سخن روز شماره: ۹۴ (۲۰ دی ۱٣۹۷)
در «گفتگوی اخبار روز با صاحب نظران درباره اوضاع ایران»، رفیق گرامی محمد مالجو به پرسش های رفیق گرامی علی مختاری پاسخهای شایان توجهی مطرح می سازد. عنوان گفتگو «چپ باید به قامت نیرویی سیاسی درآید» است.
آنچه مصاحبه را برجسته می سازد، تنها مضمون پاسخها نیست که به تنهایی مطالعه ی آنها دارای نکات آموزنده است. آنچه توجه به مضمون مصاحبه را ضروری می سازد، اسلوب به کار برده شده در پاسخ هاست. نگارنده مایل است، در این سطور به بررسی اسلوب ارزیابی رفیق گرامی محمد مالجو از اوضاع ایران بپردازد. بررسی اسلوب را نگارنده با توجه به توصیه نظریه پرداز در پایان مصاحبه اجتنابناپذیر ارزیابی می کند. رفیق مالجو به درستی خواستار حذف «مشاجره های گزنده» است (ص پنج). میدانیم که بررسی اسلوب تجزیه و تحلیل پدیدهها دارای چنین سرشتی نیست.
در توصیف توان نظریه پردازی اقتصاددانِ صاحب نظر، اخبار روز در آغاز می نویسد: «رویدادها را لایه لایه از هم سوا می کند، آنها را بررسی میکند و سپس با زبردستی این قطعات را به هم پیوند میزند و پیکری میسازد قابل لمس از وضعیتی که امروز در ایران پیش رو داریم.»
خواننده ی دقیق باید اذعان دارد که توانایی زبردستانه نظریه پردازی در پاسخهای ارایه شده از اوضاع ایران دقیقاً «پیکری» را قابل شناخت میسازد که علی مختاری برمی شمرد. ولی، همانطور که در زیر نشان داده خواهد شد، این پیکر و پیوند قطعات آن به سختی قادر است نیروی چپ را به نیروی سیاسی موثری در ایران بدل سازد. علت عمده ی نارسایی مضمون، ناشی از اسلوب به کار گرفته شده است. زیرا به سختی بتوان به کمک ارزیابی از سطح وقایع و ایجاد پیوند صوری میان آن ها، برای «نیروی چپ» لباسی برازنده دست و پا نمود، چه رسد به آنکه به این جنبش «قامت» سیاسی برازنده ی در شرایط تاریخی کنونی در نبرد طبقاتی در ایران ارزانی داشت.
دیرتر خواهیم دید که اقتصاددانِ نظریه پرداز، با اسلوب تجزیه و تحلیل به کار برده شده، وقایع را از دید حاکمان لایه لایه میکند و بهم پیوند می زند. دیدگاه طبقه کارگر و “چپ“ در این ارزیابی جایی کناری و در سطح “ستر عورت“ داراست.
اول– اسلوب بررسی، اسلوب بررسی «نیروی چپ» نیست!
پرسش نخست اخبار روز در روز 4 دی 1397 مطرح شده است. هنگامی که صحنه ی اصلی اجتماعی در ایران تحت تأثیرات مبارزات توسعه یابنده ی طبقه کارگر و دیگر لایههای زیر فشار اجتماعی قرار دارد. این پرسش شفاف و فراخ است: «در ایران چه خبر است؟»
پاسخ نیز درواقع دقیق است و نشان قدرت دید اقتصاددان است. علت علّی «بحران کنترل ناپذیر .. اقتصاد ایران» را استاد اقتصاددان چنین توصیف می کند: «اقتصاد ایران در اثر ابتلا به گرایش ساختاری اصولاً مدت هاست که مستعد بحران کنترل ناپذیری بوده است.» بدین ترتیب، وجود بحران کنترل ناپذیر اقتصادی– اجتماعی– فرهنگی– مدنیتی در جامعه ی ایرانی مورد توجه و تأیید قرار دارد.
توجه خوانده با فرمول «ابتلا به گرایش ساختاری» در بیان یک استاد اقتصاد، به درستی به صحنه ی اصلی هستی جامعه جلب می شود. به وضع بحرانی اقتصاد کشور. به کار بردن فرمول «ابتلا به گرایش ساختاری» توسط نظریه پردازی که در ایران زندگی می کند، قابل فهم است. نشان این کوشش است که با بی احتیاطی در بیان، به قبای کسی برخوردی غیرصلاح نشود. مهم آن است که علت علّـی «بحران کنترل ناپذیر» مطرح و مورد بررسی قرار گیرد. شکل بیان عمده نیست.
اکنون انتظار میرود که در ادامه ی سخن، به زبانی ملایم و بی خطر، فکر مطرح شده درباره ی بحران ناشی از «گرایش ساختاری» ادامه یابد و برای خواننده علت «بحران کنترل ناپذیر» از منظر “چپ“ توصیف گردد. چپ ایران که باید «به قامت نیرویی سیاسی درآید» از درون تعریف ارایه شده به چه نتیجهگیری میپردازد و پرسش «در ایران چه خبر است؟» را در روز 4 دی ماه 1397 چگونه می بیند؟
متأسفانه توضیح رشته ی منطق انتخاب شده در پاسخ، یعنی توضیح علت علّـی بحران، ادامه نمی یابد. نظریه پرداز با پذیرش منطق حاکمان، علت بحران را به وقایع در خارج از ایران منتقل می سازد. وقایعی که با بحران در ارتباط هستند، اما علت علّـی بحران را تشکیل نمیدهند که استاد اقتصاددان آن را «ابتلا به گرایش ساختاری» خاصی اعلام کرده است. او با نقض سخن پیش خود، علت «بحران کنترل ناپذیر» را در کلیت آن به خارج از ایران منتقل می کند که در رسانههای مجاز در ایران به وسعت مطرح می شود! گویا دیگر «گرایش ساختاریِ» ناشی از اجرای اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم با عنوان «اسلامی» نقشی در ایجاد شدن بحران ندارد. از این طریق استدلال حاکمان به استدلال “چپ“ بدل می شود!
همانجا در پاسخ به پرسش اول، گناه به گردن ترامپ و برجام و پس از برجام و ارز و غیره گذاشته می شود که البته نادرست نیست. اما رشته اندیشه و سخن را در ارزیابی از «در ایران چه خبر است؟» منحرف می سازد. شکل تأثیر عنصر خارجی را مطلق گرانه مطرح می سازد، اما مضمون دستوری را که حاکمان سه دهه است به مورد اجرا گذاشته اند، یعنی «گرایش ساختاری» به حاشیه فرستاده می شود. خواهیم دید که دستورات سازمان های مالی امپریالیستی در پاسخ به پرسش نخست، «در ایران چه خبر است؟» و در پاسخهای دیگر هیچ جایی، جایی نمی یابد و هیچ نقشی را در استدلالها برای نشان دادن علت «بحران کنترل ناپذیر» ایفا نمی کند.
انگار “چپ“ تنها «با سایر نیروهایی که دموکراسی و عدالت اجتماعی و سکولاریسم و جمهوری خواهی و صیانت از محیط زیست» را خواستارند، تنها خواستار تغییرات در روبنای جامعه است. گویا باید زیربنای بحران زده ی جامعه و اقتصاد سیاسی حاکمان همچنان ادامه یابد! در صفحه شش مصاحبه این خواست ها مطرح می شوند، اما از خواست پایان دادن به «سیاست های اقتصادی نولیبرال» که در ص سه به عنوان علت بحران مطرح شده است، سخنی به میان نمی آید. انگار چپ باید در کنار جمهوری خواهان و حتی سلطنت طلبان سکولار قرار گیرد!؟ گویا “چپ“ میخواهد مانند آنها حتی دستی به «گرایش ساختاری» حاکم که «بحران کنترل ناپذیر» را ایجاد کرده است نزند!؟
خواهیم دید که پاسخها به پرسش های بعدی نیز با ردیف کردن ظاهر وقایع، با ردیف کردن مکانیزم های کارکرد سیاست ارتجاع داخلی و خارجی، گروههای مختلف حاکمان و اپوزیسیون ارتجاعی سلطنت طلب و انواع دیگر پدیدههای «عینی» و واقعیت امرها محدود می شود. نکتههایی که نادرست نیستند، اما برای درک شرایط حاکم بر ایران، عنصر غیرعمده را تشکیل می دهند.
ژرفش نبرد طبقاتی در ایران که با دستگیری و شکنجه مبارزان کارگری و دیگر فعالین میهن دوست همراه است، در ارزیابی از شرایط به فراموشی سپرده می شود. در هیچ سطری در استدلالها مطرح شده در پاسخ ها طرح نمی شود. به سخنی دیگر غیرعمده برجسته و مطلق می گردد. عمده از جلوی دید دور می شود. گم می شود!
«پیامد وخیم تحریم ها .. خروج آمریکا از برجام .. گژکارکردی های جایگاه ایران در اقتصاد بینالمللی [؟] …» جای تحلیل شرایط نبرد طبقاتی جاری را در روز 4 دی ما 1397 میگیرد.
چنین شیوه ی تحلیلی در پاسخ به پرسش های دیگر نیز ادامه می یابد. در ارتباط با «گفتمان اصلاح طلبی» در ایران در پرسش ص دوم، نمونه ی چشم گیر دیگری از اسلوب طرح ظاهر وقایع قابل شناخت است. تعریفی از مقوله ی اصلاح طلبی ارایه نمی شود. این مقوله و تأثیر آن بر روی وقایع کنونی در ایران نه نفی میشود و نه مورد تأیید قرار می گیرد. ارزیابی از سرنوشت «گفتمان اصلاح طلبی» که موضوع پرسش است ارایه نمیشود. گفته نمی شود که آیا در شرایط مشخص حاکمیت سرمایه داری کنونی در ایران و شکل دیکتاتوری و سلطه ی داعش گونه حاکمان، آیا «اصلاح طلبی» پنداری است ناممکن؟ و یا تاکتیکی است ممکن برای حاکمان به منظور حفظ و ادامه ی هژمونی حاکمیت خود بر سرنوشت هستی ایران و مردم آن؟
در عوض باری دیگر ظواهر برخوردهای جناح ها ردیف میشود و از آن به نتیجهگیری پرداخته می شود: «شکاف میان ملت و حاکمیت در اعتراضات پیشا دی ماهی .. و پسا دی ماهی ..»، بخش بزرگی از استدلال را در برمی گیرد. در استدلال «سرشت اعتراضات»، سرشت یورش زحمتکشان و لایههای مختلف مردم علیه سیاست اقتصادی– اجتماعی– فرهنگی حاکمان توضیح داده نمی شود. ریشه ی علّـی پدیدار شدن «اعتراضات» بیان نمی شود. بلکه گفته می شود: «اعتراضات پسادی ماهی غالباً بیاعتنا به منازعات درون حاکمیتی به منصه ی ظهور می رسد.» بازهم شکل عمده و مضمون غیرعمده است!
البته ضروری است که “چپ“ شناختی از زد و خورد های پشت پرده میان لایه های حاکمیت داشته باشد، و از آن برای شکل مبارزات خود به نتیجهگیری بپردازد، استدلال نباید اما تنها بر شناخت چنین برخوردهای درون حاکمیت قرار داده شود.
هنگامی که اما استدلال درست در پاسخ به پرسش نخست در مصاحبه به کنار رانده می شود، رشته ی علت علّـی بحران دنبال نمی شود، طبیعی است که اندیشه چارهای ندارد جز ابداع فرمول «پیشادی ماهی» و «پسادی ماهی» برای اعتراضات بپردازد و آنها را به مثابه ی مقوله ای خاص برداشت کند و جای تعریف آنها را به مثابه ی “مرحله“ای خاص برای نبرد ارتقا دهد. اسلوب نادرست، منطق درست را در آغاز مصاحبه پامال می کند.
به همین علت نیز فرمول «پیشادی ماهی» و «پسادی ماهی» سرهم نوشته می شود! با سرهم نوشتن گویا مقوله ی خاصی در برابر ما قرار دارد؟! و باید نیرو و فرصت را برای بررسی آن خرج کرد. آیا آن وقت عجیب است که پرسش اصلی و سرنوشت «گفتمان اصلاح طلبی» در استدلال گم شود و جایی نداشته باشد؟
تقسیم کاری های غیرعمده ی «پیشا دی ماهی و پسا دی ماهی» البته آن هنگام از استه تیکِ در بیان برخوردار است که مضمونی خاص و عمده را نشان دهد و قابل دریافت سازد. برای نمونه، اگر ویژگی آنها بتواند به عنوان نشانی ارزیابی شود برای درک ژرفش بحران همه گیر نظام سرمایه داری وابسته ی حاکم به اقتصاد امپریالیستی. هنگامی که بتوان آنها را به معنای بحران عمومی حاکمیت ارزیابی نمود، و امثال آن. این تقسیم کاری های غیرعمده اما قادر به شناخت تضاد اصلی میان حاکمان و محکومان نیست. قادر نیست شرایط نبرد طبقاتی جاری را برای “چپ“ قابل شناخت سازد و آن را به «نیرویی سیاسی» جایگزین بدل نماید که موضوع مصاحبه است. آیا میتواند مدعی شد که تضادهای برشمرده شده میان لایههای مختلف حاکمان به معنای حمایت برخی از آنها از «گرایش ساختاری بحران»ساز است و لایه ی دیگر مخالف چنین سیاست اقتصادی است؟ هم سویی و هم دستی همه ی لایههای حاکمان در ایران، اختلافات درونی آنها را به سطح برخوردهای سطحی بر سر سهم خود پایین میآورد و از این رو پدیدههای غیرعمده را در نبرد طبقاتی کنونی در ایران تشکیل می دهد.
