مقاله شماره: ١٣٩٣ / ١٧ (23 خرداد)
واژه راهنما: ديالكتيك ”كميّت و كيفيت“، ”نفي در نفي“، ”روند خود بخوي و آگاهانه“، ”شرايط علّي“، ”ضرورت تاريخي“ و رابطه علّي ”علت و معلول“ در ارتباط با درك مشخص از خط مشي انقلابي حزب توده ايران در شرايط كنوني. خط مشي انقلابي حزب توده ايران، دستاوردي تاريخي براي يكپارچگي نظري جنبش توده اي و محك شناخت سره از ناسره. استراتژي حزب پس از بهمن ٥٧. انتقال ديالكتيكي تجارب گذشته به حال. پيشنهادهاي بينابيني براي رفع بحران در جامعه. مضمون سرشت ضدامپرياليستي نبرد رهايي بخش كشورهاي پيراموني.
در نامه هاي رد و بدل شده ميان هاتف رحماني و احمد سپيداري در ”نويدنو“ كه متاسفانه قطع شد، دو نكته پراهميت طرح، ولي بحث براي تعميقِ درك آن دنبال نشد. يكي مساله قانون ديالكتيكي ”كميت و كيفيت“ است كه رحماني در نامه اول خود مطرح ساخت و ديگري، مساله «ارتقاء سوسياليسم علمي» است كه سپيداري در نامه چهارم خود به بحث گذاشت. (نگاه شود ازجمله به http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-740-92-331-921029.htm)
از دنبال نشدن بحث و بررسي علمي در اين زمينه به ويژه از اين روي بايد ناخشنود بود، زيرا با وجود نيازمندي ي جدي ي جنبشِ كارگري ايران براي انتقال گنجينهِ دانش تئوريك- نظري- فلسفي موجود در حزب توده ايران به نسل جديد و تربيت كارشناسان، هنوز امكان انتشار منظم نشريه ”دنيا“، ارگان سياسي و تئوريك حزب توده ايران كه مسئولان حزبي مي توانستند در چارچوب آن به سازماندهي اين وظيفه خطير بپردازند، ايجاد نشده است. مايه خوشحالي است كه اخيراً فعاليت نويدنو در اين زمينه توسعه يافته و با بازانتشار مقاله هايي از اين گنجينه، اين هدف دنبال مي شود. نمونه ي اخير، مقاله ”مهاجرت سياسي چيست؟“ از زنده ياد رفيق احسان طبري، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي، به نقل از دنيا شماره ١٠، دي ١٣٥٤ (٣١ ارديبهشت ١٣٩٣، http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-758-93-106-930231.htm) و يا ”صحنه مبارزه و شيوه مبارزه ي حزب طبقه كارگر را خود حزب بايد انتخاب كند“ از زنده ياد رفيق منوچهر بهزادي، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران از دنيا، تير ١٣٥٤ است (٢٣ ارديبهشت ١٣٩٣ http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-757-93-90-930223.htm). بايد اميدوار بود كه با توسعه امكان نشريه، اين روند مثبت نقش منظم تري را در اين زمينه به عهده گيرد.
هر دو نكته، يعني قانون ديالكتيكي ”كميت و كيفيت“ و مساله «ارتقاي سوسياليسم علمي»، در عين دارا بودن ارتباط دروني، مساله روز را در جنبش جهاني كمونيستي و همچنين در جنبش توده اي تشكيل مي دهد كه سپيداري در نامه خود به آن اشاره دارد.
همان طور كه اشاره شد، هاتف رحماني در نامه اول خود بي توجهي احتمالي به قانون ديالكتيكي ”كميت و كيفيت“ را به معناي بي توجهي به وضع مشخص «خانم/ آقاي واقعيت» ارزيابي مي كند كه ازجمله امكان شناخت واقع بينانه از شرايط مبارزه در ايران را محدود و يا حتي ناممكن مي سازد. به نظر او براي نمونه، نگارنده در ارزيابي از رساله «واكاوي ديدگاه هاي اقتصادي- سياسي حزب توده ايران در دو دهه اخير»، به تاثير و عملكرد اين قانون ديالكتيكي بي توجهي روا داشته و «به ”ديالكتيك احتمال“ متوسل مي شود». در ارتباط با اين نظر انتقادي، نگارنده نوشتارهايي منتشر كرده است كه امكان انتشار در نويدنو نيافت (مانند مقاله ”تجهيز نيروهاي انقلابي براي تغيير «خانم/ آقاي واقعيت»، اختلاف بر سر مضمون فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران!“، فروردين ٩٣، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2315 و ”درك مشخص خط مشي انقلاب حزب توده ايران“ ارديبهشت ٩٣، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2329).
نگارنده در آنجا درستي تز «گذر به سوسياليسم در مرحله كنوني» در ايران مطرح نيست را مورد تائيد قرار داده و آن را مستدل ساخته است. همچنين نادرستي تز غيرعلمي «گذر از سرمايه داري» را نشان داده است. اين تز غيرعلمي را نمي توان نه به اثبات رساند و نه آن را رد كرد. اين يك باور ذهن گرايانه و تعبدانه همانند باور به وجود خداوند است.
هدف اين سطور بازگشت به نكته هاي پيش نيست. گرچه نوشتار كنوني را بايد دنباله منطقي آن ها دانست. هدف در نوشتار حاضر، عمدتاً نگرش تئوريك به اين قانون ديالكتيكي در ارتباط با درك مشخص از خط مشي انقلابي حزب توده ايران در شرايط كنوني است.
نكته مركزي در بحث با رفيق هاتف رحماني در ارتباط با مساله ”درك مشخص از خط مشي انقلابي حزب توده ايران“، اين نكته است كه چگونه مي توان از درك مكانيكي و غيرفعال از قانون ديالكتيكي ي ”كميت و كيفيت“ در مبارزه اجتماعي ي حزب طبقه كارگر دوري نمود؟ آيا به بيان زنده ياد احسان طبري در ”جهانبيني ها …“ (جلد اول، ص ١٠٨) اين قانون، قانوني «سركوفته» است كه به طور ناخودآگاه و به طور ”جبري“عمل مي كند؟ (چنان كه در طبيعت نازيستمند و زيسمند گياهي- حيواني به طور عمده چنين است)، و يا در مبارزه اجتماعي بايد اين قانون را بازتابي از نقش فعال و هدفمند- ترقي خواهانه ي انسانِ آگاه، هوشمند و واقع بين، به مثابه ”سوبژكت تاريخي“ يا ”انسان تاريخي“ درك نمود؟
به سخن ديگر، آيا نقش مبارزه ی توده اي ها به منظور تغيير شرايط حاكم بر «خانم/ آقاي واقعيت» در چارچوب فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران براي دوران كنوني، نقشي فعال، پرهيجان، جستجوگر، راهگشا و تهي از اراده گرايي است و يا انتظارمند براي انباشتِ خود بخودي ي ”كميت“ لازم براي ايجاد شدن ”كيفيتي“ نوين؟
اگر توافق بر سر اين برداشت وجود دارد كه وجود دارد (؟)، كه نقش توده اي ها نقشي فعال، زنده، مبارزه جويانه و واقع بينانه است، كه چنين است (؟!)، آن وقت بايد به طور مشخص از كدام شيوه ها و ابتكارها بهره جست، تا براي نمونه، اثربخشي فعاليتِ سياسي ي رفيق هاي فعال در نويدنو را بهبود بخشيد؟ كدام شعارهاي مشخص را طرح نمود، تا شرايط مناسب تري در مبارزه دمكراتيك- سياسي طبقه كارگر ايجاد و شورِ مبارزه جويانه تري به آن دميده شود؟
برداشت رفيق احمد سپيداري نيز از مبارزه براي «ارتقاء سوسياليسم علمي»، نيز خواستار عملكردي فعال براي دسترسي به اين هدف است. او آن را در ”نامه دوم“ خود با توجه دادن به بحث ها و نظرهاي موجود در «مبارزات جنبش كمونيستي جهاني» براي رشد و ارتقاي سوسياليسم علمي، برجسته كرده و این شیوه را ضروري مي داند. ديرتر رابطه ميان اين قانون و قانون ديگر ديالكتيكي، قانون ”نفي در نفي“ كه چگونگي روند رشد پديده را قابل شناخت، و اين ارتباط را قابل درك مي سازد، توضيح داده خواهد شد.
اگر پيش تر از ارتباطِ مساله «ارتقاء سوسياليسم علمي» و قانون ديالكتيكي ”كميت و كيفيت“ سخن رفت، توجه به اين نكته مورد نظر است كه بدون ترديد، سپيداري نيز ارتقاي سطح علمي سوسياليسم را در ارتباط با همين قانون ديالكتيكي از طريق ”نفي در نفي“ آن مورد نظر دارد و درك مي كند.
هر دو نكته مورد بحث اين سطور، بخشي از مضمون كتاب جديدِ ماركسيستِ آلماني، روبرت اشتيگروالد را نيز تشكيل مي دهد با عنوان ”با هگل، ماركس و لنين از ماركس عبور كردن“، (٢٠١٣، انتشارات كولتور- ماشين، آلمان). در سطور زيرين طرح مضمون كامل كتاب اما سخن را بسيار به درازا خواهد كشاند و بايد سخن را به انتقال دو نكته مورد بحث محدود نمود. نگارنده برداشت خود را از اين نكته ها از اين كتاب و مطالعه هاي پيشين در زير مطرح مي سازد و مطالعه اين كتاب را به علاقمندان توصيه مي كند.
”كميت و كيفيت“
بودگي ي پديده (تظاهر وجود پديده كه به كمك دستگاه حواس دريافت مي شود)، كميتي است كه در پس ظاهر آن، كيفيتِ خاص و مشخص كه مضمون پديده را تشكيل مي دهد، نهفته است. ظاهرِ كمّي ي پديده (شكل، اندازه، محدوديت) و كيفيت نهفته در پس آن (مضمون خاص و مشخص) در ارتباط دروني قرار دارند و وحدتي جدايي ناپذير را تشكيل مي دهند. تميز ظاهر و مضمون (كميت و كيفيت) از يكديگر براي شناخت اجزايِ پديده ضروري است كه اما، درک نقش آن ها در کلیت پدیده، تنها در توجه به وحدت آن ها و رابطه پیوسته و تاثیر متقابل ميان آن ها بر روی یکدیگر، ممکن و دست يافتني است. از این طریق كليت پديده و روند تغيير و شدن آن قابل درك مي گردد: «حقيقتِ بودگي [ي پدیده]، مضمون است» (هگل).
درك كيفيت خاص (مضمون) با پرسش در باره علت (چرایی ي) بودگي ي آن همراه است. به سخني ديگر، پرسش در باره شرايطي كه به مثابه پيش شرط، قبل از بودگي وجود دارد و با آن داراي رابطه علّي Kausalität است. در اين رابطه علّي، تاثير متقابل و دائمي ي علت و معلول حكمفرما و موثر است. آنچه كه تاثير مي گذارد، خود نيز ديگر آن چيزي نيست كه پيش از موثر بودن، بود. اين تاثير متقابل، محرك روندي است كه چگونگي شدن، چگونگي تغيير مداوم پديده را تشكيل مي دهد.
لحظه ”اتفاقي“ (حادثه، تصادف) («ديالكتيك احتمال») در چارچوب قوانين ديالكتيكي پيش گفته كه روندِ شدنِ پديده را به پيش مي راند، لحظه ”ضرورت تاريخي“ را در اين روند تشكيل مي دهد كه بايد در مبارزه اجتماعي به طور مشخص موضوع بررسي علمي (- سياسي) را تشكيل داده و با توجه ی همه جانبه به انبوهِ فاكت ها و داده ها شناخته، استخراج و ارايه شود.
آنچه (اتفاق، حادثه، تصادف) كه براي رشد- تغيير پديده ضروري است، يك لحظه واقعيت را در پديده تشكيل مي دهد. چنين اتفاق، حادثه، تصادف، تصادف ديالكتيكي (نمونه، برخورد اسيدهاي آمينه در جهت مركب و بغرنج شدن ماده زنده) است (بر خلاف تصادف هجو، مانند تصادم دو خودرو).
”نفي در نفي“
قلب و انگيزه تغيير و رشد، نفي آنچه كه هست، است. اين، اما نفي مكانيكي نيست كه با نابودي پديده همراه است (دانه گندم در نان، نفي مكانيكي گندم است)، بلكه نفي است كه در آن سه مضمون واژه Aufheben در زبان آلماني، نهفته است: ”از اعتبار انداختن“ (نمونه، قانوني را لغو كردن)، ”حفظ كردن“ (نمومنه، ذخيره دانه گندم به صورت بذر) و ”ارتقاء دادن“ (نمونه، بازتوليد دانه گندم در ساقه نوين). اين روند ديالكتيكي با تركيب ”نفي در نفي“ (Negation der Negation) بيان مي شود كه در آن، آنچه كه مردني است، «دخلش به ته كشيده» (احسان طبري)، حذف و از اعتبار ساقط مي شود، آنچه رشد يافتني است در يك روند مارپيچي (كه ديالكتيك حركت خطي و دوراني را تشكيل مي دهد) به سطح ولاتر، يا مركب تر و بغرنج تر ارتقاء داده مي شود كه جهت ترقي خواهانه و لذا جانبدارانه را در شدن و رشدِ تاريخي ي پديده تشكيل مي دهد.
ديالكتيك ”خود بخودي و آگاهانه“ در روند فرازمندي و شدن پديده (نبرد طبقاتي- اجتماعي) موثر است. روند خود بخودي، شرايط تغيير و رشدِ پديده را تدارك مي بيند. روند آگاهانه، وظيفه شناخت لحظه ي ”اتفاقي“ را در روند ”ضرورت تاريخي“ به عهده دارد. وظيفه اي كه در تسريع و شتاب تغيير روند موثر است.
تشحيص دو لحظه ي متفاوت در روند خود بخودي و آگاهانه در مبارزه اجتماعي، و همچنين تشخيص سرشت گرايشي آن ها پراهميت است. دوري از جداسازي مكانيكي دو روند، و همچنين بي توجهي به گرايش عمده در هر لحظه تاريخي در روندِ در جريان ضروري است كه با توجه به ارتباط دروني و تاثير متقابل دو لحظه ديالكتيكي در روند بر يكديگر، ممكن مي گردد.
به سخني ديگر، تشخيصِ شرايط رشدِ لحظه ي تاريخي ي «خانم/ آقاي واقعيت» به منظور مبارزه براي تغيير آن، به معناي تشخيص گرايش حاكم در لحظه تاريخي است. از اين رو ”ترصد و يورش“ به بيان احسان طبري، وحدت ديالكتيكي دارا هستند!
براي شرايط كنوني مبارزه طبقاتي در ايران، شناخت گرايش حاكم در تناسب دو لحظه خود بخودي و آگاهانه، نقش تعيين كننده را براي تنظيم برنامه تبليغي- ترويجي و آموزشي حزب توده ايران بر عهده دارد. شرايط عيني حاكم بر ايران در تائيد اين ارزيابي است كه حاكميت قادر و مايل به عقب نشيني در برابر خواست هاي قانوني و دمكراتيك مردم نيست. به عبارت ديگر، شرط عيني براي تغيير بنيادين در ايران كه در مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران به تصويب رسيده است، واقعيت عيني را در كشور تشكيل مي دهد. اين در حالي است كه شرط ذهني براي تغييرات بنيادين از رشد و سازماندهي و به ويژه از برنامه انقلابي ضروري براي چنين تغييري برخوردار نيست. از اين رو توضيح جسورانه و با اعتماد بنفس خط مشي و برنامه انقلابي حداقلِ كارگري حزب توده ايران ضروري است، زيرا لحظه اي پراهميت را براي تدارك ”شرايط“ به منظور تغيير انقلابي جامعه ايران تشكيل مي دهد. لذا تبليغ و ترويج برنامه جايگزين انقلابي، برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران، طرحِ پيشنهاد برنامه اقتصاد ملي دمكراتيك و ضدامپرياليستي در شرايط كنوني، يك ”ضرورت تاريخي“ است!
انتظار و قناعت به رشد روند خود بخودي در شرايط كنوني، ترصدي غير واقع بينانهِ و غيرمستدل است. پيامد آن، خلع سلاح طبقه كارگر است.
شناخت و درك مشتركِ تئوريك از قوانين ديالكتيكي پيش گفته كمك و راهگشا است، هم در بحث در ارتباط با درك عميق تر خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه به طور مشخص بحثي در باره شيوه فعاليت افشاگرانه- تبليغي (پروپاگاند) و روشنگرانه- ترويجي- آموزشي (آژيتاسيون) نيروي ترقي خواه را تشكيل مي دهد، و همچنين در بحث در باره «ارتقاء سوسياليسم علمي». وظيفه هر دو بحث، همان طور كه بيان شد، يافتن شعارها و طرح خواست هاي مشخص براي تغيير «خانم/ آقاي واقعيت» از طرف گردان سازمان يافته و آگاه طبقه كارگر در حزب توده ايران است.
حزب توده ايران با تنظيم خط مشي و برنامه ي انقلابي ي حداقلِ كارگري خود و تصويب آن در ششمين كنگره اش در سال ١٣٩١ به دستاوردي تاريخي دست يافته است. اين واقعيتی انكارناپذير است كه از ديدگاه دورنماي استراتژي ي مبارزه طبقاتي در ايران، این مصوبه گامي تعيين كننده و پراهميت را تشکیل می دهد. اين دستاورد يك ”ضرورت تاريخي“ را براي نبرد حزب طبقه كارگر ايران تشكيل مي دهد كه اكنون به دست آمده است. گامي كيفي در روند قوامِ نظريه و تئوري انقلابي حزب طبقه كارگر ايران است. اين دستاورد با كوشش مسئولان كنوني حزب توده ايران با موفقيت عملي گشته و شايسته پشتيباني همه جانبه از طرف همه توده اي هاست.
واقعيت اين دستيابي به مثابه يك ”ضرورت تاريخي“ براي مرحله كنوني نبرد نبايد تنها به عنوان يك دستاوردي عيني ارزيابي شود. اين واقعيت، از نظر اهميت تاريخي، از وزن والاتر ديگري نيز برخوردار است. زيرا به تشتت نظري در حزب توده ايران پايان بخشيده است! اكنون نيروي مبارز نو محكي عيني براي شناخت ذهنيت مبارزان در اختيار دارد. به سخني ديگر، دفاع از اين خط مشي انقلابي، محك شناخت سره از ناسره، شناخت سياست و خط مشي توده اي از تظاهر به آن است كه سفسطه گران و دشمنان (از قبیل ”راه توده“ قلابی و دیگران) با ماسك ”توده اي“ و با تظاهر به آن در جستجوي ”سرمايه“ و ”اعتبار“ براي خود هستند!
آناني كه به جاي پشتيباني عيني و واقعي از اين دستاورد تاريخي مي كوشند نبرد توده اي ها را به سوي نكته هايي كه لحظه هاي ”اتفاقي“ را در ”ضرورت تاريخي“ تشكيل نمي دهند، منحرف سازند، از قبيل آناني كه بحث هاي تاريخي را عمده مي كنند، يا پشتيباني از اين يا آن لايه ي مبارز را در جامعه، آن لحظه ”اتفاقي“ مي نمايند كه بايد جايگزين خط مشي انقلابي حزب توده ايران گردد و انواع كوشش هاي انحرافي ديگر، نخواهند توانست طبقه كارگر ايران را از مبارزه طبقاتي- سياسي خود منحرف سازند. اين «باياي تاريخ است» (احسان طبري) برای جنبش تاریخی ی مارکسیستی- توده ای كه در طول حيات هفتاد ساله از رشد کیفی ي شکوهمندی برخوردار شده است!
براي جلوگيري از سوتفاهم بايد مورد تاكيد قرار داد كه جريان هاي انحرافي و ضدتوده اي از قبيل ”راه توده“ و ديگران، مساله هاي تاريخي را به شيوه اي طرح مي سازند كه پيامد آن نه يك تاريخ نگاري علمي براي بررسي تاريخ مبارزات حزب توده ايران به منظور آموزش از آن است، بلكه پيامد آن ايجاد دو و چنددستگي و تشتت نظري و سازماني در جنبش توده اي است. آن ها مي خواهند در جنبش توده اي و حزب آن، حزب توده ايران، جنگ ميان ”شيعه و سني“ و ميان مخالفان و موافقان پلنوم هفدهم را ابدي سازند.
برای آن ها آموزش از اشتباه ها هدف نیست. توجیه سیاست و عملکردشان، هدف به اصطلاح برخورد به اشتباه هاست. اين در حالي است كه بررسي تاريخ مبارزات حزب توده ايران در سال ها پيش و بعد از انقلاب بهمن، تنها با پاسخ دادن به اين يا آن جنبه از پرسش ها و وقايع، آن هم از «دید لوُچ» (احسان طبری، دیدار از خویشتن) این یا آن فرد پايان نمي يابد و نیاز به بررسی همه جانبه و علمی دارد که در آن، جانبداری تنها از مصالح عالیه حزب و جنبش بايد هدف باشد و است.
از اين رو ضروري است كه اين بررسي به منظور آموزش از آن براي نبردهاي آينده، در محيطي علمي و در كميسيون صلاحيت دار حزبي عملي گردد. گرچه در اين زمينه گام هايي در سازمان حزبي و خارج از آن برداشته و اطلاعات و اسنادي جمع آوري شده است، بايد هنوز با برنامه اي مشخص، كوشش هاي دقيقِ بيشتري در اين زمينه توسط كميسيون صلاحيتدار عملي گردد.
بررسي تاريخي مبارزات حزب توده ايران
پرسشي كه رفيق هاتف رحماني در ارتباط با «ضربه فاجعه آميز به حزب» در سال ٦٢-٦١ مطرح مي كند، پرسش پراهميتي است. هدف او جستجوي رابطه ميان «تحليل … درخشانِ تاريخي [حزب] در مقطع ٥٧» و «ضربه فاجعه آميز» به حزب، به سخني ديگر، بررسي علمي و شناخت علت و معلول ها در تاريخ مبارزات آن دوره حزب توده ايران است. هدف او یافتن آن ”شرايطي“ است که بی توجهی به آن، علت موثر واقع شدنِ «ضربه فاجعه آمیز» به حزب توده ايران است. رحماني رابطه علّي ميان شرايط و پيامد آن را جستجو مي كند كه فاجعه را پی ریخت و باعث شد. به سخنی دیگر، او در جستجوی شرایطی است که علت علّی براي، اول- ایجاد شدن فاجعه يا ضربه ارتجاع، و دوم- موثر واقع شدن آن يا كمبود و اشتباه ها در مبارزه حزب توده ايران است كه فاجعه را سنگين ساخته است.
همان طور که می بینیم، پرسش، یک پرسش نیست! دو پرسشی است که در عین وجود رابطه میان آن ها، هر کدام روندی مستقل را تشکیل می دهند و به طور مستقل نیز باید مورد بررسی پژوهشگرانه قرار گیرند تا یک بررسی علمی به منظور آموزش از اشتباه ها را تشکیل دهند.
یک پرسش برمی گردد به مساله نبرد طبقاتی در جامعه و نقش تاریخی و فداکارانه حزب توده ایران برای ممانعت از ایجاد شدن ”شرایط“ پیروزی ارتجاع؛
پرسش دیگر برمی گردد به مساله تدارکات ضرور براي ”شرایط“ي كه مقاومت و تداوم مبارزه حزب توده ایران را در صورت ضربه ارتجاع ممكن مي سازد.
احسان طبری در باره نقش ”شرایط مشخص“، که پیش تر در بخش تئوریک به آن پرداخته شد، به عنوان «موجد و موجب» در ایجاد شدن پدیده ها در ”جهانبینی ها …“ (جلد اول، ص 333) در ارتباط با «حل مسئله جبر و اختیار در دانش امروزی» چنین توضیح می دهد: «هر پروسه اجتماعی معیّن، تنها به کیفیت قوانین اجتماعی [مانند به اصطلاح «ماهیت عمل کنندگان»] که آن پروسه را موجد و موجب هستند، مربوط نیست، بلکه با آن شرایط اجتماعی [تکیه از ف ع] که این قوانین در آن جریان و سَرَیان می یابند نیز مربوط است.»
هدف از این سطور بررسی نهايي این پرسش ها توسط يك فرد، نگارنده، نیست. پاسخ نهايي را باید کمیسیونی صلاحیت دار و از طريق يك بررسي همه جانبه و دقيق علمي ارايه دهد. باوجود این، دیده می شود که بررسی مسئولیت دار و علمی پرسش های پراهمیت، نیاز به پروازِ بلندترِ اندیشه دارد از آنچه که می توان به کمک «ضرب المثل … ”انشاالله گربه است“» به آن دست یافت.
نکته پراهمیتی که رحمانی همانجا و در همین رابطه مطرح می کند، مساله «ماهیت نیروهای عمل کننده» است. بسیاری «ماهیت» را به مثابه یک پدیده ثابت و ابدی در طول تاریخ برای انسان ارزیابی می کنند. ریشه نبرد میان نیکی و بدی، خوب و بد و … در اندیشه انسان در طول تاريخ، ريشه ای قدیمی و متعلق به اندیشه ایده آلیستی- مذهبی است. ماتریالیسم تاریخی برداشتی دیگر از این پدیده دارد که ریشه در شناخت ”شرایطِ“ بودگی ي «ماهیت» دارد. بحث، درست بر سر کوشش انسان برای تغییر این شرایط است که مارکس آن را در جمله معروف خود برجسته می سازد.
به عبارت دیگر، اندیشه علمی در مورد مشخص بحث در باره «ماهیت نیروهای عمل کننده»، «ماهیت» را سرشتی ماهوی و ازلی برای انسان نمی داند. در مورد «نیروهای عمل کننده» در ایران پس از پیروزی انقلاب، بحث های بسیاری از طرف نیروهای متفاوت مطرح شده است. همان طور که اشاره شد، برخی ها آن را ماهیتی ثابت و ازلی اعلام می کردند. آیا می توان به طور مکانیکی پیروزی نیروهای راستگرا را با این «ماهیت» در ارتباط قرار داد و يا بايد كليه شرايط داخلي و خارجي، ذهني و عيني، ازجمله ذهنيتِ نيروهاي انقلابي مذهبي و همچنين غيرمذهبي، توطئه ها، ترورها، ترفندهاي امپرياليستي و غيره را در پيروزي نيروي راستگرا مورد توجه قرار داد؟ پذيرش نقش تعيين كننده براي ادعاي «ماهيت نيروهاي عمل كننده» نیاز به استدلال دارد. تاكنون تنها يك ”تز“ توسط مدافعان این نظر مطرح شده است. آيا استدلال مستدلي براي ثابت و ازلي بودن «ماهيت» وجود دارد؟
زنده یاد احسان طبری در باره سرشت تاریخی نبرد ایدئولوژیک میان دو جریان در ایدئولوژی مذهب اسلام در ”جهانبینی ها و …“ بررسی شایسته توجهی دارد با عنوان «تَشَعب در اسلام» (صفحه 238، جلد اول). او می نویسد: «اسلام از همان آغاز قابل دو نوع تعبییر اجتماعی بود: اوّل به سود قشرهای سادهء مردم و علیه اشرافیت قریش؛ دوم به سود اشرافیت قریش …».
برخلاف مدافعانِ «ماهیت نیروهای عمل کننده»، که گویا «ماهيت» امری ازلی و تغییر ناپذیر است، حزب توده ایران با توجه به اندیشه تئوریک برشمرده شده در پیش، برداشت ماترياليسم تاريخي، «ماهيت» را با تغيير شرايط (به بيان ماركس: «آنسامبل شرايط اجتماعي»)، تغيير پذير ارزيابي مي كند و معتقد بر آن بود که باید ”شرایط“ را به سود برداشت نخست در رهبری انقلاب که واقعیتی انکارناپذیر را تشكيل مي داد، علیه برداشت دوم تقویت نمود. حزب توده ایران این استراتژی را به منظور كمك به تعمیق انقلاب انتخاب كرد و برای پیروزی آن، توده ای ها فداکاری های هنگفت و شکوهمندي را به تاریخ ميهن ما ارزاني داشتند.
به طور عینی اما شرایط در سویی دیگر تغییر یافت. پذیرفتن تز «ماهیت» ابدی و ازلی، تنها بر باد دادن تئوری مارکسیستی- توده ای، كه پيش تر بيان شد، توسط حزب توده ایران نيست، بلکه همچنین حذف خط مشی انقلابی حزب توده ایران نیز براي آن دوران بوده و اكنون نيز داراي چنين سرشتي است. به خاک سپردن سرشت تاریخی- انقلابی استراتژي حزب توده ایران، خلع سلاح تئوریک- سیاسی طبقه کارگر و تسلیم به سرنوشت و قناعت به روند خود بخودی در تاریخ، فتاليسم غيرمستدل است!
هدف ای سطور پرده پوشی اشتباه ها در عملکرد حزب توده ایران در آن دوران نيست كه شناخت دقيق و پروسواس و علمي آن برای حفظ سلامت حزب و توده ای ها ضروري است. امري که دغدغه رفیق هاتف رحمانی و نگارنده را تشکیل می دهد و بحث و گفتگو میان ما نشان کوشش صادقانه برای یافتن آن ها و علل شان است، تا برای نبردهای آینده، درس ها آموزنده باشند. زنده یاد منوچهر بهزادی در دیدارهای سالی دو سه با و هر بار چند روزه که کلاس های درس حزبی پرارزشی را برای تربیت ما تشکیل می داد، بار خاطر نشان ساخته است که اشتباه حزب پس از کودتای خائنانه 28 مرداد 32 آن بود که حدوداً 50 کادر حزبی را از ایران خارج ننمود. در چنین صورتی، آن طور که او هر بار مورد تاکید قرار می داد، حزب می توانست با موفقیت بحران ایجاد شده از کودتا را به حداقل رسانده و در کوتاه مدت پشت سر بگذارد. یکی از نکات عمده ای که باید به بررسی برای آموزش از آن پرداخت، همین نکته است که كدام باوجود شناختی که رفیق بهزادی مطرح می ساخت، كدام ”شرايط“ باعث آن شد كه حزب از تجربه گذشته بهره نگيرد؟! برای پاسخ به این پرسش جدی که رفیق رحمانی نیز مطرح می سازد، نیاز به بررسی دقیق و علمی وجود دارد که موضوع این سطور نیست.
هدف استراتژيك
بدون تردید خوشبینی غیرمستدل یا «دیالکتیک احتمال» می تواند بخش و سويه اي را از ”شرايط“ مبارزه در آن دوران توضیح دهد. اما پاسخ نهايي تنها با پاسخ به برخي پرسش هاي پراهميت ديگر قابل دسترسی است. ازجمله اين پاسخ كه هدف استراتژيك براي مبارزه حزب توده ايران در مرحله بعد از پيروزي انقلاب بهمن ٥٧ واقع بينانه و مستدل بوده است؟ يا اتخاذ استراتژي و به طبع آن تاكتيك هاي ديگر، ممكن و ضروري بوده اند؟ نگارنده در این زمینه در نوشتار پیش گفته، اشاره هایی دارد.
براي نمونه پس از پيروزي انقلاب اكتبر در سال ١٩١٧ در روسيه، براي بلشويك ها نيز تعريف هدف استراتژيك و تعيين تاكتيك ها براي دستيابي به هدف دورنمايي، يك ”ضرورت تاريخي“ را تشكيل مي داد: حفظ انقلاب از خطر يورش ارتجاع داخلي و خارجي از يك سو و نوسازي سوسياليستي جامعه، از سوي ديگر. لنين، همان طور كه مي دانيم، تغييرات چه بسا هنگفتي را در تاكتيك مبارزه (حذف کوتاه مدت پول، اقتصاد جنگی، برنامه اقتصادی نپ و …) در اين دوره ضروري ارزيابي و عملي ساخت. درستي و يا نادرستي اين تغييرات را بايد با شناخت دقيق و همه جانبه ”شرايط“ ضروري براي تغييرات و يا پافشاري بر اجراي تصميمات اتخاذ شده، به سخني ديگر به شيوه علمي، مورد بررسي قرار داد. تنها چنن شيوه اي، شيوه بررسي پژوهشگرانه ي علمي به منظور آموزش از اشتباه ها است!
پرسش در اين باره كه آيا استراتژي حزب توده ايران پس از پيروزي انقلاب بهمن مستدل بود يا خير – همانند پرسش در باره «كالا چيست» در ”كاپيتال توسط ماركس -، پرسش نخست است. پاسخ علمي به اين پرسش براي يك بررسي علمي عملكرد حزب توده ايران در اين مقطع تاريخي ضروري است. بدون اين پاسخ، پاسخ به پرسش هاي ديگر ناممكن، انحرافي و نازا از كار در مي آيد!
چگونه انتقال ديالكتيكي ي تجاربِ مبارزات حزب توده ايران پس از پيروزي انقلاب بهمن به شرايط دوران كنوني ممكن است؟
به نظر نگارنده، اين تجارب بايد اكنون به فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران از اين طريق منتقل شود كه در كوششي آگاهانه، خواست ها و شعارهاي تاكتيكي از نبرد روزانه زحمتكشان و مردم برجسته گردد. خواست هايي كه در خدمت دستيابي به هدف استراتژيك مرحله كنوني قرار دارد. اين سخني نو و بديع نيست و کلیت فعالیت سیاسی حزب توده ایران نيز اكنون بر این پایه عملی می گردد. اما تكيه به آن، وظيفه علمي نيروي نو، وظيفه توده اي هاست كه بايد در جستجوی مداوم و فعال لحظه هاي ”اتفاقي“ در ”ضرورت تاريخي“ به منظور تغيير انقلابي جامعه متمركز گردد و به ثمربخشی مبارزه، شكسن سد «خانم/ آقاي واقعيت» منجر شود.
به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، پايبندي علمي به روند آگاهانه در ديالكتيك ”خود بخودي و آگاهانه“ در شرايط كنوني عمـده است و نه تكيهِ به روند خود بخودي. مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ در باره ضرورت برپايي «جبهه گسترده ضدديكتاتوري» در تائيد روند آگاهانه در ديالكتيك ”خود بخودي و آگانه“ قرار دارد. زنده یاد احسان طبری در ”نوشته ها فلسفي و ….“ (جلد دوم) همين برداشت را برمی شمرد. چنين برداشت از منظر احسان طبري از اين رو اكنون مستدل است، زيرا گرايش عمده در شرايط حاكم كنوني، گرايش روند خود بخودي نيست! طبري چنين گرايش عمده را براي سال هاي ٥٤-١٣٥٣ در ”از ديدار خويشتن“ (ص ٤٨) با توجه به شرايط حاكم عيني و همچنين سردرگمي عامل ذهني در آن دوران، چنين بر مي شمرد: «ولي … از سال ١٣٥٣ جنب و جوشي [در حزب] پديد شد. … بحث ها ما را به اين جا رساند كه بايد شعارِ ”سرنگونيِ رژيمِ شاه“ به شعار مبرم بدل شود. …». تكرار نقش فعالانه و آگاهانه حزب توده ايران در اين سال ها شناخته تر از آن است كه بايد در اين سطور به توضيح بيش تري در باره آن پرداخت!
