گرسنگی مزمن در ایالات متحده! ظهور ترامپ و افول امپریالیسم آمریکا تصادفی نیست!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩۵ / ٧٩ ( ۱۴ آذر)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

رفیق سیامک می نویسد:

 مقدمه

تاریخ دانان و محققان اجتماعی بر این عقیده اند که ظهور، رشد و انحطاط امپراتوری ها با همه خصوصیات منحصر به فرد خود دارای یک قانونمندی کلی نیز هست. دوره ظهور دوره پیشگامی در رشته های مطرح روز است. امپراتوری ها معمولا در این دوره از برتری نیروهای نظامی، تکنیکی و صنعتی، اخلاقی و ایدئولوژیک، برنامه و یا علم جدیدی در مقایسه با دنیای پیرامون خود برخوردار بوده اند. امپراتوری ها از این برتری برای فتح و تسخیر دیگر کشورها و به زیر یوغ و سلطه در آوردن دیگر ملت ها استفاده کرده اند. پس از آن با بسط تجارت سودمند و غیر عادلانه با کشورهای تحت سلطه در کشور اصلی خود یک نوع  رفاه نسبی برقرار کرده اند. رفاه نسبی در کشور برای تهیه سرباز گردان های نظامی و پشتیبانی خاموش مردم از جهانگشایی ها ضروری بوده است. این رفاه اجتماعی به نوبه خود موجب رشد علم در رشته های مختلف از جمله علم استراتژیک و صنعت نظامی و علوم تجریدی مانند فلسفه شده است.

در مرحله افول و انحطاط امپراتوری ها قبل از چشیدن مزه تلخ شکست، توان حکومتگری خود را با هزینه های نظامی هنگفت در خارج از مرزهای کشور و کاهش بهره وری تولید داخلی و فساد اخلاقی گسترده در دستگاه اداری از دست داده اند. متعاقبا دست به هم دادن مجموع این عوامل کار را به جایی می رسانده است که این امپراتوری ها حتا توان سیر کردن شکم سربازان و شهروندان خود را از دست داده بودند. و در نهایت با شورش های مردمی در داخل و خارج از مرزها از بین رفته اند.

حتا با نظری اجمالی به این دوره های مختلف می توان دوره افول امپریالیسم آمریکا را شناخت و نشانه های آن را با چشم عقل دید. امپریالیسم آمریکا بدون داشتن حتا یک دشمن در همسایگی خود سالانه ۶۰۰ میلیارد دلار برای گسترش جنگ در مناطقی که بیش از ده هزار کیلومتر با آن فاصله دارد، صرف می کند. بعد از شکست نظامی، اخلاقی و ایدولوژیکی که مردم قهرمان ویتنام به  امپریالیسم آمریکا تحمیل کردند سالیان دراز سیاست جنگ افروزی با زیرکی تبلیغاتی زیر نام پر طمطراق و دروغین “مبارزه برای دموکراسی” به مردم آمریکا فروخته شد. ولی اکنون دیگر فشار بر فنر صبر و تحمل مردم به حد نهایت خود رسیده است. احساس گرسنگی بخش بزرگی از مردم آمریکا بر قدرت تحمیق دستگاه های تبلیغاتی غلبه کرده است؛  فنر فشرده صبر به جهش فنر خشم مبدل شد!

در حوصله این نوشته نیست که به تحلیل تمام نکات توفانی که کشتی در حال غرق نظام سرمایه داری آمریکا را  از مسیر معمولی خارج کرد ه است بپردازد. این دیگر بدیهی است که امپریالیسم آمریکا با ورشکستگی اقتصادی همه جانبه نه دیگر می تواند مانند گذشته حکومت کند و نه مردمش دیگر می خواهند که گرسنگی، بیکاری، بی خانمانی، قتل و ناامنی، فساد و اختلاس مالی را تحمل کنند. شکی نیست که عوامل عینی واژگونی هژمونی امریالیسم آمریکا در حال تحقق است. آن چه که در لحظه کنونی و برای مدت کوتاهی طبقات زورمند و استثمارگر را از هلاکت حتمی نجات می دهد، عدم وجود شرایط مناسب ذهنی، بویژه عدم تشکیلات و احزاب مستقل سوسیالیستی پرقدرت است.

عدم وجود شرایط مناسب ذهنی را می توان یکی از دلایل اصلی ظهور ترامپ دانست. كوشش سياست امپرياليستی، نه تنها در آمريكا كه در اروپا نيز، بر این است كه خواست های دمكراتيك و عدالت خواهانه توده های ميليونی زحمتكشان را به راست، به سوی فاشيسم منحرف سازد. خطر بزرگی كه در آلمان، ايتاليا و در … قرن گذشته تجربه شده است.

تمرکز ما ولی در این نوشته بروی “گرسنگی” به عنوان یکی از عوامل مهم و اصلی که موجب رشد شرایط عینی انقلاب می شود، خواهد بود.

 شرایط کلی گرسنگی

فقر از سال ها قبل یعنی در ۷ سال اول سال های ۲۰۰۰ میلادی زمانی که رشد اقتصادی به طور متوسط برابر با ۱۸ درصد بود شروع به رشد کرد و از ۱۱ درصد به ۱۳ درصد افزایش یافت. در همان سال ها درآمد طبقه متوسط ثابت ماند. بدین ترتیب برای پیدا کردن این که چه کسانی از رشد اقتصادی آن سال ها سود برد ه ا ند، احتیاجی به استفاده از ماشین حساب و چرتکه و جدول نیست. از هر ۶ نفر یک نفر درآمریکا با گرسنگی روبرو است. این یعنی حدود ۵۰ میلیون آمریکایی كه شب ها گرسنه می خوابند. این در حالی است که سالانه  در ایالات متحده ۴۰ درصد از مواد غذایی توسط رستوران ها و خانواده های متمول  به اشغال دانی ریخته می شود. ارزش پولی این غذاهای دور ریخته شده برابر با  ۱۶۵ میلیارد دلار است که می تواند تامین کننده مواد غذایی ۲۵ میلیون آمریکایی گرسنه باشد.

حدود ۲۴ میلیون آمریکایی در بیابان های غذایی (FOOD DESERT) یعنی در مناطق محرومی که فروشگاه های مواد غذایی ندارد و به همین دلیل فارغ از میوه های تازه، سبزیجات، و دیگر غذاهای سالم است زندگی می کنند. بسیاری از محلات فقیرنشین چندین کلیومتر با مغازه های میوه فروشی و یا فروشگاه های مواد غذایی سالم فاصله دارند. ولی همزمان در مراکز این محلات تعداد زیادی از رستوران های حاضری (FAST FOOD) با غذاهای پرچرب و بدون ارزش غذایی وجود دارد.

به همین خاطر حتا آن دسته از فقرا که توانایی خرید این غذاهای پرچربی را دارند، به انواع و اقسام امراض مرتبط با چاقی مبتلا میشوند. ریسک دچار شدن به این بیماری ها در بین فقرا دو برابر افراد دیگر جامعه است. در آمریکا حدود ۵ میلیارد کیلو سیب در سال تولید می شود. ولی بسیاری از خانواده های فقیر توانایی خرید حتا یک سیب در سال را هم ندارند.

تثبیت سرمایه و ادغام دائمی شرکت های بزرگ منجر به از بین رفتن فروشگاه های کوچک شده است. مثلا فروشگاه وال- مارت (WAL-MART) با در آمد ۱۳۲ میلیارد دلاری در سال ۲۰۱۰، می خواهد فروشگاهای زیادی در نیویورک بر پا کند. تجربه نشان داده است که این نوع فروشگاه ها در شعاع یک مایلی در سال اول ۲۵ در صد و در سال دوم ۴۰ در صد فروشگاهای کوچک را از بین می برند. به طور مثال در سال ۲۰۰۰ هر فروشگاه بطور متوسط حدود ۲۰۰ متر مربع مساحت داشته است. این رقم امروز به مراتب بزرگتر است. جالب توجه است که تعداد فروشگاه ها در محلات کم در آمد نصف محلات پر در آمد است. ولی همزمان قیمت مواد غذایی ۵۵ درصد بالاتر از محلات پر در آمد است.

۱۷,۵ میلیون خانوار در سال ۲۰۱۳ در ناامنی غذایی  (Food insecurity)زندگی می کردند. اگر در یک لحظه مشخص مواد غذایی کافی برای همه اعضای یک خانواده وجود نداشته باشد، آن خانواده در شرایط  ناامنی غذایی زندگی می کند. ۲۵ درصد از خانواده های سیاه پوست دائما در شرایط ناامنی غذایی زندگی می کنند.

ایدئولوژی نئولیبرالیستی حاکم بر نظام سرمایه داری آمریکا با سیاست فردگرایانه، بار اصلی مسولیت تامین غذا برای گرسنگان را از دوش دولت و سیاستمداران آن برداشت و بدوش انجمن های خیریه، کلیساها و افراد مخیر انداخت. قابل ذکر است که همین دولت و همان سیاستمداران نجات بانک ها را از وظایف اصلی خود می دانند.

خط فقر تعیین شده در سال ۲۰۱۲ درآمد سالانه ۱۱۵۰۰ دلار برای یک خانواده چهار نفری بود. برنامه های غذایی دولتی و سازمان های خیریه فقط فقیرترین قشر فقرا را زیر پوشش قرار می دهد. در آمد ۹۵ میلیون از شهروندان آمریکایی فقط اندکی بالاتر از حد فقری است که موجب کمک غذایی ارزان می شود.

۲۰ در صد از ساکنان نیمی از شهرهای بزرگ به نحوی به مشکل تهیه مواد روزانه غذایی دچارند. حدود ۲۵ درصد از مردم آمریکا که بسیاری از آنان جزو ارتش دائمی فقر و فلاکت هستند، قادر به خرید مواد غذایی معمولی نیستند و به همین دلیل در طول یک سال حداقل در یک دوره مجبور می شوند برای سیر کردن شکم خالی با حقارت ساعت ها در صف غذای ارزانی (FSP) که زیر پوشش وزارت کشاورزی برای آن ها  تامین می شود در گرما و سرما با بشقاب ها و کاسه های در دست بیاستند.

در سال ۱۹۸۰ در زمانی که هنوز وحشت از نفوذ افکار سوسیالیستی در میان زحمتکشان بدن طبقات بورژوازی انگلی را به لرزه میانداخت، فقط ۲۰۰ بانک غذایی در کل آمریکا وجود داشت. ولی امروز این تعداد از رقم ۴۰۰۰۰ هم گذشت.

با وجود این که سازمان های غیر انتفاعی ۱۰ در صد از نیروی کار کل آمریکا را تشکیل می دهند و شامل ۸۰ میلیون داوطلب و کمک کننده مجانی هستند. ولی ۷۰ درصد از سوبسیدها و یارانه های دولتی که صرف کاهش گرسنگی می شود، به جیب ۱۰ درصد از بزرگترین شرکت های مواد غذایی می رود.

در بسیاری از موارد شرکت های بزرگ غذایی مواد اضافی و پس مانده را به انجمن های خیریه می فرستند تا هم از هزینه دور ریختن آن و پرداخت مالیات اشغال جلوگیری کنند و هم این رقم را به عنوان “هدیه” به انجمن های خیریه از مالیات کم کنند. یعنی در یک حرکت نه تنها از پرداخت یک نوع مالیات معاف می شوند، بلکه از پرداخت نوع دیگر مالیات نیز تخفیف می گیرند. علاوه بر آن، این شرکت ها با پررویی و وقاحت  بی نظیری این حیله مالیاتی را با تبلیغات و بوق و کرنا به عنوان انجام مسئولیت اجتماعی خود به افکار عمومی معرفی می کنند.

در دوران بحران اقتصادی نظام سرمایه داری در سال های ۳۰ میلادی دولت برای حفاظت از نظام بهره کشی و جلوگیری از شورش های اجتماعی مجبور شد تا با حمایت مالی از دهقانان هم آ نها را از ورشکستگی نجات بدهد و هم آنها را ترغیب کند که برای دیگر اقشار جامعه مواد غذایی تولید کند. ولی کشاورزانی که از این بحران با بلعیدن همکاران کوچک تر خود نه تنها جان سالم بدر بردند، بلکه تنه ای فربه تر نیز یافتند، موفق شدند با ایجاد مصنوعی کمبود مواد غذایی از آن بعنوان اهرم فشار بروی دولتمردان سواستفاده کرده و این کمک موقتی و مشروط را به یک قانون دائمی تبدیل کنند.

در سال ۱۹۳۰ ۲۵ در صد جمعیت کشور در ۶ میلیون مزارع مختلف کوچک کار می کردند. امروز فقط دو در صد جمعیت در بخش کشاورزی کار می کنند. تولید کنندگان بزرگ ذرت، سویا، گندم، تنباکو، لبنیات، بادام زمینی سوبسید دولتی دریافت می کنند. مقدار این یارانه بین ۲۰ تا ۲۵ میلیارد دلار در سال است. جالب توجه است که ۴۵ در صد از زمين های کشاورزی اجاره ای هستند و سوبسید دولتی به صاحبان زمین داده می شود، نه به کارکنان واقعی روی زمین. ۸۰ در صد از کشاورزان به طور متوسط فقط ۵۰۰۰ دلار سالانه به عنوان سوبسید در یافت می کنند.

به خاطر دفاع از همین منافع مالی هنگفت است که شرکت های کشاورزی فقط در سال ۲۰۱۱ ۱۲۵ میلیون دلار صرف لابیگری کردند. این در حالیست که دیگر، سال هاست که هدف محصولات این شرکت های فراملیتی تامین غذاهای شهروندان آمریکایی نیست؛ بطور مثال۶۰ میلیارد لیتر سوخت اتوموبیل های آمریکای ها از اتانول تولید شده از ذرت است. تخمین زده می شود که در سال های آینده بیش از نیمی از محصولات ذرت کل کشور به مخازن سوخت اتوموبیل ها ریخته شود.

شرکتهای بزرگ کشاورزی از حمایت بیدریغ مالی و سیاسی دولت و وزارتخانه های آن در همه دوران اخیر برخوردار بوده اند. ۶۰ در صد از سوبسیدهای کشاورزی به جیب ۱۰ در صد از بزرگترین این شرکت ها می رود و ۶۰ در صد از کل کشاورزان یعنی کشاورزان کم درآمد اصلا مشمول قوانین دریافت این سوبسیدها نمی شوند. ۲۵۰ میلیارد دلار در ۱۵ سال بین ۱۹۹۵ و ۲۰۱۰ از جیب مالیات دهندگان زحمتکش دزدیده شد و به کیسه پول این شرکت های بزرگ سرازیر شد. یک در صد فوقانی این شرکت ها به طور متوسط سالانه ۵ میلیون دلار کمک دولتی دریافت می کنند.

تمام عناصری که تشکیل دهنده مواد غذایی فراوری شده هستند، مشمول سوبسید ها و یارانه های دولتی می شوند. ولی این کمک های دولتی شامل میوه جات و سبزیجات نمی شود. همزمان قیمت میوه جات و سبزیجات در ۳۰ سال گذشته افزایش ۴۰ در صدی داشته است. ولی در همین مدت قیمت مواد غذایی فراوری شده کاهش ۴۰ در صدی داشته است.

می خواهید بدانید چرا؟

برای این که غذا های فراوری شده که موجب بیماری های گوناگون در بدن مصرف کنندگان می شود، چرب کننده دستگاه همیشه متحرک پول سازی شرکت های کشاورزی، دارویی، تولید کنندگان ویتامین، بیمارستان های مختلف، کلینیک لاغری سازی، مراکز تناسب اندام و مراکز روانی می باشد. مجموعه درآمد این دستگاه زالویی که از خون و مال بیماران تغذیه می کند و به دلارهای خود می افزاید، از تریلیون دلار نیز در سال تجاوز می کند. پس چرا باید با دادن سیب ارزان به شهروندان، خود و دوستان خود را از این منبع درآمد نجومی محروم کرد؟ در آمریکا ۳۲۰۰۰۰ نوع مواد غذایی وجود دارد، ولی شرکت های مواد غذایی ۳۴ میلیارد دلار خرج تبلیغات برای مصرف نوشابه ها و شیرینی جات می کنند. فروش مواد غذایی  مضر و پر شکر به حدی سود آور است که حتا ۹۶ در صد از داروخانه ها آب نبات و شیرنیجات می فروشند.

در ادامه برای نشان دادن ابعاد فاجعه آمیز گرسنگی ما به بررسی عواقب آن در میان دو قشر محروم و آسیب پذیر یعنی کودکان و سالمندان می پردازیم.

متاسفانه حساسیت ما هم به مسائل اجتماعی زیر بمباران دائمی اطلاعاتی بنگاه ها و دستگاه های رسانه ای بورژوازی هر روز کم و کمتر می شود. به نوعی تاثیرپذیری ما هم به نقطه “اشباع” خود رسیده است. ما هم دیگر پشت ارقامی که نماد تجریدی تنگدستی، فقر، فلاکت، محرومیت و بدبختی واقعی مردمان واقعی با گوشت، استخوان و خون واقعی هستند، چهره کودکی را که از گرسنگی معلم خود را به شکل موز خوردنی می بیند، نمی بینیم؛ ما هم دیگر پشت این ارقام قادر به دیدن قامت شکسته و پشت خمیده پیرمردی که از گرسنگی دست بر شکم خود گذاشته است نیستیم. بقول حافظ: “کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها“.

ولی تمام ارقامی را که در زیر می خوانید چهره های ریاضی و لسانی انسان های واقعی هستند؛ انسان هایی که در دوران رشد جسمی وفکری خود با سن کم به روزه داری اجباری محکوم شده اند؛ انسان هایی که در دوران پیری و درماندگی جسمی خود بعد از یک عمر رنج و کار به روزه گرفتن بدون سحر و افطار محکوم شده اند.

 گرسنگی کودکان

“اگر کشور دیگری مسول گرسنگی فرزندان ما می بود، ما اعلام جنگ می کردیم.”
– جف بریجز (Jeff Bridges) هنرپیشه آمریکایی

۱۶ میلیون کودک آمریکایی سالانه با گرسنگی دست به  گریبانند. در سال ۲۰۱۵، ۱۴,۵ میلیون کودک یعنی حدود ۲۰ درصد از کودکان در ایالات متحده در فقر زندگی می کردند.

از آغاز بحران اقتصادی نظام سرمایه داری (سال ۲۰۰۷) تا سال ۲۰۱۲ تعداد بیکاران دو برابر شد و تعداد کودکان گرسنه فقط در عرض یک سال ۳۴ در صد افزایش یافت. در سال های رکود بعد از ۲۰۰۷ ۸,۵ میلیون شغل از بین رفت و در نتیجه والدین بسیاری همراه با فرزندانشان بیمه بهداشتی خود را از دست دادند. عواقب سنگین محروم شدن از بیمه بهداشتی در شرایطی که کودکان خانواده های فقیر ۳۰ درصد از دیگر کودکان بیشتر در بیمارستان بستری  می شوند؛ از لحاظ جسمی ۲۰ درصد از دیگر کودکان ضعیف تر هستند؛ دو برابر دیگر کودکان کمبود آهن دارند؛ و ۷۵ درصد بیشتر از دیگر کودکان زیر معدل  رشدی قرار دارند، بسیار سنگین است. ۵۰ در صد از کودکان آمریکا در طول کودکی خود حداقل در یک دوره زمانی زیر چتر حمایتی غذایی قرار می گیرند. به علت سو تغذیه مزمن یک سوم کودکان آمریکایی در معرض خطر اضافه وزنی و چاقی قرار دارند.

اگر چه ناامنی غذایی برای هر فرد مضر است، ولی تاثیرات ویرانگر ان بروی کودکان  با توجه به افزایش آسیب پذیری آنها  به مراتب بیشتر است. یک رابطه مستقیم بین عدم تغذیه کافی و رشد غیر طبیعی کودکان وجود دارد.

تغذیه خوب، به ویژه در سه سال اول زندگی، برای سلامت جسمی و روانی یک کودک و  پیشرفت تحصیلی آینده اش خیلی  مهم است. قابل ذکر است که مغز یک کودک ۷۰۰ ارتباط و اتصال عصبی در هر ثانیه ایجاد میکند که موفقیت ان ارتباط مستقیم به وجود ویتامین و مواد معدنی کافی در بدن دارد. متاسفانه، ناامنی غذایی پایه و اساس این امر مهم را تهدید می کند.

تحقیقات نشان می دهد که بچه های گرسنه به مشکلات اجتماعی و رفتاری دچار می شوند که تجربه مدرسه رفتن آن ها را تلخ می کند. مطالعات نشان داده اند که احتمال رها کردن مدرسه قبل از فارغ التحصیلی برای کودکانی که زیر شرایط ناامنی غذایی زندگی می کنند به مراتب بیش تر از دانش آموزان  معمولی است. ۶۲ درصد از معلمان می گویند که در کلاس های درسشان کودکان گرسنه وجود دارند. سه چهارم معلمان آمریکایی متوجه دانش آموزانی شده اند که  به مقدار کافی غذا نخورده اند. تعداد کودکانی که بخاطر گرسنگی مزمن مجبور به تکرار یک کلاس هستند دو برابر دانش آموزان معمولی است.

همین نظام سرمایه داری که این کودکان را از کم غذایی به عقب ماندگی ذهنی و معلوليت عقلی دچار می کند، با استفاده از مستخدمین علم ژنیتیکی خود این طور تبلیغ می کند که هوش امری است ذاتی و ژنیتیکی؛ و با استفاده از مستخدمین علم اجتماعی خود این طور تبلیغ میکند که موفقیت هر فرد در جامعه به کوشش و اراده او بستگی دارد.

تعداد کودکان بشدت گرسنه از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ افزایش ۲۵۰ درصدی داشته است، یعنی در طول پنج سال تعداد کودکان بشدت گرسنه ۲,۵ برابر شده است. میزان حداقل دستمزد به حدی پایین است که حتا به خانواده هایی که یک مزدبگیر دارند اجازه تهیه خرید غذا تقریبا سالم را نمی دهد. یک سوم درآمد اکثر این خانواده ها به دره بی ته اجاره خانه ریخته می شود. ۸۵ درصد از خانواده هایی که زیر چتر برنامه کمک غذایی قرار دارند حداقل یک فرد شاغل در خانواده دارند ولی با این وجود در آمد کافی برای تهیه غذا ندارند.

تخمین زده می شود که ۴۸ میلیون آمریکایی، از جمله بیش از ۱۶ میلیون کودک، در خانواده هایی که فاقد دسترسی به  مواد غذایی مغذی هستند زندگی می کنند.

از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ گرسنگی از ۱۱ درصد به ۱۵ درصد رسید در همین مدت گرسنگی در میان خانواده های بچه دار از ۱۶ درصد به۲۱ در صد رسید. یک چهارم کودکان یعنی ۱۷ میلیون کودک در خانواده هایی زندگی می کنند که دسترسی به غذای کافی ندارند. هرچند که ۱۵ در صد مردم در فقر زندگی می کنند، ولی ۲۱ در صد کل کودکان از خانواده های فقرا هستند.

در سال ۱۹۴۶ ترومن نهار مدرسه را با بودجه ۲,۶۸ دلار برای هر دانش آموز از خانواده  های کم درآمد و فقیر به تصویب رساند. بعد از سال های طولانی دولت اوباما با تصویب کنگره موفق شد این بودجه را به ۲,۷۸ دلار برساند ولی  تامین مالی این افزایش بودجه با کاهش برنامه های کمک غذایی فقرا (FSP) انجام شد.

حدود ۱۰۰۰۰۰ مدرسه در زیر پوشش کمک غذایی قرار دارند. در سال ۲۰۱۱ حدود ۶ میلیارد نهار مجانی و یا به قیمت ارزان در مدارس به کودکان داده شد. ولی چون بودجه این نهارها  بسیار کم است مدارس مجبورند که  نهار را نه از طریق مواد خام و تازه بلکه از مواد پر انرژی و چربی فراوری شده تهیه کنند و برای دانش آموزان فقیر سرو کنند. دولت فقط میزان کالری هر نهار را تعیین کرده است. بنابراین با سرعت ترین و ارزان ترین راه برای رساندن کالری غذا به مقدار قانونی از طریق اضافه کردن شکر و چربی است. در نتیجه بسیاری از آن ها به بیماری های مرتبط به چاقی دچار شده و می شوند. بعلاوه دانش آموزانی که در صف غذای ارزان می ایستند، مورد اذیت وآزار و مزاح و شوخی دیگر دانش آموزان قرار می گیرند. برای تهیه همین غذای ارزان و نامرغوب مدارس مجبورند که به رستوران های حاضری (FAST FOOD) اجازه بدهند که در مدارس به دانش آموزان متمول غذا بفروشند.
در سال ۲۰۱۲ ۵۲ در صد کل کلاس چهارمی های سراسر آمریکا بعلت فقر از نهار نا مرغوب مدارس استفاده کردند. این در حالی است که در سال ۱۹۷۹ گرسنگی تقریبا از بیان رفته بود. استفاده کودکان فقیر از نهار در مدارس دائما رو به افزایش است در سال ۱۹۹۰  ۳,۵ میلیون کودک ولی در ۲۰۱۰ ۱۰ میلیون کودک زیر پوشش نهاری مدارس بوده اند. ۲۰ میلیون کودک دسترسی همیشگی به غذای کافی ندارند. ۲۲  میلیون کودک برای محدود کردن احساس گرسنگی وابسته به غذای مجانی و یا ارزان مدارس هستند. در سال ۲۰۱۴، بیش از ۲۰ میلیون یعنی نزدیک به نیمی از استفاده کنندگان از برنامه کمک تغذیه مکمل (SNAP) کودکان زیر ۱۸ سال بودند. بر حسب آمار وزارت کشاورزی ایالات متحده (USDA) در سال ۲۰۱۵ بیش از ۱۳ میلیون کودک زیر ۱۸ سال در خانواده هایی زندگی می کردند که به طور مداوم دسترسی به مواد غذایی مغذی لازم برای یک زندگی سالم نداشتند.

تخمین زده می شود که ۱۲ میلیون کودک  با کمک های غذایی انجمن های خیریه زنده اند, و بیش از ۳,۵ میلیون نفر از آنها زیر ۵ سال سن دارند. حدود نیمی از کل کودکان آمریکا در مقطعی از زندگی با کمک برنامه کمک تغذیه مکمل (SNAP) شکم خالی خود را از غذا نیم پر می کنند. ۲۰  درصد از کودکانی که در خانواده های با ناامنی غذایی زندگی می کنند، واجد شرایط کمک های تغذیه فدرالی نیستند و بنابراین صددرصد به کمک های غذایی سازمان های خیریه متکی هستند. ۲۰ در صد از اهالی نیویورک یعنی ۱,۷ میلیون نفر فقیرند و ۲۵ در صد کودکان این شهر یعنی نیم میلیون کودک غذای کافی برای خوردن ندارند. تخمین بعضی از انجمن های خیریه این است که تعداد فقرای این شهر در وقع نیم میلیون بیشتر از رقم رسمی است چرا که این نیم میلیون بدلیل گوناگون  برای دریافت غذای مجانی و یا ارزان ثبت نام نکرده اند. بدون کمک غذایی شرایط زندگی با اجاره خانه  ۱۰۰۰ دلاری  حتا برای آن هایی که حقوق بیکاری ۱۲۰۰ دلار در ماه می گیرند خیلی سخت و دشوار می شود.

  گرسنگی سالمندان

شاملو: “ﭼﺮﺍ ﻣﺰﻩ ﯼ ﻓﻘﺮ ﻭﺳﻂ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻣﺎﺳﺖ!”

۸ در صد از سالمندان بالای ۶۵ سال یعنی تعدادی برابر با ۳,۵ میلیون شب ها گرسنه به رختخواب می روند. منابع غیر دولتی این رقم را برابر با ۱۴ درصد یعنی حدود ۶,۵ میلیون می دانند. تخمین زده می شود که در سال ۲۰۲۵ نیمی از سالمندان بالای ۶۵ سال یعنی تقریبا جمعیتی به اندازه کل هفت کشور اسکاندیناوی با شکمی خالی از غذا روزها و شب ها را در سرما و گرما بسر خواهند برد. در سال ۲۰۱۴، حدود ۱۰ درصد از سالمندان بالای ۶۰ یعنی تقریبا ۶ میلیون آمریکایی در ناامنی غذایی بسر بردند. تخمین زده می شود که گرگ گرسنگی در سال های آینده زندگی بیش از ۱۰ میلیون سالمند را مورد حمله قرار دهد.

در ایالات متحده، بیش از ۴ میلیون بزرگسال کم درآمد بالای ۶۰ سال برای زنده ماندن به کمک تغذیه مکمل (SNAP)  محتاجند. به طور متوسط، ۱۱۰ دلار کمک در ماه برای تهیه مواد غذایی به آن ها داده می شود. این در حالی است که بیش از ۵ میلیون سالمندان واجد شرایط به خاطر خجالت و یا عدم توانایی پر کردن فرم های مختلف از کمک های مختلف غذایی محروم می مانند. حدود ۷۵ درصد از سالمندان به طور کامل یا نسبی برای درآمد ماهانه خود وابسته به اداره تامین اجتماعی هستند. علاوه بر این ۱۳ میلیون از افراد بالای ۵۰ سال به کمک از بانک های غذایی محتاجند.

تنها یکی از سازمانهای خیریه غذایی (Feeding America)  سالانه برای هفت میلیون سالمندان (۶۰ سال به بالا) و همچنین ۶ میلیون سالمند بین ۵۰ و ۵۹ ساله غذا تهیه و پذیرایی می کند. ۳۳ درصد از خانواده هایی که مشتری این سازمان خیریه غذایی هستند حداقل یک عضو بالای ۶۰ سال دارند، ۷۶ درصد از این خانواده ها در ناامنی غذایی زندگی می کنند.

۱۰ میلیون از سالمندان از کمبود مواد معدنی و ویتامین رنج می برند. ۶۰ در صد از سالمندان فقیر علاوه بر گرسنگی با افسردگی و اضطراب در گریبان هستند. سالمندان گرسنه ۶۰ درصد بیشتر از دیگر سالمندان به افسردگی، ۵۰ درصد بیشتر از دیگر سالمندان به حمله قلبی و آسم مبتلا می شوند.

این در حالی است که که ۱۳۱ میلیارد دلار در سال خرج کنترل عوارض جانبی و معاینه و معالجه عواقب ناشی از بیماری های مختلف مرتبط به گرسنگی می شود.

به عبارت دیگر اگر مخارجی که برای خاموش کردن عطش ثروت اندوزی صنایع دارویی و  راضی نگه داشتن موسسات پزشکی صرف می شود برای سلامتی سالمندان صرف می شد، می توانست به هر نفر از ده میلیون سالمندی که از کمبود ویتامین و مواد مغذی رنج می برند ماهانه بیش از ۱۰۰۰ دلار  کمک کند.

جمع بندی

احسان طبری: “سوگند به کودکان تان که به تکه نانی شاد می شوند، سوگند به آرزوهای پاک تان، من هرگز بی تفاوت نخواهیم زیست.”

امپریالیسم آمریکا با دزدیدن پول نان کودکان و سالمندان فقیر این سکه ها را در کوره های صنایع نظامی برای نشانه گرفتن قلب جوانان عراقی تبدیل به گلوله می کند. ولی با همه این احوال هر روز درمانده تر می شود. مار بردوش ضحاک امپریالیسم آمریکا دیگر با خوردن مغز هیچ جوانی آرام نمی گیرد. و این عجوزه به تدریج با از دست دادن توان و قدرت روزهای اوج خود به طور مداوم ضعیف تر می شود.

گرگ گرسنگی آمریکا کودکان و اجدادشان را همزمان می درد. بخش بزرگی از تولیدکنندگان و سازندگان آینده و تولیدکنندگان و سازندگان گذشته جامعه در گرسنگی دائم بسر می برند و همزمان بخش بسیار کوچکی از طبقات فوقانی هر روز با مکیدن خون ملت و گرسنه نگه داشتن فرزندان و والدین آن از فرط کسالت و برای عیش و عشرت روی تشک های دلار می خوابند.

طبقات بورژوازی آمریکا با شدت طمع و کثرت ولع سیری‌ناپذیر خود به سقوط اخلاقی و سیاسی و فقر فکری افتاده اند که موجب انحطاط انسانی و فرهنگی و رکود اقتصادی و تولید مادی کل جامعه شده است. و این راه را هنوز پایانی نیست. تا زمانی که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و سرمایه برقرار است در بر همین پاشنه خواهد چرخید. وقت آن رسیده است که به دور  تسلسل باطل بحران های اقتصادی که هر بار با بلعیدن گروه جدیدی از زحمتکشان و ناداران جامعه  آتش کوره نظام سرمایه داری را زنده نگه می دارد، یک بار برای همیشه پایان داد. راه چاره دیگری و چشم انداز روشن دیگری به جز سوسیالیسم وجود ندارد.

باید با شجاعت، استقامت، اصرار، پشت کاری و با سربلندی از برتری خصلت جمع گرایانه و عدالت جویانه ایدولوژی زحمتکشان در برابر ایدولوژی فردگرایانه و سرمایه محور بورژوازی دفاع کرد. باید به  زحمتکشان و عدالت جویان توضیح داد که چرا کوبای سوسیالیستی به رغم داشتن زخم های عمیق بر تن زنده و پایدار و شکوفاست. ولی آمریکای امپریالیستی مانند خر در گل مانده از حرکت و تحرک باز مانده است.

باید توضیح داد که چرا و چگونه کوبا سوسیالیستی در ۱۵۰ کیلومتری آمریکا و با وجود تحریم و محاصره اقتصادی ضد انسانی نیم قرنی از طرف جهان سرمایه داری – که حتا نصف این مدت بدون پشتیبانی مادی و معنوی اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی بوده است- موفق شد که نه تنها گرسنگی مردم را مهار کند، بلکه با ایجاد سیستم آموزشی و بهداشتی رایگان به شکوفایی فرهنگی و مادی مردم خود بپردازد.

باید همراه با یادگیری از نکات بسیار مثبت انقلاب کوبا و دستارودهای آن به رهبری زنده یاد رفیق فیدل کاسترو به مطالعه چالش ها و مشکلات سوسیالسیم موجود پرداخت و از آن برای هرچه پربار کردن اندیشه سوسییالیسم علمی بهره گرفت. باید بر تلفیق و پیوند ناگسستنی بین سوسیالیسم و دموکراسی با صراحت و با شفافی تاکید کرد. تنها اندیشه ای و تنها ایدولوژیی که نباید هیچ خوفی از شرکت، نظارت و ابراز نظر مردم داشته باشد، سوسییالیسم علمی است. مبارزه با دسیسه های طبقات بورژوازی انگلی و حامیان امپریالیستی آن فقط با متشکل کردن توده ها و آگاهی طبقاتی ممکن است نه با محدود کردن  دموکراسی. جامعه و تمام ثروت های مادی و معنوی آن متعلق به مردم است.

منابع

A place at the tabel, Peter Pringle, 2013
The end of food, Poul Roberts, 2008
Food industry sustainability, Cheryl Baldwin, 2015

http://www.fns.usda.gov/
حماسه نبرد انسان، دیالکتیک اشعار زندان احسان طبری، فرهاد عاصمی

One comment

  1. aby

    سیامک عزیز خسته نباشی عالی بود ٬ نکته ای که برای من قابل فهم نیست کم کاری نیروهای طرفدار سوسیالیست علمی است. این کم کاری بطور وسیع در سی سال گذشته در همه کشورها دیده می شود ٬ البته اگر از آمریکای لاتین صرف نظر کنیم ٬ .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *