مقاله شماره: ١٣٩١ /٣٣ (١٤ آذر)
واژه راهنما: شيوه تبليغات تجاري- سياسي سرمايه داري. «تقاضاي انتقالي». بدون تحليل جامع از مرحله رشد تاريخي، انتخاب موفق تاكتيك ها مبارزاتي ممكن نيست. چگونه مي توان به دنباله روي سرمايه داري بدل نشد.
”عدالت“ تارنگاشتي است كه با امكان هاي شگفت انگيز براي يك گروه چند نفره، گردانده مي شود و مي كوشد خود را جايگزيني براي حزب توده ايران بنماياند. اين امكان ها به اين گروه كه در ميانشان متاسفانه برخي توده اي هاي صادق نيز گرفتارند، اجازه مي دهد، اطلاعات دسته بندي شده و آماده اي را براي به روز كردن روزانه مطالب تارنگاشت در اختيار داشته باشد و از خود در برابر وقايع داخل و خارج ايران، انواع اپوزيسيون، ازجمله اپوزيسيون چپ، واكنش نشان و نظريات له و عليه خود را نسبت به آن ها بازتاب دهد.
براي نمونه، در كم تر از سه روز پس از انتشار نوشتار ”علي خدايي بار ديگر در حال دزدي و حيله گري جديدي است؟“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1897) در ”توده اي ها“، نسبت به آن در ”عدالت“ چند خطي انتشار يافت كه به نكته ويژه اي از نوشتار پرداخته بود. اين نكته ويژه در ارتباط با مضمون اصلي نوشتار نبود. به عبارت ديگر، اين تارنگاشت باوجود امكان هاي شگفت و پرسش انگيزش، كوچك ترين واكنشي به مضمون نوشتار از خود نشان نداد. به عبارت ديگر، نسبت به علت هاي ناتواني جريان هايي مانند ”راه توده“ قلابي و همچنين ”عدالت“ براي درك نقش پراهميت ”برنامه حداقل كارگري“ (جوانشير) حزب توده ايران كه در آن نوشتار به آن ها پرداخته و مستدل شده بود، با سكوت گذشت، به قول معروف ”زير سيبلي در كرد“.
اما در نوشتار ”توده اي ها“، در داخل پرانتزي، يعني به عنوان جمله معترضه اي، به خطري اشاره شده بود كه جان زندانيان در بند را در جمهوري اسلامي تهديد مي كند. به طور مشخص، به اين خطر در ارتباط با وضع سلامت موسوي ها و كروبي اشاره شده و آمده بود: (تشديد فشار بر موسوي ها و كروبي در بازداشت گاه مرگ تدريجي كه چه بسا با تغذيه هدفمند دنبال مي شود، نشان اتحاد سرمايه داري حاكم و امپرياليست ها است. يكي از شروط امپرياليست ها براي ادامه مذاكرات پشت پرده با حاكميت ضدمردمي و ضدملي، ادامه اين بازداشت غيرقانوني و بيمار نمودن و قتل دربندي ها مي باشد.)
اين اشاره در ارتباط قرار داشت با توضيح خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه با نگاه دقيق و علمي، قادر است وحدت منافع نظام سرمايه داري جهاني را با منافع سردمداران نظام سرمايه داري حاكم بر ايران شناخته و آن را افشا كند. قرار داشتن جمله «اتحاد منافع سرمايه داري حاكم با امپرياليست ها» در بخش توضيح خط مشي انقلابي حزب توده ايران، نشان توانايي و صلابت نظري ”برنامه حداقل كارگري“ حزب توده ايران براي شناخت ارتباط وقايع، ازجمله شناخت اشتراك منافع نظام سرمايه داري در جهان و در جمهوري اسلامي با يكديگر است.
برخي از ”عدالت“چي ها و به طور مشخص ع. سهند كه به گفته خودش، در رفت و آمد دايم به ايران است و ظاهرا يكي از پاهاي محكم ”اطاق فكر“ در حاكميت سرمايه داري براي مبارزه با حزب توده ايران نيز مي باشد، در كوتاه ترين زمان از خود نسبت به اين جمله معترضه در آن نوشتار واكنش نشان داد و اطلاعات دسته بنديِ شده و در اختيار خود را منتشر نمود.
