كالبدشكافى‏ انديشه (٢) خصلت «اصلى‏ترين تضاد»؟ انديشه انقلابى‏، محور وحدت نظرى‏

image_pdfimage_print

فشرده ابرازنظر

«اگر ٥٠ بار … ذكر وحدت گفته شود و … بارها از ديالكتيك و ماركس و خلاقيت انقلابى‏ و … نوشته شود، اما نتوان به سوال ساده تركيب مجلس و لايه‏بندى‏هاى‏ حكومتى‏ چه اختلافاتى‏ با هم دارند و چه هدفى‏ را دنبال مى‏كنند و …، حرفى‏ زده نشده كه مردم و فعالان سياسى‏ غير حكومتى‏ [از نظر] توده‏اى‏ [مطلع شوند]. تئورى‏، كارپايه فكرى‏ براى‏ تحليل لحظه به لحظه تحولات [است]، نه آن كه آن را طوطى‏وار و مثل كلاس درس به آقا معلم پس بدهند.

نكته بسيار مهم ديگر، ارزيابى‏ از توازن نيروها در جامعه است، كه بازتاب آن در حاكميت هميشه متبلور مى‏شود.

قبل از سينه سپر كردن براى‏ وحدت سياسى‏ حزب، [بگوئيد] … درك سياسى‏ از ايران كنونى‏ [چيست] … حرف‏هاى‏ زمينى‏ بايد زد، نه حرف‏هاى‏ كلى‏ و آسمانى‏. …

به عنوان كشف تضاد اصلى‏ جامعه، مهر سرمايه‏دارى‏ بر پيشانى‏ حكومت كوبيدن و … منتظر انقلاب سوسياليستى‏ ماندن، … وقتى‏ سياست مشخص و دقيق در ارتباط با تحولات جامعه وجود نداشته باشد، تشتت حاصل آنست. …

ما … نمى‏توانيم و نبايد تنها منعكس كننده اخبارى‏ باشيم كه همه جا منتشر شده و مى‏شود، بلكه [بيان] دلائل و چرائى‏ و عقبه آن اخبار و رويدادهاست كه ديگرانى‏ را نيز جلب مى‏كند. …

اول از همه ياد نقد راه توده مى‏افتند، [زيرا] راه توده … طى‏ ١٧ سال در باره مسائل روز ايران اظهار نظر كرده …»

همانطور كه در اولين مطلب منتشر شده در “توده‏اى‏ها” توضيح داده شده، هدف از انتشار صفحه حاضر مبارزه با تشتت نظرى‏ غيرضرور و در تضاد با ذاّت جنبش توده‏اى‏ و ايجاد يك صدايى‏ در جنبش توده‏اى‏ مى‏باشد. اگر بحث درباره عـلل ايجاد شدن واقعيت تلخ تشتت نظرى‏ و سازمانى‏، كه “ه. م. كميته وحدت” در ابرازنظر خود آن را به درستى‏ «راهى‏ كه متاسفانه به درازا كشيده …» شده مى‏نامد، راهگشا نخواهد بود. جستجوى‏ راه گذار از تشتت و ايجاد وحدت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ مى‏تواند راهگشا باشد. راهى‏ كه به خاطر طولانى‏ شدن زمان جدايى‏ها و ايجاد شدن ساختارهاى‏ متفاوت در جنبش توده‏اى‏، كه از استوارى‏ و ثبات و تجارب مثبت و منفى‏ در مبارزات خود برخودار شده‏اند، مى‏تواند ناهموار و يا حتى‏ طولانى‏ از كار درآيد.

گذار از چند صدايى‏ تحميل شده اما اجتناب‏ناپذير است. تنها با برخوردى‏ صميمانه و با ابراز صريح نظرها و پايبندى‏ به روشنى‏ مضامين، پشت سر گذاشتن سختى‏هاى‏ راه ممكن و عملى‏ خواهد بود. همانطور كه در نوشته قبلى‏ نيز اشاره شد، “توده‏اى‏ها” خواهد كوشيد از هر برخورد سوتفاهم برانگيز در بحث‏ها امتناع ورزد. اميد مى‏رود لغزش‏هاى‏ احتمالى‏ ناشناخته مانده در جريان بحث‏ها، با گوشزد صميمانه روبرو گردد.

از نكات مشترك شروع كنيم

بعد از اين گريز ضرورى‏، بازگرديم به بحث اصلى‏ در جنبش توده‏اى‏ درباره راه دسترسى‏ به وحدت نظرى‏.

پرسش اين پرسش است، كه آيا دسترسى‏ به وحدت نظرى‏ مى‏تواند از اين طريق آغاز شود، كه حزب توده ايران و همچنين هر گردان توده‏اى‏ با ارزيابى‏ از كليت شرايط حاكم  بر جهان، منطقه و ايران، “اصلى‏ترين تضاد” و “اصلى‏ترين عرصه مبارزات اجتماعى‏” در ايران را در شرايط پيش از انتخابات رياست جمهورى‏ تعيين و آن را با صراحت و روشنى‏ مطرح سازد؟  “توده‏اى‏ها” به اين پرسش پاسخ مثبت داده است.

مضمون نيم بيش‏ترى‏ از نوشته‏هاى‏ منتشر شده در صفحه حاضر را ارزيابى‏ از اوضاع جهان، منطقه و ايران تشكيل مى‏دهد. رساله “انقلاب ملى‏- دمكراتيك را به ثمر برسانيم”، پاسخى‏ است به نيازى‏ كه “راه‏توده” و علاقمندان ديگرى‏ در ابرازنظرهاى‏ خود مطرح ساخته و خواستار موضع‏گيرى‏ “توده‏اى‏ها” درباره «درك سياسى‏ از ايران كنونى‏» شده‏اند.

در مطالب منتشر شده، ازجمله در “جبهه ضدديكتاتورى‏، شعارى‏ امروزين”، “وحدت ديالكتيكى‏ دموكراسى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ در جامعه و استقلال سياسى‏- اقتصادى‏ كشور”، “زمينه‏هاى‏ لازم براى‏ برگزارى‏ انتخاباتى‏ آزاد، تضادهاى‏ اجتماعى‏ … راه‏حل انقلابى‏ را مطرح مى‏سازد” و… كوشيده شده است، در حين بررسى‏ مسائل سياسى‏، از طرح «طوطى‏وار» و مكتبى‏ مسائل نظرى‏ دورى‏شود.

طرح اين نكات تئوريك و فلسفى‏ اما ضرورى‏ است. انديشه بانيان سوسياليسم علمى‏، علم است. علم تاريخ، جامعه‏شناسى‏، اقتصاد سياسى‏ و اسلوب بررسى‏ علمى‏ پديده‏ها و درك ساختار ديالكتيكى‏ آن‏ها. مستدل ساختن نظريات سياسى‏ به كمك اين علوم، فخرفروشى‏ و خودبزرگ بينى‏ و «حرف‏هاى‏ كلى‏ و آسمانى‏» زدن، نيست. طرح آن‏ها در ارزيابى‏ و اظهارنظر، لازمـه استدلال توده‏اى‏ است. اين علوم و اسلوب متكى‏ به آن براى‏ درك واقعيت، محـور و ستون فقرات نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ را تشكيل مى‏دهند. بدون پذيرش انديشه تئوريك سنتى‏ حزب توده ايران، بدون كوشش براى‏ آموختن و به كار گرفتن آن، وحدت نظرى‏ و سازمانى‏ حزب طبقه كارگر ايران، ناممكن است.

اين چه فخرفروشى‏ است كه با خطر براى‏ زندگى‏ همراه است؟

چرا يك نشريه كه خود را متعلق به جنبش توده‏اى‏ مى‏داند و صفحه آن با عكس مبارزانِ دانشمند توده‏اى‏ مزين است، كه مورد تائيد است، نبايد برخوردى‏ مثبت با دانش صاحبان عكس‏ها از خود نشان دهد؟ مى‏توان مسئله‏اى‏ را مورد نقد قرار داد، اما “متلك” در شان يك نشريه توده‏اى‏ نيست!

بحث مركزى‏ بر سر چيست؟

«وقتى‏ سياست مشخص و دقيق در ارتباط با تحولات جامعه وجود نداشته باشد، تشتت حاصل است.» اين نظر “راه‏توده” مورد تائيد است. آن را زمينه بررسى‏ و تعيين “اصلى‏ترين تضاد” جامعه كنونى‏ ايران در ماه‏هاى‏ پيش از برگزارى‏ انتخابات رياست جمهورى‏ قرار دهيم.

گفته مى‏شود: «به عنوان كشف تضاد اصلى‏ جامعه، مهر سرمايه‏دارى‏ بر پيشانى‏ حكومت كوبيدن و …».

آيا هدف انديشه انتقادى‏ “راه‏توده”، مخالفت با «كشف تضاد اصلى‏ جامعه» است؟ چنين نيست. ديرتر “تضاد اصلى‏ جامعه” را از ديد انديشه انتقادى‏ مورد بررسى‏ قرار خواهيم داد.

مخالفت در انديشه انتقادى‏، در ارتباط قرار دارد با ايجاد ارتباط بين تعيين اصلى‏ترين تضاد و ساختار نظام حاكم. مخالفتى‏ كه در انتقاد با جمله «مهر سرمايه‏دارى‏ بر پيشانى‏ حكومت [بخوان حاكميت] كوبيدن»، بيان شده است. اعتراض، به ارزيابى‏ خصلت نظام حاكم بر ايران به مثابه نظام «سرمايه‏دارى‏» است.

به‏عبارت ديگر، انديشه منتقد نسبت به ارزيابى‏ “توده‏اى‏ها”، به طور غيرمستقيم اين پرسش را  مطرح مى‏سازد، كه آيا بايد خصلت نظام حاكم را در ابتدا شناخت و درك كرد و آن را زمينه كشف “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه قرار داد؟ پرسشى‏، كه بدون هر استدلالى‏، در انديشه انتقادى‏ نفى‏ مى‏شود.

در انتقاد، تعريفى‏ از نظام حاكم بر جمهورى‏ اسلامى‏ و استدلالى‏ در نفى‏ خصلت «سرمايه‏دارى‏» براى‏ نظام حاكم ارايه نمى‏شود. همچنين آنجا با صراحت گفته نمى‏شود، كه بايد براى‏ تعيين “اصلى‏ترين تضاد” به كدام روندها و حوادث جارى‏ در جامعه توجه داشت. اما تحليل‏هاى‏ ارايه شده در نشريه در ارتباط با انتخابات رياست جمهورى‏ پيش‏رو، پاسخ كافى‏، صريح و روشن به اين پرسش را ارايه مى‏كنند. و آن پاسخ، چنين است كه نه از ارزيابى‏ خصلت نظام، كه بايد از بررسى‏ حوادث روز به كشف “اصلى‏ترين تضاد” دست يافت. يعنى‏ بايد به ظواهر وقايع و حوادث در جامعه نگريست و با حدث و گمان و يا با اطلاعات پشت‏پرده و يا از پرده بيرون افتاده، آن‏ها را مورد تفسير قرار داد. از درون اين كنكاش است كه اصلى‏ترين تضاد شناخته شده و استخراج خواهد شد.

به عبارت ديگر، در انتقاد مورد بحث، اين نظر حكمفرماست كه “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه پديده ناشى‏ از خصلت و ساختار اقتصادى‏ نظام نبوده، بلكه تضاد اصلى‏ حاكم بر جامعه، همانطور كه پيش‏تر نشان داده شد، از درون روندهاى‏ جارى‏، از درون “نبرد كه بر كه” در حاكميت قابل استخراج است.

نادرستى‏ مخالفت با ضرورت «كشف تضاد اصلى‏ جامعه»، كه انديشه انتقادى‏ در نقد خود سهل‏انگارانه و تحقيرآميز از آن نام مى‏برد، را مى‏توان با مراجعه به شماره‏هاى‏ ٢٤ و ٢٥ “راه‏توده” دوره دوم (شهريور و مهر ١٣٧٣)، از زبان كيانورى‏ شنيد و ديد كه اين مقوله، مقوله آشنايى‏ مى‏باشد. كيانورى‏ در “سخنانى‏ با همه توده‏اى‏ها” بر اهميت انديشيدن و شناختن “اصلى‏ترين تضاد جامعه” به منظور شركت در مبارزات اجتماعى‏ پاى‏ مى‏فشرد و تحت عنوان “چگونه يك حزب سياسى‏ مى‏تواند در موضع انفعالى‏ قرار بگيرد يا نگيرد”، مى‏نويسد: «براى‏ اينكه يك حزب سياسى‏ و اعضاء آن در موضع انفعالى‏ باقى‏ نمانند، چاره‏اى‏ ندارند، جز آنكه همواره در مركز نبرد اجتماعى‏ قرار داشته باشند و براى‏ اينكه يك حزب بتواند در مركز حوادث و وقايع، در مركز مبارزه و نبرد اجتماعى‏ قرار گيرد، بايد صحنه نبردى‏ كه در هر لحظه انتخاب مى‏كند، صحنه اصلى‏ترين نبرد جامعه [تكيه از توده‏اى‏ها] باشد. صحنه نبردى‏ كه تمام توجه جامعه و منافع بلافصل جامعه در يك لحظه معين، معتوف به آن است.»

گريزى‏ ناگزير به انديشه طبرى‏، اجتناب‏ناپذير است:

« …

ارانى‏ گفت در شطّى‏ كه جنبنده تاريخ است،

مشو زان قطره‏ها كاندر لجن‏ها بر كران مانند،

بشو امواج جوشانى‏ كه دايم در ميان مانند.

…»           (نوار “آن جاودان” با صداى‏ احسان طبرى‏)

در سطور ديرتر خواهيم ديد كه نشريه و انتقاد بيان شده در آن، البته به سخنان كيانورى‏ اعتقاد دارد و وظيفه خود را يافتن “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه مى‏داند (و اين نكته مشترك است)، تا از اين طريق «همواره در مركز نبرد اجتماعى‏ قرار گيرد». لذا موضع انتقادى‏ عليه “توده‏اى‏ها” غيرجدى‏ است.

كافى‏ است تنها عنوان “انتخابات رياست جمهورى‏ با تغيير سياست نظامى‏ پيوند خورده است” و ديگر عنوان‏هاى‏ سرمقاله‏هاى‏ “راه‏توده” را مورد توجه قرار دهيم، تا اعتقاد منتقد به سخنان پيش گفته كيانورى‏ محرز گردد. مضمون همه آن‏ها، بيان “اصلى‏ترين تضاد” از ديد نشريه است: “مى‏توان انتخابات را برد، بدان شرط كه بدانيم چگونه؟”  و يا محتواى‏ “گفتگو با برخى‏ محافل داخل كشور” و … نيز ترديدى‏ در اين امر باقى‏ نمى‏گذارند، كه نشريه مى‏كوشد در سرمقاله‏ها “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه را تعيين و توضيح دهد. نتيجه اين كوشش، عبارت است از آنكه انتخابات رياست جمهورى‏ در ايران در آغاز سال آينده “عرصه اصلى‏ترين صحنه نبرد اجتماعى‏” و چگونگى‏ حل تضاد نهفته در اين عرصه، يعنى‏ نتيجه بيرون آمده از صندوق راى‏، بيان حل “اصلى‏ترين تضاد” حاكم بر جامعه مى‏باشد. در اين انديشه، تفاوت بين “اصلى‏ترين تضاد” و تضاد در حاكميت درك نشده باقى‏ مى‏ماند، كه بايد آن را در زير نشان داد و مستدل ساخت.

به عبارت ديگر، برخورد تحقيرآميز و سهل‏انگارانه به انديشه ضـرورت تعيين “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه و تعيين “اصلى‏ترين عرصه مبارزه اجتماعى‏” و همين برخورد به ضرورت اولويت تعيين كردن خصلت نظام حاكم، كه منتقد آن را «كوبيدن مهر سرمايه‏دارى‏ بر پيشانى‏ نظام» مى‏نامد، جز گرفتار بودن در ذهنيات، چيز ديگرى‏ نيست. مى‏توان نظرى‏ را نادرست دانست و عليه آن استدلال نمود، اما نمى‏توان آگاهانه و يا ناآگاهانه سوار بر موج “ضدكمونيستى‏” به آن تاخت و نوشت «… كنار گود نشستن و منتظر انقلاب سوسياليستى‏ ماندن، كه سياست نيست.»

با اين اتهام به “توده‏اى‏ها”، اما انديشه انتقادى‏ هنوز درست بودن ارزيابى‏ خود را از “اصلى‏ترين تضاد” و “اصلى‏ترين عرصه مبارزه”، به اثبات نرسانده است. براى‏ آشنا شدن به استدلال‏ها در اين زمينه به آخرين سرمقاله در “راه‏توده” مراجعه كنيم.

ارزيابى‏ از كليت نظام و خصلت آن، پيش‏شرط دستيابى‏ واقع‏بينانه‏ و به‏ويژه مبارزه‏جويانه به تغيير شرايط است.

***

تضادها در انتخابات رياست جمهورى‏، “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه؟

مگر كيانورى‏ نمى‏گويد كه صحنه اصلى‏ترين نبرد جامعه (تكيه از توده‏اى‏ها)، صحنه نبردى‏ است كه تمام توجه جامعه و منافع بلافصل جامعه در يك لحظه معين را به خود معتوف ساخته است؟ مگر توجه كل جامعه ايرانى‏ و عناصر ذينفع در جهان، در حاكميت امپرياليسم و در بين اپوزيسيون از چپ تا راست، عمدتاً جز به مسئله انتخابات رياست جمهورى‏، به مسئله ديگرى‏ نيز نظر جلب شده است و آن را مورد بررسى‏ قرار مى‏دهند؟ اگر چنين است، كه چنين است، پس، ترديدى‏ هم روا نيست در اين برداشت، كه “اصلى‏ترين تضاد” در ماه‏هاى‏ پيش‏رو، تضاد بر سر نتايج انتخابات رياست جمهورى‏ بوده و لذا ارزيابى‏ ارايه شده در “راه‏توده” واقع‏بينانه ومطابق با توصيه و وصيت كيانورى‏ است.

آخرين سرمقاله “راه‏توده” (اول دسامبر ٢٠٠٨) نتايج احتمالى‏ انتخابات را با توجه به تضادهاى‏ حاكم بر آن، به مثابه “اصلى‏ترين تضاد” جامعه ارزيابى‏ مى‏كند.

سرمقاله در آغاز اشاره به «شرايطى‏» مى‏كند كه «محمد خاتمى‏ براى‏ ورود به صحنه انتخابات رياست جمهورى‏» مطرح ساخته و مترصد ايجاد شدن آن‏ها است. اين در حالى‏ است كه «سكانداران كنونى‏ نهاد رياست جمهورى‏ مصمم به نگهدارى‏ [شرايط] در دست خويش‏اند.»  (براى‏ آشنا شدن با شرايطى‏ كه محمد خاتمى‏ شرط ورود خود به عرصه انتخابات مى‏كند و ارزيابى‏ “توده‏اى‏ها” از آن، به نوشته پيش گفته “زمينه‏هاى‏ لازم ….» به تاريخ ٢٥ آبان ٧٨، مطابق ١٦ اكتبر ٢٠٠٨ نگاه شود)

در ادامه مطلب، ترسيم اصلى‏ترين تضاد در سرمقاله ادامه مى‏يابد و درباره شرايط حاكم بر اصلى‏ترين عرصه مبارزه اجتماعى‏ در ايران، چنين توضيح داده مى‏شود: «از نظر ما سرانجام [شرايط، حفظ يا تغيير آن، با] روشن شدن تكليف سياست نظامى‏» [گره خورده است]. …

«ادامه اين سياست [نظامى‏] و يا پذيرش شكست و تغيير آن، هر يك، نيروهائى‏ در حاكميت دارد و از آن مهم‏تر زمينه‏هائى‏ در جامعه و در ميان مردم. … كفه ترازوى‏ مردم مخالف و نيروهاى‏ حكومتى‏ مخالف سياست نظامى‏ … سنگين‏تر مى‏شود … تدارك … مقابله با شورش مردم … [نشان اين امر است] … بنابراين … شرايط اجتماعى‏ در درجه اول و جهانى‏ در درجه دوم … [در تعيين سرنوشت انتخابات نقش تعيين كننده خواهد داشت]. …

شرايط داخلى‏ … فشرده شدن روز افزون نارضايى‏ و خشم و فقر مردم است … در عرصه بين‏المللى‏ … سياست [اعمال شده] ‌در عرصه امور اتمى‏ و حقوق بشر … زمينه تجزيه بلوچستان، كردستان و خوزستان را فراهم ساخته، درعين حال خطر حمله نظامى‏ به ايران را محتمل‏تر نيز كرده است. …

در راس حاكميت نيز بحث بر سر نتايج سياست نظامى‏ … و ضرورت تغيير آن مطرح است …

اين، آن  صحنه‏ايست كه [از اصلى‏ترين عرصه نبرد از ديد سرمقاله] در برابر ما و همه مردم ايران قرار دارد [تكيه از ما]. …

اين كه فرماندهان مخالف اين سياست و يا روحانيون مخالف آن، چه آرايشى‏ در ماه‏ها و هفته‏هاى‏ آينده به خود خواهند گرفت نيز عمدتا بستگى‏ به همان دو شرط داخلى‏ و خارجى‏ دارد …

ميان روحانيون روز به روز بر شمار وحشت‏زدگان از سرانجام سياست حاكم افزوده مى‏شود … يگانه امكان آن‏ها براى‏ تغيير سياست نظامى‏ حاكم [يا همان اصلى‏ترين تضاد!]، پيوستن به مردم است. به‏ويژه پايگاه روحانيون در ميان مردم بشدت آسيب ديده است و تنها با چنين چرخشى‏ است كه خواهند توانست بخشى‏ از اعتبار گذشته خود را تجديد كنند. … روحانيونى‏ كه از افتادن همه قدرت به دست فرماندهان نگرانند و از سركوب خويش و بازگشت به حوزه‏ها … نگرانند … چاره‏اى‏ [ديگر] ندارند. … [درغيراين‏صورت] شورش مردم [تكيه از ما] كه نه از تاك نشان باقى‏ گذارد و نه از تاك نشان …».

سرمقاله با جمله «هنوز بايد در انتظار آرايش سياسى‏ حكومتى‏ از يك‏سو و برآمد نارضايى‏ وسيع مردم از سوى‏ ديگر بود، تا از دل آن، زمينه‏هاى‏ تغيير سياست حاكم … بيرون بيايد و صراحت در بيان ورود به صحنه انتخابات را [گويا از خاتمى‏] طلب كند!»

با هضم انديشه بيان شده در سرمقاله، براى‏ خواننده هيچ تصويرى‏، جز تصوير “نبرد كه بر كه” بين قشربندى‏ در حاكميت سرمايه‏دارى‏ در جمهورى‏ اسلامى‏، تداعى‏ نمى‏شود. بحث، بحث درونى‏ در حاكميت است، كه بخشى‏ از آن را روحانيونى‏ تشكيل مى‏دهند، كه با اعتبار از دست داده، اضافه بر ابزار حاكميتى‏، نسب به وجهه اجتماعى‏ خود نيز اظهار نگرانى‏ مى‏كنند. استدلال، استدلالى‏ در پس درهاى‏ اطاق‏هاى‏ در بسته است، كه مى‏كوشد، نقشه مانور ضرورى‏ را براى‏ خروج از تنگناى‏ در پيش، ترسيم و اجماع در حاكميت را بدست آورد. آنجا كه از مردم صحبت به ميان آورده مى‏شود و “خطـر” «شورش مردم» گوشزد مى‏شود، صحبت از ابزارى‏ است، كه تهديد به انداختن آن در «كفه ترازو» مطرح است، با هدف تغيير «تناسب قوا به سود خود» و نه بيش از آن! ارزيابى‏ «شورش مردم» از منظر تغييرات انقلابي به سود مردم در انديشه جاى‏ ندارد، برعكس، نگرانى‏ از «شورش مردم» بر انديشه حاكم است: «نه از تاك نشان باقى‏گذارد و نه از تاك نشان»!

همانطور كه امرى‏ شناخته شده است، آقاى‏ نورى‏زاده لندن نشين هستند و كانال‏هاى‏ “غيبى‏” رنگارنگى‏ نيز براى‏ دسترسى‏ به اخبار پشت پرده در اختيار دارند. بى‏دليل هم نيست، كه او پيگيرانه مرجع پرسش‏هاى‏ تلويزيون صداى‏ آمريكا نيز مى‏باشد. در روز ٣٠ نوامبر ٢٠٠٨، آقايان نورى‏زاده و سازگارا با گوينده تلويزيون به بحث نشستند و درباره انتخابات پيش‏روى‏ رياست جمهورى‏، موضع گرفتند. نورى‏زاده پس از توضيح درباره كشمكش‏هاى‏ بين گروه‏هاى‏ حاكميت، و بيان اين “نظر” كه رژيم مجبور است «خط قرمزها را بالاتر ببرد»، كه «نشان تاثير فشار از خارج است»، توصيه خود را براى‏ كانديداتورى‏ عبداله نورى‏ بيان داشت. محسن سازگارا به تائيد اين توصيه تمايل نداشت و آن را ازاين‏رو  رد كرد، «زيرا آيت‏الله خامنه‏اى‏ جسارت گشودن فضا را ندارد.»

زمانى‏ كه اين بحث‏ها در جريانند، تا سرنوشت “اصلى‏ترين تضاد” را در دوران پيش از برگزارى‏ انتخابات پيش‏رو روشن كنند، “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه در خارج از اطاق‏هاى‏ دربسته و به دور از برداشت‏هاى‏ نورى‏زاده‏ها و سازگارها ميجوشد: تضاد بين خواست مردم براى‏ دست يافتن به آزادى‏ انتخاب و آزادى‏ انتخابات در شرايط قانونى‏ و مبارزه مردم عليه «فشرده شدن روزافزون نارضايى‏ و خشم و فقر»، كه “راه‏توده” به درستى‏ برجسته مى‏سازد!

– شرايطى‏ كه همان اصول پايمال شده حقوق مردم در قانون اساسى‏ جمهورى‏ اسلامى‏ هستند، كه دستاورد انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مى‏باشند!

– حقوقى‏ كه با پايمال نمودن خونين آن، ابزار مافيايى‏ غارت مردم به سرمايه‏دارى‏ حاكم ارزانى‏ شد! – غارتى‏ كه اكنون اشتهاى‏ بلعيدن ثروت‏هاى‏ ملى‏ را نيز نزد آن‏ها و متحدان امپرياليستى‏شان بوجود آورده است!

در مقاله نزديك به دو ماه پيش منتشر شده در “توده‏اى‏ها” درباره بررسى‏ شرايط شركت خاتمى‏ در انتخابات، چنين اظهارنظر شده است:

اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد حاكم بر جامعه، اصلى‏‏‏‏‏ترين صحنه نبرد اجتماعى‏‏‏‏‏ است

فقدان آزادى‏‏‏‏‏ انتخاب در جمهورى‏‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏،‏‏ كه محمد خاتمى‏‏‏‏‏ برجسته مى‏‏‏‏‏سازد، اصلى‏‏‏‏‏ترين تضادى‏‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد، كه ميهن ما در دوران كنونى‏‏‏‏ با آن‏ دست بگريبان است. فقدان آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏، اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد، و مبارزه براى‏‏‏‏‏ دستيابى‏‏‏‏‏ به آن، اصلى‏‏‏‏‏ترين صحنه نبرد اجتماعى‏‏‏‏‏ در دوران كنونى‏‏‏‏ در ايران مى‏‏‏باشد.

فقدان آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏، پيامد انقلاب بزرگ مردم در بهمن ٥٧ نيست، كه ارتجاع و جريان‏هاى‏ سرخورده از انقلاب مى‏‏‏‏خواهند به مردم القاء كنند. فقدان آزادى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ قانونى‏ و فقدان زمينه‏هاى‏‏‏‏ ضرورى‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏ انتخابات، عليرغم اين بزرگ‏ترين دستاورد انقلابى‏‏‏‏ مردم ميهن ما در قرون طولانى‏‏‏‏، بر ميهن ما حاكم است.

قانون اساسى‏‏‏‏‏ برآمده از دل انقلاب، حق بيان آزاد عقيده و نظر، حق ايجاد سازمان‏ها و تشكيلات آزاد دمكراتيك و صنفى‏‏‏ و سياسى‏‏‏‏‏- طبقاتى‏‏‏‏‏ را تثبيت و تضمين كرده است. اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏‏‏ در بخش حقوق ملت، آن «زبان انقلاب» است، كه خاتمى‏‏‏‏‏ فقدان آن را امروز پرخاشگونه برجسته مى‏‏‏‏‏سازد.

براى‏‏‏‏‏ شناخت علت اين نابودى‏‏‏‏‏، بايد به اين پرسش پاسخ داد، كه نابودى‏‏‏‏‏ حقوق دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏ مردم ميهن ما، نابودى‏‏‏‏‏ «زبان انقلاب»، در خدمت حفظ منافع كدام قشرها و طبقات قرار داشته است، اين نابودى‏‏‏ “به سود چه كسانى‏‏‏‏‏” و “عليه منافع چه كسانى‏‏‏‏” بوده و عمل كرده است؟

«بداخلاقى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏ نهادى‏‏‏‏‏ و بى‏‏‏‏‏اخلاقى‏‏‏‏‏هايى‏‏‏‏‏ كه گاه رنگ و بوى‏‏‏‏‏ دين مى‏‏‏‏‏گيرد»، و خاتمى‏‏‏‏‏ به درستى‏‏‏‏‏ به آن‏ها مى‏‏‏‏‏تازد و آن‏ها را مورد پرخاش قرار مى‏‏‏‏‏دهد، در خدمت غارت مافيايى‏‏‏‏‏ سرمايه‏داران فربه شده و اكنون خواستار غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏‏ متعلق به مردم در بخش دولتى‏‏ اقتصاد، به سود اين قشرها و طبقات عمل مى‏‏‏كند. ثروت‏هايى‏‏‏‏ كه ميراث انقلاب بهمن بوده و از حلقوم امپرياليسم و رژيم سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏‏‏ و انصار و اعوان آن بيرون آورده شده بود.

«زبان انقلاب»، بازگرداندن اين ثروت‏ها بود و فاصله گرفتن از اين زبان، همان اجراى‏‏‏‏ برنامه امپرياليستى‏‏‏‏ “خصوصى‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏” است.

مقاومت در برابر اين برنامه، بدنبال فروپاشى‏‏‏‏ نظام مالى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ در جهان، از شرايط مساعد جديدى‏‏‏‏ برخوردار شده است.

اخلاق ضدانقلابى‏‏‏‏‏ كه در سخنان خاتمى‏‏‏ مورد خطاب قرار گرفته است، ابزار ايدئولوژيك حاكميت ضدانقلاب است. براى‏‏‏‏‏ نفى‏‏‏‏‏ آن، براى‏‏‏‏‏ دفع آن، بايد قدرت سياسى‏‏‏‏‏ نهفته در پشت آن را نفى‏‏‏‏‏ و دفع نمود. و اين، بدون مبارزه براى‏‏‏‏‏ برقرارى‏ آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏ قانونى‏‏‏‏‏ و دمكراتيكِ تثبيت و تضمين شده در قانون اساسى‏‏ جمهورى‏‏ اسلامى‏‏‏‏‏ ايران و بدون افشاى‏‏‏‏‏ اهداف سوداگرانه پايمال كنندگان اين حقوق، ممكن نخواهد شد.

مبارزه عليه سركوب حقوق دمكراتيك مردم، عليه استبداد حاكم و مبارزه عليه غارت منافع و ثروت‏هاى‏‏‏‏‏ مردم، وحدت ديالكتيكى‏‏‏‏‏ و تفكيك‏ناپذيرى‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏دهند.

شركت فعال و هوشمندانه در اين مبارزه طبقاتى‏‏‏‏‏، وظيفه همه قشرها و طبقات مردم‏ و ميهن‏دوست و احزاب طبقاتى‏‏‏ ‏آنان، به ويژه جنبش توده‏اى‏‏‏‏ است. مبارزه‏اى‏‏‏‏‏ كه بايد در اتحادهاى‏‏‏‏‏ وسيع اجتماعى‏‏‏‏‏ فرجامى‏‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏‏ بيابد.  (پايان نقل قول)

پيروز باد مبارزات دمكراتيك

البته بايد در “مبارزات” انتخاباتى‏  – كه بنا به تعريف جوانشير، بخش دمكراتيك وظايف حزب توده ايران را تشكيل مى‏دهد –   شركت نمود، زيرا شرايط يك تحول انقلابى‏ در ايران وجود ندارد و لذا “تاكتيك تحريم” انتخابات نادرست است، كه اپوزيسيون راست توصيه مى‏كند. البته نهايتاً بايد در در نبرد بين “علم و خرافات” در انتخابات، جانب علم را گرفت. اين شركت براى‏ حل تضاد موجود در “نبرد كه بر كه” در حاكميت ضرورى‏ است و بايد به آن با تمام توان عمل كرد. بايد با شركت خود «كفه ترازوى‏» خلق را سنگين‏تر كرد، اما وظيفه اصلى‏ مبارزاتى‏ ما، تكرار مى‏شود، وظيفه اصلى‏ مبارزاتى‏ ما توده‏اى‏ها، مبارزه در عرصه اصلى‏ براى‏ احقاق حق قانونى‏ مردم در برخودار شدن از آزادى‏ براى‏ تجمع، براى‏ تشكيل احزاب و سازمان‏هاى‏ دمكراتيك و سياسى‏ خود (و نه سازمان‏هاى‏ ان جى‏ او ايجاد شده با پول امپرياليسم، كه مرز جدايى‏ موضع ما از اپوزيسيون راست با شعار “حقوق‏بشر” آمريكايى‏ و “انتخابات آزاد” بوش‏گونه را تشكيل مى‏دهد)، براى‏ آزادى‏ انتخاب و آزادى‏ انتخابات است. وظيفه ما افشاى‏ مافيايى‏ است كه مى‏خواهد با انتخابات رياست جمهورى‏ امكان غارت خود را تداوم بخشد و براى‏ حفظ حاكميت خود به مجرى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ تبديل شود. به متحد امپرياليسم تبديل شود، درست در زمانى‏ كه بحران ساختارى‏ و مالى‏ حاكم بر جهان سرمايه‏دارى‏، امكان مقاومت انقلابى‏ را عليه ديكته امپرياليسم با دورنمايى‏ روشن‏تر و دست‏يافتنى‏تر ترسم مى‏كند! به كشورهاى‏ منطقه كارئيب بايد نظر افكند!

با چنين شيوه انقلابى‏ در مبارزه است كه ما در ميان جريان مبارزات مردم شركت داشته و در كناره جريان تاريخ نخواهيم گرفت.

اين «گفتنى‏»‏ها، «حرف‏هاى‏ كلى‏ و آسمانى‏» نيستند!

“اصلى‏ترين تضاد” را نمى‏توان با تضاد در سطح وقايع و حوادث جامعه يكى‏ پنداشت. تضاد قشربندى‏ در حاكميت و كوشش هر كدام براى‏ جلب بخشى‏ از مردم به «كفه ترازوى‏ خود» را به مثابه “اصلى‏ترين تضاد” پنداشتن، خطاست. جلب مردم به «كفه ترازوى‏ خود»، مثلاً از طريق وعده‏هاى‏ سرخرمن و يا «آوردن پول نفت بر سر سفره» و …، اين تضادهاى‏ كاسبكارانه در حاكميت براى‏ پر كردن جيب‏هاي سرمايه‏داران غارتگر از هر قشر و گروه،  از آن‏رو اصلى‏ترين تضاد جامعه نيستند، زيرا با حل آن، راه رشد و ترقى‏ دمكراتيك و ملى‏ جامعه ايران، كه به تعريف ماركس جهت “تكامل” تاريخى‏ جامعه را تشكيل مى‏دهد، باز نخواهد شد. انتخاب باراك اوباما، “تغييرى‏” به بار نخواهد آورد! ابقاى‏ وزير جنگ دولت بوش بر سر مسند خود و به حراج كذاشتن ٥٠٠ هزار دلارى‏ كرسى‏ اوباما در سناى‏ آمريكا، دليل كافى‏ براى‏ درستى‏ نظر ماركسيستى‏ در تعيين تضاد طبقاتى‏ به مثابه اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه مى‏باشد.

البته بايد دسته‏بندى‏هاى‏ موجود در حاكميت را شناخت و افشا كرد. تضاد بين آن‏ها را به پرچم تبليغى‏ و ترويجى‏ انقلابى‏ تبديل نمود. اگر جنبش آزادى‏خواهى‏ و عدالت‏جويانه مردم از آن توان ضرورى‏ برخودار نشده است، اگر فاقد سازماندهى‏ ضرورى‏ است، اگر صداى‏ مبارزات مردم از رسانه‏هاى‏ گروهى‏ امپرياليستى‏ پخش مى‏شود و نه از حلقوم ما توده‏اى‏ها فرياد زده مى‏شود، اگر جنبش توده‏اى‏ در عرصه اصلى‏ مبارزات مردم قرار ندارد، و …،  نه از اين روست كه از اخبار پشت‏پرده و يا از پرده برون افتاده بى‏خبر هستيم، بلكه ازاين‏روست كه خصلت سرمايه‏دارى‏ نظام حاكم را تشخيص نداده‏ايم و تضاد طبقاتى‏ را درك نكرده‏ايم و لذا قادر نشده‏ايم نيروى‏ خود را در عرصه اصلى‏ترين تضاد ميان مردم و حاكميت، ميان مردم و امپرياليسم متمركز سازيم.

ايجاد ارتباط بين تضادهاى‏ موجود در حاكميت سرمايه‏دارى‏ و نشان دادن راه خروج از بن بست ارتجاعى‏ تحميل شده بر سر راه دستيابى‏ به اهداف قانونى‏ مردم، همان به ثمر رساندن انقلاب ملى‏ و دمكراتيك است كه ارايه آن، مستند ساختن «دلايل و چرائى‏ و عقبه اخبار و رويدادهاست …»، كه براى‏ انتشار آن هيچ نيروى‏ ديگرى‏ در مبارزات اجتماعى‏ وجود ندارد، جز جنبش توده‏اى‏ و حزب آن.

تا زمـانـى‏ كه سرمايه‏دارى‏ حاكم، در تمام قشربندى‏ آن پايبندى‏ خود را براى‏ اجراى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ حفظ مى‏كند  – كه بايد افشاى‏ آن را جنبش توده‏اى‏ به يكى‏ از عمده‏ترين زمينه‏هاى‏ مبارزات تبليغاتى‏ و ترويجى‏ خود در روند انتخابات رياست جمهورى‏ تبديل كند -، آرى‏ تا زمانى‏ كه در بر چارچوب غارت مافيايى‏ سرمايه‏دارى‏ حاكم مى‏چرخد، بايد به افشاى‏ اين خيانت تاريخى‏ به دستاورد انقلاب بزرگ مردم ادامه داد، كه ارتجاع به آن نام “انقلاب اقتصادى‏” داده است.

تا زمانى‏ كه حاكميت سرمايه‏دارى‏ خواستار ادامه سياست “خصوصى‏ و آزادسازى‏ اقتصادى‏” است و اعمال آن را از طريق سركوب آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ مصرّح در قانون اساسى‏ ايران تحقق مى‏بخشد، “اصلى‏ترين تضاد جامعه” ايران، تضاد بين مردم و ديكتاتورى‏ حاكم از يك سو و بين مردم و امپرياليسم از سوى‏ ديگر، اصلى‏ترين تضاد طبقاتى‏ در جامعه باقى‏ مى‏ماند. يعنى‏ تحقق بخشيدن به اهداف انقلاب بهمن، آماج‏هاى‏ مبارزاتى‏ را تشكيل مى‏دهند. برپايه اين تحليل است كه مبارزه براى‏ به ثمر رساندن انقلاب ملى‏ و دمكراتيك بهمن ٥٧، دستور روز مبارزات انقلابى‏ جنبش توده‏اى‏ است.

بايد در انتخاباتى‏ رياست جمهورى‏ در ماه‏هاى‏ پيش‏رو جانب علم عليه خرافات را گرفت و كوشيد با پيروزى‏ از اين سنگر مبارزاتى‏ بيرون آمد، اما صحنه نبرد طبقاتى‏ در جامعه، كماكان “اصلى‏ترين عرصه مبارزاتى‏” است كه پرچم آن را جنبش توده‏اى‏، و به ويژه جنبش توده‏اى‏، در كنار و در ميان مردم بايد افراشته نگه دارد!

بايد با انتقال مضمون تاريخى‏ نظر كيانورى‏ در رساله “سخنى‏ با همه توده‏اى‏ها” به شرايط كنونى‏ باور داشت و به آن عمل كرد. در آن دوران، “نبرد كه بر كه” در حاكميت پاسخ نهايى‏ خود را نيافته بود. نيروهاى‏ مدافع اهداف انقلاب بهمن و خواستار تحولات سياسى‏ هنوز عمدتاً بر سر مواضع اوليه خود پاى‏مى‏فشردن. ازاين‏رو، انعكاس “اصلى‏ترين تضاد” در كليت قشربندى‏ حاكميت و در نبرد درونى‏ آن، انعكاس نبرد طبقاتى‏ در جامعه بود، بين ارتجاع راست داخلى‏ و حاميان خارجى‏ آن ازيك‏سو و مردم مدافع دستاوردهاى‏ انقلاب بهمن از سوى‏ ديگر.

شرايط تاريخى‏ اكنون متفاوت است. جنبش اصلاحات در آن دوران درك نكرد كه برپايى‏ اقتصاد ملى‏ و دمكراتيك و حفظ آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ داراى‏ وحدتى‏ ديالكتيكى‏ بوده و نمى‏توان با ادامه سياست “تعديل اقتصادى‏” در دولت اصلاحات، آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ را براى‏ مردم تثبيت و تضمين نمود. پيامد ادامه سياست اقتصادى‏ به سود سرمايه‏دارى‏ حاكم، نمى‏توانست با تداوم سلب آزادى‏هاى‏ قانونى‏ از مردم همراه نباشد. كه همراه شد.

سلب آزادى‏هاى‏ قانونى‏، شرط تداوم غارت مافيايى‏ بود. ازاين‏رو اصلاحات سياسى‏ تنها مى‏توانست دست در دست برپايى‏ اقتصاد ملى‏ و دمكراتيك رشد كرده و تثبيت گردد. اين دو، مراحل مختلف و گام به گامى‏ را در رشد ترقى‏خواهانه جامعه ايفا نمى‏ساختند و نمى‏سازند. آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏، جفت تفكيك ناپذيرند. وحدتى‏ ديالكتيكى‏ را تشكيل مى‏دهند.

متاسفانه در اين بحث‏هايى‏ كه آن روزها نيز در جامعه ايرانى‏ مطرح بودند، نقش و رنگ جنبش توده‏اى‏ با تشتت حاكم بر آن كمتر از آن بود، كه جايى‏ بيش‏تر از كناره لجن‏زار جريان نبرد اجتماعى‏ را نثارش سازد، كه طبرى‏ در شعرش گوشزد مى‏كند. خروج از اين بن‏بست تاريخى‏، پايان بخشيدن به تشتت حاكم بر جنبش توده‏اى‏، از ديدگاه ضرورت شركت فعال و متحد آن در نبرد طبقاتى‏ در جامعه به خاطر سعادت مردم و شكوفايى‏ ميهن انقلابى‏، از ضرورت تاريخى‏ عظيمى‏ برخوردار مى‏باشد!

مسئوليت سنگين همه توده‏اى‏ها و كليت جنبش توده‏اى‏، اما به ويژه مسئولين حزبى‏، رفيق على‏ خاورى‏، رفيق محمد اميدوار و ديگر مسئولان، كادرها و اعضاى‏ حزب توده ايران، در اين نبرد سرنوشت‏ساز براى‏ وحدت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ انكار ناپذير است. بايد قوياً از اين رفقا خواستار شد به بن بست تحميل شده به جنبش توده‏اى‏ پايان بخشند. به بن بستى‏ كه در ابرازنظر “ه. م. “كميته وحدت” به درستى‏ چنين برشمرده مى‏شود: «همگى‏ بر اين باوريم كه ارتجاع داخلى‏ و امپرياليسم جهانى‏ پس از درهم كوبيدن سبعانه و خونين حزب ما، براى‏ نهادينه كردن پراكندگى‏ در ميان ما، آنچنان سرمايه‏گذارى‏ كرده‏اند، كه اكنون به چيزى‏ كم‏تر از سود مادام‏العمر براى‏ خود راضى‏ نيستند.»

پايان بخشيدن به تشتت نظرى‏ و دست يافتن به وحدت نظرى‏، نه تنها دست يافتنى‏ است، بلكه با جداسازى‏ سّره از ناسّره در انديشه، تنها قدم درست، واقع‏بينانه و عملى‏ براى‏ وحدت سازمانى‏اى‏ را تشكيل مى‏دهد، كه مى‏تواند در زمان و شرايط لازم ايجاد شود.

اين گريز ضرورى‏، اجتناب ناپذير بود. بازگرديم به بحث در اين‏ باره كه جنبش توده‏اى‏ در مبارزات روز در ايران چاره‏اى‏ ندارد و بايد جايى‏ را هم پركنند، كه خالى‏ مانده است، تا مبارزان انقلابى‏ مذهبى‏ دوباره از راه برسند و در نبرد دفاع از دستاوردهاى‏ انقلاب مردم، يعنى‏ براى‏ برپايى‏ اقتصاد ملى‏ دمكراتيك و حفظ آزادى‏هاى‏ دمكراتيك مصرّح در قانون اساسى‏ به وظيفه خود عمل كنند. همه اين نيروها نياز مبرم به كمك انديشه انقلابى‏ براى‏ يافتن «قطب‏نما» دارند.

ضرورت بحث درباره تئورى‏ انقلابى‏ از اين نياز ناشى‏ مى‏شود، كه بدون تئورى‏ انقلابى‏، مبارزه انقلابى‏ ممكن نيست! (لنين)  ازاين‏روست كه نمى‏توان از مبارزه ايدئولوژيك چشم پوشيد. درست در دوران‏هاى‏ شكست، عمده‏ترين وظيفه نظرى‏، وظيفه ايجاد روشنى‏ و زلالى‏ تئوريك است. به ياد تورج بيگوند و تاثير جزوه كوچك او براى‏ آنانى‏ كه «به بيراهه‏هاى‏ دهه ٤٠ و ٥٠» رفتند، بينديشيم.

با آنچه گفته شد، نمى‏توان با قرار داشتن انديشه توده‏اى‏ در سطح ديالكتيك هگل موافقت نمود. ديالكتيك ذهن‏گرايى‏ كه ناظر توصيف كننده وقايع تاريخى‏ پس از حادث شدن آن‏ها باقى‏ مى‏ماند. انتشار عكس كيانورى‏ بجا و ضرورى‏ است، اما كافى‏ نيست!

پيش به سوى‏ وحدت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ و حزب آن، كه جز از راه بحثى‏ صميمانه درباره مسائل و مبارزات روز مبتنى‏ بر انديشه علمى‏ و سنتى‏ حزب توده ايران دست نيافتنى‏ است!

سطور فوق نه در نقد راه توده، كه با خواست و هدف و اميد پايان بخشيدن به چند صدايى‏ در جنبش توده‏اى‏، بر روى‏ كاغذ آمد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *