۲۹ اسفند ۱۳۹۹ (۱۹ مارس ۲۰۲۱) سالگرد درگذشت رفیق زنده‌یاد خاوری
یادنامه‌ای بدون چاپلوسی در سوگ او

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۱۲
۲۷ اسفند ۱۴۰۳، ۱۷ مارس ۲۰۲۵

یکی از ویژگی‌های فرهنگ سیاسی ایران، گرایش به افراط در ستایش یا نفی کامل شخصیت‌های سیاسی است. چهره‌های سیاسی در دوران قدرت همچون قهرمانانی بی‌خطا ستوده می‌شوند، اما پس از مرگ، یا با آشکار شدن اشتباهاتشان، به‌کلی طرد می‌شوند یا به اسطوره‌هایی اغراق آمیز بدل می‌گردند. این دوگانگی در قضاوت، مانعی جدی برای تحلیل واقع‌بینانه از عملکرد سیاسی و شخصیت اجتماعی آنان است.

این نگرش ریشه در نگاه قدسی و مطلق‌گرایانه‌ای دارد که افراد را یا منجی بی‌نقص می‌بیند یا دشمن تمام‌عیار می پندارد. چنین رویکردی نه‌تنها درک درستی از تاریخ ارائه نمی‌دهد، بلکه مانع از یادگیری از گذشته و ساختن آینده‌ای آگاهانه‌تر می‌شود.

هیچ فرد یا انقلابی کمونیستی، هرچند فداکار و جسور، از خطا مصون نیست. تاریخ مملو از شخصیت‌هایی است که در کنار دستاوردهای بزرگ، اشتباهات جدی داشته‌اند. اما ارزیابی آنان باید بر اساس تأثیر کلی‌شان بر جنبش‌های اجتماعی صورت گیرد، نه احساسات زودگذر. در مقابل فرهنگ افراط و تفریط، لازم است با نگاهی واقع‌بینانه به پیچیدگی‌های شخصیت و عملکرد آن‌ها توجه شود. تنها با رویکردی منصفانه و متوازن است که می‌توان از اشتباهات تاریخ درس گرفت و مسیر بهتری برای آینده یافت.

درک دیالکتیکی تاریخ مستلزم دیدگاهی متوازن است: دیدن هم‌زمان اشتباهات و دستاوردها، بدون گرفتار شدن در دام ستایش یا نکوهش افراطی. برای ارزیابی عادلانه‌ی شخصیت‌های سیاسی، باید به یاد داشت که هر فرد تحت تأثیر شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زمان خود قرار دارد و باید در همین چارچوب سنجیده شود.

یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی جنبش کمونیستی و کارگری که ستایش‌های اغراق‌آمیز درباره‌ی او، مانع از نقد جدی عملکردش شده است، رفیق زنده‌یاد خاوری است.

رفیق خاوری با دفاعیات خود در بیدادگاه محمدرضا شقایق در شب سرد و بلند یلدایی کاشت، و کویر لوت استبداد را برای رزمندگان شخم زد. سخنان او در آن بیدادگاه، نه‌تنها در دل توده‌ای‌ها، بلکه در میان تمام کمونیست‌ها، شعله‌ی امید را برافروخت و در برابر تسلیم‌طلبی و ناامیدی نشانگر مقاومت بود.

او ۳۷ سال سکان رهبری حزب را در دست داشت. یکی از دستاوردهای مهم این رفیق، حفظ رهبری حزب در شرق و جلوگیری از انتقال آن به غرب بود، اقدامی که می‌توانست در آن مقطع (قبل از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم) ضربه‌ای مهلک به حزب بزند. به گفته‌ی رفیق فرهاد عاصمی، رفیق خاوری در پاسخ به پیشنهاد بابک خسروی برای انتقال رهبری به غرب، قاطعانه مخالفت کرد و گفت که حتی اگر رگ گردنش را بزنند، اجازه‌ی چنین اقدامی را نخواهد داد. علاوه بر این، رفیق خاوری در برابر فشارهای داخلی و خارجی برای تغییر ایدئولوژی حزب مقاومت کرد و از مارکسیسم-لنینیسم قهرمانانه دفاع نمود. همچنین، نقش او در حفظ موضع مبارزاتی و تسلیم‌ناپذیری حزب در برابر دیکتاتوری ولی‌فقیه شایسته‌ی تقدیر است.

اما ازآنجایی که درباره‌ی قهرمانی‌های او بسیار گفته شده، برای ایجاد توازن در قضاوت، باید به اشتباهاتش نیز پرداخت.

رفیق اسکندری در یکی از نامه‌های خود، خاوری را فردی محافظه‌کار توصیف کرده بود. این محافظه‌کاری سبب ‌شد که تغییر نظر او درباره‌ی افرادی که به آن‌ها اعتماد داشت و یا در مورد آن هایی که دوست نمی داشت، بسیار دشوار شود. پس از مهاجرت از افغانستان، او با وجود شناخت کافی از آقای علی خدایی، وی را به پراگ برد و در کنار اسناد کلاسه‌بندی‌شده‌ی حزب مستقر کرد. پیش از آن نیز این رفیق، بدون شناخت کافی، مسئولیت شرق را از رفیق قدیمی و شناخته شده، فرهاد عاصمی گرفته و به خدایی سپرده بود.

بررسی رهبری خاوری در این دوره‌ی طولانی نشان می‌دهد که با وجود خدمات ارزنده‌اش، برخی تصمیمات او ضربه‌ی سنگینی به وحدت جنبش توده‌ای وارد کرد. خاوری، که هم سابقه‌ی مبارزاتی در زندان‌های شاه هم ردیف افسران مقاوم توده‌ای را داشت و هم از دانش رهبرانی چون طبری و جوانشیر بهره برده بود، می‌توانست با حفظ توازن، انتقادپذیری، احترام به پیشکسوتان و میدان دادن به نسل جوان پرکار و منتقد، حزبی متحد و نیرومند بر پایه‌ی تفکر طبقاتی ایجاد کند. اما متأسفانه، تحت تأثیر رفیق صفری، روش “تفرقه بینداز و حکومت کن” را در پیش گرفت و با بسیاری از پیش‌کسوتان، کادرها و اعضای حزب با ان چنان بی‌مهری برخورد کرد، که این موضوع باعث ناراحتی و کناره‌گیری آن‌ها شد.

این شیوه‌ی نامطلوب حتا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز ادامه یافت. در کنگره‌ی سوم حزب، او با همکاری برخی رفقا از جمله اردشیر و افشین، رفیق فرهاد عاصمی را منزوی کرد. سپس، همین روند را در برابر اردشیر و افشین به کار بست و آنها را ایزوله کرد و درنهایت، با کنار گذاشتن کمونیست بزرگ، رفیق مسعود ملکی، این سیاست به اوج خود رسید.  

رفیق خاوری به‌تدریج موفق شد حزبی یکدست ایجاد کند که نظرات او را بی‌چون‌وچرا می‌پذیرفت. تا آن جایی که هنگامی که رفیق خاوری هنگام نامزدی دوره دوم خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری، پرچم‌دار حمایت از او شد— درحالی‌که بسیاری از رفقا در ایران نسبت به سازش‌کاری خاتمی در برابر ولی فقیه مستبد هشدار می‌دادند—هیچ‌کس در رهبری و از کادرها جرئت مخالفت با او را نداشت.

یکی از تمجیدهایی که از رفیق خاوری می شود محکم بودن او در مقابل مضیقه های روزگار بود. نباید از افراد انتظارات غیرانسانی داشت، اما باید حقیقت را گفت. رفیق عاصمی تعریف می‌کرد که رفیق خاوری پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم دچار سردرگمی شدیدی شده بود و پیشنهاد انتقال رهبری حزب به ایران را داده بود. خوشبختانه، او وقتی با مخالفت شدید رفیق عاصمی روبرو شد، از نظر خود برگشت. 

همان‌طور که گفته‌ایم، در قضاوت باید توازن و عدالت را رعایت کرد. با تمام اشتباهاتی که ذکر شد، تردیدی نیست که خاوری تا پایان عمر در راه رهایی طبقه‌ی کارگر و دیگر زحمتکشان گام برداشت.

رفیق خاوری، به تعبیر طبری، “در عصاره‌ی خود با عشق به تبار انسانی جوشید” و برای گشودن “دروازه‌های شهرهای ناگشوده” تلاش کرد.

یاد این کمونیست رزمنده گرامی باد.

One comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *