دوره جدید: مقاله شماره: ۷۰ (۷ آبان ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
رفيق عزيز “ر” در ابرازنظري كه در بررسي نوشتار رضا عليجاني نگاشته و براي «سايت زيتون» فرستاده كه انتشار نيافته است، ازجمله “چپ” رنگارنگ نام را «چپ مدرني» مي نامد كه به اعتراف عليجاني «بريده ها و چپ هاي شرمنده» هستند. چپي كه دچار سردرگمي براي اتخاذ يك سياست واقع بينانه از اين رو ست، زيرا از توانايي شناخت و درك علل علّي پيروزي ضد انقلاب در اتحاد شوروي و … محروم شده است. آن وقت عحيب هم نيست كه نتواند از اشتباه براي مبارزه ي امروز خود به نتيجه گيري هاي مشخص و فعال نايل گردد. راه فرار به جلو را انتخاب كرده است. پسوند “جديد”، “نو”، “ميانه” و انواع ديگر آن براي مشخص نمودن نام و سرشت خود، فراري است ناموفق براي يافتن مضموني “نو” كه براي “چپ” ممكن نيست!
شركت نكردن آن در بحث و گفتگو با انديشه ي ماركسيستي- توده اي، پايبند نبودن او به اسلوب ماترياليسم ديالكتيكي براي شناخت از پديده، ناتواني او براي تحمل و درك انتقاد به خود، ريشه در اين روند دارد. فراري است مذبوحانه!
از اين رو وظيفه ي چپ انقلابي سخت و تحقق بخشيدن به آن آسان نيست. كوشش رفيق عزيز “ر” براي روشنگري در اين زمينه در سطور زير شايسته و آموزنده است. بايد مبارزه ي نظري- سياسي را با “چپ” رنگارنگ نام با متانت و بردباري ادامه داد. نبردي كه راه روشنگري و تجهيز نزديك ترين متحدان طبقه كارگر نيز است. «به نبرد مي روم و شمشيرم جوبيه است: شمشير واژه ها» (ا ط). بايد، همان طور كه رفيق “ر” اشاره دارد، به زبان آموزگار توده اي ها، زنده ياد احسان طبري در “با پچپچهء پاييز” هشدار داد كه «من در دكانچه نزول خواري شما نخواهم نشست» و «در “نظم نوین جهانی” به دنبال حجره ای هر چند کوچک دست و پا» نخواهم زد!
رفيق عزيز “ر” مي نويسد:
این کامنت را زیر یادداشت علیجانی در سایت زیتون پست کردم که منتشر نکردند:
۱– آقای علیجانی چنان باد به غبغب انداخته و تنها به قاضی رفته و راضی برگشته اند که تو گویی ایشان همه خوانندگان را در حد دوستان مذهبی و چپ های بریده خود در پاریس و لندن پنداشته اند. ایشان بدون ارائه تعریفی از چپ و یا نیروهای ملی، به دلخواه خود دست به تقسیم بندی هایی زده اند که با شرایط واقعا موجود کنونی ایران و جهان همخوانی ندارد. یا شاید ایشان با این کار برای کسانی چشمک “این من همانی هستم” می زند تا شاید به کار گرفته شوند؟ از آنجا که “سرمایه” های سرمایه جهانی دار فانی را وداع گفته یا در آستانه وداع گفتنند (دوستان ریچارد کاتم) بایستی کسانی جای آنان را پر کنند.
۲– آقای علیجانی می فرمایند: «بسیاری از فعالان چپ امروزه بیشتر یک روشنفکر و فعال سیاسی “سوسیال دموکرات” هستند». ای کاش آقای علیجانی مشخصا از چپ های مورد نظر خود نام می برد. تا من مجبور نشوم به لینکی که از مجله میهن داده اند، رجوع کنم تا متوجه شوم منظور ایشان از چپ مدرن، همان بریده های و چپ های شرمنده ای هستند که بعد از فروپاشی شوروی به آرمان های خود پشت پا زده و در “نظم نوین جهانی” به دنبال حجره ای هر چند کوچک دست و پا می زنند.
۳– آقای علیجانی می فرمایند: «”واحد تحلیلی” در نگاه چپ سنتی، “جهان” و عرصه بین الملل، و در نگاه ملی “ایران… است”. … رویکرد اول به دنبال مقابله و مبارزه با سلطه گری و نقشه های قدرت های جهانی و سرمایه داری سلطه جو و متحدانش است و رویکرد دوم به دنبال حفظ و تقویت و گسترش منافع ملی مردم ایران.» سوال اینجاست که آیا در صورت عدم مقابله با سلطه جویی سرمایه جهانی، آیا حفظ منافع ملی مردم ایران و گسترش! آن اصلا ممکن است؟ اگر جواب علیجانی مثبت است، لطفاً چگونگی آن را هم برای من شرح دهد!
آیا حفظ و گسترش منافع ملی مردم ایران با حمایت از سردار سازندگی و دنبالچه های “اصلاح طلب و اعتدال گر” وی که جملگی مطیع سرمایه جهانی سلطه جو بوده و هستند و دستورات نهادهایش (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) را مو به مو اجرا کرده، و دست در دست مافیای زور و ثروتِ حلقه زده دور بیت ولایت کشور را به این روز انداخته اند که می بینیم، میسر شده؟ آقای علیجانی به عنوان یکی از حامیان رفسنجانی و خاتمی و روحانی برایمان بگویند که در دوران زمامت دوستانشان چقدر از این منافع حفظ شد و تا چه حد گسترش یافت؟ همکاری صد در صدی خاتمی با آمریکا در جنگ های افغانستان و عراق در جهت منافع ملی مردم ایران بود؟ چگونه؟
۴– آقای علیجانی ادامه می دهند: «در نگاه ملی ضمن اعتقاد به ناعادلانه بودن نظم جهانی، اما بالاخره باید در همین مناسبات حرکت و عمل کرد و تلاش نمود حداکثر فایده را برای دولت- ملت ایران بدست آورد.» اینجا آقای علیجانی دم لای تله گذاشته اند. ایشان همانند دوستان اصلاح طلب و از چپ بریده شان اصلا به مبارزه اعتقادی ندارند. ایشان راه حل را سازش و مماشات با سرمایه جهانی سلطه جو تبلیغ می کنند. سوال اینجاست که چرا ایشان به بسیاری از دوستان اصلاح طلبی که سر سفره سرمایه جهانی ارتزاق می کنند نمی پیوندند و پرده ها را نمی درند؟ شتر سواری دولا دولا نمی شود. سازش با سرمایه جهانی راهش همان است که علیرضا افشاری و محسن سازگارا رفتند.
یا شاید ایشان معتقدند که هنوز “رسوبات مارکسیستی” باندازه کافی از جامعه شسته نشده اند و ایشان موظفند، با این ژست ها، باقیمانده “رسوبات مارکسیستی” را از جامعه بشویند (حذف کنند)! یعنی همان رسالتی که از نهضت آزادی ابراهیم یزدی ها به جای مانده: به کارگیری همه توان برای نابودی چپ! اگر یزدی از چپ تحت عنوان جاسوسان و وابستگان به شوروی نام می برد و خلیل ملکی را به عنوان “چپ مستقل” در برابر آن ها علم می کرد، علیجانی دم از چپ سنتی و مدرن زده و می نویسد: «چپ [سنتی] … بییشتر یک مانع [است] تا عامل پیشبرنده و موثر»!!! که لابد باید از میان برداشته شود؟! شستن باقی مانده رسوبات مارکسیستی از جامعه!!!
۵– آقای علیجانی ادامه می دهند: «رویکرد [ملی] با تلاش یک تنه و یک شبه[؟!] و بدوش کشیدن مسئولیت کل جهان [؟؟!!!] برای مبارزه و نابودی سلطه گران جهانی مخالف است».
ای کاش علیجانی رک و پوست کنده می نوشت که به هیچ مبارزه ای با سلطه جهانی اعتقادی ندارد. این عدم اعتقاد از رویکرد وی و همفکران مذهبی و غیر مذهبی های بریده اش به مسائل منطقه از لیبی و سوریه گرفته تا یمن و عراق عیان است. در ارتباط با تنش های در گرفته در کشورهای فوق، ایشان و دوستانشان کاملا همسوی سلطه جهانی و ارتجاع منطقه هستند! کافیست سری به مقالاتشان در همین سایت زیتون زد.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4423
ایا لطف می فرمایید ودرباره خلیل ملکی و علت بزرگ کردنش از طرف نیروهای چپ ستیز توضیح بیشتری دهید چون هیچ منبعی در دسترس ما نیست . با سپاس
مصاحبه با تاریخ شناس برجسته «یرواند آبراهامیان».
منبع: کودتای ۲۸ مرداد راه بنیادگرایی مذهبی را گشود https://tudehiha.org/fa/4233
در اسناد جدید از این میخوانیم که «خلیل ملکی» از امریکا پول میگرفته است گرچه شاید نمیدانسته که این پولها از امریکا میآیند.
اگر بخواهیم بگوییم نمیدانسته است، باید او را خیلی خامخیال فرض کنیم.
پس بگذارید سوال را اینطور مطرح کنم که آیا اسناد جدید ثابت میکنند که منتقدان ملکی همیشه درست میگفته اند و او همدست امریکا بوده است؟
ما میدانیم که حتی پیش از ۱۹۵۳ هم سازمان سیا به آن چیزی که «حزب تیتوییستها» مینامید، یعنی حزب «زحمتکشان»، پول میداد. حالا این پول را احتمالا از طریق «مظفر بقایی» میرساندند. اما برای خلیل ملکی خامخیالی میبود که نداند پول دارد از سازمان سیا میآید. نقش سازمان سیا حتی شرورتر از آن چیزی است که به نظر میرسد؛ مثلا تظاهرات بزرگ سال ۱۹۵۱ در زمان ورود «هاریمن» (فرستاده امریکا) به تهران را که خیلی تظاهرات خونینی شد، خودشان از طریق بقایی و حزب زحمتکشان سازمان دادند.
آیا اسناد جدید باعث شدهاند نظرتان به صورت بنیادین راجع به نیروهای سیاسی ایران در آن دوره تغییر کند؟
از نظر بنیادین که نه. بیش تر در عجب هستم که سازمان سیا چه قدر در گروهی مثل حزب زحمتکشان نفوذ داشته است. گرچه جزییات اصلی این ماجرا را در گزارش «ویلبر» دیده بودیم. این گزارش، روایتی از یکی از ماموران سازمان سیا است که در سال ۲۰۰۰ به روزنامه «نیویورک تایمز» درز کرد و منتشر شد. در این گزارش میبینیم که سازمان سیا با گروههایی همکاری میکرد که آدم انتظارش را ندارد؛ مثل «سومکا» (حزب نازیهای ایران)، حزب «آریا» (حزبی طرفدار سلطنت و بریتانیا و ضدکمونیست)، «فداییان اسلام» و غیره. اما نمیدانم واقعا بتوانم بگویم بهتزده شدهام یا نه. چون آدم کم تر از کار سازمان سیا بهتزده میشود (با خنده).
افرین بر رفیق “ر” گرامی تحلیل علمی بود و جوابی دندان شکن به امثال عالیجانی لیکن نباید فراموش کرد که “اصلاح طلبان” غیر حکومتی حالا حالا ها متحد ما درجبهه ضد استبداد هستند هرچند باید مراقب از پشت خنجر زدن انها باشیم سیاست “اتحادومراقبه” پاینده باشی ..بدرود
به نظرم، چپ بریده و شرمگین به رغم اشتراکات، با هم خیلی فرق دارند. چپ بریده کسانی اند که از چپ به طور کل بریده اند و به قولی “دنبال زندگی” اند و دیگر حاضر به هزینه کردن نیستند. ادعایی هم ندارند و شاید زیانی هم نرسانند. انها به سکوت و نظاره گری قانع اند. اما چپ شرمگین هنوز، و گاه بسیار، مدعی است. تئوری او اغلب معاوضه کردن جای علت و معلول است. مثلا استدلال می کنند که اگر حاکمیت ایران بهانه به دست امپریالیسم امریکا ندهد (مثل علاقه مندی به برنامه هسته، تقویت و آزمایش توان موشکی و … ) آمریکا با آن کاری ندارد. اینها همین تئوری را در قبال “دیکتاتوری” سوریه ارائه می دهند و تمام کاسه و کوزه را بر سر این دیکتاتوری می شکنند. ولی وقتی می پرسید دولت های مصدق، النده، لومومبا، دولت گواتمالا، سوکارنو و ده ها نمونه دیگر که با کودتا سرنگون شدند، چه بهانه ای به امپریالیسم امریکا داده بودند، به جای پذیرش استدلالی به این روشنی، به سفسطه گری روی می آورند تا نتیجه ای از گفت و گو حاصل نشود. اینها در برابر این همه جنایت امپریالیسم در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا همواره سکوت پیشه کردند و دم بر نیاوردند!
درود بر شما، دست اندرکاران سایت “توده ای ها”!
با درود . اگر برای مدل کردن روند بعد از انقلاب پدیده ای کلی شبیه حزب زحمتکشان دهه سی در متن جریانات و حوادث به مثابه جهت دهنده اصلی نبرد لایه ها که به این نقطه فعلی منتهی شده قائل باشیم و فرض کنیم که این پدیده دارای شاخه های شبه لیبرالی-افراطی و شاخه های شبه مذهبی-افراطی و کنترل کننده ارتباطات بین آنها بوده و میباشد باز اگر فرض کنیم در ابتدای انقلاب شاخه های افراطی ان فعال بوده و هم اکنون شاخه های شبه لیبرالی آن فعال است که در جای جای فضای مجازی تخریب بر علیه نیروهای ملی – مترقی (مذهبی و سکولار ) توسط این شاخه بوفور دیده میشود که همگی انعکاس نبرد آشکار و پنهان تدریجی لایه های اجتماعی است لازم است مرزبندی روشنی بین مولفه های این پدیده و مولفه های ملی – مذهبی های لیبرال منش( که با وجود اشتباهات جزو نیروهای ملی هستند) ترسیم کرد .
رفقای عزیز خسرو، رضا پ “ر” و دیگران با ابرازنظرهای خود جوانب مختلف پدیده ای را توضیح می دهند که توده ای ها باید همه سویه های آن را بشناسند و بر پایه ی چنین شناختی به بیرون کشیدن وظایف بپردازند. توسعه کمی و کیفی این شرکت راهگشاست. بدون کمک فکری و کارکردی، غلبه بر مشکلات آسان نخواهد بود. هر توده ای در برابر پاسخ به دیالکتیک ضروری- تاریخی در برابر خود قرار دارد. “هفت چکمه و عصای آهنین” برای اندیشه و عمل امروز هم معنای خاص خود را دارد.
زنده یاد سیاوش کسرایی آن را با چنین واژه هایی ترسیم کرده است:
می شنوی شاعر!
برخیز که الهام بر تو فرود می آید
بشنو که این وحی زمینی است
فریاد گرسنگی قلب
بنویس!
اینک شعری گستاخ
شعری مهاجم
شعری دگرگون کننده
شعری چون رستاخیز!
و آموزگار توده ای ها درباره ی این سطوری بر “به سرخی آتش و به طعم دود” می نویسد: او آواز وحی زمینی خلق خشمگین را می شنود که بنویس!