سخن روز شماره ۳۶
(۲۸ شهریور ۱۳۹۸ – ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹)
بار دیگر ما شاهد آن هستیم که عدم رعایت دیالکتیک مبارزه در خارج و داخل چه مشکلاتی برای همه ما ایجاد کرده است.
در تاریخ حزب همیشه معمول بوده است که آن که از داخل با جرات و صراحت از مواضع حزب توده ایران دفاع می کند، با نام مستعار می نویسد. این موضوع حتا نسبت به شعرهای اعتراضی شاعران حزبی ما رعایت می شد. بسیاری از شعرهای رفیق عزیز ما سیاوش کسرایی چه در داخل و چه در خارج با نام مستعار انتشار می یافت. کسی هم در آن اوقات نمی دانست که حیدر مهرگان همان رفیق مبارز رحمان هاتفی است.
با این تجربه ذکر شده این تصور که کسی که در ایران زندگی می کند و قاعدتا باید شرایط کار مخفی را بداند و آن را رعایت کند با نام اصلی خود در نشریات خارج کشور مقاله بنویسد تعجب برانگیز و غیرقابل قبول است. و مسلم است که کسی این کار را نمی کند.
البته به قول رفیق زنده یاد منوچهر بهزادی باید میان کار مخفی و مخفی بازی تفاوت قایل شد. شرایط مبارزه باید منطق کار مخفی را توجیه کند تا فعالیت به سوتفاهم ختم نشود، آن طور که اکنون در برابر ما قرار دارد.
اصرار برای یافتن دیالکتیک متناسب برای مبارزه در دو شرایط متفاوت، درست با توجه به پیامدهای احتمالی برای بعضی از افراد است. که ظاهراً غیرواقع بینانه نیز نیست، همانطور که بعضی ها اشاره می کنند.
راه حل این مساله سکوت و مانور نیست. باید مساله را حل کرد. از طرف بعضی ها میل به حل این مشکل بغرنج نیست. این ها سی سال است که نتوانستند این بغرنجی را برطرف سازند. بار سنگین این نتوانستن ولی بر شانه های حزب توده ایران فشارمی آورد و در آن همه ی تودهای ها دارای سهم مساوی هستند. بار سنگین این نتوانستن بر دوش حزب طبقه کارگر ایران سنگینی میکند که با این خطر روبروست به محفلی خصوصی و دربسته بدل گردد. چنین وضعی قابل پذیرش تودهای ها نیست! تعطیل مبارزه ی سوسیالیستی حزب توده ایران بدون استدلال برای درستی آن، برای تودهای ها قابل پذیرش نیست!
نمیتوان سیاست انقلابی حزب توده ایران را به جستجوی «سرمایه داری خوب» و «ارزش افزا» محدود ساخت، هنگامی که خواست و نیاز پایان داده شدن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی توسط نظام سرمایه داری به خواستی عمومی و سراسری تبدیل میشود و حزب توده ایران در کنار دیگر چپ سردرگم، تنها نظارهگر آن باقیمانده است! نمی توان بحث درباره ی تئوری انقلابی مبارزه را در شرایط کنونی نبرد طبقاتی تعطیل نمود و گوش و چشم بر فریاد ها بست و حتی «پاسخ سلام را هم نداد»! چطور باید در چنین شرایط ژرف شونده ی نبرد طبقاتی در ایران، در هر نوشتار «اشتباه»های رهبری دوران انقلاب حزب را پیش کشید و تئوریزه کرد؟ آنها را به «امتیاز بی جهت ایدئولوژیک دادن» متهم نمود، ولی پاسخگو نوشتار خود نبود؟ رشته ی بحث و راه باریکه ایجاد شده را بی مهابا قطع نمود؟ اما پس از سی سال کسی آماده نبود و نیست درباره ی «امتیازدادن بی جهت ایدئولوژیک» توسط بخشی از رهبری کنونی حزب توده ایران به بحث نشیند؟ مگر پذیرش نظرات کینزیان نو جز «امتیازدادن بی جهت ایدئولوژیک» مضمونی دیگر میتواند داشته باشد؟
وضع در ایران با ژرفش نبرد طبقاتی بغرنج تر از آن است که بتوان آن را در نامههایی آن چنان و این چنان حل و فصل نمود. آن هایی که در مقابل چپ سردرگم از سیاست حزب توده ایران دفاع می کنند، چرا خواستار حفظ موازین اساسنامه ای حزب نمی شوند؟ چرا در یک موضع گیری، رفقایی که جانانه از تمام رهبری فعلی حزب دفاع می کنند خواستار پایان دادن به سیاست «خودی» و «غیرخودی» در حزب توده ایران نمیشوند و ضرورت آن را به اثبات نمی رسانند؟ لطفن از این خواست دفاع کنید! تمنای ما از این رفقا و دیگران این تمنا است. ادامه ی این بحثها در علن غیرضروری و نادرست است!