(بخش سوم)
١٩- رويدادهاى بالا و برگزارى كنگر سوم حزب، كه بنا به خواست حميد صفرى قرار بود در آن انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران حذف شود، بدنبال سفر طولانى و غيرمجاز او پس از فروپاشى اتحاد شوروى و ديگر كشورهاى سوسياليستى اروپا، اتفاق افتاد. سفر حميد صفرى مورد اعتراض رفيق عزيز على خاورى بود، اما اقدام حميد صفرى، سفر غيرمجاز او از تودهاىها پنهان نگه داشته شده بود. رفيق خاورى در تابستان ١٩٩٠، در جريان اين سفر صفرى، از نگارنده دعوت بعمل آورد دوباره مسئوليت حزبى بپذيرم و در كارهاى حزبى شركت كنم. اما با بازگشت صفرى از سفر غيرمجاز و پنهان نگه داشته شده، بارى ديگر تصميم خود را نقض نمود.
تقريباً همزمان، يعنى پس از رخداد فروپاشى كشورهاى سوسياليستى اروپايى، على خدايى نيز از پراگ به سفرى چندين ماهه رفت. پيش از آنكه او بخواهد به “رهبر” حزب توده ايران تبديل گردد، كه براى آن دورخيز كرده است و براى خود ازجمله مسند سردبيرى “هفده ساله” “راه توده” را دست و پا نموده است، بايد به برخى پرسشهاى تودهاىها در ارتباط با سفرش پاسخ و توضيح دهد.
٢٠- كميته غيراساسنامهاى با نام “كميته تدارك كنگره”، كه به توصيه “نشست نمايندگان گزينش شده سازمانهاى اروپاى باخترى و آمريكا”، بوسيله اقليت هيئت اجرايى ك م حزب برگمارده شده بود، نه تنها چگونگى گزينش نمايندگان كنگره را سروسامان داد، بلكه اجازه ورود شمارى از اعضاى كميته مركزى حزب را به كنگره حزبى نيز نداد. رفيق محمد اميدوار مىتواند شهادت دهد، كه به عنون مسئول نشست مخفى نگه داشته شده، يعنى “نشست نمايندگان برگزيده سازمانهاى اروپاى باخترى و آمريكا” در كلن را هدايت نمود.
هنگامى كه نگارنده و برخى ديگر از اعضاى كميته مركزى با پيدا كردن نشانى محل برگزارى جلسه، بدون دعوت و اجازه قبلى به اين نشست وارد شديم، نشست به پايان كار خود رسيده بود. رفيق محمد اميدوار كه مسئول نشست بود، در برابر اعتراض اساسنامهاى نگارنده، تنها پاسخى كه داد آن بود، كه او نسبت به شخصيت نگارنده احترام قايل است و خواست كه نگارنده نيز احترام نشست را رعايت كند. در اين نشست برخى از آنهايى كه هاتف رحمانى آنها را در نوشتار خود با جمله «اكثريت قريب به اتفاقشان اخراجىها هستند»، معرفى مىكند، در آن “نشست …” حضور داشتند و هنوز «صاحبان صلاحيت راى» (هاتف رحمانى) بودند. آنها چه بسا در تائيد حرف محمد اميدوار سرتكان دادند و يا سر به زيرافكندند.
اين نشست مخفى نگه داشته شده، “نشست نمايندگان منتخب سازمانهاى اروپا و آمريكا”، آن “ارگانى” است كه به توصيه آن، اقليت هيئت اجرايى كميته مركزى حزب منتخب پلنوم فرودين ١٣٦٩، حق و وظيفه اساسنامه برگزارى كنگره سوم را از كميته مركزى سلب و به “كميته برگزارى كنگره” سپرد، كميته مركزى حزب را منحل و براى آن جايگزينى مورد دلخواه خود قرار داد!
برنامه زندهياد حميد صفرى براى برگزارى كنگره سوم حزب، حذف انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران بود. او نتوانست در كنگره شركت و به هدف خود دست يابد. شركت كنندگان در كنگره سوم بر حفظ انديشه ماركس، انگلس و لنين در برنامه حزب پاىفشردند.
٢١- در پشتيبانى از انديشه بانيان سوسياليسم علمى و حفظ آن در برنامه حزب، نگارنده در نوشتارهاى متعددى موضع خود را در پيش از برگزارى كنگره سوم حزب بيان كرده و در نبرد براى حفظ ايدئولوژى ماركسيسم- لنينيسم در برنامه حزب استدلال نموده است. ازجمله در نوشتارى به تاريخ ٤ مارس ١٩٩١ در برخورد به «طرحهاى برنامه و اساسنامه جديد براى حزب ما كه توسط چند تن از رفقا تنظيم و در شماره ٢٤٠ نامه مردم چاپ شده است»، موضع گرفته شد. در آنجا طرحها «نمونه برجستهاى از ايدئولوژىزدايى» از حزب توده ايران ارزيابى شدهاند.
با رسالهاى ٢٢ صفحهاى، با زير عنوانهاى «- مبارزه طبقاتى و حزب توده ايران، – نبرد در مبارزه عليه ايدئولوژىزدايى از حزب و …» نگارنده در اين مبارزه شركت كرد. در آنجا از «حضور مستقل [در صحنه] و ادامه نبرد حزب طبقه كارگر در هر كشور از ضرورت تاريخى برخوردار است»، پشتيبانى شده بود (٢٠ آوريل ١٩٩١). در مقدمه نوشتار «حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران» (١٠ فوريه ٩١) چنين آمده است: «مقدمه: در گذشته نچندان دور، مىبايستى حزب ما پشتيبانى از اين عمدهترين ويژگى ماهيت [كارگرى- سوسياليستى] حزب را از زاويه سياسى در مركز توجه قرار ميداد و امروز بايد اين پشتيبانى از ديدگاه تئوريك انجام گردد.
پشتيبانى گذشته حزب از موضع كارگرى و وابستگى طبقاتى خود در آن سالها از پشتوانه نيرومند رفقاى دانشمند برخودار بو، كه خود قربانيان نشيب همين نبرد طبقاتى هستند كه امروز اثبات مجددتئوريك آن و لذا ضرورت حضور و مبارزه حزب طبقه كارگر به مسئله روز در حزب ما (و فراتر از آن) تبديل شده است. امروز فقدان اين رفقا صد چندان سنگينتر احساس مىشود.»
اين است روند تكوينى- تاريخى وضع استثنايى حاكم بر حزب توده ايران كه هم درونمايه هستى تاريخى حزب طبقه كارگر و هم اصول اساسنامهاى آن را در بر مىگيرد.
٢٢- آرى، با توجه به چنين گذشته تكوينى و تاريخى اين وضع استثنايى است، كه كيانورى در “سخنى با همه تودهاىها” در سال ١٣٧٣ مىگويد: «راه حل در شرايط كنونى»، كه به نظر او مسلما راهحل انشعابى نيست، «مىتواند با مشاركت و متوسل به آراء و نظرات همه تودهاىها، يعنى همه كسانى كه در گذشته و يا امروز در حزب فعاليت داشته و هميشه به آرمانهاى آن وفادار بودهاند و امروز نيز آماده كار و فعاليت مىباشند، بدست آيد.» او با اشاره به “كتاب خاطرات” خود، در ادامه مىنويسد: «تصور اينكه وى پس از هشتاد سال زندگى، ناگهان به ياد خاطرات جوانى و اختلافات خود با اين يا آن فرد يا سياست افتاده است، به كل دور از واقعيت است. هدف او از بيان اين خاطرات، نشان دادن اين واقعيتها به همه ما بوده است، كه تاريخ حزب توده ايران هرگز خالى از مبارزه با انحرافات چپ يا راست نبوده و برعكس، اين تاريخ در همين مبارزه است كه شكل گرفته و تكامل يافته است، اينكه اعضاء حزب كوركورانه در مقابل هر فرد، هر اكثريت و اقليت و هر سياستى تسليم نگردند، اينكه با مشى كنونى حزب تماما مخالف است و بالاخره اينكه هيچ اصلى مطلق نيست و در شرايط استثنايى مىتوان، براى نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى، پارهاى اصول را ناديده گرفت.»
او تنها در چنين شرايط استثنايى و تنها در چنين شرايطى انتشار نشريه “راه توده”، دوره دوم را (كه تا شماره ٩٥ آن تحت مسئوليت نگارنده قرار داشت) «مغتنم» مىشمارد و ضرورت پايبندى منتشركنندگان را به موازين حزبى گوشزد مىكند: «در چارچوب همين دعوت است كه وجود نشرياتى مانند “راه توده” را امروز بايد مغتنم شمرد و از آن براى فراهم كردن زمينه جمع شدن همه اعضاى حزب در كنار هم و در درون حزب، كمال استفاده را نمود. همان چيزى كه احتمالاً منتشركنندگان اين نشريه نيز جز به آن نمىانديشند [تان]. و باز در چارچوب همين دعوت است كه همه اعضاء حزب حق دارند و بيش از آن، مكلفند كه در بحث بر سر خطمشى كنونى حزب ما، مداخله كنند و نظرات صريح خود را بيان دارند، تمام رفقاى ما، كه نامشان در نزد تودهاىها شناخته شده است، حق دارند و وظيفه دارند [تان]، در مبارزه سرنوشت ساز كنونى براى آينده حزب، با تمام نيرو و با تمام وزنهاى كه مىتوانند داشته باشند، شركت كنند.»
كيانورى در ادامه دوباره به تجربه “انشعاب” از حزب بازمىگردد و نشان مىدهد كه با چه دغدغه و «دلنگرانى» به اين خطر مىانديشد و مىنويسد: «اما اگر امروز برخى تماشاچى هستند، نه از آن روست كه از مبارزه بريدهاند، بلكه بدان خاطر است كه تجربه مبارزه در بيرون از تشكيلات حزب، هميشه منفى از آب درآمده است. همه فرصت طلبها ابتدا راه خود را از انتقاد از خطمشى حزب آغاز كردهاند، سپس تشكيلات جداگانهاى را، با ادعاى دنبال كردن “راه واقعى” حزب توده ايران بوجود آوردهاند، پس از چندى ادعا كردهاند، كه اساساً “مشى موجود” ريشه در تاريخ حزب دارد و همه اين تاريخ را منكر شدهاند و متعاقباً به اين “نتيجه” رسيدهاند كه منشاء همه “مشكلات” در ايدئولوژى ماركسيسم و اعتقاد به سوسياليسم و كمونيسم است و دست آخر، در منجلاب ضدتودهاى در غلطيدهاند. ما همه از قرار گرفتن در اين راه وحشت داريم.»
هنگامى كه “تودهاىها” با وحشت در غلطيدن در «منجلاب ضد تودهاى» خواهش مىكند كه مسئولان حزبى و راس آن رفيق عزيز على خاورى امكان گفتگوى صميمانه را ميان تودهاى ها بگشايند، با صلاحديد خود افراد را براى شركت در گفتگو برگزينند و اجازه دهند گفتگو درباره سياست حزب توده ايران با نگاهى فراتر از آنچه تاكنون توانسته است انجام شود ، ممكن گردد، آرى، اين خواهش نشان وحشت از خطرى است كه كيانورى گوشزد مىكند.
به جاى استقبال از اين خواهش، گفتگو ميان تودهاىها را سواستفاده از صبر و شنوايى ديگران مىنامند و خواستار آن مىشوند كه بايد «جسارت» داشت و براى خود «هويت ديگرى» تعريف كرد (هاتف رحمانى). يعنى اقدام به انشعاب نمود.
٢٣- اما مبارزه تودهاىها براى سلامت سياسى- ايدئولوژيك حزب توده ايران، همانطور كه كيانورى نيز در رساله پيش گفته برجسته ساخته است، نمىتواند به اصطلاح راه آسان انشعاب را برگزيده و دنبال كند، كه هاتف رحمانى پيشنهاد مىكنند. راه “تودهاى”، راهى پر تضاد است. بايد به كمك نظريات درست هاتف رحمانى نشان داد كه «هرگونه تفكيك مكانيكى در عناصر متشكله كليت حزب توده ايران، بهعنوان يك هستى اجتماعى، كه هويت آن را مىسازد، جفا به تاريخ اين سرزمين و ناسپاسى در برابر صدها [و] هزارها رزمنده تودهاى و انكار هويت راستين حزب توده ايران و جعل تاريخ است.»
بر اين پايه است كه نادرست و جفا به تاريخ ميهن و حزب است، هنگامى كه در بررسى تاريخ، برخورد به اشتباههاى گذشته را به زمينه پديد آوردن هويت تاريخى و سياسى امروز خود تبديل سازيم. آموزش علمى از اشتباهها، به اشتباهها مفهومى تاريخى مىدهد. امكان درك تضادهاى مرحله تاريخى پديد آمدن اشتباهها را بوجود مىآورد. تجربه مثبت و يا منفى گذشته را به سرمايه معنوى نبرد امروز تبديل مىسازد. از اين روست كه بررسى تاريخى را بايد از ديدگاه و جايگاه «كليت تاريخى حزب» انجام داد و نه براى اثبات مواضع مورد علاقه و باور خود.
٢٤- اشتباه سنگين تئوريك و سياسى تجزيه حزب به بدنه و رهبرى و در برابر هم قرار دادن آنها امكان درك تضادها در دوران مورد بررسى را نابود مىسازد، كه برپايه آنها اشتباهها رخ داده است. در سالهاى پس از پيروزى انقلاب بهمن، بر جامعه ايرانى انبوهى از تضادها حكمفرما بودند. تشخيص تضاد اصلى كه حل آن به ژرفش روند انقلابى مىانجاميد، دستاورد علمى و روشنفكرانه بزرگ حزب توده ايران بود.
تشخيص اين تضاد كه ژرفش و تعميق روند انقلابى، تنها از راه مبارزه براى به ثمر رساندن هدفهاى مردمى- آزاديخواهانه و ملى- ضدامپرياليستى انقلاب بهمن ٥٧ با گرايشى ضد سرمايهدارى ممكن خواهد بود، دستاورد بزرگ تئوريك و سياسى «كليت هستى تاريخى» حزب توده ايران است.
«كليت هستى تاريخى» حزب توده ايران به شناخت و درك مشترك از راه حل براى اين تضاد اصلى در جامعه آن روز ايرانى رسيده بود. با اين شناخت و انگيزه مشترك «كليت » حزب يك تنه، يكپارچه، از كارگر و برزگر زحمتكش تا روشنفكر، از جوانترين تا پيرترين، از زن و مرد، از دختر و پسر براى ژرفش انقلاب و حل تضاد به سود هدفهاى مردمى و ميهنى انقلاب مىكوشيدند و در رزمى شكوهمند جانفشانى مىكردند.
با اين انگيزه بود كه نگارنده اين سطور، نوشتارى را كه در اولين شماره نشريه “دنيا” (اوايل دهه هفتاد؟) منتشر شد، مورد انتقاد قرار داد و در برابر هم قرار دادن «رهبرى وقت» و بدنه حزب را در آن نادرست ارزيابى نمود. متاسفانه برداشت انتقادى نگارنده نسبت به نوشتارى كه با امضاى “محمد اميدوار” در “دنيا”، ارگان سياسى و تئوريك حزب توده ايران، منتشر شده بود، در نشريه به چاپ نرسيد. اما تداوم اين ارزيابى نادرست از تاريخ حزب توده ايران است، كه اكنون در اسناد پلنوم وسيع آذرماه ١٣٨٧ به قلهاى ناميمون رسانده شده است.
هدف برخورد انتقادى به اشتباه و ارزيابى علمى از آن، آموختن از آن براى مبارزات روز و آينده است و نه چيز ديگرى. تنها از اين طريق، به قول ه. ه. هولس، فيلسوف و كمونيست معاصر آلمانى «شخصيت شركت كنندگان جاى تاريخى خود را» مىيابد. «رهبرى وقت» كنونى براى بررسى اشتباههاى احتمالى گذشته جز قراردادن «رهبرى وقت» آن دوران در برابر بدنه و اعضاى حزب، گامى برنداشت. با اين شيوه غيرحزبى، به تقسيم و شكستن «كليت هستى تاريخى» حزب تن داد. باوجود اين، نتوانست حتى در سال ١٣٧٦ نيز تشخيص دهد كه تائيد گزينش محمد خاتمى و نه تحريم انتخابات ضرورى بود. تنها پس از وقوع حادثه و پديد آمدن «حماسه دوم خرداد ٧٦»، آنگونه كه شركت ميليونى مردم در انتخابات رياست جمهورى به سود خاتمى پس از رخداد در نامه مردم ناميده شد، چرخشى ناتمام، ولى درست در سياست روز حزب پديد آمد. درك شد كه هنوز نيروهاى انقلابى برجاى مانده مىكوشند روند ژرفش اهداف مردمى و ملى انقلاب را در “نبرد كه بر كه” با نيروهاى راستگر، پشتيبانى نموده و آن را به پيش برانند. صحنهاى كه در آن، جاى حزب توده ايران بشدت خالى باقى مانده بود، زيرا مخالفان سياست حزب توده ايران در پشتيبانى از هدفهاى مردمى و ملى انقلاب بهمن، اين سياست را بهمثابه تبلور كليت حقيقت تاريخى حزب نپذيرفته و آن را سياست «رهبرى وقت» حزب پنداشته بودند. آن را «پيروى از زعامت خمينى» پنداشته بود، آنگونه كه در ارزيابى “سى سال پس از انقلاب بهمن” منتشره در “نامه مردم” شماره ٨٠٩ (١٤ بهمن ٧٨) عنوان شده است. اكنون كه خود، رهبرى حزب را در اختيار دارند، سياست غيرعلمى خود را تبلور كليت حقيقت تاريخى حزب قلمداد مىسازند.
وقايع بالا در حالى پديد آمدند كه در سال ١٣٧٣ كيانورى در رساله پيش گفته خود و در نتيجهگيرى از سخنانش درباره نادرستى شعار “طرد ولايت فقيه” در آن دوران مىنويسد: « … تنها يك راه وجود دارد: پشتيبانى از انقلاب در برابر ارتجاع در همه عرصهها و در همه صحنهها.»
به گوشهاى ديگر از روند تكوينى- تاريخى سياست ايدئولوژيكزدايى از حزب توده ايران بازگرديم
٢٥- در سال ١٣٧٣، زندهياد نورالدين كيانورى رسالهاى تحليلى تحت عنوان “سخنى با همه تودهاىها” به آدرس نشريه “راه توده” دوره دوم ارسال داشت. درونمايه پراهميت آن، نگارنده را بر آن داشت، رساله را بلافاصله و پيش از انتشار، حضوراً با رفيق عزيز على خاورى در ميان گذارد.
در ديدار در برلين، و در حين قرائت متن، رفيق خاورى با جمله «توطئه است»، ادامه قرائت و بحث و گفتگوى ضرورى جمعى درباره محتوا رساله را منتفى ساختند. درنتيجه امكان تبادل نظر در ارتباط با شرايط ارسال آن نيز بوجود نيامد.
زندهياد احسان طبرى در رساله پيشگفته تحت عنوان “درباره منطق عمل” (تهران آذر ١٣٦٠)، داشتن «فرضيه نخستين» در بررسى را براى تحليلگر مجاز مىداند. طبرى همانجا در بند چارم رساله، كه بخش «تحليل علمى فاكتها» است، تائيد «فرضيه نخستين» Intuition يا “جرقه در ذهن” كه ثمره تجربه و دانش پيشين نزد تحليلگر بوده و نشان درجه هشدارى و تيزذهنى اوست، مىپردازد. اما درعين حال خاطرنشان مىسازد و هشدار مىدهد، كه نبايد «در ذهن خود از آن [حقيقت] الگوى تجريدى» ساخت.
رفيق عزيز خاورى كه با هشيارى و تيزذهنى خطر را به مثابه يك «فرضيه نخستين» درك مىكند، مجاز و محق است نگرانى خود را با روشنى و صراحت بيان دارد. بهويژه با شناختى كه از على خدايى كه در نشست حضور داشت، دارد، محق است حضور او را نشان ديگرى در تائيد برداشت خود ارزيابى كند. باوجود اين، هشدار طبرى بقوت خود باقى است، كه مىگويد: «”حقيقت مشخص” است، يعنى آنرا بايد در تبلور اجتماعى و تاريخيش لمس كرد و در ذهن خود از آن الگوى تجريدى نساخت. بينش انقلابى ما مىگويد، اسلوب ما بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص است.»
به نظر او براى آنكه «روح شما، شما را فريب ندهد» (بند پنجم)، بايد به «تحليل علمى فاكتهاى … مشخص» پرداخته و به اين اسلوب پايبند بود. زيرا «در شخص كششى است بسوى يافتن فاكتهايى كه “فرضيه نخستين” او را تائيد مىكند. اينكه “فرضيه نخستين” درباره اينكه اوضاع در عرصه معين از چه قرارى بايد باشد، ضرور است، و در آن ابداً ترديدى نيست. بدون “فرضيه نخستين” نمىتوان وارد تحليل فاكتها شد. ولى خطاى فاحشى است، اگر ما به اين “فرضيه نخستين” بچسبيم و عنادى داشته باشيم كه آنرا به ضرب فاكتهاى دستچين شده، به اثبات برسانيم.»
طبرى در بند پنجم رساله خود طلب مىكند و با صراحت اعلام مىدارد، كه از اين رو ما بايد «فاكتها را اعم از اثباتى – كه فرضيه ما را ثابت مىكند – يا سلبى كه فرضيه ما را رد مىكند، گرد آوريم؛ همه فاكتها را! چون پديده غير از ماهيت است.» (تان)
نشانههاى جدى وجود دارد، كه متاسفانه چنين تحليل علمى از درونمايه رساله تحليلى “سخنى با همه تودهاىها” توسط مسئولهاى حزبى همانقدر به عمل نيامده است، كه بررسى فاكتها درباره «فرضيه نخستين» رفيق خاورى در جهت نگرانى ابراز شده از «توطئه است»، هيچگاه جمعآورى و مورد بررسى پژوهشگرانه توسط اين رفقا قرار نگرفته است! حتى بايد اين گمان را داشت، كه هسته مركزى سخنان كيانورى در اين رساله درباره ضرورت پشتيبانى از اهداف انقلاب ملى و مردمى ٥٧ در سال ١٣٧٣ و سه سال پيش از “حماسه دوم خرداد” (نامه مردم) نيز درك نشده باقى مانده است. زيرا رساله متاسفانه تاكنون حتى يك بار نيز با دقت مطالعه نشده است. اين گمان از اين برداشت بوجود مىآيد، زيرا در سند “سى سال پس از پيروزى انقلاب بهمن” (نامه مردم شماره ٨٠٩، ١٢ بهمن ٨٧) از دنبالهروى «رهبرى وقت» از «زعامت خمينى» در انقلاب بهمن صحبت بميان آورده مىشود.
هشدار رفيق عزيز خاورى درباره خطر اقدام توطئهگرانه در ارتباط با راه برگزيده براى ارسال رساله “سخنى با همه تودهاىها” به “راه توده”، نگارنده را در گذشته و بدنبال فعاليتهاى مشكوك على خدايى كه نهايتاً به «غصب آرشيو» “راه توده” دوره دوم و برداشت و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه انجاميد، بر آن داشت، به بررسى دقيق فاكتها و نشانهها دست بزند، كه بيان آنها و نتايجشان وظيفه سطور كنونى نيست. در اين مورد در جاى خود سخن گفته خواهد شد و نتايج بررسى نشان داده خواهد شد، كه در تائيد «فرضيه نخستين» رفيق عزيز على خاورى قرار دارد. اما در اينجا مىتوان و بايد به دو نكته اشاره داشت:
يكى- نظر خود كيانورى در رساله است.
او در ارتباط با انتشار كتاب خاطرات خود و نظرش درباره هدف از انتشار آن، كه نشان دادن مبارزه بر سر اختلاف نظرها در حزب بوده است، و به گفته كيانورى تاريخ حزب، «تاريخ همين مبارزات است» [پيشتر در همين نوشتار اين بخش مطرح شده است]، به نكته پراهميتى در ارتباط با موضوع بررسى ما، يعنى در ارتباط با هشدار رفيق خاورى و راهى كه كيانورى براى ارسال نظرياتش برگزيده است، مىدهد: «… هيچ اصلى مطلق نيست و در شرايط استثنايى مىتوان، براى نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى (تان)، پارهاى از اصول را ناديده گرفت. همه اينها، پيام به ما و خط راهنماى ما است [كيانورى در اينجا از خودش، در شخص سوم صحبت مىكند].» او سپس نكته مورد بحث را چنين توضيح داده و برجسته مىسازد: «آنچه كه منتشركنندگان كتاب “خاطرات”، با خوشحالى، نقطه ضعف آن و وسيله نابودى هميشگى حزب تلقى كردند، در واقع عميقترين نقطه قوت براى ما و پيشرفت حزب است. …»(تان)
بدينترتيب، كيانورى در مقايسه با انتشار كتاب “خاطرات”، به راه رساندن نظريات خود به “راه توده” اشاره دارد و استفاده از اين راه را در شرايط غيرعادى و بطور استثنايى مجاز مىداند. زيرا، همانطور كه در ادامه مىنويسد، از اين راه توانسته است، در حالى كه زندانى تحت كنترل و زير ساطور دامكلس بازگشت به اوين قرار دارد، نظر خود را درباره ضرورت ادامه مبارزه براى به ثمر رساندن اهداف مردمى و ملى انقلاب، عليرغم گرايش منتشر كنندگان كتاب “خاطرات” و حاملان و ارسال كنندگان رساله تحليلى او به “راه توده”، به اطلاع تودهاىها برساند!
كيانورى در ادامه بلافصل جمله قطع شده پيش، اين نكته را چنين برمىشمرد: « … در واقع عميقترين نقطه قوت براى ما و پيشرفت حزب است. [زيرا] اين [رساله حاضر] دعوتى است به مبارزه، دعوتى است به مقاومت و به اينكه مصالح حزب و جنبش را بالاتر از هر چيز ديگرى قرار دهيم.»
او حق داشت و مىتوانست مطمئن باشد، كه دريافت كنندگان رساله، با هشيارى به جوانب ضرورى ديگر، ازجمله مسئله راه و امكان ارسال آن توجه خواهند داشت، زيرا در دامن حزب انديشه علمى و اسلوب بررسى و پژوهش علمى را آموختهاند، همانطور كه هاتف رحمانى نيز در نوشتار خود به آن اشاره دارد و در ارتباط با نقش آموزنده حزب توده ايران بر «موجود زنده» بودن حزب اشاره دارد كه «با استوارى نسلهاى مختلف جامعه ايران را به دامان گرفته، پرورش داده، و در عرصه رزم …» آبديده كرده است.
كيانورى پيشتر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مىدهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى با ارزيابى سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مىنويسد: «براى ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى شد، در حالىكه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى بود كه رهبرى حزب از لابلاى گفتارهاى خونآلود خود از زندان قصد داشت براى ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى، قرار داشتن در كنار تودههاى مردم و مخالفت با حاكميت بىبازگشت نيروهاى واپسگرا است. رهبرى حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى باقى ماندن حزب در صحنه مبارزه تودهها، از قهرمانى چشم پوشيد و ما بجاى اينكه قهرمانى آنها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى جامعه جدا ساخت و آنها را موجوداتى تسليم شده و وامانده به مردم معرفى كرد. چنان خود تسليم را باور كرده بوديم، كه از هر كدام آنها، تا زمانى كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»
متاسفانه برخورد در سطح اجازه نداد، امكان يك بررسى و پژوهش دقيق و علمى «واقعيت مشخص» به طور مشترك پديد آيد. برخورد در سطح امكان پايبندى به «اسلوب بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص» و «تحليل علمى فاكتهاى … مشخص» (طبرى) را نداد.
دو- ارايه و ترسيم نشانههاى ديگر در ارتباط با هشدار رفيق خاورى درباره «توطئه است»، ازجمله در دوران و هفتههاى اخير، كه همگى در تائيد هشدار رفيق خاورى هستند. ارايه آنها را، همانطور كه گفته شد، به وقتى ديگر مىگذاريم. همه اين نشانهها، در تائيد خطر و «فرضيه نخستين» رفيق عزيز خاورى هستند و نشان مىدهند، كه برنامه ارتجاع براى پاره پاره كردن حزب، برنامهاى ملموس و قابل اثبات مىباشد.
مبارزه با اين برنامه، مبارزهاى پرتضاد است. تنها با اعلام فاكتها پايان نمىيابد. بايد در برابر برنامه به راه انداختن «نشريه چپ از نوع “كيهان لندن”»، كه على خدايى براى “راه توده” دوره دوم تنظيم كرده بود و از شماره ٩٦ به بعد آن را به مورد اجرا گذاشت و بچه نامشروع “پيك نت” را نيز به آن اضافه نمود، با سياستى علمى، مبتنى به انديشه ماركسيسم- لنينيسم، سياستى با خصلت انقلابى به مبارزه برخاست. امر مهمى كه تنها در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با انديشه و سازمانى متشكل و منضبط ممكن است. مبارزه براى برطرف ساختن تشتت نظرى و سازمانى كه “تودهاىها” از آغاز انتشار خود دنبال مىكند، بر چنين ديدگاه تودهاى استوار است.
مرحله دگرگونىهاى انقلابى فرامىرسد
٢٦- شرايط امروز نسبت به شرايط سال ٧٣ و ١٣٧٦ متفاوت است.
با يكدست شدن حاكميت سرمايهدارى در ايران با گزينش محمود احمدىنژاد در سال ١٣٨٤، با نقض غيرقانونى اصل ٤٤ قانون اساسى، كه همانا نابود ساختن عمدهترين اصل زيربنايى حفظ استقلال اقتصادى و نهايتاً سياسى ايران در برابر يورش استعمار نوليبرالى امپرياليستى مىباشد و با پديد آمدن اشتراك نظر كليه لايههاى حاكميت سرمايهدارى براى اجراى نسخه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” كه هدف آن غارت ثروتهاى ملى و سرمايه مردم و كشور است، ايران وارد مرحله تدارك دگرگونى انقلابى براى به ثمر رساندن آماجهاى آزاديخواهانه و ملى انقلاب مردمى و ضد امپرياليستى بهمن ٥٧ با گرايش ضد سرمايهدارى شده است.
هنوز مىتواند كوششهايى از سوى پشتيبانان مذهبى هدفهاى انقلاب پديد آيد، چنانچه در اولين سخنرانى انتخاباتى ميرحسين موسوى توسط او و با ابهامهايى چنين علايمى به چشم مىخورد. دگرگونىهاى انقلابى عليه «قانون شكنىهاى گسترده» اجتناب ناپذير است. پايان بخشيدن قاطع به برنامه نوليبرال امپرياليستى براى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى”، يعنى پايان بخشيدن به غارت ثروتهاى مردم، و جايگزين ساختن آن با يك برنامه اقتصاد ملى و دموكراتيك، تنها راه ممكن انقلابى پيشروست. راهى كه محمد خاتمى نتوانست يا نخواست در دوران رياست جمهورى خود طى كند. مبارزهاى انقلابى كه به كمك همه ميهن دوستان مذهبى و دگرانديشان غيرمذهبى و لايههاى وسيع تودههاى ميليونى مردم نياز دارد.
چنين امكانهاى احتمالى اما نفى كننده اين ارزيابى نيست، كه تضاد اصلى جامعه امروزى ايران، تضاد بين سرمايهدارى حاكم از يك سو و مردم از سوى ديگر است. تضادى كه دو عنصر جداناپذير تشكيل دهنده آن هستند. يكـى مبارزه براى برقرارى آزادىهاى دموكراتيك قانونى، يعنى برقرارى و اعمال “بخش حقوق ملت” در قانون اساسى و در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى. اصلى كه دگرانديشان مذهبى و غيرمذهبى پشتيبان هدفهاى مردمى و ملى انقلاب بهمن را مجاز مىدارد به فعاليت علنى سياسى بپردازند، سازمانها و احزاب سياسى- طبقاتى خود را پديد آورند و به انتشار نشريات خود بپردازند؛ و ديگـرى برپايى نظام اقتصادى ملى و دموكراتيك و شفاف و قابل كنترل براى مردم. نظام اقتصادى برپايه اصل ٤٤ قانون اساسى. اقتصادى كه ضمن پشتيبانى از بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد و حفظ آن، شرايط مساعد و ضرورى رشد بخش خصوصى و تعاونى را پديد آورد و سرمايه ملى انباشته شده در بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد را به عنوان حامى و محافظ سرمايه خصوصى در صحنه اقتصاد جهانى به كار گيرد.
بديهى است كه آماج دموكراتيك تحول انقلابى پيش گفته، حذف اصل عتيقهاى “ولايت فقيه” از قانون اساسى را در متممى بر آن، خواستى قانونى و قابل درك مىسازد، آنطور كه حزب توده ايران آن را در سال ١٣٥٨ طلب نموده است. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است كه اين اصل عتيقهاى دوران قبيلهاى رشد جامعه بشرى، نتوانسته است در خدمت ژرفش هدف مردمى انقلاب بهمن قرار داشته باشد. برعكس، به ابزار برقرارى حاكميت سرمايهدارى غارتگر و مافيايى تبديل گشته، كه اكنون و با اجراى نسخه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” به مجرى سياست امپرياليستى در ايران تبديل شده است.
همچنين بايد ديگر اصول و زمينههاى ارتجاعى در قانون اساسى مورد بازبينى قرار گيرند. براى نمونه حذف نظارت استصوابى شوراى نگهبان يكى از ضروريات اجتناب ناپذير تغييرات انقلابى در پيش است.
مبارزه براى دگرگونى و تحول انقلابى در ايران، سياست روز و عاجل حزب توده ايران را تشكيل مىدهد. سياستى كه اما با ابهامهاى بسيارى در اسناد حزبى روبروست. ازاين روست كه گفتگوى صميمانه ميان توهاىها به ضرورتى عاجل تبديل شده است. گفتگويى كه مورد خواهش “تودهاىها” از رفيق عزيز خاورى و ديگر مسئولهاى حزبى بوده است و كماكان مىباشد. اين پاسخى است به تعيين هويتى كه هاتف رحمانى در پايان نوشتار خود از “تودهاىها” طلب مىكند و مىنويسد: «ميزان صداقت اين افراد صرف نظر از انتقاداتى كه به حزب توده ايران دارند، با اين امر روشن مىشود كه در ابتدا هويت خود را تعريف نمايند.»
ديالكتيك اصول سازمانى و سياسى- ايدئولوژيك
٢٧- يك نكته آخر نيز گفتنى است. باوجود انتشار “نامه مردم” و ديگر نشريات حزبى، انتشار “نويد نو” از چه بابت ضرورى شده است؟ آيا “نويد نو” در آغاز انتشارش به ضرورت انتشار اشاره كرده است يا خير، از حيطه اطلاع كنونى نگارنده خارج است. باوجود اين، نگارنده اين سطور تودهاى بودن هاتف رحمانى را مورد پرسش قرار نمىدهد. قرار نمىدهد، اگر چه او را دچار يك اشتباه تئوريك سنگين ديگر در ارزيابى مىداند.
اشتباه او آنست كه وحدت ديالكتيكى درونمايه نظريات سياسى- تئوريك حزب و اصول اساسنامهاى آن را از هم جدا و حتا در برابر هم قرار مىدهد.
«حزب توده ايران يك هستى اجتماعى با كليتى تاريخى، منطقى و حقيقى يكپارچه در جغرافياى ايران است»، كه او برجسته مىسازد، از دو جزء سياسى- ايدئولوژيك و اصول اساسنامهاى تشكيل مىشود. ارزيابى افراد و پاسخ به اين پرسش كه آيا آنها داراى «هويت تودهاى» هستند يا خير، نمىتواند تنها از طريق اصول اساسنامهاى به اثبات رسانده و مستدل شود. تجربه پيش گفته درباره روند گزينشنماينده و برگزارى كنگره سوم حزب توده ايران، تجربه عملى منفى در تائيد وحدت سازمانى و سياسى- ايدئولوژيك در هويت يك تودهاى است.
از اين روست كه بايد نظر زير را، نظرى يك سويه و غيرنافذ ارزيابى كرد، هنگامى كه گفته مىشود: «افراد با تبعيت از مركزيت حزبى برآمده از گزينش اكثريت صاحبان صلاحيت راى در درون حزب و رعايت اصول اساسنامه و پايبندى به برنامه حزب است كه هويت تودهاى كسب مىكنند.» در اينجا تنها جنبه حقوقى- اساسنامهاى «هستى اجتماعى با كليتى تاريخى، منطقى و حقيقى» حزب توجه شده، اين جنبه مطلق گشته و در برابر جنبه سياسى- ايدئولوژيك «هستى …» قرار داده شده است. اين برخوردى مكانيكى است، «تفكيك مكانيكى در عناصر متشكله كليت حزب توده ايران به عنوان هستى اجتماعى» واحد مىباشد. هويت تودهاىها تواماً موضع سياسى- ايدئولوژيك و موقعيت سازمانى آنها تعيين مىكند. اين وحدت ديالكتيكى جفتى جداناپذير است.
از اين رو نمىتوان با نظر ب. الف. بزرگمهر در تائيد مواضع در “نويد نو” در ابرازنظر اخيرش، موافقت داشت.
روند تكوينى- تاريخى “تودهاىها”
٢٨- براى آنكه دانستههاى هاتف رحمانى ديگر محدود به «اطلاعات محدود از نشريات» نباشد و او بتواند واقعبينانهتر درباره هويت “تودهاىها” نظر بدهد، گفتنى است كه نگارنده اين سطور، منتشر كننده “تودهاىها”، هنگامى كه دانش آموز سال پنجم ابتدايى بود و در جريان جمعآورى امضاء از دانش آموزان مدرسه خود براى نجات جان “روزنبرگها”، زن و شوهر جوان كمونيست آمريكايى كه به مرگ محكوم شده بودند، به هوادار حزب توده ايران تبديل گشت. دو سال بعد در كلاس اول متوسطه به عضويت سازمان جوانان حزب توده ايران درآمد و تا سال ١٣٣٦ در ارتباط تشكيلاتى با سازمان جوانان قرار داشت.
در خارج از كشور از سال ١٩٥٩ (١٣٣٨) با برقرارى ارتباط سازمانى با حزب به فعاليت تودهاى پرداخت. در پايهگذارى سازمانهاى دانشجويى و ازجمله كنفدراسيون و مبارزات آن سالها جز فعالين حزب بود. در كنار زندهياد دكتر احمد دانش در سازمان پزشكان و دندانپزشكان ايرانى فعال بود.
مبتكر انتشار “مينياتورى” نشريات حزبى است. در گروه خود با ارسال دو تُن از نشريات ريز شده، كه هر كيلو از آن يك كتابخانه كل نشريات حزبى را تشكيل مىداد، ارسال اين نشريات را به ايران سازمان داد. اولين خودروى جاسازى شده با مطبوعات حزبى را توسط مادر و پدر خود در بازگشت به ايران، روانه ايران ساخت. زندهياد عسگر دانش، جزو اولين قربانيان تودهاى در جنگ تحميلى عراق به ايران انقلابى، برادر دكتر احمد دانش، خودرو را تا مرز بازرگان همراهى كرد و راند.
پس از پيروزى انقلاب بهمن و انتقال به ايران، نگارنده اين سطور، مسئول سازمان حزبى در استان مازندران شد. در كليه شهرهاى استان مازندران از بهشر تا رامسر دفاتر حزبى داير شد و جلسات حزبى، آموزشى و پرسش وپاسخ هر هفته برگزار شد. در اين دوره تعداد اعضاى حزب، سازمان جوانان حزب و سازمان دموكراتيك زنان در اين ايالت به قريب دو هزارنفر رسيد.
در همين دوران از طرف حزب ماموريت سازماندهى سازمانهاى حزب در كشورهاى باخترى به او محول شد كه پس از انتقال كامل به خارج از كشور تا سال ١٩٨٤ به عهده داشت.
عضو “كميته برون مرزى” حزب بود، كه تا برگزارى پلنوم هيجدهم به وظيفه خود عمل كرد. ازجمله افشاى جنايات حاكميت در ارتباط با يورشها به حزب و در پشتيبانى از اهداف مردمى و ملى انقلاب بهمن. انتشار كوتاه مدت نشريه “ايران انقلابى” و سپس “راه توده” دوره اول را سازمان داده و مسئوليت آن را به عهده داشت، كه به طور هفتگى در صد شماره منتشر شد.
صرفنظر از آنكه برگزارى نشست پلنوم هفدهم كميته مركزى حزب در منزل نگارنده اين سطور در تهران انجام شد، نشست “كنفرانس تهرانِ” حزب توده ايران در سال ١٣٢٨ و نشست ميان نمايندگان فرقه دموكرات آذربايجان و حزب توده ايران در سال ١٣٢٤ يا ٢٥ نيز در منزل پدرى او انجام شد.
نگارنده در تمام طول سالهاى فعاليت خود پس از پيروى انقلاب در ايران و سپس در خارج از كشور، به كار شغلى خود ادامه داد. درآمد از كار شغلى در تمام اين سالها براى زندگى و هزينههاى فعاليتهاى اجتماعى نگارنده مكفى بود. مخارج انتشار “راه توده” دوره دوم تا شماره ٩٥ آن را نگارنده از درآمد شغلى خود تامين نمود.
تودهاى گرامى هاتف رحمانى، نكات بالا را نگارنده از اين رو بازگو نكرد، تا براى خود كيش شخصيت دست و پا كند، كه براى چنين كارى فرصت كوتاهتر از آن است. بلكه اين نكات از اين رو بيان شدند، تا اين ضرورت نشان داده شود، كه آن تودهاى هم كه زير سايه عكس زندهياد رحمان هاتفى مىنويسد، و نام مستعار خود را انعكاس واژگونه نام او برمىگزيند نيز مىتواند در حكم خود در سطح باقى بماند و به خطا برود، اگر به موازين علمى بررسى و مضمون و درونمايه نظريات سياسى- تئوريك حزب توده ايران بى يا كمتوجه باشد و نگاهى يك سويه و تنگنظرانه به واقعيت داشته باشد.
سخـن كوتـاه: پايان منطقى نوشتار طولانى شده كنونى نمىتواند جز تكرار خواهش براى پديد شدند شرايط گفتگوى صميمانه ميان تودهاىها نباشد. از اين رو از شما و از راه شما از رفيق عزيز على خاورى و ديگر مسئولهاى حزبى تمنا دارم با ايجاد امكان گفتگو ميان تودهاىها، گره كور ايجاد شده را بگشايد. جلسهاى را از آن شخصيتها كه دعوت از آنها را صلاح مىدانيد، برپا سازيد.
نگارنده به سهم خود آماده شركت در چنين نشستى هستم و براى آن دو دستور كار پيشنهاد مىكنم:
اول- بررسى سياست ارتجاع داخلى و خارجى براى پاره پاره كردن حزب توده ايران و چگونگى سازماندهى مبارزه عليه آن؛
دوم- گفتگو درباره اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه ايرانى در شرايط كنونى و وظيفههاى برآمده از آن در برابر حزب توده ايران.
دستتان را مىفشارم
٨ ارديبهشت ١٣٨٨، ٢٨ آوريل ٢٠٠٩