سخن روز شماره: ۶۰ (۱۰ شهریور ۱٣۹۷)
رفیق عزیز! بگذارید گفتگوی مان را در سه بخش یک- نقش “چپ”، دو- وظیفه حزب توده ی ایران و سه- سرنوشت “برون مانده های” توده ای دسته بندی کنیم.
نقش “چپ”
رفیق سیامک:
تضادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور و تضاد های درونی درون و پیرامون حاکمیت هر روز شدت می گیرد. برای نخستین بار خواست های سیاسی جنبش اجتماعی طبقه های متوسط و خواست های جنبش اقتصادی طبقه کارگر به هم پیوند خورده است. به زبانی دیگر شرایط عینی انقلاب فراهم است. بیشتر مردم از شعارهای اصلاح خواهان گذشته اند و شرایط ذهنی، هر چند آهسته تر از شرایط عینی، ولی در حال شکل گیری است. اما اینگونه به چشم می خورد که ما (“چپ ها”) نقش تعیین کننده ای در جنبش های جداگانه اعتراضی و در شکل گیری شرایط ذهنی آنگونه که شایسته و بایسته ماست نداریم.
نبودن “چپ” در رهبری و سازماندهی جنبش به طور جدی پرسش برانگیز است. برای نمونه خیزش دی ماه از مرز “جناح های درونی” و چالش گزینش بین “بد و بدتر” گذر کرد و خواسته های آزادی خواهی را با خواسته های اقتصادی پیوند داد و پیوند مبارزه صنفی با مبارزه سیاسی انجام شد. اما ما به تماشگری رویدادها بسنده کردیم و سازمان دهنده و راهبر این خیزش نبوده ایم.
برخی ها عامل های برونی مانند کران مندی های (محدودیت های) عملی، جو ضدکمونیستی، پخش بودن رهبری، نبود توانایی گسترده، کمبود مالی، پیچیدگی سیاسی، و شتاب رویدادها را بزرگ می کنند و به درون نمی نگرند که در پی چاره ای باشند که تاثیر عامل های برونی برای رهبری جنبش را کمتر کند.
به یاد داشته باشیم که این تنگنایی ها برای “چپ ها” در دوران شاه نیز وجود داشته است ولی بازدارنده تلاش برای به دست گرفتن رهبری جنبش نشده بود.
من ریشه بخش بزرگی از ماندگاری جمهوری اسلامی را در نبود پیش گزاری (ارائه) برنامه جایگزینی پیشرو و پراکندگی “چپ” می دانم. ما از تضادها به عنوان آوان مرگ نیروی های میرنده سخن می رانیم، ولی کمتر از برنامه های جایگزینی چیزی می نویسیم. انتقاد از ساختار میرنده بدون پیش گزاری جایگزینی بالنده برای این همه بدبختی، نداری، بیکاری، نبود آب و نان، آلودگی هوا کاربرد چندانی ندارد.
انگار “چپ ها” اعتماد بنفس خود را نسبت به درستی برنامه جایگزینی و در پیش گیری راه رشد غیر سرمایه داری از دست داده اند.
به نظر شما دلیل این ناتوانی و نبود سرکردگی “چپ” در جنبش چیست؟ چگونه می توان پیشاهنگی اندیشه ی مارکسیستی را در مبارزه علیه دیکتاتوری برقرار کرد؟
رفیق فرهاد:
بررسی همه ی نکته های شایان توجه و نظرگیری که مطرح کردید در این گفت و شنفت سخن را بسیار به درازا می کشاند. یک نکته که این روزها توجه من را به خود جلب کرده است، که به عقب ماندن عنصر ذهنی از عنصر عینی در نبرد طبقاتی که برشمردید کمک نموده، چگونگی موفقیت حزب توده ایران در حفظ تداوم کاری و زنده نگه داشتن حزب طبقه کارگر است.
با سرکوب خشن رهبری و کادرها و فعالین حزب به دنبال یورش ارتجاع داخل و متحدان خارجی آن به حزب ما پس از پیروزی انقلاب، و سردرگمی های سال های نخست پس از آن، به ویژه پس از کنگره ی … ، رهبری حزب از یک دستی و انسجام درونی برخوردار شد. بدون تردید این موفقیت تاریخی را باید علت اصلی پایداری مبارزه و حفظ شرایط تداوم آن ارزیابی نمود و ارج نهاد و از رفیق عزیز علی خاوری و دیگر رفقایی که آن را ممکن ساختند صمیمانه تشکر نمود. این دستاورد تاریخی نقطه ی گره ای مرکزی را برای ادامه مبارزه ی حزب تشکیل می دهد و نقشی برجسته ایفا نموده است.
رفقای دست اندرکار که به گفنه ی رفیق عزیز خاوری »از بد حادثه« و به دنبال سرگردانی سال های فعالیت رفیق زنده یاد حمید صفری، وظیفه ی هدایت حزب را به عهده داشتند، آرامش و احتیاط را به محور سیاست خود در حزب توده ایران بدل نمودند. به درستی ثبات عمده شد. آنچه آشنا و شناخته بود، زمینه ساز امنیت و آرامش ارزیابی شد. آنچه می توانست آرامش را برهم زند، به کنار رانده شد.
این برنامه توانست با موفقیت زمینه تداوم کار و فعالیت حزب را در سال های بعدی ایجاد سازد. نظرات طرح شده در حزب با حرکتی موزون تا ششمین کنگره ی حزب گام های معتبر و موفقی را در تحکیم مواضع نظری و ایدئولوژیک در حزب ایفا نمود. بدون تردید اعلام مرحله انقلابی در ایران به مثابه مرحله ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه که گذار بی تردید را از مرحله انقلاب بورژوا دمکراتیک تشکیل می دهد و مصوبه های دیگر این کنگره در تثبیت مواضع انقلابی حزب طبقه کارگر ایران نقش تعیین کننده ای یافت.
باوجود دستاوردهای ششمین کنگره ی حزب، جدل سازنده ی درونی درباره ی پایبندی به سیاست احتیاط و حزم و گام به گام که تاکنون با موفقیت نیز روبرو بوده است، پایان نیافت. نتیجه گیری منطقی از مصوبه های پیش گفته ششمین کنگره نتوانست در سال های پس از آن با رشد وظایف و کارکرد حزب شیوه های ضروری را برای حرکت جنبش توده ای ایجاد سازد. اکنون ما با تضادی روبرو هستیم که شما برشمردید و رفقای دیگر نیز آن را در گفتگوهای دیگر نیز اذعان داشته و عقب ماندن عنصر ذهنی از عنصر عینی را مورد تایید قرار می دهند، بدون آن که برای رفع آن کارکردی مورد توافق جمعی قرار گرفته باشد و به مورد اجرا گذاشته شده باشد. به نظر می رسد، بتوان ریشه ی ایجاد شدن تضاد عقب ماندن عنصر ذهنی را از عنصر عینی در مبارزه ی حزب توده ایران که بازتاب اجتماعی آن نیز انکارناپذیر است، در نیافتن کارکرد عملی برای مصوبه های انقلابی ششمین کنگره ی حزب توده ایران یافت که تاکنون نتوانسته است، به نیاز انقلابی جامعه پاسخی شایسته ارایه دهد و برای خروج از بحران فزاینده ی اقتصادی- اجتماعی پاسخی انقلابی و متناسب با مصوبه های ششمین کنگره حزب توده ایران ارایه دهد.
به سخنی دیگر، سیاست انقلابی حزب طبقه کارگر گرفتار این تضاد است که مبادا از جنبش توده ها جدا شود اگر برنامه ی جایگزین برای اقتصاد سیاسی دیکته شده ی امپریالیستی ارایه دهد. حزم و احتیاط به عنصر تعیین کننده تبدیل شده است. چسبندگی آنچه آشنا است، نقش حرکت جسورانه و هوشمدانه ی انقلابی را محدود ساخته است. تکیه به جربان های ضد دیکتاتوری در حاکمیت و پیرامون آن از وزن بیش تری برخوردار شده است. این جریان ها پیشنهادهای خود را برای تغییر شرایط اقتصادی در کشور ارایه داده اند. پیشنهادهایی که همگی در سطح حفظ شرایط موجود قرار دارند. گذار از دیکتاتوری به مثابه گذار از نظام اقتصادی حاکم دنبال نمی شود. دل به انقلاب بورژوا- دمکراتیک در شرایط ی بسته اند که سرمایه مالی امپریالیستی تحمیل سلطه ی خود را از طریق برپایی شرایط استعماری جدید دنبال می کند. برنامه ی تعریف شده ی امپریالیسم حل کردن مساله مالکیت به سود خود است. حفظ و تحکیم سلطه ی حاکمیت سرمایه مالی امپریالیستی در چارچوب سله ی »توتالیتاریستی« آن که سمیرا امین در آخرین سخنانش برجسته می سازد، بازتولید »گلادیاتورها« به مثابه یک »مدل اقتصادی« در جهان است. من این برده داری جدید را در نوشتاری که در دست نگارش دارم، وسیع تر مورد توجه قرار خواهم داد و توضیح خواهم داد. کدام اندیشه متین می خواهد انکار کند که در ایران وابسته به چنین اقتصاد امپریالیستی امکان شکوفایی اقتصادی- اجتماعی با رشد عدالت اجتماعی ممکن خواهد بود؟ چنین برداشتی جز سراب هیچ نیست. در یونان نیز حزب سیریزا در همین تله افتاد. به جای خروج از اقتصاد سیاسی نئولیبرال، و از آنجا که برنامه ی ب فکر شده ای در اختیار نداشت، تن به دستورات اتحادیه اروپا داد. ایران بدون خروج از سیستم اقتصاد سیاسی امپریالیستی روز به روز در عمق دره ی وابستگی فروتر خواهد رفت.
حزب توده ایران واهمه دارد با جدا شدن از خط حاکم نزد نیروهای موافق نظام سرمایه داری در حاکمیت و پیرامون آن، دچار انفراد گردد. این واهمه آنجا خود را نشان می دهد که این فکر بیان می شود که گویا در ایران شرایط مشابه ی مانند در یونان حاکم است. گویا حزب توده ایران مانند حزب کمونیست یونان از سیاستی جزمگرایانه برای برپایی سوسیالیسم در این کشور دفاع می کند. چنین نیست.
حزب توده ایران به طور سنتی در ایران خواستار برپایی جبهه واحدی علیه دیکتاتوری و علیه حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی بوده و هست. در دوران سلطنت و اکنون هم. این به این معناست که ما همیشه خواستار برپایی جبهه متحد خلق بوده ایم. تفاوت سیاست کنونی با گذشته، واهمه از طرح پیشنهاد ترقی خواهانه ما برای چنین فرازمندی اقتصادی- اجتماعی در ایران است. در گذشته سخن و برنامه پیشنهادی ما پرچمدار مبارزه بود. موفقیت ما در این واقعیت نهفته بود. اکنون این کمبود به شدت محسوس است. خطر به کناره جریان تاریخ رانده شدن از این بی حرکتی ناشی می شود.
کمبود، نبود جستجوی جایگزین انقلابی برای گذار از نظام سرمایه داری با جهت گیری ضد امپریالیستی- ضد سرمایه داری است. این کمبود می تواند از طریق بحثی علمی- انقلابی در درون حزب و در جامعه عملی گردد و تنها حزب توده ایران قادر به عملی ساختن چنین بحثی است. به راه افتادن چنین بحثی به تکانه ی پرتوانی برای رشد نبرد طبقاتی در جامعه بدل خواهد شد. شیوه و نبردی که می توانست ارتباط سیاست انقلابی حزب را با حرکت انقلابی و پراتیک روزانه طبقه کارگر برقرار سازد. ادامه ی این کمبود، می رود که عنصر ذهنی را در حزب توده ایران به نیروی ترمزکننده بدل سازد برای رسیدن به عنصر عینی در نبرد طبقاتی در جامعه.
با ادامه ی چنین وضعی بی تردید، جنبش کنونی انقلابی در ایران راه خود را بدون رهبری حزب طبقه کارگر ادامه خواهد داد. این خطر جدی برای هستی حزب طبقه کارگر ایران است. برای اولین بار می تواند در تاریخ صدساله ی جنبش کمونیستی- توده ای در ایران برشی ناروا و ناخواسته در جایگاه حزب توده ایران ایجاد گردد.
آن طور که شما گفتید، اعتماد به نفس را نباید از دست داد. اعتماد به نفس را تنها می توان با تکیه به نبرد و پراتیک انقلابی واقعن موجود در ایران حفظ نمود. طبقه کارگر ایران خواستار پایان دادن بی چون و چرا به برنامه امپریالیستی اقتصاد کشور است. خواست اعتصاب ها در اورز در اهواز و هفت تپه این نکته را به اثبات می رساند. باید برای این اقتصاد ضد مردمی و ضد وملی جایگزینی ارایه داد. تنها با چنین گامی، اعتماد به نفس زنده و فعال خواهد شد.
وظیفه حزب توده ی ایران
رفیق سیامک:
حزب توده ی ایران با تشخیص درست تضادها برای دگرگونی اجتماعی در حوزه های ضد امپریالیستی، ضد دیکتاتوری و برای برپایی رشد ملی- دموکراتیک علیه اقتصاد نئولیبرالی مبارزه می کند. و ما بازتاب این مبارزه را در نوشته های “نامه مردم” می بینیم.
ولی با این وجود شما می گویید که حزب در انجام وظیفه ی اصلی خود کوتاهی می کند. و از جمله از طرح نکردن مساله اقتصاد سیاسی گله و شکایت دارید. اگر ما به نوشته های “نامه مردم” نگاه کنیم در کلیت خود هر چند با کمبودهایی، به نظر من توجه لازم به این امر داده می شود. ولی شما پافشاری می کنید که این مساله در هر نوشته ای مطرح شود.
آیا فکر نمی کنید که یاداوری اینکار در هر نوشته ای آنرا کمی مصنوعی کند؟ من با پذیرش به نیاز طرح اقتصاد سیاسی کمبود آن را گاهی به دور بودن از موضوع نوشته شده می بینم و گاهی کوتاهی را در چیره دست نبودن نویسنده می بینیم. ولی شما نگران عدم درک اهمیت این مساله و یا حتا فراموشی خطی و عمدی آن از سوی رهبری حزب می دانید.
این نگرانی از کجا ریشه می گیرد؟
رفیق فرهاد:
در پاسخ به پرسش پیش نکته های اصلی در این زمینه مطرح شدند. همان طور که می گویید، نگرانی از خطر برقراری ایدئولوژیک این برداشت است که به ضرورت گذار از سرمایه داری و انتخاب راه رشد با سمت گیری سوسیالیستی باور ندارد. طرح نشدن شفاف و صریح یک برنامه برای اقتصاد ملی برپایه ی اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک، بلکه طرح »اقتصاد تولید محور« که گویا پاسخگو خواهد بود برای رشد عدالت اجتماعی نسبی و تضمین شرایط رشد گام به گام آن، ناشی از ناروشنی نظری- تئوریک در زمینه اقتصاد سیاسی ضروری برای ایران است. همان طور که بیان شد، این واهمه برقرار است که با طرح برنامه مستقل ظبقاتی خود، حزب طبقه کارگر از بقیه ی صف جنبش ضد دیکتاتوری جدا و منفرد خواهد شد. با این ارزیابی نمی توان موافقت داشت. ایجاد نشدن شرایط یک بحث شفاف و دمکراتیک در این باره، نشان صلابت موضع نیست.
متاسفانه در این زمینه شرایط یک بحث نظری- تئوریک در حزب ایجاد نشده است و حتی بسیاری آگاهانه با آن مخالفت می کنند. اخیرن مصاحبه ای از رفیق احمد جواهریان شنیدم که با حرارت قابل تحسینی از روند انقلابی جاری در ایران دفاع می کرد و درباره ی قانونمندی آن سخن می راند که مرا بسیار خوشنود ساخت. او اما در آن مصاحبه که خیال می کنم در یکی از رسانه ها پخش می شد و رفیقی آدرس آن را برایم ارسال کرده بود، بیان نکرد که این روند انقلابی در پیش که او مورد تایید قرار می دهد، باید به کجا ختم شود، به کجا ختم خواهد شد؟ اگر نباید این روند انقلابی با سرنوشت برقراری یک »دیکتاتوری« دیگر روبرو گردد، دیکتاتوری سرمایه مالی امپریالیستی، باید کدام برنامه را مطرح و از آن دفاع کند؟
متاسفانه این رفیق هم که نظرات بسیار چشم و نظرگیری را مطرح ساخت، آماده نیست در گفتگویی درباره ی راه رشد آینده به صحبت بنشینیم. من برای چنین بحثی بسیار آماده هستم و شاد خواهم شد. رهبری کنونی حزب اگر می کوشد به عقب ماندن عنصر ذهنی نسبت به عنصر عینی پایان بخشد، چاره ای ندارد به این پرسش پاسخ دهد که جایگزین اقتصادی- اجتماعی برای دوران پس از دیکتاتوری چیست؟ کدام راه دیگر برای پشت سر گذاشتن چنین عقب ماندگی وجود دارد؟ آیا کسی و نظریه پردازی سخنی مشخص در این باره دارد؟ برای نمونه ابرازنظر کننده رضا پ. صلاح دانست به جای پاسخ به این پرسش، صحنه ی بحث را ترک کند.
وضع رفیق عزیز امید، بهتر نیست. در حالی که در بحث مورد تایید قرار داد که استقلال سیاست طبقاتی حزب توده ایران، گام نخست را تشکیل می دهد، حاضر به گفت و شنفت درباره ی برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران نبود. بحث را در نامه های ردوبدل شده به انحراف کشاند و بالاخره هم قطع کرد.
متاسفانه رهبری کنونی حزب نیز آمادگی برای این بحث مشخص نشان نمی دهد، ولی همان طور که رفیق عزیز هاتف و مهربان نیز بیان کردند، از عقب ماندن عنصر ذهنی از عنصر عینی در نبرد طبقاتی در ایران شکایت دارند. این تضاد، تضاد اصلی است که باید حل گردد. تضادی که ابعاد آن تنها با یک بحث علمی و متکی بر سنگ پایه اندیشه مارکسیستی- توده ای قایل شناخت است. تضادی که و برطرف ساختن آن پیش شرط حرکت جهشی عنصر ذهنی در جهت عنصر عینی است. طرح چنین بحثی در جامعه ای که تشنه ی راه حل منطقی و انقلابی، برای بحران حاکم است – روزنامه ها پر است از این بحث، می تواند به راحتی به موتور و تکانه ای برای جنبش های مردمی و اعتصابات کارگری گردد.
رفیق سیامک:
انگار گرانیگاه گفتگوی ما (نقطه ثقل بحث) در راهیابی برای پیوند میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی مورد توافق بیش تر توده ای ها است. ولی هنگامی که به گونه مشخص در باره رویدادهای کشور گفتگو می شود، گفتگو به مبارزه ی ضد ديكتاتوری محدود می گردد.
شما با تکیه به کنگره ششم به درستی اهمیت زیادی برای پیوند مبارزه ی دمكراتيك- اتحادی ضد ديكتاتوری و مبارزه ی سوسياليستی می دهید. و برخی از توده ای ها با اشاره به فضای درون کشور شرایط مبارزه ضد ديكتاتوری را فراهم تر از مبارزه ی ضدسرمایه داری می ببینند. به نظر من درست به همین دلیل ما باید شعله مبارزه علیه اقتصاد نئولیبرالی را بالا ببریم.
برخی وقتی سخن از پیش گزاری برنامه جایگزینی به توده ها می شود ما را به بحث مکانیکی درباره “درون کشوری ها” و “برون کشوری ها” می کشانند و اینگونه وانمود می کنند که “برون کشوری ها” بازتاب درستی از رویدادهای کشور ندارند و دچار خیال بافی هستند.
بگذریم از اینکه تجربه پیش از انقلاب حزب توده ایران نشان داده است که تصویر “برون کشوری های” حزب با یاری خبری “درون کشوری های” حزب از بسیاری از گروه های درون کشوری به واقعیت نزدیک تر بوده است.
ولی از سوی دیگر من و شما که می خواهیم سیاست حزب توده ی ایران را “چپ تر ” کنیم، وجود دیگر رفیقان را که با ما هم رای نیستند فراموش می کنیم.
آیا فکر نمی کنید که ما دچار “چپ روی” شده ایم و باید به حزب اجازه دهیم که برابری و هم چندی (تعادل) نظرهای گوناگون را در سیاست های روزانه نگه دارد و تلاش کند که همسنگی نظرهای گوناگون در حزب حفظ شود تا حزب یکپارچه بماند؟
رفیق فرهاد:
رفیق سیامک عزیز، مساله »چپ تر« کردن سیاست حزب توده ایران مطرح نیست. مساله برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران مطرح است که هویت حزب ما تشکیل می دهد و آن را از هویت جریان های دیگر میهن دوست و »چپ« جدا و برجسته و قابل شناخت می سازد.
افسانه دولت چپ میانه، چپ راست و مرکزی و فلان و به همان را فراموش کنیم. این ها تنها برای این طرح می شود که این توهم ایجاد شود که گویا سرمایه داری را می توان رام نمود و آن را در چارچوب »بازار سوسیال« به انجام وظیفه گمارد. سخنان فروزان آصف نخعی که از »نوستالژی برباد رفته« صحبت می کند که در توده ای ها بازانتشار داده شد، نمونه ای از چنین برداشت است که تن به ارزیابی غیرتاریخی از واقعیت می دهد. در شرایط سلطه ی توتالیتاریستی سرمایه مالی امپریالیستی یا باید علیه وابستگی نواستعماری قد علم نمود و با خروج از سیستم با این خطر عینی به مبارزه پرداخت و یا باید تسلیم شد و به برده ی گلادیاتوری بدل شد که نقش »مدل اقتصادی« سرمایه مالی امپریالیستی برای دوران کنونی است. سرمایه مالی امپریالیستی توانسته است با »آزادسازی اقتصادی« زحمتکشان را تقسیم کند. گروه های دارای قرارداد رسمی را در برابر انواع گروه های دیگر قرار دهد. آن ها را در رقابت باهم، به جان هم بیاندازد و همبستگی طبقاتی آن ها به دست خودشان پایمال سازد. خروج از این سیستم تنها با خواست پایان دادن به انواع اشکال قراردادهای موقت، غیررسمی و غیرمتعارف ممکن است. تنها یک قرارداد رسمی با بهره بردن از همه ی خدمات کارگری برای هر زحمتکش مبارزه ای انسانی و هوشمندانه علیه اقتصاد سیاسی امپریالیستی است. این خواست را باید بر پرچم مبارزه طبقه کارگر نوشت و ضرورت آن را برای مبارزان میهن دوست تا به درون لایه هایی از حاکمیت کنونی نفوذ داد. بحث برای »چپ تر« کردن سیاست، بحثی انحرافی است!
همین ارزیابی را باید از سیاست خصوصی سازی امپریالیستی داشت. این اولین بار در تاریخ نیست که طبقات حاکم می خواهند مساله مالکیت را به سود خود پایان بخشند و آن را برای همیشه حل کنند. اگر آغاز سلطه ی مذهب بر جامعه در ده هزار سال پیش در دوران سنگ نو نزد قبایل سومرها در کوه های تارزوس- زاگرس به ابزار حل مساله مالکیت در نظام برده داری بدل شد و مالکیت برده دارانه را بازتاب حاکمیت خدا و محکومیت انسان مفلوک سرکوفت شده اعلام نمود، امروز نیز مذهب سرمایه امپریالیستی از همین ابزار بهره می جوید. نظام جهانی شده ی سلطه ی امپریالیستی، سمیرا امین آن را نظام توتالیتاریستی می نامد، می خواهد مساله مالکیت خود را حل و به سود خود ابدی سازد. همان طور که در دوران سومرها، قبایل شکست خورده در جنگ به بردگی تن می دادند تا زنده بمانند، اکنون نیز تبلیغات امپریالیستی می کوشد انسان زحمتکش را به تن دادن به شرایط بردگی دیکته شده توسط سرمایه مالی امپریالیستی مجبور سازد. به این منظور تهدید می کند که »سرمایه ی فراری« به جایی که زحمتکشانش به شرایط او تن می دهند خواهد رفت. این ابزار سلطه ی توتالیتاریستی سرمایه مالی در خدمت حل مساله ی مالکیت قرار دارد. با ثروت سوداگرانه، می خواهد همه چیز را طبق موازین »قانونی« بخرد! از این روست که باید به این پرسش پاسخ داد که جامعه ی انسانی می تواند با چقدر مالکیت خصوصی زندگی کند؟ آیا جامعه مجاز است سرنوشت نیازهای اولیه خود را برای تامین سلامت و آموزش و مسکن و دیگر نیاز ها از این قبیل به سرمایه خصوصی بسپارد؟ آیا جامعه مجاز است، و تا کجا مجاز است تولید مواهب مورد نیاز زندگی انسان را به ابزار سودورزی سرمایه بدل سازد؟ به آسانی قابل شناخت است که طرح این پرسش ها در جامعه »چپ«روی نیست. مساله روز برای تامین شرایط هستی جامعه ی انسانی است. طرح این پرسش ها و انتقال این بحث ها به درون جامعه اهرم شناساندن هویت حزب توده ایران است. مقاله ی بسیار آموزنده در نامه مردم که امروز در توده ای ها بازانتشار یافت، با عنوان برای آگاهی کارگران چه باید کرد؟، نشان می دهد که تنها با طرح چنین پرسش ها در جامعه است که می توان سطح آگاهی اجتماعی را ارتقا داد، روند رهایی بخش و تساوی جویانه سوسیالیستی را توضیح داد و برای زحمتکشان قابل شناخت و درک نمود. چنین سیاستی »چپ«روی نیست، نیاز واقعی جامعه امروزی است. نیازی که تنها توسط حزب توده ایران می تواند و باید مطرح و پاسخ خود را دریافت دارد. تنها با چنین سیاستی است که به برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران، به تلفیق مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی پایبند باقی خواهیم ماند.
رفیق عزیز سیامک، استه تیک دچار نشدن به »چپ روی«، بستگی دارد به تشخیص تفاوت دو نکته و درعین حال تشخیص ارتباط میان این دو نکته. این دو نکته، از یک سو بیان هویت و از سوی دیگر، تبلور چگونگی پراتیک انقلابی حزب توده ایران است.
پایبندی به سیاستی که هویت حزب توده ایران را قابل شناخت می سازد، نمی تواند با مفهوم »چپ روی« تعریف شود. به کار بردن این مفهوم می تواند هنگام تشخیص تناسب ضروری تاریخی برای کارکرد در ابعاد این سیاست به کار گرفته و به عنوان »چپ روی« و یا »راست روی« نامیده شود. استه تیک دوری از »چپ روی« در این رابطه، در عین حال استه تیک دوری از »راست روی« نیز است. حفظ تاریخی استه تیک این سیاست را، واقع بینانه بودن سیاست می نامیم. سیاستی که در ارتباط است با کمیت و کیفیت سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران که در تعریف برنامه حداقل کارگری آن تبلور می یابد.
هویت حزب توده ایران برای مبارزان در برنامه حداقل کارگری آن قابل شناخت می شود. طرح برنامه اما کافی نیست. ضروری است که با پاسخ کارکردی و عملی که مارکس آن را پراتیک انقلابی می نامد، رسالت تاریخی حرب طبقه ی کارگر ایران برای طبقه کارگر و دیگر مبارزان قابل شناخت شود. بدین ترتیب، مقوله ی هویت و رسالت حزب طبقه ی کارگر ایران، نمی تواند موضوع ارزیابی ای باشد که می توان آن را با تعریف »چپ روی« و یا »راست روی« تعریف نمود. حزب توده ایران آن هنگام به عنوان حزب طبقه کارگر ایران برداشت و ارزیابی می شود که هویت و رسالت آن در بیان و کارکرد برای زحمتکشان قابل شناخت و درک باشد. در غیر این صورت نمی توان حزب فاقد این دو ویژگی را حزب طبقه کارگر ارزیابی نمود. محک این تشخیص که به آن اشاره شد، استقلال سیاست طبقاتی و برنامه حداقل تاریخی حزب است که پاسخگوی نیاز لحظه تاریخی و دورنمای جنبش طبقاتی کارگری است.
یافتن تناسب ضروری میان دو بعد برنامه حداقل کارگری، یعنی میان بعد دمکراتیک- اتحادی و نیمه ی جدای ناپذیر دیگر آن، یعنی وظیفه ی سیاسی- سوسیالیستی می تواند موضوع بحث درباره ی »چپ روی« و یا »راست روی« حزب طبقه کارگر باشد. حفظ استه تیک این تناسب همیشه آسان نیست. زیرا با تغییر شرایط که روندی مداوم در جامعه است، تناسب میان دو بعد در نوسان است. باید ترازو را هر روزه و به طور مداوم تراز نمود. برای نمونه، اکنون که برای توده ها در ابعاد وسیع قابل شناخت شده است که لایه های بورژوازی و خرده بورژوازی استعداد و توانایی رهبری جامعه را ندارند. اکنون که توده های زحمتکش با تجربه ی دو سده بورژوازی به ناتوانی آن برای بهبود شرایط هستی زحمتکش پی برده اند، باقی ماندن در سایه اصلاح طلبان و برداشت های آن ها از جمله در ارتباط با سیاست اقتصادی برای ایران، نشان »راست روی« و نه »چپ روی« است. »چپ روی« در این زمینه ان وقت قابل پذیرش است که حزب توده ایران نمی خواست و نمی کوشید لایه های میهن دوست در بورژوازی را به جبهه متحد خلق دعوت کند و نمی کوشید برنامه جایگزین اقتصادی- اجتماعی خود را که در ششمین کنگره حزب تعریف آن را به تصویب رسانده است، برای آن ها توضیح دهد و بخواهد به تنهایی این برنامه را به مورد اجرا بگذارد. »چپ روی« کوشش برای اعمال برنامه حداقل کارگری بدون توجه به مواضع دیگر نیروهای میهن دوست است. این در حالی است که حزب توده ایران همیشه خواستار ایجاد جبهه ضد دیکتاتوری و متحد خلق با این نیروها بوده و است. سیاست کنونی حزب در این زمینه مدبرانه و هوشمندانه است. از این روست که باید برنامه ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی حزب را اکنون به روز نمود. آن را به تکانه ی حرکت فعال و خلاق برای برپایی دو جبهه ضروری و تاریخی بدل نمود. چنین سیاستی حتمن و بدون تردید »چپ روی« نیست. بیان تاریخی استه تیک تناسب میان دو وظیفه ی دمکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران است.
سیاست مستقل حزب توده ایران و برنامه حداقل کارگری آن، نیاز روز و تنها برنامه ممکنی است که می تواند مبارزه ی انقلابی طبقه کارگر، متحدان نزدیک آن و همه ی میهن دوستانی را از مرحله کنونی به پیش براند که خواستار حفظ حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور در برابر تجاوزات امپریالیستی هستند. وحدت مبارزه ی ضد دیکتاتوری و ضد نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی از این رو جدایی ناپذیر است، زیرا سرنوشت سلطه ی نظام نئولیبرال دیکته شده توسط امپریالیسم با سرنوشت دیکتاتوری ولایی به یکدیگر گره خورده است و جدایی ناپذیر است. به آن هایی که می پندارند می توان فعلن تنها مبارزه ضد دیکتاتوری را به پیش برد و دیرتر با مساله عدالت اجتماعی بازگشت – جریان هایی که حتی از برداشت اقتصاددانان میهن دوست از قبیل فرشاد مومنی ها نیز عقب مانده تر هستند – باید دیالکتیک وحدت مبارزه علیه دیکتاتوری و علیه امپریالیسم را تفهیم نمود. وحدت مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی و سوسیالیستی را در برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران تفهیم نمود!
سرنوشت ”برون مانده های” توده ای
رفیق سیامک:
موفقیت یک حزب نه تنها به درستی سیاست آن، بلکه بسته به این هم است که تا چه اندازه توده های حزبی به این سیاست درست خوی می گیرند و آن را برای نهادینه شدن به میان توده ها می برند. اگر روند جانشینی سیاست گذشته از گنجایش روحی- روانی توده های حزبی در آن دوران تندتر نمی شد، شاید ما امروز از پشتیبانی بخش بزرگی از این رفیقان برخوردار بودیم.
رفیق، متاسفانه این گونه به چشم می خورد که توده ای ها به “سوزن دوزی بی انتها” دچار شده اند و کمتر در یک گفتگوی سازنده که به حل تضادهای گوناگون جامعه پیوند دارد، درگیر هستند.
بسیاری درگیر قهرمان سازی از رفیقان جان باخته ما هستند. برخی ها (عدالت) با واکاوی نوشته های “نامه مردم” به خرده گیری شگفت انگیزی می پردازند. برخی دیگر نیز پس از گذشت نزدیک به چهل سال خود را زندانی سیاست های درست آن زمان حزب کرده اند. درک نمی کنند که با تغییر شرایط، ارزیابی های گذشته به تاریخ پیوسته است. اکنون در ایران ما با یک نظام نمونه وار سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی روبرو هستیم. هر نوع احساس و عاطفه برای گذشته برباد رفته ی انقلاب، ذهن گرایی و خوش باوری غیرمستدل است. یک نوستالژی غیرمستدل است.
شاید اگر ما گفتگو کردن با هم را با تقاضای عضویت (بنا بر اساسنامه حزبی هر کس چه با گذشته حزبی و یا هوادار نو می تواند با پرکردن آنکت حزبی تقاضای عضویت کند) جدا کنیم کار ما برای سبک و سنگین کردن چالش ها آسان تر می شود.
چرا یافتن زبان مشترک میان توده ای ها برای کاوش، جست و جو و گفتگو در باره سختی هایی مانند گرسنگی، بی آبی. بی کاری و بی آیندگی که توده ها با آن درگیر هستند این همه سخت شده است؟
رفیق فرهاد:
رفیق جان، اشاره شد که چسبدگی گذشته و موفقیت در آنچه به دست آمده به سد جدید در برابر تحرک انقلابی اندیشه و کارکرد بدل شده است. طبری این نکته را در هستی تاریخی بشر نیز در نوشته های فلسفی و اجتماعی به موضوع بررسی خود بدل می کند. این خطری جدی است، زیرا عادت ها به وضع موجود با گام های بی صدا و نرم وارد زندگی انسان می شود، زیر پتو و عبای ما جای می گیرد و جا خوش می کند.
باید از پویه تنیده به دور خود آگاهانه خارج شد. باید جسارت آگاهانه را جایگزین حزم و احتیاط نمود. سختی در این باب البته با وضع روحی- روانی و احساسی- عاطفی هر فرد در ارتباط است. جا خوش کردن البته خوشایند است. حرکت و کندن اما تنها پایبند به احساس و عاطفه نیست، روندی آگاهانه است. توده ای ها باید این سویه هستی انسان را نزد خود تقویت کنند. چاره ای جز این برای خروج از شرایط کنونی به نظر نمی رسد. به این منظور باید ساختارهای ضروری را شفاف و با صراحت مطرح نمود و توضیح داد. در بحث هایی که میان توده ای ها آغاز شد، توضیح داده شد که بحث درباره نزدیکی و نهایتن وحدت نظر و موضع یک روند روشنفکرانه است که در آن هر کس می تواند شرکت کند و نقش داشته باشد که نظم بحث را رعایت می کند. اما عضویت در حزب توده ایران روندی اساسنامه ای داراست. این دو را نمی توان به یکدیدگر پیوند زد. شاید در کشورهای دیگری چنین امری ممکن بوده است. شاید نزد ما نیز ممکن گردد، اما نمی توان شرکت در بحث را منوط به حل پیش از موعد مساله وحدت و تعیین شکل آن در آغاز تعیین نمود. این روندی باز است. باید در طول زمان و هنگامی که زمان آن فرا رسید، به آن پرداخت.
برخی از رفقا ازجمله در گروه »مهر« دارای چنین تصورات هستند. رفیق عزیز امید درست به این علت از عمق بحر مطالعه بیرون نمی آید و نبرد ضروری واقعی را موکول به حل ذهنی مشکلات در لحظه ی حاضر می کند. در اینجا یک ایراد در اندیشه وجود دارد. من نتوانستم آن را بیابم و پاسخ نهایی برای آن داشته باشم. اما مکانیسم و تضاد درونی این برداشت برایم شناخته شده است. این رفقا در شرایطی نیستند که بتوانند با استواری از سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران دفاع کنند. (علت را نمی دانم. می تواند روشنفکرانه باشد و یا عللی دیگر داشته باشد). می خواهند این ناتوانی را از این طریق دور بزنند که مساله ی عضویت و یا حتی شرکت هم طراز خود را در ساختار قانونی کنونی حزب توده ایران به هم گره بزنند. به نظر این رفقا، با حل معضل سازمانی، خب می توان در درون حزب درباره ی برنامه مستقل طبقاتی حزب به گفتگو نشست و آن را زمانی حل نمود. به نظر آن ها کارکرد و عملکرد مشترک پشتوانه ی ایجاد شدن زمینه ی مشترک نظری خواهد بود. این برداشتی نادرست است و باید مقاومت رهبری کنونی حزب را در برابر آن مورد تایید قرار داد. آنچه نمی توان مورد تایید قرار داد، نیافتن شیوه های ضروری است برای خارج کردن باد از بادبان تصورات نادرست این رفقا از این طریق که با ایجاد ساختارهای مناسب، در بحث و گفتگوی رفیقانه، مرزهای مبهم و غیرمنطقی تصورات این رفقا نشان داده شود. شرکت نکردن رفقای مهر و دیگران در این بحث که من همیشه آمادگی خود را برای آن اعلام کرده ام، ناشی از خطر است که آن ها نیز در شرکت در بحث حس می کنند. سیاست »هر کس به راه خود برود« که متاسفانه رفیق عزیز آرش نیز در نامه ای مطرح نمود، ناشی از احساس همین خطر روشن شدن مرزها است. رفیق عزیز محمد امیدوار (نقل به مضمون) در نامه ای به من نوشت که »شما که مخالف نظرات من هستید، چرا علاقمند به دیدار و گفتگو با من هستید؟«
از این رو پرسش برانگیز است که رفقای فعال در بحث ها، ادامه بحث را به حل مساله شکل وحدت منوط بدانند. حزب توده ایران باید بی تردید گام نخست را برای برپایی شرایط شرکت توده ای ها در بحث ها ایجاد سازد. کمبود چنین حرکتی انکارناپذیر و غیرموجه است. تنها با گشوده شدن چنین صحنه ای توسط حزب طبقه کارگر ایران، شرایط ضروری برای برطرف شدن تشتت نظری و سازمانی در جنبش توده ای ایجاد و گشوده خواهد شد.
رفیق سیامک:
هنوز “چپ” به یک رویکرد سازنده و خردمندانه در برابر انتقاد و انتقاد کنندگان نرسیده است و فرهنگ درست انتقاد را یاد نگرفته است.
برخی از “چپ” ها انتقاد از خود را با پشیمانی و پوزش خواهی از گذشته تا مرز خودکشی سیاسی کشانده اند.
برخی ها به بهانه انتقاد به سردرگمی و شکست روان توده های حزبی و هواداران دامن می زنند. و با درهم ریزی سره با ناسره گاهی با دشمن طبقاتی ما هم سو می شوند و تیشه بر ریشه خود ما می زنند. نباید از یاد برد که دشمنان طبقاتی با درگیر کردن ما به “سوزن دوزی ها” از نیروی ما برای همگامی و همیاری برای دگرگونی های نیازمند جامعه می کاهند.
و برخی ها نیز به انتقاد به شیوه فرقه ای می نگرند و نه با چشم طبقاتی. انتقادی که جانبداری طبقاتی دارد می تواند به شیوه و یا اندیشه سیاسی این یا آن گروه “چپ” در باره ی واکاوی یک رویداد انتقاد داشته باشد. ولی همزمان گردان یگانه زحمتکشان را نیرومند کند. یادگیری نگاه به انتقاد با چشم طبقاتی ما را از به دام افتادن در فرقه گرایی می رهاند. به یاد دارم در جایی رفیق طبری در برابر کسانی که از رفیق اسکندری انتقاد می کردند یادآوری می کند که رفیق اسکندری در برابر دشمن طبقاتی رفیق طبقاتی ماست.
برخی ها زمانی که سخن از وحدت می شود توجه به این ندارند که کار دسته جمعی نیاز به سازش دارد. نمی توان با همه ی عضوها و هواداران یک حزب در باره ی همه ی چالش های کشوری و جهانی هم رای بود. حتا حزب های بورژوازی اروپا کسانی را که در باره ی چالش های پایه ای به گونه ای دیگر می اندیشند بدون تعارف به بیرون می اندازند. کار حزبی بدون یک مرکزیت مصمم که نشان دهنده راه و هماهنگ کننده گام های پراکنده است شدنی نیست. نمی توان دانش و تجربه ی پراکنده عضوهایی را که از خلق ها، سن ها، خوی ها، رفتار و کردار گوناگون هستند بدون یگانگی و هماهنگی به یک نیروی مادی دگرگون ساز در جامعه تبدیل کرد.
از سویی دیگر بدون دموکراسی درون حزبی، حزب به یک درخت بی شاخه و برگی می ماند که توانایی جذب نیروی خورشیدی توده ها را از دست می دهد. از خرد جمعی سود نمی جوید و به این گونه رهبری پیله ای بدور خود می تند که به جای پروانه شدن کفن مرگ او می شود.
