گفتگويى‏‏ با مدعيان

image_pdfimage_print

(بخش سوم)

١٩- رويدادهاى‏‏ بالا و برگزارى‏‏ كنگر سوم حزب، كه بنا به خواست حميد صفرى‏‏ قرار بود در آن انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران حذف شود، بدنبال سفر طولانى‏‏ و غيرمجاز او پس از فروپاشى‏‏ اتحاد شوروى‏‏ و ديگر كشورهاى‏‏ سوسياليستى‏‏ اروپا، اتفاق افتاد. سفر حميد صفرى‏‏ مورد اعتراض رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ بود، اما اقدام حميد صفرى‏‏، سفر غيرمجاز او از توده‏اى‏‏ها پنهان نگه داشته شده بود. رفيق خاورى‏‏ در تابستان ١٩٩٠، در جريان اين سفر صفرى‏‏، از نگارنده دعوت بعمل آورد دوباره مسئوليت حزبى‏‏ بپذيرم و در كارهاى‏‏ حزبى‏‏ شركت كنم. اما با بازگشت صفرى‏‏ از سفر غيرمجاز و پنهان نگه داشته شده، بارى‏‏ ديگر  تصميم خود را نقض نمود.

تقريباً همزمان، يعنى‏‏ پس از رخ‏داد فروپاشى‏‏ كشورهاى‏‏ سوسياليستى‏‏ اروپايى‏‏، على‏‏ خدايى‏‏ نيز از پراگ به سفرى‏‏ چندين ماهه رفت. پيش از آنكه او بخواهد به “رهبر” حزب توده ايران تبديل گردد، كه براى‏‏ آن دورخيز كرده است و براى‏‏ خود ازجمله مسند سردبيرى‏‏ “هفده ساله” “راه توده” را دست و پا نموده است، بايد به برخى‏‏ پرسش‏هاى‏‏ توده‏اى‏‏ها در ارتباط با سفرش پاسخ و توضيح دهد.

٢٠- كميته غيراساسنامه‏اى‏‏ با نام “كميته تدارك كنگره”، كه به توصيه “نشست نمايندگان گزينش شده سازمان‏هاى‏‏ اروپاى‏‏ باخترى‏‏ و آمريكا”، بوسيله اقليت هيئت اجرايى‏‏ ك م حزب برگمارده شده بود، نه تنها چگونگى‏‏ گزينش نمايندگان كنگره را سروسامان داد، بلكه اجازه ورود شمارى‏‏ از اعضاى‏‏ كميته مركزى‏‏ حزب را به كنگره حزبى‏‏ نيز نداد. رفيق محمد اميدوار مى‏‏تواند شهادت دهد، كه به عنون مسئول نشست مخفى‏‏ نگه داشته شده، يعنى‏‏ “نشست نمايندگان برگزيده سازمان‏هاى‏‏ اروپاى‏‏ باخترى‏‏ و آمريكا” در كلن را هدايت نمود.

هنگامى‏‏ كه نگارنده و برخى‏‏ ديگر از اعضاى‏‏ كميته مركزى‏‏ با پيدا كردن نشانى‏‏ محل برگزارى‏‏ جلسه، بدون دعوت و اجازه قبلى‏‏ به اين نشست وارد شديم، نشست به پايان كار خود رسيده بود. رفيق محمد اميدوار كه مسئول نشست بود، در برابر اعتراض اساسنامه‏اى‏‏ نگارنده، تنها پاسخى‏‏ كه داد آن بود، كه او نسبت به شخصيت نگارنده احترام قايل است و خواست كه نگارنده نيز احترام نشست را رعايت كند. در اين نشست برخى‏‏ از آن‏هايى‏‏ كه هاتف رحمانى‏‏ آن‏ها را در نوشتار خود با جمله «اكثريت قريب به اتفاقشان اخراجى‏‏ها هستند»، معرفى‏‏ مى‏‏كند، در آن “نشست …” حضور داشتند و هنوز «صاحبان صلاحيت راى‏‏» (هاتف رحمانى‏‏) بودند. آن‏ها چه بسا در تائيد حرف محمد اميدوار سرتكان دادند و يا سر به زيرافكندند.

اين نشست مخفى‏‏ نگه داشته شده، “نشست نمايندگان منتخب سازمان‏هاى‏‏ اروپا و آمريكا”، آن “ارگانى‏‏” است كه به توصيه آن، اقليت هيئت اجرايى‏‏ كميته مركزى‏‏ حزب منتخب پلنوم فرودين ١٣٦٩، حق و وظيفه اساسنامه برگزارى‏‏ كنگره سوم را از كميته مركزى‏‏ سلب و به “كميته برگزارى‏‏ كنگره” سپرد، كميته مركزى‏‏ حزب را منحل و براى‏‏ آن جايگزينى‏‏ مورد دلخواه خود قرار داد!

برنامه زنده‏ياد حميد صفرى‏‏ براى‏‏ برگزارى‏‏ كنگره سوم حزب، حذف انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران بود. او نتوانست در كنگره شركت و به هدف خود دست يابد. شركت كنندگان در كنگره سوم بر حفظ انديشه ماركس، انگلس و لنين در برنامه حزب پاى‏‏فشردند.

٢١- در پشتيبانى‏‏ از انديشه بانيان سوسياليسم علمى‏‏ و حفظ آن در برنامه حزب، نگارنده در نوشتارهاى‏‏ متعددى‏‏ موضع خود را در پيش از برگزارى‏‏ كنگره سوم حزب بيان كرده و در نبرد براى‏‏ حفظ ايدئولوژى‏‏ ماركسيسم- لنينيسم در برنامه حزب استدلال نموده است. ازجمله در نوشتارى‏‏ به تاريخ ٤ مارس ١٩٩١ در برخورد به «طرح‏هاى‏‏ برنامه و اساسنامه جديد براى‏‏ حزب ما كه توسط چند تن از رفقا تنظيم و در شماره ٢٤٠ نامه مردم چاپ شده است»، موضع گرفته شد. در آنجا طرح‏ها «نمونه برجسته‏اى‏‏ از ايدئولوژى‏‏زدايى‏‏» از حزب توده ايران ارزيابى‏‏ شده‏اند.

با رساله‏اى‏‏ ٢٢ صفحه‏اى‏‏، با زير عنوان‏هاى‏‏ «- مبارزه طبقاتى‏‏ و حزب توده ايران، – نبرد در مبارزه عليه ايدئولوژى‏‏زدايى‏‏ از حزب و …» نگارنده در اين مبارزه شركت كرد. در آنجا از «حضور مستقل [در صحنه] و ادامه نبرد حزب طبقه كارگر در هر كشور از ضرورت تاريخى‏‏ برخوردار است»، پشتيبانى‏‏ شده بود (٢٠ آوريل ١٩٩١). در مقدمه نوشتار «حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران» (١٠ فوريه ٩١) چنين آمده است: «مقدمه: در گذشته نچندان دور، مى‏‏بايستى‏‏ حزب ما پشتيبانى‏‏ از اين عمده‏ترين ويژگى‏‏ ماهيت [كارگرى‏‏- سوسياليستى‏‏] حزب را از زاويه سياسى‏‏ در مركز توجه قرار ميداد و امروز بايد اين پشتيبانى‏‏ از ديدگاه تئوريك انجام گردد.

پشتيبانى‏‏ گذشته حزب از موضع كارگرى‏‏ و وابستگى‏‏ طبقاتى‏‏ خود در آن سال‏ها از پشتوانه نيرومند رفقاى‏‏ دانشمند برخودار بو، كه خود قربانيان نشيب همين نبرد طبقاتى‏‏ هستند كه امروز اثبات مجددتئوريك آن و لذا ضرورت حضور و مبارزه حزب طبقه كارگر به مسئله روز در حزب ما (و فراتر از آن) تبديل شده است. امروز فقدان اين رفقا صد چندان سنگين‏تر احساس مى‏‏شود.»

اين است روند تكوينى‏‏- تاريخى‏‏ وضع استثنايى‏‏ حاكم بر حزب توده ايران كه هم درونمايه هستى‏‏ تاريخى‏‏ حزب طبقه كارگر و هم اصول اساسنامه‏اى‏‏ آن را در بر مى‏‏گيرد.

٢٢- آرى‏‏، با توجه به چنين گذشته تكوينى‏‏ و تاريخى‏‏ اين وضع استثنايى‏‏ است، كه كيانورى‏‏ در “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” در سال ١٣٧٣ مى‏‏گويد: «راه حل در شرايط كنونى‏‏»، كه به نظر او مسلما راه‏حل انشعابى‏‏ نيست، «مى‏‏تواند با مشاركت و متوسل به آراء و نظرات همه توده‏اى‏‏ها، يعنى‏‏ همه كسانى‏‏ كه در گذشته و يا امروز در حزب فعاليت داشته و هميشه به آرمان‏هاى‏‏ آن وفادار بوده‏اند و امروز نيز آماده كار و فعاليت مى‏‏باشند، بدست آيد.» او با اشاره به “كتاب خاطرات” خود، در ادامه مى‏‏نويسد: «تصور اينكه وى‏‏ پس از هشتاد سال زندگى‏‏، ناگهان به ياد خاطرات جوانى‏‏ و اختلافات خود با اين يا آن فرد يا سياست افتاده است، به كل دور از واقعيت است. هدف او از بيان اين خاطرات، نشان دادن اين واقعيت‏ها به همه ما بوده است، كه تاريخ حزب توده ايران هرگز خالى‏‏ از مبارزه با انحرافات چپ يا راست نبوده و برعكس، اين تاريخ در همين مبارزه است كه شكل گرفته و تكامل يافته است، اينكه اعضاء حزب كوركورانه در مقابل هر فرد، هر اكثريت و اقليت و هر سياستى‏‏ تسليم نگردند، اينكه با مشى‏‏ كنونى‏‏ حزب تماما مخالف است و بالاخره اينكه هيچ اصلى‏‏ مطلق نيست و در شرايط استثنايى‏‏ مى‏‏توان، براى‏‏ نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى‏‏، پاره‏اى‏‏ اصول را ناديده گرفت.»

او تنها در چنين شرايط استثنايى‏‏ و تنها در چنين شرايطى‏‏ انتشار نشريه “راه توده”، دوره دوم را (كه تا شماره ٩٥ آن تحت مسئوليت نگارنده قرار داشت) «مغتنم» مى‏‏شمارد و ضرورت پايبندى‏‏ منتشركنندگان را به موازين حزبى‏‏ گوشزد مى‏‏كند: «در چارچوب همين دعوت است كه وجود نشرياتى‏‏ مانند “راه توده” را امروز بايد مغتنم شمرد و از آن براى‏‏ فراهم كردن زمينه جمع شدن همه اعضاى‏‏ حزب در كنار هم و در درون حزب، كمال استفاده را نمود. همان چيزى‏‏ كه احتمالاً منتشركنندگان اين نشريه نيز جز به آن نمى‏‏انديشند [تان]. و باز در چارچوب همين دعوت است كه همه اعضاء حزب حق دارند و بيش از آن، مكلفند كه در بحث بر سر خط‏مشى‏‏ كنونى‏‏ حزب ما، مداخله كنند و نظرات صريح خود را بيان دارند، تمام رفقاى‏‏ ما، كه نامشان در نزد توده‏اى‏‏ها شناخته شده است، حق دارند و وظيفه دارند [تان]، در مبارزه سرنوشت ساز كنونى‏‏ براى‏‏ آينده حزب، با تمام نيرو و با تمام وزنه‏اى‏‏ كه مى‏‏توانند داشته باشند، شركت كنند.»

كيانورى‏‏ در ادامه دوباره به تجربه “انشعاب” از حزب بازمى‏‏گردد و نشان مى‏‏دهد كه با چه دغدغه و «دل‏نگرانى‏‏» به اين خطر مى‏‏انديشد و مى‏‏نويسد: «اما اگر امروز برخى‏‏ تماشاچى‏‏ هستند، نه از آن روست كه از مبارزه بريده‏اند، بلكه بدان خاطر است كه تجربه مبارزه در  بيرون از تشكيلات حزب، هميشه منفى‏‏ از آب درآمده است. همه فرصت‏ طلب‏ها ابتدا راه خود را از انتقاد از خط‏مشى‏‏ حزب آغاز كرده‏اند، سپس تشكيلات جداگانه‏اى‏‏ را، با ادعاى‏‏ دنبال كردن “راه واقعى‏‏” حزب توده ايران بوجود آورده‏اند، پس از چندى‏‏ ادعا كرده‏اند، كه اساساً “مشى‏‏ موجود” ريشه در تاريخ حزب دارد و همه اين تاريخ را منكر شده‏اند و متعاقباً به اين “نتيجه” رسيده‏اند كه منشاء همه “مشكلات” در ايدئولوژى‏‏ ماركسيسم و اعتقاد به سوسياليسم و كمونيسم است و دست آخر، در منجلاب ضدتوده‏اى‏‏ در غلطيده‏اند. ما همه از قرار گرفتن در اين راه وحشت داريم.»

هنگامى‏‏ كه “توده‏اى‏‏ها” با وحشت در غلطيدن در «منجلاب ضد توده‏اى‏‏» خواهش مى‏‏كند كه مسئولان حزبى‏‏ و راس آن رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ امكان گفتگوى‏‏ صميمانه را ميان توده‏اى‏‏ ها بگشايند، با صلاحديد خود افراد را براى‏‏ شركت در گفتگو برگزينند و اجازه دهند گفتگو درباره سياست حزب توده ايران با نگاهى‏‏ فراتر از آنچه تاكنون توانسته است انجام شود ، ممكن گردد، آرى‏‏، اين خواهش نشان وحشت از خطرى‏‏ است كه كيانورى‏‏ گوشزد مى‏‏كند.

به جاى‏‏ استقبال از اين خواهش، گفتگو ميان توده‏اى‏‏ها را سواستفاده از صبر و شنوايى‏‏ ديگران مى‏‏نامند و خواستار آن مى‏‏شوند كه بايد «جسارت» داشت و براى‏‏ خود «هويت ديگرى‏‏» تعريف كرد (هاتف رحمانى‏‏). يعنى‏‏ اقدام به انشعاب نمود.

٢٣- اما مبارزه توده‏اى‏‏ها براى‏‏ سلامت سياسى‏‏- ايدئولوژيك حزب توده ايران، همانطور كه كيانورى‏‏ نيز در رساله پيش گفته برجسته ساخته است، نمى‏‏تواند به اصطلاح راه آسان انشعاب را برگزيده و دنبال كند، كه هاتف رحمانى‏‏ پيشنهاد مى‏‏كنند. راه “توده‏اى‏‏”، راهى‏‏ پر تضاد است. بايد به كمك نظريات درست هاتف رحمانى‏‏ نشان داد كه «هرگونه تفكيك مكانيكى‏‏ در عناصر متشكله كليت حزب توده ايران، به‏عنوان يك هستى‏‏ اجتماعى‏‏، كه هويت آن را مى‏‏سازد، جفا به تاريخ اين سرزمين و ناسپاسى‏‏ در برابر صدها [و] هزارها رزمنده توده‏اى‏‏ و انكار هويت راستين حزب توده ايران و جعل تاريخ است.»

بر اين پايه است كه نادرست و جفا به تاريخ ميهن و حزب است، هنگامى‏‏ كه در بررسى‏‏ تاريخ، برخورد به اشتباه‏هاى‏‏ گذشته را به زمينه پديد آوردن هويت تاريخى‏‏ و سياسى‏‏ امروز خود تبديل سازيم. آموزش علمى‏‏ از اشتباه‏ها، به اشتباه‏ها مفهومى‏‏ تاريخى‏‏ مى‏‏دهد. امكان درك تضادهاى‏‏ مرحله تاريخى‏‏ پديد آمدن اشتباه‏ها را بوجود مى‏‏آورد. تجربه مثبت و يا منفى‏‏ گذشته را به سرمايه معنوى‏‏ نبرد امروز تبديل مى‏‏سازد. از اين روست كه بررسى‏‏ تاريخى‏‏ را بايد از ديدگاه و جايگاه «كليت تاريخى‏‏ حزب» انجام داد و نه براى‏‏ اثبات مواضع مورد علاقه و باور خود.

٢٤- اشتباه سنگين تئوريك و سياسى‏‏ تجزيه حزب به بدنه و رهبرى‏‏ و در برابر هم قرار دادن آن‏ها امكان درك تضادها در دوران مورد بررسى‏‏ را نابود مى‏‏سازد، كه برپايه آن‏ها اشتباه‏ها رخ داده است. در سال‏هاى‏‏ پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن، بر جامعه ايرانى‏‏ انبوهى‏‏ از تضادها حكمفرما بودند. تشخيص تضاد اصلى‏‏ كه حل آن به ژرفش روند انقلابى‏‏ مى‏‏انجاميد، دستاورد علمى‏‏ و روشنفكرانه بزرگ حزب توده ايران بود. ‌

تشخيص اين تضاد كه ژرفش و تعميق روند انقلابى‏‏، تنها از راه مبارزه براى‏‏ به ثمر رساندن هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏- آزاديخواهانه و ملى‏‏- ضدامپرياليستى‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ با گرايشى‏‏ ضد سرمايه‏دارى‏‏ ممكن خواهد بود، دستاورد بزرگ تئوريك و سياسى‏‏ «كليت هستى‏‏ تاريخى‏‏» حزب توده ايران است.

«كليت هستى‏‏ تاريخى‏‏» حزب توده ايران به شناخت و درك مشترك از راه حل براى‏‏ اين تضاد اصلى‏‏ در جامعه آن روز ايرانى‏‏ رسيده بود. با اين شناخت و انگيزه مشترك «كليت » حزب يك تنه، يكپارچه، از كارگر و برزگر زحمتكش تا روشنفكر، از جوان‏ترين تا پيرترين، از زن و مرد، از دختر و پسر براى‏‏ ژرفش انقلاب و حل تضاد به سود هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ميهنى‏‏ انقلاب مى‏‏كوشيدند و در رزمى‏‏ شكوهمند جانفشانى‏‏ مى‏‏كردند.

با اين انگيزه بود كه نگارنده اين سطور، نوشتارى‏‏ را كه در اولين شماره نشريه “دنيا” (اوايل دهه هفتاد؟) منتشر شد، مورد انتقاد قرار داد و در برابر هم قرار دادن «رهبرى‏‏ وقت» و بدنه حزب را در آن نادرست ارزيابى‏‏ نمود. متاسفانه برداشت انتقادى‏‏ نگارنده نسبت به نوشتارى‏‏ كه با امضاى‏‏ “محمد اميدوار” در “دنيا”، ارگان سياسى‏‏ و تئوريك حزب توده ايران، منتشر شده بود، در نشريه به چاپ نرسيد. اما تداوم اين ارزيابى‏‏ نادرست از تاريخ حزب توده ايران است، كه اكنون در اسناد پلنوم وسيع آذرماه ١٣٨٧ به قله‏اى‏‏ ناميمون رسانده شده است.

هدف برخورد انتقادى‏‏ به اشتباه و ارزيابى‏‏ علمى‏‏ از آن، آموختن از آن براى‏‏ مبارزات روز و آينده است و نه چيز ديگرى‏‏. تنها از اين طريق، به قول ه. ه. هولس، فيلسوف و كمونيست معاصر آلمانى‏‏ «شخصيت شركت كنندگان جاى‏‏ تاريخى‏‏ خود را» مى‏‏يابد. «رهبرى‏‏ وقت» كنونى‏‏ براى‏‏ بررسى‏‏ اشتباه‏هاى‏‏ احتمالى‏‏ گذشته جز قراردادن «رهبرى‏‏ وقت» آن دوران در برابر بدنه و اعضاى‏‏ حزب، گامى‏‏ برنداشت. با اين شيوه غيرحزبى‏‏، به تقسيم و شكستن «كليت هستى‏‏ تاريخى‏‏» حزب تن داد. باوجود اين، نتوانست حتى‏‏ در سال ١٣٧٦ نيز تشخيص دهد كه تائيد گزينش محمد خاتمى‏‏ و نه تحريم انتخابات ضرورى‏‏ بود. تنها پس از وقوع حادثه و پديد آمدن «حماسه دوم خرداد ٧٦»، آنگونه كه شركت ميليونى‏‏ مردم در انتخابات رياست جمهورى‏‏ به سود خاتمى‏‏ پس از رخ‏داد در نامه مردم ناميده شد، چرخشى‏‏ ناتمام، ولى‏‏ درست در سياست روز حزب پديد آمد. درك شد كه هنوز نيروهاى‏‏ انقلابى‏‏ برجاى‏‏ مانده مى‏‏كوشند روند ژرفش اهداف مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب را در “نبرد كه بر كه” با نيروهاى‏‏ راستگر، پشتيبانى‏‏ نموده و آن را به پيش برانند. صحنه‏اى‏‏ كه در آن، جاى‏‏ حزب توده ايران بشدت خالى‏‏ باقى‏‏ مانده بود، زيرا مخالفان سياست حزب توده ايران در پشتيبانى‏‏ از هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن، اين سياست را به‏مثابه تبلور كليت حقيقت تاريخى‏‏ حزب نپذيرفته و  آن را سياست «رهبرى‏‏ وقت» حزب پنداشته بودند. آن را «پيروى‏‏ از زعامت خمينى‏‏» پنداشته بود، آنگونه كه در ارزيابى‏‏ “سى‏‏ سال پس از انقلاب بهمن” منتشره در “نامه مردم” شماره ٨٠٩ (١٤ بهمن ٧٨) عنوان شده است. اكنون كه خود، رهبرى‏‏ حزب را در اختيار دارند، سياست غيرعلمى‏‏ خود را تبلور كليت حقيقت تاريخى‏‏ حزب قلمداد مى‏‏سازند.

وقايع بالا در حالى‏‏ پديد آمدند كه در سال ١٣٧٣ كيانورى‏‏ در رساله پيش گفته خود و در نتيجه‏گيرى‏‏ از سخنانش درباره نادرستى‏‏ شعار “طرد ولايت فقيه” در آن دوران مى‏‏نويسد: « … تنها يك راه وجود دارد: پشتيبانى‏‏ از انقلاب در برابر ارتجاع در همه عرصه‏ها و در همه صحنه‏ها.»

به گوشه‏اى‏‏ ديگر از روند تكوينى‏‏- تاريخى‏‏ سياست ايدئولوژيك‏زدايى‏‏ از حزب توده ايران بازگرديم

٢٥- در سال ١٣٧٣، زنده‏ياد نورالدين كيانورى‏‏ رساله‏اى‏‏ تحليلى‏‏ تحت عنوان “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” به آدرس نشريه “راه توده” دوره دوم ارسال داشت. درونمايه پراهميت آن، نگارنده را بر آن داشت، رساله را بلافاصله و پيش از انتشار، حضوراً با رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ در ميان گذارد.

در ديدار در برلين، و در حين قرائت متن، رفيق خاورى‏‏ با جمله «توطئه است»، ادامه قرائت و بحث و گفتگوى‏‏ ضرورى‏‏ جمعى‏‏ درباره محتوا رساله را منتفى‏‏ ساختند. درنتيجه امكان تبادل نظر در ارتباط با شرايط ارسال آن نيز بوجود نيامد.

زنده‏ياد احسان طبرى‏‏ در رساله پيش‏گفته تحت عنوان “درباره منطق عمل” (تهران آذر ١٣٦٠)، داشتن «فرضيه نخستين» در بررسى‏‏ را براى‏‏ تحليلگر مجاز مى‏‏داند. طبرى‏‏ همانجا در بند چارم رساله، كه بخش «تحليل علمى‏‏ فاكت‏ها» است، تائيد «فرضيه نخستين» Intuition يا “جرقه‏ در ذهن” كه ثمره تجربه و دانش پيشين نزد تحليلگر بوده و نشان درجه هشدارى‏‏ و تيزذهنى‏‏ اوست، مى‏‏پردازد. اما درعين حال خاطرنشان مى‏‏سازد و هشدار مى‏‏دهد، كه نبايد «در ذهن خود از آن [حقيقت] الگوى‏‏ تجريدى‏‏» ساخت.

رفيق عزيز خاورى‏‏ كه با هشيارى‏‏ و تيزذهنى‏‏ خطر را به مثابه يك «فرضيه نخستين» درك مى‏‏كند، مجاز و محق است نگرانى‏‏ خود را با روشنى‏‏ و  صراحت بيان دارد. به‏ويژه با شناختى‏‏ كه از على‏‏ خدايى‏‏ كه در نشست حضور داشت، دارد، محق است حضور او را  نشان ديگرى‏‏ در تائيد برداشت خود ارزيابى‏‏ كند. باوجود اين، هشدار طبرى‏‏ بقوت خود باقى‏‏ است، كه مى‏‏گويد: «”حقيقت مشخص” است، يعنى‏‏ آن‏را بايد در تبلور اجتماعى‏‏ و تاريخيش لمس كرد و در ذهن خود از آن الگوى‏‏ تجريدى‏‏ نساخت. بينش انقلابى‏‏ ما مى‏‏گويد، اسلوب ما بررسى‏‏ حقيقت مشخص در وضع مشخص است.»

به نظر او براى‏‏ آنكه «روح شما، شما را فريب ندهد» (بند پنجم)، بايد به «تحليل علمى‏‏ فاكت‏هاى‏‏ … مشخص» پرداخته و به اين اسلوب پايبند بود. زيرا «در شخص كششى‏‏ است بسوى‏‏ يافتن فاكت‏هايى‏‏ كه “فرضيه نخستين” او را تائيد مى‏‏كند. اينكه “فرضيه نخستين” درباره اينكه اوضاع در عرصه معين از چه قرارى‏‏ بايد باشد، ضرور است، و در آن ابداً ترديدى‏‏ نيست. بدون “فرضيه نخستين” نمى‏‏توان وارد تحليل فاكت‏ها شد. ولى‏‏ خطاى‏‏ فاحشى‏‏ است، اگر ما به اين “فرضيه نخستين” بچسبيم و عنادى‏‏ داشته باشيم كه آن‏را به ضرب فاكت‏هاى‏‏ دست‏چين شده، به اثبات برسانيم.»

طبرى‏‏ در بند پنجم رساله خود طلب مى‏‏كند و با صراحت اعلام مى‏‏دارد، كه از اين رو ما بايد «فاكت‏ها را اعم از اثباتى‏‏ – كه فرضيه ما را ثابت مى‏‏كند –  يا سلبى‏‏ كه فرضيه ما را رد مى‏‏كند، گرد آوريم؛ همه فاكت‏ها را! چون پديده غير از ماهيت است.» (تان)

نشانه‏هاى‏‏ جدى‏‏ وجود دارد، كه متاسفانه چنين تحليل علمى‏‏ از درونمايه رساله تحليلى‏‏ “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” توسط مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ همانقدر به عمل نيامده است، كه بررسى‏‏ فاكت‏ها درباره «فرضيه نخستين» رفيق خاورى‏‏ در جهت نگرانى‏‏ ابراز شده از «توطئه است»، هيچ‏گاه جمع‏آورى‏‏ و مورد بررسى‏‏ پژوهشگرانه توسط اين رفقا قرار نگرفته است!  حتى‏‏ بايد اين گمان را داشت، كه هسته مركزى‏‏ سخنان كيانورى‏‏ در اين رساله درباره ضرورت پشتيبانى‏‏ از اهداف انقلاب ملى‏‏ و مردمى‏‏ ٥٧ در سال ١٣٧٣ و سه سال پيش از “حماسه دوم خرداد” (نامه مردم) نيز درك نشده باقى‏‏ مانده است. زيرا رساله متاسفانه تاكنون حتى‏‏ يك بار نيز با دقت مطالعه نشده است. اين گمان از اين برداشت بوجود مى‏‏آيد، زيرا در سند “سى‏‏ سال پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن” (نامه مردم شماره ٨٠٩، ١٢ بهمن ٨٧) از دنباله‏روى‏‏ «رهبرى‏‏ وقت» از «زعامت خمينى‏‏» در انقلاب بهمن صحبت بميان آورده مى‏‏شود.

هشدار رفيق عزيز خاورى‏‏ درباره خطر اقدام توطئه‏گرانه در ارتباط با راه برگزيده براى‏‏ ارسال رساله “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” به “راه توده”، نگارنده را در گذشته و بدنبال فعاليت‏هاى‏‏ مشكوك على‏‏ خدايى‏‏ كه نهايتاً به «غصب آرشيو» “راه توده” دوره دوم و برداشت و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه انجاميد، بر آن داشت، به بررسى‏‏ دقيق  فاكت‏ها و نشانه‏ها دست بزند، كه بيان آن‏ها و نتايجشان وظيفه سطور كنونى‏‏ نيست. در اين مورد در جاى‏‏ خود سخن گفته خواهد شد و نتايج بررسى‏‏ نشان داده خواهد شد، كه در تائيد «فرضيه نخستين» رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ قرار دارد. اما در اينجا مى‏‏توان و بايد به دو نكته اشاره داشت:

يكى‏‏- نظر خود كيانورى‏‏ در رساله است.

او در ارتباط با انتشار كتاب خاطرات خود و نظرش درباره هدف از انتشار آن، كه نشان دادن مبارزه بر سر اختلاف نظرها در حزب بوده است، و به گفته كيانورى‏‏ تاريخ حزب، «تاريخ همين مبارزات است» [پيش‏تر در همين نوشتار اين بخش مطرح شده است]، به نكته پراهميتى‏‏ در ارتباط با موضوع بررسى‏‏ ما، يعنى‏‏ در ارتباط با هشدار رفيق خاورى‏‏ و راهى‏‏ كه كيانورى‏‏ براى‏‏ ارسال نظرياتش برگزيده است، مى‏‏دهد: «… هيچ اصلى‏‏ مطلق نيست و در شرايط استثنايى‏‏ مى‏‏توان، براى‏‏ نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى‏‏ (تان)، پاره‏اى‏‏ از اصول را ناديده گرفت. همه اين‏ها، پيام به ما و خط راهنماى‏‏ ما است [كيانورى‏‏ در اينجا از خودش، در شخص سوم صحبت مى‏‏كند].» او سپس نكته مورد بحث را چنين توضيح داده و برجسته مى‏‏سازد: «آنچه كه منتشركنندگان كتاب “خاطرات”، با خوشحالى‏‏، نقطه ضعف آن و وسيله نابودى‏‏ هميشگى‏‏ حزب تلقى‏‏ كردند، در واقع عميق‏ترين نقطه قوت براى‏‏ ما و پيشرفت حزب است. …»(تان)

بدين‏ترتيب، كيانورى‏‏ در مقايسه با انتشار كتاب “خاطرات”، به راه رساندن نظريات خود به “راه توده” اشاره دارد و استفاده از اين راه را در شرايط غيرعادى‏‏ و بطور استثنايى‏‏ مجاز مى‏‏داند. زيرا، همانطور كه در ادامه مى‏‏نويسد، از اين راه توانسته است، در حالى‏‏ كه زندانى‏‏ تحت كنترل و زير ساطور دامكلس بازگشت به اوين قرار دارد، نظر خود را درباره ضرورت ادامه مبارزه براى‏‏ به ثمر رساندن اهداف مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب، عليرغم گرايش منتشر كنندگان كتاب “خاطرات” و حاملان و ارسال كنندگان رساله تحليلى‏‏ او به “راه توده”، به اطلاع توده‏اى‏‏ها برساند!

كيانورى‏‏ در ادامه بلافصل جمله قطع شده پيش، اين نكته را چنين برمى‏‏شمرد: « … در واقع عميق‏ترين نقطه قوت براى‏‏ ما و پيشرفت حزب است. [زيرا] اين [رساله حاضر] دعوتى‏‏ است به مبارزه، دعوتى‏‏ است به مقاومت و به اينكه مصالح حزب و جنبش را بالاتر از هر چيز ديگرى‏‏ قرار دهيم.»

او حق داشت و مى‏‏توانست مطمئن باشد، كه دريافت كنندگان رساله، با هشيارى‏‏ به جوانب ضرورى‏‏ ديگر، ازجمله مسئله راه و امكان ارسال آن توجه خواهند داشت، زيرا در دامن حزب انديشه علمى‏‏ و اسلوب بررسى‏‏ و پژوهش علمى‏‏ را آموخته‏اند، همانطور كه هاتف رحمانى‏‏ نيز در نوشتار خود به آن اشاره دارد و در ارتباط با نقش آموزنده حزب توده ايران بر «موجود زنده» بودن حزب اشاره دارد كه «با استوارى‏‏ نسل‏هاى‏‏ مختلف جامعه ايران را به دامان گرفته، پرورش داده، و در عرصه رزم …» آبديده كرده است.

كيانورى‏‏ پيش‏تر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مى‏‏دهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى‏‏ با ارزيابى‏‏ سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مى‏‏نويسد: «براى‏‏ ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى‏‏ شد، در حالى‏‏كه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى‏‏ بود كه رهبرى‏‏ حزب از لابلاى‏‏ گفتارهاى‏‏ خون‏آلود خود از زندان قصد داشت براى‏‏ ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى‏‏ خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى‏‏، قرار داشتن در كنار توده‏هاى‏‏ مردم و مخالفت با حاكميت بى‏‏بازگشت نيروهاى‏‏ واپسگرا است. رهبرى‏‏ حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى‏‏ باقى‏‏ ماندن حزب در صحنه مبارزه توده‏ها، از قهرمانى‏‏ چشم پوشيد و ما بجاى‏‏ اينكه قهرمانى‏‏ آن‏ها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى‏‏ قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى‏‏ را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى‏‏ جامعه جدا ساخت و آن‏ها را موجوداتى‏‏ تسليم شده و وامانده به مردم معرفى‏‏ كرد. چنان خود تسليم را باور كرده‏ بوديم، كه از هر كدام آن‏ها، تا زمانى‏‏ كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»

متاسفانه برخورد در سطح اجازه نداد، امكان يك بررسى‏‏ و پژوهش دقيق و علمى‏‏ «واقعيت مشخص» به طور مشترك پديد آيد. برخورد در سطح امكان پايبندى‏‏ به «اسلوب بررسى‏‏ حقيقت مشخص در وضع مشخص» و «تحليل علمى‏‏ فاكت‏هاى‏‏ … مشخص» (طبرى‏‏) را نداد.

دو- ارايه و ترسيم نشانه‏هاى‏‏ ديگر در ارتباط با هشدار رفيق خاورى‏‏ درباره «توطئه است»، ازجمله در دوران و هفته‏هاى‏‏ اخير، كه همگى‏‏ در تائيد هشدار رفيق خاورى‏‏ هستند. ارايه آن‏ها را، همانطور كه گفته شد، به وقتى‏‏ ديگر مى‏‏گذاريم. همه اين نشانه‏ها، در تائيد خطر و «فرضيه نخستين» رفيق عزيز خاورى‏‏ هستند و نشان مى‏‏دهند، كه برنامه ارتجاع براى‏‏ پاره پاره كردن حزب، برنامه‏اى‏‏ ملموس و قابل اثبات مى‏‏باشد.

مبارزه با اين برنامه، مبارزه‏اى‏‏ پرتضاد است. تنها با اعلام فاكت‏ها پايان نمى‏‏يابد. بايد در برابر برنامه به راه انداختن «نشريه چپ از نوع “كيهان لندن”»، كه على‏‏ خدايى‏‏ براى‏‏ “راه توده” دوره دوم تنظيم كرده بود و از شماره ٩٦ به بعد آن را به مورد اجرا گذاشت و بچه نامشروع “پيك نت” را نيز به آن اضافه نمود، با سياستى‏‏ علمى‏‏، مبتنى‏‏ به انديشه ماركسيسم- لنينيسم، سياستى‏‏ با خصلت انقلابى‏‏ به مبارزه برخاست. امر مهمى‏‏ كه تنها در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با انديشه و سازمانى‏‏ متشكل و منضبط ممكن است. مبارزه براى‏‏ برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ كه “توده‏اى‏‏ها” از آغاز انتشار خود دنبال مى‏‏كند، بر چنين ديدگاه توده‏اى‏‏ استوار است.

مرحله دگرگونى‏‏هاى‏‏ انقلابى‏‏ فرامى‏‏رسد

٢٦- شرايط امروز نسبت به شرايط سال ٧٣ و ١٣٧٦ متفاوت است.

با يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در ايران با گزينش محمود احمدى‏‏نژاد در سال ١٣٨٤، با نقض غيرقانونى‏‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏، كه همانا نابود ساختن عمده‏ترين اصل زيربنايى‏‏ حفظ استقلال اقتصادى‏‏ و نهايتاً سياسى‏‏ ايران در برابر يورش استعمار نوليبرالى‏‏ امپرياليستى‏‏ مى‏‏باشد و با پديد آمدن اشتراك نظر كليه لايه‏هاى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ براى‏‏ اجراى‏‏ نسخه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” كه هدف آن غارت ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ و سرمايه مردم و كشور است، ايران وارد مرحله تدارك دگرگونى‏‏ انقلابى‏‏ براى‏‏ به ثمر رساندن آماج‏هاى‏‏ آزاديخواهانه و ملى‏‏ انقلاب مردمى‏‏ و ضد امپرياليستى‏‏ بهمن ٥٧ با گرايش ضد سرمايه‏دارى‏‏ شده است.

هنوز مى‏‏تواند كوشش‏هايى‏‏ از سوى‏‏ پشتيبانان مذهبى‏‏ هدف‏هاى‏‏ انقلاب پديد آيد، چنانچه در اولين سخنرانى‏‏ انتخاباتى‏‏ ميرحسين موسوى‏‏ توسط او و با ابهام‏هايى‏‏ چنين علايمى‏‏ به چشم مى‏‏خورد. دگرگونى‏‏هاى‏‏ انقلابى‏‏ عليه «قانون شكنى‏‏هاى‏‏ گسترده» اجتناب ناپذير است. پايان بخشيدن قاطع به برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏ براى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏”، يعنى‏‏ پايان بخشيدن به غارت ثروت‏هاى‏‏ مردم، و جايگزين ساختن آن با يك برنامه اقتصاد ملى‏‏ و دموكراتيك، تنها راه ممكن انقلابى‏‏ پيش‏روست. راهى‏‏ كه محمد خاتمى‏‏ نتوانست يا نخواست در دوران رياست جمهورى‏‏ خود طى‏‏ كند. مبارزه‏اى‏‏ انقلابى‏‏ كه به كمك همه ميهن دوستان مذهبى‏‏ و دگرانديشان غيرمذهبى‏‏ و لايه‏هاى‏‏ وسيع توده‏هاى‏‏ ميليونى‏‏ مردم نياز دارد.

چنين امكان‏هاى‏‏ احتمالى‏‏ اما نفى‏‏ كننده اين ارزيابى‏‏ نيست، كه تضاد اصلى‏‏ جامعه امروزى‏‏ ايران، تضاد بين سرمايه‏دارى‏‏ حاكم از يك سو و مردم از سوى‏‏ ديگر است. تضادى‏‏ كه دو عنصر جداناپذير تشكيل دهنده آن هستند. يكـى‏‏ مبارزه براى‏‏ برقرارى‏‏ آزادى‏‏هاى‏‏ دموكراتيك قانونى‏‏، يعنى‏‏ برقرارى‏‏ و اعمال “بخش حقوق ملت” در قانون اساسى‏‏ و در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏. اصلى‏‏ كه دگرانديشان مذهبى‏‏ و غيرمذهبى‏‏ پشتيبان هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن را مجاز مى‏‏دارد به فعاليت علنى‏‏ سياسى‏‏ بپردازند، سازمان‏ها و احزاب سياسى‏‏- طبقاتى‏‏ خود را پديد آورند و به انتشار نشريات خود بپردازند؛ و ديگـرى‏‏ برپايى‏‏ نظام اقتصادى‏‏ ملى‏‏ و دموكراتيك و شفاف و قابل كنترل براى‏‏ مردم. نظام اقتصادى‏‏ برپايه اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏. اقتصادى‏‏ كه ضمن پشتيبانى‏‏ از بخش دولتى‏‏- اجتماعى‏‏ اقتصاد و حفظ آن، شرايط مساعد و ضرورى‏‏ رشد بخش خصوصى‏‏ و تعاونى‏‏ را پديد آورد و سرمايه ملى‏‏ انباشته شده در بخش دولتى‏‏- اجتماعى‏‏ اقتصاد را به عنوان حامى‏‏ و محافظ سرمايه خصوصى‏‏ در صحنه اقتصاد جهانى‏‏ به كار گيرد.

بديهى‏‏ است كه آماج دموكراتيك تحول انقلابى‏‏ پيش گفته، حذف اصل عتيقه‏اى‏‏ “ولايت فقيه” از قانون اساسى‏‏ را در متممى‏‏ بر آن، خواستى‏‏ قانونى‏‏ و قابل درك مى‏‏سازد، آنطور كه حزب توده ايران آن را در سال ١٣٥٨ طلب نموده است. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است كه اين اصل عتيقه‏اى‏‏ دوران قبيله‏اى‏‏ رشد جامعه بشرى‏‏، نتوانسته است در خدمت ژرفش هدف مردمى‏‏ انقلاب بهمن قرار داشته باشد. برعكس، به ابزار برقرارى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ غارتگر و مافيايى‏‏ تبديل گشته، كه اكنون و با اجراى‏‏ نسخه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” به مجرى‏‏ سياست امپرياليستى‏‏ در ايران تبديل شده است.

همچنين بايد ديگر اصول و زمينه‏هاى‏‏ ارتجاعى‏‏ در قانون اساسى‏‏ مورد بازبينى‏‏ قرار گيرند. براى‏‏ نمونه حذف نظارت استصوابى‏‏ شوراى‏‏ نگهبان يكى‏‏ از ضروريات اجتناب ناپذير تغييرات انقلابى‏‏ در پيش است.

مبارزه براى‏‏ دگرگونى‏‏ و تحول انقلابى‏‏ در ايران، سياست روز و عاجل حزب توده ايران را تشكيل مى‏‏دهد. سياستى‏‏ كه اما با ابهام‏هاى‏‏ بسيارى‏‏ در اسناد حزبى‏‏ روبروست. ازاين روست كه گفتگوى‏‏ صميمانه ميان توه‏اى‏‏ها به ضرورتى‏‏ عاجل تبديل شده است. گفتگويى‏‏ كه مورد خواهش “توده‏اى‏‏ها” از رفيق عزيز خاورى‏‏ و ديگر مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ بوده است و كماكان مى‏‏باشد. اين پاسخى‏‏ است به تعيين هويتى‏‏ كه هاتف رحمانى‏‏ در پايان نوشتار خود از “توده‏اى‏‏ها” طلب مى‏‏كند و مى‏‏نويسد: «ميزان صداقت اين افراد صرف نظر از انتقاداتى‏‏ كه به حزب توده ايران دارند، با اين امر روشن مى‏‏شود كه در ابتدا هويت خود را تعريف نمايند.»

ديالكتيك اصول سازمانى‏‏ و سياسى‏‏- ايدئولوژيك

٢٧- يك نكته آخر نيز گفتنى‏‏ است. باوجود انتشار “نامه مردم” و ديگر نشريات حزبى‏‏، انتشار “نويد نو” از چه بابت ضرورى‏‏ شده است؟ آيا “نويد نو” در آغاز انتشارش به ضرورت انتشار اشاره كرده است يا خير، از حيطه اطلاع كنونى‏‏ نگارنده خارج است. باوجود اين، نگارنده اين سطور توده‏اى‏‏ بودن هاتف رحمانى‏‏ را مورد پرسش قرار نمى‏‏دهد. قرار نمى‏‏دهد، اگر چه او را دچار يك اشتباه تئوريك سنگين ديگر در ارزيابى‏‏ مى‏‏داند.

اشتباه او آنست كه وحدت ديالكتيكى‏‏ درونمايه نظريات سياسى‏‏- تئوريك حزب و اصول اساسنامه‏اى‏‏ آن را از هم جدا و حتا در برابر هم قرار مى‏‏دهد.

«حزب توده ايران يك هستى‏‏ اجتماعى‏‏ با كليتى‏‏ تاريخى‏‏، منطقى‏‏ و حقيقى‏‏ يكپارچه در جغرافياى‏‏ ايران است»، كه او برجسته مى‏‏سازد، از دو جزء سياسى‏‏- ايدئولوژيك و اصول اساسنامه‏اى‏‏ تشكيل مى‏‏شود. ارزيابى‏‏ افراد و پاسخ به اين پرسش كه آيا آن‏ها داراى‏‏ «هويت توده‏اى‏‏» هستند يا خير، نمى‏‏تواند تنها از طريق اصول اساسنامه‏اى‏‏ به اثبات رسانده و مستدل شود. تجربه پيش گفته درباره روند گزينشنماينده و برگزارى‏‏ كنگره سوم حزب توده ايران، تجربه عملى‏‏ منفى‏‏ در تائيد وحدت سازمانى‏‏ و سياسى‏‏- ايدئولوژيك در هويت يك توده‏اى‏‏ است.

از اين‏ روست كه بايد نظر زير را، نظرى‏‏ يك سويه و غيرنافذ ارزيابى‏‏ كرد، هنگامى‏‏ كه گفته مى‏‏شود: «افراد با تبعيت از مركزيت حزبى‏‏ برآمده از گزينش اكثريت صاحبان صلاحيت راى‏‏ در درون حزب و رعايت اصول اساسنامه و پايبندى‏‏ به برنامه حزب است كه هويت توده‏اى‏‏ كسب مى‏‏كنند.» در اينجا تنها جنبه حقوقى‏‏- اساسنامه‏اى‏‏ «هستى‏‏ اجتماعى‏‏ با كليتى‏‏ تاريخى‏‏، منطقى‏‏ و حقيقى‏‏» حزب توجه شده، اين جنبه مطلق گشته و در برابر جنبه سياسى‏‏- ايدئولوژيك «هستى‏‏ …» قرار داده شده است. اين برخوردى‏‏ مكانيكى‏‏ است، «تفكيك مكانيكى‏‏ در عناصر متشكله كليت حزب توده ايران به عنوان هستى‏‏ اجتماعى‏‏» واحد مى‏‏باشد. هويت توده‏اى‏‏ها تواماً موضع سياسى‏‏- ايدئولوژيك و موقعيت سازمانى‏‏ آن‏ها تعيين مى‏‏كند. اين وحدت ديالكتيكى‏‏ جفتى‏‏ جداناپذير است.

از اين رو نمى‏‏توان با نظر ب. الف. بزرگمهر در تائيد مواضع در “نويد نو” در ابرازنظر اخيرش، موافقت داشت.

روند تكوينى‏‏- تاريخى‏‏ “توده‏اى‏‏ها”

٢٨- براى‏‏ آنكه دانسته‏هاى‏‏ هاتف رحمانى‏‏ ديگر محدود به «اطلاعات محدود از نشريات» نباشد و او بتواند واقع‏بينانه‏تر درباره هويت “توده‏اى‏‏ها” نظر بدهد، گفتنى‏‏ است كه نگارنده اين سطور، منتشر كننده “توده‏اى‏‏ها”، هنگامى‏‏ كه دانش آموز سال پنجم ابتدايى‏‏ بود و در جريان جمع‏آورى‏‏ امضاء از دانش آموزان مدرسه خود براى‏‏ نجات جان “روزنبرگ‏ها”، زن و شوهر جوان كمونيست آمريكايى‏‏ كه به مرگ محكوم شده بودند، به هوادار حزب توده ايران تبديل گشت. دو سال بعد در كلاس اول متوسطه به عضويت سازمان جوانان حزب توده ايران درآمد و تا سال ١٣٣٦ در ارتباط تشكيلاتى‏‏ با سازمان جوانان قرار داشت.

در خارج از كشور از سال ١٩٥٩ (١٣٣٨) با برقرارى‏‏ ارتباط سازمانى‏‏ با حزب به فعاليت توده‏اى‏‏ پرداخت. در پايه‏گذارى‏‏ سازمان‏هاى‏‏ دانشجويى‏‏ و ازجمله كنفدراسيون و مبارزات آن‏ سال‏ها جز فعالين حزب بود. در كنار زنده‏ياد دكتر احمد دانش در سازمان پزشكان و دندانپزشكان ايرانى‏‏ فعال بود.

مبتكر انتشار “مينياتورى‏‏” نشريات حزبى‏‏ است. در گروه خود با ارسال دو تُن از نشريات ريز شده، كه هر كيلو از آن يك كتابخانه كل نشريات حزبى‏‏ را تشكيل مى‏‏داد، ارسال اين نشريات را به ايران سازمان داد. اولين خودروى‏‏ جاسازى‏‏ شده با مطبوعات حزبى‏‏ را توسط مادر و پدر خود در بازگشت به ايران، روانه ايران ساخت. زنده‏ياد عسگر دانش، جزو اولين قربانيان توده‏اى‏‏ در جنگ تحميلى‏‏ عراق به ايران انقلابى‏‏، برادر دكتر احمد دانش، خودرو را تا مرز بازرگان همراهى‏‏ كرد و راند.

پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن و انتقال به ايران، نگارنده اين سطور، مسئول سازمان حزبى‏‏ در استان مازندران شد. در كليه شهرهاى‏‏ استان مازندران از بهشر تا رامسر دفاتر حزبى‏‏ داير شد و جلسات حزبى‏‏، آموزشى‏‏ و پرسش وپاسخ هر هفته برگزار شد. در اين دوره تعداد اعضاى‏‏ حزب، سازمان جوانان حزب و سازمان دموكراتيك زنان در اين ايالت به قريب دو هزارنفر رسيد.

در همين دوران از طرف حزب ماموريت سازماندهى‏‏ سازمان‏هاى‏‏ حزب در كشورهاى‏‏ باخترى‏‏ به او محول شد كه پس از انتقال كامل به خارج از كشور تا سال ١٩٨٤ به عهده داشت.

عضو “كميته برون مرزى‏‏” حزب بود، كه تا برگزارى‏‏ پلنوم هيجدهم به وظيفه خود عمل كرد. ازجمله افشاى‏‏ جنايات حاكميت در ارتباط با يورش‏ها به حزب و در پشتيبانى‏‏ از اهداف مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن. انتشار كوتاه مدت نشريه “ايران انقلابى‏‏” و سپس “راه توده” دوره اول را سازمان داده و مسئوليت آن را به عهده داشت، كه به طور هفتگى‏‏ در صد شماره منتشر شد.

صرفنظر از آنكه برگزارى‏‏ نشست پلنوم هفدهم كميته مركزى‏‏ حزب در منزل نگارنده اين سطور در تهران انجام شد، نشست “كنفرانس تهرانِ” حزب توده ايران در سال ١٣٢٨ و نشست ميان نمايندگان فرقه دموكرات آذربايجان و حزب توده ايران در سال ١٣٢٤ يا ٢٥ نيز در منزل پدرى‏‏ او انجام شد.

نگارنده در تمام طول سال‏هاى‏‏ فعاليت خود پس از پيروى‏‏ انقلاب در ايران و سپس در خارج از كشور، به كار شغلى‏‏ خود ادامه داد. درآمد از كار شغلى‏‏ در تمام اين سال‏ها براى‏‏ زندگى‏‏ و هزينه‏هاى‏‏ فعاليت‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ نگارنده مكفى‏‏ بود. مخارج انتشار “راه توده” دوره دوم تا شماره ٩٥ آن را نگارنده از درآمد شغلى‏‏ خود تامين نمود.

توده‏اى‏‏ گرامى‏‏ هاتف رحمانى‏‏، نكات بالا را نگارنده از اين رو بازگو نكرد، تا براى‏‏ خود كيش شخصيت دست و پا كند، كه براى‏‏ چنين كارى‏‏ فرصت كوتاه‏تر از آن است. بلكه اين نكات از اين رو بيان شدند، تا اين ضرورت نشان داده شود، كه آن توده‏اى‏‏ هم كه زير سايه عكس زنده‏ياد رحمان هاتفى‏‏ مى‏‏نويسد، و نام مستعار خود را انعكاس واژگونه نام او برمى‏‏گزيند نيز مى‏‏تواند در حكم خود در سطح باقى‏‏ بماند و به خطا برود، اگر به موازين علمى‏‏ بررسى‏‏ و مضمون و درونمايه نظريات سياسى‏‏- تئوريك حزب توده ايران بى‏‏ يا كم‏توجه باشد و نگاهى‏‏ يك سويه و تنگ‏نظرانه به واقعيت داشته باشد.

سخـن كوتـاه: پايان منطقى‏‏ نوشتار طولانى‏‏ شده كنونى‏‏ نمى‏‏تواند جز تكرار خواهش براى‏‏ پديد شدند شرايط گفتگوى‏‏ صميمانه ميان توده‏اى‏‏ها نباشد. از اين رو از شما و از راه شما از رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ و ديگر مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ تمنا دارم با ايجاد امكان گفتگو ميان توده‏اى‏‏ها، گره كور ايجاد شده را بگشايد. جلسه‏اى‏‏ را از آن شخصيت‏ها كه دعوت از آن‏ها را صلاح مى‏‏دانيد، برپا سازيد.

نگارنده به سهم خود آماده شركت در چنين نشستى‏‏ هستم و براى‏‏ آن دو دستور كار پيشنهاد مى‏‏كنم:

اول- بررسى‏‏ سياست ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏ براى‏‏ پاره پاره كردن حزب توده ايران و چگونگى‏‏ سازماندهى‏‏ مبارزه عليه آن؛

دوم- گفتگو درباره اصلى‏‏ترين تضاد حاكم بر جامعه ايرانى‏‏ در شرايط كنونى‏‏ و وظيفه‏هاى‏‏ برآمده از آن در برابر حزب توده ايران.

دستتان را مى‏‏فشارم

‏‏٨ ارديبهشت ١٣٨٨، ٢٨ آوريل ٢٠٠٩

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *