مقاله شماره ١٣٩٣ / ٢٦ (١٣ مرداد)
واژه راهنما: مبارزه اعتصابي طبقه كارگر ايران عليه ”خصوصي سازي“ي ثروت هاي ملي و متعلق به مردم، از آن چنان ژرفاي منافع همه مردم ميهن ما برخوردار است كه مي تواند به «تكانه تحول» (ا ط) براي مبارزات همه مردم بدل گردد. شعار روز: پايان بخشيدن به ”خصوصي سازي“ به سود سرمايه مالي امپرياليستي و متحدان داخلي آن!
نتيجه گيري سياسي از اعتصاب كارگري. اعتصاب هاي كارگري و مضمون نبرد رهايي بخش ملي. رابطه ميان پراتيك و تئوري. تعميق تضاد اصلي در ايران. رشد نبرد صنفي به سطح سياسي. دونكيشوت و آسياي بادي.
مقاله «اتحاد تزلزل ناپذير همه ي نيروهاي ترقي خواه، ضامن تحقق شعارهاي مرحله ي ملي- دمكراتيك انقلاب» كه در ”نامه مردم“، ارگان مركزي حزب توده ايران انتشار يافته (شماره ٩٥١، ٢٣ تير ١٣٩٣ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/274-2014-0) داراي دو گروه مخاطب است. يكي، طيف نيروهاي غيرچپِ «پيشرو و عدالت خواه» ايران و ديگري، نيروهاي چپي كه گويا «شعار تشكيل جامعه سوسياليستي» را «طرح» مي كنند كه «شعاري زودرس و بي محتواست و موجب به انزوا كشاندن طبقه كارگر و زحمتكشان» مي شود.
نام فرد خاصي در زير مقاله نامه مردم (از اين به بعد ”مقاله“) ذكر نشده است. لذا مي توان ”مقاله“ پراهميت را موضعي در سطح هيئت تحريريه نامه مردم ارزيابي نمود.
هدف اين سطور بررسي موضع ”مقاله“ در ارتباط با نيروهاي نخست، طيف نيروهاي غيرچپ «پيشرو و عدالت خواه» در ايران به طور عمده نيست، گرچه برخي نكته ها در اين زمينه ديرتر طرح شده اند و ادامه بحث را در مقاله پيشين تشكيل مي دهند: ”گفتگو با توده اي ها (نامه مردم٢)، زمينه عيني و ذهني «اتحاد»“ (مرداد ١٣٩٣ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2368). در ارتباط با نيروهاي غيرچپِ «پيشرو و عدالت خواه» در دو ماه اخير نوشتارهايي چند در ”توده اي ها“ انتشار يافته (نگاه كنيد به مقاله هاي شماره ١٣، ١٥، ١٦، ١٩، ٢٠ و ٢٢ سال ١٣٩٣، ازجمله http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2361) كه بدون ترديد مضمون آن ها در راستاي هدف ”مقاله“ بوده و مورد تائيد هيئت تحريريه نامه مردم است.
هدف بررسي انتقادي سطور حاضر، نكته هايي است كه در ”مقاله“ در ارتباط با طيف گروه دوم طرح شده اند كه به بيان زنده ياد احسان طبري، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران، آن را گروه «آشنا» مي توان ناميد. به اين منظور «توصيف سريع» (ا ط) مضمون ”مقاله“ ضروري است:
در ”مقاله“ پس از اشاره به تاريح بيش از «يك قرن» نبرد براي «گذر از مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب» در ايران كه تاكنون به علت توطئه هاي ارتجاع خارجي و داخلي و همچنين وجود «سردرگمي و تفرقه ميان همه ي نيروهاي خواهان تحول» ممكن نشده است، خواست ميهن دوستانه و تاريخي ي «برقراري ارتباط نزديك ميان همه ي نيروهاي ملي- دمكراتيك، به دور از هرگونه تفرقه، گفتگو بر سر مواضع سازماني و سپس تشكيلاتي، بحث و تعامل بر سر برنامه ي مشترك، و همراهي تا تحقق و به ثمر رسيدن انقلاب ملي دمكراتيك» طرح مي شود و اين خواست به درستي به عنوان «تنها ضامن پيشرفت جامعه ي ايراني در شرايط دشوار و سرنوشت ساز كنوني» اعلام مي گردد.
براي نمونه مي توان بحث در باره شناخت و توافق بر سر شرايط ضرور براي ”حفظ حق حاكميت ملي ايران“ در شرايط كنوني را به مثابه موضوع گفتگوهاي مشخص پيشنهاد كرد. مبارزه رهايي بخش ملي در شرايط يورش همه جانبه اقتصادي- نظامي امپرياليسم را به موضوع گفتگوها بدل نمود. هدف يورش امپرياليستي عليه منافع ملي ايران را كه به منظور تبديل ايران به نومستعمره اقتصاد سياسي نوليبرال امپرياليستي انجام مي شود، به موضوع گفتگوها بدل ساخت و نقش آن را به مثابه يك «تكانه تحول» برجسته نمود كه مورد پشتيباني همه لايه هاي مردم ميهن دوست است و از اين رو مي تواند در خدمت حفظ حاكميت ملي ايران قرار گيرد.
