سخن روز شماره: ۳۲ (۲۳ خرداد ۱٣۹۷)
واقعیت آن است که بحث در این باره که کدام ابرازنظرها قابل انتشار نیست، میان ما به طور نهایی به نتیجه نرسیده است. خطر حرکت در مرزی که یک سوی آن ایجاد شرایط برای تخلیه ی گفتنی ها و از سوی دیگر جهت یافتن رشد ترقی خواهانه ی بحث ها قرار دارد، درست این خطر است که بحث ها نتواند به هدف خود که یک ضرورت تاریخی را در جنبش توده ای تشکیل می دهد، دست یابد و عملن، آن طور که رفیق عزیزی می نویسد، «مأیوس کننده» از کار در آید.
آنچه بر سر آن توافق است، این نکته است که مساله با سانسور نظرات حل نمی شود. تصمیم بر آن است که آن چه انتشار نیابد و یا از نظری حذف شود، با نقطه گذاری نشان داده شود. اين حذف به برخورد زشت و نامانوس محدود بماند/
زندگی نشان می دهد که توده ای ها، منجمله نگارنده، هنوز باید برخورد استه تیک مدنی را بیاموزند. آموزشی که برای تغییر انقلابی شرایط مدنیت در ایران پراهمیت است. پیش آهنگ از ديدگاه تمدني عقب مانده، چگونه می تواند نسبت به وظیفه ی خطیر خود پایبند و پیگیر باشد؟
این یک درس اخلاقی نیست، هست، اما اخلاق تنها سویه ی مساله نیست. اسلوب کار است که نشان سطح رشد اخلاق است که آن هنگام اخلاقی انقلابی است، هنگامی که انتقاد را به حربه ی توسعه ی شناخت از واقعیت به منظور تغییر آن بدل می کند. انتقاد ماتریالیست دیالکتیکی، از این رو انتقادی مکانیکی- ماتریالیستی نیست، زیرا در آنچه که کهن و میرنده است، اما خط سرخ ادامه روند را قابل شناخت می سازد، به سطح نوین آن بالا میکشد و کیفیت نوین را برپا می دارد. مضمون قانون نفی در نفی دیالکتیکي، آن هسته ی استه تیک دیالکتیکی است که محک استواری نظری و صداقت و جانبداری توده ای را در انتقاد تشکیل می دهد.
به نظر می رسد، باید محدودیت برای انتشار ابرازنظر را نه در اِعمال سانسور، بلکه با این به اصطلاح «شرط» مربوط نمود که نظر دهنده، نظرش را درباره ی موضوع بحث ها نیز مطرح سازد. این شرط پیش شرط نیست، بلکه مرزی است برای جدی بودن ابرازنظر و ابرازنظر کننده. البته واژه های توهین آمیز و خشونت غیرضرور کماکان قابل انتشار نیست و باید با نقطه گذاری مشخص گردد.
آنچه که اما به بحث میان توده ای ها مربوط می شود، با این مشکل روبروست که آن هایی که سیاستی متفاوت از سیاست رسمی حزب را تبلیغ می کنند، توضیحی برای صحت و درستی مواضع خود نمی دهند. راه توده، مهر، عدالت و دیگران، نویدنو نیز استثنا نیست، سیاست خود را به مورد اجرا می گذارند، و از کنار موضع بحث می گذرند.
موضوع بحث یک عنصر ذهنی نیست. موضوع بحث شناخت تضادی است میان دو متضاد که حل ماتریالیست- دیالکتیکی آن، رشد ترقی خواهانه ی روند را ممکن می سازد. جز این اسلوب، اندیشه سرشت انقلابی خود را از دست می دهد، دیگر اندیشه ای مارکسیستی- توده ای نیست.
جریان هایی که خود را توده ای می نامند، ولی سیاست خود را خارج از این اسلوب قرار می دهند، بدون آن که بکوشند اسلوب دستیابی به سیاست خود را توضیح دهند و قابل فهم سازند، صحنه ی نظم مبارزه ی حزب توده ایران را ترک می کنند و یا می خواهند آن رابه طور غیرمستدل تغییر دهند.
این سیاست، به طور عملی و ماتریالیستی، پاره پاره بودن حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران را به دنبال دارد، و اگر آگاهانه انجام می شود، سیاستی پرسش برانگیز است!
