مقاله شماره ۲۵/۲۶ مهر ۱۳۹۸ ۱۷ اکتبر ۲۰۱۹
رفیق عزیزی توجه من را به مقالهای در نویدنو جلب نمود که متأسفانه و با شرمندگی آن را نخوانده بودم، و در پی یار در گشت و گدار سرگردان!
منظورم مقالهای است که نویدنو در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۹۷ انتشار داده است با عنوان گفت و گویی در مبارزه مشترک و سویه های دموکراتیک و سوسیالیستی آن (www.rahman-hatefi.net/navidenou-977-97-362-970918.htm). نویسنده ی آن رفیق عزیز ش. ماهور است. رفیق ماهور با ظرافت اندیشه ی دیالکتیکی موضوع بحث میان تودهای ها را در مقاله نشان می دهند.
مضمون مقاله بررسی انتقادی است از مقاله انتشار یافته در تودهای ها با عنوان آیا حزب توده ایران به مبارزه طبقاتی در ایران باور دارد؟ (https://tudehiha.org/fa/7847).
رفیق عزیز ش. ماهور در مقاله ی کنونی خود متأسفانه به پرسش ها و نکتههای مرکزی در مقاله ی تودهای ها نمی پردازد. سخنان ما از کنار یکدیگر می گذرد و نزدیکی نظر ایجاد نمی شود.
وظیفه ی این سطور تکرار توضیحات در مقاله ی پیش گفته نگارنده نیست. میتوان به آن مراجعه و نسبت به نکتهها حاضرالذهن شد. وظیفه ی این سطور بررسی انتقادی دو نکتهای است که رفیق عزیز در مقاله جدید به آن اشاره دارد. یکی نکته ای تشکیلاتی، و دیگری نکته ای نظری- سیاسی است.
از نکته تشکیلاتی شروع می کنم. رفیق عزیز ماهور می نویسند: «من شخصاً گمان میکنم شناسنامه و هویت هواداران حزبی برای فعالیت، برنامه ی مصوب فعلی است.»
رفیق ماهور که به درستی نگران یک پارچگی فعالیت تودهای ها است، سپس با اشاره به «سرعت روند حوادث و تغییرات شرایط جامعه»، و با هشیاری بر لزوم «بازبینی مجدد .. برنامه و هر سند دیگری» اشاره دارد. و خاطرنشان میسازد که «برنامه ی فعلی پیش از تصویب، بیش از دو سال در معرض دید و نظر تمام رفقا بوده ..» است.
سخنان شفاف و صریح این رفیق را میتوان به مفهوم کارکرد حزب توده ایران بر روی برنامه ی جدید درک نمود و از آن خشنود بود. من هم خشنودم. به ویژه از این رو خشنودم، زیرا بی تردید بدون جدل فکری بر سر مواضع، جدل فکری بر سر تضادها و تناقصات در نظرات نمیتوان مناسبترین دیالکتیک مبارزه ی لحظه ی تاریخی را یافت.
جدل فکری در درون حزب، میتواند در شرایطی از طریق ایجاد امکان بحث از راه دور و نوشتاری نیز عملی گردد. این شیوه میتواند در شرایط فعالیت مخفی ضروری و کمک باشد. ولی باید از ساختار مناسب برخوردار باشد. ابرازنظر رفقا باید در ارگان مربوطه انتشار یابد. مواضع متفاوت و حتی متضاد امکان تبلور بیابند و در برخورد با نظرهای دیگر تصحیح و تدقیق گردند. متأسفانه در شش سال پیش چنین شیوه ای به کار گرفته نشد. هیچ گاه به نوشتههای من و پیشنهاد ها پاسخی داده نشد و یا در جایی انعکاس نیافت. تودهای ها با یک صندوق پستی روبرو بودند که حتی دریافت نامه را هم اطلاع نداد.
اسلوب کار حزب توده ایران سنخیتی با شیوه ی بورژوازی ندارد که از انواع ٬٬شوراهای نگهبان٬٬ برای حفظ سیطره ی خود بهره میگیرد و یا انواع «فیلتر» ها را به خدمت می گیرد. اسلوب کارکرد حزب طبقه ی کارگر ایران توضیح و تفهیم مداوم سیاست خود و پاسخ فعال به پرسش ها است که با ایجاد ارتباط روحی- سازمانی با هواداران عملی می گردد. تجربه شخصی من در دیدارهای چند روز با رهبری حزب در تأیید ایجاد رابطه ی روحی- سازمانی است. آموزشهای این دوران همیشه در ذهن من زندهاست و کمک برای یافتن پاسخ برای بغرنجی ها جدید.
صندوق پست کور در حالی به کار گرفته شد که امکان دیدارها و بحثهای حتی علنی در خارج از کشور وجود دارد. این ابتکار نارساترین ابتکار در رابطه ی میان رهبری حزب توده ایران و هواداران است! امکان دیدار و گفت و شنفت های رودرو با اعضا و هواداران از اهمیت ویژه برای کار ترویجی و تبلیغی برخوردار است و نباید از آن صرفنظر نمود! ارتجاع حزب توده ایران را ٬٬غیرقانونی٬٬ اعلام میکند تا این روابط را محدود ساخته و ناممکن گرداند. بهره نگرفتن از امکان و ابتکارها ممکن برای ارتباط با هواداران، تن دادن غیرضرور به سیاست ارتجاع و دشمن طبقاتی است! بحثهای حضوری و زنده از ویژه گی روحی و کار جمعی برخوردار است. این سویه ی کار ترویجی بسیار پراهمیت است برای شناخت متقابل.
درباره ی اهمیت فلسفی و شناختی اسلوب کار و بحث درون حزبی در سطور زیر اشاره خواهد شد.
اصل سانترالیزم دمکراتیک از مضمونی فلسفی- شناختی برخوردار است که باید آن را شناخت و به آن پایبندیِ عملی نشان داد.
اصل سانترالیزم دمکراتیک آن هنگام سرشتی لنینی مییابد که شرایط وسیع ترین و همه جانبه ترین بحث درون حزبی را در شرایط تاریخی ایجاد و ممکن می سازد. یافتن مناسبترین و متناسبترین شکل برای کارکرد دمکراسی درون حزبی پشتوانه ی سانترالیزم معنوی است. این تنها راه ممکن ایجاد یک پارچگی کل حزب به عنوان یک ساختار و کارکرد مشترک است.
این ارزیابی یک شناخت فلسفی– شناختی است. تضادها در پدیده تنها زمانی کمک هستند برای رشد ترقی خواهانه ی پدیده، که امکان بروز بیابند. امکان بیابند با ارایه استدلال های خود، حرکت بغرنج روند شدن را در رشد پدیده نشان دهند، درستی آن را به اثبات برسانند و با عمل به نتایج به دست آمده از جدل میان تضادها و تقابل نظرها، راه حل ترقی خواهانه را به پیش ببرند.
آنجا که فضای خفقان و خطر برای سلامت و قبرستان پرسکوت برقرار است – مانند دوران استالین در اتحاد شوروی -، و کسی جسارت دم زدن ندارد؛ و یا آنجا که بحث درون حزبی میان مواضع متفاوت برقرار نیست، این اشتباه فلسفی– شناختی با فاجعههای بزرگ و کوچک همراه است.
رفیق گرامی محمد امیدوار که قریب به سی سال است سخنگوی حزب توده ایران است، چندی پیش در نامهای به من نوشت: شما که با نظرات من مخالفید، چرا میخواهید با من ملاقات کنید؟! بدین ترتیب این رفیق به عنوان بالاترین رفیق مسئول اذعان داشت که به ضرورت بحث میان نظرات مختلف باور ندارد. بحث درون حزبی، آنجا هم که اکنون انجام می شود، تنها میان موافقان یک نظر انجام می شود. از این طریق امکان رشد ترقی خواهانه روند تغییرات در حزب بسته می شود.
این گام سیاسی- تشکیلاتی که در بستن درّ حزب توده ایران بر روی تودهای ها و تبدیل حزب به محفلی خصوصی تبلور یافته، بیان عینی مضمون اشتباه فلسفی- شناختی است که به فاجعه پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی انجامید. دستاورد و آموزش است از نتایج منفی به دست آمده در دوران استالین در اتحاد شوروی. این اشتباه فلسفی- شناختی مادر همه ی اشتباه های بعدی در سطح اقتصادی و سیاسی و غیره در اتحاد شوروی است. این برداشت یک شناخت عمومی نزد احزاب کارگری در جهان است.
واقعیت چنین است که نظرات انتقادی به پیشنهاد برنامه حزب که دو سال در گردش بود، در هیچ جا بازتابی نیافت.
رفقایی که حقانیت توانایی استدلالی خود را در جدل فکری به ثبوت نرسانده اند، بدون هر نیازی، دیالکتیک اصل سانترالیزم دمکراتیک را نقض نمودند. خود را داوران مطلق العنان پنداشتند. «شورای نگهبان وار» عمل کردند.
