گفتگو ميان توده اي ها ضرورتي مبرم! (”نويدنو“ ٢) انتقاد سياسي يك آزمون!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٦١ (١١ اسفند)

واژه راهنما: چگونه بايد به «غيبت خانم/آقاي واقعيت» پايان داد؟ شناخت «واقعيت»، شناخت «غيبت خانم/آقاي واقعيت» به معناي دست يافتن به انگيزه و دريافت احساس «مهميز» (احسان طبري) براي جستجوي راه هاي گذر از اين نبود و «غيبت» است.

پيشنهاد براي سمينار علمي. «ارتقاء سوسياليسم علمي». «مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه». تناسبِ ديالكتيكي ميان تئوري و پراتيك. ديالكتيك روند خودبخودي و آگاهانه. شرايط عيني تغيير انقلابي وجود دارد؟ شرايط ذهني تغيير انقلابي. شناخت عمده از غيرعمده. نشاني از نفوذ انديشه فراكسيونيسم.

١- ابتكار مثبت و سازنده ي دو رفيق، هاتفي و سپيداري، براي ممكن ساختن گفتگو ميان توده اي ها كه به كمك ”نويدنو“ چندي پيش آغاز شد، آن طور كه سپيداري در آخرين شماره نويد نو (٥ر١٢ر٩٢) مي نويسد، با خطر پايان زودرس روبروست: «من بحث خود را در همين جا خاتمه مي دهم. … من حرف ديگري ندارم كه اضافه كنم»!

اين ابتكارِ مثبت با خطري روبروست كه آب ”زاينده رود“ اصفهان نيز در طول تاريخ با آن روبرو، و اكنون با كمبود آب از سرچشمه، دچار آن شده است.

 

٢- علت اين ”وضع مشخص“ چيست؟ چرا گفتگويي كه نياز به آن بشدت احساس مي شود، نتواند ادامه يابد؟ در حالي كه اين نياز آنجا هم خود مي نمايد كه سپيداري حتي از «موارد ديگري» كه شايسته بررسي و مطالعه هستند، صحبت مي كند كه در نامه اول هاتفي وجود دارد و او آن ها را حتي «سرفصل بندي كرده» است و او خواستار «پيگيري جداگانه» آن هاست.

به نظر نگارنده، علت اين سرنوشت، نبود يك برنامه هدفمند براي بحث و گفتگو است. موضوع بررسي تعريف نشده است. بي برنامگي، اجباراً به بحث هاي پراكنده مي انجامد. پراكندگي، امكان شناخت عمده از غيرعمده را ناممكن مي سازد. نيرو و ابتكار هدر مي رود. پايان ناخواسته، پيامد ي منطقي است.

 

٣- اين در حالي است كه در چند نامه ي دو رفيق، نكات پراهميت و شايسته بررسي و نيازمند گفتگوي صميمانه كه خوشبختانه بر نامه ها حاكم است، وجود دارد. مي توان لااقل سه نكته پراهميت را در اين نامه ها، برجسته ساخت.

اول- «ارتقاء سوسياليسم علمي» كه سپيداري ضرورت آن را مطرح مي سازد.

او خود راه ارتقاي مضمون جامعه شناسي علمي را نشان مي دهد و آن را آموزش از «پراتيك اجتماعي» مي نامد: «پراتيك اجتماعي خود زاينده نوآوري هاست و زمينه ساز دانش مبارزه و ارتقاي آن». به سخني ديگر، سپيداري خواستار آن است كه جنبش توده اي نتايج پراتيك گذشته خود را تئوريزه كند. از آن به نتايج نظري دست يابد كه به نوبه خود، زمينه تئوريك حركت به جلو را در جنبش توده اي تعيين مي كند. حركتي كه بايد با تعيين هدف استراتژيك و به كمك تاكتيك هاي واقع بينانه ي انقلابي به سرانجام رسانده شود.

همان طور كه او برجسته مي سازد، در صحنه جهاني و همچنين در حزب توده ايران، گام هاي شايسته اي در اين سو، در جهت «ارتقاء سوسياليسم علمي» برداشته شده و با دستاوردهاي شايسته توجه، با «به پيش بردن» ها همراه بوده است. متاسفانه سپيداري در نامه هاي خود تعريف علمي ي مشخصي از نظريه خود در باره ضرورت «ارتقاء سوسياليسم علمي» ارايه نمي دهد. اين «ارتقاء» بايد در زمينه فلسفه، تئوري شناخت، اقتصاد سياسي، پراتيك انقلابي و … انجام شود، از كجا بايد آغاز گردد؟

به نظر نگارنده نيز موضوع طرح شده، از اهميت برجسته اي برخوردار است. به اين منظور سازماندهي چنين بحثي و تدارك سمينار علمي در اين زمينه، ضروري و پراهميت است. سميناري كه مي تواند در صورت محدوديت هاي قابل فهم، به صورت انتشارِ كتبي نظرها در جزوه اي نيز عملي گردد.

به اين منظور، بايد زمينه موجود نظري- تئوريك را كه بايد از آن نقطه كار پژوهشي سازمان داده شود، تعيين نمود و حركت را آغاز كرد. بي ترديد ارزيابي حزب توده ايران از مرحله فرازمندي جامعه ايراني، ”مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب“، مي تواند زمينه و پايگاه آغاز بررسي به منظور ارتقاي انديشه ماركسيستي- توده اي در اين باره باشد كه يكي از دغدغه هاي مستدل سپيداري را  تشكيل مي دهد.

در جنبش توده اي بر سر تعريف تئوريك اين مرحله از فرازمندي جامعه ايراني توافق وجود دارد: انقلاب ملي- دمكراتيك، انقلاب سوسياليستي نيست و جامعه سوسياليستي را پايه ريزي نمي كند. اما اين انقلاب، انقلاب بورژوا- ليبرال- دمكراتيك نيز نيست، و راه رشد سرمايه داري را نيز برپا نمي دارد. از اين رو، هدفِ چنين بررسي پژوهشگرانه در سميناري علمي مي تواند پاسخ به دو نكته اي كه سپيداري طرح كرده، ولي بي پاسخ مانده، باشد:

يكي- آيا ارايه تعريف نظري از مرحله فرازمندي جامعه، به سخني ديگر، جمع بندي تئوريك ماترياليسم تاريخي از ”واقعيت موجود“، ”مرحله ملي- دمكراتيك“ را تشكيل مي دهد كه بايد بر پايه آن، «پراتيك اجتماعي» را سازمان داد و از اين مجرا به هدف استراتژيك برپايي و شكوفايي اين مرحله از رشد اجتماعي دست يافت؟ تاكتيك هاي واقع بينانه و متناسب با هدف استراتژيك كدامند؟

ديگري- آيا مي توان بر پايه بررسي ”واقعيت موجود“ در مرحله ”ملي- دمكراتيك“ فرازمندي جامعه، دورنماي ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب را در ايران پروراند، تنظيم كرد و مستدل ساخت؟ به سخني ديگر، آيا مي توان با تدقيق تئوري راه رشدي كه بايد در اين مرحله دنبال شود، به ارتقاي ”تئوري راه رشد غيرسرمايه داري“  كه سپيداري نسبت به آن انتقاد و استدلال هاي شايسته بررسي دارد، دست يافت؟

تناسب ديالكتيكي ميان تئوري و پراتيك

مي دانيم كه سپيداري در ”نامه دوم“ خود (٠٧ر١١ر٩٢) در ارتباط با «مشي حزب بعد از انقلاب … و [پرسش در باره] … علت به فاجعه كشيدن آن تاكتيك ها … [، علت را] تكيه بيش از حد بر تئوري ها براي تعيين استراتژي و تاكتيك مبارزه (در آن زمان، تئوري راه رشد غيرسرمايه داري) …»، طرح و  نارضايتي خود را از «تكيه» يك سويه و «مطلق گرانه» به تئوري ابراز كرده است.

از آنجا كه سپيداري تقريباً در همه نامه هاي خود مخالفتِ مستدل و درست خود را به شيوه غيرديالكتيكي «مطلق گرايي»، تكيه يك سويه به جنبه اي از واقعيت و پديده، مطرح ساخته است، احتمالاً مي توان پذيرفت كه «تكيه بيش از حد بر تئوري ها»، در ديدگاه او، تن دادن به چنين «مطلق گرايي» است. به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، شايد بتوان در سمينار علمي احتمالي به پرسش در باره تناسب ديالكتيكي ميان تئوري و پراتيك، پاسخي دقيق تر يافت.

دوم- نكته دومي كه مي توان از نامه هاي رد و بدل شده به منظور گفتگو و بررسي مشخص آن ها استخراج كرد، مساله «علت هاي شكست» است. صرفنظر از «مطلق گرايي» كه سپيداري آن را به عنوان يكي از علت هاي شكست مطرح مي سازد، در اين باره ناروشني در نامه ها وجود دارد. سپيداري در نامه دوم خود، از «علل شكست انقلاب» سخن مي راند. هاتفي اما مي پرسد: «چرا آن ”مشي اصولي“ در عمل منجر به تحميل فاجعه سازماني … شد …» و پيش تر (٢٩ر١٠ر٩٢) مشخص تر از «شكست پس از انقلابِ حزب» سخن مي گويد.

بدون ترديد اين پرسشي به جا و پاسخ به آن ضروري است. نگارنده در نوشتار ”ماركسيسم“ داراي چه مفهومي است؟ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2279) در اين زمينه پرسشي را مطرح ساخته است كه البته سخن آخر نبوده، ولي مي تواند زمينه گفتگو و بررسي پژوهشگرانه را تشكيل دهد. پاسخ به اين پرسش پراهميت نياز جدي به بحثي علمي و همه جانبه در سمينارِ احتمالي كه بايد تدارك ديد، دارد. لذا مي توان اين موضوع را به دستور كار سمينارِ احتمالي افزود.

به نظر مي رسد، بررسي «دو وظيفه استراتژيك حزب توده ايران پس از پيروزي انقلاب بهمن» كه نگارنده در نوشتار پيش گفته طرح كرده است، مي تواند كمك باشد براي بررسي دقيق و همه جانبه بر پايه اسلوب علمي به منظور شناخت و درك واقعيت، و پاسخ به پرسش در باره نقش مضمون و همچنين نقش مكانيسم پراتيك- عملكردي كه به «شكستِ پس از انقلاب حزب» كه هاتفي طرح كرده است، انجاميد.

 در آن نوشتار اين دو استراتژي چنين برشمرده مي شوند: «حزب توده ايران نيز پس از پيروزي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، با دو «بغرنج استراتژيك» روبرو بود. يكي مبارزه براي تعميق و از اين طريق بازگشت ناپذير شدن انقلاب، و ديگري، ايجاد دوباره پايگاه كمي و كيفي ميان كارگران يدي و فكري ميهن انقلابي و برقراري پيوند دروني حزب طبقه كارگر ايران با آن ها»

سوم- تناسب ديالكتيكي ميان روند خودبخودي و آگاهانه

 نكته سومي كه مي توان از مضمون ”نامه ها“ به عنوان موضوعي پراهميت براي گفتگو و بحث ميان توده اي ها يافت، در عنوان نامه ها تبلور مي يابد: «ديالكتيك فاجعه در غيبت خانم/آقاي واقعيت»!

گرچه از عنوان مي توان به نتيجه گيري هايي در باره مضموني كه مورد نظر است، رسيد، اما به علت نادقيق و ابهام آميز ماندن برداشت ها، بايد موضوع بررسي ي پژوهشگرانه ي پراهميت را دقيق كرد و تعريفي جامع از آنچه كه بايد عنوان كار سمينار باشد، ارايه داد. نگارنده برداشت خود را در اين باره مطرح مي سازد با اميد آن كه با كمك رفيق ها، تدقيق گردد. به نظر مي رسد كه منظور از عنوان، اشاره به نبود شرايط لازم براي اقدامي مشخص است.

به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، اول بايد شرايط عيني و ذهني حاكم بر ”واقعيت“ را بررسي و از آن ارزيابي مشخصي ارايه داد. از درون اين بررسي، برنامه استراتژيك و تاكتيكي را تعيين كرد. در اين لحظه است كه مي توان به اين پرسش پاسخ داد كه به علت «غيبت خانم/آقاي واقعيت»، بايد با كدام عمل مشخص، با كدام پراتيكِ مبارزهِ انقلابي وارد صحنه نبرد اجتماعي شد و يا بايد از چگونه گام هاي مشخص طفره رفت، تا به «غيبت خانم/آقاي واقعيت» پايان داد!

در واقع بحث بر سر ديالكتيك روند خودبخودي و آگاهانه در اين مرحله از فرازمندي جامعه مطرح است. چگونه مي توان تناسب واقع بينانه ميان سهم (كمي و كيفي) ”روند خودبخودي“- عيني و ”آگاهانه“- ذهني را در لحظه كنوني شناخت و مستدل ساخت؟

در اين زمينه حزب توده ايران گام هاي بسيار پراهميتي برداشته است!

سند اصلي ششمين كنگره آن، شاهدي در اين باره است. آنجا تعيين و تعريف ”مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب“، برپايي ”جبهه وسيع ضدديكتاتوري“ و «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي، هسته هاي مركزي براي به پيروزي رساندن انقلاب در پيش اعلام مي شود.

حزب توده ايران در اين سند، نكته مركزي و پراهميتِ تاكتيك و پراتيك انقلابي ي خط مشي خود را برجسته مي سازد: «پيوند» ميان وظيفه و فعاليت دمكراتيك و سوسياليستي! اين پيوند در اين مرحله، مبارزه براي تنظيم و ارايه برنامه ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه است كه مضمون فعاليت سوسياليستي حزب را تشكيل مي دهد.

پرسش، اين پرسش است كه دسترسي به هدف هاي تعيين شده، در گام نخست برپايي ”جبهه وسيع ضدديكتاتوري“، از طريق طرح كدام شعار ها، به كمك كدام عملكرد- پراتيك ممكن است؟ اين نكات را بايد در كدام ساختار تئوريك- سياسي و با چه زباني مطرح نمود، تا طبقه كارگر و همه زحمتكشان يدي و فكري، روشنفكران انقلابي، زنان و مردان آزادي خواه و همچنين لايه هاي بوروازي ملي و نهايتاً ناپايدارترين لايه هاي سرمايه داري ي مخالف استبداد فردي را براي شركت در جبهه ضدديكتاتوري متقاعد و جلب كند؟ با طرح كدام شعارها و با چه زباني مي توان قلب و آگاهي توده ها را به دست آورد؟ به سخني ديگر، بحث بر سر مبارزه براي ارتقاي سطح آگاهي و تجهيز عنصر ذهني براي تغيير انقلابي جامعه است!

سند حزبي، مضمون اين «پيوند» را مبارزه براي انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر  – در قشربندي امروزي آن –  و متحدان پايدار و ناپايدار آن اعلام مي كند. به منظور تحقق بخشيدن به اين وظيفه، ازجمله بايد مستدل و قابل شناخت ساخت كه با تشديد وابستگي اقتصادي ايران به اقتصاد جهاني ي امپرياليستي، نه تنها منافع زحمتكشان، بلكه همچنين منافع لايه هاي مياني و بورژوازي ي ميهن دوست نيز در خطر جدي قرار دارد. ”نامه مردم“ شماره ٥٢٢ (٦ خرداد ١٣٦٠)، در مقاله اي با دقتِ موشكافانه و شكوهمندِ منطق و نثري كه بايد از زنده ياد احسان طبري باشد، «مفهوم استقلال ملي» را در همه بُعدهاي آن طرح مي سازد و رابطه وابستگي اقتصادي و نابودي استقلال ملي را نشان مي دهد (”عدالت“ آن را در ششم اسفند ١٣٩٢ بازانتشار داده است كه بايد مورد تحسين قرار داد).

مبارزه به منظورِ انتقالِ آگاهيِ طبقاتي به درون طبقه كارگر، به معناي كوشش به منظور «پيوند» ميان مبارزه دمكراتيك- صنفي طبقه كارگر براي دستيابي به حقوق صنفي خود و عقب راندن دستگاه استبداد نظام سرمايه داري از يك سو، و مبارزه براي شناخت رابطه ي مستقيمِ ميان نقض حقوق صنفي كارگران با هدف غارت و استثمار آن ها توسط همين نظام در جمهوري اسلامي است. به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، مبارزه براي تفهيم رابطه ”تضاد ميان كار و سرمايه“ با نقض حقوق دمكراتيك- صنفي كارگران است.

بايد براي زحمتكشان قابل شناخت ساخت كه نابودي آزادي و حقوق قانوني و دمكراتيك زحمتكشان  – سرمايه داران وابسته به اقتصاد نوليبرال امپرياليستي از آزادي كامل برخوردارند -، اين هدف را دنبال مي كند كه تشديد انباشت سرمايه و سود را ممكن و عملي سازد كه بر پايه نسخه نوليبرال امپرياليستي انجام مي شود. مبارزه تبليغي- ترويجي بايد هدفِ دستگيري دو عضو سنديكاي شركت واحد، حسن سعيدي و مرتضي كمساري را در دو روز پيش كه در شرايطي عملي شده است كه «وزارت كار شكايت معترضان را وارد دانسته»، از اين طريق برملا سازد كه نشان دهد كه هدف آن حفظ شرايط اين غارت ليبرالي است.

بايد براي زحمتكشان و همه ميهن دوستان تا درون سرمايه داران مدافع منافع ملي، شفاف و قابل شناخت ساخت كه هدف نسخه ضدمردمي و ضدملي نوليبرال امپرياليستي نابودي ظوابط حامي نيروي كارگران و سرمايه هاي ملي در قوانين كشور است تا از اين طريق، درجه استثمار زحمتكشان يدي و فكري را ارتقا دهد و با غارت منابع ملي و زيرزميني متعلق به مردم، در مركز آن صنايع نفت ملي ايران، استقلال اقتصادي و سياسي كشور را نابود و ايران را به نومستعمره سرمايه مالي امپرياليستي بدل سازد.

در اين روند مبارزاتي است كه بايد به اين پرسش پاسخ داد كه آيا شرايط عيني يك تحول بنيادي- انقلابي در كشور وجود دارد؟

به سخني ديگر، بايد به اين پرسش پاسخ داد كه آيا حاكميت سرمايه داري مايل و قادر به عقب نشيني در برابر خواست هاي قانوني زحمتكشان و لايه هاي مردمي هست؟ آيا «خانم/ آقاي آقاي واقعيت» بر اين حكم نمي كند كه خير، حاكميت نظام سرمايه داري مايل نيست در برابر خواست مردم، ازجمله در برابر خواست پايان بخشيدن به بازداشت غيرقانوني موسوي ها و كروبي، عقب نشيني كند! زيرا در سراشيبي قرار دارد كه با كوچكترين عقب نشيني، سقوط اجتناب ناپذير است!

سپس بايد به اين پرس پاسخ داد كه آيا توده اي ها با برنامه تصويب شده در ششمين كنگره حزب توده ايران، با خط مشي انقلابي احيا شده و مسلح به برنامه حداقل كارگري خود كه در سطور پيش به بُعدهايي از آن اشاره شد، قادر هستند براي تغيير «واقعيت» به سود زحمتكشان و همه مردم بكوشند يا خير؟! اگر پاسخ منفي است و كمبودهايي وجود دارد، تنها پرسش مجاز بعدي، اين پرسش است، ديگر چه بايد كرد تا «دروازه هاي ناگشوده را بگشايم»! (احسان طبري، با پچپچه پاييز)، تا شرايط را در جهت تغيير انقلابي اجتماع متحول سازيم!

 

آيا شناخت «واقعيت»، چه بسا شناخت «غيبت خانم/آقاي واقعيت» جز به اين معناست كه انگيزه و «مهميز»ي (احسان طبري) باشد براي جستجوي راه هاي گذر از اين نبود و «غيبت»؟

٤- ”نويدنو“ در آغازِ «باب گفتگويي» كه خبر آن را داده بود (٢٩ر١٠ر٩٢)، متعهد شده بود، نظرها را در ارتباط با اين بحث ها، بازتاب دهد. متاسفانه اما به عهدي كه با خوانندگان بسته بود، وفا نشان نداد. ”نويدنو“ دو نوشتار گذشته نگارنده را كه در آن نظراتي در ارتباط با مضمون نامه هاي سپيداري و هاتفي طرح شده بود، بازانتشار نداد. در مقاله ”ماركسيسم داراي چه مفهومي است؟“، نكته هاي بسيار پراهميتي در ارتباط با «ارتقاي سوسياليسم علمي» طرح شده است. همچنين نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها ضرورتي مبرم – نويدنو ١“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2281)، ضمن مخالفت با انحراف بحث، نكته هاي شايسته توجهي را طرح كرده است.

”نويدنو“ باري ديگر از موضع انتشار نظرها عدول كرده است كه مي تواند نشان نفوذ انديشه فراكسيونيسم باشد. به طور مجزا مي توان به اين نكته پرداخت. ضرورت پرداختن به اين نكته از آن رو ديده مي شود، تا روشن شود كه «اختلافات»، ريشه ي «اصولي و جدي» و يا «ذهني و فاقد پايه اصولي» دارا است (احسان طبري، از ديدارِ خويشتن، بخش «اختلافات در حزب»، ص ١٤٨). بهرجهت، شيوه اعمال شده به مانعي براي تحكيم پايه هاي نظري ي خط مشي انقلابي حزب توده ايران و تفهيم برنامه حداقل كارگري و تقويت سازماني آن نزد زحمتكشان و ديگر ميهن دوستان ايراني بدل شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *