پس از مدت ها قطع ارتباط بین رفقا فرهاد عاصمی و هاتف رحمانی ، رفیق عاصمی از سر مهر در اوایل خرداد1397 ای میلی ارسال و جویای احوال رفیق هاتف می شوند . این ای میل و تداوم گفتگو ها به مدت یک ماه ادامه می یابد . رفیق مهربان هم وارد موضوع می شوند ونظرات خود را با هر دو رفیق در میان می گذارد . نتیجه آن گفت و شنفت دیجیتالی را در ادامه خواهید خواند .
نامه رفیق فرهاد به هاتف
رفيق هاتف عزيز
رفيق هاتف عزيز روز بخير
به نظر مي رسد كه كوشش هايت براي تغيير وضع راه به جايي نيافته است و بي خبري و سكوت پيامد آن است. نمي دانم اين ارزيابي درست است يا خير، اما بدون كمك خودت پاسخي ديگر براي وضع نمي توان يافت.
مي دانم آيا براي ارزيابي از شرايط ايران محك مشتركي ميان ما وجود دارد و مي تواند وجود داشته باشد، يا خير؟
آيا اين محك اختمالي مشترك مي تواند جز سطح و مضمون نبرد طبقاتي در جريان در جامعه باشد؟ اگر محك اين است، چرا نمي توان به نتيجه مشترك رسيد بر سر شيوه اي كه مي توان انتخاب نمود؟
اگر ممكن بود استدلال ها مطرح گردد، شايد يافتن ارزيابي مشترك آسان تر مي شد. نمي تواني در اين زمينه كمي پرده را ميان خودت و من بالا بزني؟
خوشحال مي شدم، ازت خبري دريافت كنم.
فرهاد
٤ خرداد ١٣٩٧ – ٢٥ مه ٢٠١٨
نامه هاتف به رفیق فرهاد
رفیق فرهاد گرامی
صمیمانه سپاسگذارم که جویای حالم هستی . واقعیت این است که به دلیل گرفتاری های بسیاری که ماه هاست گرفتار آنم خیلی دنبال تغییر وضعی نبوده ام . همانقدر که فرصت کنم و مقاله های ارسالی رفیق آرش را بخوانم و جواب دهم جای شکرش باقی است . در واقع من سکوت نکرده ام بلکه به سکوت کشانده شده ام . اما بحث های سایت شما را هر از گاهی یکی دو ساعت دنبال می کنم . به نظرم سوراخ دعا گم شده است . هدف اصلی که در این شرایط باید صرف نظر از هر ایرادی سیاست و مشی حزب را بین توده ها برد و در میان رخ داد های اجتماعی حضور داشت فراموش شده است و بوی نوعی فرقه گرایی بودایی به مشام می رسد. شاید من زیادی حساسم . نمی دانم . مثلا حتی گاهی بد فهمی های خود را به عدم تناسب سیاست حزب نسبت می دهیم . مثلا خود شما در نقدی که بر گزارش سیاسی پلنوم نوشته بودید در چند جا به شدت دچار بد فهمی بودید . من موارد را یادداشت کرده بودم که چون زمان گذشت از صرافت طرح آن ها منصرف شدم . (و متاسفانه فلشی که داشتم و حاوی مطالب بسیاری از جمله برخی ترجمه های منتشر نشده بود اخیرا گم شد که کپی از آن نداشتم .بگذریم که هم خیلی دلم سوخت و هم خیلی حالم گرفته شد .) اما یک نمونه برجسته اش هنوز یادم هست که می گویم . شما در نقد آن گزارش ضمن تایید فاکتوگرافی بخش نخست به فاکتو گرافی بخش پس از اعلام عدم وجود آلترناتیو ایراد گرفته و آن را نا لازم خوانده بودید . در حالی که دو فاکتو گرافی تفاوت ماهوی با هم داشتند و لازمه دیالکتیکی بحث بودند. در گزارش پس از اعلام عدم وجود آلترناتیو می تواند این پاسخ مطرح شود که پس اصلاح طلب ها چی ؟ فاکتوگرافی دوم در واقع پاسخ به این پرسش است و می بینی که فقط هم به کارنامه و عملکرد اصلاحات و اصلاح طلبان پرداخته است . چنین عدم دقتی از رفیق دقیقی چون شما وقتی سر می زند اشکال در نگاه رفیق سیامک و دیگران جای خود دارد . به هر حال متاسفم که هنوز وقت لازم را پیدا نکرده ام .
باز هم از احوال پرسیت سپاسگذارم و آرزو می کنم با رفع گرفتاری ها بیشتر در ارتباط باشیم.
با ارادت
هاتف
نامه رفیق فرهاد به هاتف
رفیق عزیز هاتف ممنون برای سطورت
به مورد اشاره کرده بازمی گردم، پس از آن که آن را دوباره در ذهن زنده کردم. اما اشاره تو درواقع نشان آن است که باید برای رفع سوبرداشت ها و بدفهمی ها کوشید. امری که با ایجاد شدن شرایط گفتگو ممکن می گردد. گره اصلی کار این گره است که گویا بی احتیاجی و بی نیازی در این زمینه وجود دارد و نیازی هم به برخورد انتقادی به چنین بی نیازی احتمالی وجود ندارد. مارکس انتقاد را غرولند نمی داند، اهرم ارتقای «شناخت» ارزیابی می کند از «وضع مشخص» به منظور «نفی دیالکتیکی» آن و ارتقای شناخت «به مرحله ی بالا و والا تر» در مرحله مشخص
می توانی علت عدم آمادگی برای گفتگو را به منظور رفع سونفاهم و دستیابی به نظر مشترک حدس بزنی؟ چرا نباید جایگزین برای اقتصاد سیاسی امپریالیستی و اسلامی که همان است از طرف حزب مطرح شود؟ علت ترس از جدا شدن از توده ها و متحدان احتمالی است؟ آیا این خطر وجود دارد که حزب ما هم به سرنوشت حزب کمونیست یونان تبدیل شود؟ تو که خود روزی از راستگرایی نالیدی، طرح پیشنهاد جایگزین برای اقتصاد ملی را توسط حزب چپ روی ارزیابی می کنی؟
اطلاع از علل وحشت در بیان موضع، کمک بزرگی برای تفاهم خواهد بود. فراموش نکنیم، خطر حرکت به راست در ایران وجود دارد، من این نکته را در نوشتاری مورد بررسی قرار داده ام که خواهی خواند (امیدوارم). علت عمده ی این ایجاد شدن احتمالی این خطر، نبود جایگزین دمکراتیک- مردمی و ملی- ضد امپریالیستی برای اقتصاد سیاسی نئولیبرال است. جایگزینی که ارایه آن تنها از عهده حزب برمی آید و نه از طرف فرد، ازجمله اقتصاددان ها ساکن ایران! این نکته را نباید فراموش نمود! این موضوع باید دقیقا مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد و درباره ی آن آگاهانه تصمیم اتخاذ شود. ما با مسئولیتی تاریخی روبرو هستیم. این نکته را نباید فراموش کرد. ایندگان آن را اشتباهی سنگین ارزیابی خواهند کرد.
من با تو توافق کامل دارم که در شرایط کنونی و همیشه باید تمام نیرو را در تقویت «سیاست و مشی حزب » به کار گرفت. درست به همین منظور باید با گفتگو اول- بر سر سیاست مشخص روز به توافق رسید، دوم- برداشت انتقادی را از سیاست حاکم با استدلال رد نمود و یا مورد تایید قرار داد تا به گفته مارکس «شناخت از وضع مشخص ارتقا یابد». آیا راه حلی دیگری وجود دارد. بگو. من آماده ام آن را بپذیریم. اما نباید اول با راه حل و استدلال درباره ی درستی آن آشنا شوم؟ مشکل نخواستن من نیست، بی اطلاعی از استدلال شماست! چرا، به چه دلیل نباید درباره ی استدلال گفتگو کرد؟ این نکته را من نمی فهمم، لطفن تفهیمم کن! خواهی دید که من را کامل در کنار خودت خواهی یافت و متحد پابرجا برای دفاع از «سیاست و مشی حزب» خواهی یافت
دستت را می فشارم
فرهاد
نامه هاتف به رفیق فرهاد
رفیق گرامی با درود
من نیز انتقاد را غرولند نمی دانم و چنین برداشتی از آن ندارم . اما انتقاد باید مبنای معین و مشخصی داشته باشد . شما تقریبا در تمام نوشته هایتان از فقدان برنامه جایگزین سخن می گویید . از سوی دیگر مدام از کنگره ششم حزب تعریف و تمجید می کنید و آن را به سنگ محکی برای رفتار ها تبدیل کرده اید که البته بسیار هم نیکوست . اما رفیق گرامی فراموش می کنید که با وجود همه حاشیه ها و ایراد های احتمالی و… بزرگترین دست آورد کنگره ششم تصویب برنامه حزب است . این برنامه آیا جز برنامه جایگزین برای اقتصاد سیاسی امپریالیستی و اسلامی است ؟ چرا اصلا توجهی به مفاد ان نمی کنید ؟ حزب بنا به ضرورت های روز و بر اساس نیازهای مشخص لحظه مشخص اجتماعی اتخاذ موضع می کند. در این اتخاذ موضع ها نمی توان همیشه به بدیهیاتی پرداخت که در برنامه های استراتزیک حزب بیان شده اند . این موضع گیری ها در واقع عصاره همان برنامه استراتزیک هستند که بنا به درخورد روند رخ داد ها متجلی می شوند. اگر ترسی از رمیدن متحدان وجود می داشت ، این قدر به اصلاح طلبان که حتی از سوی بسیاری از رفقای توده ای متحدان اصلی کنونی ما تلقی می شوند نمی پرداخت . حزب انصافا در هیچ موردی اصولیت را فدای مصلحت نکرده است .
اما شخصا تصور می کنم – با مرور نوشته های شخص شما و اطرافیانی که در سایت شما اظهار نظر می کنند- نوعی غرولند جای انتقاد را گرفته است . این که چرا مشخصا به بحث های شما توجهی نمی شود را اگر مثلا دادن پاسخ تلقی کنید حق با شماست اما تا جایی که من اطلاع دارم هیچ نوشته ای از نظر رفقا مکتوم نمی ماند. به هیچ نظری بی تفاوتی نشان داده نمی شود اما در چهارچوب امکانات و گزینش اهمیت موضوع به آن ها پرداخته می شود . تصوری که شما در نوشته هایتان عرضه می کنید عبارت از یک دستگاه بوروکراتیک تحت سلطه یکی دو نفر است که حکم ولی مطلق را دارند . آیا به راستی چنین است ؟ چند نفر چقدر می توانند توانایی داشته باشند که بتوانند تاریخ عظیم خون و حسرت حزبی 76 ساله را به سامان برسانند؟ آیا اصلا در شرایط کنونی جهان با حجم عظیم رسانه ها و کانال های ارتباطی چنین امری مقدور و اجرایی هست ؟ رفیق گرامی کمی واقع بین باشیم . توجه حزب به هر سخنی و پاسخ به آن می تواند حزب و سازمان حزبی را به کلوپ حرافان حرفه ای تبدیل نماید. همان کلوپی که مثلا امروز می توان حزب کمونیست کارگری را نماد آن دانست . وظیفه عملی حزب پاسخ به مشکلات عظیم اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی مبتلا به جامعه است . بذل نیرو بر آن که خواسته های زحمتکشان ، اقدام های ان ها ، خواسته های آن ها در شرایط بسیار بغرنج کنونی ، عملکرد های اعتراضی و اعتصابی آن ها چیست و چگونه است آیا واجب تر است یا جواب دادن به انتقاد رفیقی که – پاسخ خود را حتی با اندکی بررسی ارگان و اسناد حزب می تواند بیابد- ؟ بیایید با حفظ نظرات انتقادی به گسترش دامنه حزب یاری نماییم . ان را به کلوپ پرسش و پاسخ های بی پایان تبدیل نکنیم . عصاره توده ای ان را بشکافیم و به کسب هژمونی نظری ان یاری نماییم . قطعا در فرصتی دیگر هر انتقاد وارد ما قابل بررسی و موثر خواهد بود . تحکیم ستون فقرات اجتماعی حزب وظیفه عاجل هر آن کسی است که خود را توده ای می داند. اما اگر بحث بر سر جا و مکان و صندلی است آن امر دیگری است که من هیچگاه در تمام طول عمرم بدان نپرداخته ام و نخواهم پرداخت . من خود را سرباز ایده های رهایی بخشی می دانم که نماد سرفراز ان را حزب توده ایران یافته ام و داوطلبانه به این راه پیوسته ام . در مجموعه آن ممکن است عناصری خود خواه ، انحصار طلب ، کینه ای ، و حتی پلیس و خائن هم وجود داشته باشد، اما وجود این عناصر موجودیت ان را منتفی نمی سازد . حزب هم ارگانیسم زنده ای است که مجروح می شود ، به درمان نیازمند است و تیمار داری می خواهد و سرزندگی وسلامت ان به درستی کار همه اجزا آن بستگی دارد . ناخوشی یک ارگانیسم – البته اعتقاد ندارم که حزب ناخوش است بلکه به نظر من در یکی از شاداب ترین وسالم ترین دوران زیست خود به سر می برد- دلیل بر نا کار آمدی یک ارگانیسم نیست . در سیستم ها نیز همین قاعده کارکرد دارد . خونی که از حزب ما رفته است عمیق و گسترده است . باید با قطع کینه ها ، دلخوری های شخصی و… به وظیفه تاریخی – اگربدان باور داریم – پرداخت و اسباب رهایی زحمتکشان و اعتلا جامعه ایران را فراهم کرد و حزب را بالنده تر نمود . من واقعا فرصت نداشته ام و ندارم که به همه بحث های شما بپردازم . اما در حد توان آن ها را می خوانم گاهی شاد می شوم گاهی خشمگین و گاهی امیدوار و لحظه ای دلسرد . این ترکیب برای من ازارنده است . نشان می دهد که تفکر و خواست منسجمی در محموعه آن وجود ندارد . من حتی رفقا مهرگان و آرش را هم از ورود به این بحث ها باز داشتم چون ان ها را وقت گیر و نا لازم می دانم . من خواهش می کنم یک بار از سر حوصله ان چه را بعنوان گفتگوی توده ای ها تیتر زده اید ، (با فاصله گرفتن از فرهاد عاصمی ) مرور کنید و به وظایف تاریخی حزب و اعضای حزب توجه و ان ها را مقایسه کنید متاسفانه ( حداقل از نظر من ) نتیجه مایوس کننده است .
شاد باشید و امیدوارم از صراحتم نرنجیده باشید .
با ارادت
هاتف
نامه رفیق فرهاد به هاتف
٨ خرداد ١٣٩٧ – ٢٨ مه ٢٠١٨
رفيق هاتف عزيز روز بخير
براي توضيح هاي شما تشكر مي كنم. براي اولين بار توضيح همراه با طرح استدلال براي موضع اتخاذ شده است كه كمك بزرگي است براي درك شرايط. «صراحتي» مستدل و شادي آور. بدين ترتيب گامي درست به منظور تقويت وظيفه روز كه عنوان شده است. وظيفه پشتيباني و تقويت سياست حزب توسط همه ي توده اي ها. من به اين اصل كاملاً پايبند و معتقدم.
در آغاز بگويم كه حق با تو است، بحث ها ميان توده اي ها تاكنون با ثمره اي همراه نبوده است كه بتواند در كمك به سياست حزب قابل استفاده باشد. «مايوس كننده» اما نيست. بايد آن را در جهت درست به حركت انداخت. شركت كردن سازنده ي رفقا آرش و مهرگان و ديگران مي تواند در اين زمينه كمك و راهگشا باشد. مي دانم كه وقت تنگ است و دست- مغزها كرانمند. باوجود اين، شيوه تجهيز توده اي ها در دفاع از سياست تصويب شده ي حزب كه مي تواند در گفتگوها نقش ايفا سازد، شيوه ي درست و شيوه ي سنتي در حزب ماست. اين را هم نبايد فراموش كرد!
من از تعريف هاي پدرم ياد دارم كه در باشگاه حزب در خيابان .. شمال ميدان توپخانه، هر جمعه بعد از ظهر برنامه سخنراني و پرسش و پاسخ برقرار بوده است. بياد ندارم، اما گفته شد كه من هم همراه پدر و مادر به آنجا رفته ام.
با شيوه ي ذكر شده كه «حزب بنا به ضرورت هاي روز و بر اساس نيازهاي مشخص لحظه مشخص اجتماعي [تاريخي] اتخاذ موضع مي كند»، كاملاً موافقم و آن را مورد تاييد قرار مي دهم. ولي با نپرداختن «هميشه به بديهيات» موافق نيستم، زيرا بديهيات مي تواند براي توده اي هاي فعال و هوشمند در ظاهر روزمره و خسته كننده باشد (ظاهري كه هميشه صدق نمي كند!)، براي توده هاي وسيع مردم و در مركز آن زحمتكشان اغلب براي اولين بار مطرح مي شود. به راست گرايدن كارگران در كشورهاي سرمايه داري، ناشي از در دسترس آن ها نبودن مواضع شفاف و با سرشتي ”چپ“ است. پيامد چنين وضعي، ارتقا نيافتن سطح آگاهي كارگران به سطح آگاهي طبقاتي است. با اين فاجعه در كشورهاي سرمايه داري در غرب و در جهان سوم هم روبرو هستيم. اين كمبود به طبقات حاكم اين امكان را داده است، ايدئولوژي خود را حاكم سازند! فراموش نكنيم.
اگر نوشتم كه طرح «بديهيات» در مبارزه ي ترويجي و تبليغي نمي تواند باعث روزمرگي گردد، و تنها در ظاهر خسته كننده و تكراري است، مستدل است. ما هيچ گاه به تكرار بديهيات نمي پردازيم، مگر در كتاب هاي درسي. به سخني ديگر در مقاله ها به درس سيستماتيك ماركسيسم- لنينيسم نمي پردازيم و اصول ديالكتيك را مطرح نمي كنيم. شيوه ماركس به كار بردن اسلوب تجزيه و تحليل جامعه شناسي علمي است در سطر سطر نوشته هايش. كاپيتال قله اي از به كار بردن اين شيوه است.
لذا وظيفه، تكرار بديهيات نيست، بلكه انطباق آن چيزي به شرايط مشخص است كه مي توان آن را «بديهيات» نيز ناميد. ما موضع فلسفي ماركس (و شاگرد او طبري و ديگران را) بر شرايط روز انطباق مي دهيم، شرايطي كه به ويژه در دوران هاي انقلابي – مانند اين روز ها در ايران – به سرعت تغيير مي يابد. ما هيچ گاه با تصويب برنامه، نمي گويم كار را انجام داديم و حالا تنها بايد براي آن تبليغ كنيم. ما برنامه را هر روز به روز مي كنيم، يا از روند واقعي هستي كه ماركس آن را «پراتيك انقلابي» توده ها مي نامد، عقب مي مانيم و هرز مي رويم.
خيال نمي كنم آن هايي كه برنامه حزب و مصوبات ششمين كنگره را با توانمندي تنظيم و به تصويب رساندن، در پس آن و در سال هاي اخير، بيش از من از آن ها دفاع و جانبداري مشخص كرده باشند و درستي آن ها را به ثبوت رسانده باشند؟ اين طور نيست؟
اما مفاد مشخص برنامه براي شرايط بعد از ديكتاتوري، نه به علت گذشت زمان كهنه شده است. بلكه از نظر مضموني به دوران گذشته تعلق دارد. به دوران انقلاب بورژوا- دمكراتيك! بي جهت هم نيست كه كليت آن به «منشور حزب چپ ايران» نيز بدل شده است! چرا بايد توده ها دنبال برنامه ي ما باشند، هنگامي كه همه ي ”چپ“ و آن ها كه خود را ليبرال هم مي نامند، پرچم همين برنامه اقتصادي را به دوش مي كشند؟ مگر فرشاد مومني به خيال خود باد بادبان ترقي خواهي توده اي را با كتابش نگرفته است؟ برنامه اش در انطباق كامل است به رئوس نظراتي كه شما مطالعه دوباره آن را توصيه كرده ايد. چه بسا برّاتر و مستدل تر!
چنانچه اما حزب ما نيز براي شرايط كنوني داراي اين موضع است كه با تثبيت «توليد ارزش افزار» به وظيفه ي روز پاسخ كافي داده شده است، آن وقت بايد براي كارگران توضيح بدهد كه با خواست بازگرداند خصوصي سازي ها و آزادسازي حقوق قانوني كارگران در قانون كار و .. چه بايد كرد؟ بايد از كارگران خواست اين خواست ها را از فهرست هدف مبارزاتي خود حذف كنند؟ آيا پاسخ به اين پرسش جزو «ضرورت هاي روز و نيازهاي مشخص لحظه مشخص اجتماعي [تاريخي]» نيست؟! هست! و بدون پاسخ مشخص به آن، رهبري طبقه كارگر را چه كس و كدام حزب ديگر بايد به عهده بگيرد؟ آيا اي ضرورت و نيازها كه مي توان آن را از «پراتيك انقلابي» همه گردان هاي كارگري در اعتصاب هاي ماه هاي اخير بيرون كشيد، خواستي كه توسط سازمان صنفي معلمان نيز مطرح شده است، ما را با وظيفه به روز كردن برنامه خود فرا نمي خواند؟ مي خواند!
ماركس انتقاد را غرولند نمي نامد، آن را اهرم براي ارتقاي شناخت در لحظه مشخص تاريخي ارزيابي مي كند. اهرمي كه بايد با آن زندگي كرد تا توانست به وظيفه روز پاسخ داد. و اين ممكن نيست، هنگامي كه تنها به نظر «آن ها كه با من هم عقيده اند» بسنده نكنيم.
سياست حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران هنگامي كه پايان بخشيدن به اقتصاد سياسي تئوليبرال را با صراحت مطرح مي كند كه برنامه تعريف شده ي حزب توده ايران است، از اين رو مستدل و علمي است، زيرا ترديد ندارد كه بايد از نظام سرمايه دارانه گذشت، تا توانست از سيستم سلطه ي سرمايه مالي امپرياليستي رهايي يافت! سخنان مارودو در مراسم تحليف او، چنين دورنمايي را براي ونزوئلا طرح نموده است. لذا در بهترين حالت پيشنهادهاي مومني و ديگران «شيوه ي تعميراتي اقتصاد سياسي سرمايه دارانه» هستند. آن ها درك نمي كنند كه در شرايط كنوني در جهان كه سرمايه مالي امپرياليستي مي خواهد مساله عمده ي ”مالكيت“ را با خصوصي سازي همه ي صحنه هاي هستي جامعه به سود خود حل كند، فضايي براي تغييرات به سود عدالت اجتماعي آن هنگام هم وجود نخواهد داشت كه ”آزادي“ برقرار گردد. آيا يونان، فرانسه، ايتاليا و .. در وضعي ديگر قرار دارند؟
تنها با اعلام و دفاع مستدلانه از اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك كه حزب توده ايران آن را مرحله انقلاب ايران ارزيابي نموده است، مي توان نقش راهبردي انديشه توده اي را بر شرايط نبرد طبقاتي سوار و هژموني آن را ايجاد نمود. اين كار از اين رو شدني است، زيرا در شرايط ”تاريخي“ كنوني، تنها راه برون رفت از سيستم نواستعماري سلطه ي سرمايه مالي امپرياليستي، دنبال نمودن اين اقتصاد سياسي است. شرايط در چين نشان آن است. در اين امر ترديدي روا نيست، كه بايد جايگزين ترقي خواه و رهايي بخش را مطرح ساخت. استدلالي در برابر آن وجود ندارد! وجود دارد؟
با به روز شدن برنامه ي حزب توده ايران كه خبر رفيق آرش براي نشست مرا اميدوار ساخته بود، فاصله ي ضروري موضع حزب طبقه كارگر از ديگر جريان هاي ”چپ“ و غيره برجسته خواهد شد و با دفاع و جانبداري از سياست حزب توسط همه ي توده اي ها به طور جمعي نبرد براي برنامه حداقل كارگري حزب به پيش برده خواهد شد. برنامه حداقل كارگري كه در آن وظيفه ي دمكراتيك، آن چنان وظيفه ي پيگيري است كه قادر است همه ي متحدان نزديك و دور ما را براي گذار از ديكتاتوري تجهيز كند و روند مبارزه ي طبقاتي را به سوي گذار از نظام سرمايه دارانه تحت رهبري جبهه متحد خلق به پيش براند.
نمي دانم عنوان نمودن «جا و مكان و صندلي» به چه كسي بازمي گردد. چنانچه با نگاه به سوي من آن را ذكر كرده اي، بايد بگويم كه بسيار به خطا مي روي. امكان ها فيزيكي و وضع سلامتي كه با آن به طور روزانه دست بگريبان هستم، هر نوع بلند پروازي را در اين زمينه ناممكن مي سازد. لذا من را لطفاً از چنين فهرست كنار بگذار.
سحن من هيچ چيز نيست جز آن كه بايد همه ي توان ها را جمع كرد تا هژموني انديشه ي طبقاتي ماركسيستي- توده اي در جو مبارزات حاكم بشود. در اين زمينه آماده هستم هر نوع كمكي كه از دستم برايد انجام دهم. شكل سازماني آن را من نمي توانم تعيين كنم. رهبري حزب بايد شكل مناسب و متناسب را بيابد.
اگر ممكن باشد بحث و بررسي را بر دور محور به روز كردن برنامه حزب متمركز سازيم و درباره ي ضرورت طرح اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك به بررسي و تبادل نظر بپردازيم، گره كار گشوده خواهد شد. برنامه حزب به روز و به پرچم نبرد طبقاتي در ايران بدل خواهد شد. آن وقت، مواضع انتقادي كه اينجا و آنجا مطرح مي گردد، جهتي سازنده خواهد يافت. جريان هاي انحرافي – به جز ماموران – فروخواهند پاشيد. دست و پا زدن صادقانه ي بسياري را در ميان توده اي ها پايان خواهد داد و در سير درست قرار خواهد داد. از اين طريق مي تواند احساس «مايوس كننده» اي كه از آن سخن راندي و من در آغاز نيز آن را مورد تاييد قرار دادم، در گفتگو ميان توده اي ها به عكس خود بدل گردد. تكرار كنم، شركت رفقاي مومن حزبي در بحث ها، بدون ترديد براي اين امر كمك است.
ممنون برای صرف وقت و کمک سازنده برای تعمیق تفاهم.
دستتان را می فشارم
فرهاد عاصمی
نامه هاتف به رفیق فرهاد
رفیق گرامی
سپاس از پاسخت . در ابتدا چند نکته را خاطر نشان کنم :
1- غرض من از ذکر بحث از “جا و جایگاه و صندلی” امری کلی است که شنیده هایم از برخی رفقای خارج از حزب به این گمان دامن می زند. کسانی که خود را “ژنرال” می خوانند و آن را شرط اول بازگشت به حزب قرار داده اند.
2- امر به روز کردن برنامه موضوعی است که از دید شما عاجلیت یافته است . من چنین گمانی ندارم و معتقدم بر اساس همان برنامه بر موضوع ها و نیاز های روز روند پیشرفت جامعه می توان پاسخ داد و پاسخ هم داده می شود . از این رو گمان می کنم پرداختن به این مسئله کانالی انحرافی است .
اما بعد ، آن چه که چشم اسفندیار جنبش و جامعه کنونی ماست رشد نا متوازن عامل ذهنی و عینی است . شرایط ذهنی جامعه ما در اثر عوامل موثر بسیاری از جمله استبداد غلیظ مذهبی ، غلبه اندیشه و فرهنگ اسلام سیاسی ف سرکوب و دور کردن پیشاهنگ از طبقه و توده و… هم وزن شرایط عینی رشد نکرده است و این خود سبب انزوای پیشاهنگ و عدم تفهیم و تفاهم میان زحمتکشان به طور کلی و طبقه کارگر به طور خاص می شود . سیبل حمله این جاست و باید همه توان را بر رفع این مشکل گذاشت و به رشد شرایط ذهنی پرداخت . این وظیفه جز با انسجام نظری و سازمانی حزب طبقه کارگر قابل دسترس نیست . به ویژه با ضعف رسانه ای ، جوبسیار شدید امنیتی و حساسیت بیش از اندازه نظام بر عمل و حرکت توده ای ها انجام و ادای این وظیفه دشوار تر از همیشه است . گشودن هر گونه جبهه کناری در برابر این وظیفه عام حاصلی جز دامن زدن به گرایش های فرقه ای ف تشویق اقدام های فراکسیونی و کاستن از دامنه عمل توده ای ها نیست و نمی تواند باشد .این که می گویم وظیفه اصلی بردن مواضع ، سیاست ها و برنامه حزب به درون توده ها وظیفه عاجل و وقفه ناپذیر هر توده ای است ناشی از این توجه به رشد نا متوازن شرایط ذهنی است .
این که دائم بنویسیم وفریاد بزنیم که “نظام اصلاح پذیر نیست”، ” اصلاح طلب ها نه راه حل که مشکلند”، و… ده ها سخن درست دیگر به تنهایی کافی نیست. باید با حضور در تجربه روزانه توده ها این ادعا ها را به اثبات رساند. این حضور هم جز با بردن سیاست و برنامه حزب در گسترده ترین معنا بین توده ها مقدور نیست . یعنی دیالکتیکی شکل گرفته است که پاسخ به آن دیالکتیک در واقع درک ضرورت لحظه و پی افکندن ریشه های ازادی است . روزمرگی و باری به هر جهت گذراندن واز این ماجرا به ماجرای دیگر عبور کردن معنایی جز گذران مکانیکی وقت ندارد .اغتنام فرصت در این جا به معنی انتقال سیاستی منسجم ، برباری و توضیح هزاران باره نیازهای اجتماعی براساس یرنامه و آماج های حزب است که اماج های مرحله ای توده ها و به ویژه طبقه کارگر است .
نمونه ای ارائه کنم . رفیق سیامک در دو مقاله به امر جنگ ف حاکمیت و موضع توده ای پرداخته است . متاسفانه در هیچ یک از نوشتار ها از عهده موضوع بر نیامده است . دلیل این امر به نظرمن این است که رفیق سیامک خود نگاه منسجمی به موضوع ندارد و از این رو قدرت “اقناع” نوشته اش ضعیف است . همین را با نوشتار نامه مردم مقایسه کنید که چقدر دقیق و علمی به شکافتن و توضیح “حاکمیت ملی” پرداخته است و با توانمندی بی نظیری حق مطلب را ادا کرده است . نوشتاری که صرف نظر از هر تایید و تکذیبی از توان “اقناعی” بالایی بر خوردار است و در این اشفته بازار تحلیل ها و توهم های گوناگون می تواند رد راهنمای هر مارکسیستی در موضوع حاد روز و در ضمن تاریخی جامعه باشد .
یا نمونه های دیگر: یکی همان نوشتار برجام رفقای 10 مهر که شما به درستی خط دفاع از “حاکمیت جمهوری اسلامی” را در آن نشان داده اید و دیگری سرمقاله راه توده که نسخه طابق النعل همان نوشتار است . توجه کن : ” از مقاله 10 مهر : باید انتظار داشت که بر اثر تشدید بیش از پیش تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران، وضعیت مردم در داخل کشور از آنچه که هست نیز بسیار بدتر شود و به بحرانهای گستردهتر اجتماعی، از نوع آنچه که در ماههای اخیر در شهرهای مختلف کشور شاهد بودهایم بیانجامد. آمریکا روی این مسأله حساب باز کرده است که با تشدید تحریمهای اقتصادی خردکننده علیه ایران خواهد توانست نارضایتیهای موجود را به یک خیزش عمومی در داخل کشور بدل کند، کشور را از درون فلج نماید، و زمینه را برای وارد آوردن ضربه نهایی نظامی به ایران آماده سازد. البته تردیدی نیست که در نتیجه ادامه سیاست مقاومت، شرایط اقتصادی مردم حداقل برای مدتی وضعیت دشوارتری پیدا خواهد کرد. اما اشتباه خواهد بود اگر چنین وضعیتی را سرنوشتی محتوم بدانیم و دست از مقاومت بکشیم. دولت جمهوری اسلامی میتواند، و باید، از راه یک برنامهریزی اقتصادی آگاهانه و حساب شده ـــ بهویژه در جهت از میان برداشتن سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی که طی دههها زندگی زحمتکشان کشور را بهسمت نابودی کشانده است ـــ از انتقال فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمهای آمریکا بهروی تودههای مردم، بهویژه زحمتکشان کشور، جلوگیری کند، و مانع ازهم پاشیدن شیرازه کشور گردد. در این رابطه کافی است به تجربه کوبا پس از سقوط اردوگاه سوسیالیسم نظری بیافکنیم تا راههای مناسب مقاومت در برابر یورشهای اقتصادی امپریالیسم را دریابیم.” و ” از سر مقاله راه توده : راه حل دوم بازگشت از مسیر طی شده در این سه دهه است. یعنی اعتماد به مردم، پذیرش حق انتخاب آنها، بازگشت به قانون اساسی و پذیرش اجرای همه اصول آن بویژه اصول سیاسی مربوط به حقوق ملت و اصول اقتصادی مربوط به مبارزه با فساد و نابرابری طبقاتی، پاسخگو شدن قدرت، تضمین آزادی ها، در پیش گرفتن سیاستهای نوین اقتصادی در مشورت با مردم و بر مبنای خواست آنها نه بر مبنای فشار محافل فاسد حکومتی یا برندگان سیاستهای کنونی اقتصادی و سپاه و اتاق بازرگانی، پایان دادن به خصوصی سازیهای ویرانگر و فاسد سازو پذیرش مسئولیت دولت و جامعه در برابر رفاه و آسایش و بهداشت و آموزش همه شهروندان بطور برابر و عادلانه، پذیرش حق مشارکت زنان، باز کردن راه و امید دربرابر جوانان یعنی در یک کلام پر کردن شکاف میان حاکمیت و مردم. ” هر دو این نوشتار ها ملغمه ای است از واقعیت ها که در تحلیل نهایی چیزی جز جبهه سایی در برابر بورژوتزی خود و دیکتاتوری نیست. علت را آیا شما در چه می دانید ؟ هر دو این نشریه ها دم از “مشی توده ای” می زنند اما در عمل آب به آسیاب که می ریزند؟ آیا فکر می کنید حزب باید همه کاررا تعطیل و به این خرافه ها جواب بدهد ؟
یا نمونه دیگر : رفیق سیامک در اخرین نوشته خود بجای استفاده از ترمینولوزی استوار مارکسیستی دست به جعل عبارت می زند . عبارتی که – اگر چه توضیح می دهد- از هر بار مارکسیستی – لنینیستی تهی است و حاصلی جز ویران کردن ترمیننولوژی علمی نخواهد داشت . منظورم عبارت های “دیکتاتور باور” و ” امپریالیسم باور” است . این غنی کردن گنجینه علمی نیست . تهی کردن مفاهیم وجعل عبارتی است که عملا گوینده را نیز از هدف اصلی خود دور می کند.
به راستی در این آشفته بازار که مشتی از خروار ان را بیان کردم وظیفه رفقای توده ای چیست ؟ در گیر شدن در این بحث های انحرافی ؟ و یا توضیح هر چه بیشتر و گسترده تر مواضع علمی و انقلابی حزب به توده ها با تمام امکاناتی که در اختیار دارد؟ شما می گویید برنامه ما به برنامه حزب ” چپ” تبدیل شده است . اولا من نشانه ای از ان ندیده ام . ثانیا چه بهتر! کا که به مواضع آن ها نزول کرده ایم . سیلی ضرورت ها شاید و فشار نیروهای چپ واقعی در داخل این سازمان شاید آن ها را وادار به این پذیرش ساخته است . اما آیا حتی با پذیرش این گفته شما، سیاست های حزب هم به سوسیال دموکراسی ان ها نزول کرده است ؟ یا بالعکس رایکالیسم توده ای ان ها را در چنبره خویش می فشارد؟ رفیق گرامی سخن بسیار است و فرصت ها اندک . برای شما سلامتی آرزو می کنم و امیدوارم فرصت طلبانی که در مواقعی به شدت ضد حزبی هم هستند با استفاده از امکان صفحه شما سبب آسیب حیثیتی نشوند. این هشداری رفیقانه است و بس .
پ.ن: شاید روزی درگیر پلمیک با رفیق سیامک هم شدم .دنیا را چه دیدی ، جوانی است وهزاران آرزو !
دستت را می فشارم .
هاتف
١١ خرداد ١٣٩٧ – ٣١ مه ٢٠١٨
نامه رفیق فرهاد به هاتف
رفيق هاتف عزيز، روز بخير
ميان ما توافق كامل وجود دارد كه وظيفه ي در برابر حزب توده ايران،- به مضمون مشخص آن بازمي گردم -جز با انسجام نظري و سازماني حزب طبقه كارگر قابل دسترسي نيست ..
گشودن هر گونه جبهه ي كناري در برابر اين وظيفه عام [مجرد] حاصلي جز دامن زدن به گرايش هاي فرقه اي، تشويق اقدام هاي فراكسيوني و كاستن از دامنه عمل توده اي ها نيست ..[وظيفه اي كه] وظيفه عاجل و وقفه ناپذير هر توده اي است [كه] ناشي از توجه به رشد نامتوازن شرايط ذهني (رشدنامتوازن عامل ذهني و عيني ..)» (ص ١).
علل رشد نامتوازن عنصر ذهني و عيني كه همانجا مطرح مي شود، به درستي «سبب انزواي پيشاهنگ و عدم تفهيم و تفاهم [سياست آن؟] ميان زحمتكشان ..» شده است. اين علل «ازجمله استبداد غليط مذهبي [مذهب ارتجاعي]، غلبه انديشه و فرهنگ اسلام سياسي، سركوب و دور كردن پيشاهنگ از طبقه كارگر به طور خاص» اعلام مي شود.
با توجه به اين علل ”خارجي“ براي ايجاد شدن احتمالي «انزواي پيشاهنگ»، وظيفه و هدف لحظه به درستي مبارزه عليه اين سياست ارتجاع اعلام مي شود: «سيبل [صفحه براي تمرين هدف گيري] حمله اين جاست و بايد همه توان را بر رفع اين
مشكل گذاشت و به رشد شرايط ذهني پرداخت. اين وظيفه جز با انسجام نظري و سازماني حزب طبقه كارگر [در چه خانه اي؟] قابل دسترسي نيست.» (ص ١)
هم خواني برداشت مشترك از آن چه مطرح مي كني، تنها در يك نكته خدشه دار است. علل ”دروني“ براي نارسايي احتمالي كاركرد «پيشاهنگ» در ايجاد شدن «انزوا» مورد توجه قرار نمي گيرد. به سخني ديگر موضع انتقادي در برابر عامل ”خارجي“ مطلق مي گردد. البته برداشت مطلق گرانه از تاثير عامل ”خارجي“ مي تواند در دوران هايي صدق بكند. در اين امر نبايد ترديد داشت و بر سر درستي آن سخن گفت. همان طور كه نبايد امكان سازماندهي را در شرايط فاشيستي نيزنفي نمود. در بازداشتگاه هاي مرگ آلمان هيتلري كمونيست ها چنين تجربه تاريخي را عملي ساختند. آن ها مسلحانه نقش تعيين كننده در آزادي خود داشتند.
آيا براي يك بررسي همه جانبه ي ديالكتيكي نبايد عنصر كاركرد «پيشاهنگ» را هم در ارتباط احتمالي براي تشخيص علل «انزوا»ی او مورد بررسي قرار داد؟ آيا سياست اعمال شده توسط چپ انقلابي نمي تواند علت آن باشد كه پديده اي كه «انزوا» ناميده شده است، به وجود آمده باشد؟ و علت عمده و اصلي عقب ماندن نيروي ذهني را از رشد شرايط عيني انقلابي، كه بر سر آن توافق داريم، قابل شناخت سازد؟
در چندين مقاله و ابرازنظر اخير به نتايج تحقيقات جامعه شناسانه درباره ي علل ”راست روي“ حتي نزد فعالان طبقه كارگر اشاره شده است. در اين تحقيقات قطعي شده است كه نا رسايي طرح وظيفه ي جنبش ترقي خواهي، جنبش چپ انقلابي ماركسيستي يكي از عمده ترين علل عقب ماندن عنصر ذهني از رشد شرايط عيني انقلاب است. آن هنگام كه «پيشاهنگ» با سياست هوشمندانه خود پرچم مبارزه ي ضروري را برنيافزايد، زحمتكشان بايد به كدام سو براي يافتن ”ستاره راهنما“ بنگرند؟
همان طور كه نوشته اي و آن را با قاطعيت مورد تاييد و تاكيد قرار مي دهم، «با حضور در تجربه روزانه توده ها» بايد وسعت و ژرفش نبرد طبقاتي را دريافت كه در شرايط انقلابي ”هر روز مي تواند بيست سال“ را در برگيرد. نقش خواست زحمتكشان يدي و فكري براي پايان دادن به ”خصوصي سازي“ و بازستاندن ثروت هاي مردم از سرمايه مالي سوداگر داخلي و خارجي، و پايان بخشيدن به اجراي پامال نمودن حقوق قانوني كارگران و لغو همه ي قرار دادهاي غيررسمي، در چه شعاري بازتاب يافته است؟ در كدام مقاله و اعلاميه انتشار يافته مطرح شده است؟
رفيق عزيز، ميان ما درك مشترك در اين باره وجود دارد كه مقوله ”آزادي“، عنصر تكانه اي براي جنبش توده هاست. نزد زحمتكشان و لايه هاي مياني كه زير سلطه ي استبداد جان به لب رسيده اند. آن ها اما آزادي را براي بهبود شرايط زندگي و هستي پامال شده خود دنبال مي كنند و به آن نياز دارند. لذا با هم هم نوايیم كه در نبرد طبقاتي در جامعه كنوني ايران «ديالكتيكي شكل گرفته است كه پاسخ به آن، در واقع درك ضرورت لحظه و پي افكندن ريشه هاي آزادي است.» از اين رونيز در مصوبه ي ششمين كنگره حزب توده ايران «پيوند ميان مبارزه ي صنفي مطالباتي و سياسي» ضروري اعلام شده است. به سخني ديگر رابطه ي «ديالكتيكي .. لحظه براي آزادي» و با ”عدالت اجتماعي“ برقرار شده است.
پذيرش مطلق گرانه «ديالكتيك .. لحظه براي آزادي»، عدول از مرحله انقلاب ملي دمكراتيك است كه مصوبه ي عمده ديگر ششمين كنگره ي حزب توده ايران را از سال ١٣٩١ تشكيل مي دهد. اقتصاد سياسي اين مرحله از انقلاب، كه عليه سياست نئوليبرال امپرياليسم عمل مي كند، تنها امكان براي تلفيق و پيوند آزادي و عدالت اجتماعي است.
مصوبه های پيش گفته ي ششمين كنگره ي حزب توده ايران مضمون ”سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران“ را تشكيل مي دهد. اعلام اين برنامه حداقل كارگري حزب، به معناي پيروزي اتوماتيك وار آن نيست. براي شناخت و درك توده ها از مضمون آن بايد به طور مشخص كوشيد. در هر نوشتار و بيانيه و اعلاميه. اين مبارزه، مبارزه اي سخت و هوشمندانه است تا پيروزي به دست آيد. در ميان راه، بنا به تناسب قوا، مي توان به اين آن هدف و ”سازش“ تن داد. اين امر نه گناهاست و نه غيرمجاز.آن چه غير مجاز است، نفي صريح و يا خجولانه ي اهميت پايبندي به سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران است! نكته هايي كه از بيانيه ١٠ مهر و راه توده نقل كرده اي، و به درستي شباهت آن ها را برشمرده اي، هر دو در اين امر شريكند كه با نفي سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران، سياست خود را تعريف مي كنند. آن ها با توصيف هاي ژورناليستي از اوضاع، نظر و اقدامات ترامپ، خطرات خارجي و داخلي موجود عليه ايران و امثال آن، سياستي را سرهم بندي مي كنند، و آن را بدون سرخ شدن ”مشي توده اي“ مي نامند، كه استحاله پذيري رژيم و نظام را توجيه مي كند، مي پندارد كه اين ”بزها“ قادرند نقش ”باغبان“ در اصلاحات اجتماعي را در ايران ايفا سازند و نهايتاً مي خواهند مبارزه با امپرياليسم و خطرات پوشيده و علني آن را عليه حق حاكميت و تماميت ارضي ايران، با «دفاع از جمهوري اسلامي» توجيه كنند! ريشه ي اين انحراف ها، ترك استقلال طبقاتي سياست حزب توده ايران توسط اين گروه ها است!
مبارزه با اين پنداشت كه گويا مي توان بدون داشتن يك سياست روشن و دقيق و تعريف شده طبقاتي عليه انديشه ي انحرافي نزد جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي پندارند، و يا عليه عقب ماندگي نيروي ذهني از عيني، و يا براي قانع ساختن متحدان نزديك و دور، و يا براي تجهيز توده ها به نتيجه مثبت رسيد، خام خيالي كامل است. خام خيالي اي كه با سياست گذشته حزب توده ايران بريده است. خام خيالي اي كه بايد آن را به عنوان دليل ”دروني“ «رشد نامتناسب عنصرعيني و ذهني» ارزيابي نمود.
نوشتم كه ما در راه نبرد براي تحقق بخشيدن به برنامه حداقل كارگري خود و برقراري سوسياليسم بايد به بسياري سازش ها تن بدهيم. اما بدون برنامه مستقل طبقاتي نه تنها با هدف نهايي نخواهيم رسيد، بلكه همچنين قادر به ايجاد سازش و اتحادها در جامعه نيز نخواهيم بود، ازجمله برپايي جبهه ضد ديكتاتوري! اين است آن ديالكتيكي كه بر هستي جامعه كنوني حاكم است و نه تنها ديالكتيك حل مساله ي آزادي!
تنها آن هنگام انتقادهاي به جاي ما به اصلاح طلبان موثر واقع خواهد شد، مي تواند موثر واقع گردد، كه تيزي و برّايي برنامه سوسياليستي ما آن ها را به سازش هاي بين راه ”قانع“ سازد. سكوت درباره ي جايگزين ملي دمكراتيك با سرشت جهت گيري سوسياليستي براي اقتصاد ملي، نه تنها اهرم ”قانع“ كردن اصلاح طلبان و ديگران براي قطع ادامه سياست خصوصي سازي و آزاد سازي اقتصادي از كار در نمي آيد، بلكه سردرگمي آن ها را نيز به پايان نمي رساند.
آن ها در جستجوي برنامه ب در چارچوب اقتصاد امپرياليستي مي گردند. سيريزا و بسياري ديگر نيز همين را مي پندارند. اما راه خروج از بحران تنها و تنها اقتصاد سياسي ملي دمكراتيك است كه براي تحقق بخشيدن به آن، – همان طور كه تجربه ي انقلاب بهمن نشان داد -، برقراري هژموني حزب طبقه كارگر ضروري است. امروز بايد براي آن آغاز نمود. فردايی اصلاً نخواهد بود كه بتوان در آن آغاز نمود!
اگر جريان حاكم در رهبري حزب نتواند سياه و سفيدِ بود و نبود را در شرايط كنوني ببيند و درك كند، نخواهد هم توانست از مرزي بگذرد كه مي پندارد، تنها با ”رفقاي هم عقيده“ مي تواند سهل تر و آسان تر به هدف برسد. اين نفي نبرد درون حزبي، نفي فلسفه ي ماركسيستي است كه تكامل ترقي خواهانه را ناشي از نبرد اضداد مي داند! بايد گفتار و كردار توده اي ها، آن طور كه طبري مي گويد، «”تجلي فلسفي“ اجراي وظايف» باشد. تنها از اين طريق از دل برخاسته است و ميتواند بر دل بنشيند.
از رفقا بخواه در اين زمينه فعال شوند. گردونه را در دست گيرند. اين گامي به سود سلامت حزب است. راه تعالي مبارزه را خواهد گشود و نيروها را از هدر رفتن دور مي دارد. من شخصاً نه فرصتي دارم و نه نيازي به صندلي.
بحث را ادامه دهيم، متاسفانه بيماري اين روزها آن را به عقب انداخت. به سفر نمي آيي؟ تا با قراري ديداري سازمان داده شود؟
فرهاد ١٥ خرداد ١٣٩٧
نامه رفیق مهربان به فرهاد و هاتف
رفقای گرامی فرهاد و هاتف
با درود
از مطالعه گفتگوی دردمندانه ، مسئولانه و رفیقانه شما نه تنها لذت فراوان بردم، بلکه برایم بسیار امیدبخش نیز بود. حیفم آمد که بخشی از برداشت و احساسم را با شما درمیان نگذارم. حقیقت آن است که این گفتگو را از نوعی یافتم که بارها به شکل های مختلف بین من و رفیق هاتف نیز رخ داده است و می دهد. دغدغه های شما کاملا برایم آشنا هستند. تقریبا با همه آنها در دو سو احساس نزدیکی می کنم و به گواه تجربه ای که رفیق هاتف در جریان آن است، اگر امروز دغدغه ای را مطرح می کنم که به دغدغه های رفیق فرهاد نزدیک است، فردا در عملکرد سیاسی خود گامی را برمی دارم که ممکن است به رفیق هاتف نزدیکتر باشد. این را نه نشانه پراکندگی و عدم انسجام فکری و عملی می دانم و نه بلا تکلیفی! بگذارید دقیق تر بگویم هر گاه که به پویش جنبش کمونیستی ، ارتقاء نظری و برنامه ای آن و بازگشت به هژمونی نظری متمایز آن در بین سایر نیروهای مدعی چپ و… می اندیشم ، یا هر زمان که به پویش های عینی پر چالش و آشفته سیاسی در فضای مبارزه دموکراتیک و طبقاتی ، نگاه می کنم، ممکن است نزدیکی بیشتری با این یا آن رفیق و دغدغه هایی که بر آن تمرکز دارد، احساس کنم. ناگفته نماند که در هر یک از این فضاها گاه با رفیق هاتف زاویه پیدا می کنم و…. جالب است که گاهی بدون هیچ گونه توافق و برنامه ریزی قبلی و به صورت طبیعی در گفتگوهای فی مابین با رفیق هاتف ، در نقش های متفاوتی قرار می گیریم و من احساس می کنم بر نکته ای متمرکز شده ام که دفعه پیش مورد تاکید او بوده و ایشان دارد استدلالی را مطرح می کند که من بارها در باره آن نوشته ام و….
و مرور این یادداشتهای شما مرا به این نتیجه رساند که نشانه هایی شبیه به این وضعیت در نوشته های شما رفقا نیز مشاهده می شود. و اتفاقا بسیار هم طبیعی است که چنین باشد چراکه تجارب ، دغدغه ها ، اهداف ، جهان بینی علمی ، احساس مسئولیت مشترک و…..و بسیاری دیگر از پیوندهای نیرومند اینچنینی، دائماً تاثیرات خود را بر مواضع ما نشان می دهند.
من گاهی در نوشته های خود بسیار فراتر از آنچه رفیق فرهاد در این یادداشتها در باره رهبری حزب مطرح کرده است، نوشته ام. الان هم به آنها باور دارم. اما هیچگاه تصور نکرده ام که آنچه را به دنبالش هستم ، می توان در جای دیگری و بیرون از حزب توده ایران یافت.
رفقای گرامی موضوع کرسی و صندلی نیست. همین الان اگر رفیق هاتف با رهبری حزب زاویه بگیرد و این در فضای عمومی مطرح شود، می توان تصور کرد که چه تاثیر سیاسی ممکن است بر ذهن توده ای های موجود در جامعه و غیر وابسته به تشکیلات بر جای بگذارد. این در حالی است که ایشان ممکن است بیش از گذشته هم در مسیر همین اهدافی که تا کنون برایش تلاش کرده است، تلاش کند. از سوی دیگر همین الان اگر مواضع رفیق فرهاد به مواضع رهبری حزب نزدیکتر شود، تاثیر آن در فضای فکری جنبش چپ و برای تقویت هژمونی سیاسی و نظری تفکر ، منش ، آرمان و برنامه توده ای بدون تردید بسیار بیشتر از آن چیزی خواهد بود که به نظر می رسد. باید به این موضوع از منظر تاثیرات سیاسی آن توجه شود. البته واضح است که نه رفیق هاتف قرار است به یک باره و ناگهانی با مواضع کمیته مرکزی حزب توده ایران زاویه پیدا کند و نه رفیق فرهاد قرار است به صورت ناگهانی آرای خود را به کناری نهد و به مواضع رهبری حزب نزدیک شود. موضوع به هیچ وجه دست شستن از اندیشه ها و آرای رفقا نیست. موضوع ضرورت های مبارزه طبقاتی در شرایط اجتماعی و سیاسی کنونی جامعه ما و بویژه شرایط دشوار و خطرناک کارگران و زحمتکشان میهن ماست. این حد از اختلاف نظرات که در این یادداشتها مشهود است، به هیچ وجه مانع از همکاری در چارچوب یک تشکیلات سیاسی با تاریخ حزب توده ایران نمی تواند باشد. از منظر علمی در ارتباط با Conflict Management بطور کلی تعارض در سازمان ها در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد. میزان تعارض بالا که منجر به فرسایش نیرو و خنثی کردن نیروهای یکدیگر به جای هم جهت کردن آنها در جهت رسیدن به اهداف سازمان می شود ، تعارض پایین که محیط سازمان را پاسیف کرده و از حرکت و پویش درونی در مسیر تکامل و ارتقاء سازمانی باز می دارد و تعارض بهینه که میزان آن در حدی است که از یک سو مانع همسویی و ایجاد سینرژی در سازمان در جهت تحقق اهداف آن نمی گردد و از تبدیل سازمان به کلوپ بحث و چانه زنی های دائمی به جای تمرکز بر دنبال نمودن اهداف سازمان پیشگیری می کند و از سوی دیگر مانع بروز حد معینی از تعارضات لازم و مفید و مورد نیاز برای حفظ پویایی سازمان و رشد و بالندگی و تکامل آن نمی گردد. در دیدگاههای سنتی، اساساً تعارض را مضر ، مخرب و عامل بازدارنده و منفی تلقی می کنند اما در دیدگاههای مدرن ، واقعیت وجود تعارض به عنوان یک امر طبیعی در سازمان ها پذیرفته می شود و نگاه منفی به تعارض از بین رفته است. موضوع در این نگاه به مدیریت تعارضات به گونه ای برمی گردد که در حد بهینه باقی بماند (نه کم و نه زیاد) . اینکه این حد بهینه کجاست، دقیقا نکته مهم و کلیدی موضوع است و همان چیزی است که به تحلیل مشخص از وضعیت مشخص نیازمند است. با توجه به آنچه ذکر شد، برداشت من این است که اختلاف نظرات و تعارضاتی در سطح آنچه در این گفتگوی بین رفقا مشاهده می شود، اساساً در حد تعارض بهینه قابل ارزیابی هستند و ناگفته نماند که من نیز گاه برخی نظرات انتقادی خود را در مورد برخی از مبانی نظری و مواضع حزب به مراتب بیشتر از آنچه در دیدگاههای رفیق فرهاد مشاهده می شود، با رفیق هاتف مطرح می کنم. اما این واقعیت هیچگاه سبب نشده است تا در پراتیک سیاسی با مواضع حزب زاویه پیدا کنم.
رفقای گرامی، تصور می کنم که باید این حقیقت را بپذیریم که مانند جامعه ما که از فرصت زیستن در فضای دموکراسی برخوردار نبوده ، چپ نیز ( و در اینجا حزب توده ایران ) مانند بسیاری دیگر از احزاب چپ تحت شرایط و فشارهای مادی و عینی و نارسایی های نظری و ذهنی از فرصت کافی برای تمرین و نهادینه سازی سانترالیسم دموکراتیک در درون سازمان خود و مدیریت تعارضات که امری کاملا طبیعی است، برخوردار نبوده است و این می تواند به نوعی قابل تسری به بسیاری از احزاب چپ و کارگری در سراسر جهان نیز باشد. در بسیاری موارد مجموعه ای از شرایط سبب می شوند تا وزن سانترالیسم آشکارا بر دموکراسی بچربد. و این تا حد زیادی نیز اجتناب ناپذیر بوده است. اما دست یابی به این توانایی و نهادینه کردن این ویژگی که ضامن اساسی بقا و تداوم فعالیتهای حزب و انسجام سازمانی آن است ، تنها از طریق حضور و تکرار تلاش و تمرین و نقد دائمی کاستی های این مدل از تمرکز و عدم تمرکز همزمان یعنی سانترالیسم دموکراتیک امکان پذیر است. ضمن اینکه باید در اینجا اشاره کنم که در دانش ساختار و سازمان فقط با سازمان متمرکز و غیر متمرکز و نیمه متمرکز روبرو نیستیم بلکه بسته به ترکیب مقادیر مختلفی از تمرکز و عدم تمرکز ، با مدل های متعددی از ساختارهای مرکب از مقادیر مختلف تمرکز و عدم تمرکز در سازمان ها و بر روی یک پیوستار مواجه هستیم که متناسب با شرایط محیطی خود، دست به انتخاب ترکیب مشخصی از آنها در قالب ساختار خود می زنند. بارها گفته ام و نوشته ام. اینک نیز تکرار می کنم که تصور می کنم که جنبش کمونیستی در سطح جهانی در زمینه ساختار نیاز شدید به به روز کردن خود دارد. حزب توده ایران نیز از این موضوع مستثنی نیست. حال اگر این مسائل را در کنار شرایط مادی متفاوت زندگیمان قرار دهیم که به حکم دیالکتیک ماتریالیستی ، مهر و نشان خود را بر اندیشه ها و نظرات و آرای ما می زند، موضوع قدری روشن تر می شود.
در این گفتگوی رفیقانه از ضرورت سخن گفته شد. ولی بپذیریم که درک ما از ضرورت به میزان زیادی، تابعی از متغیر شرایط مادی و محیطی ماست . و اگر این شرایط مادی و محیطی با آنچه میلیون ها کارگر و زحمتکش ایرانی با آن دست به گریبانند، فاصله داشته باشد ، گاه ممکن است ما را در درک ضرورت به خطا ببرد.
من هم با دغدغه رفیق فرهاد در ارتباط با خطر راست و…. در سپهر سیاسی کشور همراهی جدی احساس می کنم و به همین دلیل نیز در قالب نوعی بناپارتیسم به آن توجه داده ام. و در این ارتباط حتی در یک گفتگو با رفیق هاتف به ایشان گفتم که به نظر می رسد ما باید خود را برای رویارویی با آلترناتیو وضعیت کنونی آماده کنیم. اما حتی تصمیم گیری برای برخوردار شدن از چنین آمادگی ای به هیچ وجه نمی تواند وظایف عاجل کنونی ما را برای حمایت و سازماندهی و هدایت اعتراضات و مطالبات دموکراتیک و عدالتخواهانه مردم با کم توجهی مواجه کند. اتفاقا دقیقاً در این مورد با رفیق هاتف موافقم که جنبش مطالباتی و دموکراتیک به محور جنبش ملی و دموکراتیک کنونی میهن ما تبدیل شده است. مطالبات کارگران هم وجه عدالتخواهانه و ضد سرمایه داری و نئولیبرالی دارند ، هم دموکراتیک و ضد دیکتاتوری و فسادند.
طی چند روز گذشته با یکی از فعالان صنفی قدیمی درگیر یک چالش نظری جدی در ارتباط با اعتصاب کامیون داران بودم . ایشان این اعتصاب را غیر قابل دفاع می دانست چون اولا کارگری نبود و ثانیا هم توسط تشکیلات صنفی شناسنامه دار و مشخصی هدایت نمی شد و… و من به ایشان توضیح میدادم که مگر در این کشور امکان ایجاد تشکل های قوی صنفی و سندیکایی و اتحادیه های برای زحمتکشان وجود دارد ؟ و…غرض از یادآوری این موضوع آن است که این نکته را مطرح کنم با همه اهمیتی که ما از جنبه نظری و برنامه ای و نیز عملی به تشکیلات صنفی طبقه کارگر می دهیم ، نمی توان چشم بر این حقیقت بست که شکل گیری و توسعه سازمان های صنفی و سندیکایی و اتحادیه ای مستلزم حد معینی از گشایش در فضای سیاسی بشدت مسدود کنونی است که باید از طریق مطالبات و اعتراضات عمومی دموکراتیک دنبال شود.
در مورد ضرورت ” انسجام نظری و سیاسی ” حزب ، بر این باورم که اولاً نشانه های روشنی از پیشرفت های قابل توجه در این زمینه مشاهده می شود و ثانیاً اگر قرار باشد به صورتی واقعی و غیر انتزاعی به این موضوع توجه کنیم، نمی توان آن را پیش شرطی برای کار عملیاتی محسوب کرد. این انسجام در بهترین شکل خود محصول ارتباط و تاثیر متقابل دیالکتیکی بین پراتیک و تئوری است. تنها پراتیک خستگی ناپذیر کمونیستها در عرصه های مختلف مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی و عدالتخواهانه است که می تواند مورد نقد و بازنگری دائمی و درس آموزی قرار گرفته و تئوری را از انسجام و اقتدار هژمونیک برخوردار کند. این البته به هیچ وجه به معنای نفی ضرورت حداقلی از مبانی نظری مشترک برای کار حزبی نیست که من معتقدم بسیار بیشتر از آن در بین رفقا وجود دارد.
رفیق فرهاد درست می گویند که “علل درونی” می توانند منجر به نارسایی در پراتیک”کارکر پیشاهنگ” و ایجاد انزوا گردند. اما این باصطلاح “انزوا” که از آن سخن گفته می شود، به هیچ وجه محدود به حزب توده ایران نبوده بلکه پدیده ای نمونه وار در بین احزاب کمونیست و کارگری در شرایط معینی از جنبش جهانی کمونیستی است. دارای دلایل تاریخی خاص خود هم هست. نکته اینجاست که هیچ حزب کمونیستی طی دهه های گذشته مانند حزب توده ایران مورد سرکوب شدید و خونین قرار نگرفته و این همه هزینه نیز نداده است. با این وجود به هیچ وجه نمی توان از انزوای حزب سخن گفت . در فضای فکری و نظری حضور فعال دارد و روز به روز بر اعتبار آن افزوده می شود . و در حوزه عملی نیز با توجه به محدودیت های موجود صدای نفس های رفقای توده ای در پشت تحولات اجتماعی و بویژه اعتراضات کارگری شنیده می شود.
رفیق فرهاد بدرستی می گویند: ”
همان طور كه نبايد امكان سازماندهي را در شرايط فاشيستي نيزنفي نمود. در بازداشتگاه هاي مرگ آلمان هيتلري كمونيست ها چنين تجربه تاريخي را عملي ساختند. …” اما قطعا منظور ایشان نمی تواند نگاهی اراده گرایانه به مبارزه باشد. با اینکه می توان پذیرفت که نقش حضور رفقای حزبی در تحولات اجتماعی و سیاسی کم است ، اما این از یک سو بازتابی از بضاعت کنونی حزب پس از سالهای سرکوب است و از سوی دیگر نادیده گرفتن نقش و حضور رفقای توده ای در اعتراضات اجتماعی و سیاسی کشور منصفانه به نظر نمی رسد. در شرایط کنونی نیز به نظر نمی رسد در بین نیروهای مدعی چپ، هیچ جریان دیگری بیشتر از رفقای توده ای در سازماندهی و هدایت مطالبات و اعتراضات مردم در کشور نقش داشته باشد. تا آنجا که این واقعیت نمایندگان بورژوازی را به عکس العمل واداشته است.
تنها بورژوازی است که به مدد رسانه ها و امکانات مادی ، رسانه ای، مالی و سیاسی و … خود می تواند مانع شکل گیری هژمونی چپ انقلابی و مشی توده ای گردد. و با اینکه حزب قادر به رقابت مالی و تکنولوژیک با بورژوازی در این زمینه نیست، اگر عزم جزم کند و برنامه ریزی کند تا در حد مقدورات به استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغ و ترویج روی آورد، از این شانس برخوردار است که مشی توده ای را در ابعادی به مراتب وسیع تر از آنچه اکنون هست، مورد توجه مردم قرار دهد. من بر این باورم این کاستی هم جنبه نظری و بینشی دارد و هم جنبه مادی و عملی. و بخشی از دلایل و ریشه های آن را می توان در به روز نبودن ساختار و کادرهای رهبری حزب جستجو نمود. همانگونه که به رفیق هاتف گفته ام ، بر این باورم که قابل توجیه نیست اینکه حزب توده ایران با 76 سال تاریخ مبارزاتی هنوز یک برنامه تلویزیونی یا رادیویی برای چند ساعت در طی هفته ندارد تا مواضع خود را به اطلاع مردم برساند. یک جای کار اشکال دارد. اما بخاطر این اشکال نمی توان از حزب قهر کرد. باید ماند، ایراد را گفت، کمک کرد و تاثیر گذاشت تا این کاستی ها برطرف گردند . در همین راستا ساختار تصمیم گیری در حزب و جایگاه نیروهای به روز تر نیز می تواند و باید بهبود پیدا کند. نکته مهم این است که در بین نیروهای جدا شده از حزب همین حد از انسجام نظری و برنامه ای و فعالیت عملی انقلابی را نیز به هیچ وجه نمی توان یافت. مایلم در اینجا بار دیگر اشاه ای بکنم به آنچه چند روز پیش به رفیق هاتف گفتم و آن اینکه لنین یکی از ویژگی های حزب پیشاهنگ طبقه کارگر را برخوردار بودن از انقلابیون حرفه ای می داند. بیایید حدس بزنیم که در جنبش کمونیستی ایران در مفهوم عام آن چند نفر انقلابی حرفه ای ممکن است در شرایط کنونی وجود داشته باشد، و در حزب توده ایران چند نفر؟ خلا< بسیار بزرگی در این زمینه احساس می کنم که نه با مقاله نوشتن می توان آن را پر کرد ، نه با راه انداختن سایت ، نه با سازماندهی اعتراضات و… کار کادر سازی و تجهیز نیرو یک وظیفه کلیدی است که به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. این داستان هم به حزب منحصر نمی شود . دیگران قطعاً کارنامه ای بهتر از حزب در این زمینه ندارند.
من تصور می کنم پاسخ پرسش مهم رفیق فرهاد را مبنی بر اینکه “نقش خواست زحمتكشان يدي و فكري براي پايان دادن به ”خصوصي سازي“ و باز ستاندن ثروت هاي مردم از سرمايه مالي سوداگر داخلي و خارجي، و پايان بخشيدن به اجراي پامال نمودن حقوق قانوني كارگران و لغو همه ي قرار دادهاي غيررسمي، در چه شعاري بازتاب يافته است؟ ” ، هم می توان با مروری بر مطالب روزنامه مردم و هم در شعار عدالت اجتماعی یافت . ضمن اینکه رفیق هاتف بدرستی می دانند که من در مورد بورژوازی ملی و…نیز تا حدی با مواضع رسمی حزب زاویه دارم، و اساساً بر این باور هستم که در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم ، انقلاب ملی دموکراتیک نمی تواند یک انقلاب بورژوا دموکراتیک بوده و به صورت گریز ناپذیر باید دارای جهت گیری ضد سرمایه داری و اجتماعی (سوسیالیستی) باشد که البته ترجمان آن را در همان عبارت جهت گیری مردمی و شعار عدالت اجتماعی حزب می بینم.
رفیق فرهاد بدرستی می نویسند:
اعلام اين برنامه حداقل كارگري حزب، به معناي پيروزي اتوماتيك وار آن نيست…. در ميان راه، بنا به تناسب قوا، مي توان به اين(یا) آن هدف و ”سازش“ تن داد. اين امر نه گناه است و نه غيرمجاز.”
اجازه دهید قدری در این باره بیشتر صحبت کنم. دقیقاً این موضوع یکی از نشانه های آن چیزی هست که تحت عنوان به روز نبودن احزاب چپ در ارتباط با ساختار و تشکیلات و برنامه ریزی و… مطرح کرده ام. در یادداشتی در ابتدای سال در ارتباط با نامگذاری سالها به این نکته اشاره کردم که “فارغ از دیدگاه های سیاسی و ایدئولوژیک مختلف، هر جریان و گرایش سیاسی و ایدئولوژیک نیز که در ایران یا هر جای دیگر جهان در قدرت سیاسی باشد، ناگزیر به استفاده از دانش و تجارب مدیریتی در مدیریت اجرایی کشور خواهد بود. مراحلی که به اختصار به آنها اشاره شد، دارای توالی منطقی بوده و برخی از آنها پیش نیاز و لازمه مراحل بعدی هستند. بدیهی است که چنانچه مقدمات یک مرحله بدرستی برنامه ریزی و اجرایی نشده باشد، مراحل بعدی آن نیز امکان تحقق را نخواهد یافت. اما مسئله آن است که در عالم واقعیت نمی توان از تحقق یا عدم تحقق برنامه ای سخن گفت و درست تر آن است که از میزان تحقق و نیز انحراف آن سخن گفته شود. برای سنجش میزان تحقق برنامه در هر مرحله نیز از یک سو نیاز به هدف تعیین شده مشخص و کمی (Target) برای آن مرحله و از سوی دیگر نیاز به تعریف شاخص هایی است که با اندازه گیری آنها بتوان از تحقق اهداف مرحله ای اطمینان حاصل نمود . به این شاخص ها ، شاخص های کلیدی عملکرد(Key Performance Indicator- KPI) گفته می شود. آنچه مطرح شد تنها زاویه ای از مبانی و چارچوب های نظری مرتبط با برنامه ریزی و توسعه اجتماعی و اقتصادی است. و اینک باید به خود بگوییم که آیا در رهبری حزب چنین نگاهی به مسئله برنامه ریزی و کنترل که دقیقاً علمی است، وجود دارد. من بر این باورم که فعالان چپ از آنجا که بطور سنتی عادت کرده اند تا نیازهای نظری خود را در ادبیات چپ جستجو کنند، تا حد زیادی از دستاوردهای علوم انسانی و اجتماعی در دهه های اخیر غافل بوده اند. این موضوع به حزب توده ایران نیز محدود نمی شود. تا حالا ندیده ام و نشنیده ام گزارشی از یک حزب کمونیست که با ادبیات علمی رایج امروز جهان در حوزه برنامه ریزی و کنترل سخن بگوید. ما در این ادبیات مفاهیمی مانند عوامل کلیدی موفقیت Critical Success Factors یا CSF ها را داریم که راهنمای عملی بسیار مناسبی برای پیشبرد برنامه ها و کنترل پیشرفت آنها هسند. مفاهیمی چون چرخه PDCA را داریم که بر بهبود مستمر برنامه ها بر اساس ارزیابی از نتایج برنامه ریزی های انجام شده قبلی و در بازه های زمانی خاص و اعمال داده ها و اطلاعات حاصل از این ارزیابی در بازنگری برنامه را دنبال می کند. سطوح مختلف برنامه ریزی، استراتژیک، میانی و عملیاتی و معیارهای مشخص اندازه گیری پیشرفت آنها را داریم و…بورژوازی از این یافته های علمی و تجربی برای مدیریت سازمان های خود در حدی بسیار گسترده استفاده می کند و این در حالی است که این گونه مفاهیم عموما در سازمان های کارگری و کمونیستی ، مفاهیمی ناشناخته و غریب به نظر می رسند. این نه فقط در حزب توده ایران بلکه در هیچ جریان سیاسی مدعی چپ در ایران مشاهده نمی شود. مسئله در حوزه ساختار بمراتب عقب تر از این است.
اما ورای این مسائل برایم روشن نیست که رفیق فرهاد از ضرورت کدام “سازش” با کدام نیروها و بر محور کدام اشتراک منافع سحن می گویند. من بر خلاف ایشان که می گویند”تنها آن هنگام انتقادهاي به جاي ما به اصلاح طلبان موثر واقع خواهد شد،
مي تواند موثر واقع گردد، كه تيزي و برّايي برنامه سوسياليستي ما آن ها را به سازش هاي بين راه ”قانع“ سازد. ” ، مشکل با اصلاح طلبان را از این زاویه مورد توجه قرار نمی دهم . عدم سازش اصلاح طلبان با پایگاه اجتماعی عمدتاً بورژوایی و خرده بورژوایی که تجربه بیش از 20 سال کنش ها و موضع گیری سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آنها اکنون در دسترس است، با ما ناشی از این نیست که “تیزی و برایی برنامه سوسیالیستی ما ” نتوانسته است ” آنها را به سازش های بین راه قانع سازد” بلکه درست بر عکس، آنها منافع اجتماعی و سیاسی خود را در تعارض با همین ” تیزی و برایی برنامه سوسیالیستی ما ” می یابند. آنها از نوعی دموکراسی و به قول خود “مردم سالاری دینی ” دفاع می کنند که نه تنها از هیچ شباهتی به دموکراسی بورژوایی برخوردار نیست ، نه تنها در بردارنده هیچ چشم اندازی از دولت رفاه و اقتصاد کینزی نیست ، بلکه دقیقا دستور کار نئولیبرالی را با آزاد سازی بازارها از جمله بازار کار ، مقررات زدایی، نابودی دستاوردهای مبازاتی طبقه کارگر و زحمتکشان و… دنبال می کنند. اصلاحات مد نظر آنها حداقل در حوزه های معیشتی و اقتصادی در بردارنده چیزی برای کارگران و زحمتکشان نبوده است و نخواهد بود. آنچه گفته شد، به گرایش مسلط اصلاح طلبی مربوط است و به معنی آن نیست که در بین اصلاح طلبان چهره های منفردی وجود ندارند که حامل دیدگاههای عدالتخواهانه و مردمی و ضد نئولیبرالی باشند اما اینها به هیچ وجه موفق به فراروئیدن به یک جریان سیاسی با وزن مشخص نشده اند.
عمیقا با نظر رفیق هاتف مبنی بر ضرورت اجتناب از ارائه تصویری از رهبری حزب به مثابه ” یک دستگاه بوروکراتیک تحت سلطه یکی دو نفر …. که حکم ولی مطلق را دارند”، موافقم. شواهد متعددی نشان از دور جدیدی از تهاجم به حزب توده ایران دارد که یک وجه مهم آن با تخریب چهره سیاسی و رهبری حزب همراه است. نباید با این جو سازی همراهی نمود. نقدها را می توان به روش های بهتری نیز مطرح کرد که به تقویت این جو ضد توده ای منجر نشود.
در عین حال عمیقا با نظر رفیق فرهاد نیز موافقم آنجا که می گوید :
“شيوه تجهيز توده اي ها در دفاع از سياست تصويب شده حزب كه مي تواند در گفتگوها نقش ايفا سازد، شيوه ي درست و شيوه ي سنتي در حزب ماست. اين را هم نبايد فراموش كرد!” اگر از هژمونی نظری حزب در گذشته سحن گفته می شود، ناشی از همین توان آموزش کادرهای حزبی بوده است. و تصورم این است که کمتر بتوان توده ای ای را پیدا کرد که اندازه رفیق هاتف در حوزه تئوری کار کرده باشد. یکی از مشکلات کنونی این است که نسل مسنی از توده ای های به جا مانده از دهه های پیش را داریم که به هیچ وجه برای به روز کردن خود تلاش نکرده اند . اینها دوست دارند همچنان خود را توده ای تصور کنند. در حالی که مطالعه نمی کنند و به هیچ وجه به روز نیستند و… پیامد دفاع اینها از حزب توده ایران ، بر اعتبار حزب لطمه وارد می کند. این واقعیت اهمیت توصیه رفیق فرهاد را بیشتر مورد توجه قرار می دهد.
من تصور می کنم که به نفع تقویت جایگاه سیاسی حزب است که رفقایی را که از شرایط فعالیت در حزب برخوردارند، مبانی نظری و چارچوب های اساسی برنامه ای حزب و مرامنامه آن را می پذیرند، به نوعی و طی یک روند ، مورد ارزیابی قرار داده و درهای حزب را به روی آنها بگشاید. حزب خانه آنهاست. رفقای بیرون از حزب نیز در جستجوی مدینه فاضله در حزب نباشند. این حزب با همه نقاط قوت و ضعف خود ، میراث 76 سال جنبش توده ایست. پتانسیل حزب در برابر توانایی بالقوه آن بسیار بیشتر از چیزی است که به نظر می رسد. جداشدگان از حزب اگر به آرمان های طبقه کارگر و زحمتکشان پایبند هستند، به احتمال زیاد باید تا کنون برایشان روشن شده باشد که هیچ جایی بهتر از حزب برای دنبال نمودن اهداف انسانی و عدالتخواهانه و آزادی خواهانه و سوسیالیستی خود در ایران نخواهند یافت. تردیدی نیست که جذب رفقای توده ای به داخل حزب ، هم بر پتانسیل نظری و عملیاتی حزب خواهد افزود و هم بازتاب آن در فضای سیاسی، اعتبار و وزن سیاسی و هژمونی حزب را تقویت خواهد کرد.
با ارادت به رفقای گرامی
15 خرداد 97
مهربان
نامه رفیق فرهاد به رفقا مهربان و هاتف
17خرداد ١٣٩٧ – ٧ آوريل ٢٠١٩
رفيق عزيز ”مهربان“ و هاتف روز بخير
نامه ي مهربان و پايبند به اصول شما هواي تازه براي تنفس است. به خفقاني پايان مي دهد كه سال ها مي بايستي عليه پيامدهاي آن كوشيد، بدون آن كه دليلي براي نياز به آن قابل شناخت باشد. خب، اين گذشته است. به كار اصلي بازگرديم.
با كليت نظرات طرح شده موافقت كامل دارم. ازجمله با توجه به اين امر كه تغيير امروز به فردا ممكن نيست.
با توجه به اين نكته و نكته هاي مشابه، نياز به يافتن راه حل براي دو بغرنجي وجود دارد. و اميدوارم موافق باشيد جستجو دور محور آن عملي گردد.
اول- برافراشتن پرچم مبارزاتي اي كه تنها از عهده ي حزب توده ايران بر مي آيد براي گذار از ديكتاتوري و همزمان تدارك نو و بازسازي اقتصادي- اجتماعي ايران. به سخني ديگر، مساله ي طرح اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك براي آينده. بدون آن تجهيز از سوي ”چپ“ در جامعه عليه ديكتاتوري ممكن نخواهد شد، گذار از ديكتاتوري دورنمايي ترقي خواهانه و رهايي بخش نخواهد داشت و ”راست“ و برداشت هاي راست روانه در جامعه منفرد نخواهد شد.
تصور مشخص ما در اين باره چيست؟ ١- چگونه بايد اين فكر در درون حزب جا انداخته شود؟ و ٢-، مضمون چنين برنامه اي داراي چه نكات گرهي بايد باشد؟
دوم- مضمون مبارزه ي روشنگرانه- تبليغي و شكل سازماندهي آن؟
آغاز فعاليت تلويزيوني مي تواند براي انتشار نظرات حزب تكانه اي بسيار پراهميت باشد. چگونه مي توان چنين برنامه اي را ممكن و عملي ساخت؟
رفيق مهربان و هاتف عزيز ترديد ندارم كه همكاري آغاز شده گامي پراهميت در جهت حفظ مصالح عاليه حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران است. دستتان را مي فشارم
فرهاد عاصمي
نامه رفیق فرهاد به مهربان و هاتف
٢٠ خرداد ١٣٩٧ – ١٠ ژوئن ٢٠١٨
رفقا ي عزيز مهربان و هاتف
اگر مي توانستم علت ضرورت طرح نكردن برنامه مبتني بر اقتصاد ملي- دمكراتيك را توسط حزب بفهمم، شايد مي توانستم براي موفقيت اين سياست كمك باشم. ازجمله در نبرد عليه جريان هاي انحرافي. مشكل كار اينجاست كه من خود استدلالي براي انتظار غيرقابل توجيه در اين زمينه ندارم و نمي يابم، و رفقاي عزيز نيز هيچ گام روشنگرانه در اين زمينه برنمي دارند. علت آن چيست؟ آيا استدلالي وجود دارد؟ آيا استدلال تاكتيكي است و يا مبتني است بر ديدگاه استراژيك؟
تكليف جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي نمايند روشن است. آن ها با اولين و كوچك ترين حركت در انديشه شان، با خانه خرابي روبرو خواهند شد. لذا نمي توانند استقلال سياست طبقاتي حزب و برنامه حداقل كارگري آن را بپذيرند و براي تحقق بخشيدن به آن بكوشند.
وضع حزب توده ايران چنين نيست. حزب ما با تعريف مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب، با مصوبه درباره ي پيوند ميان مبارزه ي صنفي- دمكراتيك و سياسي- طبقاتي، مبارزه ي سوسياليستي، و مصوبات ديگر، زمينه همه جانبه حركت انديشه و كاركرد انقلابي خود را ايجاد نموده است و مي تواند و شايستگي تصاحب سركردگي انقلاب را در شرايطي كه همه جريان ها چپ و نيمه چپ و راست ليبرال و غيره به بن بست رسيده اند، به چنگ آورد!
سياست حزب توده ايران كه مبتني است بر ارزيابي علمي از نبرد طبقاتي در جامعه، وجود وحدت را ميان مبارزه ي دمكراتيك- اتحادي ضد ديكتاتوري و مبارزه ي سوسياليستي- رهايي بخش ضد امپرياليستي- ملي، بازشناخته است. با برافراشتن پرچمي كه حل تضادهاي روز جامعه ايراني را نمايندگي مي كند، گسترش راهبردي مواضع حزب طبقه كارگر ايران از همه ي بندهاي مصنوعي كنوني آزاد خواهد شد. آن وقت نه تنها جريان هاي انحرافي چپ، اگر صادقند، بايد بسيار بدوند كه از قافله عقب نمانند، بلكه به ويژه عناصر متزلزل خرده بورژوازي و غيره نيز چاره اي جز دويدن به دنبال ما ندارند.
رفقاي عزيز، انقلاب در جريان را به سر و بي پيش آهنگ نگذاريم. به وظيفه تاريخي خود عمل كنيم.
فرهاد عاصمي
نامه هاتف به رفیق فرهاد
رفیق فرهاد گرامی با درود بر شما
ابتدا پوزش می خواهم بابت تاخیر در پاسخ .
اما بعد ، به قول حکمای سیاسی از همین اول نامه توپ را انداخته اید به زمین ما . اما زمینی است که ما – هم من هم مهربان – نه صلاحیت ورود به آن را داریم و نه اطلاع از چرایی آن . به یک دلیل بسیار بسیار ساده . ما ارتباط تشکیلاتی با حزب نداریم و آن چه دریافت ماست از ارگان و انتشارات حزب است و تحلیل خودمان .
درک من از روند ترویجی – تبلیغی حزب در حال حاضر چنین است که اولویت اول برای رهبری حزب توجیه طبقات مختلف اجتماع در ضرورت اتحاد عمل برای مداوای درد لا علاج اجتماعی است که چون توموری سرطانی تمام تاروپود جامعه را در خویش می آلاید. در این رابطه باز اولویت مهم سلب اعتبار مدعیان آلترناتیوی در این شرایط است که عمدتا سه نیروی سلطنت طلبان – مجاهدین و اصلاح طلبان را در بر می گیرد . و باز اولویت مهم تر در این رابطه ترسیم خطوط استقلال سیاسی و برنامه ای حزب است برای مردم . این روند دیالکتیکی پیش برد امر تحول اجتماعی در شرایط کنونی است که حوزه های نبرد ضد امپریالیستی ، نبرد ضد دیکتاتوری و نبرد سوسیالیستی را پوشش می دهد. وابستگان به حوزه حفظ حاکمیت – اعم از مومنی ها و تاج زاده ها و نعمت پور ها – آن چه عرضه می کنند از سر استیصال بدنبال هجوم رخ داد های اجتماعی است . اما ان چه حزب ارائه می دهد بر اساس برنامه ای مدون و استمرار یافته در طی سال هاست که یکی از مشخصه های اصلی “صف مستقل طبقه کارگر و حزب آن ” است . با درک این روند وظیفه مبرم هر توده ای تلاش برای بردن شعار ها و خواسته های حزب به وسیع ترین توده های مردم زحمتکش است .
به نظر من اقتصاد سیاسی مرحله در لابلای نقد وضعیت اقتصادی موجود شکل می گیرد . اقتصاد سیاسی را دستوری نمی توان به جامعه حقنه کرد. باید توده های مردم به تجربه عینی ناکارآمدی و ناتوانی اقتصاد سیاسی موجود را درک کنند و دنبال جایگزین باشند. بعلاوه هماره برنامه های حزب کلیاتی است که در اجرا می تواند در یک سیستم به هم بسته خارج از اراده ما شکل های گوناگونی بپذیرد . تجربه سال های اول پس از انقلاب اکتبر شاهد گویایی است که هیچ اقتصاد سیاسی را نمی توان اراده گرایانه و فارغ از ساختار اقتصاد موجود دیکته کرد . نوشتارهای حزب نشا می دهد که تلاش بسیاری در روشن کردن اقتصاد سیاسی حاکم انجام می پذیرد و بنا به ضرورت توجه مردم به بخشی از این اقتصاد شکافته می شود وواقعیت آن افشا می گردد. در این روند به قول رفیق طبری پر تضاریس است که ” نخواستن توده ها” شکل می گیرد و ناتوانی حاکمیت یا نظام یا دولت خود می نمایاند. ما هنوز بستر طبیعی تبلیغ مستقیم برنامه های اقتصادی حزب را مهیا نکرده ایم . باید به جای باز کردن جبهه های جانبی همه توده ای ها را قانع کرد که اکنون عاجل تر و مبرم تر از انتشار دیدگاه های تاکتیکی و استراتژیک حزب وجود ندارد . شاید من چنین آموخته ام . چرا که هم پیش از انقلاب ، هم پس از انقلاب و هم سال های بعد از آن به دوری از تشکیلات حزب عادت کرده و خود را با همین سیوه تطبیق داده ام .از این رو شاید قادر به احساس دیگران – به ویژه آنهایی که در خارج از ایران به سر می برند – نیستم . امروز به نظر من جای بهانه گیری نیست . باید با تمام قوا به تبلیغ دیدگاه های حزب پرداخت . یادمان نرود که هنوز سم مهلک ” حزب توده خائن” در بدن توده های بسیاری جاری است . یادمان نرود که از چپ و راست توده ای ستیزی به خوراک روزانه دشمنان طبقاتی و دوستان نادان تبدیل شده است . یادمان نرود که رسانه های عظیم و غول پیکر شرکتی دائم در حال سم پراکنی کمونیسم ستیزی هستند.
رفیق گرامی همه این ها به معنی عدم نقد حزب نیست . نقد هاون نوسازی و اعتلا حزب است . نفس زندگی ساز جریان پویای زندگی و مبارزه است . اما هر نقدی ” نقد” نیست . برای صحت عرایضم نگاهی به عنوان مدعیان توده ای بینداز. بی نیاز از ذکر نمونه است .
با آرزوی فروزان تر شدن مشعل و برافراشته شدن درفش کاویانی حزب در این شرایط بغرنج اجتماعی – سیاسی – تاریخی ایران وجهان دستت را می فشارم .
با مهر و ارادت
هاتف
نامه رفیق مهربان به رفیق فرهاد
سلام
من هم اگر قرار بود برای رفیق فرهاد پاسخی بنویسم ، بی شک همین جهت گیری را داشت. باید بپذیریم حزبی به نام حزب توده ایران وجود دارد که نامه مردم را منتشر می کند. افراد و بخش های جدا شده از حزب چنانچه با همه نقد و نظری که ممکن است نسبت به اینجا و آنجای برنامه حزب داشته باشند، اما شالوده اساسی این برنامه را منطبق بر نیازهای جنبش ملی دموکراتیک و عدالتخواهانه مردم ایران بویژه منطبق با منافع طبقه کارگر می دانند، باید تمایل خود را برای پیوستن به حزب و فعالیت زیر پرچم آن اعلام نمایند و امیدوار باشند در فرایند گفتگوهای درون تشکیلاتی و در پروسه مبارزه عملی در راه تحقق اهداف و برنامه حزب ، تاثیرات احتمالی خود را در جهت تغییرات مد نظر خود در ارتباط با برنامه و … بگذارند.این احتمال و امید می تواند واقعی باشد مشروط بر اینکه رفقای مذکور چقدر بتوانند فعال و با برنامه و با حوصله آن را دنبال کنند .و حزب نیز از سازوکار مناسبی برای پرداختن به آنها برخوردار باشد.
هیچ پیش شرطی نمی تواند از سوی افراد بیرون از حزب برای آغاز همکاری با حزب وجود داشته باشد. دقیقا با نظر شما مبنی بر ضرورت تمرکز بر وظایف عاجل مبارزه یعنی اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانه و سازماندهی جنبش کارگری موافق هستم. و فکر می کنم این می تواند بهترین زمینه همکاری توده ای ها بر محور برنامه های کنونی حزب توده ایران باشد. اما اگر رفقایی موافق این موضوع نیستند که برنامه های کنونی حزب توده ایران از کفایت لازم برای آغاز همکاری با این حزب برخوردار است، بدیهی است که نمی توانند با این استدلال موافق باشند.
نکته مهم دیگری که شما هم به آن اشاره کرده اید و در تاریخ جنبش سوسیالیستی یک واقعیت برجسته هست، این است که مبارزه کمونیستی با یک نفشه راه دقیق و مهندسی شده نمی تواند همراه باشد. به قول معروف “خود راه بگویدت که چون باید رفت” جهت گیری های اساسی و عمده برنامه طبقه کارگر بر اساس تحلیل از شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه مشخص می گردد و مبنای برنامه ریزی فعالیت عملیاتی فعالان حزبی قرار می گیرد. غیر از این قابل تصور نیست. نمی توان در این روزهایی که جامعه از چنین تب و تابی در جنبش مطالباتی و اعتراضی مردم برخوردار است، روی بحث های نظری و برنامه ای تمرکز کرد و میدان عمل را در حاشیه قرار داد. وضعیت آنچنان بحرانی است که من قبلا گفته ام که به نظر می رسد شاید چپ باید برای مبارزه با آلترناتیو این وضعیت برنامه ریزی کند. این یعنی اینکه رسانه های بورژوایی و چپ های بریده چنان فضای ضد توده ای درست کرده اند که در کنار پیامدهای سرکوب انجام شده در دهه های گذشته، شانس چپ انقلابی و توده ای را برای اعمال هژمونی بر جنبش کنونی دموکراتیک و عدالتخواهانه و جنبش کارگری بسیار کم کرده است. با اینکه نتیجه تلاش رفقای توده ای در این زمینه محسوس است، اما روند تحولات بسیار سریع بوده و چالش بسیار بزرگی در پیش روست. باورمندان به ایدئولوژی و آرمان طبقه کارگر بیش و پیش از هر چیز باید بر اعتبار جنبش چپ و توده ای و تلاش برای تقویت هژمونی آن بکوشند. این هیچ منافاتی با نقد و مبارزه ایدئولوژیک درون سازمانی نیز نباید داشته باشد. واقعیت آن است که صفوف مبارزه در ایران بسیار روشن تر از آنند که بخواهیم با درگیرشدن در مباحث نظری طولانی و پیچید از آن غفلت کنیم. ما محورهای اساسی برنامه حزب را مبارزه علیه دیکتاتوری، برای دموکراسی و آزادی، عدالتخواهانه و ضد نئولیبرالیسم، و در عین حال مبارزه برای ایجاد یک جامعه سکولار می دانیم و البته بدیهی است که این مبارزه باید ملی و مستقل و ضد امپریالیستی هم باشد. رفیق گرامی هاتف عزیز، همانطور که قبلا هم گفته ام ، شعاری هست که مایه های نیرومندی از حقیقت را بازتاب می دهد و آن اینکه ” برای انجام یک کار ، یک دلیل لازم هست و آن اینکه بخواهی انجامش دهی، اما برای انجام ندادن یک کار هزار دلیل میشود ارائه کرد.” اهمیت این موضوع آنگاه بیشتر می شود که تصمیم گیر در این زمینه رفقای با تجربه و کارآزموده ای چون رفیق فرهاد باشند که از اعتبار و وزن معینی در بین توده ای ها و نیز در جنبش چپ برخوردار هستند. طبقه کارگر ایران بشدت نیازمند اجماع توده ایها پیرامون حزبی است که از پی روند دهه ها سرکوب و فشار و… اینک در قالب حزب توده ایران باقی مانده و همچنان در تلاش برای ساماندهی به جنبش طبقه کارگر ایران است. دوستان طبقه کارگر باید به یاری حزب بشتابند و دست در دست هم به تقویت آلترناتیو چپ و هژمونی آن در این شرایط خطیر کمک کنند. من تصوری مهم تر از این به عنوان یک وظیفه انقلابی در شرایط کنونی ندارم. ……
. می دانی که به بحث های نظری بسیار علاقمندم. اما حقیقت آن است که حد معینی از درگیر شدن در این گونه بحث ها را به صلاح و مفید می دانم و بیشتر از آن را نوعی اتلاف وقت تصور می کنم. رفیق هاتف گرامی، ما نیازمند هژمونی چپ و به عبارتی توده ای هستیم و با آن فاصله بسیار زیادی داریم . به جای ایجاد تردید و بدگمانی نسبت به حزب توده ایران باید از اعتبار و حقانیت تاریخی و قابلیت نظری و سیاسی حزب دفاع کنیم، اعتبار توده های مردم و روشنفکران و نیروهای جنبش چپ و از همه مهم تر طبقه کارگر را به آن جلب کنیم و…باید حزب را به یک برند واقعی توده ای و مردمی تبدیل کرد. این موضوع نیازمند کار زیادی است. نقد و مبارزه ایدئولوژیک در بیرون از حزب و در فضای عمومی مانع این روند خواهد بود. از این رو باید این موضوع را درونی کرد. و البته که رفقای حزب نیز باید سازوکاری چابک و پاسخگو برای پرداختن به نقدها و پیشنهادها تدارک ببینند و…..
با ارادت.
مهربان
نامه فرهاد به هاتف و مهربان
رفقاي عزيز هاتف و مهربان
زندگي ما سه نفر را كه رابطه اي با سازمان حزبي نداريم، در برابر اين پرسش قرار داده است كه چه نقشي مي توانيم و بايد براي پيش برد برنامه ي انقلابي حزب توده ايران انجام دهيم، تا به وظيفه ي ضروري تاريخي خود عمل كرده باشيم.
من در اين باب مضمون نامه هر دوي شما را كمك و تعيين كننده ارزيابي مي كنم و مايلم با تمام توان براي تحقق بخشيدن مضمون آن و مبارزه براي اعتلاي شخصيت تاريخي- اجتماعي حزب توده ايران بكوشم. تا رفقاي رهبري حزب ساز و كار ضروري را براي عمل به اين وظيفه را در درون حزب ايجاد سازند، در اين جمع كوچك و يا جمعي كه شما پيشنهاد بكنيد.
برنامه ي كار چنين جمعي را رفيق عزيز هاتف در نامه خود با سه «اولويت» در مبارزه ي ترويجي- تبليغي رهبري حزب بيان كرده است. من با آن موافقم، مايلم اما در بخش نخست، «اولويت براي رهبري حزب توجيه طبقات مختلف اجتماع»، نقش اين وظيفه را در ارتباط با طبقه كارگر ايران برجسته سازم و بيرون كشم.
ضرورت ديدن تفاوت ماهوي ميان مبارزه براي توجيه طبقه كارگر و ديگر طبقات و لايه هاي اجتماعي، از اين امر ناشي مي شود كه مبارزه ي عام دمكراتيك براي توجيه همه لايه هاي اجتماعي، تنها با انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر از پيگيري اي برخوردار مي شود كه به وظيفه ي سوسياليستي حزب فرا مي رويد.
اين دو وظيفه را نمي توان و نبايد با يك دست راند. بايد براي هر دو برنامه ي خاص كه هر روز به روز بايد بشود، داشت. در غير اين صورت در اين يا آن صحنه عقب خواهيم ماند كه مانده ايم. عقب ماندن عامل ذهني از عيني كه در نامه پيش به آن اشاره داشتيد، پيامد كم توجهي به تفاوت دو وظيفه ي دمكراتيك- سوسياليستي پيش، در عين توجه به رابطه ي دروني آن هاست.
اولويت هاي ديگر كه در برنامه پيشنهادي رفيق عزيز هاتف ذكر مي شود، «سلب اعتبار مدعيان» و «ترسيم خطوط استقلال سياسي و برنامه اي حزب است»، در دل اين مبارزه قرار دارد. بايد آن را در دو روند مبارزه ي دمكراتيك و سوسياليستي به ثمر و سرانجام رساند و توجيه نمود. او آن را به درستي «اقتصاد سياسي مرحله در لابلاي نقد وضعيت اقتصادي موجود شكل مي گيرد» مي نامد كه با آن كاملن موفقم. ارزيابي از كتاب مومني و سخنراني اخير او با همين هدف انجام شد و بايد در همه ي سطوح ادامه يابد.
بدون ترديد رفيق عزيز هاتف محق است، وقتي مي نويسد كه نوشتارهاي حزب نشان مي دهد كه تلاش بسياري در روشن كردن اقتصاد سياسي حاكم انجام مي شود». اما مي توان توافق داشت كه اين «تلاش» كافي نيست و بايد بهبودي كيفي بيابد. مشكل اساسي اين مشكل است كه رفقايي كه در اين زمينه مسئولند، نه تصور روشني از تكنيك و نه مضمون مبارزه ي روشنگرانه و تبليغي دارند. اين ارزيابي، به معناي نفي كوشش و تلاش آن ها نيست و نبايد چنين درك شود، بلكه بايد نقدي به منظور بهبود آن است.
براي نمونه اين رفقا در نوشتارهاي خود به نقل طولاني سخنان از مدعيان رنگارنگ مي پردازند. وظيفه اما بيرون كشيدن تضاد در سخنان است. تضادي كه ما براي آن پيشنهادي داريم، كه پيشنهادي بينابيني است، يعني حتي در شرايط حاكم سرمايه داري نيز قابل تحقق بخشيدن است، اما به علت ساختار و مضمون ارتجاعي رژيم ديكتاتوري و برنامه اقتصاد سياسي ضد مردمي آن، برايش اجراي آن ناممكن است. به سخن ديگر با بيرون كشيدن تضاد در سخنان – به جاي تكرار سخنان دورغين مدعيان -، و ارايه راه حل دمكراتيك براي حل آن، روند رشد خواست دمكراتيك به سوسياليستي فرامي رويد. اين به معناي بحث تئوريك- نظري نيست. تعريف شعار و خواست بينابيني را مي توان به طور مجزا و براي فعالان برشمرد، اما در عمل، آن طور كه ماركس در كاپيتال انجام مي دهد، موضع نظري- تئوريك را در عمل روزانه و در نمونه مشخص مورد بررسي در سخنان مدعيان توصيف كاركردي نمود. شيوه ي ديالكتيك مشخص به اين معناست.
در اين نارسايي مبارزه و تلاش حزب بايد تغييري جدي وارد نمود. چگونه مي توان چنين نمود؟ من با هر شكل ممكن موافقم. در ديدار و سمينار يا نوشتاري و ..
با چنين تغييري بدون ترديد همه ي شرايط لازم براي توضيح مستدل و موثر مواضع تاكتيكي و استراتژيكي برنامه حزب ايجاد مي شود.
نكته ي پاياني بر مي گردد به مساله برنامه آلترناتيو براي اين پرسش كه رفيق عزيز ابي نيز در ابرازنظر امروزش مطرح ساخته است، «چگونه مي خواهيم زندگي كنيم». اين پرسش، پرسش بسيار روز و پرسش توده هاي مردم و به ويژه زحمتكشان و كليت طبقه كارگر است. نه تنها در ايران، بلكه در همه ي كشورها. آنجا كه اين پرسش در ارتباط با مساله ”مالكيت“ مردم و زحمتكشان مطرح مي شود، نقش روشنگرانه- ترويجي- تهيجي و تبليغي خود را نشان مي دهد و به اثبات مي رساند. من شخصا اين تجربه را در جمع آوري امضا در شهر محل اقامتم در خيابان از مردم، با وضوح ديدم و باري ديگر شناختم. طبقات حاكم، مساله ”مالكيت“ سرمايه دارانه را مطرح كرده اند، مهم ترين مساله كه با ”حل“ آن، به هدف برنامه نئوليبرال دست خواهند يافت. بايد از آن ها آموخت و تا ديرتر نشده است، حزب توده ايران مساله ”مالكيت“ خلق را در برابر آن مطرح سازد.
طرح مساله ي مالكيت از اين رو اهميت دارد، زيرا توانايي ايجاد قطب بندي درباره ي تضاد اصلي را در جامعه ممكن مي سازد. راست ارتجاعي و فاشيست مي كوشد اين قطب بندي را از طريق ايجاد تفرقه ميان مردم با مهاجران عملي سازد. عليه آن تنها مي توان با ايجاد قطب بندي بر محور مالكيت سرمايه دارانه و يا عمومي- مردمي- دمكراتيك را قرار داد. اساره كردم، من شخصن به درستي اين تجربه در خيابان و در بحث با مردم پي بردم. با طرح مساله مالكيت عمومي بر بخش نيازهاي اوليه، حفظ بيمارستان شهري از خصوصي سازي وغيره، كه در ايران نيز مساله ي عمده است، به ويژه در ارتباط با مراكز توليدي، مردم با شور و هيجان در بحث شركت مي كردند و از كوشش براي جمع آوري امضا پشتيباني مي كردند و با امضاي خود به هدف كمك مي نمودند. ”كاسبي“ من به مراتب بهتر گرفته بود از اعضاي حزب ”سبز“ كه در گروه ما فعال هستند. اين تجربه را من به بحث در كميسون مربوطه در شهرداري نيز كشاندم و مورد تشويق مردم شركت كننده در جلسه ي علني كميسيون قرار گرفت. بايد جامعه را قانع نمود در دور محور تضاد اصلي موضع بگيرد. اين راه عملي مبارزه تبليغي- ترويجي است. تلاش رفقاي مسئول حزبي بايد در اين سو تغيير يابد.
با طرح چنين آلترناتيو جايگزين براي اقتصاد سياسي اسلامي است كه سياست حزب توده ايران از فاصله ي ضروري و كافي از ديگر جريان هاي ”چپ“ خواهد داشت و برنامه مستقل طبقاتي آن به ستاره ي راهنما يمبارزه طبقه كارگر و ديگر زحمتتكشان و ئميهن دوستان بدل خواهد شد. راه قرار داشتن در مركز و ميان جريان بزرگ تاريخ رشد ترقي خواهانه جامعه ايراني، طرح مساله ي ”مالكيت“ خلق است. اين دمكراتيك ترين و پيگيرترين شعار است كه به طور قانونمند به شعار سوسياليستي فرامي رويد.
رفقاي عزيز هاتف و مهربان بكوشيم رفقاي مسئول حزبي را با اين برداشت آشنا كنيم و به دفاع از آن فراخوانيم.
فرهاد عاصمی
٦ تير ١٣٩٧ ٢٧ ژوئن ٢٠١٨
نامه رفیق فرهاد به هاتف و مهربان
رفقاي عزيز هاتف و مهربان روز بخير
رفيق عزيز مهربان، شما دو يا سه سال پيش در نامه اي كه امضاي شما را نداشت، توصيه كرديد كه من صبر و حوصله را پيشه كنم. نوشتيد، گر در خانه كسي است، يك حرف بس است!
اكنون نيز همين توصيه از اين طريق تكرار مي شود كه خواستار ترويج و تبليغِ سياست حزب مي شويد. اما آيا من چنين حقي دارم؟ آيا ما چنين حقي داريم، با وجود تغيير شرايطي كه حزب توده ايران آن را شبيه سال هاي پيش از انقلاب بهمن ٥٧ ارزيابي مي كند كه ارزيابيِ واقع بينانه اي است، سياستي «سست گام» (ر. خسروي، گذر به وادي هفتم) را مورد پشتيباني قرار دهيم؟
سياستي كه در شرايط ژرف شونده ي نبرد طبقاتي و فرارسيدن شرايط برش انقلابي در ايران بايد به مورد اجرا گذاشته شود، فاصله ي محتوايي و مضموني با مضمون سرمقاله ي نامه مردم دارد كه ديروز و پس از دو هفته با رسيدن ”سه شنبه“ انتشار يافته است!
سرمقاله ي نامه مردم در شرايطي كه به گفته ي خودش «طبقه ها و لايه هاي زحمتكش .. تبعادت ديكتاتوري ولايي و ”اقتصاد سياسي“ بغايت ناعادلانه .. را با گوشت و پوست خود لمس مي كنند»، دل به عمل انقلابي «سست گاماني» مي بندد از قبيل تاجزاده و از آن ها ارايه «برنامه يي مشخص در مورد بهبود وضعيت بسيار وخيم كشور و شرايط دهشتناك زندگي زحمتكشان ..» خواستار مي شود! ولي خود در پايان سرمقاله به تكرار جمله اي كه ديگر بايد براي همه خوانندگان نامه مردم به «بديهيات»ي تبديل شده باشد كه از حفظ هستند، بسنده مي كند؟ در پاراگراف آخر، با تكرار توصيف آميز وضع كشور از سطور پيش سرمقاله، مي نويسد، «در يك كلام! نجات كشور تنها از مسير مبارزة مشترك و هماهنگ همه نيروهاي ميهن دوست و آزادي خواه براي پايان دادن به حاكميت ظلم، جهل و استبداد امكان پذير است»!
نه خواست پايان دادن به اقتصاد سياسي نئوليبرال ”اسلامي“، نه ارايه برنامه جايگزين، نه گذار از نظام اقتصادي وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي و نه و نه و نه ..
سرمقاله پس از دو هفته نه سخني براي زحمتكشان «(يعني اكثريت مردم») دارد، نه اشاره اي به ژرفش نبرد طبقاتي و مبارزه ي انقلابي زحمتكشان در برپايي واقعي و ماترياليستي سازمان هاي مبارزه جويانه خود دارد كه در جريان اعتصاب ها به طور طبيعي به وجود مي آيد و بايد با خواست شركت در آن ها به تقويت و سازماندهي در آن پرداخت و نه و نه و نه بسياري ديگر از گفتني هاي ضروري كه جاي خالي آن ها در مقاله به صورت سيلي به صورت خواننده است! آيا وجدانن مي توان پشتيباني از چنين سياستي را در شرايط توفاني كنوني توصيه كرد؟
آيا مي توان در انتظار نشست كه تاجزاده ها گام به گام درستي به «اهميت كار سياسي .. با ايجاد تشكل هاي صنفي و دموكراتيك پي ببرند»؟ آيا مي توان براي اين حركت لنگان «سست گامان» دست زد و در تاييد آن نوشت: «بديهي است كه موضوع ايجاد تشكل هاي صنفي و مدني و كار سياسي در ميان توده ها .. شيوه يي جا افتاده و بسيار پراهميت ..» است؟ در حالي كه خود توده هاي زحمت آن را در مبارزه ي انقلابي خود به واقعيت بدل مي سازند؟ آيا مي پنداريم كه كارگران اعتصابي در انتظار موافقت و تفاهم اين آقايان اصلاح طلب صبر و حوصله را پيشه خواهند كرد و يا بايد بكنند؟
سرمقاله ي نامه مردم خطاب به اصلاح طلبان دولتي و پيرامون آن مطلب نوشته است، با اميد بستن بر پنداري كه حزب خود بارها نادرستي آن را نشان داده است و به اثبات رسانده است. رژيم ولايي استحاله پذير نيست، گذار از اين رژيم، گذاري انقلابي است به دست توده هاي زحمت و نه اصلاح طلبان دولتي و حاميان رنگارنگ آن ها ازجمله در كشورهاي امپرياليستي.
ارزيابي سرمقاله از سطح نبرد طبقاتي در ايران در سطح ارزيابي رساله ي زنده ياد كيانوري از سال ١٣٧٣ قرار دارد. او نيز در آن رساله كه مورد تكفير قرار گرفت، براي آن دوران بقاياي مقاومت را در نيروهاي برآمده از انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما در حاكميت و پيرامون آن مورد تاييد قرار مي داد و از آن ها مي خواست از مواضع در اختيار خود براي ادامه راه انقلاب و به عقب راندن ارتجاع راستگرا بهره گيرند. از توده اي ها مي خواست از اين نيروها پشتيباني كنند. در آن هنگام به اين ارزيابي و چنين سياستي بي توجهي شد. اكنون به طور عملي به اين سياست در حالي ادامه داده مي شود كه سال هاست درستي و واقع بين بودن آن براي شرايط حاكم كنوني به پايان رسيده است. با يك دست شدن ارتجاع حاكم و اجراي پيگير و خشن اقتصاد سياسي ديكته شده توسط امپرياليسم كه اصلاح طلبان نيز به يك پاي محكم اجراي آن بدل شده اند، مدت هاست كه ديگر ارزيابي سال ٧٣ رفيق كيانوري به تاريخ پيوسته است.
وظيفه ي امروز حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، اجراي وظيفه اي است كه سرمقاله اجراي آن را به نادرست از تاجزاده ها مي طلبد! حزب توده ايران و جنبش ميهن دوستان واقعي بايد برنامه اقتصاد سياسي را براي پس از دوران ديكتاتوري مطرح ساخته براي آن به عنوان اهرم و پرچم براي گذار از ديكتاتوري به مبارزه ي انقلابي بپردازد. هر كوتاهي در اين زمينه عواقب سنگين براي حزب توده ايران و براي مبارزه ي انقلابي توده هاي مردم و در مركز آن طبقه كارگر و همه ي زحمتكشان يدي و فكري ايران دارد. كوتاهي در تضاد آشكار است با منافع ملي ايران، خلق هاي آن و حفظ تماميت ارضي كشور.
بايد گذار از برنامه خصوصي سازي و آزادي سازي ”اسلامي“ را به پرچم مبارزه براي برپايي يك اقتصاد ملي- دمكراتيك و ميهن دوستانه بدل نمود، وظيفه اي كه تنها از عهده ي حزب ما برمي آيد و بس!
رساله ي كيانوري از سال ٧٣، تنها خواستار مقاومت نيروهاي صادق در حاكميت و پيرامون آن نبود. خواستار شركت در مبارزه ي روشنگرانه و ترويجي- تبليغي در برابر اين جريان ها توسط حزب توده ايران نبود. رساله براي دسترسي به اين هدف خواستار شرايط دمكراتيك در درون حزب توده ايران نيز بود. خواستار آن بود كه امكان بحث و «گفت و شنفت» (ر. خسروي) توده اي ها بود. سال هاست كه اين حق توده اي ها بدون هر دليل موجهي مورد بي مهري و بي توجهي قرار گرفته است. بايد به اين وضع پايان بخشيد. بايد به تعيين سياست سرنوشت ساز حزب در محفل هاي بسته و غيرپاسخگو پايان داد. توصيه به صبر و حوصله نارسا است. راه درست و انقلابي برگزاري جلسه ي مسئوليت داري است كه بايد تدارك آن به طور دمكراتيك و با شركت وسيع نظرها عملي گردد. چنين گامي هنوز به معناي عضوگيري نيست كه بايد به هنگام درست و زماني كه فرا خواهد رسيد، عملي گردد. اين دوگام بحث آزاد و عضوگيري گرچه در ارتباط قرار دارند، بايد و مي توانند با دقت و با حساسيت از يك ديگر جدا سازي شوند و به مورد اجرا گذاشته شوند كه تاييد آن خود يكي از محك هاي توده اي بودن نيز خواهد بود.
رفيق هاتف و مهربان عزيز، شرايط ژرف شونده ي انقلابي در ايران، تك تك ما را در برابر مسئوليتي تاريخي قرار داده است. من به نوبه خود از ”فرصت“ كم تر از آن برخوردارم كه مجاز باشم اجراي وظيفه ي تاريخي را در برابر خود، به آينده اي نامعلوم بسپارم. از اين رو تمنا دارم، به طور مشخص موضع خود را در برابر خواست ايجاد شرايط دمكراتيك براي بحث درباره سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران، برنامه حداقل كارگري آن و به ويژه وظايف مبرم كنوني در برابر مبارزه ي ترويجي- تبليغي حزب و مخاطبين اصلي آن روشن سازيد.
چنين سياستي به معناي تعطيل كردن مبارزه براي جلب اصلاح طلبان رنگارنگ و فراتر از آن ها براي پيوستن به جنبش مردمي نيست. اما اين وظيفه اصلي در شرايط كنوني نيست. بايد با تجهيز انقلابي توده ها آن ها را مجبور نمود به دنبال جنبش بدوند. مصاحبه لنگان تاجزاده با روزنامه شرق ٢٢ خرداد كه مقاله نقل مي كند، پيامد رژرفش روند انقلابي و نه شناخت و درك تاجزاده ها است!
دستتان را مي فشارم
فرهاد عاصمي
پاسخ رفیق مهربان به رفیق فرهاد
07/04/97
رفیق فرهاد گرامی
من هیچ اطلاعی از نامه ای که دو یا سه سال پیش برای شما فرستاده شده است، ندارم و نمی دانم بر چه اساسی با این قاطعیت در مورد چنین نامه ای سخن می گویید؟
تصور من هم آن است که بدرستی شرایط اجتماعی بیانگر ژرفش مبارزه طبقاتی است . اما این تنها حقیقت مربوط به شرایط کنونی جامعه ما نیست. چپ در ایران فاقد پتانسیل سیاسی و تشکیلاتی لازم برای سازماندهی مبارزات اعتراضی و اعمال هژمونی بر آنهاست . و اگر بخشی از دلایل این مسئله به سرکوب سالهای قبل و فضای بسیار بسته سیاسی کنونی بر می گردد، اگر بخشی از دلایل آن به نیروهای رقیب در مبارزه سیاسی و به صورت اخص بورژوازی و رسانه های امپریالیستی و… بر می گردد ، اگر بخشی از دلایل آن به عدم آمادگی سیاسی و تشکیلاتی حزب توده ایران بر می گردد، بی تردید بخشی از آن را باید در چپ های بریده، توده ای های ضد حزب توده ایران و نیز توده ای های مرددی دید که تصوری رمانتیک و منزه طلبانه از مبارزه حزبی در شرایط کنونی جامعه ما دارند و به جای تقویت صدای حزب در میان مردم، دائما به پراکندن نگاه تردید آمیز نسبت به آن و نوعی نگاه منزه طلبانه به مبارزه حزبی مشغولند.
علی رغم تصور شما ، من تعمیق مبارزه طبقاتی در شرایط کنونی جامعه را به سادگی بیانگر نوعی شرایط انقلابی با تعریفی که از آن سراغ داریم، درک نمی کنم. تضادهای متعددی در شرایط کنونی کشور عمل می کنند که بر جهت گیری تحولات سیاسی تاثیرگذارند. تقلیل این مجموعه تضادها به مبارزه طبقاتی و مبارزه کار و سرمایه و یا حتی مبارزه خلق با دیکتاتوری ، ساده کردن موضوع و نوعی نگاه خوش بینانه و غیر واقع بینانه به نظر می رسد. تغییر و تحولات ماه های اخیر ، تغییرات قیمت ارز، چالش های جناح های قدرت در کشور ، اوضاع و تعارضات منطقه ای ، برنامه های امپریالیستی برای ایران ، شعارهای ارتجاعی که در بسیاری از اعتراضات شنیده می شود و…همگی نشان از آن دارند که اوضاع پیچیده تر از آن است که بتوان به سادگی به آن عنوان وضعیت انقلابی داد.
من به نوبه خود به قدیانی ها و تاجزاده ها و امثالهم نقدهای جدی دارم . اما واقع بینی می طلبد که این موضوع را بپذیریم که چه خوشمان بیاید یا نیاید، این جماعت که نقدهای جدی بر مواضع شان وارد است، حامل پتانسیل های دموکراتیکی هستند که چشم بستن بر آنها خود فریبی است. همانگونه که بها دادن بیش از حد به آن نیز اشتباه بزرگی خواهد بود. از این منظر من منافاتی نمی بینم که این نیروها به چالش کشیده شوند . مواضع اقتصادی و اجتماعی آنها و عدم چالش آنها با دستور کار نئولیبرالی و نیز امتناع آنها از مواضع ضد امپریالیستی محل نقد جدی است. اما مگر امثال نسرین ستوده هم چنین نیستند؟ و آیا می توان علی رغم همه نقدی که بر این تیپ ها وارد است، منکر پتانسیل ترقی خواهانه و ظرفیت های دموکراتیک آنها در شرایط کنونی کشور شد؟ علی رغم تصور شما اتفاقا این واقع بینی حزب توده ایران است که این ظرفیت ها را می بیند. موضوع به چند چهره سرشناس محدود نمی شود . اینها بخش هایی از اصلاح طلبان هستند که بخش بزرگ آنها به فرصت طلبانی در حکومت تبدیل شدند و از شعارهای اصلاح طلبی نیز فاصله گرفتند. اینها نماینده یک نیروی سیاسی و اجتماعی هستند که هر چند طیف گسترده ای را نمایندگی نمی کنند ، اما با توجه به تاریخچه خود و جایگاه شان در فضای سیاسی کشور ، به هر صورت مطرح هستند. اتفاقا بد نیست به این موضوع هم توجه شود که رسانه های غرب نیز بسیار مایل به جلب توجه و هدایت اینها هستند.
من شخصا بر این باور هستم که انقلاب ملی دموکراتیک در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم نمی تواند دارای جهت گیری سرمایه دارانه باشد و با انقلاب بورژوا دموکراتیک دارای تفاوت اساسی است. اما یادمان باشد که جامعه ما انباشته از مجموعه گسترده ای از مطالبات گسترده دموکراتیک است که بدون تعیین تکلیف با آنها یعنی ساختار بسته سیاسی همراه با فساد نهادینه شده در کشور ، مسئله جهت گیری اقتصادی و اجتماعی در دستور کار قرار نمی گیرد. طیف نیروهای خواهان مطالبات دموکراتیک در کشور بسیار گسترده تر از طیف نیروهایی است که خواهان عدالت اجتماعی و دارای جهت گیری ضد نئولیبرالی هستند. معنی این سخن آن نیست که کمونیستها باید بر عدالت اجتماعی و مبارزه با سرمایه داری نئولیبرال تاکید نکنند. اما معنایش این هم نخواهد بود که پتانسیل های دموکراتیک غیر سوسیالیستی موجود در جامعه را نبینند. آیا نامه مردم همه وقت و انرژی خود را صرف گفتگو در مورد آقای تاجزاده و هدایت امثال تاجزاده ها کرده است؟ یا موضع گیری ها و مقالات دیگری هم دارد که بر عدالت اجتماعی و مبارزه با نئولیبرالیسم توجه دارد؟
نوشته اید: وظیفه
امروز حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، اجراي وظيفه اي است كه سرمقاله
اجراي آن را به نادرست از تاجزاده ها مي طلبد”. تصور نمی کنم برقراری یک دیالوگ با چهره ای مثل تاجزاده لزوما به معنای این باشد که ایشان قرار است که وظیفه حزب طبقه کارگر ایران را به انجام رسانند. مجموعه سیاست های حزب را باید در مجموعه مستندات و انتشارات و موضع گیری های حزب توده ایران دنبال نمود نه در یک مقاله و….و مجموعه برنامه های و سیاست های اعلام شده حزب توده ایران چنین نتیجه گیری ای را بازتاب نمی دهد.
و نکته پایانی این که تنها درک واقعیت تضادهای اجتماعی و سیاسی گسترده و پیچیده و صف بندی نیروهای اجتماعی و سیاسی در کشور در یک چارچوب سیستم داینامیک و ارزیابی واقع بینانه از توان نیروهای چپ و بویژه حزب توده ایران می تواند به موضع گیری درست در ارتباط با رویدادهای سیاسی کشور کمک کند که به نظر می رسد برای برخی از دوستان خارج از کشور تا حدی با ابهام و دشواری همراه شده است.
با احترام و ارادت
مهربان
07/04/97
نامه هاتف به رفیق فرهاد
رفیق گرامی فرهاد عزیز
در ابتدا سلامت و شادابی شما را خواستارم که “فرصت” را کم ارزیابی می کنی .من طول عمری طولانی برای شما آرزومندم تا شاهد پیروزی خلق را در اغوش بگیرید.
اما بعد ، رفیق گرامی ، به قول رفیق آرش متاسفانه “خط کش های شما همیشه افساید هستند” ، و من واقعا گاهی از درک شما عاجز می مانم . مثلا با بازی قلم (در اینجا کیبورد) خیلی راحت به یکی از منطقی ترین و دیالکتیکی ترین نوشته های نامه مردم خط “بطلان” می کشید و بعد از ما می پرسید که آیا حق دارم از این سیاست “سست گام” ( به تعبیر شما) پیروی کنم ؟ من در جایگاهی نیستم که برای کسی تعیین تکلیف کنم . اما برداشت خود را که دقیقا خلاف دریافت شما قرار دارد اندکی توضیح می دهم. صد نفر از اصلاح طلبان نامه ای به آقای خاتمی نوشتند و ضمن انتقاد از وضع حال و گذشته اصلاح طلبان خواستار پیشگامی آقای خاتمی برای “اصلاح اصلاحات” شدند. (نویدنو این نامه را با عنوان امید به امامزاده ای که شفا نمی دهد ، همراه با مصاحبه آقای تاج زاده منتشر کرد.- نویدنو 953) نامه در داخل و خارج بازتاب های بسیاری داشت . در چرایی این بازتاب باید گفت که هنوز در ذهنیات افراد بسیاری از مردم جامعه ایران “اصلاح طلبی” و به تبع آن اصلاح طلبان جایگاه قابل توجهی دارند ( طبق اخرین نظر سنجی اصلاح طلبان نزدیک به 20 درصد آرا جامعه را دارند. آرایی که در تحولات اجتماعی خنثی نیستند و به هنگام می توانند در بر هم زدن توازن قوا ایفای نقش کنند) . حتی بخشی از نیروهای سوسیال دموکرات و چپ ایران نیز از مشی اصلاحی پشتیبانی و آن را ترویج می نمایند. برای نمونه بخش های مختلف فدایی ها ، حزب چپ ، وابستگان به ملی مذهبی ها ، نهضت آزادی ها و خرده گروه هایی مانند راه توده و….
دراین بلبشوی حاکم بر وضعیت ذهنی جامعه ایران آیا حزب طبقه کارگر چه وظیفه ای دارد ؟ ایا جز با مستند کردن ایجابی راه خود و مستند کردن سلبی راه دیگران ابزار دیگری در دست دارد ؟ با این رویکرد به بازخوانی دو نوشتاری که حزب در این رابطه منتشر کرده است می پردازم .