هنگامی که سایتی که خود را توده ای می نامد، با جسارت یک بی خرد و یا اوباش از کنار ضرورت عینی موضع گیری علمی می گذرد و یا می پندارد که هر کس کار خودش را بکند و آش خودش را بپزد، هنگام حل اصل مساله، مساله وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران نیز گویا با کمک دست غیب حل خواهد شد، موظف است استدلال کند که چرا این موضع را درست می داند، موظف است برای دیگران پل درک نظر و سیاست خود را بسازد و ارایه دهد. در غیر این صورت، چرا نباید آن را دنباله روی از این یا آن لایه از حاکمان ارزیابی نمود؟ چرا باید نسبت به این ارزیابی خشمگین شد؟
تغییرات اجتناب ناپذیر در ایران که ناشی از ژرفش و تشدید نبرد طبقاتی در جامعه است، در راه است. تردید در این زمینه غیر مستدل است، زیرا انتقاد کنندگان نمی تواند دو متضاد روز دیگری را در جامعه ایرانی نشان دهند كه حل آن روند رشد ترقي خواهانه جامعه را به پيش مي راند، جز تضاد ميان طبقه کارگر و دیگر لایه های زیر فشار با شکل روبنای دیکتاتوری که در خدمت حفظ و تداوم زيربناي نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی قرار دارد و عمل می کند. متضادی که حل آن، شرایط رشد ترقی خواهانه و در صورت شکست کوشش نیروی نو، راه حل ارتجاعی را تحکیم می کند.
در شماره ي اخير «مهر»، با مضمون نظرات اقتصاددان فرشاد مومنی در مصاحبه ی اخیر او آشنا شدم و بنا داشتم درباره ی آن بنویسم. یک جنبه ی آن چه در ذهن دارم، به بحث در این سطور بازمی گردد که همین جا مطرح می سازم.
فرشاد مومنی که در کتاب ارزشمند و شایان توجه خود «آزادی را میوه شیرین عدالت اجتماعی» ارزیابی می کند و درستی و صلابت نظر خود را با فاکت و تجزیه و تحلیل علمی آن ها به ثبوت می رساند، و لذا از نظر اندیشه ترقی خواهانه نزدیک ترین اندیشه را در لایه های حاکمان با نظرات حزب توده ایران دارد، در برابر معضلی قرار دارد که قادر نیست آن را در سیستمی حل کند که می کوشد و امیدوار است. در ارزيابي از كتاب او مقاله اي در توده اي ها انتشار يافت.
گرچه موضع او تغییرات بنیادین را دنبال می کند. برای نمونه او ترديد باقي نمي گذارد كه بدون وجود یک برنامه برای اقتصاد ملی، سرمایه گذاری خارجی نادرست و علیه منافع ملی ایران و مردم آن عمل خواهد نمود. با وجود این نمی تواند معضلی را كه خود مطرح می کند، حل کند. معضلی که مطرح می کند این است که چرا حسن روحانی که مومنی در پنج سال اخیر بارها مورد خطاب انتقادی قرار داده است، به سخنان هوشمندانه او پاسخ نمی دهد، پاسخ مثبت نمی دهد. خبر امروز این خبر است که سایت نقد اقتصاد سیاسی را حاکمان تعطيل كردند و از بین بردند. این پاسخی مثبت است، اما به سود حاکمان. چرا حسن روحانی به این بحث ها و نظرات اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز که با برداشتی پوزیتویستی می خواهد مشکلات دولت ایران را برطرف سازد، وقعی نمی گذارد؟ بی خرد است یا مجری سیاستی خاص؟
مجری سیاستی خاص است روحانی و کلیت نظام حاکم. مجری اقتصاد سیاسی دیکته شده از طرف امپریالیسم است که هدف آن حل مساله «مالکیت» در نظام سرمایه داری دوران افول است. عمده ترین مساله ای که در نظام برداری با به بردگی گرفتن انسان، در نظام فئودالی با تبدیل زحمتکش آزاد به دهقان وابسته به زمین و در صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری، تبدیل انسان به «نیروی کار آزاد» که همان بردگی روزمزدی است، عملي مي شود. فرشاد مؤمنی گرامی که علیه نظام بردهداری مدرن امپریالیستی مینویسد و نشان میدهد كه سياست «تعدیل اقتصادی» در سی سال گذشته اِعمال جنایت تاريخي علیه ایران و مردم آن است، تا آن هنگام که امیدوار است که میتواند روحانی ها را متقاعد سازد، صحنه ی پوزیتیوستی حفظ غیرمستدل شرایط حاکم را ترک نخواهد نمود.
برای اینکه بهترین متحدان تاریخی ما بتوانند این سطح از مبارزه را ترک کنند، تنها حزب توده ایران است که باید مبتنی بر مصوبات ششمین کنگره ی خود که تعریف مرحله ی انقلاب را ارایه داده است، اقتصاد سیاسی و برنامه اقتصاد ملی را برای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب مطرح سازد و ضرورت تاریخی عمل به آن را مستدل کرده و قابل درک برای توده ها سازد. البته باید چنین برنامه ازجمله با کمک گرفتن از نظرات مؤمنی ها و دیگران، انجام شود. تا آن هنگام که حزب توده ایران به این نیاز تاریخی برای تغییرات بنیادین در ایران عمل نکند، نه حرکتی ایجاد خواهد شد و نه تجهیز آگاهانه در جامعه تحقق خواهد یافت. نبرد انقلابی ناشی از ژرفش تضاد روز و اصلی جامعه به پیش خواهد رفت، اما موفقیت آن نامعلوم است. احتمالن ارتجاع داخلی با کمک ارتجاع خارجی «راه حل خود» را به کرسی خواهد نشاند. با کودتا نظامی و یا با برپایی جنگ داخلی! این همین سرنوشت در برابر مساله ی یک پارچگی حزب توده ایران نیز قرار دارد!
اکنون اگر گروههایی که خود را تودهای می نامند، به سیاست غیرمستدل خود ادامه دهند، انگار ارزیابی پیش به آنها مربوط نمی شود، در کدام جایگاه قرار دارند؟ پاسخ رفقایی که مسئولانه و جانبدارانه می کوشند معضل وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران را حل کنند و آن را ممکن سازند، و یا مانند ابرازنظر کننده ی گرامی “رک گو” که خود را تودهای نمیداند اما خواستار بهبود مبارزه ی چپ در ایران است، چیست؟ آیا باید به نظر آنها بحث را به صحنه ی اصلی و تاریخی برد یا کماکان به «سوزن دوزی بی انتها» ادامه داد و روند پاره پاره کردن حزب را که سیاست ارتجاع است، ادامه داد؟
آیا راه توده، مهر، عدالت و دیگران پاسخی برای گفتن دارند؟
بیست دوم خرداد ۱۳۹۷ دوازدهم ژوئیه ۲۰۱۸
رفیق عزیز دکتر عاصمی، استدلالات شما کاملا صحیح و بجا هستند. البته من معتقدم که وظیفه تلاش برای وحدت حزب در درجه اول متوجه مرکزیت حزب میباشد. اما این بدان معنا نیست که زحمات شما در راه این هدف بی اثر بمانند. تا رسیدن به آن هدف بسیاری خواهند آمد و خواهند نوشت و تعدادی در ابتدا یا نیمه راه یا حتی کمی مانده به خط پایان پا پس میکشند. پس به کار خود ادامه دهید چون درست بوده و نیاز روز است. سپاس از شما!
من اما سوالی دارم که پیش از طرح آن ناچارم این توضیح را بدهم که من به مرکزیت حزب انتقاد داشته و دارم و حداقل آنها را کم کار دانسته یا بهتر بگویم در بهترین حالت آن را در حد لازم کوشا و خلاق نمیبینم. به همین سرمقاله دیروز نامه مردم سر بزنید. انتقادات کاملا درستی را متوجه استمرار طلبان که به غلط نام اصلاح طلب یا اعتدالیون را یدک میکشند و ولی فقیه کرده، اما راهکاری نه پیش پای مردم و نیروهای سیاسی گذاشته و نه در برابر رژیم. یک حزب سیاسی که نمایندگی طبقاتی را داراست که بیشترین ضربه را از تداوم شرایط موجود میخورند و در صورت وقوع جنگ به وضعیت اسفبارتری دچار خواهند شد، موظف است که به حاکمیت دیکتاتوری نیز هشدار داده و راه برون رفت از این مخمصه را نیز برای ثبت در تاریخ پیش روی آن بگذارد. به سوالم بر میگردم. با وجود تمام این انتقاداتی که به رهبری حزب داریم یا دارم (که البته این انتقاد به سایر احزاب و سازمان های چپ حتما با شدت بیشتری میتواند مطرح شود)، اما بیاییم و خود را به جای مرکزیت حزب بگذاریم و ببینیم با شناختی که هم ما و هم حزب از کارنامه تک تک گردانندگان سایتهای مورد بحث جاری داریم، چه از لحاظ سیاسی-تشکیلاتی و چه از لحاظ روحیات شخصی، تلاش برای وحدت آنان نتیجه بخش خواهد بود؟ من قصد توهین به هیچ کس را ندارم و قصد کاشتن بذر یاس را هم ندارم و اگر صلاح ندیدید این کامنت من را منتشر نکنید، اما از همه حرف و حدیث ها و شواهد امنیتی هم که بگذریم، آیا میتوان جمعی را که یک سر آن از احمدی نژاد طرفداری کرده و دیگر سر آن چشم به دهان روحانی و حجاریان و عبدی دوخته را زیر یک سقف آورد. کسانی که در اوج بحران تشکیلاتی مسئولیت خطیر تشکیلاتی خود را ترک میکنند و ریش و قیچی را دست کسی میسپارند (حمید صفری) که نباید بسپارند آیا قابل اتکا یا ارزش به همکاری گرفتن مجدد را دارند؟ شما یکی از معتمدین رهبری وقت حزب بوده اید و امتحان خود را چه پیش و چه بعد از انقلاب پس داده اید. شما فرزند راسخ و خلف حزب هستید و جایتان در درون تشکیلات حزب است. اگر کسی این ضرورت را درک نمیکند باید در آینده پاسخگو باشد. اما همه را به “کیش خویش” پنداشتن اشتباه است. این به معنای پیگیری این بحث در سایت شما نیست، این بحث صد در صد مفید است اما مخاطبین آن نه سایتهای مشخص که توده های حزبی باید باشند.
این نظر من است و باز هم تاکید میکنم که انتشار یا عدم انتشار آن را به تشخیص شما رفیق عزیز میسپارم.
موفق باشید!
مشكل از حركت افتادن است!
ابرازنظر راهگشاي رفيق ناهيد
با تشكر عميق از ابرازنظرتان. اين غرور آفرين است كه رفيقي به ارزيابي از كاركرد ”بچه حربي“ بپردازد. اما اين تنها و عمده ترين نكته در سخن شما نيست. اهميت ابرازنظر شما، پلي است كه براي درك سياست حزب توده ايران برپا داشته ايد. شما با اين پرسش كه آيا «تلاش براي وحدت آنان [جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي نامند] نتيجه بخش خواهد بود؟»، انديشه ي در پس سياست حزب را در ارتباط با اين جريان ها قابل شناخت ساخته ايد و شرايط درك آن را به وجود آورده ايد.
هسته ي مركزي پرسش شما بسيار دقيق است. شما مي نويسيد: «با شناختي كه هم ما و هم حزب از كارنامه تك تك گردانندگان سايت هاي مورد بحث جاري داريم، .. تلاش براي وحدت آنان نتيجه بخش خواهد بود؟»
پاسخ من صريح و شفاف است! خير! تا آن هنگام كه اين جريان ها و هر كسي هم كه به ضرورت استقلال سياست طبقاتي حزب توده ايران باور ندارد، براي تحكيم آن مبارزه نمي كند و به فعال انتقال دهنده ي مضمون برنامه حداقل كارگري آن به درون جامعه و به ويژه به درون طبقه كارگر ايران گامي جدي و پيگير و جانبدار بر نمي دارد، به قابليت عضويت در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران نايل نمي گردد. بي جهت هم نبود كه حزب ما هنگام آماده شدن شرايط نزديكي سازمان فداييان اكثريت به مواضع حزب، روند «وحدت» را روندي در طول زمان اعلام نمود. بر روي سرشت روند گونه بودن آن انگشت گذاشت. آينده اكثريت اين رفقا، درستي ارزياي حزب را كه در تجربه «وحدت روندي پرتضاريس» تلخيص ديالكتيكي شد، مورد تاييد قرار مي دهد.
ولي حزب و كليت رهبري آن فعالانه براي توضيح ضرورت ادامه سازنده و پرشور مبارزه براي وحدت ادامه داد. بايستي ادامه مي داد، زيرا از اين طريق است كه مضمون درست و تاريخي سياست حزب توده ايران براي توده ها شناخته و قابل درك مي گردد.
اكنون هم ما با همين مساله روبرو هستيم. همان طور كه شما رفيق عزيز با دقت اشاره داريد كه بسياري توانايي نايل شدن به كيفيت عضويت در حزب توده ايران را نخواهند داشت، و برخي ها بر زمين خواهند ماند – كه البته روندي باز است و نمي توان مطلق گرانه آن را پايان يافته ارزيابي نمود -. اما بدون ترديد بسياري با مبارزه ي صادقانه ما امكان گرويدن مضموني به انديشه ي انقلابي را خواهند داشت. مبارزه ما براي توضيح و تشريح سياست علمي حزب توده ايران، تنها با وظيفه ي جلب اين رفقا به حزب و درك صحت درستي سياست آن پايان نمي يابد. اين دستاورد جنبي براي جلب توده هاي زحمتكش به حزب طبقه كارگر است. وظيفه اي كه يكي از صحنه هاي اصلي آن توضيح و تشريح، روشنگري و تبليغ سياست مستقل طبقاتي حزب تود ه ايران است.
اگر ما مشكل داريم سياست خود را تفهيم كنيم و از اين رو عنصر ذهني نسبت به عنصر عيني در روند انقلابي عقب افتاده است، از اين روست كه كاركرد ما گرفتار در اين مشكل است كه حزب، به هر علتي – كه اصوليت آن تاكنون مستدل نشده است -، خود را در وضعي نمي يابد كه بتواند پرچم هژموني انديشه ي توده اي را برافراشته دارد و جنبش را به سوي هدف مرحله اي، يعني گذار از ديكتاتوري به منظور پايان دادن قاطع به سياست «تعديل اقتصادي» كه انديشمنداني از قبيل فرشاد مومني نيز آن را خيانت تاريخي به منافع مردم و منافع ملي ايران در سي سال گذشته ارزيابي مي كنند، بردارد.
مشكل آن است كه شناخته نمي شود كه اين گام را مومني ها و ”اسلام انقلابي- محمدي“ كه دنبال مي كند، قادر به برداشتن نيستند. اين گام را تنها حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران مي تواند و بايد بردارد. و تا آن هنگام كه به اين وظيفه ي خود عمل نكند، ايست غيرمستدل و خسارت زا براي طبقه كارگر و براي منافع كل جامعه ايراني ادامه خواهد داشت، كه در راه ماندن بسياري كه بايد در ميان ما باشند، گوشه ي كوچكي از آن است.
مي توانستم بحثي را كه در نوشتاري در ارزيابي از مواضع فرشاد مومني در دست تهيه دارم، در همين سطور مطرح سازم. اما سخن را به دراز مي كشاند. تنها اشاره كنم كه علت ناتوانايي مومني براي طرح نكردن خواست پايان دادن قاطع و شفاف به سياست «تعديل اقتصادي» سي ساله كه محكوم مي كند، ناشي از موضع توهم زايي است كه مي پندارد، با نصحيت مي توان روحاني ها و خامنه اي ها را بر سر عقل آورد. او بي توجه است كه اين دو و همه ي ديگران «ماسك سرمايه» را بر چهره دارند. ماركس با اين سخن داهيانه مساله رابطه ي ايدئولوژي و واقعيت عيني جامعه را نيز مورد خطاب قرار مي دهد. ماسك منافع سرمايه را بر چهره داشتن، يك گام غيرفعال و پاسيف نيست. باور ايدئولوژيك به درستي موضع نيز است، كه ازجمله جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي نامند نيز دچار آنند.
مبارزه با اين برداشت ايدئولوژيك، مبارزه اي نظري- سياسي و با پشتوانه «پراتيك انقلابي» است. ماركس «پراتيك انقلابي» توده ها را بيان «فعاليت حسي انسان» ارزيابي مي كند (تز اول فويرباخ) كه به كمك آن «انسان در پراتيك، حقيقي بودن، يعني واقعيت و توانائي و ناسوتي بودن تفكر خود را» به ثبوت مي رساند. (همانجا)
ارايه و توضيح سياست علمي حزب طبقه كارگر كه مبتني است بر نبرد روزانه زحمتكشان، راه بر طرف ساختن عقب ماندگي عنصر ذهني از عيني در نبرد طبقاتي نيز در ايران امروز است. سياستي كه مي تواند با نشان دادن طرح پرسش اصلي، پرسش درباره ي ”مالكيت“ كه اقتصاد سياسي نئوليبرال مطرح مي كند، سرشت ضد بشري و ضد مردمي اين سياست كه انسان را برده وابسته به خود مي خواهد نشان دهد وقابل شناخت و درك سازد، با مبارزه ي روزانه زحمتكشان در اعتراض و اعتصاب ها كمك مي رساند. و نه با سكوت در اين باره، كه انديشه ي حاكم بر فرشاد مومني ها است و ضرورت حفظ شرايط حاكم را تداعي مي كند. مرز انديشه ي انقلابي و غيرانقلابي قابل شناخت است؟
از اين رو مومني ها نمي توانند و توده اي ها بايد اين روشنگري را به پيش ببرند، اگر واقف و پايبند به موضع انقلابي خود براي تغيير شرايط هستي زحمتكشان هستند. بدون طرح صريح و شفاف سياست مستقل حزب توده ايران، بدون طرح شفاف و پرصلابت درستي برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران كه مبارزه ي دمكراتيك و سوسياليستي را در پيوند ارگانيك مطرح مي سازد، كه آن قدر پيگيرانه دمكراتيك است كه به انديشه ي سوسياليستي فرا مي رويد (حوانشير)، ما به وظيفه ي تاريخي خود عمل نخواهيم كرد. توصيف و تشريح پيوند دو وظيفه به منظور قابل فهم توده ها شدن! تنها آن هنگام، ما به وظيفه ضروري تاريخي خود عمل مي كنيم. بدون چنين سياستي و توضيح شفاف آن حتي براي انديشه انحرافي، نمي توانيم به وظيفه ي تاريخي خود عمل كنيم. من ترديدي در اين امر ندارم.
بايد پرچم انديشه ي انقلابي حزب توده ايران را برافراشت و در زير آن يك پارچه به وظيفه ي تاريخي خود عمل نمود.
رفیق گرامی، دکتر عاصمی
گاهی اوقات انسان اِکراه دارد از بیان یا شرکت در دیالوگی که قلبا تمایلی به ادامه آن ندارد امّا شاید از این طریق بتواند در رفع برخی کژفهمی ها موثر واقع گردد.
درپی انتشار نظری با نام “رک گو” در سایت، واقعیت آن است که نگارنده نقد جدی را نه بر نظرمذکور، که بر مدیریت سایت توده ای ها داشته و دارم. درهیچ جای نظر کوتاهم نیز خواستار سانسور یا عدم انتشار نظرات نشدم و صرفا خواستارِ “دقت درگزینش و انتشار نظرات” و در پایان نیز خواهان “پاسخ روشن یا واکنش مناسب” از طرف شما را داشتم اما هم ازطرف نامبرده و هم در این نوشتار شما تلویحا متهم به طرفداری از “سانسور” شده ام! این در حالی است که در نظر فرد نامبرده چند اتهام آشکار به شرح زیر وجود داشت که می توانست درصورت دقت شما همراه با توضیح منتشر شود و حتی منتشر نشود:
1- اتهام مبنی”زد وبندهای خمینی با آمریکا در دهه60″! که حتما قوی ترین و زبده ترین کادر رهبری جمعی تاریخ حزب توده ایران نتوانست آنرا کشف و افشا نماید! به باور اکثر توده ایها خمینی هزار و یک ایراد داشت ولی مزدور امپریالیسم نبود. آیا شما با این اتهام موافقید؟ اگر نیستید چرا درنوشتار خود توضیحی نداده اید؟
2- اتهام مبنی برا اینکه “کسی یا نشریه ای که از خمینی به عنوان رهبری بلامنازع یاد کند، ریگی به کفش دارد”! به باورِنه تنها اکثریت توده ایها، بلکه جمعیت 30میلیونی ملت ایران وعمده سازمانهای ملی ومترقی وچپ وحتی جهانیان، خمینی رهبر بلامنازع انقلاب بهمن57 ایران بوده و اشتباه یا مردم فریبی و حتی خیانت خمینی به انقلاب، این حقیقت تاریخی را تغییر نمی دهد. آیا شما با این اتهام موافقید؟ اگر نیستید چرا در نوشتارخود اشاره ای ننمودید؟
3- اتهام مبنی بر”در تماس بودن و همکاری مدیریت نشریه “راه توده” با دو خائن به حزب و بازنشر مصاحبه ها و ادعاهای آنها” که تاکنون درهیچ محکمه حزبی یا غیرحزبی به اثبات نرسیده اند. برخورد سایت “راه توده” با کتب و نشریات از هرنوع، اساسا به هدف بیرون کشیدن فاکت های درست علمی مربوط به تاریخ و گذشته حزب از دلِ متونی است که شخصا علاقه ای به مطالعه آنها ندارم. تا آنجا که میدانم شما با همه انتقادات جدی که به “راه توده” دارید و داریم، با اتهام نفوذی و پلیس بودن مدیریت سایت “راه توده” (رفیق علی خدایی) موافقتی ندارید. من اشتباه میکنم؟
4- اتهام مستقیم “جناب رک گو” به خود شخص شما با عنوان “رفیق بازی” و تکرارهدفمند آن هم در مقدمه (برخی انگار اولویت اصلی شان نه اصول که رفیق باریست)و هم در خاتمه نظر ارسالی( وقت را باید صرف افشای این نشریه کرد و نه حدس و گمانهای خیرخواهانه از سر رفیق بازی!). آیا شما در مبارزه حزبی رفیق بازید؟ اگر نیستید چرا از خود رفع اتهام نفرمودید؟
همان طوری که در نظری(به درخواست خودم غیرقابل انتشار) رفیقانه به شما عرض کردم:
“هدفِ “رک گوها” که او را فردی مشخصا غیر توده ای و حتی ضدّ توده ای میدانم و بسیار هدفمند تنضیم و ارسال شده، امروز که “گفتگو میان توده ای ها” با پیشگامی سایت شما بعنوان بحث جدی مورد توجه دوست ودشمن حزب توده ایران قرارگرفته، میتواند ایجاد انحراف از مسیر درستی باشد که شما در آن گام نهاده اید. پرداختن بیش از حد لزوم به یکی از سایت های 7 گانه ای مدعی هواداری حزب که من از آنها فقط نام برده ام!، با پوشش یا بهانه ضرورت افشای جریانات مخالف اندیشه و استدلال خود، میتواند ترفند و شیوه تازه ای باشد که توسط سرابازان گمنام امام زمان از ترس پاگیری “وحدت توده ایها” در پیش پای هر جریان هوادار حزب قرار داده یا مثل فرد نامبرده به شما تجویز شود!”
این تعبیر بنده نزدیک به همان تعبیری است که خودتان به کار برده اید: “کودتای نظامی و یا با برپایی جنگ داخلی! این همین سرنوشت در برابر مساله ی یک پارچگی حزب توده ایران نیز قرار دارد!”…
امیدوارم منظور خود را به شما و همه رفقایی که تا کنون در گفتگوها مشارکت داشته اند رسانده باشم و دلیل پافشاری خود را برای گرفتن “پاسخ روشن” از شما بیان کرده باشم.
البته همه این ابهامات و پرسش ها میتوانست درهمان زمان انتشار نظر نامبرده با یک توضیح کوتاه و مسئولانه از طرف شما برطرف شود که ظاهرا تمایلی به آن نداشته اید!
درعین حال مثل همیشه از نکات آموزنده و علمی شما در نوشتارتان استفاده کردم و من هم علت این “روزۀ سکوت” در میان افراد و گرایشات مدعی هواداری از حزب را که با پایان گرفتن ماه رمضان هم ظاهرا میخواهد پایداری و سرسختی نشان دهد، نمیدانم!
دست شما را به گرمی می فشارم.
با احترام فراوان – امید
25خرداد1397 برابر با 15 ژوئن2018
جهت اطلاع:
1- خمینی سال 43 از طریق سفارت امریکا به دولت وقت آن کشور پیام داد که هیچ دشمنی با منافع آن کشور در ایران ندارد. و از شوروی بعن.وان کشوری الحادی برائت جست. (اسناد را بی بی سی منتشزر کرده).
2- خمینی از طریق ابراهیم یزدی با وزارت خارجه امریکا و جاسوسان سیا در تماس بود و سر بزنگاه توانستند به توافقات لازم برسند: اعلام بی طرفی ارتش و حفظ بخش های ضد چپ ساواک.
3- کشتار مجاهدین و چپ ها، ادامه جنگ و تغییر قانون اساسی بعد از نوشیدن جام زهر، جملگی در جهت میل امریکا بودند و خمینی کاری کرد که شاه نکرد یا نتوانست بکند.
4- در آینده مشخص خواهد شد کدام سایت با کدام محافل امنیتی یا همکار امنیتی ها در تماس بوده. سربازهای امام زمان نیز روزی مشخص خواهند شد.
آیا معمولا سربازان امام زمان ماسک دایه مهربانتر از مادر را بر چهره نمی زنند و کاسه داغتر از آشن نیستند؟
5- مقصود من از رفیق بازی اتفاقا نه آقای عاصمی که خود شما بودید.
اما بقول کسرایی دیدار ما زیاده بود درین سرگذشت، شما را بخیر و مارا بسلامت!
با سلام به دوستان و رفقای عزیز رک گو و امید،
فکر کنم خواست به حق امروز مردم ایران از تمام نیروهای مترقی و دمکراتیک داخل و به ویژه خارج از کشور این باشد که دست از بحث های بی پایان گذشته ی سیاسی افراد و سازمانها و احزاب بردارند و به فکر اتحاد باشند تا بتوانند راهی درست را برای چگونگی به زیر کشیدن این حاکمیت ولایی و ارتجاعی ایران پیدا کنند. به نظر می آید این بحث ها زمانی در آینده به خودی خود حل خواهد شد، زمانی که یک حکومت دمکراتیک به قدرت برسد و این سازمانها و احزاب بتوانند در پیشگاه مردم از گذشته سیاسی خود دفاع کنند و رادر قورت لزوم عذرخواهی بکنند. پس بیاییم دست از این بحث های بی پایانی که تجربه ثابت کرده است به جایی نخواهد رسید دست بکشیم. و ببینیم چه کار باید کرد تا بتوان همه نیروهای مترقی و دمکراتیک را زیر یک چتر با یک هدف بزرگ – برای به زیر کشیدن حاکمیت فعلی ایران – به اتحاد دعوت کرد و از چه شیوه های مسالمت آمیز مانند اعتصابات و اعتراضات سراسری همه معترضان امروز ایران از جمله کارگران، معلمان و دانشجویان و کشاورزان را به سویی سوق داد که بتواند ضربه ی کاری بر این رژیم ارتجاعی وارد کنند. در اینجا به چند راهکار اشاره می کنم:
– عدم شرکت در هر نوع انتخابات محلی و سراسری در ایران تا لغو کامل نظارت استصوابی شورای نگهبان
– نفع حاکمیت ولایی و دفاع از یک حکومت مردمی و مترقی و دمکراتیک
– دفاع گروهای مختلف از اعتراضات و اعتصابات نیروهای مزدبکیر و تلاش هر چه بیشتر برای متحد کردن تمام معترضین و اعتصابیون تا بتوان این اعتراضات و اعتصابات را به شکل سراسری در آورد
– مخالفت با خصوصی سازی، قراردادهای موقت کاری، مخالفت با طرح کارورزی دولت روحانی، و هر طرح نئولیبرالی دولت های ایران،
– تشکیل اتحادیه های صنفی علنی و مخفی و اتحاد با اتحادیه های صنفی دیگر
– تشکیل و دفاع از تعاونی های مستقل کارگری، اداری و صنعتی و…
– ایستادگی در برابر و دوری از سازمانها و احزابی که می خواهند همچنان مردم ایران درگیر “بد و بدتر” باشند، چرا که تجربه این چند دهه ی اخیر اثبات کرده است که این ترفند رژیم برای بقای خودش است.
– مخالفت با دخالت های رژیم در منطقه و وادار کردن آن به رسیدگی به مسائل اقتصاد و احتماعی داخل کشور.
– دفاع از تمامیت ارضی کشور ایران در صورت حمله ی نظامی یا حتی دخالت های سیاسی امپریالیسم و نوکران ارتجاعی منطقه ای اش. این به این معنی نیست که همین الان تمام وقت و انرژی خود را معطوف به مبارزه با این احتمالات بکنیم. منظور این است که در حال حاضر تمام تلاش و مبارزه ما با سیاست های اقتصاد نئولیبرالی دولت و سایت های اجتماعی فرهنگی و سیاسی ضد دمکراتیک دولت و حاکمیت ایران است. ولی در صورت لزوم به هر تجاوز و دخالت نظامی و سیاسی کشورهای دیگر مقابله ی صد در صدی می کنیم. و به محض دفع این خاطر احتمالی، بلافاصله به مبارزه با سیاست های ضد انسانی حاکمیت ولایی و ارتجاعی ایران بر می گردیم. این یعنی ما با دو دشمن درونی و بیرونی سر کار داریم.
– مخالفت با تحریم های اقتصادی خارجی و آگاهی دادن به نیروهای زحمتکش ایران که کشورهای امپریالیستی هرگز به فکر منافع ملی ایران نبوده و نخواهند بود. بنابراین ما خواهان حکومتی مترقی و دمکراتیک هستیم تا بتوانیم با اتکا به نیروهای انسانی و منابع طبیعی رو و زیرزمینی خود کشور خود را متحول کینم. تنها با داشتن حکومتی صد در صد دمکراتیک است که ما می توانیم سرمایه های بسیار عظیم یعنی نیروهای متخصص انسانی که به ناچار به کشورهای خارجی کوچ کرده اند را به کشور برگردانیم و به اهداف متعالی انسانی خود دست یابیم.
– حمایت معنوی از کشورهای تحت ستم از جمله فلسطین. ولی ما هرگز خواهان دخالت نظامی و حتی مستشاری نظامی در کشورهای دیگر نیستیم. هر ملتی باید سرنوشت خود را خودش تعیین کند. ولی ما می توانیم در شرایط خاص کمک های غذایی و دارویی به این ملت ها بکنیم اکر خود توانایی این کارها را داریم.
و مسائل دیگر که دوستان و رفقا می توانند به موارد بالا اضافه کنند.
دست تان را در راه اتحاد همه نیروهای مترقی و دمکراتیک داخل و خارج کشور می فشارم تا بتوانیم به هدف اصلی خود یعنی به زیر کشیدن این رژیم به غایت ضد بشری ضد آزادی ضد عدالت اجتماعی سیاسی و فرهنگی دست یابیم.
احسان
–