عدول از منطق دیالکتیک ماتریالیستی، خیلی زود جریمه ی خود را می طلبد. پس از سی سال تجربه ی چنین شیوه ای، تودهای ها و حزبشان از ضعف شدیدی برخوردار هستند که آنها را به کناره ی شط پرخروش نبرد طبقاتی کنونی در ایران رانده است، آن طور که شما نیز رفیق ماهور به آن اشاره دارید. بی توجهی به این تجربه ی ناموفق خطای بزرگی برای آنهایی است که خود را مارکسیست- لنینیست می دانند.
رفیق عزیز ش. ماهور، وسیعترین شکل ممکن برای برقراری و انجام بحث درون حزبی باید هدف جستجوی دیالکتیک متناسب با شرایط حاکم باشد. محدودیت را در این روند، شرایط تحمیلی توسط ارتجاع داخل و خارج از کشور تشکیل میدهند و نه تصمیم اراده گرایانه این یا آن رفیق درباره گفت و شنفت با رفقای دارای نظرات مشابه و نزدیک و حذف نظرات متفاوت. هنگامی که رفیق گرامی جواهریان تنها رفیقی است که حق ملاقات با رفیق خاوری دارد، زشتی و ناهنجاری استه تیک کارکرد «شورای نگهبان وار» رفقای مسئول حزبی برملا می شود.
باید کوشید شرایط نامناسب حاکم را با ابتکارات خلاق در جهت توسعه ی بحث تغییر داد. از طریق یافتن اشکال ممکن برای بحث درون حزبی و برخورد نظرها شرایط را تغییر داد. درغیر این صورت، نتایج لازم برای رشد ترقی خواهانه تضادها در نظرات متفاوت در حزب ایجاد نخواهد شد. یافتن دیالکتیک متناسب میتواند با بحث و جدل فکری اندیشههای متفاوت در درون ساختار حزبی ممکن گردد. برای نمونه تبادل نظر درباره ی درک دوگانگی شیوه و مضمون مبارزه در داخل و خارج از کشور! بی تردید شیوه برای بحث درون حزبی میتواند با برگزرای سیمنارها و انتشار نشریات حزبی از قبیل مجله ی دنیا در خارج از کشور که در آن نظرات رفقای داخل کشور نقشی پراهمیت و مرکزی ایفا می سازد، به پیش برده شود. باید هماکنون برحذر داشت از به کار گرفتن شیوه ی صندوق پستی یکطرفه ی کور که نتایج منفی آن دیگر شناخته شده است.
دیالکتیک فعالیت در درون و خارج از کشور
میدانیم که حزب توده ایران در شرایط بغرنجی در داخل و در خارج از کشور فعالیت می کند. تجربه ی موفق حزب طبقه کارگر در گذشته همین معضل را از طریق تلفیق کارکرد متفاوت در خارج و داخل ایران یافته بود. سیاست کنونی حزب به این تجربه نه تنها توجهی ندارد، بلکه کل سیاست و کارکرد خود را مبتنی بر شرایط داخل بنا کرده است. امکان نبرد مشترک رهبری با بدنه ی حزب و هواداران را وابسته به سیاست ارتجاع کرده است. در غرفه ی حزب در خارج از کشور می گویند: «کمی نرمتر صحبت کنید»! بدون نیاز، پذیرش شرایط دیکته شده توسط دشمن طبقاتی به عنوان هنجار کارکرد حزب درک می شود.
بدون جستجوی دیالکتیک متناسب برای فعالیت داخل و خارج، انجام وظایف نظری- سیاسی در حزب توده ایران به سرانجام مطلوب نخواهد رسید.
به سختی بتوان مدعی شد که حذف خشن و مکانیکی بحث درون حزبی در جهت حفظ دیالکتیک ضروری میان سانترالیزم و دمکراسی در حزب توده ایران قرار دارد. پیامد چنین وضعی، کشانده شدن بحث درونی به صحن علن است که به سود مصالح عالیه ی حزب طبقه ی کارگر ایران نیست. باید به آن هرچه زودتر با زنده کردن بحث درون حزبی پایان داده شود. موضع گیری علنی رفقا نقش تعیین کننده ای در تصحیح سیاست نادرست و ضد اساسنامه ای کنونی داراست! تضاد حاکم باید راه حل خود را مبتنی بر منطق دیالکتیکی و اساسنامه حزب توده ایران هرچه زودتر بیابد.
بدون تردید رفیق عزیز ماهور با خبر هستند که رفیق سخنگوی حزب، رفیق محمد امیدوار حاضر به گفت و گو با تودهای ها نیست. نوشتم که او در ایمیلی به شخص من که چند سال پیش رد و بدل شد، و در برابر خواست دیدار و گفت گو میان ما قرار داشت نوشت: «شما که مخالف نظرات من هستید، چرا خواستار ملاقات با من هستید؟»
بدین ترتیب برداشت سخنگوی حزب توده ایران که طولانیتر از هر رهبر دیگر در این مسند قرار دارد، این نیست که باید به پرسش های اعضا و هواداران حزب پاسخ داد، نظرات حزب را تفهیم نمود و در صورت لزوم، تغییراتی در سیاست حزب ایجاد کرد. برای رفیق گرامی امیدوار این نکته به سطح درک همه جانبه ارتقا نیافته است که در دیدارهای دو و چند جانبه کادرهای آینده و نسل جوان تربیت می شوند!مجرمانه دانشکده های تربیت کادر در حزب بسته شده است!
پیامد چنین وضعی، حدف بحث درونی در حزب توده ایران است. سخنرانیها در مراسم سالگرد پایه ریزی حزب جانشین بحث زنده و خلاق درون حزبی نیست. تنها برگ انجیری است برای ستر عورت. تنها در بحثهای زنده است که استحکام و یک پارچگی نظری و کارکردی حزب طبقه ی کارگر از ثبات و صلابت لازم برخوردار می شود. تجربه ی پرسش و پاسخهای رهبری سترگ حزب در شرایط نیمه علنی مبارزه در ایران پس از انقلاب بهمن درستی این آموزش را قطعی می سازد. فیلسوف آلمانی هانس هینس هولس نیز این نکته را در کتاب «کمونیست ها امروز» برجسته کرده و ضرورت توجه به آن به دنبال پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی خاطرنشان می سازد. او جلسات منظم حزبی را عمده ترین گام می داند.
حدف بحث درون حزبی، درست در شرایط متفاوت و بغرنج کنونی در داخل و خارج از کشور، اصل لنینی سانترالیزم دمکراتیک را به شدت خدشه دار می سازد. پیامد منفی چنین شیوه ای در نکته ی مرکزی ای تظاهر می کند که شما رفیق عزیز به آن اشاره دارید و در روزهای پیش در مقاله ی دیگری نیز توسط رفیق نویسنده آن تکرار شد: انجام بی چون و چرای مصوبه حزب، یعنی تبلیغ برای جبهه ضد دیکتاتوری، بدون آن که مضمون آن برای تودهای ها و توده های زحمت قابل فهم باشد! چنین خواستی با این خطر روبروست که حزب توده ایران را از یک حزب طبقاتی فعال و زنده به دستگاه اداری مفلوکی تغییر دهد.
دوم– نکته ی سیاسی– نظری
با نظر شما توافق کامل دارم که مبارزه ی اتحادی- دمکراتیک حزب توده ایران «نه تنها نافی سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران نیست ..»، بلکه باید آن را بخشی جدایی ناپذیر از سیاست انقلابی حزب طبقه کارگر ایران ارزیابی نمود. انتقاد مداوم من که پاسخی شایسته نداشته است، در این پرسش خلاصه میشود که چرا حزب توده ایران به وظیفه ی سوسیالیستی خود در کنار مبارزه ی پیگیر دمکراتیک پایبندی نشان نمی دهد؟ چرا دورنمای رهایی بخش نبرد دمکراتیکِ پیگیر را برای توده ها توصیف نمیکند و نشان نمیدهد که سرشت رهایی بخش نبرد دمکراتیک در جامعه به معنای پایه ریزی شرایط نظام دمکراتیک سوسیالیستی است؟ چرا فعالیت ترویجی در تفهیم این رابطه به کار گرفته نمی شود؟
نشان دادن دورنمای رهایی بخش نبرد دمکراتیک در جامعه ی طبقاتی سرمایه داری تنها در سمت گیری سوسیالیستی برنامه ی اقتصاد- ملی ممکن است و تبلور می یابد؟ شرایط این سمت گیری را باید برپایه شرایط و امکان ها واقعاً موجود در ایران تنظیم نمود، در این تردید نیست. ولی مضمون ترقی خواهانه این جهت گیری حربه، آری تنها حربه ماست برای برپایی اتحادهای اجتماعی به سود ترقی خواهی! چشمپوشی کردن از این حربه، خلع سلاح طبقه ی کارگر ایران است! حذف هویت
سیاست مستقل طبقاتی حزب طبقه ی کارگر ایران است!
رفیق عزیز ماهور شما از برنامه حزب، مصوب ششمین کنگره ی حزب در سال ۱۳۹۱ چنین نقل می کنید: «آینده میهن ما در گرؤ مبارزه مشترک تمام آزادیخواهان در راه تحولات بنیادین است.» و بلافاصله اضافه می کنید: «.. خواست تشکیل جبهه واحد [ضد دیکتاوری] از سوی حزب، مفهوم دیگری به جز دعوت به شرکت نیروهای مختلف با اهداف و منافع گوناگون خود حول یک برنامه ی حداقلی ندارد. اما آیا چنین رویکردی، چنان که رفیق عاصمی تشکیک کرده اند، در تعارض با پذیرش سیاست مستقل طبقاتی و ماهیت طبقاتی مبارزه [حزب توده ایران] نیست؟» و در پرسش بعدی نکته ی مورد نظر خود را برجسته می سازید: «آیا پذیرش شعار جبهه ی واحد لزوماً به مفهوم اولویت بخشیدن [تکیه از ف ع] به اهداف دموکراتیک در برابر اهداف سوسیالیستی مبارزه است؟» پاسخ من به هر دو پرسش با قاطعیت منفی است!
رفیق ماهور عزیز، شما با سخنان نقل شده از نوشتار من، برجسته می سازید که مانند من رابطـه میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی را دارای اهمیت درجه اول ارزیابی می کنید و بی توجهی به آن را جرم انکارناپذیرِ عدول از برداشت درباره ی کلیت یکپارچه هستی اجتماعی و روند شدن آنمی دانید! رویتان را میبوسم و تردید ندارم که ما هم سنگر هستیم.
ولی رفیق عزیز اگر ما نتوانیم دیالکتیک درست را بیابیم در شب تاریک و بر روی جاده ی لغزان در حرکت هستیم که زنده یاد سیاوش کسرایی سروده است. هنگامی که این یا آن دور مبارزه برای تسخیر یک سنگر را، به سخنی دیگر هنگامی که دستیابی به یک هدف تاکتیکی را مطلق گرانه با سرشت الویت بسنجیم، ضرورت توجه به کلیت هستی اجتماعی را نفی کرده ایم. پذیرفتن الویت تسخیر سنگر دیکتاتوری به عنوان یک هدف استراتژیک که گویا یک مرحله ی تام و تمام را در هستی جامعه ایران داراست، میتواند ناخواسته ما را در کنار ارتجاع سکولار و امپریالیسم قرار دهد. رفقای کرد در شمال سوریه اکنون با چنین وضعی روبرو هستند، در کنار امپریالیسم قرار دارند و وابسته به بند در دست او هستند! باید رابطه میان عنصر دیکتاتوری و عنصری که اِعمال دیکتاتوری را برای حفظ خود در جامعه سرمایه داری کنونی ایران ضروری ارزیابی می کند، یعنی نظام سرمایه داری را بشناسیم و مضمون آن را درک کنیم، تا کلیت هستی اجتماعی ایران را مورد نظر گرفته باشیم.
میان سه عنصر شخصیت انسان تاریخی، میان عنصر بیولوژیک و روحی و اجتماعیِ انسان جدایی و اولویت برقرار نیست. شخصیت انسان تاریخی تنها در درک رشد و تأثیر همزمان این سه عنصر قابل تصور است. در برداشت دیالکتیکی مقوله ی عمده و غیرعمده وجود دارد، همانطور که مقوله خوراک در زندگی انسان وجود دارد، ولی این به معنای اولویت مطلق گرانه نیاز به خوراک برای انسان نیست. به معنای درک رابطه ی نیازهای چندگانه ی زندگی انسان تاریخی است.
دیالکتیک رابطه ی سویه های کلیت واقعیت هستی اجتماعی ایران را باید مورد توجه قرار داد، عمده را از غیرعمده جدا نمود، ولی آن را مطلق گرانه نپنداشت.
برنامه ی حداقل مشترک
رفیق عزیز داشتن برنامه ی حداقل مشترک میان متحدان در نبرد دمکراتیک که به درستی به عنوان پایه ی جبهه واحد ضد دیکتاتوری ارزیابی میشود، ارزیابی درستی است. چنین برنامه ولی در جریان نبرد طبقاتی– انقلابی یافت و تعیین می شود. نباید پنداشت که با تعیین برنامهای که همه میتوانند با آن موافقت داشته باشند، جبهه ی واحد دیکتاتوری پا خواهد گرفت. وقتی رفیق تودهای عزیزی که رفته است ده بند مورد نظر خود را از برنامه حزب ذکر کند آن را انجام داد، خواهیم دید که بی تردید این ده بند با خواست جریان های دیگر چپ هم خوانی دارد. «جمهوری سکولار دمکراتیک ارزش افزا» مورد تأیید همه ی گروهها در طیف چپ ایران است. باوجود این برپایی جبهه ضد دیکتاتوری حتی یک گره هم در این سالها پیشرفت نداشته است. تنها تغییرات و ژرفش نبرد طبقاتی در ایران حرکتی محسوس را در این زمینه ایجاد کرده است.
رفیق گرامی امیدوار سی سال پیش در اولین شماره ی دور اخیر مجله دنیا – که انتشار آن سال هاست تعطیل شده است – نوشت که با فعالیت آزاد سلطنت طلبان موافق است، اگر آنها «تعهد بسپارند» که در صورت به دست گرفتن قدرت، سیاست فاشیستی سرکوب توده ها را اِعمال نکنند! این رفیق را به جلسات سلطنت طلبها راه دادند و به او امکان سخنرانی دادند، ولی آنها با خواست از آمریکا برای لشگرکشی به ایران به منظور «رژیم چنج» به سیاست فاشیستی و ضد ملی خود ادامه دادند! به این تجربه به عنوان نمونهای برای «برنامه حداقل» پیش کش شده فکر شده است؟ به پیامدها و عواقب آن فکر شده است؟ به تبدیل شدن به دنباله ی روی این یا آن گروه از حاکمان فکر شده است؟
برنامه ی حداقل مشترک که هدف حزب توده ایران است نمیتواند چیز دیگری باشد جز برنامهای که در صحنه ی نبرد طبقاتی در جامعه طرح و به کرسی نشانده خواهد شد. باید با طرح پیگیر خواست های دمکراتیک، راه تبلور نقش رهایی بخش توسعه ی نبرد دمکراتیک را گشود. این تنها تاکتیک لنینی برای غلبه بر ضعف کنونی جنبش تودهای و عقب نماندن از توده ها است!
چنین برداشتی از برنامه حداقل تاکتیکی است که در خدمت هدف استراتژیک تغییرات ترقی خواهانه در ایران عمل می کند!
شما به درستی مشکل فکری را میان ما ناشی از «درک متفاوت ما از مبارزه ی جبهه ای» ارزیابی میکنید و می نویسید: «اما احتمالاً درک ما از مبارزه ی جبهه ای متفوت است»! به منظور توضیح این تفاوت شما در ابتدابا اشاره به لایه ها و طبقات اجتماعی متفاوت و منافع آنها، بر سرشت انقلابی طبقه کارگر و حزب آن انگشت می گذارید که تا پایان مبارزه به راه خود با هدف برقراری هژمونی طبقه ی کارگر ایران ادامه خواهد داد. توافق میان ما بر سر این سخنان اخیر بی تردید است.
شما پس از ارایه این استدلال درست و مورد تأیید من، هسته ی مرکزی تفاوت و تقابل دو موضع را مطرح می سازید که در تحلیل نهایی واژه ی «اولویت مبارزه ی دمکراتیک» را لااقل برای شرایط لحظه ی حاضر که در آن مبارزه برای پرپایی جبهه واحد ضد دیکتاتوری وجود دارد، به مفهومی مطلق بدل می سازد.
بازتاب این برداشت مطلق گرانه را میتوان در هر مقاله ی انتشار یافته در نامه مردم با سکوت آن در برابر دورنمای سوسیالیستی که در سرشت رهایی بخش نبرد دمکراتیک نهفته است نشان داد!
شما با اشاره به واقعیت ممکنی که در بسیاری از کشورها تحقق یافته است، برای نمونه در جمهوری خلق چین در دوران همکاریهای حزب کمونیست با کومین تانگ علیه متجاوزين ژاپنی، و خیانت نهایی کومین تانگ به همکاری و اتحاد ضد ژاپنی، به درستی خاطر نشان می سازید که: «اما این حقیقت نافی منافع مشترک امروز ما درعرصه هایی چون آزادیهای دمکراتیک نیست .. [بی توجهی به آن] موجب خواهد شد تا در تشخیص دوست و دشمن در لحظه ی کنونی مبارزه دچار خطا شویم.»
درواقع شما به درستی خاطرنشان می سازید که ما با دیالکتیک بغرنجی روبرو هستیم که در آن امکان خطا و اشتباه وجود دارد و باید با حزم انقلابی گام برداشت؟ من کاملاً با چنین برداشتی موافقم! شما در ادامه و به درستی برجسته می سازید که «اشتراک منافع محدود و گذرای ما قطعاً نباید به معنای فراموش کردن یا سرپوش گذاشتن بر روی تضادهای حاد میان منافع نیروهای مختلف مشارکت کننده در جبهه باشد.»
این سخن در تأیید نظر لنین است که پایداری اتحادها را ناشی از روشن بودن مواضع شرکت کنندگان اعلام می کند! «سرپوش» سکوت گذاشتن بر روی وظیفه ی مبارزه سوسیالیستی حزب، به شخن لنین بی توجه است!
ضرورت مبارزه سوسیالیستی؟
بی تردید در بیان پیش گفته ی شما، گره ی اصلی تفاوت دید میان ما برجسته می شود.
– تفاوتی که نهایتاً مبارزه ی کنونی را در ایران دارای دو مرحله می پذیرد. در برابر برداشتی که آن را یک روند یکپارچه ارزیابی می کند؛
– تفاوتی که با قرار دادن عملی مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی در برابر هم، حذف وظیفه ی مبارزه ی سوسیالیستی را در شرایط حاکم کنونی در کارکرد حزب توده ایران توصیه میکند، از اندیشهای که بر وجود رابطه میان این دو مبارزه پای می فشارد و می کوشد راه یافتن دیالکتیک بغرنج این رابطه را با توجه به «پراتیک انقلابی» واقعاً موجود در ایران نشان دهد که مارکس آن را محک شناخت و تفاوت میان ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم فویرباخ می داند؛
– تفاوتی که سرشت تاکتیکی نبرد دمکراتیک و برپایی جبهه ی واحد ضد دیکتاتوری را به سرشت استراتژیک بدل می سازد، در برابر اندیشهای که تصاحب سنگر دیکتاتوری و دستیابی به قدرت سیاسی را دالانی ارزیابی میکند که باید از آن برای حل وظایف ملی– دمکراتیک انقلاب ایران گذشت. تجربه انقلاب بهمن شکست خورده و «بهار عربی»، ازجمله در این روز ها در سودان در تأیید این برداشت است!
– اندیشهای که «تغییرات بنیادین» را در جامعه از محتوای مارکسیستی تهی میسازد. آن را به تغییر روبنا محدود می سازد. آن را تغییراتی در جامعه نمیداند که کلیت هستی جامعه را دگرگون می سازد، روبنا و زیربنای آن را تغییر میدهد و کیفیتی نوین ایجاد می کند؛
– تفاوت میان برداشتی که «برنامه حداقل» را اهرم مذاکره و چانه زدن با نیروهای دیگر ضد دیکتاتور می پندارد، در برابر برداشتی که «برنامه حداقل» را زاییده شرایط نبرد طبقاتی- انقلابی در جامعه میداند که با توجه به تناسب قوا میان گردان ها و عوامل بسیار دیگر پاقرص خواهد کرد. بر این پایه است که روی سخن در مقاله های انتشار یافته در نامه مردم به طور عمده با اصلاح طلبان است.
– اندیشهای که از موضع دو مرحله ی جدا از یکدیگر در تغییرات آینده در ایران حرکت میکند و مبارزه با دیکتاوری را از مبارزه برای ایجاد شرایط عینی و ذهنی برای رشد عدالت اجتماعی جدا می سازد. اندیشهای که به تجربه ی انقلاب بهمن ۵۷ بی توجه است.
زنده یاد احسان طبری سه دور یا فاز را در انقلاب بهمن برشمرده است. فاز نخست، سرنگونی رژیم سلطنتی، فاز دوم تثبیت حاکمیت دمکراتیک و انقلابی است که بتواند شرایط تحقق بخشیدن به فاز سوم برای برپایی هدف ترقی خواهانه مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب را ایجاد سازد. او این فازهای سه گانه را به مثابه «مرحله» تام و تمامی درک نمی کند! برعکس، این رفیق و دیگر رفقای رهبری ازجمله رفیق زنده یاد رحمان هاتفی مجموعه این سه فاز روند انقلابی را مرحلهای یکپارچه و تام و تمام ارزیابی می کنند.
چنانچه حزب توده ایران نتواند شرایط لازم نظری و سازمانی لازم را برای تحقق بخشیدن به سه فاز به عنوان یک کلیت بهم پیوسته ایجاد کند، پیروزی جبهه واحد ضد دیکتاتوری به این یا آن شکل به خاک خواهد نشست و مانند آب رها شده در زمین فرو خواهد رفت و دیکتاتوری بعدی سربلند خواهد کرد!
داشتن برنامه مستقل طبقاتی توسط حزب طبقه ی کارگر ایران، ارایه یک برنامه جایگزین اقتصادی- اجتماعی برای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب پیش شرط ضروری و اجتنابناپذیر برای امکانِ پیروزی انقلاب و تثبیت آن است. ولی تنها با ارایه چنین طرحی پیروزی حاصل نخواهد شد. به طور متقابل تنها با طرح چنین برنامه ی انقلابی است که حزب توده ایران میتواند در راه ایجاد هژمونی طبقه ی کارگر و تثبیت آن گام های ضروری را بردارد. بدون چنین برنامه ی جایگزین که در خدمت نبرد طبقاتی در ایران است، برنامه حداقل مورد نظر توده ها به برنامه حداقل مشترک با دیگر نیروهای اجتماعی علیه دیکتاتوری تبدیل نخواهد شد و به کرسی نخواهد نشست.
صحبت سر آن نیست که با تأیید برداشت دوم، وظایف خود به خود حل و فصل میشوند و به سرانجام می رسند، بلکه صحبت بر سر آن است که بدون چنین موضع و بدون داشتن جایگزین برای شرایط کنونی، نمیتوان ضعف جنبش تودهای و چپ را در کلیت آن برطرف ساخت. با چنین برداشتی باید هنوز راهی سخت و طولانی را برای تغییر شرایط و تناسب قوا طی نمود.
بدون چنین برداشت تئوریک گذر از جاده ی لغزنده ناممکن است! هیچ توده ای نباید در این امر تردید دلشته باشد!
بی تردید تفاوت میان دو برداشت تنها در یک سوی نگری غیردیالکتیکی حاکم بر یک برداشت خلاصه نمی شود، بلکه تفاوت در اسلوب متکی بر اندیشه ی مارکسیست– لنینیستی است به منظور جستجوی دیالکتیکی که حزب توده ایران در مبارزه ی ترویجی– روشنگرانه و در عین حال افشاگرانی– تبلیغی امروز به آن نیاز دارد. نیاز دارد تا از منافع طبقه کارگر ایران – که از منافع کل جامعه دفاع میکند –در نبرد دمکراتیک– اتحادی با هویت و شخصیت تاریخی حزب طبقه کارگر ایران دفاع کند.
بحث نظری و پراتیک انقلابی
درست برای حل این موضوع و مساله ی تئوریک است که «پراتیک انقلابی» توده ها را مارکس محک ارزیابی قرار می دهد. محکی که زاییده ی احساس و عاطفه انسان است که زیر فشار نابسامانی های سرمایه داری در جستجوی راه خروج از آن از جانفشانی و نبردهای دردناک نیز عقب نمی کشد، آن طور که ادامه ی مبارزه در هفت تپه، هپکو و غیره درستی برداشت مارکس را به ثبوت می رساند. مبارزهای که هر روز شفافتر سرشت رهایی بخش مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی را قابل شناخت برای توده های زحمت میسازد که در شعار پایان دادن بهخصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی تبلور می یابد. شعار خروج از سرمایه داری شفاف تر می شود.
رفیق عزیز ش. ماهور، درست وظیفه ی خطیر حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران در شرایط کنونی و به منظور برپایی جبهه واحد ضد دیکتاتوری، تلفیق مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی است که بر ضرورت آن در برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران تصریح شده است. این تنها دیالکتیک واقعبینانه است که در خدمت تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر ایران در شرایط بسیار نامساعد مبارزاتی کنونی قرار دارد. این دیالکتیک همچنین تنها دیالکتیک واقعبینانه است برای توسعه ی وسعت لایه های شرکت کننده در این جبهه تا به درون بورژوازی و خرده بورژوازی میهن دوست و صلح خواه.
تفهیم ناممکن بودن اتخاذ یک «سرمایه داری خوب» که در آن «برنامه مرکزی» و عنصر «بازار» دست در دست حرکت میکنند و گویا چنین برنامه ی قادر است بر ناهنجاریهای بازار بند بزند، وظیفه ی تئوریک- نظری در مبارزه ی روز است که طبقه کارگر ایران به آن احتیاجی مبرم و انکارناپذیر دارد به منظور جلب متحدان نزدیک و دور به جبهه ضد دیکتاتوری به منظور ارتقای نبرد رهایی بخش با سمت گیری سوسیالیستی!.
تنها با چنین سیاست انقلابی است که مصوبه ی ششمین کنگره ی حزب توده ایران: «آینده میهن ما در گرؤ مبارزه مشترک تمام آزادیخواهان در راه تحولات بنیادین است»، از انتزاعی تو خالی به سیاست مبارزه جویانی انقلابی بدل میشود که جامعه ی ایرانی برای تغییرات بنیادین به آن نیاز دارد!