به جنبش تودهاى و جانبدارى از آن را تشكيل مىدهد.
يكى، كوشش براى ساماندهى وحدت انديشه جنبش تودهاى و پشت سر گذاشتن تشتت سازمانى و تحكيم مستمر يكپارچگى حزب توده ايران؛
دوم، پايبندى به اسلوب و متدولوژى علمى شناخته شده حزب توده ايران براى تجزيه و تحليل شرايط اجتماعى و نبرد طبقاتى جارى و از اين طريق استخراج رهنمودهاى ضرورى براى عمل و پراتيك جنبش تودهاى تحت رهبرى حزب آن.
محك عينى و مسئولانه و مشخصه تودهاى بودن و به جنبش تودهاى تعلق داشتن را دو نكته فوق تشكيل مىدهند. زمانى كه تاريخ اين دوران جنبش تودهاى برشته تحرير درآيد، اين دو نكته محك شناخت علمى نظريات و عملكرد مبارزاتى تودهاىها خواهند بود.
ضرورت وحدت نظرى و سازمانى جنبش تودهاى از كدام واقعيت و تجربه نتيجه مىشود؟
تجربه تاريخى نشان داده است كه يكى از شيوههاى موفق ارتجاع در كشورهاى مختلف براى دستيابى به اهداف خود، در اين روش خلاصه شده است كه با نابودى فيزيكى جنبشهاى انقلابى، امكان تداوم مبارزه منسجم و متشكل آنها را در آينده محدود و يا حتى براى دورانهايى غيرممكن سازد. جا انداختن جايگزينهاى انحرافى، از “چپ” خواستار آشتى طبقاتى تا “چپ” ماوراءانقلابى و انقلابىنما در خلاء ايجاد شده، روى ديگر شيوه سركوب فيزيكى را تشكيل مىدهد.
قتلعام يك ميليونى اعضا و هواداران حزب كمونيست اندونزى در دهه ٦٠ قرن بيستم، براه انداختن جريان مكارتيسم در ايالات متحده آمريكا، ممنوعيت فعاليت علنى حزب كمونيست آلمان در سال ١٩٥٦ و دهها نمونه مشابه ديگر در جهان، نمونههاى اجراى اين سياست ارتجاعى مىباشند كه بمنظور به حاشيه جامعه راندن جنبشهاى ماركسيستى و چپ انقلابى بمورد اجرا درآمدهاند. قتلعام تودهاىها و رهبران و دانشمند اسير آن در سال ١٣٦٧ در زندانهاىجمهورى اسلامى، كه اين روزها ما خاطره تلخ آن را زنده نگه مىداريم، در خدمت همين برنامه قرار داشت و هيچ هدف ديگرى را دنبال نمىكرد، جز نابودى فيزيكى سرمايه معنوى- فرهنگى- مبارزاتى حزب توده ايران و از اين طريق ايجاد پيامدهاى تلخ، ازجمله تشتت نظرى و تشكيلاتى در جنبش تودهاى. هموار ساختن راه شكست انقلاب بهمن از اين طريق، جنبه فرعى اين برنامه جنايتكارانه را تشكيل مىداد.
آموزش از اين تجربه عينى در جهان و ايران براى ما تودهاىها و به ويژه براى مسئولان تودهاى چيست؟
نمىتوان سر بر بالين گذاشت و عمل به اين وظيفه را به عهده آيندگان قرارداد. امروز بايد كوشيد!
شرايط پيشرو در ايران تغيير مىيابد
باتوجه به فاكتها و علائم و شواهد موجود، ايجاد توافق بين سرمايهدارى حاكم بر ايران و كشورهاى امپرياليستى، باوجود همه تضادهاى ظاهرى و واقعى، در شرف تكوين است. بحث درباره “تعليق غنىسازى اورانيوم” در اين مذاكرات ظاهر امر و بخش غيرعمده آن را تشكيل مىدهد. هدف اصلى و عمده، تاراج ثروتهاى ملى ايران توسط سرمايهمالى امپرياليستى مىباشد كه در بخش دولتى اقتصاد متمركز شده است. هدفى كه سرمايهدارى حاكم با آن موافق است، زيرا از يكسو خود باوجود ثروتاندوزى مافيايى در سالهاى گذشته، فاقد سرمايه و نقدينگى لازم براى اين تاراج مىباشد كه به آن نام خريدن سهام در بورس اوراق بهادار و “خصوصىسازى” دادهاند، و از سوىديگر اميدوار است با سهيم ساختن سرمايه مالى امپرياليستى در اين تاراج، تداوم حاكميت خود را تضمين كند.
براى اجراى نسخه نوليبرال امپرياليستى تحت عنوان “خصوصى و آزادسازى اقتصادى”، كه برنامه ديكته شده بانك جهانى، صندوق بينالمللى پول و… مىباشد، سرمايهدارى حاكم با “حكم حكومتى” آيتالله خامنهاى در تيرماه ١٣٨٥ به گمان خود، شرايط به اصطلاح قانونى اين خيانت ضدانقلابى را بوجود آورده است.
تحقق اهداف فوق سرمايهدارى جهانى در ايران با تغييرات متعددى در شكل اعمال حاكميت سرمايهدارى همراه خواهد بود.
همه شواهد نشان مىدهد كه طبقات حاكم در ايران و “تينكتانك”هاى سرمايهدارى جهانى، همزمان با تداوم سركوب و نقض حقوق قانونى تودهاىها و حزبشان، اجراى برنامه تداوم و تقويت تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى را دنبال مىكنند. اين نتيجهگيرى، مبرميت و ضرورت يافتن چاره و تاكتيك متقابل را توسط حزب توده ايران و مجموعه جنبش تودهاى، به منظور دفع يورش طبقات حاكم و سرمايهدارى امپرياليستى، برجسته و مستدل مىسازد. چارهاى كه كليد اصلى آن درواقع در دست رفقايى قرار دارد كه خود را پاسداران “قانونى” حزب توده ايران و سياست متكى بر برداشت و اسلوب علمى آن اعلام مىدارند. در اين زمينه كمبودهاى جدى در عملكرد اين رفقا بچشم مىخورد.
اينكه كوشش براى برقرارى وحدت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى يك وظيفه مداوم حزب و همه تودهاىها است، بلاترديد است. اكنون اما مسئله از مبرميت خاص برخوردار مىشود و اقدام مشخص و برنامه هوشمندانه و جانبدارانه و هدفمندى را مىطلبد. برنامهاى كه پيش از گذشته به مسئله روز جنبش تودهاى و حزب آن تبديل شده است.
اين موضع كه “وضع حزب و مواضع آن روشن است”، كه موضع تاكنون را نزد مسئولان رسمى در حزب توده ايران تشكيل مىداده است، عملاً نه تنها پايان تشتت نظرى و سازمانى را موجب شده است، بلكه به ايجاد زمينه سواستفاده دشمن براى برپا داشتن گروههاى متفاوت، با امكانات تبليغاتى و انتشاراتى وسيع انجاميده است كه هدف آن تعميق تشتت و جدايى در جنبش تودهاى مىباشد. مبارزه واقعبينانه و موفقيتآميز با چنين وضع و چنين برنامه طبقات حاكم و سرمايهدارى امپرياليستى، نمىتواند تنها با ادامه عملكردى كه تاكنون اعمال شده است، با موفقيت همراه باشد و بايد براى آن برنامه و امكانات مشخص و هدفمندى را بكار گرفت، كه به كمك آنها، ازيكسو تحكيم مواضع حزب توده ايران پيگيرتر ممكن گردد و از سوى ديگر، سره از ناسره و مواضع اشتباه از برنامههاى تنظيم شده در “تينك تانك”ها جدا و شناخته شود.
برنامه سرمايهدارى حاكم در ايران و سرمايهدارى امپرياليستى
به منظور شناختن برنامه و تصوراتى كه سرمايهدارى جهانى و داخلى درباره برخورد به “جريان چپ” موجود در ايران دارند، بايد به نكات زير توجه داشت. وجود جريان چپ و بهويژه جنبش تودهاى در ايران واقعيتى را تشكيل مىدهد كه نظريهپردازان و “تينك تانك”هاى دستگاه حاكميتى سرمايه آن را بدون توجه نگذاشته و نمىتوانند هم بگذارند.
ازاينرو مىتوان و بايد به اين پرسش پاسخ داد كه براى ايران چه برنامهاى پس از توافق در شرف تكوين بين سرمايهدارى حاكم در ايران با سرمايه امپرياليستى در نظر گرفته شده است. شواهد بر وجود چه برنامهاى حكم مىكند؟
به نظر مىرسد كه اين برنامه را بايد به دو بخش تقسيم كرد:
اول- تداوم سركوب نيروى چپ انقلابى در ايران يكى از جنبههاى اين برنامه را تشكيل مىدهد. باوجود اين نمىتوان حتى از ديد سرمايهدارى امپرياليستى نيز به موفقيت چنين برنامهاى اميد بست. تاريخ گذشته جنبش چپ و به ويژه نقش كماكان زنده حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، برجستهتر از آن است و عميقتر با انديشه و عملكرد مبارزات اجتماعى مردم ميهن ما تنيده شده است كه بتوان آن را از خاطره تاريخى و مبارزاتى مردم زدود و نابود ساخت. لذا نمىتوان تداوم سركوب حزب توده ايران و جنبش تودهاى در برنامه فوق را به عنوان تنها شيوه برخورد در آينده با جنبش تودهاى پذيرفت و بايد براى آن شيوههاى تكميلى نيز تصور كرد.
دوم- امكان ديگرى كه در كشورهاى متفاوت و در بسيارى مواقع با موفقيت به مورد اجرا گذاشته شده است، كوشش براى تقسيم و تجزيه جنبش چپ و ايجاد انحرافات نظرى- ايدئولوژيك و سياسى در آن است. امرى كه براى تحقق آن هم در جنبش چپ ايران بهطور عام و هم بهويژه در جنبش تودهاى سرمايهگذارى وسيعى نيز انجام شده است.
چنين سياستى با برداشت پسامدرنيستى حاكم در سرمايهدارى نوليبرال از جنبشهاى اجتماعى در انطباق است.*
وجود انواع گروههايى كه خود را بخشى از جنبش تودهاى مىدانند و يا قلمداد مىسازند، بدون آنكه كوچكترين كوششى براى پايان بخشيدن به تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى از خود نشان دهند، نشانى از وجود شرايط عينى مورد علاقه سرمايهدارى حاكم در ايران در نبرد ايدئولوژيك مىباشد.
لذا مىتوان اين ارزيابى را ارزيابىاى واقعبينانه دانست كه معتقد است، كه برنامه اصلى امپرياليسم و سرمايهدارى حاكم براى دوران پس از توافق بين خود، در كوشش براى تركيب دو برنامه فوق، و عمدتاً در كوشش براى حفظ و تشديد تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى متمركز خواهد بود.
به عبارت ديگر سرمايهدارى حاكم بر ايران، در انطباق با برنامه سرمايهدارى جهانى، همه امكانات خود را بكار خواهد گرفت تا نظريات جنبش تودهاى با چندين صداى متفاوت و حتى متضاد مطرح گشته و وحدت نظرى و سازمانى حزب توده ايران بوجود نيايد. مبارزه براى خنثى ساختن چنين برنامهاى، آماج مبارزه روز همه تودهاىها را تشكيل مىدهد.
«تودهاىها» و وظيفه روز
از آنچه بيان شد، وظيفهاى نتيجه مىشود كه در برابر «تودهاىها» قرار دارد و براى تحقق آن همه امكانات بكار گرفته خواهد شد. اين، كوشش براى ايجاد وحدت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى است كه بدون دارا بودن يك تحليل مشترك از اوضاع ايران و جهان و رهنمودهاى مطابق با آن، مبارزات اجتماعى با هدف ترقىجويانه و آزاديىخواهانه با موفقيت همراه نخواهد بود.
به اين منظور، نظرياتى كه درباره دو وظيفه مبرم روز در اختيار «تودهاىها» قرار دارد، و به همت همه تودهاىها بايد تكميل و تدقيق گردد، منتشر خواهد شد، با اين اميد كه عمل به وظيفه خطير و سنگين، با تجهيز و خلاقيت شايسته و هوشمندانه تودهاىها و هميارى آنها، راه خود را بيابد. يارى همه تودهاىها در اين راه شرط موفقيت در انجام وظيفه خواهد بود.
ارايه تصورات و پيشنهادهاى مشخص درباره راههاى دستيابى به وحدت انديشه و نظر و تحكيم يكپارچگى سازمانى حزب توده ايران مىتواند كمكى باشد براى تحقق خواست همه تودهاىها.
٢٠ شهريور ١٣٨٧، ١١ سپتامبر ٢٠٠٨
* طبق نظريات پسامدرنيستى، جامعه به طبقات تقسيم نمىگردد، بلكه افراد و يا اندوديومها “اتم”هاى مجزا و منفردى را تشكيل مىدهند كه بايد جاى مناسب خود را در جامعه بيابند و براى اهداف خود در تجمعهاى گذرا و فاقد ساختارى متشكل بكوشند. “سازمانهاى غيردولتى” NOG كه براى دسترسى به اين يا آن خواست گروهها تشكيل مىشوند و پس از دسترسى به هدف، ازبين مىروند، بيان اين تصور پسامدرنيستى از ساختارهاى سياسى در جامعه بوده و براى آن بشدت تبليغ مىشود.