به نظر شما چگونه می توان همسنگی (توازن) میان جانبداری طبقاتی و نزدن ضربه به وجهه ی اجتماعی و تبلیغاتی حزب را در انتقاد رعایت کرد؟ چگونه می توان به کار مرکزیت برای نگهداری از یگانگی تشکلاتی و سازمانی احترام گذاشت و همزمان دموکراسی حزبی را گسترش داد؟
رفیق فرهاد:
ببینید رفیق عزیز سیامک، انتقاد دو وجه دارد. یکی زبان آن است و دیگری مضمون آن. شخص من به زحمت دارم آرام آرام می آموزم که زبان انتقادی را آن طور بیاموزم که طبری آن را با »نرم« مشخص می کند. البته با توجه به سنم دیگر امیدی زیادی در این باب ندارم. مضمون انتقاد اما روی دیگر سکه است که در آن نمی توان کوتاه آمد و به سازش های غیرطبقاتی تن داد. این نکته را هم طبری بارها برجسته ساخته است. آنچه شما با جانبداری طبقاتی مطرح می کنید، دقیقن همین مضمون انتقاد است. من دیشب کتاب عبداله اوچلان را درباره ی تاریخ سومرها مطالعه می کردم تا از آن برای آغاز هنر و صنعت قالیبافی در منطقه ی فرهنگی ایران بزرگ نکته هایی را بیرون بکشم که برای نوشتن یک مقاله در ارزیابی کتاب علی حصوری به عنوان »سفرنامه فرش« به آن نیاز دارم. هنگام مطالعه ی مجدد تاریخ سومرها نظرم به نکته ای جلب شد که بیان آن در این ارتباط سودمند است. اما اول بگویم که سومرها اولین گروه از انسان های آریایی زبان در کوه های تارزوس و زاگرس هستند که زنان آن ها انقلاب کشاورزی را در دوازده هزارسال پیش عملی ساختند، ولی با اولین ضدانقلاب توسط مردان سومرایی از جایگاه تاریخی مادرسالار به پایین کشانده شدند، و با برپایی اولین جامعه برده دارانه توسط مردان در جامعه سومرها، زنان به اولین بردگان در تاریخ تبدیل شدند.
نکته ای که برای بحث درباره ی سرشت طبقاتی بودن انتقاد از مطالعه ی دیشب نصیبم شد این شناخت است که اوچالان در ارتباط با جامعه برداه دارانه سومرها مطرح می سازد. آنچه که مارکس نوشیدن شهد پیشرفت در کاسه سر قربانیان ترسیم می کند، در ارتباط با ایجاد شدن ایدئولوژی مذهبی و دولت برده داری قرار دارد. در روند برپایی جامعه ی برده دارانه که برای آن دوران تنها امکان رشد مدنیت برای جامعه ی انسانی را تشکیل می دهد، تصورات پیشین میستیک (عرفانی) نزد انسان به کنار رانده می شود. اندیشه مذهبی راه برقراری سلطه تک خدایی را گام به گام می گشاید که نهایتن در مذهب یهودی در چهار هزاره دیرتر حاکم می گردد. این روند با آن چنان فشار سلطه ی مذهبی اعمال می گردد که برده ها داوطلبانه در قبر شاهان جای می گیرند تا شاه- خدا در زندگی بعدی از خدمت آن ها برخوردار شود. کشف هشت هزار مجسمه ی برده و سربازان پادشاه چینی در قبر او و یا به خاک سپردن زنان فرعون در قبر او نمونه هایی از سنگینی قدرت ایدئولوژیک طبقات حاکم است برای حفظ سلطه ی خود. اوچالان این فشار را در جامعه سومرایی به عنوان »اِعمال سیستماتیک روز« توسط طبقات حاکم برمی شمرد که موجب می شود که »دیالکتیک رابطه ی میان حاکمان و قربانیان آن ها به محک برای هویت جامعه تبدیل شود«. محکی که در مرحله ی اوج پذیرش آن توسط جامعه، برای هر دو طبقه ی حاکم و محکوم از ارزشی مساوی برخوردار است. جز با این ارزیابی نمی تواند قربانی کردن داوطلبانه ی کودک توسط پدر و مادر را در تاریخ درک نمود.
مضمون انتقاد طبقاتی باید علیه چنین برداشت و محکی در جامعه بپاخیزد. این انتقاد باید علیه دشمنان طبقاتی کوبنده و بدون رحم و تزلزل باشد. اما در برابر محکومان که باید روابط پیچیده ی حاکمیت و طبقات حاکم را دریابند تا بتوانند علیه آن بپاخیزند، انتقاد باید داری زبانی نرم باشد، باید از سرشت توضیح و شکافتن و روشنگری برخوردار باشد تا موثر افتد. از این روست که باید نبرد ضدامپریالیستی را به عنوان جنبه ای جدایی ناپذیر در نبرد ضد دیکتاتوری درک نمود و امپریالیسم مورد انتقاد قرار داد. در این زمینه کوچکترین نرمش ناموجه است و به قول طبری مبارزه را »لق« می کند. اما انتقاد نسبت به متحدان ضد دیکتاتور باید زبانی نرم و روشنگرانه داشته باشد، تا متحدان نزدیک و دور بتوانند زیروبم نظرات حزب طبقه کارگر را دریابند و همراه ما در جبهه ضددیکتاتوری به نبرد علیه امپریالیسم و سیاست اقتصادی آن برزمند. باید برایشان توضیح داد که چرا خروج از زیر دیکتاتوری و متحد طبیعی آن امپریالیسم، تنها از طریق برپایی اقتصاد ملی- دمکراتیک ممکن می گردد. چرا تنها با شرکت فعال طبقه کارگر و قرار دادن منافع طبقاتی آن که بپاخاستن علیه منافع طبقات حاکم است، می توان به پیروزی نهایی دست یافت. پیروزی ای که با سختی همراه است، و با اشتباه ها و تصحیح ها و اصلاح ها و با از نوآغاز کردن ها.
با توجه به چنین بغرنجی در نبرد طبقاتی است که حزب طبقه کارگر باید از موازینی متناسب برخوردار باشد تا بتواند نبرد سخت طبقاتی را به پیش برد. اصل سانترالیزم، یعنی تبعیت از تصمیم اکثریت توسط کلیت حزب همان قدر از درون وجود عینی »سیستماتیک زور« طبقات حاکم در جامعه ی طبقاتی قابل درک است، که ضرورت بحث رفیقانه و بی خطر در درون حزب پیش از رای گیری قابل درک است. نقض این دیالکتیک که در دوران استالین و مائو پیش آمد، به درون حزب محدود نمی ماند و نماند. یک روی مشکلات کنونی در حزب توده ایران برمی گردد به این محدود شدن بحث در درون حزب طبقه کارگر که از این طریق اِعمال می شود که تنها آن ها که با نظر من موافقند، حق دارند در آن شرکت کنند. این، تضاد مرکزی را بر سر راه رشد توانایی حزب توده ایران تشکیل می دهد که موجب عقب ماندن عنصر ذهنی از عنصر عینی در حزب و در جامعه بدل شده است.
رفیق سیامک:
این درست است که نمی توان در دروازه حزب را بدون دودلی امنیتی (وسواس) و بدون اندیشیدن به یگانگی سیاسی- سازمانی به روی هواداران گروه های توده ای باز کرد. ولی هیچ دلیلی برای نپذیرفتن گفتگو با کسانی که با ما هم گذشته و در مورد امپریالیسم و سیاست خانمان برانداز اقتصاد نئولیبرالی نظام با حزب توده ایران هم رای هستند وجود ندارد. با برتری اندیشه جانبداری طبقاتی و پس راندن اندیشه فرقه ای می توان با هم برای راهیابی ساختن یک دنیای تهی از هر گونه ستمی به گفتگو پرداخت. حتا اگر برخی از گردانندگان یک گروه تماس های امنیتی با جمهوری اسلامی داشته باشند نمی توان هواداران آن ها را به این دلیل از دور گفتگو بیرون راند.
هم اکنون ما گروه های گوناگون داریم که زیر نام توده ای به کار اندیشه ای می پردازند.
۱- گروه عدالت: این گروه خصلت عمیق ضدامپریالیستی و ضد نئولیبرالی دارد.
۲- گروه ۱۰مهر: این گروه آشکارا با “سوسیال دموکراسی”سازی حزب مخالف است.
۳- گروه راه توده: هر چند که گردانندگان این گروه هنوز در بند “نبرد که بر که” گرفتار و خواهان دنباله روی توده ای ها از یک جناح حکومتی هستند، ولی نشانه هایی از بازنگری به این ارزیابی، هر چند ناپایدار و ناگهانی و جسته و گریخته در میان هواداران دیده می شود.
۴- گروه توده ای ها: این گروه وظیفه خود را مبارزه با “سوسیال دمکراسی” سازی اندیشه توده ای می داند و با این گرایش در هر کجا که ریشه بگیرد مبارزه می کند.
برخی ها با “مبصر کلاس” خواندن شما معتقدند که شما به گفتگوی برابر باور ندارید و از موضع بالا و حق به جانب برخورد می کنید.
شما چرا این گروه ها را انحرافی می خوانید؟ با انحرافی خواندن آنها چگونه می توان چشم انداز گفتگوی سازنده را پدید آورد؟
رفیق فرهاد:
رفیق جان به طور مشخص بگویم. این درست است که گروه عدالت به شهادت شما »خصلت عمیق ضدامپریالیستی و ضد نئولیبرالی دارد«. ولی این پرسش مجاز است که چرا به درون حزب بازنمی گردد؟ در این گروه رفقای صادقی هستند که من آن ها را خوب می شناسم. از توانایی های بسیاری برخوردار هستند که برای حزب طبقه کارگر ایران گم شده اند، چرا؟ پاسخ ساده است، آن ها مطلق گرایانه استقلال سیاست حزب توده ایران را از این طریق نقض می کنند که می خواهند این سیاست را به دفاع از یک لایه در جامعه محدود سازند، دفاع از خرده بورژوازی! آن ها دانسته و یا ناآگاهانه می خواهند انتقاد حزب توده ایران را به نظام سرمایه داری از این طریق »لق« کنند که آن را به انتقاد به لایه های فوقانی طبقات حاکم محدود سازند. آن ها تشخیص نمی دهند که اندیشه ی خرده بورژوازی در شرایط کنونی، یعنی در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تنها آن هنگام به طور پیگیر موضعی ترقی خواهانه خواهد یافت که جانبدار مواضع سوسیالیسم علمی باشد و نه هر آنچه که با عنوان »عدالت« اسلامی، یعنی خیرات و بخشش و غیره فهمیده می شود. برنامه ی خانه سازی »مهر« آن روی مدالی است که صندوق بین المللی پول به سینه احمدی نژاد زد که در مسابقه ی خصوصی سازی تا آن تاریخ نفر اول شد. خانه های پروژه مهر را بخش خصوصی ساخت و موجب شد که زحمتکشان قادر به برخورداری از موهبات نشوند. این خانه ها به وسیله سودورزی در ایران بدل شده است. در این زمینه تحقیقات جالبی در اخبار روز انتشار یافت.
چرا این رفقا آماده به بحث نیستند درباره مواضعشان؟ بارها از آن ها دعوت شده است و اکنون نیز تکرار می کنم. در بحث میان توده ای ها شرکت کنند و مواضع خود را توضیح داده و درستی ان را قابل شناخت سازند. همین وضع در ارتباط با گروه مهر مطرح است. جایگزین برای مخالفت برای سوسیال دمکراتیک سازی حزب چیست؟ توضیح دهند. چرا در بحث شرکت نمی کنند. بحث مشخص و نه کلی گویی هایی که همان سوزن دوزی بی انتها است که شما به آن اشاره کردید. راه توده نیز مصرانه مشغول به سوزن دوزی بی انتها است. جالب است که این اواخر تغییر شرایط را می بیند و بر آن انگشت می گذارد، اما در سطح اصلاح طلبان. تغییرات را به سود روحانی توجیه می کند و نه برای گذار از نظان سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی. لذا در بند پوزیتویستی تایید شرایط حاکم، به سود لایه ای از حاکمیت، منجمد می شود.
رفیق سیامک:
من بر این رای هستم که ما نباید گفتگو با هیچ یک از گروه های مدعی توده ای را به بهانه ی انحرافی بودن و یا خطر امنیتی داشتن کنار بگذاریم.
در این گفتگوها هر گروهی با تکیه به هویت ایدئولوژیک و ماهیت طبقاتی حزب توده ایران باید برای درستی خط مشی سیاسی خود و مستقل بودن آن جدل کند و دلیل بیاورد.
گفتگو با گروه هایی که همچون شاخه های گوناگون از ریشه یک درخت آب و غذا گرفته اند نمی تواند بیهوده باشد. کارشناسان بازاریابی بر این رای هستند که نگهداری یک مشتری بسیار آسان تر از به دست آوردن یک مشتری نو است. حزب توده ی ایران نیاز به کسانی دارد که پیام آن را به میان توده ها ببرند. در این راه بهره برداری از کسانی که در حزب بزرگ شده اند و به گذشته آن دلبستگی دارند و به تلاش آن برای ساختن یک جامعه آزاد، برابر و دادگرانه باور دارند بسیار آسان تر از دستیابی به هواداران نو است. بنابراین نباید این گنجینه بزرگ را که آسان نیامده بدست را از دست داد یا بدتر از آن به سوی دیگران راند.
به نظر شما وظیفه توده ای های “برون مانده ” برای حفظ استقلال طبقاتی حزب چیست؟ و وظیفه حزب توده ی ایران در برابر این گروه ها چیست؟
رفیق فرهاد:
حق با شماست، بحث با هیچ رفیق “برون مانده ” نباید قطع شود. حتی از طریق نامه نویسی میان ما. این کوشش زمان بر و سخت است، اما می تواند بسیار موفق باشد. رفقای حزبی باید از این شیوه که شیوه ی مارکس و انگلس نیز بوده است بهره گیرند. باید رابطه های فردی را تقویت کنند و آن را به شط اصلی نبرد حزبی بکشانند.
در واقع وظیفه ی همه توده ای ها در درون و یا بیرون از حزب، رفیق در رهبری و یا هوادار جدید حزبی یکی است. اندیشیدن و تدقیق سویه های برنامه مستقل طبقاتی حزب توده ایران برای شرایط کنونی و انتقال آن به نبرد روز حزب و جنبش توده ای. یافتن استه تیک دیالکتیک تناسب میان مبارزه دمکراتیک- اتحادی حزب و مبارزه ی سوسیالیستی آن وظیفه ی اصلی روز است. پایبندی به این کوشش به شکوفایی نبرد حزب فراخواهد روید و مساله وحدت نظری- سازمانی حزب را به ثمر خواهد رساند. بدون تردید کمبود در یافتن استه تیک تناسب تاریخی میان دو وجه مبارزه ی دمکراتیک- سوسیالیستی توسط رهبری حزب در شرایط کنونی، علت اصلی تداوم تشتت نظری و سازمانی در حزب طبقه کارگر است. با برافراشتن پرچم راهبردی و متناسب برای مبارزه برای تحقق بخشیدن به وظایف دوگانه حزب توده ایران در شرایط کنونی، پشتیبانی هر توده ای و زحمتکشان و کل طبقه کارگر ایران از مواضع حزب طبقه کارگر دوباره تحکیم خواهد شد و مانند دوران پس از بهمن ۵۷ حزب توده ایرن و مواضع آن نقش تعیین کننده تاریخی خود را خواهند یافت. عقب مانندن عنصر ذهنی از عینی پایان خواهد یافت. بکوشیم این گره و تضاد را در کارکرد خود بر طرف سازیم.
با سپاس از هر دو رفیق سیامک و فرهاد که گفتگوی شان را با ما خوانندگان “توده ای ها” در میان گذاشته اند. در اینجا تلاش می کنم با استناد و رجوع به “برنامه حزب توده ایران، مصوب سال 91″، نظرم رادر باره بخش اول گفتگو یعنی “نقش چپ” به شرح زیر بیان کنم.
رفیق سیامک: “من ریشه بخش بزرگی از ماندگاری جمهوری اسلامی را [الف] در نبود پیش گزاری (ارائه) برنامه جایگزینی پیشرو و [ب] پراکندگی “چپ” می دانم.” …. [ج]
انگار “چپ ها” اعتماد بنفس خود را نسبت به درستی برنامه جایگزینی و در پیش گیری راه
رشد غیر سرمایه داری از دست داده اند.”
الف) حزب در “برنامه حزب توده ایران، مصوبه کنگره ششم بهمن ماه ۱۳۹۱” به طور دقیق برنامه جایگزینی پیشرو را ارایه کرده است و توجه خوانندگان و به ویژه رفقا سیامک و فرهاد را به صفحات 90-77 که در باره “وظایف حکومت دمکراتیک ائتلافی” سخن می گوید، جلب می کنم.
ب) پراکندگی چپ: حق با سیامک است و این پراکندکی در میان صفوف نیروهای سیاسی چپ انکارناپذیر است و امید که روزی این پراکندگی به هر دلیلی که هست بر طرف شود.
ج) به نظرم برنامه حزب توده ایران نشان می دهد که حزب از جمله معدود نیروهای سیاسی مترقی است که اولا در باره تمام مسایل ایران برنامه مترقی داشته و دوم، از همه نیروهای دیگر سیاسی از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار است، با وجودی که از همه آنها بیشتر از سوی دو رژیم دیکتاتوری و استبدادی شاهنشاهی و ولایی ایران ضربه خورده است. این اعتماد به نفس بالای حزب است که هنوز رژیم بیشتر از همه از آن هراس بی حد و اندازه ای دارد و تمام نیروی اش را بسیج کرده است تا همچنان به ضربات خردکننده اش به حزب ادامه دهد.
رفیق سیامک در ادامه بخش اول سخن اش از رفیق فرهاد می پرسد: “به نظر شما دلیل این ناتوانی و نبود سرکردگی “چپ” در جنبش چیست؟ چگونه می توان پیشاهنگی اندیشه ی مارکسیستی را در مبارزه علیه دیکتاتوری برقرار کرد؟
رفیق فرهاد به پرسش ایشان پاسحی طولانی می دهد که من نکات مهم آن را ابتدا در اینجا نقل می کنم و سپس نظر حزب را ارایه می کنم
پاسخ رفیق فرهاد: ” [1] به نظر می رسد، بتوان ریشه ی ایجاد شدن تضاد عقب ماندن عنصر ذهنی را از عنصر عینی در مبارزه ی حزب توده ایران … در نیافتن کارکرد عملی برای مصوبه های انقلابی ششمین کنگره ی حزب توده ایران یافت که تاکنون نتوانسته است، به نیاز انقلابی جامعه پاسخی شایسته ارایه دهد و برای خروج از بحران فزاینده ی اقتصادی- اجتماعی پاسخی انقلابی و متناسب … ارایه دهد [منظور ایشان ارایه نکردن یک برنامه مشخص برای سیاسگذاری اقتصادی ملی- دمکراتیک است].
“[2] به سخنی دیگر، سیاست انقلابی حزب طبقه کارگر گرفتار این تضاد است که مبادا از جنبش توده ها جدا شود اگر برنامه ی جایگزین برای اقتصاد سیاسی دیکته شده ی امپریالیستی ارایه دهد. حزم و احتیاط به عنصر تعیین کننده تبدیل شده است [منظور رفیق فرهاد این است که حزب می ترسد و احیباط می کند برنامه اقتصادی ملی- دمکراتیکی را در مقابل اقتصاد نئولیبرالی دولت و حاکمیت ایران ارایه کند].
“[3] حزب توده ایران [در دو رژیم گذشته و حال] خواستار برپایی جبهه واحدی علیه دیکتاتوری و علیه حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی بوده و هست. … تفاوت سیاست کنونی (حزب] با گذشته، واهمه از طرح پیشنهاد ترقی خواهانه ما برای چنین فرازمندی اقتصادی- اجتماعی در ایران است. در گذشته سخن و برنامه پیشنهادی ما پرچمدار مبارزه بود. موفقیت ما در این واقعیت نهفته بود. اکنون این کمبود به شدت محسوس است…
“[3] کمبود، نبود جستجوی جایگزین انقلابی برای گذار از نظام سرمایه داری با جهت گیری ضد امپریالیستی- ضد سرمایه داری است. … ادامه ی این کمبود، می رود که عنصر ذهنی را در حزب توده ایران به نیروی ترمزکننده بدل سازد برای رسیدن به عنصر عینی در نبرد طبقاتی در جامعه.
“[4] طبقه کارگر ایران خواستار پایان دادن بی چون و چرا به برنامه امپریالیستی اقتصاد کشور است. خواست اعتصاب ها [امروز] در اهواز و هفت تپه این نکته را به اثبات می رساند. باید برای این اقتصاد ضد مردمی و ضد ملی جایگزینی ارایه داد. تنها با چنین گامی، اعتماد به نفس زنده و فعال خواهد شد.
پاسخ رفیق فرهاد به پرسش رفیق سیامک را می توان این طور خلاصه کرد که تنها حزب توده ایران می تواند رهبری “چپ در جنبش” را به دست گیرد اگر 1) بتواند “حزم و احتیاط” برکنار ماندن از جنبش انقلابی ایران امروز را از خود دور کند و 2) با جسارت جایگزین اقتصاد نئولیبرالی که اقتصاد ملی- دمکراتیک باشد را برای طبقه کارگر یا مردم ایران ارایه کند که این خواست را می توان در اعتراضات اخیر کارگران هفته تپه به روشنی مشاهد کرد.
به نظر می آید رفیق فرهاد هم مانند بسیاری کسان دیگر یا برنامه حزب توده ایران را نخوانده و یا اگر خوانده فراموش کرده است.
حزب توده ایران هیج باکی در ارایه یک “اقتصاد مردمی” نداشته و ندارد. حزب هیچ باکی ندارد تا اندیشه های مارکسیستی خود را به این دلیل پنهان کند که مبادا از جنبش امروز ایران برکنار بماند یا مبادا جبهه واحد ضددیکتاتوری و ضد استبدادی ایران برای طرد ولایت فقیه یعنی برچیدن کامل حاکمیت جمهوری اسلامی ایران شکل نگیرد و … . حزب بدون هیچ “حزم و احتیاط” در برنامه مصوبه ی سال 91 خود به طور کاملا شفاف “اقتصاد مردمی” / ملی- دمکراتیک مورد نظرش را در صفحات 86-82 پیشنهاد و بیان کرده است.
با خواندن این چند صفحه می بینیم که حزب توده ایران هیج باکی ندارد به متحدین احتمالی آینده خود که از طریق یک جبهه واحد ضداسبتدادی و ضددیکتاتوری به قدرت می رسند و یک حکومت دمراتیک ائتلافی را در آینده برپا می کنند، سخن از “شیوه تولیدی سوسیالیستی” بزند و آن را به عنوان یکی از وظایف مهم چنین حکومتی پیشنهاد کند، اما در عین حال می گوید: “بر پایه درک ماتریالیسم تاریخی، حزب ما تکامل و تغییر انقلابی کشورمان به شیوهٔ تولیدی سوسیالیستی را به گذر از مرحله های مشخص جامعه، یعنی تغییرهای کمِی درجهٔ رشد نیروهای مولده و رابطهٔ آنها با مناسبات اجتماعی جامعه وابسته میداند.” پس می توان این طور نتیجه گیری کرد که حزب:
1) به دلیل مارکسیست بودن، هرگز اندیشه های خود را به خاطر “حزم و احتباطِ” برکنارماندن از چیزی پنهان نمی کند
2) با شعار پیش به سوی تشکیل جبهه واحد ضداستبدادی و ضددیکتاتوری برای طرد کامل ولایت فقیه یعنی برچیدن کامل حاکمیت ولایی ایران، حزب مانند همیشه به طور دقیق، شفاف و بی[واهمه] می گوید: الف) ترکیب و ساختار و ب) برنامه و اهداف جبهه واحد ضددیکتاتوری چه باید باشد و پیشنهادات مترقی و دمکراتیک و بشردوستانه خود را در صفحات 75-73 برنامه مصوب کنگره ششم 91 بیان می کند. و بلافاصله در صفحات 90-77 ، با شجاعت و بدون هیج احتباط و واهمه ای پیشنهادات خود را در باره وظایف یک حکومت دمکراتیک ائتلافیِ برامده از مبارزه این جبهه واحد ابراز می کند. پس از این نظر، هم، “سیاست کنونی (حزب] با گذشته” بر خلاف نظر رفیق فرهاد نه متفاوت، بلکه دقیقا یکسان است.
3) من رابطه بین “کمبودِ” یک “جایگزین انقلابی برای گذار از نظام سرمایه داری” را – که البته برخلاف نظر ایشان دقیقا ما به طور وضوح در پیشنهادات حزب در باره “وظایف یک حکومت دمکراتیک ائتلافی” (ر.ک. برنامه حزب توده ایران، صص 90-77) می بینیم- و عقب ماندن عنصر ذهنی از عنصر عینی درک نمی کنم. چیزی که “عنصر ذهنی را [نه فقط] در حزب توده ایران [بلکه هر نیرو و جنبش سیاسی- اجتماعی] به نیروی ترمزکننده بدل [می]سازد برای رسیدن به عنصر عینی در نبرد طبقاتی در جامعه” نبودِ برنامه جایگزین اقتصاد نئولیبرالی نمی تواند باشد، بلکه به نبودِ ارتباط تنگاتنگ بین طبقه کارگر و سازمان ها و احزاب طبقه کارگری و نبودِ آموزش، تبلیغ و عمل و نبودهایِ دیگر بستگی تام و کمال دارد.
4) برنامه “اقتصاد مردمی” ای که خواست رفیق فرهاد و طبقه کارگر است، چیزی غیر از آن می باشد که در صص 86-83 برنامه حزب توده ایران به وضوح بیان شده است؟ غیر از ان چیزی است که خواست نه فقط کارگران هفت تپه، بلکه تمام کارگران ایران و جهان است؟ اگر”برنامه اقتصادی مردمی” طرح شده در برنامه حزب، یک برنامه اقتصادی ملی- دمکراتیک نیست، پس چیست؟ اگر نیست، مفهوم اقتصاد ملی- دمکراتیک چیست؟ آیا حزب باید در هر یک از مقالات و شماره های “نامه مردم” این “برنامه اقتصادی مردمی” اش را تکرار کند؟
حال دوباره بر می گردم به پرسش رفیق سیامک که “این ناتوانی و نبود سرکردگی “چپ” در جنبش چیست؟ چگونه می توان پیشاهنگی اندیشه ی مارکسیستی را در مبارزه علیه دیکتاتوری برقرار کرد؟
به نظرمی آید از میانِ کارهای زیادی که چپ در ایران و سایر نقاط دنیا باید انجام دهد، مهمترین آن این است که از این همه بحث های آکادمیک و غیرآکادمیکِ بی سرانجام دست بردارد، از جای خود بلند شده، از عزلت و گیجی و بی انگیزگی در آید، میان کارگران برود و تمام انرژی اش را صرف آگاهی طبقه کارگر بکند، کاری که سندیکاهای کارگری متصل به بورژاوزی شب و روز به طرق مختلف در حال انجام آن هستند.
بخش دوم و سوم: وظیفه حزب توده ایران و سرنوشت “برون مانده های” توده ای
در پاسخ به تمام بحث و گفتگوی دو رفیق عزیز در دو بخش بالا باید بگویم:
“هویت مستقل طبقاتی حزب توده ایران” نه با کل بلکه فقط با رجوع و استناد به صفحات ۷۳ تا ۹۰ برنامه مصوب کنگره ششم بهمن ماه ۱۳۹۱ کاملا “قابل شناخت” و تمیز است، که نشان از هم دمکراتیک و هم سوسیالیستی بودن آن است. به قول زنده یاد جوانشیر که در اثر بزرگ خود “انتقاد و انتقاد زخود” می گوید، باید به این بحث های بی پایان و بی سرانجام پایان داد که حاصلی جز تخریب حزب توده ایران به همراه نخواهد داشت. رفیق سیامک و به ویژه رفیق فرهاد، آن چه را که شما در باره آن بحث و گفتگو می کنید و طالب آن هستید، بار دیگر تکرار می کنم که دقیقا در صفحات ۷۳ تا ۹۰ برنامه حزب توده ایران حی و حاضر است.
اما، در مورد نگرانی به جای رفیق سیامک در باره “چپ روی، و این که چه باید کرد تا حزب به یکپارچگی لازم برسد تا وظیفه خود را به کمک همه توده ای های درون و برون مانده حزب به نحو احسن انجام دهد، تنها و تنها یک راه وجود دارد و آن این است که تمامی این افراد از هوادار ساده تا اعضای فعلی و سابق حزب توده ایران است که در هر کجا – چه در آموزش به و تبلیغ میان زحمتکشان یدی و فکر ایران و چه در بحث و گفتگوی سازنده خود با تمامی نیروهای سیاسی مترقی داخل و خارج ایران – تلاش کنند تا تمامی پیشنهادات حزب خود را در مورد چیستی، ساختار و اهداف جبهه واحد ضددیکتاتوری و ضداستبدادی و نبز در مورد وظایف حکومت دمکراتیک برآمده از مبارزه پیگیر این جبهه واحد را در گفتارها و سخنان خود به طور مداوم و پیگیرانه به کار بگیرند. تمامی این افراد باید تمام تلاش خود را بکنند تا این پیشنهادات را در حافظه خود بسپارند و به هیچ وجه خارج از این برنامه فعالیت و تبلیغ نکنند. تنها و تنها از این طریق است که نه تنها حزب توده ایران یکپارچه می ماند، که به نظرم هست، بلکه بی شک مبارزه امروز مردم و به ویژه کارگران و خانواده های جان به لب رسیده شان را آگاهانه تر و با گامهای استوارتر به پیش خواهد برد.
شما می توانید نتیجه تلاش پیگیر و مصرانه حزب توده ایران برای تشکیل جبهه واحد ضداستبدادی و ضددیکتاتوری ایران را امروز ببینید که چگونه حقانیت و بی نقص بودن این شعار کلیدی حزب از داخل و از زبان ابوالفضل قدیانی با صدای بلند و با شجاعت هر چه تمام تر فریاد زده می شود که تنها راه واقعی ایرانیان و ایران از دو دشمن داخلی و بیرونی – یعنی ولی فقیه و حاکمیت ولایی اش و ترامپ وحشی و ضد بشر و امپریالیسم به رهبری حاکمیت پنهان آمریکا- همین شعار بی نقص حزب در برچیدن این نظام قرون وسطایی و مستبد ولایی است:
“همانطور که پیش از این نیز بارها گفتهام تداوم وضعیت رو به وخامت فعلی، ممکن است تبعات جبران ناپذیری برای کشور داشته باشد. قفل شدگی راه اصلاح امور از طریق قانونی و حقوقی، باید با استفاده از ظرفیتهای حقیقی یعنی مقاومت یکپارچه نیروهای سیاسی منتقد، مخالف، تحولخواه و سایر کسانی که خواستار اصلاحات ساختاری اند با همراهی مردم شکسته شود. قانون اساسی متناقض فعلی- که قطعا بایستی به طور بنیادی تغییر کند- ظرفیتهای خفته و مغفولی را در فصول سوم و پنجم داراست که بایستی به کار گرفته شود تا هیمنه استبداد شکسته شده و امکان تحول و اصلاح درونزا پدید آید. درخواست برکناری آقای خامنهای از قدرت باید تبدیل به خواست علنی فعالین سیاسی و مدنی و فرهنگی شود. همانگونه که در اندونزی خواست برکناری دیکتاتور سابق آن کشور –سوهارتو- تبدیل به خواستی عمومی شد و همانگونه که خواست برکناری بن علی در تونس تبدیل به فریاد همگانی گردید. در این دو کشور این خواست عمومی نهایتا به شکست هیمنه استبداد انجامید و نظام سیاسی هرکدام در فرایندی –بدون دچار شدن به فروپاشی و ازهمگسیختگی نهادهای بروکراتیک- به مطالبات تن در دادند. در هیچ کشوری استبداد در غیاب مقاومت مدنی و ملی تن به اصلاح نداده است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. طلب اصلاح بدون اراده مقاومت تنها مستبد را تحریض و تشویق به دستدرازی بیشتر به منابع عمومی، سلطه شدیدتر بر ارکان قدرت و تحدید آزادیهای مشروع و قانونی میکند تا به گمان خود پایههای قدرتش را تحکیم بخشد. وقت آن رسیده که طلب اصلاح و تحول تبدیل به اراده اصلاح و تحول شود. این اراده میتواند نظام اصلاحناپذیر ولایت فقیه را وادار به پذیرش خواست عمومی از طریق برگزاری رفراندم تغییر قانون اساسی و تغییر نظام سیاسی کند. با چنین ارادهای امکان تشکیل نظام جمهوری دمکراتیک بدون پیشوند و پسوند دور از دسترس نخواهد بود. به گمان من این شیوه مسالمتآمیزترین و کمهزینهترین راه برونرفت از بنبست فعلی کشور است.”
قابل درک است که دلیل پراکندگی توده ای ها می تواند نبود تشکیلات منظم باشد تا بتوان از این طریق سانترالیسم دمکراتیک را از ذیل تا سر حزب رعایت کرد و به نظرات، پیشنهادات و انتقادات به قصد بهتر کردن حزب گوش و عمل کردن است. اینکه چرا این تشکیلات وجود ندارد، شخصا هیچ اطلاعی ندارم. و پس نمی توانم هیچ اظهار نظری در این باره بکنم. فقط امیدوارم این امر بسیار حیاتی، که می تواند حزب توده ایران را هر چه توانمندتر و توده ای تر بکند، هر چه سریع تر رخ دهد که آرزوی خیل عظیمی از هواداران و دوستداران واقعی حزب از جمله خودم است که عاشق اش هستم و حاضرم چیزهای مهمی از زندگی ام را برایش فدا کنم. با این حال، همان طور که گفتم، در حال حاضر بهترین راهکار بسیج شدن تمام رفقای توده ای در آموزش و تبلیغ “برنامه حزب توده ایران، مصوبه کنگره ششم، بهمن ۱۳۹۱ در میان طبقه کارگر و تمام مزدبگیران و سلب مالکیت شدگان ایرانی است که بهترین، کم هزینه ترین و مترقی ترین و مسالمت آمیزترین و در عین حال انقلابی ترین و دمکراتیک ترین راهکار را برای نجات ایران از طریق تشکیل جبهه واحد ضددیکتاتوری و برچیدن نظام مستبد ولایی ایران و برپایی یک حکومت دمکراتیک با ائتلاف تمام نیروهای سیاسی مترقی داخل و خارج ایران به همراه داشته باشد.
دست همه شما رفقا گرامی را به گرمی می فشارم
و نیز پوزش می خواهم اگر کلماتی و جملاتی به کار بردم که باعث رنجش شما شده است.
رفیق عزیز احسان
ابرازنظر نظرگیر شما، تکانه ی پرباری است برای بحث سازنده و خلاق میان توده ای ها. از آن شادم و از شما صمیمانه تشکر می کنم.
بی تردید حزب توده ایران تنها سازمان سیاسی در ایران است که با مصوبات ششمین کنگره ی خود جهت گیری راهبری را برای نبرد طبقاتی در ایران نشان داده است، و همان طور که رفیق عزیز احسان با نقل از برنامه حزب طبقه کارگر نشان داده است، راه خروج از دیکتاتوری حاکم را ترسیم نموده است.
دفاع مداوم توده ای ها از مصوبات ششمین کنگره ی حزب و تعریف مرحله انقلاب ملی- دمکراتیک برای فرازمندی اقتصادی- اجتماعی جامعه ایرانی و راه دستیابی به آن از طریق تلفیق و پیوند میان مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی- صنفی و سیاسی نشان انجام وظیفه ای است که رفیق احسان برای هر توده ای بر روی آن انگشت می گذارد.
در ابرازنظر خود رفیق عزیز احسان به ثمرات این برنامه در بخش برپایی جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری اشاره دارد و سخنان قدیانی را به عنوان نمونه ای از موفقیت و درستی مصوبات حزب ذکر و برجسته می سازد.
این موفقیت حزب را باید در بخش برنامه ی اقتصادی نیز بازشناخت. اکنون که گروه های میهن دوست که خود را پیروان مطهری و بهشتی می دانند از قییل استاد فرشاد مومنی شرط فرازمندی و توسعه ی ایران را در کتاب ارزشمند خود با صلابت استدلال و توانمندی بیان توضیح می دهد، می توان به گوشه ای دیگر از درستی نظرات حزب توده ایران پی برد و آن را باز شناخت. استاد مومنی با دقت علمی در کتاب خود به اثبات می رساند که مبارزه برای رشد نسبی عدالت اجتماعی همزمان با تثبیت آزادی های فردی و اجتماعی از وحدتی جدایی ناپذیر برخوردار است. این موضع را حزب طبقه کارگر ایران در طول نبرد چندین دهه خود طرح و از آن دفاع نموده است.
بدین ترتیب توده ای ها با برنامه مصوبه ی ششمین کنگره ی حزب طبقه کارگر ایران در سال ۱۳۹۱ از اهرم پرتوانی برای دفاع از سیاست حزب توده ایران برخوردارند و همان طور که رفیق عزیز احسان و پیش تر نیز رفیق عزیز هاتف در نامه های رد و بدل شده می طلبد، باید با کار نظری و عملی به ترویج و روشنگری درباره ی برنامه مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران پرداخت. بی تردید صفحه ی توده ای ها یکی از فعال ترین نیروها در این صحنه است.
این وظیفه اما به این معنا نیست که نباید این پرسش را مطرح نمود که آیا نباید این برنامه به روز شود؟ با شرایط تغییر یافته در ایران و جهان انطباق داده شود؟
آیا دورنمای رشد اقتصادی در ایران با منشور حزب چپ ایران (فداییان خلق) که منشوری برای اتحاد با «جمهوری خواهان» است و کم و بیش دارای محتوای مشابه با بخش های اجتماعی مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران داراست، تامین خواهد شد؟ آیا مانع برقراری سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی و متحدان داخلی آن در ایران بر سرنوشت مردم و کشور خواهد شد؟
آیا رشد و توسعه ی اقتصادی ایران یز پایه روبنایی که در شرایط «دمکراتیک» حاکمیت سرمایه داری ممکن خواهد بود، می تواند جز بر پایه باقی ماندن در نظام اقتصاد سیاسی سرمایه داری عملی گردد که استاد فرشاد مومنی و نامه ی اخیر ۲۸ اقتصاددان به روحانی مطرح می سازند؟
آیا شرایط فرازمندی اقتصادی- اجتماعی ایران تنها با مضمون «اقتصاد ارزش افزا» در ابعاد ضروری تعریف شده است؟
آیا پایان بخشیدن به اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط سازمان های مالی امپریالیستی، که برنامه مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران خواستار آن است، در شرایط ادامه ی نظام سرمایه داری ممکن است؟
آیا پایان بخشیدن بی چون و چرا به سیاست خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی که زحمتکشان ایران در مبارزه ی روزانه خود طلب می کنند، با حفظ روبنای تعریف شده تحت عنوان «دمکراسی» عملی خواهد شد؟
و یا شرط تحقق یافتن آن، گذار از صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری نیست؟ گذار به سمت گیری سوسیالیستی نیست که حزب توده ایران خواستار آن است؟
مضمون اقتصاد سیاسی در دوران پس از دیکتاتوری، مضمون اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه است که وظیفه ی تعریف آن را حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران به عهده دارد تا از این طریق هویت خود را برای توده های زحمت و دیگر متحدان قابل شناخت سازد و به با طرح آن به رسالت تاریخی خود عمل نماید.
آیا مضمون «اقتصاد تولید افزار» در شرایط باقی ماندن حاکمیت در دست سرمایه داران، ادامه ی همان «راه سومی» است که در صفحه های ۵۷ و ۵۸ کتاب «ششمین کنگره حزب توده ایران (بهمن ماه ۱۳۹۱)» برشمرده می شود و به درستی دلیل شکست انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما اعلام می گردد؟
در آنجا می خوانیم: «انقلاب بهمن ۱۳۵۷، سپرده شدن رهبری انقلاب به خمینی و روحانیون هوادار او، و عملکرد فاجعه بار این نیروها در سی و چهار سال گذشته، آزمون تاریخی بزرگی بوده است که با رسوایی این نیروها و نمایش ورشکستگی نظری- اخلاقی آن ها همراه بوده است. این تجربه تاریخی در عین حال نشان داد که «راه سومی» که رهبران جمهوری اسلامی قول آنرا به مردم می دادند، چیزی جز همان نظام کهنه سرمایه داری نیست که این بار با روبنایی عقب مانده و قرون وسطایی در قالب دیکتاتوری ولایت فقیه خود را نمایان کرده است.» آیا باید تنها روبنا را «دمکراتیک» و مدرن نمود که پایبند به «دمکراسی پارلمانی» باشد؟
با توجه به این تجربه تاریخی است که باید
اول- جبهه ضد دیکتاتوری با مضمون توسعه یافته به معنای جبهه ی ضد دیکتاتوری- ضد امپریالیستی به روز شود که زنده یاد منوچهر بهزادی در مقاله ی سال ۱۳۵۳ خود به عنوان تعریف جبهه ضد دیکتاتوری ذکر می کند.
این به این معناست که باید جبهه ضد دیکتاتوری از «چپ» برپا گردد. از طریق تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و متحدان نزدیک و دور آن در لایه های میهن دوست تا درون حاکمیت و پیرامون آن.
دوم- جبهه متحد خلق، به عنوان ساختار ضروری برای دوران پس از پیروزی بر دیکتاتوری تعریف گردد که مسئول تامین آینده و دورنمای رشد و توسعه دمکراتیک- مردمی و ملی- ضد امپریالیستی ایران است. باید جبهه متحد خلق برای رهبری انقلاب به وجه جدایی ناپذیر مبارزه ی ضد دیکتاتوری به روز گردد.
باید وحدت مضمونی جبهه ضد دیکتاتوری و توسعه ی دمکراتیک- مردمی و ملی- ضد امپریالیستی در نبرد طبقاتی در ایران در سیاست ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی حزب توده ایران تجلی یابد، تا هویت حزب توده ایران شناخته شود و کارکرد آن به پرچم ترقی خواهی در میهن ما بدل گردد.
البته رفیق عزیز احسان و دیگر رفقا محقند که این گفت و شنفت ها می تواند در درون حزب جریان داشته باشد. متاسفانه مشکل یک شیوه ی کارکردی است. شیوه ای که بر گرده تضادی حل نشده سنگینی می کند که این روزها با تضاد حل نشده میان حزب توده ایران و توده ای های «بیرونی» معروف شده است.
ریشه ی ایجاد شدن این تضاد ریشه ای اسلوبی است. ریشه در شیوه ی کارکرد دمکراسی در حزب توده ایران دارد. این ریشه در دو مقاله ی پراهمیت نامه مردم که در همان کتاب کنگره ی ششم بازانتشار یافته قابل شناخت است. به این نکته به طور مجزا بازمی گردم تا سخن بیش از حد طولانی نشود.
فرهاد عاصمی ۱۲ شهریور ۱۳۹۷ ۲ سپتامبر ۲۰۱۸