طبق اين اطلاعات، «اتحاديه اروپا» خواستار «آزادي رهنورد، موسوي و كروبي» شده است، و هم «ويليام هيگ، وزير امور خارجه بريتانيا نيز در بيانيه اي در محكوميت سركوب آزادي بيان در ايران، خواستار آزادي زهرا رهنورد، ميرحسين موسوي و مهدي كروبي شده» است.
”عدالت“، اين اطلاعات را كه نشان ظاهرامر ابزار فشار امپرياليسم بر حاكميت جمهوري اسلامي به منظور تسليم نهايي آن به شروط خود است، با ماهيت پديده يكي مي گيرد و بيش از آن، آن ها را جابجا مي كند! زنده ياد احسان طبري در نوشتاري كه همين تارنگاشت ”عدالت“ نيز آن را زماني بازانتشار داد، خاطر نشان مي كند كه «ظاهر پديده با ماهيت آن يكي نيست»! نمي توان اشتراك منافع سرمايه داري امپرياليستي جهاني و حاكميت سرمايه داري جمهوري اسلامي را كه مجري برنامه اقتصادي نوليبرال امپرياليسم در ايران است، از ظاهرامر تبليغات آن دو شناخت. نه ظاهر مواضع به اصطلاح ”ضداستكباري“ رژيم ولايت فقيه، نشان ”ضدامپرياليست“ بودن آن است و نه تهديدات امپرياليسم عليه سركوب ”حقوق بشر“ توسط اين رژيم، نشان مخالفت واقعي امپرياليسم با اين رژيم است. بند اشتراك منافع آن ها را واقعيت اعمال سياست اقتصادي مشترك تشكيل مي دهد.
هر دو طرف از اين روي خواستار نابود كردن هر انديشه و موضع ”چپ“ هستند، زيرا اين موضع و نمايندگان صادق آن مي تواند براي غارت و استثمار آن ها در جهان و ايران خطرناك گردد. اين، يعني «ماهيت» پنهان نگاه داشته شده در پشت ظاهرامر تبليغات آن ها، رشته ”طبيعي“ اتحاد واقعي آن ها را تشكيل مي دهد. كسي كه اين واقعيت نبرد طبقاتي در ايران و جهان را درك نكرده است، بر پايه چه استدلالي خود را ”چپ“ مينامد و مي خواهد بنماياند؟ آن هم در سطح ”رهبر“ آن؟!
”عدالت“ ظاهرامر فشار امپرياليسم را با عنواني كه انتخاب كرده است، مورد تائيد قرار مي دهد و عملا به دفاع از عمال امپرياليسم مي پردازد. عنوان او، برجسته كردن نام «فرهاد»، كه به منظور نفي مضمون ماهيت اشتراك منافع امپرياليسم و حاكميت سرمايه داري در جمهوري اسلامي براي نابود كردن انديشه و مبارزان ”چپ“ انجام شده است، نشان دفاع ”عدالت“ از عمال امپرياليسم است.
اين تارنگاشت در ٩ آذر ١٣٩١ مي نويسد: «فرهاد:» و سپس جمله معترضه در نوشتار ”توده اي ها“ (اما بدون علامت پرانتز ())، در خلاصه مطلب اين تارنگاشت منتشر شده است. اين شيوه، همان شيوه شناخته شده اي است كه از نظر ژورناليستي- پسيكولوژيك در دانشگاه هاي كشورهاي سرمايه داري به عنوان شيوه موثر تبليغ تجاري و سياسي تدريس مي شود و توسط رسانه هاي تبليغاتي امپرياليسم اعمال مي گردد. از اين طريق گويا قرار است با ارايه داده ها- فاكت ها، بدون تفسيري از خود، مضمون مورد نظر به خواننده ارايه و القا شود، در حالي كه سازمان دهنده پشت پرده، گويا ”مستقل“ و ”بي طرفانه“ نقش مخبري ”بي نظر“ را ايفا مي كند! نظرسنجي هاي تلفني بي بي سي، صداي آمريكا و … دقيقاً مطابق با اين نسخه عملي مي گردد.
اين ترفند ژورناليستي را بشكافيم، تا اهداف پشت آن عريان و افشا شود.
١- خبر بيماري بسياري از زندانيان سياسي در ايران را مي توان هر روز در رسانه هاي مجازي و غيرمجازي خواند. به طور مشخص، ضرورت انتقال موسوي و كروبي به بيمارستان پس از يك سال نگهداري آن ها در بازداشتگاه غيرقانوني، بخودي خود، شديدا پرسش برانگيز است! اين امر آن چنان پرسش برانگيز است كه نمي توان خبر آن را خواند و به ياد مرگ هاي غيرمنتظره و مشكوك آيت الله طالقاني، احمد خميني و ديگران نيافتاد. از اين روي هشداري كه در ”تودهاي ها“ پس از انتشار خبر بيماري موسوي و كروبي و ابراز نگراني از طرف محافل مختلف بسياري در همين روزها در رسانه ها پخش شد، هشداري نبود كه بايد براي ابراز آن ”علم غيب“ داشت و يا از دستگاه اطلاعاتي بزرگي برخوردار بود. اين واكنشي بود بسيار طبيعي، هنگامي كه انديشه با ايجاد ارتباط منطقي ميان اين خبر و مذاكرات پنهان از مردم ميان حاكميت نظام سرمايه داري در ايران با امپرياليست ها و همچنين اشتراك منافع سرمايه داري جهاني و هم داخلي در حفظ منافعشان از يك سو، و كشتن موسوي ها و كروبي از سوي ديگر، به نتيجه گيري مي پرداز.
درست همين انعكاس نيز در ذهن ع. سهند و ”اطاق فكر“ حاكميت سرمايه داري در جمهوري اسلامي به وجود آمده است كه او را بر آن داشته، چاره اي بينديشد كه انديشيده است! ببينيم اين ”چاره“، چه سرشتي دارد.
٢- براي تشخيص سرشت آن، بايد آن را شكافت و ديد چه مي گويد. به اين منظور در ذهن ع. سهند، حركت كنيم!
اول- ع. سهند مي خواهد بگويد، «فرهاد»، «اتحاديه اروپا» و «وزير امور خارجه بريتانيا» در تبليغ عليه حاكميت سرمايه داري در ايران، همراه و همصدا هستند؛ از آنجا كه نيروي ”چپ“، به مثابه نيروي ضدامپرياليست، نمي تواند براي تبليغات امپرياليستي عليه حاكميت جمهوري اسلامي ارزشي قايل باشد، از اين روي هم نمي تواند براي سخن «فرهاد» ارزشي قايل گردد؛
دوم- اين القا، نظر تبليغاتي خود را جانشين اصل خبر مي سازد، جانشين خبر بيماري مشكوك و همزمان ميرحسين موسوي و كروبي؛ از اين طريق، مي كوشد انديشه را از انديشيدن در اطراف خبر باز دارد و از احساس مسئوليت براي پخش خبر و روشنگري و افشاگري در اين زمينه، منحرف سازد؛
سوم- ع. سهند مي خواهد ادعانامه «فرهاد» عليه عملكرد حاكميت سرمايه داري و رژيم ولايي را مزورانه به ادعانامه عليه «فرهاد» كه با «اتحاديه اروپا» و «وزير امورخارجه بريتانيا» همراه و همصدا است، تغيير ماهيت دهد.
اين شيوه تبليغ را مي توان در همه تبليغات تجاري و همچنين سياسي در نظام سرمايه داري امپرياليستي يافت.
براي نمونه، كنسرن ”مديا“، تبليغ تجاري خود را با جمله «من احمق نيستم» به پايان مي رساند. به عبارت ديگر، اين كنسرن فروشنده دستگاه هاي ”مديا“، گويا ارزان تر بودن قيمت هاي خود را نسبت به رقبايش، از اين طريق در ذهن خريدار جايگزين مي سازد كه نخريدن از خود را «حماقت» اعلام مي كند! باور به سخن «فرهاد» كه انعكاس خبر مشكوك بيماري موسوي و كروبي است، و خود بازتاب اخبار مداوم بيماري زندانيان سياسي در ايران است، (ناگفته) از اين راه «حماقت» اعلام مي شود، زيرا گويا سخن «فرهاد» با موضع «اتحاديه اروپا» و «وزير امور خارجه بريتانيا» همراه و همصدا است!
با نمونه ديگري آشنا شويم: ”برآدلي مانينگ“ Bradley Manning ، درجه دار آمريكايي است كه كارمند بخش ارتباط ارتش آمريكا در عراق بود. او متهم است كه مدارك هزاران خبر جنايت امپرياليست آمريكا را در دوران اين جنگ در عراق به ”ژوليان آسانج“ Julian Assange ، پايه گذار پايگاه اينترنتي ”ويكي ليكز“ ارسال كرده است. انتشار اين خبرها در اين پايگاه موجي از نفرت را عليه امپرياليسم آمريكا و دستگاه حاكميت امپرياليستي در سراسر جهان موجب شد. يكي از انواع تبليغاتي كه بلافاصله عليه ژوليان آسانج به كار افتاد كه گويا موضعي ”چپ“ و ”انساندوستانه“ – لذا مترقيانه و ضدامپرياليستي – را نيز تداعي مي كرد، اين تبليغ بود كه ژوليان آسانج با اعلام ”غيرتخصصي“ اين خبرها، موجب دستگيري ”برآدلي مانينگ“ شد.
مانينگ از ماه مه ٢٠١٠، به مدت نه ماه «در شرايطي كه بدتر از شرايط در بند بودن انفرادي در ”دالان مرگ“ است»، زنداني شد، بدون آنكه مدعي العموم نظامي با نقض صريح قانون، عليه او ادعامه اي صادر بكند. درست همانند شرايطي كه بر سرنوشت موسوي ها و كروبي نيز حاكم است!
شرايط غيرقانوني و غيرانساني تحميل شده به مانينگ را سروان كوين موور Kevin Moore ، روانشناس ارتش آمريكا، در جلسه دادگاه كه به درخواست مدافع مانينگ و با خواست براي آزادي فوري او تشكيل شده بود، در روز سه شنبه ٢٧ نوامبر ٢٠١٢ در دادگاه نظامي كه در فورت مئيد، مري لاند برگزار شد، اعلام نمود. (روزنامه جهان جوان در آلمان، ٣٠ نوامبر ٢٠١٢)
هدف تبليغ عليه ژوليان آسانج، ممانعت از دفاع از او كه اكنون پناهنده سياسي در سفارت اكوادور در لندن است، توسط نيروهاي ترقي خواه در جهان بود. مي بايستي از او به جاي ژورناليست شجاعي كه جنايت هاي امپرياليسم آمريكا را افشا كرده است، چهره اي خودخواه كه براي منافع خود، فردي كه به او اعتماد نشان داده را گرفتار كرده و لذا فردي ”بد“ و ”منفور“ است، ساخته شده و به نيروهاي ترقي خواه در جهان القا شود.
اكنون نادرستي و بي پايه و اساس بودن تبليغات امپرياليستي عليه ژوليان آسانج با تغيير تاكتيك دفاعي مانينگ كه وكيل او اعلام نمود، برملا شد. تاكنون تاكتيك دفاعي مانينگ، رد ادعاهاي ثابت نشده محافل امنيتي و نظامي آمريكايي درباره انتقال خبرها توسط مانينگ به آسانج بود. از اين طريق مانينگ اتهام ”جاسوسي“ عليه خود را بي پايه و اساس اعلام مي كرد. با تصميمي كه وكيل او در هفته پيش اعلام داشت، نپذيرفتن اتهام ”جاسوسي“ اكنون اضافه بر آن، بر اين استدلال استوار است كه انتقال خبرها كه به منظور آگاهي افكار عمومي در جهان انجام شده است، اصلا با شرايط ذكر شده در قانون درباره اتهام ”جاسوسي“ در انطباق نيست. اين اقدامي روشنگرانه عليه عملكرد غيرقانوني ارتش و دولت و مسئولان دولتي مي باشد. به عبارت ديگر، دفاع از درجه دار شجاع آمريكايي اكنون از طريق صدور ادعانامه سياسي عليه دستگاه نظامي حاكميت امپرياليسم آمريكا دنبال مي شود.