در خور است در همين جا اين پرسش مطرح گردد كه كدام گام مشخص را می توان براي بحث «بر سر برنامه مشترك با نيروهاي ملي- دمكراتيك» و گفتگو با توده اي ها و چپ هاي انقلابي «بر سر مواضع سازماني» و نظري برداشت؟ ضرورت برداشتن این گام مشخص توسط حزب توده ايران از چه چیز ناشی می شود؟ «برقراری ارتباط نزدیک میان همه ي نيروهاي ملي- دمكراتيك» و پایان بخشیدن به «سردرگمي و تفرقه ميان همه ي نيروهاي خواهان تحول» که حزب توده ایران خواستار آن است، به طور طبیعی اين وظيفه را هم در بر دارد که حزب توده ایران در دعوت برای برقراری ارتباط و همچنين طرح موضع و پیشنهاد پیشقدم نیز باشد. پیشنهادی که باید در جریان «گفتگو بر سر مواضع و … بحث و تعامل بر سر برنامه ي مشترك» تدقیق و تکمیل گردد. اين گام نخست و کمکی بزرگی در این راه است. بدون تردید می توان با طرح زمینه های دمکراتیک و ملی برای یک برنامه اقتصاد سیاسی ملی و مستقل و جلب توجه مبارزان به آن و تشویق برای واکنش نسبت به آن، راه چنین گفتگو و مذاکراتی را به طور زنده و خلاق سنگفرش و به ايجاد شدن شرايط «همراهي تا تحقق و به ثمر رسيدن انقلاب ملي دمكراتيك» كمك نمود.
این شیوه فعال حزب طبقه کارگر در عین حال کمک و گامی روشن و مشخص برای برقراری هژمونی برنامه اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب و تفهیم مواضع حزب توده ایران در این زمینه نیز خواهد بود. تردیدی روا نیست و تجربه انقلاب بهمن 57 مردم میهن ما آن را یک بار دیگر به اثبات رسانده است که بدون شرکت پُر وزنِ طبقه کارگر در سرگردگی انقلاب ملی- دمکراتیک، پیروزی نهایی آن سرابی بیش نیست.
در ارتباط با طيف دوم، طيف نيروهاي چپِ «آشنا»، در ”مقاله“ دو نكته توصيف مي شود. ”مقاله“ به طور ضمني این دو نکته را بيان ”واقعيت“ي ارزيابي مي كند كه بر عملکرد طيف نيروهاي چپ ايران مستولي است. نكته نخست اين ”واقعيت“، چپ روي حاكم بر آنست؛ نكته دوم در ”واقعيت“، وجود تشتت نظري و سازماني و تفرقه حاكم بر اين طيف است. در باره علل وجود تشتت نظري در جنبش چپ به طور عام و جنبش چپِ انقلابي و توده اي به طور خاص، نكته ي مشخصي طرح نمي شود. به متن مراجعه كنيم:
نكته نخست چنين توصيف مي شود: «بنابراين، طرح شعار تشكيل جامعه ي سوسياليستي، در شرايطي كه هنوز جامعه گذر از مرحله ملي- دمكراتيك را تجربه نكرده يا به پايان نرسانده باشد، شعاري زودرس و بي محتواست و موجب به انزوا كشاندن طبقه كارگر و زحمتكشان و محدود كردن توان عيني و ذهني جنبش مردمي مي شود.»
نكته دوم چنين توصيف مي شود: «چگونه ممكن است صدها سازمان سياسي طبقه ي كارگر وجود داشته باشد كه همه يا اغلب آنها در جهت تنازع و تفرق با يكديگر گام بر مي دارند؛ و همزمان همه ي آنها نيز بخواهند [مي خواهند] برتري سياسي و برقراري دولت كارگري را تامين كنند؛ و مهمتر اينكه هر يك خود را رهبر بلامنازع طبقه كارگر به حساب آورند؟ آيا هر كدام از اين سازمانهاي متعارض، ديگران را به مثابه ارواحي كه وجود خارجي ندارند مي انگارند و بر اين باورند كه تنها خودشان در پهنه ي مبارزات كارگري حضور دارند؟ آيا هدفشان از ميان بردن يكديگر، پيش از برآمدن به ميدان نبرد امپرياليسم و ارتجاع داخلي است؟ اگر چنين نيست، پس چرا در اين جدايي و پراكندگي ناگوار و دشمن شادكن غوطه ورند؟»
به سخني ديگر، ”مقاله“ معتقد است كه در ايران «صدها سازمان سياسي طبقه كارگر» وجود دارد «كه اغلب در تنازع و تفرق با يكديگر» قرار دارند و بي توجه بر شرايط عيني و ذهني ي «گذر از مرحله ملي دمكراتيك انقلاب» كه بيش از «يك قرن» به طول انجاميده است، «شعار تشكيل جامعه سوسياليستي» را مطرح مي سازند.
متاسفانه ”مقاله“ نه نامي و نه نقل قولي را از اين «صدها» ارايه مي دهد. بحث، بحثي انتزاعي و مجرد باقي مي ماند، در حالي كه ”حقيقت مشخص“ است! ”مقاله“ با اين شيوه بررسي و تحليل غيرعلمي، كمكي به وزن علمي، به قول زنده ياد احسان طبري، «وجدان علمي» خود نمي كند كه به عنوان موضع هيئت تحريريه نامه مردم و هم به خاطر مضمون و محتواي پراهميت خود، در خورد آن است.
اگر نمي خواهيم به جنگ آسياهاي بادي ذهني برويم، چاره اي هم نداريم، به قول احسان طبري خطاب به دكتر سروش بگويم: چه كسي و كجا چنين گفته و دقيقاً چه گفته؟ (نگاه شود به درك خط مشي انقلابي حزب توده ايران http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2329 و ارتقاي سوسياليسم علمي http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2348).
برقراری هژمونی طبقه کارگر و به طریق اولی دستیابی به موضع «رهبری طبقه کارگر»، نبردی انقلابی مبتنی بر جامعه شناسی علمی (ماتریالیسم تاریخی و اسلوب دیالکتیکی ي شناخت) است که با هشیاری، فداکاری، جسارت و احتیاط انقلابی، تعرض و ترصد و حتی عقب نشینی، سلوک شفاف و صداقت می توان در طول زمان به آن دست یافت. در این نبرد سهمگین و در عین حال شکوهمند، مرگ و زندگی در تنگاتنگ قرار دارند. در این نبرد که ابتکارعمل، خلاقیت، دورنگری و … پیش شرط ها برای پیروزی در آن است، عزایم خوانی جایی ندارد که چرا «متعارضان» حزب طبقه کارگر و رهبری علمی و انقلابی آن را مورد یورش تبلیغی و حتی فیزیکی قرار می دهند و می خواهند آن را «ارواح» بپندارند و بنمایند. مبارزه نظری- انقلابی با «متعارضان» که پرچم افراشته آن، همان نبرد هم زمان به منظور تصاحب قلب و ذهن مبارزان راه طبقه کارگر است، پاسخ دندان شکنانه به آن ها نيز است. مصوبات ششمین کنگره حزب توده ایران در ارتباط با ارایه تحلیل علمی از مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب، برقراری «پیوند» میان مبارزه دمکراتیک- صنفی و سیاسی- طبقاتی حزب طبقه کارگر، ارایه شعار «جبهه ضددیکتاتوری» برای گذر از بحران حاکم بر کشور، شناخت متحدان این مرحله از نبرد اقتصادی- اجتماعی در ایران، ارایه پیشنهاد برای اقتصاد سیاسیِ مرحله ملی- دمکراتیکِ فرازمندی جامعه و ديگر مصوبه های مشابه آن در كنگره، اهرم های مبارزه علمی- انقلابی ضروری را در اختیار حزب توده ایران و مبارزان توده ای علیه «متعارضان» و همچنین به منظور جلب متحدان به وجود آورده است. زنده یاد فرج اله میزانی- جوانشیر، عضو هیئت سیاسی و دبیر وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران تجربه موفق تاریخی حزب طبقه کارگر ایران را در کتاب کوچک بالینی توده ای ها، “سیمای مردمی حزب توده ایران”، بازگو کرده است (چاپ جدید آن توسط انتشارات حزب توده ایران به صورت پ دِ اف در “توده ای ها” انتشار یافته).
در این اثر، زنده یاد جوانشیر خط مشی انقلابی حزب توده ایران و برنامه حداقل کارگری آن را در کنار تاریخ مبارزه حزب توده ایران تا آن دوران برای دستیابی به سرکردگی طبقه کارگر ایران و رهبری همه نیروهای چپ انقلابی برشمرده است. این مضامین اصلی، به ابتکار رهبران كنوني حزب در مصوبه های ششمین کنگره حزب به تصویب رسیده است و همان طور که اشاره رفت، اهرم های پرتوانِ مبارزه توده ای ها و حزبشان را برای دستیابی به هر دو هدف انقلابی تشکیل می دهد. اکنون کافی است که پوسته تنيده به دور خود را «چون پروانه برخاسته از پوره خود …» (ا ط) بِدرّيم! به كار گرفتن اين اهرم هاي پرتوان و به كمك دستاوردي كه نشان سطح شكوهمند آگاهي طبقاتي ي طبقه كارگر ايران است، از طريق ترويج خط مشي انقلابي حزب توده ايران، براي تحكيم سركردگي بي تزلزلِ هژموني ي طبقه كارگر و گردان سازمان يافته آن بكوشيم و به صحنه اصلي نبرد طبقاتي براي به ثمر رساندن انقلاب ملي- دمكراتيك مردم ميهن ما وارد شويم.
بايد از قناعت فقيرانه و محتاطانه- محافظه كارانه دست شست، درهايِ بسته ي حزب را به روي توده اي ها گشود، از مواضع علمي و انقلابي حزب توده ايران در بحث ها و جدل ها، دفاع نمود و آن را در جلسات پرسش و پاسخ و سمينارهاي علمي شكافت و توضيح داد، فعاليت توصيفي و افشاگرانه مطبوعاتي را به فعاليت روشنگرانه و آموزشي توسعه داد و توان اقناعي رهبري حزب توده ايران را در نبرد رهايي بخش كنوني، با جسارت و بدون چپ روي و راست روي به كار گرفت. صلابتِ نظري ي مواضع علمي- انقلابي حزب توده ايران را به منظور به ثمر رساندن انقلاب ملي- دمكراتيكِ مردم ميهن ما، براي همه نيروهاي «پيشرو و عدالت خواه» و همچنين چپ انقلابي سردرگم به اثبات رساند و جريا هاي ”چپ“ ناسره را افشا نمود.
چپ روي و راست روي!؟
البته كه «شعار تشكيل جامعه سوسياليستي» را در مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب طرح كردن، چپ روي است! اما اقتصاد سياسي مرحله ملي- دمكراتيك را همان اقتصاد سياسي نظام سرمايه داري پنداشتن نيز راست روي است.
اين راست روي مي تواند با سكوت در باره مضمون اقتصاد سياسي ي مرحله ي ملي- دمكراتيك از اين طريق تحقق يابد، كه ارزيابي در باره اقتصاد سياسي اين مرحله با صراحت طرح نشود و مضمون آن براي متحدان «پيشرو و عدالت خواه» مستدل نگردد. اين يك راست روي است هنگامي كه از بخش عمومي- دمكراتيك (دولتي) اقتصاد كه در شرايط وجود يك حاكميت مردمي، تحت كنترل شفاف عمومي قرار دارد و در خدمت منافع مردم عمل مي كند، دفاع لازم به عمل نيايد و آن را به مثابه پشتوانه ي بخش خصوصي و تعاوني در اقتصاد سياسي مرحله ملي- دمكراتيك معرفي نگردد. بخشي كه بايد يورش سرمايه خارجي و داخلي متحد نظام اقتصادي امپرياليستي را دفع كند! اين راست روي است هنگامي كه نشان داده نشود كه فقدان كنترل شفاف عمومي كه از طريق سركوب نيروهاي مردمي تحقق يافت، پيش شرط دزدي و اختلاس و از اين طريق نابودي بخش دمكراتيك عمومي اقتصاد (دولتي) بود كه توجيه ”خصوصي سازي“ را در اذهان مردم ممكن ساخت. با تبليغات ضدكمونيستي كه مي خواهد اقتصاد سياسي مستقل مرحله ملي- دمكراتيك را اقتصاد ”سوسياليستي“ القا كند، به مبارزه پرداخته نشود – چنان كه در ”مقاله“، كلمه اي در باره آن طرح نمي شود – راست روي است!
آري، وجود چنين كمبودهايي در فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر، راست روي است!
خالي گذاشتن صحنه مبارزه نظري- ايدئولوژيك عليه انواع برداشت هاي راست نيز راست روي است. مقاله ي ديگر نامه مردم با عنوان «گام برداشتن شانه به شانه حسن روحاني با ”رهبري“ و سردرگمي ”سوسيال دمكرات“هاي وطني» در همين شماره (http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2578-2014-0) انگشت بر اهميت مبارزه افشاگرانه ي نظري مي گذارد و نمونه اي است موفق براي خالي نگذاشتن صحنه نبرد ايدئولوژيك.
همان طور كه آنجا نشان داده مي شود، بايد موضع ضدكمونيستي ي ارتجاع را افشا نمود و عليه آن موضع گرفت كه مي كوشد هدف هاي مرحله انقلاب ملي- دمكراتيك را ”كمونيستي“ القا كند. بايد با صراحت و روشني و با استدلال نشان داد و به اثبات رساند كه در شرايط سلطه اقتصاد سياسي نوليبراليسمِ امپرياليستي در جهان، ايران تنها با اتحاذ يك اقتصاد سياسي ي ملي و ضد امپرياليستي مي تواند استقلال اقتصادي- سياسي خود را حفظ كند. همان طور كه ”مقاله“ مورد بحث نيز برجسته كرده است، «بورژوازي ملي» مي تواند تنها دست در دست بخش عمومي و تعاوني اقتصاد، نقش ملي خود را براي حفظ استقلال اقتصادي- سياسي ايران به طور برجسته و چه بسا تعيين كننده ايفا سازد. تنها با شركت هر سه بخش اقتصاد در چارچوب يك برنامه ي اقتصاد سياسيِ ملي و مستقل و ضد امپرياليستي مي تواند ايران، استقلال و تماميت ارضي خود را حفظ كرده و جاي شايسته خود را در ميان كشورهاي ضدامپرياليستي در جهان داشته و نقش ترقي خواهانه خود را ايفا كند.
به سخني ديگر، دفاع از اصل هاي اقتصادي ٤٣ و ٤٤ قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما كه بايد در ارتباط با مواضع «نيروهاي پيشرو و عدالت خواه» به روز گردد، موضوع بحث و گفتگو با اين نيروهاست. اگر شعار «اجراي بدون تنازل قانون اساسي» كه ميرحسين موسوي مطرح ساخته است، زمينه چنين بحث و گفتگويي را در باره اقتصادي سياسي مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه تشكيل نمي دهد، در انتظار چه پيشنهاد ديگري نشسته ايم؟
از آنجا كه پيش تر در اين زمينه نكته هاي قابل تامل بسياري مطرح شده است، براي جلوگيري از طول سخن، به نظر مي رسد كه بحث در باره دوري از ”چپ روي“ و ”راست روي“ در اين سطور كافي باشد. به مساله پراهميت ديگر بازگرديم:
تشتت نظري و سازماني در جنبش ”چپ“ و در مركز آن جنبش توده اي
براي بررسي موضع ”مقاله“ بايد نخست دو نكته را كه بر سر آن توافق وجود دارد، طرح نمود:
يك- سوسياليسم علمي، زمينه فلسفي- نظري حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را تشكيل مي دهد كه در انديشه بانيان آن، ماركس- انگلس و لنين تبلور يافته و
دو- خط مشي انقلابي حزب توده ايران و برنامه حداقل كارگري آن كه در ششمين كنگره حزب توده ايران به تصويب رسيده است، زمينه وحدت نظري و سازماني را در حزب توده ايران و جنبش چپِ انقلابي تشكيل مي دهد. دفاع از اين وحدت نظري وظيفه هر توده اي و محك دارا بودن موضع توده اي است.
در كنار اين وحدت نظري- سازماني، مساله اتحاد عمل با نيروهاي چپ در ايران قرار دارد. اتحاد عمل با آن نيروهاي چپ كه يا سوسياليسم علمي، ماترياليسم تاريخي و ديالكتيكي را مبناي ارزيابي هاي خود از جامعه و شرايط حاكم بر آن قرار نمي دهند و يا در پايه هاي فلسفي- تئوريك آن تعديل هايي را قائل هستند. يافتن نكته هاي مشترك از كوچك تا كلان براي ايجاد وحدت عمل در مبارزه روزانه با اين نيروهاي ”چپ“، در كنار حفظ مواضع انتقادي به نظرهاي سياسي- تئوريك و غيره آن ها، برنامه حزب توده ايران را در ارتباط با اين نيروها تشكيل مي دهد.
در مواردي اين تعديل ها ناشي از انحراف در اسلوب شناخت است. براي نمونه، نزد برخي از نيروهاي چپ صادق ترديدهايي براي اولويت ارزيابي حزب توده ايران از كليت شرايط حاكم بر كشور و از اين طريق تعيين استراتژي و تاكتيك حزب، ازجمله در تعيين شعارهاي روز و انتخاب متحدان مرحله اي و … وجود دارد. بديهي است كه در ارتباط با چنين مواردي نيز هدف نهايي، جلب نيروهاي صادق و تحكيم وحدت نظري- سازماني حزب طبقه كارگر ايران است. هدفي كه مي تواند و بايد گام به گام با كوشش براي ايجاد شدن اتحاد عمل با آن ها در مبارزه روز و در طول زمان تحقق يابد.
پيامد چنين برداشت هاي تعديلي ي نظري- فلسفي و همچنين شناختي همراه است با ايجاد شدن برداشت هاي متفاوت نيروهاي چپ از هر دو گروه در باره خط مشي انقلابي حزب توده ايران و برنامه حداقل كارگري آن. تجربه گذشته حزب توده ايران در اين زمينه كه زنده ياد جوانشير در اثر پيش گفته نشان مي دهد، با موفقيت هاي چشمگير همراه بوده و مي تواند در اين زمينه اكنون نيز سرمشق باشد.
پس از اين گريز، به موضع ”مقاله“ بنگريم:
”مقاله“ به درستي مورد انتقاد قرار مي دهد كه «چگونه ممكن است صدها سازمان سياسي طبقه ي كارگر وجود داشته باشد كه همه يا اغلب آنها در جهت تنازع و تفرق با يكديگر گام بر مي دارند؛ و همزمان همه ي آنها نيز بخواهند [مي خواهند] برتري سياسي و برقراري دولت كارگري را تامين كنند؛ و مهمتر اينكه هر يك خود را رهبر بلامنازع طبقه كارگر به حساب آورند؟ آيا هر كدام از اين سازمانهاي متعارض، ديگران را به مثابه ارواحي كه وجود خارجي ندارند مي انگارند و بر اين باورند كه تنها خودشان در پهنه ي مبارزات كارگري حضور دارند؟ آيا هدفشان از ميان بردن يكديگر، پيش از برآمدن به ميدان نبرد امپرياليسم و ارتجاع داخلي است؟ اگر چنين نيست، پس چرا در اين جدايي و پراكندگي ناگوار و دشمن شادكن غوطه ورند؟»
تنها با توجه به همه نكات توضيح داده شده در سطور پيش تر مي توان به پرسشي پاسخ داد كه به صورت خام در ”مقاله“ مطرح شده است: «چگونه ممكن است صدها سازمان سياسي طبقه ي كارگر وجود داشته باشد …»؟ بي پاسخ ماندن اين پرسش انتزاعي و مجرد در متن ”مقاله“، تصادفي نيست. ”مقاله“ از اين رو نمي تواند به اين پرسش خود پاسخ دهد، زيرا خود با «سردرگمي» در باره وظيفه حزب توده ايران در اين زمينه دست بگريبان است! اين سردرگمي ناشي از ناپيگيري در عمل به برنامه انقلابي حزب توده ايران است كه در ششمين كنگره آن به تصويب رسيده است! اين تز را به اثبات برسانيم:
حزب توده ايران با مصوبه هاي ششمين كنگره خود قادر به احياي خط مشي انقلابي خود شده است: تعريف مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب، يافتن شعارها و خواسته هايي كه قادرند مبارزه ضد ديكتاتوري را نزد وسيع ترين لايه هاي كار و زحمت و متحدان مرحله اي آن تا درون لايه هايي از حاكميت وسعت بخشند (يعني پيشنهادهاي بينابيني در مبارزه دمكراتيك و دفاع از منافع ملي در نبرد ضدامپرياليستي در ارتباط با مبارزه عليه نسخه نوليبرال اقتصادي نواستعماري)، ارايه آگاهانه و فعال نظر و موضع حزب توده ايران به منظور دستيابي به مرحله فرازمندي ملي- دمكراتيك رشد جامعه (و گشودن راه فراروئيدن از آن)، نكته هاي تعيين كننده را در مصوبات ششمين كنگره تشكيل مي دهند. فعاليت تبليغي- ترويجي ي روزانه حزب بايد دور اين محورها تحقق يابد.
اين نكته ها، نمونه هايي از جنبه هاي پراهميتي را از خط مشي و برنامه حداقل انقلابي حزب توده ايران تشكيل مي دهند كه حزب طبقه كارگر را قادر مي سازد و در وضعي قرار مي دهد كه بتواند با مبارزه اي شورانگيز و فعال و خلاق صحنه هاي بسياري را براي مبارزه مردم ميهن ما بگشايد و نقش راهبردي انديشه انقلابي ي توده اي را بر كرسني بنشاند و پاقرص سازد. بر طرف ساختن «تنگناهاي اطلاعاتي، ارتباطاتي، صنفي، سياسي و تشكيلاتي» و همچنين جلب «كمك و همياري ديگر قشرها و لايه هاي دمكراتيك مردم»، به كمك توضيح و ترويج مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران ممكن است و نه از طريق سكوت در باره آن ها.
اما متاسفانه «جريان راست» (احسان طبري) كه سلطه خود را بر دستگاه اداري و سازماني حزب برقرار ساخته است، نه خود توان (و شايد خواست؟) چنين حركتي را داراست و نه اجازه مي دهد، چنين حركتِ شورانگيزي در حزب توده ايران پا بگيرد. اين جريان درِ حزب را به روي توده اي ها بسته است. ”دنيا“، نشريه سياسي- تئوريك حزب عملاً سال هاست تعطيل شده، نه ديدار و بحثي با مسئولان حزبي ممكن است، نه سميناري علمي براي بحث در باره فعاليت تبليغي- ترويجي حزب كه موضوع اصلي ”مقاله“ نيز است، برگزار مي شود و جلسه پرسش و پاسخي توسط مسئول هاي حزبي تشكيل نمي گردد و نه اجازه برگزاري پژوهش هاي تحقيقاتي ضروري، براي نمونه در مساله ”علل سركوب حزب“ داده مي شود. حتي رفيق عزيز علي خاوري نيز مجاز نيست، براي نمونه، نگارنده را كه تا پشت در خانه اش هم رسيده است، در همان خانه اي به حضور بپذيرد كه ازجمله در آن، نشست سه نفره ”كميته برون مرزي“ با حضور نگارنده بر گذار مي شد! در پاسخ چندباره به منظور ديدار و گفتگو با رفيق گرامي محمد اميدوارم، او به نگارنده مي نويسد: «برخوردهاي شما با مـن [تكيه از ف ع]، زماني كه شما سردبير راه توده بوديد، … اين سوال را در ذهن اينجانب [!] ايجاد مي كند كه شما چرا خواستار ديدار با كسي [!] هستيد كه اين چنان ارزيابي هايي از او داشته و داريد؟» آيا برخورد نظرها در باره مساله هاي مطرح در مبارزه روز، برخوردهاي شخصي است كه امكان بحث و گفتگو را ميان توده اي ها ناممكن مي سازد؟ بازانتشار نظرها و ديدار و گفتگوها را ممنوع مي دارد؟ آيا گفتگو انتقادي بر سر نكته هاي پيش و مشابه آن با سخنگوي حزب توده ايران، گفتگو تنها با «كسي» است؟!
صحبت بر سر آن نيست كه طبقه كارگر گويا مي تواند و بايد به تنهايي مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب را به ثمر برساند، يا ”انقلاب سوسياليستي“ به راه اندازد و سركردگي كند! آن انديشه راستي كه چنين ادعاهايي مطرح مي سازد، مي خواهد توجه توده اي ها را از مبارزه واقعاً در جريان در ايران منحرف سازد، مي خواهد از نتيجه گيري سياسي- تئوريك از اعتصاب هاي كارگري عليه سياست نوليبرال خصوصي سازي ي حاكميت سرمايه داري و رژيم ديكتاتوري ي ولايي سرباز زند! مي خواهد رابطه ديالكتيكي ميان پراتيك و تئوري را از بحث ميان توده اي ها، از انديشه ماركسيستي- توده اي حذف كند!
به جاي دفاع پرتوان از اين اعتصاب ها و اعتراض ها و تظاهراتي كه داراي سرشتي ملي و دمكراتيك هستند، سطح آن ها را در فعاليت تبليغاتي در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران به سطح دفاع صنفي از محل شغل تنزل مي دهد و از اين طريق «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي كه مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ است را بي محتوا ساخته و مي كوشد آن را به فراموشي بسپارد!
اعتصاد ٥٠٠٠ كارگر معدن سنگ آهن بافق، ١٤٠٠ كارگر معدن ذغال سنگ البرز شرقي در استان سمنان، اعتراض و اعتصاب كارگران فولاد زاگرس كه در روز شنبه ٥ مرداد براي پنجمين بار دست به اعتصاب زدند و استمرار و پايداري زحمتكشان را به نمايش گذاشتند، همگي با شعار عليه نسخه خصوصي سازي امپرياليستي جريان دارند!
اعتراض كانون فرهنگيان شيراز عليه وزارت كشور به منظور تمديد پروانه فعاليت كانون در روز ٦ مرداد ١٣٩٣ صحنه اي ديگر از نبرد زحمتكشان فكري در كنار زحمتكشان يدي است كه نشان تعميق تضاد اصلي جامعه ميان زحمتكشان و نظام سرمايه داري حاكم است. محمد تقي سبزواري، عضو كانون فرهنگيان شيراز از «نگراني وزارت كشور از نهادهاي مدني» صحبت مي كند و آن را «بي جا و بي دليل» ارزيابي مي كند. او مي گويد: «ما علاقمنديم كه خواسته هايمان را در قالب نهادهاي صنفي مطرح كنيم»! به نظر او «رفتارهاي عقلاني كه توسط تشكل هاي مردمي صورت مي گيرد، بهترين حافظ امنيت اجتماعي است»! «اقدام وزارت كشور باعث مي شود كه تا فعالان صنفي، خلاف ميل باطني خود و به طور كاملاً غيرارادي به سمت موضع گيري هاي سياسي و جناحي كشيده شوند …»!
اين مبارزات پرچم افراشته اي از پراتيك نبرد طبقاتي واقعي در ايران امروز است كه بايد افراشته نگاه داشته شود و از آن دفاع به عمل آيد!
زحمتكشان در مبارزه روزانه خود دريافته اند كه حاكميت نظام سرمايه داري و رژيم ديكتاتوري ولايي، خود، مبارز صنفي را به سطح مبارزه سياسي- انقلابي ارتقا داده است! اما «جريان راست» كه نمي تواند (و نمي خواهد؟) از اين مبارزات عيني و در جريان، آن طور كه مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران تصريح مي كند، به نتيجه گيري هاي سياسي براي تغييرات بنيادين در ايران بپردازد، و اعلام كند كه
١- طبقه كارگر ايران با مبارزه صنفي خود، از منافع ملي همه مردم، از حق حاكميت ملي كشور دفاع مي كند؛
٢- مبارزه عليه نسخه نوليبرال امپرياليستي ممكن و پيروزي در آن قابل دسترسي است. مبارزه را بايد به همه صحنه ها تسري داد. شعار روز پايان بخشيدن به خصوصي سازي به سود سرمايه مالي امپرياليستي و متحدان داخلي آن است؛
٣- طبقه كارگر با مبارزه خود به اثبات رسانده است كه نظام سرمايه داري حاكم و رژيم ديكتاتوري ولايي راه دستيابي به خواست هاي صنفي را مسدود و آن را به سطح خواستي سياسي ارتقا داده است و لذا دستيابي به خواست هاي صنفي تنها پس از سرنگوني ديكتاتوري ممكن است؛
آيا اين ”راست روي“ نيست، هنگامي كه در نامه مردم اين مبارزات تنها در سطح صنفي آن طرح و انتشار يابد؟ آن طور كه در ”تاملي بر رويدادهاي ايران“ (شماره ٩٥٠ و همچنين ٩٥١) طرح شده است: ”خصوصي سازي، حربه اي بر ضد امنيتِ شغلي كارگران“ (http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2569-2014-0).
نتيجه گيري سياسي از مبارزه صنفي طبقه كارگر كه در ارتباط مستقيم و بي واسطه با منافع ملي دارد، به سخني ديگر، مبارزه اعتصابي طبقه كارگر ايران عليه ”خصوصي سازي“ ثروت هاي ملي و متعلق به مردم، از آن چنان ژرفاي منافع همه مردم ميهن ما برخوردار است كه مي تواند به «تكانه تحول» (ا ط) براي مبارزات همه مردم بدل گردد. بي توجهي به اين واقعيت عيني و سكوت در باره وزن تاريخي- ميهني مبارزه اعتصابي كارگران نابخشودني است!
«جريان راست» كه «سركوب جنبش كارگري» را در ايران به درستي افشا كرده و برجسته مي سازد و مي پرسد: «زماني كه جنبش طبقه ي كارگر در تنگناي اطلاعاتي، ارتباطاتي، صنفي، سياسي و تشكيلاتي و در معرض سركوب شديد نيروهاي حاكم متكي به بورژوازي نامولد و رانت خوار حاكم قرار دارد … [و] هنوز جنبش سنديكايي ايران نتوانسته است به رغم از خود گذشتگي ها و پيگيري ها ي پيشتازان صنفي- سنديكايي آن گامي تعيين كننده در تحقق خواست هاي صنفي در پهنه پرداخت حقوق و مزاياي معوقه، لغو قرار دادهاي موقت و سفيد امضا، تغيير پيش روي قانون كار ضدكارگري، و مهمتر از همه، تشكيل سنديكاهاي كارگري مستقل از اراده و خواست دولت بر دارد، پس چگونه مي تواند بدون كمك و همياري ديگر قشرها و لايه هاي دمكراتيك مردمي گامي در تحقق آرمان سياسي خود، و برقراري دولت مستقل كارگري بر دارد؟»
با چشم پوشي بر خواست سفسطه آميزي كه به كارگران نسبت داده شده است كه گويا خواستار «برقراري دولت مستقل كارگري» هستند، «جريان راست» نه تنها به نقض مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران در باره ضرورت ايجاد «پيوند» ميان خواست صنفي و سياسي زحمتكشان مي پردازد كه عمل به آن، وظيفه ارگان مركزي حزب توده ايران است. بلكه اين جريان اضافه بر آن، چشم را بر واقعيتي مي بندد كه پيش تر در ارتباط با عملكرد وزارت كشور در تمديد نكردن پروانه فعاليت تشكل هاي صنفي معلمان در شيراز طرح شد و نشان تعميق روزافزون تضاد اصلي حاكم بر جامعه ايران است!
«جريان راست» كه اين تعميقِ تضادِ اصلي در جامعه و در نبرد طبقاتي ميان كار و سرمايه را درك نمي كند، آگاهانه يا ناآگاهانه با نقض مصوبه ايجاد «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي در فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران، تنها پل ممكن براي تفهيم ضرورت برپايي جبهه ضدديكتاتوري را از تبليغات حزب طبقه ي كارگر ايران حذف مي كند! توضيح اين رابطه و شكافتن اهميت «پيوند» ميان نبرد صنفي و سياسي، اما تنها پلي است كه حزب توده ايران مي تواند به كمك آن، نيروهاي صادق «پيشرو و عدالتخواه» را قانع كرده، و با جلب آن ها به مبارزه سياسي (كه هنوز نزد بسياري از آن ها در سطح مبارزه اخلاقي و ”مذهبي“ باقي مانده است)، آن ها را براي پذيرش ضرورت شركت در جبهه ضدديكتاتوري جلب كند كه مبارزه اي عميقاً سياسي- انقلابي است!
تنها با تفهيم ضرورت «پيوند» ميان نبرد صنفي و سياسي كه زحمتكشان يدي و فكري آن را در شرايط سختي به ثمر مي رسانند، مي توان براي مبارزان ديگر قابل شناخت و درك نمود كه ارتجاع داخلي، سركوب حقوق دمكراتيك و قانوني زحمتكشان، معلمان، زنان و … را به ابزار چانه زني خود با ارتجاع امپرياليستي بدل ساخته است، بازداشت هاي غيرقانوني مبارزان دگرانديش و به ويژه تداوم بازداشت غيرقانوني ميرحسين موسوي، زهرا رهنورد و محسن كروبي را به گروگان براي اثبات صداقت خود در عقب نشيني در برابر خواست امپرياليسم بدل ساخته است، با اين اميد كه از آن ها تضمين براي بقاي خود دريافت دارد.
همان طور كه بيان شد، صحبت بر سر «برقراري دولت مستقل كارگري» نيست كه «جريان راست» مي خواهد به توده اي ها القا كند، بلكه صحبت بر سر آن است كه بايد شناخت معلمان و ديگر زحمتكشان كارگر را در باره بدل شدن مبارزه صنفي به مبارزه سياسي در شرايط سلطه ديكتاتوري ولايي براي مردم و نيروهاي ترقي خواه تفهيم كرد و نتيجه گيري از آن را براي مبارزات مردم مستدل ساخت! بايد ضرورت دفاع از كيفيت نوين مبارزه آن ها را در فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران نشر و توضيح داد، اين واقعيت را مستدل نمود كه دستيابي به خواست هاي قانوني ي صنفي در شرايط سلطه رژيم ديكتاتوري ناممكن و به سطح خواست سياسي ارتقا يافته است!
آيا در چنين شرايطي پرسش تعجب آميز ”مقاله“ مستدل است زماني كه در باره علل «جدايي و پراكندگي ناگوار و دشمن شادكن» مي پرسد؟ آيا نبايد از «نيروي راست» خواست درِ حزب توده ايران را بر روي توده اي ها بگشايد، اجازه دهد كه «هواي تنفسي تازه» (لنين) به آن راه يابد، نيروهاي صادق را به دور خط مشي انقلابي حزب توده ايران و برنامه حداقل كارگري آن جمع كند و ”طرحي نو دراندازد“؟
به نقل از «مَدخَل» بر «جنبش بابيان» از ”جهان بيني ها و جنبش هاي اجتماعي در ايران“ (ص ٦١١) اثر زنده ياد احسان طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها:
بررسي جنبشهاي انقلابي در ايران نشان مي دهد كه كشورما از جهت سنن قيام خلق و نبردِ بي امانِ آنها عليه غاصبانِ بيگانه و ستمگرانِ آشنا، از جهتِ رزم هاي طبقاتيِ سخت و خونين، از جهتِ عرضه داشتنِ پيشوايانِ به حدّ افسانه انگيزي متهوّر و جانباز، بسيار غني است، و شايد از اين جهت تعداد اندكي از كشورهاي جهان با وي همانندند. مردمي غيور و حق طلب و مغرور و پاكباز در اين سرزمينِ ماني ها، مزدك ها، بومسلم ها، بابك ها، مازيارها، المقنع ها، استاد سيس ها، صحاحب الزنج ها، دلاورانِ اسماعيلي و قَرمطي، دراويش و شيعيانِ انقلابي، پيشوايانِ جنبش هاي حروفي، نُقوطي و بابي، مجاهدانِ مشروطه، مبارزان جنگل، قهرمانانِ توده اي را پرورانده اند. اگر سراپاي اين تاريخ خونين و پُرشور و هياهو بررسي شود و چنان كه شايسته است به نسل بالنده عرضه گردد، در آنان مي تواند شور و غروري شگرف را برانگيزد و اراده و انديشه خلاق آنها را براي گشودنِ دژهايِ نوينِ تاريخ ده چندان سازد. …