شرایط نبرد طبقاتی واقعی را در ایران می توان اکنون در شکل متین اعتراضی– اعتصابی کارگران، معلمان، رانندگاه، بازنشستگان، دهقانان، جوانان و دانشجویان مشاهده نمود که ادامه یافته و رشد کرده است و نشان ژرفش نبرد طبقاتی در جامعه است. کامپاین علیه شکنجه اسماعیل بخشی، مبارزه کارگر هفت تپه و رفقای دیگر او در ایران است که اخبار روز آن را روزانه بازتاب میدهد و شرایط ژرفش نبرد طبقاتی را در جامعه قابل شناخت میسازد که یکی از پیامدهای آن تشدید بحران میان لایههای حاکمیت است که در وقایع دی ماه نیز میتوان آثار آن را یافت و جنبههایی از آن را برجسته نمود.
با بررسی سطح وقایع و عمده کردن غیرعمده ها، چپ اسلوب اصلی تجزیه و تحلیل وقایع را در جامعه برباد می دهد. تن به پذیرش ادعاهای رسانههای تبلیغی حاکمان می دهد. درباره ی «اعتراضات پسا دی ماهی» در پاسخ با گوشه چشمی تصدیق میشود که «اعتراضات .. غالباً بیاعتنا به منازعات [میان لایههای حاکمان] عیان» می شود. به سخنی دیگر دارای علت علّی دیگری است. ارایه ی چنین بیانی اما تحلیل از نبرد طبقاتی در جامعه نیست، برشمردن و توصیف ظاهر امر وقایع است که نقش همان ستر عورت را ایفا می سازد.
پرسش های دیگر طرح شده را هم میتوان از منظر اسلوب بررسی به کارگرفته شده مورد توجه قرار داد، اما درواقع ضروری نیست. خواننده هشیار میتواند شیوه ی برشمردن و توصیف سطح وقایع را در همه ی پاسخ ها دریابد که جایگزین یک تحلیل چپ از شرایط نبرد طبقاتی در ایران را آشغال نموده است. پاسخها با چنین اسلوب بررسی در سطح پاسخهای ژورنالیستی و سرگرم کننده باقی می مانند. در شرایطی که ژرفش نبرد طبقاتی در ایران با گام های استوار به پیش میرود تا به سطح جنبشی سازمان یافته و سراسری و با شعاری مشترک و عموم خلقی علیه خصوصی سازی و نابودی حقوق مردمی و ملی بدل گردد.
برای نمونه علی مختاری در ارتباط با تبلیغات حاکمان، به ترفند آنان اشاره دارد که «می کوشد این تلقی را جا بیندازد که مضمون اعتراضات اقتصادی است و نه سیاسی و در مطالبات معترضان عبور از جمهوری اسلامی مطرح نیست. اما ما شاهد هستیم که در بیانیه ها و نظاهرات خودجوش و یا سازمان یافته ی کارگران، معلمان و سایر اقشار از مطالبات دفاعی از قبیل دستمزد معوقه، امنیت و اشتغال تا نفی جمهوری اسلامی طرح میشود ..».
به سخنی دیگر، رفیق گرامی علی مختاری و دیگر رفقای هیئت تحریریه اخبار روز که روزانه با زحمت و پیگیری قابل تحسین اخبار نبرد طبقاتی را در ایران دنبال میکنند و به بازتاب آن در صفحه نقش پر اهمیتی را در کمک به پیش برد این نبرد ایفا می سازند، که جا دارد در همین جا برای زحمات آنان تشکر کرد، با پدیدهای روبرو هستند که در پرسش خود مطرح می سازند.
این رفقای شاهد پیوند خوردن میان خواست های مطالباتیِ– دمکراتیک کارگران با خواست های سیاسی آن ها در ایران هستند. آنها میبینند و این واقعیت را روزانه به صفحه اخبار روز انتقال میدهند که کارگران به این نتیجهگیری رسیدهاند که برای دریافت دستمزد عقب افتاده ی خود، باید به سیاست خصوصی سازی و نابودی حقوق دمکراتیکِ سندیکایی خود پایان دهند و به این منظور باید بکوشند نظام اقتصادی دیگری را در ایران حاکم سازند. مساله «عبور از جمهوری اسلامی» به مساله ی مرکزی بدل می شود. این رفقا به روشنی فرارویدن خواستههای دمکراتیک– مطالباتی طبقه کارگر و دیگر لایههای زیر فشار را به خواسته سیاسی در می یابند. لذا در پرسش در ص دو با هشیاری و واقعبینی، توسط این رفقا این پرسش مطرح و توسط رفیق مختاری طرح می گردد: «.. آیا میتوان از یک سمت گیری مشخص و هدفمند اعتراضات جاری سخن گفت؟ آگر آری، نشانههای آن چیست؟»
پاسخ متأسفانه از توصیف اراده گرایانه ظاهر قضیه و ظاهر پدیده فراتر نمی رود! باری دیگرتوصیف «اعتراضات پیشا دی ماهی .. [و] پسا دی ماهی» مطرح می شود. «فضاهای مجازی» و جایگاه آنها در ارتباط با «تقریر علنی خواسته ی عبور از جمهوری اسلامی» در برابر «فضاهای واقعی» قرار داده میشود که در اولی «آزادی بیان صریح و علنی» است، در حالی که در دومی «با قضیه ای معکوس مواجه ایم».
باید انصاف داشت، شاید نظریه پرداز به علت قرار داشتن در «فضای واقعی» و دست زیر ساطور داشتن، نمیتواند به پرسش، پاسخی تحلیل گرانه بدهد، و از این رو تنها به توصیف سطح واقعیت بسنده می کند؟ شاید نمی تواند بگوید، آری، رژیم دیکتاتوری ولایی به عنوان نماینده اجرایی منافعِ نظام سرمایه داری حاکم که به طور یک دست به اجرای دستورات سازمان های مالی امپریالیستی تن داده است، و سرنوشت خود را به اقتصاد سیاسی امپریالیستی– اسلامی گره زده است، قادر و مایل به کوچکترین عقب نشینی در برابر ساده ترین خواست مطالباتی زحمتکشان یدی و فکر نیست. لذا حل خواستههای دمکراتیک– مطالباتی در شرایط کنونی ناممکن شده است. دریافت دستمزد عقب افتاده ی کارگران، جز با گذار از نظام حاکم سرمایه داری ممکن نیست!
شاید تصور شود که اقتصاددانِ نظریه پرداز به علت دست زیر ساطور داشتن، نمیتواند ارزیابی چپ خواستار تغییرات بنیادین در ایران را از شرایط حاکم بر ایران بپذیرد و آن را مطرح سازد. خواهیم دید که چنین برداشتی واقعبینانه نیست. نظریه پرداز نه تنها با ارزیابی چپ انقلابی موافقتی ندارد و آن را نمی پذیرد، بلکه هنوز امید خود را به برنامه اصلاح طلبی از دست نداده است.
نظریه پرداز گرچه در جایی دیگر به درستی نادرستی پنداشت اصلاح طلبی را برای رژیم ولایی، همانند مطالبات سلطنت طلبان برای آینده ی ایران را نفی و مردود اعلام کرده است، باوجود این امید به «اصلاح» از بالا را از دست نداده است. در واقع در ته دل امیدوار است که “دست غیبی“، شاید یک کودتای اصلاح طلبانه از نوع لوئی بناپارت که مارکس در کتاب مشهورش برمی شمرد، از راه برسد و راه را بگشاید! او امیدوار است که «رفرمیست ها» از ورطه سقوط در «شکست نهایی و قطعی» نجات یابند: او این امید را به صورت شرطی با «اگر» مطرح می سازد، اما امید در این شرط می درخشد: «اگر اولاً بحران های کنونی استمرار و تعمیق یابند [؟ مصاحبه روز 4 دی ماه 1397 انجام شده است!]، و ثانیاً نیروهای رفورمیست در اجرای پروژه شان با شکست نهایی و قطعی مواجه شوند [؟ گویا هنوز نشده اند؟] و ثالثاً .. رابعاً بدیل سیاسی معناداری نیز برای نظام جمهوری اسلامی به تدریج تکوین یابد، تقریر صریح خواسته ی عبور از ج. ا. به میزان پیش تری در متن اعتراضاتی که در فضاهای حقیقی شکل میگیرند …» پا خواهد گرفت.
به سخنی دیگر، منطق سخن از واقعیت عینی موجود، از ذهنیت رشد یابنده ی اعتراضی– اعتصابی برای تغییرات بنیادین در جامعه حرکت نمی کند. روند در جریان انقلابی را نمیبیند و یا اگر آن را حس میکند با آن موافق نیست. اگر ها و مگر ها بیان امید به سر عقل آمدن راست و معجزه ی «اصلاح طلبان» است! آیا “چپ“ با چنین اسلوب تحلیلی از واقعیت میخواهد «به قامت نیرویی سیاسی درآید»؟
امیدواری نظریه پردازِ اقتصاددان به سرنوشت «اصلاح طلبی» در ایران در پاسخ به پرسش بعدی در ص سه نیز خود می نماید. نظریه پرداز که به گفته ی رفیق علی مختاری با دقت بر کارکرد “قانون ظروف مرتبطه“ آگاهی دارد، با ایجاد «پیوند و تأثیر متقابل رویدادها» در پاسخ به پرسش بعدی، امیدواری خود را از«کارکرد سیاسی اصلاح طلبان» ابراز می دارد.
پرسش رفیق مختاری صریح و روشن است. او پرسش پیش را درباره ی جایگاه تاریخی «اصلاح طلبی» در ایران مطرح می سازد. می پرسد، «آیا نقش جریان اصلاح طلبی در سپهر سیاسی ایران پایان یافته و دیگر نمیتواند در سمت تغیبر تحولات تأثیر بگذارد؟»
همانطور که دیده می شود، در پرسش صحبت از “اصلاح طلبان“ نیست، صحبت از پدیده ی «اصلاح طلبی» به عنوان تغییرات تدریجی در جهت ترقی خواهی اقتصادی– اجتماعی در جامعه است. در سطور پیش موضع چپ انقلابی در این زمینه مطرح شد. از درون کارکرد طبقات حاکم نشان داده شد، که حاکمان قادر به عقب نشینی حتی برای پرداخت دستمزد عقب افتاده ی زحمتکشان نیستند. دستگاه امنیتی– قضایی خود را به ابزار ترور دولتی علیه زحمتکشان یدی و فکری، علیه بازنشستگان، علیه دختران جوانی که دیگر تحمل روسری اجباری را ندارند، علیه زندانیان سیاسی که قطره قطره می میمیرند بدل ساخته است. رهبر کارگری را تا سرحد کشتن شکنجه میدهند و با داروهای روانکاه غذاب میدهند، با شنود برای تلاشی وحدت خانواده او می کوشند و … در چنین شرایطی کدام نشانه از امکان «اصلاح طلبی» وجود دارد که بتوان به کمک آن حتی سرابی را در این زمینه نشان داد؟
لذا نظریه پرداز میتواند تنها با پاسخی منفی، ارزیابی خود را از واقعیت عینی بیان دارد. او چنین نمی کند. به شیوه تاکنونی به توصیف ظاهر روندهایی میپردازد که ملات «پیوند» میان آن ها، عمده نشان دادن غیرعمده هاست. تا عمده ی واقعی، یعنی پایان «اصلاح طلبی» در ایران در پرده ی ابهام باقی بماند.
توصیف ظاهر پدیده و مکانیسم های کارکردی آن را رفیق گرامی مالجو در پاسخ مطرح می سازد. او به ایجاد پیوند میان «کارکرد اصلاح طلبان [تکیه از ف ع] در سپهر سیاسی ایران [که] عمدتاً در مقطع انتخابات» تظاهر کرده است میپردازد تا آن را به عنوان «حافظ دفاعی برای شهروندان» القاء سازد و از آن به این نتیجهگیری بپردازد که با «سپردن قوای مجریه و مقننه [توسط مردم در انتخابات] به نیروهای اصلاح طلب، [مردم] بتوانند از شر نیروهای اقتدارگراتر تا حدی در امان بمانند ..»!
تکرار کنیم. پرسش درباره ی «نقش جریان اصلاح طلبی» در ایران کنونی است. به سخنی دیگر این پرسش مطرح است که آیا با توجه به شرایط مشخص حاکم بر ایران، پدیده ی اصلاحات تدریجی در ایران، مقوله ای واقعبینانه است تا نیروی چپ با تکیه به آن سیاست خود را تنظیم کند، تا «به قامت نیرویی سیاسی درآید»؟
«پیوندی» که اما رفیق نظریه پرداز ایجاد میسازد تا «وجه کارکرد اصلاح طلبان» را توصیف کند، به نقش آنان در «دفاع از کل نظام» برمی گردد! او می گوید: «اما دومین وجه کارکرد سیاسی اصلاح طلبان چه؟ آیا کماکان موفق خواهند شد حفاظی دفاعی برای کل نظام سیاسی مستقر در برابر دگرگونی طلبها[ی بنیادین] فراهم بیاورند؟»
واقعاً هم رفیق نظریه پرداز به ارزیابی از مقوله ی «اصلاح طلبی» نمی پردازد، بلکه با توصیف «کارکرد سیاسی اصلاح طلبان» از کنار پرسش با سکوت میگذرد و ازجمله می نویسد: «در شرایط فعلی با اطمینان میتوان گفت که اصلاح طلبان از گیجی پسا دی ماهی شان [مرحله ی مهمی؟] به هیچ وجه بیرون نیامدهاند و هیچ نوع ایده و راهبرد و برنامه ی علمی و معناداری برای بازسازی خودشان و پیشبرد استراتژیک رفورمیستی شان عرضه نکرده اند.» سراب امید که اصلاح طلبان چنین برنامهای را عرضه کنند، در پاسخ موج می زند! اینطور نیست؟!
باید امیدوار بود که پرداختن بیش از این به بررسی اسلوب توصیف واقعیتهای بی ارتباط با نبرد طبقاتی در ایران که شیوه ی حاکم بر پاسخ هاست، به سخنی دیگر شیوه ای که پوششی غیرمجاز را برای نبرد طبقاتی از “بالا“ و در خدمت منافع حاکمان تشکیل می دهد، غیرضروری باشد. بپردازیم به پیشنهاد “چپ“ی که میخواهد «به قامت نیرویی سیاسی درآید» برای آینده ی ایران!
دوم– افراشته باد پرچم خواست زحمتکشان برای پایان بخشیدن به اقتصاد امپریالیستی– اسلامی
خواننده به خاطر دارد که اقتصاددانِ نظریه پرداز در پاسخ به پرسش نخست «در ایران چه خبر است؟»، با زبانی پرطمطراق و ازوپ گونه از «ابتلا ی اقتصاد ایران به گرایشی ساختاریِ» خاصی سخن راند. رفیق مالجو اما بقچه ی در بسته ی «گرایش ساختاری» را نگشود و نگفت که این همان «اجرای سیاستهای اقتصادی نولیبرال به دست همه ی دولت های گذشته» است، که دیرتر در ص سه مصاحبه و در ارتباطی دیگر آن را مطرح می کند.
احتیاط رفیق مالجو در پاسخ به پرسش نخست، توسط نگارنده به حساب خطر احتمالی برای او گذاشته شد که میتواند برای سخن صریح او که در ایران زندگی می کند، ایجاد شود. این ارزیابی را باید اما نادرست اعلام نمود، اکنون که در پاسخ به پرسش درباره ی خطر سواستفاده ی «راست» داخل و خارج از کشور از مبارزه ی طبقه کارگر در ص سه ی مصاحبه مطرح شده است، میبینیم که اینطورها هم نیست که نتوان در ایران هم درباره ی پیامدهای ضد مردمی و ضد ملی اقتصاد امپریالیستی– اسلامی سخن گفت. رفیق مالجو نیز مانند شیر وارد صحنه میشود و آن را با صراحت اعلام می کند: «اجرای سیاستهای اقتصادی نولیبرال به دست همه ی دولت های گذشته»!
دادن صفت شیر گون بودن به این بیان البته خیلی دقیق نیست. این رفیق اقتصاددان، اجرای سیاست اقتصادیِ امپریالیستی– اسلامی را علت علّـی بحران «کنترل ناپذیر» اقتصادی– اجتماعی– فرهنگی– مدنیتی در ایران اعلام نمی کند، بلکه آن را در همان پاسخ به پرسش نخست در ص اول، تنها «مستعد» برای ایجاد «بحران کنترل ناپذیر» می داند: «اقتصاد ایران در اثر ابتلا به گرایشی ساختاری اصولاً مدت هاست که مستعـد [تکیه از ف ع] بحران کنترل ناپذیر بوده است.»
بدین ترتیب میتوان مدعی شد که زبان ازوپ گونه و محتاط و پرطمطراق در پاسخ به پرسش نخست، آگاهانه انجام شده است، اما هدفی دیگر جز دفع خطر دستگاه امنیتی– قضایی دیکتاتوری را دنبال می کند. چه هدفی را دنبال می کند؟ چه هدفی را میتواند دنبال کند، هنگامی که باید تعریف دقیق علمی از بحران و علت علّـی بحران را رفیق استاد اقتصاددانِ چپی ارایه دهد؟ نگارنده امیدوار است که اشتباه میکند و رفیق مالجو اشتباه ارزیابی را با توضیحات خود بر طرف خواهد ساخت. اما تا آن هنگام، میتوان این برداشت را دقیق دانست که او بحث را به علت علّـی بحران نمی کشاند، زیرا آن وقت درست در میان نگرش به حوادث نبرد طبقاتی جاری در ایران قرار می داشت. او میخواهد بی سروصدا از کنار واقعیت نبرد طبقاتی بگذرد!
حوادث و مواضع مبارزان مختلف را در روزهای مصاحبه مرور کنیم
مبارزات اعتراضی– اعتصابی کارگران، معلمان، دانشجویان و دیگر لایههای زیر فشار اقتصاد امپریالیستی– اسلامی با شفافیت و صراحت در روند مبارزاتی دمکراتیک– مطالباتی در ایران به این نتیجه رسیده است که بدون پایان بخشیدن به اقتصاد دیکته شده ی امپریالیستی، راه نجاتی برای دفع بحران همه جانبه و تعمیق یابنده حاکم بر سرنوشت مردم و میهن شان وجود ندارد. از این رو آنها خواستار پایان بخشیدن به این سیاست خانمان و ایران برانداز و ضد مردمی هستند!
آنها خواستار پایان بخشیدن به سیاستی هستند که رژیم دیکتاتوری ولایی به عنوان نماینده کلیت حاکمان نظام سرمایه داری کنونی آن را با خشونت داعش گونه به مورد اجرا گذاشته است و هستی توده های مردم را با خطر نابودی روبرو ساخته است. سیاستی که امکان سواستفاده ی راست سلطنت طلب و مجاهدین و حامیان امپریالیستی آن را ایجاد ساخته است. سیاستی که ایران را به صحنه تجاوز پوشیده ی نواستعماری امپریالیسم بدل ساخته است و شرایط تجاوز علنی آن را نیز ایجاد می سازد!
طبقه کارگر ایران و به طور روزافزون مردم میهن ما دریافتهاند که بدون گذار از دیکتاتوری و نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی، به سخنی دیگر، بدون گذار از دیکتاتوری و نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد سیاسی امپریالیستی– اسلامی، دست یابی به راه نجات ممکن نیست؛ طبقه کارگر ایران و به طور روزافزون مردم میهن ما دریافتهاند که بدون برپایی جایگزین ملی– دمکراتیک برای این اقتصاد سیاسی ضد مردمی و ضد ملی، راه نجاتی وجود ندارد!
چنانچه رفیق مالجو در پاسخ به پرسش نخست از این واقعیت نبرد طبقاتی از منظر طبقات محروم و زیر سلطه ی نظام سرمایه داری وابسته حرکت میکرد و آن را پایه و اساس برای پاسخ به پرسش نخست قرار می داد، آن وقت برای “چپ سرگشته“ نیز شرایط درآمدن در «قامت نیرویی سیاسی» را ایجاد می نمود.
او ظاهراً آگاهانه به این راه گام ننهاده است. امیدوارم این ارزیابی نادرست باشد. اما او در سخنانش همه ی علائمی را مطرح ساخته است که دال بر درستی چنین برداشتی است. پیش از بررسی سخنان دیگر که چنین ارزیابی را محق می سازد، بگذار به توصیه او عمل کنیم: «چپ برای اجرای موفقیت آمیز پروژه ی باز سازی [خود] .. تا جایی که به حوزه ی فکری برمیگردد .. چنین هدفی هنگامی میسر است که چپ ها از نقش آفرینی در مقام گروههایی منزلتی فراتر روند، از حجم مشاجره های گزنده ی درون گروهی بکاهند، به چیزی بیش از صدای پراکنده و متشت اعتراضی تبدیل شوند … عقبماندگی شان را از توده های معترض جبران کنند [تکیه از ف ع] …».
در انتظار موضع گیری رفیق گرامی محمد مالجو، ادامه بحث را در نوشتاری دیگر دنبال کنیم.