براي بحث ما اين نكته پراهميت است كه شيوه تبليغ امپرياليستي را بشناسيم كه چگونه كوشيد و مي كوشد جنايت خود را با منحرف ساختن افكار عمومي، به جنايت ژورناليست شجاع تبديل كرده، تا او را در ميان نيروهاي ”چپ“ منفرد ساخته و دفاع از او را توسط اين محافل خنثي سازد. كوششي كه در عملكرد ع. سهند نيز در انطباق كامل با آن قرار داشته و از نسخه درس هاي تبليغ تجاري و سياسي در دانشگاه هاي بورژوازي پيروي مي كند.
٣- تاكنون، تنها مكانيسم تبليغات نظام سرمايه داري براي دفاع از خود، توضيح داده شد. هنوز بايد اما نكته پراهميت ديگري در تاكتيك ”عدالت“چي ها از قماش ع. سهند افشا شود، تا شايد توده اي هاي صادق گرفتار در اين تارنگاشت قادر شوند، جايگاه خود را در دفاع از خط مشي انقلابي حزب توده ايران بازيابند. اين نكته، پاسخ به پرسش در باره ”منطق“ دفاع اين افراد از عمال امپرياليسم است كه در عنوان اين نوشتار بيان شده است! ”منطقي“ كه شناخت از آن، درك «ماهيت» شيوه تبليغات تجاري و سياسي امپرياليسم را ممكن مي سازد.
”منطق“ نهفته در اين شيوه تبليغي كه مي كوشد توجه را از ماهيت به سوي توجه به ظاهرامر منحرف سازد، ابزار توجيه و تفهيم مزورانه ”علم“ تبليغات تجاري و سياسي امپرياليسم است كه در دانشگاه هاي آن تدريس مي شود. ”منطقي“ كه موجب شده است كه توده اي هاي صادق در اين تارنگاشت نيز در چنگال آن گرفتار شوند. ماركس اين شيوه نگرش ضدديالكتيكي را شيوه ”نظاره گر ظاهربين“ مي نامد.
«تقاضاي انتقالي»
براي نشان دادن ”منطق“ اين شيوه، ترجمه مقاله بسيار جالب در تارنگاشت ”عدالت“ را به كمك گيريم كه متاسفانه نام مترجم آن ذكر نشده است. منظور ترجمه مقاله ”پرابهاي پات نايك“ از نشريه ”دموكراسي مردم“ (٢٨ اكتبر ٢٠١٢) تحت عنوان ”آيا چپ آلترناتيو دارد؟“ است. در اين مقاله پات نايك در بررسي دقيق و آموزنده اي نقش «تقاضاي انتقالي» را در مبارزات روزمره نشان مي دهد.
بحث پيرامون «تقاضاي انتقالي» را ”توده اي ها“ با عنوان نمودن «سرشت بينابيني» برخي از خواست ها در مبارزات اصلاح طلبان در سه نوشتار و در ارتباط با پيش شرط هاي خاتمي براي شركت اصلاح طلبان در انتخابات پيش روي رياست جمهوري، مطرح نمود. ازجمله در بخش سوم نوشتار ”اخلاق و مذهب در خدمت كي؟“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1858)، ريشه فلسفي و تاريخي پيش شرط هاي خاتمي مورد توجه قرار گرفت. در نوشتار «موضع ”راه توده“ عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1893) و در ”زنده باد مقابله با انحلال طلبي“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1903) نيز جوانب ديگري از «سرشت بينابيني» و يا «انتقالي» پيشنهاد و تقاضاهاي مبارزاتي برشمرده شده اند كه خواننده علاقمند مي تواند به آن مراجعه كند.
در مقاله آموزنده خود، پات نايك ماهيت مبارزه جويانه «تقاضاي انتقالي» را كه داري «سرشت بينابيني» است، توضيح مي دهد. او نشان مي دهد كه چنين تقاضاهايي قادر به بسيج و تجهيز توده ها عليه حاكميت سرمايه داري مي باشد، زيرا تاكتيك هايي در جهت هدف استراتژيك هستند. او شعار لنيني «صلح، نان، زمين» را براي دستيابي به اكثريت آرا براي بلشويك ها در كنگره ”شوراها“ و از اين طريق ايجاد كردن شرايط پيروزي انقلاب اكتبر ١٩١٧ در روسيه، چنين تقاضايي مي نامد و در باره پيشنهاد امروزي ”چپ“ در هندوستان مي نويسد: «آلترناتيو پيشنهادي چپ البته نمي تواند صرفاً [تكيه از من] فراخوان به سوسياليسم باشد، زيرا آن لفاظي پوچي خواهد بود (چون موازنه نيروهاي طبقاتي لازم براي رسيدن به آن در حال حاضر وجود ندارد و بايد ساخته شود)؛ آلترتانيو ماهيتاً چيزي خواهد بود كه لنين «تقاضاي انتقالي» ناميده است، تقاضايي كه فراتر از [چارچوب] نظام نمي رود، اما طبقات حاكم از عمل به آن در شرايط مشخص ناتوانند. [تقاضاي مرخصي آخرهفته به زندانيان سياسي در ايران، و يا پرداخت حقوق كارگراني كه به علت به تعطيل كشيده شدن توليد كارخانه ها، بيكار مي شوند، از صندوق بيكاري، داراي چنين سرشتي است.]
تقاضاهاي انتقالي، در عين اين كه ابزار مبارزه هستند، ضرورتاً نبايد طوري باشند كه نظام بطور واقع بينانه نتواند آن ها را عملي نمايد. مزايايي كه از طريق عملي شدن اين تقاضاها به مردم مي رسد، تنها به آن ها دل و جرأت مي دهد، تا تقاضاهاي انتقالي حتا بيشتري را مطرح نمايند. و در صورت تحقق يافتن يك سري از نقاضاهاي انتقالي، چپ مي تواند يك برنامه حتا راديكال تر جانبدار مردم را در مقابل آن ها قرار دهد، برنامه اي كه مي توان بر محور آن، مردم را براي مبارزات بيشتر بسيج نمود.»
پات نايك اثربخشي «تقاضاي انتقالي» را در تغيير تناسب قوا در جامعه به سود مردم اعلام مي كند: «بنابراين، دنبال كردن هر سياست آلترناتيو بايد به معني درهم شكستن اين توازن [قوا در جامعه]، آغاز يك تغيير در آن باشد كه يك ديالكتيك آلترناتيوي را به وجود آورد.»
پات نايك ويژگي «تقاضاي انتقالي» را در آن مي داند كه «باعث ”بهم ريختن هايي“ بشود كه ”كشتي را تكان مي دهند“». به نظر او اگر پيشنهادها باعث «بهم ريختن ها» نشود، ديگر سرشت انتقالي نداشته، و «”چپ“ … دنباله رو اردوي سرمايه مالي بين المللي [از كار در مي آيد كه] ”با آميزه اي از ترس، احترام و شگفتي، زل زده به ماتحت سرمايه مالي جهان“ (نقل به معنيِ جمله فراموش نشدني پلخانف)» مي نگرد!
از آن روي به اين نقل طولاني، اما ضرور و آموزنده، از مقاله شايان توجه پرابهات پات نايك نياز بود، تا نشان داده شود كه ”چپ“ و به طريق اولي حزب طبقه كارگر براي تغيير و «درهم شكستن توازن قوا در جامعه» در ابتدا نياز به يك برنامه و خط مشي انقلابي دارد. برنامه و خط مشي كه برپايه تحليل از مرحله رشد تاريخي جامعه، به بياني ديگر از مرحله انقلاب اجتماعي به دست مي آيد. تنها پس از يافتن اين هدف استراتژيك است كه حزب طبقه كارگر مي تواند ”هر“ متحدي را، از گذراترين تا متزلزل ترين ها، براي اين يا آن «تقاضاي انتقالي» بسيج كند.
بايد به قول رفيق علي خاوري، جسارت فكر كردن داشت! يك لحظه بپذيريم كه اين پندار ”عدالت“چي ها درست است كه گويا احمدي نژاد و جريان او، ”به نوعي“ ضدامپرياليست هستند. از اين پندار، مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه بايستي از آن ها در برابر مخالفانشان دفاع كنيم. اما، باوجود اين برداشت پندارگونه، نمي تواند اين دفاع را تنـها به انعكاس نظريات آن ها محدود نمود. در چنين وضعي نيز مي بايستي ما گوشزد مي كرديم كه آقاي احمدي نژاد، هنوز هم درنيافتي كه مبارزه عليه ارتجاع، به جز با بسيج و تجهيز توده ها ممكن نيست؟ خواست تو براي بازديد از زندان ها، «تقاضاي انتقالي» نيست! چانه زدني فقيرانه و حقيرانه در برابر ارتجاع است. اگر مي خواستي موضعي ”مردمي“ داشته باشي، مي بايستي تقاضا مي كردي كه به زندانيان سياسي براي آخر هفته ها مرخصي داده شود. با چنين «تقاضاي انتقالي»، تو از طريق بسيج توده ها، ارتجاع را، اگر آن ها مخالفان تو هستند، زير فشار قرار مي دادي و راه را براي «تقاضاي انتقالي» ديگر توده ها مي گشادي!
”عدالت“چي ها و توده اي هاي صادقي كه در تاروپود مزورانه آن ها گرفتارند، از اين روي نمي توانند اين چنين در ”عدالت“ بنويسند، زيرا فاقد يك خط مشي انقلابي هستند. آن ها تحليل خود را از شرايط حاكم بر جامعه، از مرحله رشد تاريخي، از مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك آغاز نكرده اند، بلكه با مطلق نمودن مساله ”اتحاد“ها در جامعه، بدون شناخت هدف مرحله اي و استراتژيك، به طور قانونمند، ضرورتا و جبرا به دنباله روي جريان خرده بورژوايي تبديل شده اند كه به علت پايبندي آن به عقب افتاده ترين تصورات فلسفي- نظري- مذهبي، مي تواند تنها نقش بكلي گذرايي و ارتجاعي در تاريخ مبارزات مردم ميهن ما ايفا سازد و ايفا ساخته است.
توده اي هاي صادق در ”عدالت“، ناخواسته هدف استراتژيك به ثمر رساندن انقلاب ملي- دموكراتيك را در برابر هدف تاكتيكي يافتن ”متحد“ قرار داده اند، به جاي آنكه ديالكتيك وحدت اين دو هدف استراتژيك و تاكتيكي را درك كنند و براي تحقق آن مبارزه نمايند. رابطه ديالكتيكي هدف تاكتيكي و استراتژيك، قرار داشتن هدف تاكتيكي در خدمت دستيابي به هدف استراتژيك است. به عبارت ديگر، در ابتدا بايد هدف استراتژيك تعيين گردد و سپس تاكتيك هاي در خدمت دستيابي به هدف استراتژيك جستجو شود. شعار «صلح، نان و زمينِ» لنين، شعاري در خلا نبود. انتخاب اين شعار داهيانه توسط ديالكتيسين برجسته بلشويكي، به خاطر وجود وابستگي و ارتباط «خواست انتقالي» با خواست به ثمر رساندن انقلاب كارگري- سوسياليستي انجام شد.
عدم درك ديالكتيك رابطه هدف استراتژيك و تاكتيك هاي روز، تقدم نخستين نسبت به دومي و همچنين در برابر هم قرار دادن آن ها، آن مكانيسمي را تشكيل مي دهد كه ”عدالت“چي ها و ”راه توده“ قلابي را به نظاره گر «ماتحت سرمايه داري» (پلخانف) بدل ساخته است!
هنگامي كه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با شناخت رابطه تنگاتنگ ديالكتيكي ميان خواست ”آزادي“ و ”عدالت اجتماعي“ در اين مرحله از نبردهاي اجتماعي، خط مشي انقلابي خود را بر وحدت دو تقاضاي زحمتكشان و مردم قرار مي دهد، مي تواند به افشاگري عناصري از قبيل ابراهيم اصغرزاده پرداخته و بنويسد و اعلام كند كه: «رژيم ولايت فقيه با تشديد تحريم ها و بحران اقتصادي اي كه با آن دست بگريبان است، با نگراني به آينده نگاه مي كند. … تغيير و تحولاتي را شاهديم كه نشان دهند صف بندي هاي جديدي است كه حذف آرام و بي درد و سر احمدي نژاد نقطه مركزي آن است. اگرچه چنين پديده اي در بين ”اصول گرايان“ كه در انتخابات ٨٨ تمام قد بر ضد خواسته هاي مردم ميهن مان، به پشتيباني از احمدي نژاد پرداختند، تعجب كسي را بر نمي انگيزاند، اما به نظر مي رسد كه اصلاح طلبان را نيز به نوعي وارد دعواي اين دو جناح ارتجاعي و ضد مردمي رژيم حاكم كرده است. اين پديده در صورتي كه دستاوردهاي مثبتي را نصيب مردم رنج كشيده ميهن ما بكند، نمي تواند مورد حمايت نيروهاي مترقي قرار نگيرد، اما پديده خطرناك و فوق العاده هشدار دهنده اي [تكيه از من] كه در اين ميان بايستي با دقت ارزيابي شود، اين است كه استفاده از اختلاف هاي جناح هاي حكومتي به سود حمايت از جريان يا جريان هايي كه برنامه هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي شان هيچ گونه سنخيتي با خواست ها و مطالبه هاي مردم ندارند، خاك پاشيدن به چشم مردم است [تكيه از من].» (”اوج گيري اختلاف هاي جناح هاي حكومتي و خطر مماشات طلبي اصلاح طلبان“،نامه مردم، شماره ٩٠٨، ٢٩ آبان ١٣٩١ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1795).
تفاوت نظر ”راه توده“ قلابي كه از پيشنهاد «دولت وحدت ملي» هاشمي رفسنجاني دفاع مي كند كه هدف نهايي آن چيزي جز تداوم حاكميت ”سلطنت مطلقه ولايي“ و بقاي خود در آن نخواهد بود، يا تفاوت نظر ”عدالت“ كه تمام توان تبليغاتي خود را در دفاع از جريان احمدي نژاد متمركز كرده است كه با تهديد به ”افشاگري“ براي حفظ خود مي كوشد، كوششي كه به «تقلاي اوباشانه خرمگسي بر جدار شيشه» (احسان طبري، ”با پچپچه هاي پاييز“، بخش ٤) مي ماند، (و همچنين تفاوت نظر برخي از اصلاح طلبان براي رسيدن به توافق هايي در سطح پذيرفتن ”سلطنت مطلقه ولايت فقيه“)، آري تفاوت اين تاكتيك ها با خط مشي انقلابي حزب توده ايران در آن است كه آن ها با نداشتن برنامه و خط مشي مبتني بر انديشه و تحليل ماركسيستي- توده اي، مي خواهند از طريق بندبازي ژورناليستي و به كمك شيوه تبليغات تجاري سرمايه داري، خود را ”چپ“ و ”توده اي“ بنمايانند و بيش از آن خواستار رهبري طبقه كارگر و حزب آن نيز باشند، درحالي كه به طور واقع بينانه هر دو به «دنباله روي سرمايه مالي بين المللي» و لايه هايي از سرمايه داري داخلي تبديل شده اند و «با آميزه اي از ترس، احترام و شگفتي، زل زده به ماتحت سرمايه مالي جهان» و داخلي مي نگرند.
زمان آن مدت هاست فرا رسيده است كه توده اي هاي صادق در تارنگاشت ”عدالت“، يا در اطراف ”راه توده“ قلابي و در جريان هاي مشابهه ديگر، با دفاع از خط مشي انقلابي حزب توده ايران، نقش خود را در بسيج و تجهيز طبقه كارگر و ديگر ميهن دوستان ضد ديكتاتوري و ضدامپرياليستي، يعني در راه به ثمر رساندن انقلاب ملي- دموكراتيك مردم ايران ايفا سازند. بدون داشتن خط مشي انقلابي، يافتن متحدان واقعي و همچنين گذرا و متزلزل ممكن نخواهد بود. بدون داشتن خط مشي انقلابي، نمي تواند نيروي نو نقش ضروري آموزش نيروها و جريان هاي خرده بورژوازي را با موفقيت و با ماهيت ترقي خواهانه ايفا ساخته و پذيرفتن هژموني انديشه ”برنامه حداقل كارگري“ را مستدل سازد. اين ها درسي است كه مي توان از مقاله آموزنده پرابهات پات نايك دريافت.