آغاز سرمقاله نامه مردم چنین است :” بحرانهایی عمیق در ابعادی گونهگون، از بیثبات شدن اقتصاد ملی، تشدید بی سابقه فقر و محرومیت مردم، و ادامۀ جو خشن سرکوب تا تخریب شدید محیط زیست، تمامی عرصههای کشور ما را فراگرفتهاند و آن را در معرض خطر دستاندازیهایی خطرناک از سوی دولت دستراستی و شبهفاشیستی دونالد ترامپ و متحدان منطقه ای آن قرار داده است. میتوان با صراحت گفت که مسببان اصلی فاجعه کنونی، یعنی کارگزاران “نظام” و در صدر آنان علی خامنهای و دولت “تدبیر و امید” نه تنها توانایی حل این بحرانها را ندارند بلکه تنها هدفشان در شرایط کنونی اتخاذ سیاست هایی است که به حفظ و تثبیت رژیم یاری رساند.“ (تاکید ها همه جا از من است )
مقاله در ادامه به نمونه به برخورد رژیم با کارگران معترض گروه ملی صنعتی فولاد اهواز می پردازد و می نویسد :” کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز، همچون دیگر زحمتکشان، تأمین امنیت شغلی، حفظ و ادامه کار این مرکز تولیدی مهم که در آن مشغول بهکارند، و همچنین دریافت دستمزدهای معوقهشان را خواستارند، اما جواب آنان از سوی “نظام” همیشه سرکوب بوده و چنان که مینماید، همچنان سرکوب خواهد بود. رژیم ولایی مصمم است هرنوع مبارزه سیاسی یا مدنی سازمانیافته با ماهیت صنفی یا آزادیخواهانه را نیز با مشت آهنین “نظام” سترون خود پاسخ داده و هر اعتراض مردمی را زیر کنترل درآورد و مهار کند. ” و پس از این توضیحات روشن مبتنی بر خواسته روشن کارگران و پاسخ روشن نظام ، به اصلاح طلبان می پردازد:”… درحالیکه کاملاً روشن است که مردم ما بهدلیل حاکمیت مطلق ولایت فقیه و جناحهای وابسته و سرسپرده به آن با اینچنین شرایطی در کشور مواجهاند، اما هنوز هم جریان اصلاحطلبی بهجای ارائه تحلیلهایی راستین و شفاف بهمنظور تأمل در وضعیت کنونی و واکاوی آن و توجه به ضرورت سازماندهی حرکتهایی مؤثر در متن جامعه برای انجام تغییرهایی واقعی، به فلسفهبافی سطحی و نامه نویسی بیفایده مشغولاند. بهطورمثال به نامه نویسی اخیر صد نفر از فعالان اصلاحطلب به محمد خاتمی دربارهٔ وضعیت وخیم جناح اصلاحطلبان میتوان اشاره کرد، نامهیی که بهباور ما نمونه روشنی از بنیاد های فکری اصلاح طلبان حکومتی و حرکتهایی نمادین و بیاثری اند،که بدون ارائه راهحل و اشاره به ریشه اصلی مشکلات، یعنی حاکمیت دیکتاتوری ولایت فقیه، و راههای برخورد کارآ به این مشکلات، فقط به توضیح واضحات اکتفا و شعار های بی محتوی در چارچوب “خیرخواهی” برای “حفظ نظام” اکتفا میکند. “
آیا با چه زبانی باید سترون بودن تلاش های اصلاح طلبانه و هدف آن را که ” حفظ نظام” است افشا نمود. نیرویی سیاسی در برابر معظلات عدیده اجتماعی بدون توجه به ریشه اصلی مشکلات یعنی “دیکتاتوری ولایت فقیه” چه باری از شانه مردم می تواند بردارد؟ وحزب در راستای توصیف و پیشبرد شعار استراتزیک خود (طرد ولایت فقیه) به چه زبان دیگری باید متوسل شود؟ آیا جز از راه افشا کردن ماهیت ها ، اهداف و خواسته نیروهای مدعی می توان توده ها را با ماهیت ان ها اشنا کرد؟
نامه مردم برای تاکید مجدد که چرا به این مقوله پرداخته است می نویسد :“ ورشکستگی نظری و عملی سران و نظریهپردازان جریان اصلاحطلبی چنان آشکار است که بهجای ارائه نظر و برنامهیی مشخص ( چرا که ادعا می کنند نیروی سیاسی هستند که برای حل مشکلات تلاش می کنند- من ) در مورد بهبود وضعیت بسیار وخیم کشور و شرایط دهشتناک زندگی زحمتکشان و ربط آنها با حاکمیت دیکتاتوری، در مقابل، برای خالی نبودن عریضه، به مقولهیی با نام “اصلاح اصلاحات” روی آوردهاند! اینان هنوز هم بدون توجه به واقعیتهای انکارناپذیر، از فراز برج عاجشان به مردم توصیه میکنند که با “نظام”، یعنی با حاکمیت مطلق ولایت فقیه، مدارا کنند و در غیر این صورت و ادامه دادن به مبارزه و اعتراض به وضع موجود، به وضعیتی بدتر مانند وضع سوریه، گرفتار شدن در چنبرهٔ جنگ داخلی یا سوریهای شدن ایران دچار خواهند شد.” ( یعنی برنامه ای جز بردن مردم به مسلخ ولایت فقیه ندارند- من) نامه مردم علت تحرک اصلاح طلبان را به درستی توضیح می دهد:” با تشدید بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور و درک ارزیابی منفی بخش های عمده ای از جامعه و مردم که دو دهه اخیر از اصلاح طلبان حکومتی حمایت کرده اند، ( تاکید بر ادعای شما – من ) ما برخی تغییر جهتها در گفتمانها را در میان برخی از اصلاح طلبان شاهدیم که اشاره به آن برای درک تحولاتی که در میان این بخش از نیروهای سیاسی-اجتماعی کشور در حال تکوین است ضروری است. ” ویکی از منادیان این تغییر جهت و گفتمان آقای تاج زاده است :” گفتمان اخیر مصطفی تاجزاده را میتوان برای کسب درک بهتری از وضعیت لایههای بالایی جناح اصلاحطلبان مورد ارزیابی قرار داد. تاجزاده یکی از تحلیلگران در بین اصلاحطلبان حکومتی است که هرچند نظرهای او مانند دیگر اصلاحطلبان حکومتی در بسیاری موارد با تأخیر، تناقضگویی و گریز از تائید جنبش مردمی بیان میشوند، اما در قیاس با دیگر نظریهپردازان، در مقاطعی واقعیتها را صریح تر بیان میکند. ” تاج زاده از ” تبیین ضرورت احترام بهحق انتخاب سبک زندگی تا تأمین حقوق زنان، از لزوم دفاع از تشکیل اتحادیه و سندیکای صنوف مختلف، بهویژه کارگران و کشاورزان تا اصلاح سیاست خارجی کشور و اینکه جهتگیری دیپلماسی کشور در خدمت رفاه میهن قرار گیرد” سخن می گوید و نامه مردم به درستی خاطر نشان می سازد که آقای تاج زاده کشف جدیدی نکرده است چرا که :” بدیهی است که موضوع ایجاد تشکلهای صنفی و مدنی و کار سیاسی در میان تودهها بهمنظور پیشبرد تغییرها چه از طریق رفرمهای عمیق یا با حرکتهای انقلابی همیشه و در همهجا شیوهیی جاافتاده و بسیار پراهمیت بوده است. این تجربه برای فعالان و نیروهای پیشرو تجربهیی کاملاً آزموده و تثبیتشده است و کشف جدیدی نیست. ” نامه مردم می افزاید:” تاج زاده و بسیاری از همفکران او همواره تنها به تغییر و رفرم از بالا- و حتی به تغییر رفتار و دیدگاه علی خامنهای- اصرار ورزیدهاند و به گرایش نولیبرالی برنامههای اقتصادی “نظام” و تبعات و تأثیر خانمانبرانداز آن در زندگی و معیشت زحمتکشان و اقتصاد ملی کوچکترین انتقادی نداشتهاند.” و البته منصفانه و واقع بینانه بخش دیگری از اصلاح طلبان را نیز یاد آوری می کند که :” بخش دیگری از اصلاحطلبان از چند سال گذشته به این سو حاضر نشدهاند در چارچوب حمایت از حسن روحانی در جریان اعتدالگرایی حل شوند و حتی به آن اعتراض کردهاند، ازاینروی بهوسیله گردانندگان و مبلغان کاروان “اعتدالگرایی- اصلاحطلبی” به حاشیه رانده شدهاند.” و در پایان معیار مشخصی را در برابر ادعاهای اصلاح طلبان و خواستاران اصلاح اصلاحات قرار می دهد :” به گمان ما ملاک اساسی عملکرد آنها در راستای حمایت از مبارزه مردم برای آزادی و عدالت اجتماعی و به عنوان نمونه محکوم کردن قاطع سرکوب اعتراض های کارگری و مردمی و به حمایت برخاستن و کمک به کارگران بازداشتشده و کارگران اعتصابی گروه ملی صنعتی فولاد اهواز و یا در حمایت از بازداشت شدگان تظاهرات دیماه ۹۶ است، و نه تغییرات فصلی در موضع گیری های سیاسی بنا به مقتضیات روز. ” وبا تکیه بر این واقعیت که اصلاح طلبان قادر به انجام این ملاک ها نخواهند شد علت آن را چنین توضیح می دهد :”مشکل اساسی جناح اصلاحطلبی و سبب بروز بحران در آن، وجود ساختار و خطمشیای است که تداوم آن اصلاحطلبان را به حاکمیت ولایت و رانتهای سیاسی و اقتصادی وابسته کرده است ” ازاینروی، ” تا زمانی که این پیوند بین ساختار اصلاحطلبان و دیکتاتوری حاکم برقرار است، نمیتوان جناح اصلاحطلبان و نظریهپردازان اصلی آن را در مقام آزادیخواهانی ثابتقدم ارزیابی کرد، زیرا در تحلیل نهایی، آنان با توسل به انواع تئوریسازی و توجیهگری و مصلحتگرایی باز هم رویکرد “اصلاحات” را زیر سایه حاکمیت ولایی تجویز خواهند کرد.”
نامه مردم در نوشتار دوم خود تحت عنوان انتشار نامهٔ فعالان سیاسی اصلاحطلب، و محک تجربهٔ مبارزه دوشادوش با جنبشهای اجتماعی در مورد خواسته هایی که اخیرا مطرح شده اند درست مانند شما ان را ناشی از رشد و تعمیق جنبش اعتراضی مردم ارزیابی می کندو ریا کاری ان ها را افشا می کند:” سخنان تاجزاده و فیاض مبنی بر اینکه باید نسبت به مطالبات مردم توجه بیشتر مبذول شود، سؤالهایی را پیش میکشد ازجمله اینکه: چرا این نحله فکری از این موضوعها غافل بوده است و چرا به آنها توجه نکرده است و چرا ضرورتی برای اقدام در مورد آنها در موقع خودش احساس نکرد و چرا ضرورت اقدام در مورد آنها در وضعیت فعلی برجسته شده است؟ از اظهارات نمایندگان نحلهٔ مماشاتطلب، باید بهاین نتیجه رسید که: مردم ما، آزادیها، تشکیل اتحادیه و سندیکا، توجه به حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و جزاینها، را در چندین ماه گذشته و بهدنبال آن درحال حاضر به طورجدی خواستار شدهاند و پیش از این چنین خواستهایی نداشتهاند، بنابراین، هماکنون وظیفهٔ اصلاحطلبان است که در این راستا بکوشند. این بدان معنی است که در طول تمامی این سالها هدف مردم مثلاً شرکت در انتخابات بهنفع این جناح یا آن جناح بوده و موضوع آزادیها و حقوقشان برایشان مهم نبوده و خواستار شدن آنها را ضرورتی ندانستهاند. البته اگر بخواهیم این اظهارات را واقعبینانه ارزیابی کنیم به این نتیجه میرسیم که این نحله فکری، ضمن آگاهی از خواستهای مردم، این خواستها را همیشه بر آستان “تعامل” برای “حفظ نظام” ذبح کردهاند و اکنون که امواج تلاطم اجتماعی بالا گرفته و شدت یافته است، برای عقب نماندن از تحولات جاری، به سازی میرقصند که خوشایند اکثریت باشد. ” مقاله نویس نامه مردم برای آن که هر گونه اتهام زنی و دادن نسبت های نا روا را در اذهان خواننده از خود دور کند معیاری عملی پیش پای اصلاح طلبان مدعی اصلاح اصلاحات می گذرد :” خطر کنید! هماکنون عدهٔ زیادی از فعالان مدنی در زندان یا زیر فشارهای امنیتیاند، دانشجویان همچنان سرکوب میشوند، زنان در تنگناهای بسیار گرفتارند و دهها مورد دیگر از این گونه بیعدالتیها در جریاناند که همگان از آن اطلاع دارند. اصلاحطلبان حکومتی چنانچه دراینباره صادق هستند، این گوی و این میدان. مثلاً برای آزادی نسرین ستوده اقدام کنند. دوران اظهارات دهانپُرکن مدت زیادی است که با واکنش مثبت نیروهای اجتماعی مواجه نمیشود. ”
رفیق گرامی
شرمنده که سخن به درازا کشید .فقط خواستم عیار واقعی مقاله ای را که به نظر شما سیاستی “سست گام” و باژگونه آمده است نشان بدهم . این نوشتار بر برنامه ، شعارها و تاکتیک ها و استراتژی حزب منطبق است و از طریق همین مقاله به دیگر نامه هایی هم که این روز ها تعداد ان ها بسیار افزون شده است پاسخ می دهد که :” در چنین نظام سیاسی، خواست و شعارهایی همچون “انتخابات آزاد”، “رفراندوم” و استقرار “حاکمیت قانون” نه تنها هیچ پشتوانه واقع بینانه و عملی ندارند بلکه در انتها خاک پاشیدن در چشم تودها و به انحراف بردن جنبش اجتماعی ای است که در اساس خواهان تغییرات بنیادین در جامعه، به سمت استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت شان است. ”
شما بسیار بر “اقتصاد سیاسی ملی و دموکراتیک” تکیه می کنید و آن را در راس تمام فعالیت ها قرار می دهید . این امر با ایراد بزرگی مواجه است که آن را به امری “بیهوده” و اصراری “نابجا” تبدیل می کند. اولا تعریفی که از آن ارائه می دهید گنگ و نا رسا است “اقتصاد سیاسی که نه سرمایه داری و نه سوسیالیستی” . اما اقتصاد سیاسی این مرحله از نظر حزب رویکرد ها و راهکارهایی است که عمده ترین گرایش این رویکرد ها و راهکار سمت گیری مردمی ان ها است . مثلا آزادی تشکل های صنفی ، سیاسی و مدنی از رویکردهای همین اقتصاد سیاسی است . کنار گذاشتن برنامه های نئو لیبرالی ، ملی کردن تجارت خارجی ، قطع دست رانت خواران ، ایجاد شفافیت اقتصادی ، فرصت دادن به نظارت مدنی ، ایجاد شرایط مساعد برای تولید ملی ، توجه به حقوق زحمتکشان ، توجه به تامین نیازهای عام اجتماعی و… همه این ها بخش هایی از رویکرد ها و راهکار های اقتصاد سیاسی ملی – دموکراتیک هستند. اما می دانیم که هر اقتصاد سیاسی “مجری” خاص خود را می طلبد. امروز با سطح جنبشی که داریم – من این وضع را وضع انقلابی ارزیابی نمی کنم بلکه وضعیت فروپاشی می دانم- کدام نیرو و کدام طبقات باید مجری این اقتصاد سیاسی باشند؟ با چه سازمانی؟ کدام قدرت اجتماعی؟ با چه توازن نیرویی؟ در شرایطی که به قول مقاله ای که از آن سخن می گفتیم ” اعتراض فزاینده طبقهها و لایههای مختلف زحمتکشان به این وضعیت و به ظلم شدید دستگاه های حاکمه و بیعدالتی اقتصادی، بهروال معمول، با چوب و چماق و تکفیر و سرکوب خشن و خونین مواجه میشود.” با چه نیرویی می خواهید این اقتصاد سیاسی را – که به درستی در برنامه حزب توده ایران بازتاب یافته است – به اجرا بگذارید ؟ در شرایطی که شرایط ذهنی جامعه آماده پیروی از مبتذل ترین شعارهای مطرح شده از سوی نیروهایی ارتجاعی همانند خود رژیم است ، صرف تکیه یک سویه بر ترویج این اقتصاد سیاسی – که در دیدگاه شما وجه مالکیتی ان برجسته است – آیا نیروی ما را در توجه به اصلی ترین آماج های روز جامعه به بیراه نخواهد برد؟ هنوز در شرایطی که مدعیان “توده ای” مانند راه توده و عدالت و 10 مهر و چپ هایی مانند حزب چپ و دیگر فدایی ها دنبال اقتصاد نئو لیبرالی و احمدی نژادی هستند ، – که ظاهرا جز پیشتازان ذهنی جامعه ما هستند- و هنوز که بخش بزرگی از جامعه روشنفکری ما اسیر توهمات نئو لیبرالی و برنامه تعدیل اقتصادیند ، آیا طرح یک سویه اقتصاد سیاسی منجر به انزوای شما و ما نخواهد شد ؟ (اگر چه حزب تقریبا در تمام شماره های نامه مردم موضوعی در ارتباط با این رویکرد ها و راهکارها و ضرورت اجرای آن دارد)
اجازه بده نمونه ای را ذکر کنم . رفقای حزب کمونیست ترکیه فراتر از اقتصاد سیاسی ملی – دموکراتیک مستقیما سوسیالیسم را مطرح می کنند . اخیرا در پیشا انتخاباتی که قرار بود در سطح پارلمان و ریاست جمهوری انجام گیرد که روز یکشنبه 24 ژوئن انجام شد) با پلتفرم ” این نظم اجتماعی باید تغییر کند” تبلیغات وسیعی به عمل آوردند. آزادانه (برخلاف ما و حزب ما ) میتینگ ها و همایش های چند صد هزار نفری بر گزار کردند . برنامه ای 19 ماده ای را در میان گذاشتند.اعلام کردند برای ریاست جمهوری رای سفید خواهند داد و چون از شرکت در پارلمان منع شده بودند 17 نامزد مستقل معرفی کردند. با هیچ یک از احزاب چپ و راست ائتلاف و اتحادی تشکیل ندادندو…در مجموع برنامه ای طبقاتی و کاملا سوسیالیستی را پیش بردند. گمان می کنید میزان موفقیت این رفقا چقدر بود؟ حتی می دانم بخشی از رفقای خود کمونیست ها به حزب دموکراتیک خلق های دمیرتاش رای دادند. تاسف آور است . نیست ؟ سکتاریسم ، فراتر رفتن نجومی از شرایط ذهنی جامعه و… عواقبی چنین خواهد داشت .این تجربه را در یونان هم می توان به داوری گرفت و عکس ان را در پرتقال هم . حزب ما نشان می دهد که به مسئولیت تاریخی خود کاملا آگاه و مسلط است . علت این که هیچ کس جز مشتی افراد مسئله دار به کارزار “فضای دموکراتیک شما” نمی پیوندند همین است . رفقای حزبی به راحتی آن را “نق زدن” ، “ایراد بنی اسرائیلی”،” سد راه حرکت طبیعی حزب” و در نهایت حرکتی ” ضد حزبی” ارزیابی می کنند. پرداختن به کارزار شما را ” وقت کشی” درگیر ” وراجی های کسالت آور شدن” ، ” تازاندن انقلاب ” و در نهایت مانعی برای حرکت در راستای اجرای وظایف برنامه ای و هدف های حزبی خود ارزیابی می کنند. برخی حتی کار شما را نوعی “اپورتونیسم چپ ” قلمداد می کنند که در شرایط کنونی آب به اسیاب ” راست” می ریزد .چرا ؟ به خاطر تراشیدن تردید ، دادن بهانه به توده ای ستیزان ، دامن زدن به وجود “تفرقه” در سازمان حزب ، و…
متاسفانه قصه دراز است و من دراز ترش نمی کنم. به باور من حزب در پخته ترین وضعیت تاریخی خود قرار دارد که راهنمای حرکت آن خرد جمعی ، صبوری انقلابی و خوش بینی تاریخی به روند تحولات در فضایی دشمن کام است . شما مختارید از هر کسی که می خواهید – از جمله من – رنجیده خاطر شوید . من بارها گفته ام حقیقت را بیش از سقراط دوست دارم .
با آرزوی سلامتی بیشتر
هاتف
970408
نامه رفیق فرهاد به رفقا مهربان و هاتف
رفقاي عزيز هاتف و مهربان روزبخير و تشكر بسيار براي دو نامه شما.
رفقاي گرامي، با اجازه ي شما، به دو نامه ي روشنگرانه ي شما كه كمك بزرگي براي بحث مشخص و هدفمندي آن است، در يك نامه پاسخ مي دهم، زيرا موضوع هر دو كه موضوع بحث ميان ماست نيز يكي است.
موضوع بحث درباره ي برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران است. بر سر اين نكته كه حزب از استقلال سياست طبقاتي خود جانبداري و پيروي مي كند، ميان ما به طور شفاف توافق است.
هر دو نامه اين موضع را انتقال مي دهند كه گويا من مساله ي وظيفه ي دمكراتيك- اتحادي حزب را منكرم و آن را نادرست ارزيابي مي كنم و گويا مي خواهم سياست حزب را با چپ روي، بسان سياست حزب كمونيست تركيه و يونان، محدود به مبارزه ي سوسياليستي بكنم. امري كه به معناي نفي وحدت ديالكتيكي ميان دو بخش برنامه كارگري حزب مي بوده است.
رفقا چنين نيست. من مبارزه ي دمكراتيك- اتحادي حزب را ضروري مي دانم و با استدلال هاي شما در اين زمينه موافقم و آن ها را مورد تاييد قرار مي دهم. براي نمونه، مي دانم كه موضع بسياري از رفقاي توده اي در ايران، آن طور كه شما هم خاطرنشان ساخته ايد، موضعي متمايل به مبارزه ي دمكراتيك و دوري از طرح موضع سوسياليستي حزب است. امري كه از علل عيني كه برشمرده ايد برخوردار است. موضعي كه با توجه به حركت هاي قهقرايي در سطح جهاني قابل درك است. بايد چنين گرايش به راست را نزد اين رفقا، يكي از علل پذيرش مواضع راست روانه و دنباله روانه ي جريان هاي انحرافي از قبيل ”راه توده“ توسط بسياري از آن ها ارزيابي نمود.
بر اين پايه است كه من مبارزه ي روشنگرانه- ترويجي را در دو مقاله ي اخير نامه مردم كه رفيق عزير هاتف با زحمت زياد براي تفهيم من باز نمود، درست مي دانم و مورد تاييد قرار مي دهم. آن ها را اما هنوز در توده اي ها بازانتشار نداده ام، زيرا هر دو مقاله نتوانسته، و بايد با توجه به توضيح هاي شما اضافه كرد، آگاهانه نخواسته، راه خروج از تضادي را نشان دهند كه اصلاح طلبان و ديگران دست بگيربان آنند. يعني راه حل تضادي را كه مقاله ميان سخنان آن ها براي «اصلاح اصلاحات» و هم زمان تن دادن به «حفظ نظام» تشخيص داده است، با صراحت مطرح نمي سازد (متاسفانه با صراحت نه، كه بسيار با دست انداز مطرح ساخته است). اضافه كنم كه من با مضمون همه ي بخش هايي كه رفيق هاتف از مقاله ها نقل كرده است را مورد تاييد قرار مي دهم. موضع انتقادي از اين نقطه آغاز مي شود.
راه حلي كه حزب توده ايران پيشنهاد مي كند، تنها گذار از ديكتاتوري نيست. ديكتاتوري ابزار اعمال اقتصاد سياسي در خدمت اقتصاد سرمايه داري وابسته در ايران است. سياست اقتصادي اي كه بحران ژرف يابنده را باعث شده است. حل تضاد در سخنان اصلاح طلبان دولتي و پيرامون آن، كه بيان حل تضاد عيني در جامعه كنوني ايران است، تنها با گذار از از ديكتاتوري غيرقابل حل است. بايد دورنماي ضروري اقتصادي- اجتماعي براي حل آن را مطرح و ضرورت پايبندي به آن را توضيح داد و قابل شناخت ساخت، تا انديشه ي راست گرانه نزد اصلاح طلبان منفرد و نزد رفقاي توده اي به سوي عمل به وظيفه ي ديگر در برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران، به سوي مبارزه ي سوسياليستي جلب شود.
كمبود مقاله، طرح نكردن شفاف و صريح برنامه حزب است در صفحه دوم نامه ي رفيق هاتف، آنجا كه تمايل گروهاي اصلاح طلبان و راه توده و … را برمي شمرد.
نارسايي مقاله مي توانست در اين مقاله و در اين سطر با اضافه نمودن سطر يا پاراگرافي تكميل و تدقيق گردد. براي نمونه مي توانست ذكر شود: حزب توده ايران نيز خواهان اصلاحات است و از آن دفاع مي كند و آماده ي همكاري براي تحقق بخشيدن به آن ها با ديگر مبارزان است. ولي برخلاف اين جريان ها داراي برنامه اصلاحات «بنيادين» است كه در آن گذار از ديكتاتوري و اعمال سياست اقتصاد ملي- مردمي و ضد امپرياليستي به مثابه دو جز جدايي ناپذير تثبيت شده است. سياستي كه …، كه همان طور كه رفيق هاتف در نامه هاي من مورد نقد قرار مي دهد، نبايد مبهم باشد. بايد آن را با شفافيت و وسعت به بحث گذاشت. بايد سرشت انقلابي آن را براي تغييرات «بنيادين» كه حزب ما خواستار آن است نشان داد، تا تفاوت آن با پيشنهادهاي پوزيتيويستي جريان هاي ديگر، و نظريه پردازان متفاوت براي توده ها قابل دريافت باشد. در اين زمينه با رفيق هاتف هم راه هستم كه بايد بسيار كوشيد.
رفيق هاتف عزيز اگر لطف كرده و بكوشد، سرشت پيشنهادهايي را كه براي تغييرات اقتصادي ذكر مي كند مورد بررسي انتقادي قرار دهد و تعيين كند، قادر خواهد شد سرشت پوزيتويستي آن ها را به طور مستدل نفي كند. آن وقت ما به اهرمي دست خواهيم يافت، كه به كمك آن از تغييرات بوژوا- دمكراتيك فراتر بيانديشيم و حركت كنيم. لزوم اين نكته در نامه رفيق عزيز مهربان خاطرنشان شده است و نياز به تكرار ندارد. مرحله انقلاب ملي- دمكراتيك تنها با جهت گيري به سوي اقتصاد سياسي فراتر از اقتصاد سياسي بورژوا- دمكراتيك محقق خواهد شد. جهت گيري سوسياليستي! بايد براي ايجاد شدن هژموني اين ارزيابي رزميد، «نبرد در سنگر» گرامشي داراي چنين برداشتي است.
درك وحدت مبارزه براي دو وظيفه ي دمكراتيك و سوسياليستي كه در مصوبه «پيوند» ميان مبارزه ي صنفي و سياسي در ششمين كنگره تثبيت شده است و اكنون تاجزارده ها لنگان آن را مورد تاييد قرار مي دهند، گام بزرگ و دستاورد بزرگ ششمين كنگره ي حزب است. به آن دست يافته ايم. ايستادن بر روي آن، بي توجهي و عقب افتادن از نبرد واقعي- ماترياليستي- انقلابي زحمتكشان است كه در اعتراض و اعتصاب هاي خود خواستار بازگرداندن ثروت هاي خصوصي سازي شده هستند.
ناگفته نماند، تا چه حد اذعان تاجزاده ها ابزار مهندسي مبارزات توده ها است و نه اعتقاد واقعي آن ها، روشن نيست. با توجه به اشاره ي پراهميتي كه در دو مقاله، به ويژه در مقاله ي در ارتباط با نامه صد نفر در نامه مردم انتشار يافته،
تا آن هنگام كه اين خواست با خواست حذف اصل ولايت فقيه و پايان بخشيدن به سلطه ي شوراي نگهبان و آزادي زندانيان سياسي و آزادي مبارزه ي صنفي و احزاب و در راس آن حزب توده ايران همراه نباشد، بايد آن را ابزار مهندسي مبارزات مردم ارزيابي نمود و با چنين فشار روشنگراني- تبليغي تصحيح و تدقيق آن را خواستار شد.
رفيق عزيز مهربان، با نظر شما درباره ي «جهت گيري سوسياليستي انقلاب ملي- دمكراتيك» كاملا موافق و هم نوا هستم. من هم مانند شما ترديد ندارم كه اگر اين جهت گيري وجود نداشته باشد، انقلاب به مرحله «بورژوا دمكراتيك» باز مي گردد. بازگشتي كه از اين رو به ويژه در ايران فاجعه برانگيز است، زيرا چاره اي جز تداوم اجراي سياست نئوليبرال امپرياليستي ندارد و چنين تداومي بدون اِعمال ديكتاتوري ولايي و يا نوع سكولار آن ممكن نيست. از اين رو نمي توان دل به شرايط حاكم حتي در يونان يا پرتغال بست. شرايط در پرتغال باز هم دورتر از شرايط در ايران است. در ايران بايد شرايط مصر كنوني را انتظار داشت، حتي نه شرايط در تونس را. به حدث و گمان رو نياوريم.
درست با توجه به آن كه «طيف نيروهاي خواهان مطالبات دمكراتيك در كشور بسيار گسترده تر از طيف نيروهايي است كه خواهان عدالت اجتماعي و داراي جهت گيري ضد نئوليبرالي هستند»، ضرورت مبارزه براي جهت گيري سوسياليستي، مبارزه براي تغيير، پراهميت تر و حياتي تر مي شود. در اين زمينه كم كاري قابل فهم شديدي در فعاليت سال هاي اخير حزب وجود دارد. بايد به طور هدفمند در اين زمينه برنامه ريزي نمود و دست به كار شد. تا ديروز رفقايي از قبيل سپيداري حتي منكر مرحله گذار به سوسياليسم هم بودند.
به نظر من مبارزه براي جهت گيري سوسياليستي تغييرات بنيادين با شعار دفاع از مالكيت عمومي و مردم و ملي به پوشش ضروري دست مي يابد.
خواست برگرداندن ثروت هاي عمومي به مردم و سلب مالكيت از خصوصي سازي ها، فشار تبليغاتي پراهميتي خواهد بود براي راندن راست به چپ و مهم تر از آن، براي تجهيز و سازماندهي زحمتكشان و مبارزه ي توده هاي مردم. تنها با خواست براي پايان بخشيدن به سياست نئوليبرال و بازگرداندن ثروت هاي خصوصي سازي شده مي توان جريان هاي راست و مدعيان ضد توده اي را به انزوا كشاند.
در غير اين صورت سياست مستقل طبقاتي حزب ما با خطري روبرو مي گردد كه رفيق عزيز هاتف با «نواختن ساز اكثريت» مشخص كرده است. از اين طريق حزب ما با خطر از دست دادن سيماي ترقي خواهانه روبرو خواهد شد و سياست دنباله روانه اي را پيشه خواهد كرد كه در دو نامه ذكر شده اند. آن وقت فاصله ي چنداني با جريان هاي انحرافي ديگر باقي نخواهد ماند.
البته باید تاکید شود که حزب توده ی ایران هنوز چپ ترین و انقلابی ترین نیروی سیاسی در ایران است و خدشه دار کردن اعتبار حزب در جامعه به هیچ وجه به سود منافع طبقه کارگر و جنبش آزادی خواهی نیست.
رفقا من دچار اين خوش باوري نيستم كه با طرح برنامه حداقل كارگري حزب به عنوان برنامه عاجل براي اين مرحله از نبرد طبقاتي در ايران، حزب ما به آساني توده ها را به سوي خود جلب خواهد نمود و هژموني تغييرات انقلابي را به دست خواهد گرفت. اتخاذ چنين برنامه اي، به سخن ديگر زنده كردن اين برنامه انقلابي در مبارزه ي ترويجي- روشنگرانه و تبليغي حزب توده ايران، به هيچ وجه پايان خط مبارزه نيست كه تازه آغاز آن است. اما آغازي است كه برپايه استقلال موضع خود، از همه ي جريان هاي راست و انحرافات چپ جدا و برجسته خواهد شد، شفاف تر قابل شناخت براي زحمتكشان و توده ها مي گردد و قادر مي شود نقش تعيين كننده ي خود را در مبارزات پيش رو ايفا سازد. نقشي كه مي تواند و بايد با سازش هاي ميان راه با مبارزان ديگر هم راه و هم سو گردد. در عين حال گذار از سرشت پوزيتويستي مواضع ديگران، مي تواند ويژه گي سرشت ماركسيستي- توده اي خود را با برنامه حداقل كارگري براي «سمت گيري مردمي» حفظ كند. مضمون «سمت گيري مردمي» از ابهام خارج مي شود، مضموني مشخص مي يابد. خواست هايي كه رفيق هاتف ذكر كرده است را مي توان نزد بسياري از جريان ها نيز يافت، ازجمله نزد حزب جديد چپ.
بدون ترديد، بدون طرح برنامه حداقل كارگري با دو عنصر دمكراتيك و سوسياليستي، حزب ما قادر به انجام وظايف پيش رو نخواهد شد. فاصله رشد عنصر ذهني و شرايط عيني به طور مثبت تغيير نخواهد كرد. جريان هاي اصلاح طلب و ديگر جريان هاي انحرافي و چه بسا با حسن نيت از سرگرداني خارج نخواهند شد. به اين امر من يقين دارم.
عمده به نظر مي رسد اين نكته باشد كه بدون طرح مشخص خواست هايي كه گذار از نظام سرمايه داري وابسته را ممكن مي سازد، بحث در جامعه به سطحي ارتقا نخواهد يافت كه راست را منزوي كند و با تجهيز و سازماندهي توده هاي زحمتكش گذار انقلابي را براي تحقق بخشيدن به تغييرات «بنيادين» تدارك ببيند. چنين مبارزه ي مداوم ترويجي- تبليغي اهرم انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر است، كه فراموش نكنيم، از تجربه و آگاهي چشم گيري برخوردار است!
علاوه براین، بدون طرح برنامه ی حداقل کارگری از طرف حزب، توده ها نمی توانند میان روشنگری ما و «طیف نیروهای خواهان مطالبات دمکراتیک در کشور» تفاوت قایل شوند.تا آنجا که مبارزات دمکراتیک در کشور حرکت می کند، ما با خیلی از نیروها هم جهت و هم گام هستیم. ولی طرح برنامه حداقل كارگري با جهت گيري ضدسرمایه داری- ضد نئوليبرالي مهر و نشان ما در جنبش است. مهر و نشانی که ما را از دیگران جدا و شناخت ما را برای توده ها آسان می سازد.
رفقاي عزيز، يافتن راه عملي براي توسعه و تدقيق مبارزه ي روشنگرانه- ترويجي و تبليغي حزب توده ايران وظيفه ي عاجل و مبرم است. نمي دانم آيا اجازه ي انتقال بحث ميان خودمان را به دبيرخانه حزب دارم؟ نمي دانم آيا اين رفقا به اين بحث ها وقعي خواهند گذارد. اما اگر شما اجازه مي دهيد، آن ها نامه ها را ارسال كنم و يا بكنيد.
به نظر من بحث مشخص با رفقاي مسئول قادر خواهد بود در تحكيم وحدت نظري و سنگ پايه مبارزاتي حزب ما كمك باشد. لطفا كمك كنيد چنين گفت و شنفتي با آن ها نيز ممكن گردد.
اضافه كنم كه اين ارزيابي احتمالا درست است كه كوشش مي شود، خدايي را از تنگنايي خارج سازند كه به دنبال فعاليت روشنگرانه ي ما فرو رفته است، و براي او سالن پذيري ايجاد كنند. تكيه بر برنامه مستقل طبقاتي و برنامه حداقل كارگري حزب، به ويژه جدا سازي وحدت نظري از وحدت سازماني كه تنها از طريق پركردن آنكت و گزارش از زندگي مبارزاتي تحقق مي يابد، باد بادبان چنين برنامه اي بر باد رفت. مبارزه عليه مواضع انحرافي بايد اما كماكان ادامه داشته باشد.
مبارزه با انحراف راست و چپ، ازجمله اپورتونيسم چپ، تكيه بر سياست مستقل حزب و برنامه حداقل كارگري آن است كه بايد با توضيح و شكافتن برنامه جايگزين شفاف براي دورنماي آينده دنبال گردد.
دستتان را مي فشارم
فرهاد
۸ تیر ۱۳۹۷ ۲۹ ژوپن ۲۰۱۸
از نامه ها و بحث های جدی شما سه رفیق فرهاد، هاتف و مهربان در باره سیاست های حزب لذت برده ام. با هاتف در جایی که می گوید نوشته های “توده ای ها” بر سیاست گذاری های مرتبط به اقتصاد ملی- دمکراتیک زیادی متمرکز شده است، موافقم، گرچه یک ضرورت است و به نظر من هم حزب و نامه ی مردم به اندازه کافی در این باره، بویژه در شماره های اخیرش به سیاست های مخرب اقتصاد نئولیبرالی انتقاد و محکوم کرده است. بنابر این، همان طور که خودم خیلی وقت پیش تاکید کردم و نیز رفیق هاتف هم در نوشته های بالا تاکید به حق می کند، بسیار حائز اهمیت و حیاتی است که حزب و تک تک توده ای های وفادار به حزب توده ایران سعی وافر بکنند تا شرایط ذهنی نیروهای زحمتکش و مزدبگیر یدی و فکری را مهیا کرده و به آموزش فکری آنها مبادرت جدی بورزند. این را در سفر کوتاه ام به ایران، به طور جد با تمام وجودم مشاهده و احساس کرده ام. در گفت و گوهای مختلفی که با اقشار مختلف جامعه ی امروز ایران داشته ام از راننده خودروهای شخصی بگیر تا دانش آموزان، دانشجویان و معلمان و کارگران.
با حفظ سیاست های بنیادین حزب طبقه کارگر، یعنی حزب توده ایران، باید عمیقا به نیازها و خواسته های به حق اقشار و قومیت های مختلف مردم ایران امروز توجه کرد، نه تماما آنچه که یک نظام صد در صد سوسیالیستی از ما طلب می کند. آنچه که ابتدا باید به آن توجه عمیق داشت این است که مردم ایران امروز، نه ایران فردا، نیاز ضروری به یک حکومت مترقی، دمکراتیک، ملی و سکولار دارند تا آنها را از بند گرفتاری های موجود و جاری ایران از جمله نبود آزادی، عدالت اجتماعی و نیز رهایی آنها از فقر و فساد و دزدی های نهادینه شده در تار و پود حاکمیت و دستگاه های دولتی و غیردولتی ایران است. برای تحقق این امر ضروری، باید دید چگونه می توان یک جبهه ی متحد بر ضد حاکمیت ولایی ایران تشکیل داد و باید کوشش بسیار زیاد و کشف کرد چگونه می توان اهداف مشترک و اصلی همه ی نیروها و احزاب و سازمان های مخالف این حاکمیت ولایی را در داخل و خارج ایران کشف و سپس آنها را به تشکیل چنین جبهه ی واحد ضد دیکتاتوری ولایتی ایران امروز تشویق کرد. هر گونه کوتاهی در این امر خطیر، خواسته یا ناخواسته ما را همراه این حکومت ولایی و نیز همراه امپریالیسم به رهبری نئوکان های کاخ سفید دیروز و امروز و فردا می کند، چرا که هر یک از این دو اهریمن داخل و خارج خواهان حفظ یا استقرار یک نوع حکومت غیردمکراتیک هستند. اولی خواهان حفظ قدرت فعلی و دیگری خواهان یک قدرت جدید و مطیع نظام سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا است. برای شروع ما مجبور به اتحاد حتی با جبهه ی ضد ولایت فقیه داخل ایران مانند قدیانی ها و با هر نیروی ضد ولایت فقیه و خواهان ایجاد یک نظام دمکراتیک واقعی و سکولار هستیم، چرا که بدون داشتن یک نظام دمکراتیک و ملی که خواهان حفظ تمامیت ارضی و نقشه جغرافیایی ایران امروز است، نمی توان به استقرار یک نظام سوسیالیستی آینده دست یافت.
کشور ما در شرایط بسیار فاجعه باری در سطح منطقه ای و جهانی قرار دارد و آن دخالت مستقیم نظامی ( که در حال حاضر کمی بعید به نظر میآید) یا غیرمستقیم کشورهای خارجی در ایجاد یک نظام غیردمکراتیک دیگر در ایران است و این را به وضوح می توان در سیاست ها و عملکردهای نئوکان های دیروز و امروز و فردای کاخ سفید دید، چرا که حاکمیت ولایی ایران نمی خواهد و نمی تواند مطیع آمریکا و متحدان جهانی و منطقه ای باشد چرا که با اطاعت محض دیگر نظامی به نظام ولایتی فقهی در ایران نخواهد بود.
راه نجات کشورمان نه تسلیم به امپریالیسم به رهبری آمریکاست و نه ادامه ی روند اکنونی همین حاکمیت ولایی و فقهی قرون وسطایی. این تفکر را باید با سرعت هرچه تمامتر به جامعه ی ایران امروز تزریق کرد، وگرنه ما به نقطه ای ممکن است برسیم که غالب مردم راه نجات خویش از این برزخ را دخالت کشورهای خارجی بدانند. باید به راه سوم که همان اتحاد همه نیروهای ضد حکومت ولایتی فقهی و خواهان یک حکومت کاملا دمکراتیک و سکولار اندیشید و همه آنها را در جبهه ای متحد گرد هم آورد وگرنه باید شاهد آن باشیم که مردم به اسقبال هر حکومتی غیردمکراتیک و مطیع نظام سرمایه داری ای بروند که امپریالیسم می خواهد چه از طریق دخالت نظامی و چه از طریق دخالت سیاسی و اقتصادی برای مردم ایران به ارمغان بیاورد. جامعه ی ایران امروز بسیار شبیه یکی دو سال قبل از حمله آمریکا و متحدانش به عراق است که ارزش پول ملی اش چنان سقوط کرده بود که برای خرید یک ماشین قراضه باید یکی دو کیسه پر از اسکناس پرداخت می شد و نیز فقر و گرسنگی و نبود داروهای ضروری ناشی از تحریم های فلج کننده آمریکا و تمامی متحدان جهانی اش به چنان اندازه ای رسید که کودکان و سالمندان زیادی را به کام مرگ کشاند. این گونه بود که وقتی سربازان آمریکایی به خاک عراق پا گذاشتند، گاه مردم عراق از سر استیصال حاصل از وضعیت سیاسی و اقتصادی اسفناک به رهبری صدام حسین و ناتوانی در به زیر کشیدنش با دستان خود، روی لوله های تفنگ سربازان آمریکایی گل سرخ می گذاشتند، از این روست که مردم یا افرادی از میان مردم معترض ایران شعارهایی سر می دهند که باب طبع من و شما نیست. مقصر این وسط تنها خود حکومت ظالم ایران و حتی حکومت های خارجی نیستند. یکی از مقصران اصلی، پراکندگی و تفرقه بین همه نیروهای سیاسی داخل و خارج هستند که به دلایل پوچ و بی معنی و گاه خودخواهانه حاضر به اتحاد برای به زیر کشیدن این حکومت ولایی نیستند. پس چگونه می توان انتظار داشت که اعتراضات مردم شکل سراسری ی به خود بگیرد وقتی معترضان و اعتصاب کنندگان عملا بدون پشتیبان سیاسی هستند و هر روز شاهد دعواهای سیاسی بین سازمان ها و احزاب سیاسی سابق و امروز ایران هستند؟ مردم این پراکندگی و این دعواهای زرگری را چگونه برای خود معنی کنند، جز این که این طور آن را تعبیر کنند که “وقتی این نیروها حاضر به اتحاد نیستند، پس روزی که به قدرت سیاسی برسند به یک نوع نظام دیکتاتوری دیگر بدل خواهند شد”. این گونه است که مردم به نیروهای متفرق سیاسی داخل و خارج ایران دل نمی بندند. این گونه است که اعتراضات و اعتصابات سراسری نمی شود چرا که ۱) هیچ نیروی سیاسی در داخل ایران نیست تا آنها را به هم پیوند دهد؛ ۲) سرکوب از سوی حاکمیت شکل جدید و پیچیدهتری به خود می گیرد؛ ۳) مبارزه سیاسی در دوران سرکوب و اختناق را بلد نیستند ( مثلا مبارزه علنی و مخفی) و ۴) هم تحت بمباران تبلیغاتی غرب هستند و و غیره. این وسط به نوعی گیج و منگ باقی مانده اند و خود و سرنوشت خود و فرزندان خود و ایران را به نیروی ای سپرده اند که هیچ وجود خارجی یا ندارد و اگر هم دارد آن نیرو بی شک دشمن بعدی تار و پود باقی مانده از ثروت ها و محیط زیست شان خواهد بود.
باید به راه درست فکر و عمل کرد. نشستن و بحث های سیاسی و نظری فردی و متمرکز شدن به نقاط ضعف کوچ و بزرگ میان خود در وبسایت ها و رسانه های اجتماعی مختلف مانند فیسبوک هرگز مشکلی را حل نخواهد کرد. باید به فکر تشکیل فعالیت های سیاسی علنی و مخفی گروهی در خود داخل ایران بود تا بتوان در وقت ضرور خودنمایی کنند و در پیوند اعتراضات و اعتصابات پراکنده در ایران به طور جد و بی وقفه تلاش فکری و عملی کرد.
ضمن تقدیر و تشکر از رفقا هاتف، مهربان و فرهاد، و نیز دیگر رفقای دیگر در این وبسایت یا وبسایت های دیگر به طور جد خواهش می شود تا برای تشکیل جبه متحد ضد دیکتاتوری با حداقل مشترکات خود، شروع فعالیت های نظری و عملی برای بهبود شرایط ذهنی معترضین و اعتصابیون ایرانی و پیوند اعتراضات و اعتصابات پراگنده تلاش مضاعف بکنند. این تنها کاری است که شما می توانید برای برآورده کردن نیازهای مردم زحمتکش فکری و یدی ایران انجام دهید.
به امید تشکیل جبهه متحد ضد دیکتاتوری و استقرار حکومتی مترقی، دمکراتیک و سکولار در ایران که آرزوی اکثریت مردم ایران امروز برای ایجاد عدالت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برای همگان است.
دست تان را می فشارم
احسان