خواست هاي بينابيني
يكي از صحنه هاي بحث و جستجوي توده اي ها، طرح خواست هاي بينابيني است كه روند مبارزه دمكراتيك و ضدديكتاتوري را به پيش مي راند. تشكيل سنديكاهاي سراسري آزاد و مستقل كارگري، نمونه برجسته اي براي خواست ها در مبارزه دمكراتيك در اين مرحله را تشكيل مي دهد كه حزب توده ايران براي تحقق آن مي رزمد.
از سوي ديگر مي توان و بايد پيشنهادهايي را مطرح ساخت كه بتواند براي برطرف ساختن بحران حاكم بر كشور كمك باشد. براي نمونه، مي توان برنامه توليد انرژي الكتريكي را به كمك رشد دانش و صنعت توليد انرژي خورشيدي و بادي در ايران، به عنوان جايگزيني شايسته به جاي توليد انرژي الكتريسيته از طريق راكتورهاي اتمي پيشنهاد و در تنظيم آن فعالانه شركت نمود. چنين امكاني، در عين حال مبارزه اي عليه سياست ”اتمي“ حاكميت سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي در ايران است كه به بهانه آن، شرايط وابستگي ايران را به اقتصاد جهاني تشديد و راه تبديل ايران را به كشور نيمه مستعمره گشوده و آن را به فاجعه ی عيني بدل ساخته است! چنين پيشنهادهايي مي تواند با وجود مهندسان و دانشمندان بسيار و همچنين سرمايه هاي ملي آماده براي كار توليدي در كشور، به خواست فراگير در جامعه بدل و لايه هاي متفاوتي از مردم را جلب و در بر گيرد.
به سخني ديگر، حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، به عنوان مسئول ترين حزب سياسي نسبت به حفظ صلح و ترقي خواهي و حفظ حق حاكميت كشور و تماميت ارضي ايران و مدافع منافعِ لايه و طبقات زحمتكش و ميهن دوست مي تواند با سازمان دادن بحث ها، پيشنهادهاي بينابيني اي بيش تري را در ارتباط با صلح و امنيت و محيط زيست و … به صحنه مبارزه تبليغي- ترويجي مبارزان در كشور وارد سازد كه قادر باشد لايه هاي متفاوتي را از مردم ميهن ما تجهيز و براي دفاع از خواست ها به صحنه مبارزه جلب كند.
زنده ياد احسان طبري در ”جهانبيني ها …“ (جلد اول، ص ٢٧٩) و در جريان بررسي مبارزات ”بابك خرّم دين“ و نشان دادن مضمون «رهايي بخش» اين مبارزات در برابر دشمن سلطه گر خارجي و همچنين سرشت «طبقاتي» جنگ ها، تصوير شكوهمند و استه تيكي را ارايه مي دهد كه در ارتباط با وظيفه تبليغي- ترويجي مورد بحث در اين سطور بسيار آموزنده است. احسان طبري پس از خاطرنشان ساختن اين نكته كه اغلب اسناد در باره بابك خرّم دين، اسنادي است كه دشمنان او تنظيم كرده و هر آنچه كه دل تنگشان خواسته عليه او در آن ها نوشته اند، به نتيجه گيري از آن داده ها مي پردازد و (در ص ٢٨٥) مي نويسد: «ولي پيداست كه نهضتي كه مدّت بيست سال از پشتيباني جانبازانه مردم برخوردار بود و به قول مسعودي در دل هاي مردم جاي بزرگ داشت، نمي توانست مبتني بر فساد و راهزني و خون آشامي باشد.» سپس جمله مورد نظر نگارنده در اين سطور چنين ادامه مي يابد: «دهقانان و شبانان و مستمندان شهرها به بابك و سرهنگانش به مثابه نمايندگان حقيقي خود باور داشتند، و اين باور نمي توانست جز از آن برخيزد كه آنان را مدافع منافع طبقاتي و ملي خود يافته باشند.» (تكيه از ف ع) در اين جمله، استه تيك ارزيابي ماترياليسم تاريخي از شرايط حاكم بر جامعه و نبرد دهقاني- شباني آن دوران در اوج روشنگري ماترياليسم ديالكتيكي قرار دارد! تنها با دو جمله، کلیه اسناد بسیار از گذشته در نظمی علمی جای داده و قابل درک می شوند. تاریخ از تاریکی بیرون و به مثابه نبرد طبقاتی تجلی می یابد!
اكنون نيز حزب توده ايران و همه توده اي ها با اين پرسش روبرو هستند كه با انتخاب كدام شعارها و طرح كدام خواست ها مي توان اين باور را در ميان طبقه كارگر و متحدان نزديك و تاريخي و دور و گذرا و متحدان مرحله آن ايجاد نمود كه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر، مدافع منافع طبقاتي و ملي آنان است.
انتقاد به ارزيابي حزب كمونيست يونان از اين رو وارد نيست كه اين حزب معتقد است كه مشكلات كنوني طبقه كارگر و همه مردم يونان تنها با گذر به سوسياليسم بر طرف مي شود. ارزيابي اي كه بر ضرورت كوشش به منظور درک درست از سوسياليسم و تشريح و مستدل ساختن آن براي طبقه كارگر و همه مردم زحمتكش يونان پاي مي فشرد. انتقاد به ارزيابي اين حزب از اين رو وارد است كه بدون توجه به «خانم/ آقاي واقعيت» مي پندارد، انتقال روشنگرانه هدف برپايي سوسياليسم به طبقه كارگر و مردم يونان، بدون طرح خواست هاي بينابيني و انتقالي ممكن است! اين نكته براي اين رفقا ناروشن مانده كه در جريان مبارزه براي به ثمر رساندن شعارهاي بينابيني طبقه كارگر و حزب آن به ”اتحادهاي اجتماعي“، به سخني ديگر به سازش و توافق با لايه هاي ديگر اجتماعي نياز دارد كه در جريان مبارزه براي برپايي اتحادها و همچنين در مبارزه براي تحقق خواست هاي مورد توافق، براي متحدان ضرورت گذر به ”سوسياليسم“ قابل شناخت و درك مي شود و نادرستي تز «گذر از سرمايه داري ناممكن است» به اثبات مي رسد.
در كشور يونان كه كشورِ پيراموني در اتحاديه اروپايي را تشكيل مي دهد، جنبه ملي و ضدامپرياليستي مبارزات مردم اين كشور كه به ويژه عليه امپرياليسم آلمان و شخص آنگلا مركل، صدراعظم آن متوجه است، نشان مي دهد كه اهميت موضع ضدامپرياليستي- ملي در مبارزه مردم كشورهاي پيراموني و جهان سوم، ازجمله در ميهن ما، از اهميت ويژه اي در مرحله كنوني ”ملي- دمكراتي“ برخوردار است. سرشت ضد سياست ”رياضت اقتصادي“ي تحميل شده از صرف صندوق بين المللي پول، به ويژه در كشورهاي پيراموني مانند ايران (و همچنين يونان) به طور روزافزون از اين رو به سرشتي ضدسرمايه داري، يا به سمت گيري سوسياليستي گرايش نشان مي دهد، زيرا هر روز براي زحمتكشان و لايه هاي مياني جامعه قابل شناخت تر مي شود كه جايگزين نسخه نوليبرال، جز سمت گيري سوسياليستي اقتصاد در خدمت منافع وسيع ترين طبقات و لايه هاي اجتماعي نيست و نمي تواند باشد. منافع غارتگران داخلي و وابستگي آن به غارتگران خارجي هر روز عريان تر مي گردد. (بحث در اين زمينه در نوشتاري ديگر دنبال خواهد شد)
روشنگري نظري- تئوريك (ترويج و آموزش) و افشاگري سياسي (تبليغ) دو روي وظيفه دمكراتيك- سوسياليستي حزب توده ايران را تشكيل مي دهد كه وحدت انكارناپذير آن ها در بيان واژه «پيوند» ميان آن ها، يكي از عمده ترين تصميم هاي انقلابي ششمين كنگره حزب توده ايران را در سال ١٣٩١ تشكيل مي دهد كه بايد در هر فعاليت سياسي به طور برجسته، روشن و صريح طرح گردد. بدون درك تئوريك رابطه ميان بيكاري، فقر، جنگ، و … با منافع نظام سرمايه داري، با انباشت سود و سرمايه، شناخت ”شرایط ضرور تاریخی“، كه همان شناخت راه خروج از مشكلات است، براي زحمتكشان ناممكن است.
كوشش ايدئولوژي پسامدرن، ايدئولوژي دوران افول نظام استثمارگر سرمايه داري، در همه ابعاد تبليغي- رسانه اي- فرهنگي- مطبوعاتي- آزادي هاي فردي تا حد پرنوگرافيسم، خال كوبي و …، همگي اين هدف را دنبال مي كند كه وجود رابطه ميان انباشت سود و سرمايه را با فلاكت توده ها و استثمار زحمتكشان، رابطه ميان ثروت يك درصد و فقر ٩٩ صدد مردم را پنهان سازد. نباید برای زحمتکشان شناخت فقدان آزادي بيان و عقيده و فعاليت آزاد سنديكایی و سياسي به مثابه ”شرایط ضروری تاریخی“ براي ايجاد انباشت سود و سرمايه به نفع غارتگران قابل شناخت و درک گردد. از اين رو مبارزه عليه ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي، نياز به جايگزين ايدئولوژي ماركسيستي- توده اي دارد!
بدون ترديد در فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران در جهت عبور از سد «خانم/ آقاي واقعيت» گام ها چشم گيري به ويژه در دوران اخير برداشته شده است. براي نمونه مقاله ”دولت حسن روحاني، و بحثي در رابطه با امكان تغيير به سوي تحقق آزادي“ (نامه مردم شماره ٩٤٨، ١٢ خرداد ٩٣ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2548) ترفندي را افشا مي كند كه حسن روحاني از چنته ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي براي به خاك سپردن آزادي ها و حقوق دمكراتيك مردم ميهن ما و به ويژه طبقه كارگر ايران به عاريه گرفته است. در آنجا نشان داده مي شود كه چگونه ارتجاع جهاني و داخلي مي كوشد با طرح «آزادي هاي فردي» كه حق مسلم مردم ميهن ماست، و تظاهر به دفاع از آن توسط روحاني، به منظور استفاده ابزاري از آن با هدف به فراموش سپردن حق مبارزه براي آزادي ها و حقوق دمكراتيك مردم، انجام مي شود!
باوجود اين دستاوردها در فعاليت تبليغي- ترويجي حزب توده ايران، هنوز ناروشني هايي در برداشت و ارزيابي نظري و تئوريك در اين زمينه در جنبش مردمي وجود دارد كه به منظور تدقيق آن بايد گفتگو و بحث ها ادامه يابد. به نظر نگارنده بايد در زمينه مورد نظر احسان طبري، در زمينه دفاع از منافع طبقاتي و ملي، صراحت و قاطعيت فعاليت تبليغي- ترويجي حزب طبقه كارگر گام هاي مشخص بيشتري بردارد. موضع ضدامپرياليستي- ملي در شرايط كنوني پراهميت است كه اما بايد در ارتباط با گرايش ضدسرمايه داري توضيح داده شود (كه به طور مجزا به آن پرداخته خواهد شد).
با توجه به نكات فوق است كه سازماندهي و توسعه بحث ها ميان توده اي ها ازجمله در نويدنو، و سازماندهي توان افزايش يافته توده اي ها در آن براي وظايف جديدِ روز، ازجمله تصميم به انتشار نظر كنوي، و نه محدود ساختن مصنوعي و صوري چنين كوشش هايي، ”ضرورت تاريخي“ را براي تقويت نبرد در جهت تغيير «خانم/ آقاي واقعيت» تشكيل مي دهد.
به خاطر ممانعت از طول كلام بيشتر، بايد به مساله خاص «ارتقاء سوسياليسم علمي» و همچنين بررسي موضع ملي- ضدامپرياليستي و ارتباط آن با گرايش ضد سرمايه داري در مبارزات مردم كشورهاي پيراموني، مانند ايران، به طور مجزا و مستقل پرداخت.