برای نخستین بار در دهههای اخیر، جهان بدون «مرکز واحد قدرت» در حال شکلگیری است. بازدارندگی هستهای میان روسیه و آمریکا همچنان برقرار است، اما سیاست جهانی وارد مرحلهای تازه و طبیعیتر شده است؛ دورهای که در آن دیگر یک قدرت نمیتواند برای همه قانون بنویسد.
با فروپاشی نظم اقتصادی لیبرال قرن بیستم، توان غرب برای مدیریت سیاست جهانی بهسرعت فرسوده شده است. اتحادیه اروپا نمونهی آشکار این روند است؛ حتی ایالات متحده نیز نسبت به بیست سال پیش اعتمادبهنفس کمتری دارد. در مقابل، کشورهایی چون چین، روسیه و هند استقلال بیشتری یافتهاند. چین نشان داده است که موفقیت اقتصادی الزاما نیازمند سلطه بر دیگران نیست، و روسیه با قدرت نظامی و استقلال سیاسیاش، به نوعی دموکراتیزه شدن سیاست جهانی کمک کرده است.
پس از شکست سیاست «انزوای روسیه» از سوی واشنگتن، استراتژی آمریکا دچار بحران شد. هند نیز راه خود را برگزیده: همکاری با غرب برای توسعه، اما حفظ استقلال در منافع حیاتی.
نبودِ رقابت درونغربی، موتور تاریخی نوآوری آن را از کار انداخته است. زمانی جنگها و رقابتهای داخلی غرب، نظم جهانی را شکل میدادند؛ اما اکنون، با از میان رفتن آن پویایی، غرب دیگر قادر به تولید ایده برای جهان نیست و در عوض به بیثباتسازی متوسل میشود.
در این میان، جهان در حال ورود به دورهای چندقطبی است. آمریکا هنوز قدرتمند است، اما نمیتواند همه را وادار به تبعیت کند. چین و روسیه در کنار هند و دیگر کشورهای نوظهور، نظم تازهای را پایهگذاری میکنند – نظمی بدون قیم، متکی بر توازن و خویشتنداری متقابل.
غرب برای پنج قرن خود را نویسندهی تاریخ جهان میدانست؛ اما آن روایت رو به پایان است. اکنون جهان، نه حول «رهبری غرب»، بلکه بر پایهی واقعیتی شکل میگیرد که در آن هیچ قدرتی تنها تصمیمگیر نیست – و شاید این همان نرمالِ جدید باشد.

دیدگاهتان را بنویسید