یادداشتهایی در باره ی مرحله ی انقلاب – بخش نخست

image_pdfimage_print

 

مقاله شماره: ۶۷ (۱۴ دی ۱۳۹۳)

 

بخش نخست

 

پیش گفتار

نگارنده نخست باید بگوید که این نوشته در دست یک مانیفست نیست بلکه کارپایه ای است برای گفتگوهای بیشتر میان توده ای ها در باره ی چالش هایی که جنبش انقلابی با آن روبرو هست.

 

در این میان تعیین مرحله انقلاب برای برنامه ریزی تاکتیک و استراتژی حزب طبقه کارگر و شناسایی دشمنان و دوستان و برای بهینه سازی نیروی حزب از اهمیت بسیاری برخوردار است. شاید برخی ها این گونه گفتگوها را بیهوده بدانند ولی نگارنده یکی از دلیل های رشد حزب توده ی ایران را پس از انقلاب همین ادامه اندیشیدن، واکاوی و بازشناسی درست مرحله انقلاب می داند.

بسیاری از جوان ترهای حزب نیازی به گفتگوهای نظری نمی بینند و ناشکیبانه می خواهند پای در میدان عمل بگذارند. بی ریب گفتگوهای بی سرانجام در باره ی موضوع های بسیار انتزاعی هدر دادن وقت باارزش جنبش است. ولی از سوی دیگر نباید از یاد برد که وارد شدن به میدان عمل بدون مجهز بودن به سلاح تئوریک خودکشی سیاسی است. لنین بارها تاکید کرده بود که بدون یک تئوری انقلابی، هیچ حرکت واقعی انقلابی وجود نخواهد داشت.

نیروهای غیر مارکسیستی نیازی به تعیین و یا حتا بحث در باره مرحله انقلاب نمی بینند. برای بسیاری از آن ها راحت شدن از شر حکومت ولایت فقیه تنها چالشی است که مغز آن ها را به خود مشغول کرده است. آن ها در واقع چیزی بیش از این نمی خواهند. برای بیرون انداختن ولایت فقیه برخی از آن ها چشم  به کمک نیروهای امپریالیستی دوخته اند و برخی دیگر نیز هنوز منتظر بزرگواری اختیاری خود ولایت فقیه برای پایین آمدن از اریکه قدرت و یا منتظر بزرگان دیگر حکومتی برای اقناع او هستند.

برخی از نیروهای مارکسیستی همیشه و همواره مرحله انقلاب را سوسیالیستی می دانند و بنابراین نیازی به تجزیه و تحلیل بلند و بالا در این باره ندارند. آن‌ها تفاوت میان سرشت ترقی خواهانه تغییرات انقلابی را که مارکس گام اکنون در روند برپایی «کمونیسم» می‌نامد و مفهوم مشخص «کمونیسم» را که مارکس آینده ی مبارزه ی ترقی خواهانه و رهایی بخش اعلام می کند، درنمی یابند.

بنابراین، این گونه به نظر می رسد که توده ای ها تنها گروهی هستند که به طور جدی به بررسی تئوریک بررسی مرحله ی انقلاب می پردازند.

ولی بر خلاف زمان پیش و پس از انقلاب نظر توده ای ها در این باره دیگریکسان نیست. بخش اندکی از توده ای ها مرحله انقلاب را بورژوازی- دموکراتیک می دانند و آن هایی که مرحله انقلاب را ملی و دموکراتیک می دانند در باره ی انجام خویش کاری (وظیفه) سوسیالیستی حزب دست کم به دو گروه تقسیم می شوند. بخشی بر این باورند که در مبارزه کنونی بین انجام  وظیفه های دمکراتیک و وظیفه ی سوسیالیستی پیوند ناگسستنی است. اما بخش دیگر توده‌ای ها این دیدگاه را با این برایی و کارایی (قاطعیت) پذیرا نیستند و به روشنی از آن سخن نمی گویند.

 

پرسش های زیر برخی از نگرانی هایی است که توده ای ها به دنبال پاسخ درست به آن ها هستند

تضادهایی که باید حل شوند کدامند؟ دشمنان اصلی در کجایند؟ دوستان کیایند؟

مرحله کنونی انقلاب چیست؟ چه طبقه ای نقش پیشرو در این مرحله انقلاب را دارد؟

رابطه جبهه  ضددیکتاتوری با مرحله کنونی انقلاب چیست؟

چگونه می توان استقلال اندیشه و عمل طبقه کارگر را هنگام اتحاد میان طبقاتی در یک جبهه ضددیکتاتوری حفظ کرد؟

آیا تاکید به بخش آزادی خواهی انقلاب ملی دموکراتیک به این معنی است که طبقه کارگر باید از مبارزه طبقاتی به نفع مبارزه ضددیکتاتوری دست بکشد؟ آیا مبارزه برای هدف های سوسیالیستی باید به نفع مبارزه برای دموکراسی بورژوازی تعطیل شود؟

آیا مبارزه برای هدف های سوسیالیستی به معنای باز کردن یک جبهه جانبی در کنار جبهه ضددیکتاتوری نیست؟

 

نخست اجازه دهید که به بررسی دو نگرش در باره ی مرحله انقلاب در پیش بپردازیم.

دیدگاه سوسیالیستی که نقش مبارزه برای برپایی جبهه ضددیکتاتوری را در روند دورنمای تغییرات سوسیالیستی در جامعه دست کم می گیرد و دیدگاه بورژوازی دموکراتیک که مبارزه برای عدالت اجتماعی را در این مرحله انقلاب، مطلق گرانه “چپ”روی می داند.

 

نگاه به انقلاب با چشم سوسیالیستی به جبهه ضددیکتاتوری کم بها می دهد

انقلاب سوسیالیستی با همه انقلاب های دیگر در تاریخ جهان متفاوت است. آن هایی که به پیروزی یک شبه سوسیالیسم باور دارند و برای دگرگونی های ریشه ای ناشکیبایی می کنند از یاد می برند که اندیشه سوسیالیسم بر پایه های مادی کاملن نو باید ساخته شود. پس از کمون نخستین، سوسیالیسم برای نخستین بار برای از بین بردن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و تمام نوع های ظلم و ستم تلاش می کند. سیستم های برده داری، و فئودالیسم بر اساس مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و ستم طبقآتی استوار بوده است. بنابراین، روابط سرمایه داری تولید حتی قبل از این که بورژوازی به قدرت سیاسی برسد، توسعه یافته بود. اما توسعه روابط سوسیالیستی در جامعه که به سیستم بهره برداری اقتصادی پایان می دهد، نمی تواند پیش از به دست گرفتن قدرت دولتی توسط طبقه کارگر و متحدانش آغاز شود. در حالی که پایه ی مادی برای سوسیالیسم توسط خود سرمایه داری ایجاد شده است، مناسبات سوسیالیستی در تولید اجتماعی تنها پس از انقلاب سیاسی تحقق می یابد.

سوال اصلی هر انقلاب سوسیالیستی، به دست گرفتن قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و دیگر عناصر پیشرو است. سپس طبقه کارگر با برپایی مالکیت عمومی بر ابزار تولید و برقراری نظارت دموکراتیک بر تولید اجتماعی در روندی تاریخی برای از بین بردن بهره کشی انسان از انسان تلاش می کند.

مبارزه طبقاتی در دوره هژمونی سرمایه داری، در دراز مدت، یک مبارزه سیاسی برای کسب نهایی قدرت توسط کارگران است. اما محتوای این مبارزه طبقاتی برای همیشه یکسان نیست؛ بلکه با وضعیت خاص در یک لحظه تاریخی مشخص می شود.

هواداران انقلاب سوسیالیستی از یاد می برند که چیزی به عنوان مبارزه طبقاتی «خالص» وجود ندارد و کسانی که به دنبال آن هستند، تنها می توانند آن را در کتاب ها بیابند. ما نمی توانیم معنی مبارزه طبقاتی را به آن لحظه های کمیاب و بی همتایی که کارگران با کارخانه داران در جنگ رو در رو هستند و پیروزی سریع سوسیالیسم در دستور کار است، محدود کنیم. هنگامی که کارگران در مبارزه آزادی خواهی  برای از بین بردن استبداد، مذهبی و یا در سیمای سکولار شرکت می کنند، مطمئنن، در عین حال، درگیر مبارزه طبقاتی می شوند. در مورد مشخص در ایران زمان سلطنت و اکنون این مبارزه برای دستیابی به حقوق صنفی- مطالباتی در مبارزه ی ضداستبدادی در هر دو دوره تبلور می یابد.

بنابراین، زمانی که طبقه کارگر در اتحاد با سایر نیروهای طبقاتی روی یک برنامه حداقل مشترک آزادی خواهی توافق می کند، مبارزه طبقاتی را تعطیل نمی کند و به پس زمینه نمی فرستد.

لنین با شگفتی به آسان نگری هواداران انقلاب پرولتری ناب می گفت که برخی ها وقتی که از انقلاب سوسیالیستی صحبت می شود فکر می کنند که در یک طرف صف سوسیالیست ها قرار دارد و در طرف دیگر صف امپریالیست ها و با جنگ این دو صف انقلاب اجتماعی آغاز خواهد شد! او سپس به روشنی می افزاید که هر کس که منتظر انقلاب اجتماعی “خالص” است هرگز آن را نخواهد دید.

هواداران “چپ روی” انقلاب سوسیالیستی دریافت خشکی از مبارزه طبقاتی دارند. آن ها در نمی یابند که کارگران ویتنام وقتی که نیروهای اصلی خود را در اتحاد با سایر نیروهای طبقاتی، در شکست دادن اشغال نظامی ژاپنی، استعمار فرانسوی و در نهایت امپریالیسم آمریکا و نیروهای دست نشانده به کار می بردند، مبارزه طبقاتی را ترک نکردند. آن ها از یاد می برند که در جنگ جهانی دوم محتوای اصلی مبارزه طبقاتی کارگران به درستی شکست فاشیسم بوده است.

هنگامی که ما طبقه کارگر را تشویق می کنیم تا انرژی اصلی خود (در اتحاد با دیگرطبقه ها ستم دیده) را به وظیفه فوری خود برای آزادی از دیکتاتوری مذهبی به کار برد، قطعن این به معنای تعطیل مبارزه طبقاتی نیست. برعکس، این کار تا زمانی که مرز موضع های مختلف روشن است، پیشرفت و تقویت مبارزه طبقاتی به یکی از شیوه هایی است که در حال حاضر امکان پذیر است.

همان گونه که شرکت طبقه کارگر در اتحادهای اجتماعی بدون تبلور مواضع طبقه کارگر به معنای دنباله روی از طبقه های دیگر است. توجه نکردن به شرایط برای تحقق بخشیدن به این مواضع نیز چپ روی است. بدین گونه باید به یاد داشت که طرح مواضع، به معنای توانایی برای تحقق بخشیدن بلافاصله به آن ها نیست. برای تحقق بخشیدن به آن ها باید در سنگرهای بسیاری، از جمله قانع کردن و جلب متحدان، به پیروزی های موضعی (نبرد در سنگر) دست یافت.

تأکید ما بر هدف های دموکراتیک و ملی که مضمون مرحله ی انقلاب ملی- دمکراتیک را تشکیل می دهد، در مرحله فزاینده کنونی به معنای نادیده گرفتن مبارزه برای سوسیالیسم نیست. تاکید ما بر مبارزه برای دموکراسی و «قدرت مردم» یک پیش شرط ضروری برای پیشبرد طولانی مدت در جهت تحول سوسیالیستی است. در کوتاه مدت و در بلندمدت طبقه کارگر بیشتر از دیگر طبقه های ستمکش از پایان استبداد مذهبی بهره خواهد گرفت.

اما نیاز به تمرکز روی چالش های فوری و آنی به منظور نادیده گرفتن آینده نیست. مشارکت طبقه کارگر برای دستیابی به آزادی های (شامل اتحادها به روی برنامه حداقل) به معنای تضعیف موقعیت مستقل این طبقه نباید درک شود.

علاوه بر این، نیازی به تأخیر افتادن گسترش آگاهی سوسیالیستی در میان کارگران در طول فازی که برای تحول دموکراتیک مبارزه می شود نیست. در طول این دوره، حفظ و ارتقاء درک ارتباط متقابل بین آزادخواهی و عدالت اجتماعی برای طبقه کارگر حیاتی است. این کار را نمی توان به فردای پیروزی انقلاب واگذار کرد. از این رو باید مواضع سوسیالیستی را مطرح نمود با این آگاهی، که تحقق بخشیدن بلافاصله آن ها وابسته به شروطی است که تحقق بخشیدن به آن‌ها اکنون احتمالن ممکن نخواهد بود.

از این روی به این نتیجه می رسیم که مشارکت طبقه کارگر و پیشگامان سیاسی آن در اتحاد آزادی خواهی، ضرورت مبارزه طبقاتی طولانی مدت و کوتاه مدت نیز هست. مشارکت ما در چنین اتحادی، نه «راست روی» است و نه یک اتحاد فرصت طلبانه کوتاه مدت با “دستور کار پنهانی” برای سوسیالیسم.

 

 

نگاه به انقلاب با چشم بورژوازی دمکراتیک، عدالت اجتماعی را فراموش می کند

تفاوت نگرش ملی و دموکراتیک و بورژوازی دموکراتیک در چیست؟

شرکت پیروزمندانه زحمتکشان در روند دموکراسی سازی میهن نیازمند این است که آن ها شب و روز خود را برای تهیه نان برای خانواده خود به کار نبرند. نابرابری اجتماعی فقط مربوط به نداشتن شرایط حداقل زندگی زحمتکشان نیست. بلکه فقر و کار سخت برای درآوردن پول برای نان اکثر مردم را از شرکت در روند دموکراسی باز می دارد و بنابراین پس از مدت کوتاهی دموکراسی در خدمت ازمابهتران و نخبگان قرار می گیرد.

بنابراین پرسش پایه ای این است که آیا برقراری دموکراسی بورژوایی که از هدف های اصلی انقلاب بورژوازی دموکراتیک است در کشوری مانند کشور ما که کمر بیشتر مردم  به سبب نابرابری های عظیم اجتماعی روزمره که توسط نظام سرمایه داری بازسازی می شود شکسته است، امکان پذیر است؟

اگر بپذیریم که  خصلت انقلاب بورژوایی- دموکراتیک است آن وقت دستور کار نباید فراتر از یک جامعه سرمایه داری غیرمذهبی باشد. با توجه به این دیدگاه گویا وقت زیادی برای مبارزه برای سوسیالیسم پس از نابودی دیکتاتوری مذهبی وجود دارد. از این رو باید در مورد هدف های نهایی سوسیالیستی ما کم تر صحبت شود. طبقه کارگر نباید بر تدوین برنامه های اجتماعی رادیکال به عنوان بخشی از دستور کار فوری خود اصرار داشته باشد؛ زیرا این امر این خطر را دارد که متحدان ما را از وارد شدن به جبهه ضددیکتاتوری با ما به دور کند. همان گونه که دیدیم نگاه این دیدگاه در واقع پذیرش کاسبکارانه ی تاکتیک سکوت به منظور دفع خطر رماندن «متحدان ما در جبهه ضد دیکتاتوری» است.

 

از سوی دیگر کاربرد صفت بورژوازی دموکراتیک ریشه در اشتباه برخی ها دارد که انقلاب ما را با انقلاب های۱۹۰۵ و فوریه۱۹۱۷ در روسیه همانند می دانند (تشبیه می کنند). در این راستا، اجازه دهید که برچسب توصیفی “بورژوازی دموکراتیک” را بررسی کنیم. ما معتقدیم که این یک توصیف گمراه کننده است که محتوای حقیقی مرحله فعلی مبارزه را نهان می کند.

البته می توان گفت که ما در این مرحله برای برخی از حقوق سیاسی (حق رای برای همه، برابری مدنی، اتحاد ملی، خودمختاری، و غیره) مبارزه می کنیم که ایدئولوگ های بورژوازی در آغاز سرمایه داری فورموله کرده بودند. این ها به طور سنتی “حقوق بورژوازی- دموکراتیک” نامگذاری شده اند. پرچم “دموکراسی” خواهی به بورژوازی نوظهور کمک کرد تا کارگران را در شهرها و سرف ها (یک طبقه پایین اجتماعی در دوران قرون وسطایی که روی زمین کار می کرد و مجبور به اجرای اوامر شخصی بود که صاحب زمین بود) را در روستا علیه نظم فئودالی قدیمی بسیج کند و هژمونی خود را ایجاد کند.

امروزه، به طور کلی، پیوند آرمان های دموکراتیک با بورژوازی غلط است. مبارزه برای دموکراسی در دوران نوین، ارتباط خیلی کمی با مفهوم «انقلاب بورژوا دموکراتیک» و طبقه ی بورژوازی دارد.

در هر کجا که دموکراسی استثمار اقتصادی سرمایه داری را تهدید کرده است و یا می کند، بورژوازی اولین طبقه ای است که دموکراسی را به شدت محدود می کند. تجربه جهانی فاشیسم وعوام فریبی کنونی ترامپ نمونه بارز آن هستند. اما، در هر صورت، با توجه به وضعیت خود ما، دلیل قانع کننده تر برای رد کردن برچسب بورژوازی دموکراتیک برای توصیف محتوای مبارزه آزادی خواهانه ی ما وجود دارد.

ایران امروز با روسیه ۱۹۰۵ و فوریه ۱۹۱۷، قابل سنجش (مقایسه) نیست. در کشور ما این بورژوازی است که دارای قدرت اقتصادی و سیاسی است و نه یک استبداد مبتنی بر نظام فئودالی. بورژوازی ما طبقه ی حاکم در همه ی حوزه های کشور است.

این بورژوازی هژمونی خود را دقیقن از طریق مکانیسم انکار حقوق “بورژوازی- دموکراتیک” اکثریت مردم به دست آورده و حفظ کرده است. مسیر خاصی که سرمایه داری در میهن ما طی کرده است، منجر به ایجاد پیوند تقریبن جدایی ناپذیر استثمار سرمایه داری و سلطه مذهبی شده است.  دسته های دیگر بورژوازی اگر هم تمایل داشته اند ولی نتوانستند به وظیفه تاریخی خود برای احراز حقوق بورژوازی- دموکراتیک برای مردم عمل کنند. این درست است که هنوز بخشی از مبارزه ما برای حقوق بورژوازی- دموکراتیک است، این اما به این معنا نیست که هژمونی انقلاب را به بورژوازی بسپاریم و برای هژمونی طبقه کارگر تلاش نکنیم.

طبقه حاکمه سرمایه داری ما به طور کلی همچنان مخالف گسترش دموکراسی (به طور معمول) برای اکثریت مردم است. در مورد مسائل اصلی، طبقۀ سرمایه داری ما در کل، در کنار هژمونی مذهبی باقی مانده است. گرچه کشمکش هایی در باره ی تقسیم قدرت با سلطه ی مذهب ارتجاعی دارد، اما ایدئولوژی مذهبی ارتجاعی که در آن اصل ولایت فقیه تعیین کننده است، مورد پذیرش بورژوازی حاکم است.

لنین در باره ی روسیه پیش از اکتبر گفته بود که انقلاب «بورژوایی دموکراتیک» منافع کل بورژوازی را نیز بیان می کند. در صورتی که انقلاب آینده ما زیر هر نامی که باشد نه تنها بیان کننده منافع همه ی طبقه بورژوازی نیست، بلکه در کلیت آن  علیه بورژوازی بوروکراتیک، مالی و تجاری است. بنابراین ما معتقدیم که استفاده از واژه های «بورژوایی دموکراتیک» برای توصیف مرحله کنونی گمراه کننده است. کلمات دموکراتیک ملی به واقعیت ما نزدیکتر هستند.

 

پیوند میان عدالت اجتماعی و آزادی

اگر ما پرسش را به الویت دادن بین مبارزه آزادی خواهی و عدالت اجتماعی محدود کنیم، ناگزیر پاسخی اشتباه دریافت خواهیم کرد. سوال درست این است: رابطه بین این دو چیست؟

آن هایی که مرحله اول انقلاب را بورژوازی دموکراتیک می دانند، خصلت آزادی خواهی را مطلق و از عدالت اجتماعی جدا می کنند، و بدین گونه برخی از تغییرات اساسی اجتماعی را که ما خواهان انجام آن در مرحله ملی و دموکراتیک انقلاب هستیم، به نادرست، وظیفه انقلاب سوسیالیستی می دانند.

اعتقاد ما این است که اگر چه محتوای فوری مبارزه ما، مبارزه آزادی خواهی مردم ما است، ولی پیروزی نهایی در این مبارزه  بدون تحقق عدالت اجتماعی انجام پذیر نیست. دیدگاه هایی وجود دارند که تمایل به ساختن دیوار چین بین مبارزه برای آزادی خواهی و عدالت اجتماعی اقتصادی دارند. به دلیل خاصی و به خاطر رابطه منحصر به فرد بین استثمار سرمایه داری و سلطه مذهبی، مرحله کنونی انقلاب ما شامل عنصرهای آزادی و عدالت اجتماعی می شود؛ بنابراین این انقلاب، انقلاب کلاسیک بورژوایی- دموکراتیک نیست و هنوز هم انقلاب سوسیالیستی نیست.

هم زمان، برای پایندانی (تضمین) به از بین بردن هر گونه ستم مذهبی وسلطه طبقاتی اقلیت، آزادی خواهی باید ضرورتن و واقع گرایانه همراه با دگرگونی های ریشه ای اقتصادی همراه باشد: اصلاحات ارضی برای بازگرداندن زمین به کشاورزان بی زمین؛ ملی شدن گسترده صنعت های کلیدی برای شکستن سرمایه انحصاری در مرکزهای اصلی اقتصاد کشور؛ پیشرفت های ریشه ای در شرایط و استانداردهای زندگی کارگران و زحمتکشان باید از هدف های انقلاب در راه باشد.

زمانی که به جهان پیرامون خود می نگریم در می یابیم که به جز در چندین کشور اسلامی و مسیحی و اسراییل استثمار سرمایه داری لزومن به کمک سلطه مذهبی پیاده نمی شود. اما در میهن ما ارتباط کنونی میان استثمار سرمایه داری و سلطه مذهبی، پیوند بین آزادی و عدالت اجتماعی را ایجاد می کند. در شرایط کنونی ما، آزادی اگر تنها با از بین بردن حاکمیت مذهبی ولی با پا بر جا نگه داشتن انحصار اقتصادی (۹۹ درصد از ثروت در دست عده اندکی از سرمایه داران است) به دست آید، نه مورد قبول زحمتکشان و نه مورد قبول خلق های محروم کشور است. هر انسان زحمتکش درک می کند که امتیاز سیاسی حکومت مذهبی، ابزار ایجاد و حفظ امتیازهای اقتصادی طبقه های ویژه ای بوده است. بنابراین تصور به دست آوردن آزادی واقعی بدون دگرگونی بنیادین مساله مالکیت و توزیع ثروت درست نیست.

ما همواره به درستی استدلال کرده ایم که تناقض های جامعه که منجر به سلب آزادی و برقراری دیکتاتوری شده است نمی تواند بدون پیروزی  کامل انقلاب ملی دموکراتیک حل شود. واقعیت این است که انقلاب ملی دموکراتیک ما دارای محتوای خاصی است که نیاز به اقدام های اجتماعی فوری به ویژه در دامنه اقتصادی یکی از آن ها است. ما وظیفه انقلاب ملی و دمکراتیک را راضی شدن به تغییر برخی از عنصرهای بسیار زشت سیستم سرمایه داری و حفظ مدیریت سیستم سرمایه داری با منطق درونی خود نمی دانیم. انقلاب ملی و دمکراتیک ضرورتن باید درونمایه اجتماعی داشته باشد که بیانگر آرمان های آزادی خواهی اجتماعی ما نیز است. ولی این به معنای  پایه گزاری سوسیالیسم هم نیست.

در شرایط میهن ما مبارزه برای آزادی با تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی پیوند دارد. انقلاب ملی و دمکراتیک، به نظر ما یک برنامه رادیکال است که پایه های ساختاری جمهوری اسلامی را از جمله راه رشد اقتصادی را باید دگرگون کند.

قطعن ضروری است که ما وسیع ترین اتحاد دموکراتیک را پیرامون برنامه ای علیه استبداد مذهبی بسیج کنیم. با این حال، محتوای اجتماعی- اقتصادی انقلاب دموکراتیک ملی ما باید حتی با  خطر از دست دادن برخی از متحدان بالقوه ما نگه داشته شود. اگر ما از  جنبه عدالت اجتماعی دور شویم، ممکن است بتوانیم که متحدان بیشتری را جذب کنیم، اما در این فرایند، همزمان خطر از دست دادن پشتیبانی توده های زحمتکش از ما نیز زیاد می شود.

اعتقاد ما این است که محتوای فوری مبارزه ما، مبارزه آزادی خواهی مردم ما است ولی پیروزی نهایی در این مبارزه  بدون تحقق عدالت اجتماعی انجام پذیر نیست. چون دولت و دستگاه سیاسی و سرکوبگر آن یک ابزار طبقه ی اقتصادی غالب است، حتا مبارزه اقتصادی کارگران نمی تواند کاملن خود را از درگیری های گسترده تر سیاسی دور کند. به ویژه در کشور ما، که در آن سلطه مذهبی و استثمار سرمایه داری دو طرف یک سکه است، حتا بیشتر روشن است که طبقه کارگر نمی تواند خود را  از مبارزه آزادی خواهی کنار بکشد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *