سیاست صلح آمیز و منافع ملی ایران
همزیستی مسالمت آمیز و مبارزه ی ضد امپریالیستی

image_pdfimage_print

فرهاد عاصمی

سخن روز شماره ۶۶/۹۸

۱۷ دی ۱۳۹۸ ۹ ژانویه ۲۰۲۰

در ٬٬کلمه٬٬ احسان ابراهیمی مقاله‌ای با عنوان ترور سلیمانی و شکاف های اجتماعی انتشار داده است (۴ ژانویه ۲۰۲۰). نکته مرکزی در این مقاله، توضیح اهمیت جایگاه ویژه ی ایران در سیاستِ منطقه خاورمیانه است. نظریه پرداز این جایگاه ویژه را برای ایران ناشی از «اقتضای عظمت ایران» ارزیابی می کند. او می نویسد: «حضور ایران در منطقه برای ایران امری الزامی و ضروری است .. در‌واقع حضور در منطقه، اقتضای عظمت ایران است ..».

در مقدمه، احسان ابراهیمی با انتقاد به موضع «ایران زداییِ» رژیم ولایی که «از همان ده ۶۰» دنبال شده است می‌پردازد که توسط «هسته سخت قدرت و زمامداران اصلی جمهوری اسلامی دنبال و اجرایی شده است.» انتقاد به جای او به سیاست «ایران زدایی»، همراه است با انتقاد به جا به سیاست «شیعی گری» این هسته ی سخت قدرت در ایرانِ ج ا. او می نویسد: «ایران و ایران دوستی به نفع نوعی امت واحده اسلامی و فقه گرایی افراطی و شیعه گرایی، منکوب و سرکوب» شده است.

بر پایه استدلال فوق سپس نظریه پرداز بر ضرورت کوشش برای سیاست ورزی به منظور حفظ «عظمت ایران» می پردازد که گویا مورد بی مهری «بعضی از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی» قرار دارد که پیش تر به آن اشاره کرده است.

احسان ابراهیمی در مخالفت با سیاست «نفی هرگونه حضور [ایران] در منطقه» و علیه «سیاست انزوا طلبی منطقه ای برای آینده ایران»، از سیاست «حضور در منطقه [که] اقتضای عظمت ایران است» دفاع می کند. او برای سیاست مورد نظر خود تعریفی ارایه می‌دهد مبنی بر آنکه سیاست حضور در منطقه: «باید دموکراتیک، توسعه گرا و در جهت اهداف منافع ایران، منطقه و همسایگان باشد.»

ابراهیمی تعریف خود را تدقیق می‌کند و می گوید: «پافشاری بر اصل این حضور به معنای تأیید خط به خط سیاست‌های رهبر و قاسم سلیمانی نیست، بل پافشاری بر حقی است که در روندی دموکراتیک و مبتنی بر مشارکت تمام کشورهای منطقه، محقق می شود.»

سیاست صلح جویانه ایران

آنچه در موضع گیری پیش ناروشن است، برجسته نشدن سرشت صلح جویانه ی سیاست ایران است!

بدون تردید ویژگی «دمکراتیک» برای سیاست منطقه ای ایران که احسان ابراهیمی به درستی خواستار آن است، می تواند تنها به عنوان سیاستی صلح آمیز درک شود. سیاستی که در عین کوشش برای حفظ حق حاکمیت ملی ایران و تمامیت ارضی آن در جهت همکاری‌های صلح آمیز و به سود منافع کشورهای منطقه عمل می کند.

تصمیم «دمکراتیک» اتخاذ کردن میان چند کشور در ارتباط با یورش نظامی، سیاستی است که امپریالیسم به منظور دور زدن سازمان ملل متحد ابداع نموده است. «کشورهایی که مایلند» که امپریالیسم آمریکا و سازمان تجاوز گر ناتو برای ایجاد دسته بندی های تجاوزگرانه خود ابداع کرده است، به طور «دمکراتیک» در اتحادیه تجاوزگر امپریالیستی اتخاذ می شود.

بر این پایه است که تعریف سیاست ملی و دمکراتیک برای ایران به عنوان یک کشور بزرگ و دارای تاریخی چند هزار ساله، باید با صراحت از ویژگی صلح آمیز و صلح جویانه برخوردار باشد. صراحت در این زمینه از این رو ضرورت «اقتضای عظمت ایران» است، زیرا مردم میهن ما می‌دانند که امپریالیسم آمریکا و متحدان آن سیاست تنش میان کشور ها، مذهب و قوم ها را دنبال می کنند.

سرشت سیاست ضد امپریالیستی، سیاستی صلح آمیز در داخل و خارج از کشور است. تنها این سرشت محک ارزیابی از کارکردها است. دفاع در برابر تجاوز امپریالیستی که وظیفه‌ای ملی برای هر ایرانی است، نیز سیاستی با سرشت صلح آمیز است، زیرا علیه جنگ و تجاوز امپریالیستی عمل می کند. بر این پایه است که خنثی سازی هوشمندانه ی تجاوزگری امپریالیسم گام نخست را در نبرد ضد امپریالیستی تشکل می دهد.

حزب توده ایران چنین سیاست با سرشت صلح جویانه را سیاست«همزیستی مسالمت آمیز» می‌نامد که سرشت ویژه آن صلح جویانه بودن این سیاست است.

سیاست همزیستی مسالمت آمیز با احترام به حقوق کشورهای دیگر، خواستار احترام به حق حاکمیت و منافع قانونی ایران است. در چارچوب چنین سیاستی می‌تواند حتی دفاع مشترک میان همسایگان از حاکمیت دمکراتیک خود نیز زمینه‌های عملی بیابد. در سوریه ما با چنین وضعی روبرو هستیم. حضور ایران در سوریه دارای سرشت صلح جویانه است. در جهت خنثی سازی توطئه های امپریالیسم عمل می کند. از هر نوع سیاست ٬٬خونخواهی٬٬ و ٬٬انتقام جویی٬٬ به دور است و باید باشد. زیرا چنین سیاستی بندها را از دست و پای تجاوزگری امپریالیسم می گشاید.

سیاست همزیستی مسالمت آمیز نمی‌تواند به معنای «تایید» یک در میان سیاستی باشد که احسان ابراهیمی آن را به طور ضمنی مورد تأیید قرار می‌دهد و می نویسد: «پافشاری بر اصل این حضور به معنای تایید خط به خط سیاست‌های رهبر و قاسم سلیمانی نیست».

مضمون مبارزه ی ضد امپریالیستی

ناروشنی در این زمینه که نزد برخی از نیروهای چپ ایران نیز دیده می شود، ناشی از سردرگمی درباره ی تعریف مبارزه ی ضد امپریالیستی در شرایط کنونی در منطقه و جهان است. مبارزه ی ضد امپریالیستی در شرایط کنونی در منطقه و جهان، به معنای دفاع از حق حاکمیت ایران و کشورهای دیگر دوست است که مورد تجاوز قرار می گیرند. از این روست که کمک ایران، روسیه و نیروهای میهن دوست لبنانی برای خنثی سازی سیاست پاره پاره کردن سوریه که توسط امپریالیست ها نبال می شود، سیاستی در چارچوب سیاست همزیستی مسالمت آمیز است. هر هدف دیگر در این مبارزه سرشت مبارزه علیه سیاست امپریالیستی را تضعیف می کند. سیاست خنثی سازی هوشمندانه کوشش تجاوزگرانه ی امپریالیسم را تضعیف می کند.

سیاست همزیستی مسالمت آمیز سیاستی صلح جویانه است که دفاع از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی خود و کشورهای دوست را در منطقه و فراتر از آن با شیوه‌های متناسب با چنین سیاست صلح جویانه دنبال می کند. از این رو مخالف تجاوز علنی و پوشیده امپریالیسم در کشورها است. مخالف دامن زدن به اختلاف‌های مذهبی و قومی در ایران و خارج از آن است که سیاست تعریف شده ی استعمارگران امپریالیست بوده و اکنون نیز است!

بر این پایه است که سیاست همزیستی مسالمت آمیز نمی‌تواند سیاستی برای دامن زدن به اختلاف‌های مذهبی و قومی باشد. نمی‌توان با سرشت استعمارگرانه این سیاست امپریالیستی موافقت داشته باشد و به طریق اولی خود به آن دست بزند.

بدین ترتیب برخورد به شخصیت هر قربانی تجاوزگری امپریالیسم مانند فرمانده قاسم سلیمانی باید برخوردی افتراقی باشد. قتل عمد او توسط امپریالیسم آمریکا اقدامی تروریستی در سطح تروریسم دولتی است. آن را باید محکوم نمود. باید تضاد اقدام ترامپ را با حق حاکمیت ملی نشان داد و اقدام را به محاکمه کشید. باید از شخصیت و کوشش فردی قاسم سلیمانی علیه تجاوزگری امپریالیسم دفاع نمود و ارج نهاد. ولی نمی‌توان با سیاست ماجراجویانه ی شیعی گری که نظریه پرداز در مقاله خود نشان می دهد موافقت داشت. باید علیه سیاست دامن زدن به اختلاف‌های مذهبی و قومی موضع گرفت. باید خواستار سیاست ملی برای ایران با سرشتی صلح آمیز شد.

13 Comments

  1. میترا

    از  تناقض های دل پشتم شکست!

    عبارت یک روح در دو بدن را شنیده بودیم؛ اما پدیده دو روح در یک بدن تازگی دارد .

    سایت « توده ای ها» ، قاسم سلیمانی را به شکل دو روح در یک بدن می بیند.

    در مطلبی با عنوان « مردم ایران تنها بازنده جنگ میان دیوانگان  » می خوانیم:
    او نه قهرمان ملی بوده است و نه کاری برای مردم ایران کرده است. او تنها مهره ای بوده است برای دزدیدن سرمایه مردم ایران برای سرمایه گزاری در شیعه سازی در کشورهای خاورمیانه.

    اما با کمال شگفتی در آخرین «سخن روز» با این ارزیابی مواجه می شویم:
    باید از شخصیت و کوشش فردی قاسمسلیمانی علیه تجاوزگری امپریالیسم دفاع نمود و ارج نهاد.

    بدین ترتیب سایت «توده ای ها» ، قاسم سلیمانی را به هیبت  دو روح در یک بدن  می بیند.
    چرا که  این سایت در جائی می گوید که قاسم سلیمانی چاکرخامنه ای است و مهره ای برای دزدیدن سرمایه مردم ایران به منظور شیعه سازی در خاورمیانه ، و در جائی دیگر می گوید که باید از شخصیت و کوشش فردی او علیه تجاوزگری امپریالیسم دفاع نمود

    پرسش اینجاست: دزدی بود که به دنبال ماجراجوئی در خاورمیانه بود، یا مبارزی بود علیه تجاوزگری امپریالیسم

    سایت « توده ای ها» که بر« دفاع از استقلال سیاست طبقاتی حزب توده ایران» تاکید می ورزد، این تناقض و سر درگمی در تحلیل را چگونه توضیح می دهد؟

    1. آرمان

      میترا

      فرهاد حداقل در 25 سال اخیر گه‌گاه به یورش اقتصادی امپریالیستی می‌پردازد و به اشکال نظامی آن نیز اشاراتی دارد، لیکن وی به ندرت به بررسی مقاومت واقعاً موجود خلق‌های منطقه در برابر یورش امپریالیستی پرداخته است. وی در مقالات گوناگون خود هیچ موضعی در برابر اشغال نظامی افغانستان و عراق اتخاذ نکرده است. و هیچ‌گاه مواضع «نامه مردم» در این زمینه را نيز مورد انتقاد قرار نداده است…هنگامیکه وی در این زمینه ابراز نظر میکند نیز معمولا دو پهلو میگوید. در واقع دوروح در یک بدن حکایت خود آقای عاصمی است. حکایت «دکتر جکل و آقای هاید.»
      Dr Jekyll and Mr Hyde

      این دوگانه گوییها نه تنها ریشه در دیالکتیک ندارد بلکه نماد برونی روزیونیسم است. البته تشخیص روزیونیسم کار آسانی نیست زیرا که روزیونیستها نظرات و امیال واقعی خود را با لفاظیهای مبهم و چند پهلو و تردستی سیاسی پنهان میسازند. روزیونیسم خود را در شکل آپورتونیسم تئوریک و در نتیجه سیاسی بروز میدهد. ویژگی اصلی اپورتونیسم در همه زمینه ها، همانا بی شکلی، ابهام و طفره روی است. یک آپورتونیست ذاتا از موضعگیری صریح گریزان است و همیشه با مانور میان دو دیدگاه کاملا متضاد راه میانه را جستجو میکند. و این نقطه مشترک همکاران قدیمی فرهاد و علی خداییست که البته ترکیب ایندو در کالبد امیدوار حلول کرده است.

  2. aby

    بانظرات رفیق دکترعاصمی موافقم وچند کلمه ای بارفقای توده ای، رفقا
    رفقا اگر تکفیرم نمی کنید باید بگویم
    من در این هفته گذشته بارها برای سردار سلیمانی گریستم وبارها برای اتحاد بوجود آمده در کشورهای منطقه اشک شوق برچشمانم جاری گشت وخود را در جناح مقاومت می دیدم. مقاومت، مقاومت درمقابل سیاست های تجاوزگرانه امپریالیسم. این مقاومت گرچه دراول بامحوریت تفکر شیعی شکل گرفته ولی حالابه یک مقاومت ملی ومنطقه ای فراروییده که همه گرایشات قومی مذهبی در خاورمیانه را درخود جای داده و ظرفیت آن را دارد که به یک مقاومت پر توان جهانی علیه امپریالیسم بدل گردد. مقاومت در برابر امپریالیسم منحصر به کشور وایدئولوژی خاصی نیست و انحصاری هم نمی باشد، بلکه ناشی از ماهیت جهانی سازی و روحیه ی تجاوزگرانه امپریالیسم است که مقاومت منطقه ای و جهانی را علیه خود دامن می زند و وحدت ترک و کرد وشیعه وسنی و… را سازمان می دهد. رفقا ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در جبهه مقاومت قرار داریم حتی اگر مارا نپذیرند.

  3. توده ای ها

    نگرش افتراقی

    رفیق عزیز بانو میترا که مورد احترام من است پرسش پراهمیتی را مطرح می سازد که پاسخ به آن ٬٬این و یا آن٬٬ نیست!

    رفیق عزیز موضع گیری در ارتباط با کارکرد فرمانده سلیمانی را در سایت توده‌ای ها دارای تناقض و موجب سردرگمی ارزیابی می کند. رفیق میترا ضمن تأیید این نکته که سایت توده‌ای ها بر «دفاع از استقلال سیاست طبقاتی حزب توده ایران» تأکید می ورزد، تناقضی در ارزیابی از کارکرد سردار سلیمانی می بیند، زیرا در نوشتاری از او با عنوان «دزد» یاد شده است و در نوشتاری دیگر در سایت، ضرورت «قدردانی از شخصیت» او خواستار شده است.

    متأسفانه کوششی توسط رفیق عزیز میترا به عمل نمی آید، میان «سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران» و گویا تناقضی که در دو نوشتار در سایت دیده می شود، رابطه‌ای جستجو گردد و برقرار شود. برقراری این رابطه ولی سردرگمی را در درک دو پدیده ی برشمرده بر طرف می سازد. زیرا با توجه به علت علّـی دو ارزیابی که در دو روند متفاوت کارکرد فرمانده سلیمانی قرار دارد، دو سوی یک کلیت مورد خطاب قرار می گیرد. تنها با چنین برخورد افتراقی به منظور شناخت همه و بیش ترین لحظه‌ها در یک روند، مضمون کلی پدیده و یا روند در پیش رو هضم ذهنی می شود.
    مشکل مرکزی اندیشه چپ در ایران این مشکل است که ارزیابی طبقاتی از ساختار و کارکرد جامعه را کنار گذاشته است و نفی می کند.

    «سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران» تعریفی دقیق و علمی است. این موضع مارکسیستی برای پاسخ به پرسش ها، ریشه ی علّـی پدیده‌ها را – در روند ماتریالیسم تاریخی – جستجو می‌کند و آن را محک ارزیابی خود قرار می دهد.
    در این جستجو اغلب باید روندهای متفاوتی به طور مستقل مورد توجه و بررسی قرار گیرند، تا کلیت واقعیت از انتزاعی تو خالی به پدیده‌ای درک شده بدل گردد. در این بررسی افتراقی باید رابطه ی هر روند با ریشه ی علّی کلیت پدیده و جایگاه آن در بررسی تعیین شود.
    مارکس که برای تحلیل سرمایه داری از پدیده ی «کالا» آغاز می کند، به آن بسنده نمی کند. سویه های دیگر نظام سرمایه داری را مورد توجه قرار می دهد. توجهی که هر بار روند تبدیل ریشه علّی سویه را تا بالندگی و به ثمر رساندن آن دنبال می کند. برای نمونه، ایجاد شدن و رشد «پول» را به مثابه ی یک کالا!

    ریشه ی علّـی کارکرد طبقات حاکم در ایران حفظ منافع طبقاتی آنان است. حزب توده ایران آن را «نبرد طبقاتی از بالا» می نامد. ولی طبقات حاکم باید دفاع از منافع خود را در وضع خاصی به ثمر برسانند که پیچیده است. دارای لحظه‌ها و سویه های متفاوت است. برای نمونه، این ریشه ی طبقاتی منافع آن ها، آنان را زمانی در کنار ارتش تجاوزگر آمریکا قرار می‌دهد – در یوگسلاوی – و زمانی آن‌ها را مجبور می سازد به روابطی تن دهند که آنان را در کنار روسیه و چین قرار می دهد.

    آن طور که بیان شده است، فرمانده سلیمانی رابط میان ج ا و روسیه بوده است و همان‌طور که نخست وزیر عراق افشا نمود، در لحظه ی ای که هدف موشک آمریکایی قرار گرفت، «سرگرم انجام یک فعالیت صلح آمیز» بود. او حامل پاسخ «رهبری» ج ا به «پیام عربستان» بوده است که می‌توانست به برخی از تناقضات در منطقه خاتمه دهد.

    جنبه ی دیگری که بررسی آن برای درک بغرنجی وضع می‌تواند کمک باشد، مانور مشترک چین، روسیه و ایران در خلیج فارس- دریای عمان است که چند روز پیش از قتل عمد فرمانده سلیمانی جریان داشت. اگر سلیمانی رابط میان ایران و روسیه است که اطلاعی قابل اعتماد است زیرا در چارچوب کارکرد روسیه می گنجد. برای نمونه، روسیه با آمریکا، ترکیه، نیروهای کرد در سوریه نیز دارای چنین رابطه ی مستقیم است.
    براین پایه است که می‌توان پذیرفت که فرمانده سلیمانی رابط میان روسیه و ج ا نقشی نیز در برگزاری این مانور مشترک که علیه برنامه امپریالیسم آمریکا برای به راه انداختن یک «گروه مایل» برای کنترل آب راه تنگه هرمز توسط نظامیان کشورهای غربی است، ایفا نموده است.
    در سخن روزی بلافاصله پس اقدام تروریستی امپریالیسم آمریکا، توده‌ای ها علت اصلی این اقدام تبهکارانه و غیرقانونی را برگزاری این مانور ارزیابی نمود. شرکت ایران با چین و روسیه در یک مانور مشترک در تضاد است با منافع امپریالیسم آمریکا. قتل عمد فرمانده سلیمانی هشداری است به رژیم ولایی تا دیگر دست از پا خطا نکند. هشدار است که هدف آمریکا کشاندن «شما به میز مذاکره است!»
    امپریالیسم آمریکا با این قتل عمد درست فردی را به قتل رساند که نقشی کلیدی در ایجاد شرایط جدید علیه منافع آمریکا در خلیج فارس ایفا می کند، و همچنین با این قتل هشدار خود را به رژیم ولایی می‌دهد که ظاهراً فراموش کرده است که امپریالیسم آمریکا خواستار سازش «با همین حاکمیت» است و هدف «رژیم چنج» را در ایران دنبال نمی‌کند که پیش تر ترامپ با صراحت بیان داشته بود.
    به سخنی دیگر، با این اقدام تبهکارانه امپریالیسم آمریکا بر روی منافع مشترک طبقات حاکم در ایران با آمریکا انگشت می گذارد! و به خامنه ای می گوید: فلانی من رفیقت هستم!
    «سیلی»ای که خامنه ای در پاسخ اطلاع داده شده به امپریالیسم با موشک پرانی دو شب پیش بر صورت ترامپ زد، نیز بر روی منافع مشترک طبقات حاکم در ایران با آمریکا انگشت می گذارد!

    با چنین بررسی افتراقی، ریشه ی علّـی حوادث این روز ها شفاف‌تر قابل درک می شود. بدیهی است که این بررسی در یک ابرازنظر هنوز همه ی جوانب مساله را مورد توجه قرار نداده است که سخن را باز هم بیش تر به درازا می کشاند.
    آنچه بیان شد ولی، تصور می کنم، اهمیت توجه به ریشه ی علی پدیده‌ها را در ارزیابی از آن ها، قابل شناخت می سازد. بررسی از سویه های متفاوت، با بررسی جایگاه و کارکرد آن در پدیده ی خاص در روند پدیدار شدن و تغییر و رشد روند در جریان، باید بالطبع با ارزیابی های متفاوت، از مثبت تا منفی همراه باشد. زیرا همان‌طور که بیان شد، برخی در روند تاریخی – ماتریالیسم تاریخی – جایگاهی ترقی خواهانه دارا هستند و سویه های دیگر، جایگاهی ارتجاعی دارا هستند. از این طریق جایگاه سویه های متفاوت در روند شدن پدیده بغرنج و چند لایه درک می شود. روند در جریان از حادثه‌ای مرموز به صحن واقعه‌ای درک شده و هضم ذهنی شده انتقال می یابد.

    بدیهی است سویه های متفاوت نبرد طبقاتی در روند ماتریالیسم تاریخی در جریان در ایران جایگاه متفاوتی دارند. مانور مشترک چین، روسیه و ایران روندی است در جهت درست تاریخی. آن را می‌توان و باید ارج نهاد و جایگاه آنانی که در اجرایی شدن آن شرکت مثبت داشته اند، به طور عینی جایگاهی ترقی خواهانه ارزیابی نمود. این اما به این معنا نیست که ریشه ی علّـی سیاست «صدور انقلاب اسلامی» و سیاست شیعی گری در ایران و خارج از ایران تغییر یافته است.
    طبقات حاکم کنونی به عللی که بررسی آن سخن را به درازا می کشاند، به منظور حفظ منافع طبقاتی خود اجرای این مانور را مثبت و ضروری ارزیابی کرده و می کنند. در غیر این صورت می توانستند مانند روسیه خروج نیروهای خود را از سوریه اعلام کنند و در عین حال هر لحظه که دولت این کشور نیاز به کمک دارد و تقاضا می کند، مانند روسیه، به کمک بشتافند. تن دادن به این سیاست که در جهت تنش زدایی در منطقه می بوده است، برای رژیم ولایی می ممکن نیست، زیرا هدف دیگری را دنبال می کند، هدف ضد منافع ملی ایران، یعنی هدف شیعی گرایی در منطقه! هدف دامن زدن به اختلاف‌های مذهبی و قومی در ایران و خارج از آن!

    ارزیابی مثبت از انجام مانور پیش گفته توسط حزب توده ایران ولی تغییری در ارزیابی از رژیم ولایی به عنوان دیکتاتوری طبقات حاکم که در نبرد طبقاتی از بالا علیه مردم و منافع ملی ایران عمل می کند، ایجاد نمی سازد. طبقات حاکم کماکان برای حفظ سلطه ی سرمایه غارتگر داخلی و خارجی می کوشند. ارزیابی افتراقی همچنین به معنای باور به استحاله پذیری طبقات حاکم نیست. نظام سرمایه داری وابسته ی به اقتصادجهانی شده ی امپریالیستی استحاله پذیر نیست، زیرا مایل به خروج از سیستم حاکم، خروج از سیستم اقتصاد سیاسی سرمایه داری نیست.

    من در صدد نگارش مقاله‌ای هستم با عنوان چپ و چشم بندهای فردگرایی. بازتاب مضمون آن در این سطور غیرضروری است. تنها به این نکته اشاره کنم که طبقات حاکم در ایران و جهان توانسته اند با القای ایدئولوژی پسامدرن، برداشت طبقاتی از ساختار و کارکرد جامعه را نزد چپ سردرگم نابود سازند. ابزار این پیروزی ایدئولوژیک حاکمان، ایجاد شرایط و قبولاندن ضرورت فردگرایی و تکیه بر «نظر من» است به عنوان محک شناخت از شرایط. پاره پاره شدن چپ تا درون جنبش توده‌ای در ایران، ناتوانی آن برای نزدیکی مواضع – با وجود تکرار مداوم ضرورت نزدیکی و اتحاد -، ناشی از سلطه ی ایدئولوژی پسامدرن بورژوازی بر اندیشه چپ است.

    تناقضی که رفیق عزیز بانو میترا در دو مقاله در توده‌ای ها می بیند، شاید با برداشت طبقاتی از نبرد در جریان شفاف‌تر شده باشد. بدون تردید ولی گردان های چپ در ایران قادر به نزدیکی مواضع خود نخواهد شد و صحنه ی نبرد را برای راست خالی خواهد گذاشت، تا هنگامی که به ارزیابی طبقاتی از جامعه که مشخصه سیاست مستقل حزب توده ایران است بازنگردد.

    محک ارزیابی از جایگاه پدیده‌ها، در کارکرد آن‌ها در نبرد طبقاتی تعیین می شود. شناخت و درک این نکته عمده و اجتناب‌ناپذیر است، اگر می‌خواهیم دارای محکی مشترک برای مبارزه باشیم. یورش به حزب توده ایران و نابودی رهبران فرهیخته ی آن، پایبندی بسیاری از رفقا را در این زمینه متزلزل ساخته است. به سلطه ی این چشم‌بند تحمیل شده پایان دهیم.

  4. میترا

    مغالطه از طریق تخطئه مخاطب

    متاسفانه سایت «توده ای ها» به جای استدلال منطقی ، به مغالطه متوسل شده است.
    چرا که پاسخ یک انتقاد را با انتقاد می دهد.
    پاسخ مشخصی در برابر نقدی که مطرح شده است ارائه نمی کند؛ در عوض به تخطئه مخاطب می پردازد.

    سئوال می شود که چرا مواضع متناقضی در ارتباط با سلیمانی اتخاذ کرده اید؟
    در یک جا او را « مهره ای برای دزدیدن سرمایه مردم ایران برای سرمایه گذاری در شیعه سازی در کشورهای خاورمیانه» می دانید و در جای دیگر از «تلاش های فردی او علیه امپریالیسم» قدردانی می کنید.

    واکنش سایت «توده ای ها» چیست؟
    آسمان و ریسمان را بهم می بافد تا پاسخ مشخصی ندهد.

    مغالطه از چه طریقی انجام می شود؟
    می گویند که این سایت «توده ای ها» نیست که به تناقض گوئی دچار شده است، این مخاطب اوست که دچار انحراف شده است، چرا که به سیاست مستقل طبقاتی باور ندارد.

    می گویند که تناقض گوئی های ما بی حکمت نیست .نقد کننده را چنین مورد سرزنش قرار می دهند : «کوشش به عمل نمی آید، میان سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران و گویا تناقضی که در دو نوشتار در سایت دیده می شود، رابطه‌ای جستجو گردد و برقرار شود.»

    می نویسند: گویا تناقصی.
    یعنی تناقضی در کار نیست.
    می گویند: مشکل از فرستنده نیست، گیرنده های شما دچار عیب و علت است.

    سئوال می شود که چرا مواضع متناقضی اتخاذ کرده اید؟
    می گویند که ارتباط این تناقض را با «سیاست مستقل طبقاتی» در نیافته اید؟

    واقعا چنین است؟
    نمی توان خیلی زیبا گفت: اشتباه کردیم .
    کار دشواری است؟
    ضروری است که آسمان و ریسمان را بهم ببافیم تا خود را محق جلوه دهیم؟

    در ادامه مسائلی مطرح می شود که جای بحث فراوان دارد و در این مختصر نمی گنجد.
    اما اشاره ای گذرا داشته باشیم بر دل نگرانی این سایت.
    می گویند که ایدئولوژی پسامدرن بورژوائی بر اندیشه چپ مسلط شده است.
    تکلیف دیگران که مشخص شد، اما تحلیل مشخص سایت «توده ای ها» از شرایط مشخص چیست؟

    فعلا به یک نمونه بسنده می کنیم.
    می گویند «تلاش های فردی » سلیمانی علیه امپریالیسم قابل قدردانی است.

    بدون تردید سلیمانی چهره ای محبوب بود و شخصیتی کاریزماتیک داشت.
    این ویژگی فردی او بود.
    اما سخن راندن از «تلاش فردی» بی معناست.
    اگر تلاش سلیمانی علیه امپریالیسم را سزاوار قدردانی می دانیم، نمی توانیم جرزنی بکنیم و نقش خامنه ای را سانسور بکنیم.
    او فرد مورد اعتماد خامنه ای بود و سیاست های او را به پیش می برد.
    از جمله برقراری ارتباط با روسیه .

    نیازی نیست که با مراکز غیبی در ارتباط باشیم، اطلاعات ضروری را می توانیم به سادگی و سهولت از طریق جستجو در اینترنت بدست آوریم.
    سلیمانی همواره و در همه جا ، خود را سرباز ولایت خوانده است.

    برای داشتن تحلیل مشخص از شرایط مشخص، نمی توان دست به انتخاب فاکت های دلبخواه زد و صحنه میدانی روبرو را به نحوی ترسیم کرد که فرضیات ما را به اثبات برساند.

    در آغاز کتاب “توافق سلیمانی و پوتین” به قلم شعیب بهمن، پژوهشگر مسائل روسیه آمده است: «24 جولای 2015 (2 مرداد 1394)، هواپیمای مسافربری یکی از خطوط هوایی ایران در مسکو به زمین نشست. از آن هواپیما، میهمانی پیاده شد که سفرش در هیچ رسانه‌ای اعلام نشده بود. به سرعت ماشین مخصوص تشریفات او را سوار کرد و به اقامتگاهی در پایتخت روسیه منتقل کرد. روز بعد، میهمان ویژه به دفتر ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه رفت. وی در حضور سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه مورد استقبال گرم قرار گرفت. میهمان ویژه، کسی جز سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نبود که در این سفر، نمایندگی ویژه آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشت.

  5. فرهاد عاصمی

    ژرفش نبرد طبقاتی

    رفیق عزیز ابی در ابرازنظر مهم خود به درستی ژرفش نبرد طبقاتی را در ایران و منطقه برجسته می سازد. او بازتاب این ژرفش را در «پراتیک توده ها» برمی شمرد. او به درستی این نکته را برجسته می سازد که با ژرفش نبرد طبقاتی در جامعه، طبقات محکوم امکان می یابند، چشم بندهای تحمیل شده به خود را بردارند و با شم سیاسی در خدمت منافع خود، سره را از ناسره بازشناسند.
    وظیفه ی توده ای ها کمک به این روند از این طریق است که موضع طبقاتی انقلابی توده ها را برای آن ها بشکافند و ملموس تر سازند. دشمن می خواهد که ما نتوانیم چنین کنیم. می خواهد ما را از صفوف آن ها دور کند. نباید به این ترفند تن داد. باید در میان توده ها بود و با آن ها خوشحال شد و اشک ریخت و رزمید.
    تنها در چنین لحظه است که می توان آگاهی طبقاتی را به درون توده های منتقل نمود!
    نبردهای بزرگی در پیش است و ما پیروز خواهیم شد!

  6. فرهاد عاصمی

    مقایسه ی سیب با گلابی؟

    بی تردید شرکت رفیق عزیز بانو میترا در بحث‌ها از طریق طرح شفاف مواضع انتقادی خود، کمک بزرگی برای غنی شدن محتوای گفت و شنفت میان توده‌ای ها است. زیرا با طرح شفاف تضادها، راه یافتن حل آن‌ها گشوده می شود. ارزش و جایگاه این شیوه ی سازنده و انقلابی برای طرح انتقاد مشخص به ویژه آنجا چشم گیر است، هنگامی که آن را با شیوه ای که برای نمونه آرمان گرامی به کار گرفته است، مقایسه شود. آرمان به شیوه ی مائوئیستی تزهایی را مطرح می‌سازد بدون آنکه کوشش برای اثبات آن‌ها نشان دهد و یا لااقل مواضع خود را با توضیح آن‌ها شفاف کند و پیشنهاد خود را برای برطرف کردن تضاد ارایه نماید.

    اشاره شد که انتقاد مشخص رفیق عزیز بانو میترا راهگشاست. انتقاد از نظر مضمونی بر ضرورت وجود ارگانی اشاره می‌کند که جنبش توده‌ای فاقد آن است. ارگانی که در آن اطلاعات در وسعت متناسب با شرایط و وسایل ارتباطی کنونی به طور روزانه مطرح و در دسترس توده‌ای ها قرار داشته باشد. بر این پایه است که کوشش رفقای ۱۰ مهر را برای انتشار خبرنامه ی کاوه که امروز شماره ی دوم آن را دریافت کردم، گامی ارزنده ارزیابی می‌کنم که می‌تواند در روند کارکرد خود کمبود جدی ای را در فعالیت جنبش توده‌ای بر طرف سازد.

    برداشت از ابرازنظر رفیق میترا نسبت به «مواضع متناقص در ارتباط با سلیمانی» که در صفحه ی توده‌ای ها انتشار یافته وانگیزه ی ابرازنظر کنونی رفیق میترا نیز است، می‌تواند به عنوان یک «انتقاد» نیز درک شود. این برداشت و یا درک از آن ولی مستدل نیست.
    رفیق عزیز میترا محق است، هنگامی که خواستار توجه نمودن به همه ی فاکت ها می‌شود. اندیشه ی دیالکتیکی برای ارزیابی خود نیاز ماهوی به اطلاع از داده‌ها و واقعیت امر دارد. نیازی که از نظر کمّی حتی المقدور وسیع و همه جانبه باشد. زنده یاد احسان طبری در نوشته‌های فلسفی و اجتماعی و در توصیف مرحله ی فاکتوگرافی در یک بررسی علمی به این ضرورت اشاره دارد: «اطلاع جامع و موثق» را ضروی می‌داند (۲۶۸). آموزگار چند نسل از توده‌ای ها همانجا بر این نکته تأکید دارد که باید همه ی داده‌ها را مطرح و مورد توجه قرار داد. او طرح انتخابی و اراده گرایانه داده‌ها را در تأیید نظر خود و مسکوت گذاردن داده‌های مخالف نظر خود را محکوم می کند، زیرا بررسی علمی را که حزب توده ایران به آن نیاز عمیق دارد، مخدوش می سازد.
    زنده یاد طبری در همین مبحث است که موضع جانبدار حزب طبقه کارگر را نیز توضیح می‌دهد که تنها پس از بررسی علمیِ واقعیت زمان کارکرد آن فرا می رسد. زمانی که اندیشه به ارزیابی از داده‌ها آغاز می کند. جانبداری ای که تنها با اسلوب بررسی ماتریالیسم تاریخی از داده ها و به کمک منطق دیالکتیک ماتریالیستی سرشت ترقی خواهانه خود را نشان می دهد. این بحث مهم که توصیف تاریخ نگاری مارکسیستی در برابر تاریخ نویسی بورژوازی است باید به طور جداگانه مطرح و شکافته شود.
    توده‌ای ها و شخص من اعتقاد راسخ به این آموزش مارکسیست- لنینیستی توسط آموزگار سترگ آن زنده یاد احسان طبری دارد. لذا برداشت از ابرازنظر در توده‌ای ها به عنوان یک انتقاد – که البته مجاز است- مستدل نیست و مستدل نمی شود. من به اسلوب و منطق دیالکتیکی که عمیقاً به آن اعتقاد دارم البته انتقادی را روا نمی دانم. برداشتی که می پندارد من چنین انتقادی را انجام داده ام، مستدل نیست.

    در سایت توده‌ای ها بخشی با عنوان خبرها در نظر گرفته شده است. هدف انجام کاری بود که باید امیدوار بود اکنون توسط رفقای ۱۰ مهر عملی گردد و با انتقال خبرهای عمده، شرایط بهتری برای تحلیل طبقاتی از وقایع و پدیده‌ها را در ایران ممکن سازد. وظیفه‌ای که متأسفانه عمل به آن در صفحه ی توده‌ای ها نتوانست پا بگیرد و پا قرص کند، زیرا شرایط ضروری برای تحقق بخشیدن به آن ایجاد نشد.
    بی تردید ناتوانی رهبری کنونی حزب توده ایران در سازمان دادن برای انجام این وظیفه ی خطیر، مشکل اساسی را در این باره تشکیل می دهد. امری که ناشی از برداشت نادرستی است که می پندارد که یک گروه بسته می‌تواند به همه ی وظایف حزب طبقه کارگر بپردازد و پاسخ دهد. قطع بحث درونی و بستن در حزب بر روی توده‌ای ها ریشه در این برداشت دارد. این شیوه ی برخورد مسئولان مادام العمر در حزب توده ایران به مساله بحث‌های درون حزبی و از این طریق ایجاد هم سویی و برداشت مشترک از پدیده‌ها در جنبش توده‌ای باعث شده است که اطلاعاتی که برخی از گروه‌های توده‌ای از طریق ارتباطات خود به دست می آورند، به جای آنکه در خدمت ارتقای دانش و اطلاعات حزب طبقه ی کارگر قرار گیرد، به وسیله ی توجیه پراکندگی و ضرورت پاره پاره بودن حزب بدل گردد. وجود این گروه‌ها را برای افراد آن توجیه کند. باید امیدوار بود هرچه زودتر ریشه علّـی این مشکل در کارکرد مسئولان حزبی برطرف گردد.

    بازگردیم به رشته ی کلام در ارتباط با مساله ی انتقاد در ابرازنظر توده‌ای ها. توضیح ها در بالا امیدوارم نشان داده باشد که طرح مساله ی اسلوب بررسی مارکسیست- لنینیستی از وقایع از طرف توده‌ای ها در پاسخ به ابرازنظر رفیق میترا نمی توان به مثابه ی یک انتقاد به داده‌ها، انتقاد به ضرورت «اطلاع جامع و موثق» تلقی گردد. و یا بتوان آن را نشان موافقت با انتخاب اراده گرایانه داده‌ها برداشت گردد.
    از این روست که طرح اسلوب مارکسیستی- توده‌ای در پاسخ را که در آن توجه به «ریشه علّـی» پدیده‌ها به عنوان اسلوب دیالکتیکی بررسی مطرح شده است، نمی‌توان به مثابه یک انتقاد به جمع آوری وسیع و همه جانبه ی دادها ارزیابی نمود و آن را «مغالطه» نامید. توده‌ای ها و شخص من با این نظر موافقت کامل دارد که برای بررسی علمی دسترسی به وسیع‌ترین و همه جانبه ترین اطلاعات ضروری است. ارزیابی از داده‌ها و فاکت ها باید ولی از موضع جانبداری از منافع مستقل طبقه ی کارگر ایران عملی گردد. این است مضمون «سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران»! هر برداشت دیگری از آن نادرست است.
    از این روست که برداشت از پاسخ توده‌ای ها به عنوان «پاسخ یک انتقاد با انتقاد» و ارزیابی از آن به عنوان شیوه ی «مغالطه» به منظور «تخطئه مخالف»، نگرش از روزنی تنگ است به اندیشه حاکم بر ابرازنظر در توده‌ای ها. زیرا مقایسه میان سیب و گلابی است. مقایسه است میان کار تدارکاتی برای یک بررسی علمی و کار جانبدار طبقاتی توسط نیروی نو در ارزیابی داده ها! در این زمینه مطالعه ی آموزش زنده یاد طبری توصیه می شود. اگر فرصتی ماند مطالعه ی مبحث مربوطه از کتاب تاریخ و دیالکتیک، تفاوت تاریخ نویسی بورژوایی و تاریخ نگاری متکی بر اسلوب ماتریالیسم تاریخی برای درک نکته‌های پیش گفته کمک است.

    آنچه که رفیق عزیز بانو میترا به عنوان انتقاد در برابر انتقاد می پندارد، در‌واقع کوشش برای توضیح آن درس‌هایی است که نگارنده در طول سالیان در صفوف حزب توده ایران از آموزگاران بیشماری آموخته است. کوشش برای انتقال این درس‌ها به نسل جوانی است که باید رهبری حزب طبقه ی کارگر را در آینده به دوش بکشد. این بی مهری سنگینی است که کوشش توده‌ای ها را برای انتقال این درس‌ها «مغالطه» بپنداریم، هنگامی که باید کوشش را مورد تأیید قرار داد.

    آنچه در بررسی از ابرازنظر توضیح داده می شود، توضیح اسلوب منطق دیالکتیک ماتریالیستی است که مارکس- انگلس- لنین و دیگران پایه گذاران و تفهیم کنندگان آن هستند. تا چه حد این کوشش موفق است و توضیح قابل تفهیم و هضم فکری بیان شده است، یک مساله است. مساله ی دیگر، درستی و پایبندی به این اسلوب مارکسیستی توسط توده‌ای هاست!
    پایبندی به اسلوب و منطق دیالکتیک ماتریالیستی از این رو اکنون از مبرمیت برخودار است، زیرا این اسلوب نزد رفقای بسیاری «گم» شده است که طبری نسبت به آن هشدار می دهد. آیا هنگامی که طرح و توصیف اسلوب منطق دیالکتیکی به عنوان «انتقاد» به اصل ضروری توجه به وسیع‌ترین فاکت ها و داده‌ها درک می شود، می‌توان از «گم» شدن این اسلوب صحبت به میان آورد؟ حتی نزد رفقای مبارزی که مطالعه ی شرح حال مبارزاتشان غرورانگیز برای هر توده‌ای است؟
    پاسخ متأسفانه مثبت است.

    با برداشت یکی بودن سیب و گلابی، به سخنی دیگر طرح سیب به مثابه انتقاد به گلابی، در‌واقع مشکل و تضادی خود را نشان می‌دهد که جنبش توده‌ای در کلیت خود با آن روبروست. هنگامی که «اسلام سیاسی» به عنوان پدیده‌ای مرموز و سحرآمیز درک می شود، به جای آن که به عنوان ابزار ایدئولوژیک طبقات حاکم برای حفظ منافع طبقاتی خود و سلب مالکیت از مردم در سرمایه داری توصیف و بیان شود، و به عنوان ابزار نبرد طبقاتی از بالا افشا گردد، بیش از همه، اسلوب و منطق دیالکتیکی در اندیشه ی توده‌ای ها دچار خطر «گم»شدن می‌شود و شده است.
    نبرد طبقاتی و درک مارکسیستی از آن به سایه رانده شده است. مبارزه با مذهب حاکم از مبارزه با شرایط زیربنایی شکل حاکمیت جدا شده است و این مساله ی انتقاد اصلی را در اندیشه و کارکرد جنبش توده‌ای تشکیل می دهد! «گم»شدن جایگاه حزب توده ایران در جنبش سردرگم چپ ایران نشان این سردرگمی در برداشت تئوریک در حزب طبقه ی کارگر ایران دارد.

    کوشش برای بازگرداندن اسلوب و منطق مارکسیست- لنینیستی به کارکرد اندیشه و عمل توده‌ای ها از این رو وظیفه‌ای عمده است، زیرا طبقات حاکم توانسته اند برداشت فردی- گروهی را به عنوان یک «محک»، به عنوان «تنها» محک و اصلی‌ترین محک برای چپ به آن تحمیل کنند. توانسته اند چپ را متقاعد سازند که داشتن «نظر من» عین دمکراسی است! قله ی رهایی انسان است. دمکراسی، دمکراسی، دمکراسی گویا جایگزین بی تردید ساختار و کارکرد طبقاتی در جامعه است. نقش حزب طبقه ی کارگر در نقش سازمان های دمکراتیک «حل» و پایان یافته است. محک بررسی طبقاتی از جامعه گویا تنها «یک نظر» است کنار نظرهای دیگر!

    برای آن که گفته نشود که من نسبت به هیچ نظر ارایه شده توسط رفیق عزیز بانو میترا انتقاد مشخصی ندارم، مایلم یک نکته ی مشخص را مطرح سازم که در ابرازنظر طرح شده است. انتقاد در دو سطح مطرح است. اول در سطح اسلوب اندیشه، دوم در سطح ارزیابی از نقش خامنه ای که به آن در پایان ابرازنظر اشاره شده است و از «سانسور نقش خامنه ای» سخن به میان آمده است، زیرا ارج نهادن کارکرد سلیمانی باید با ارج نهادنِ به کارکرد خامنه ای تسری یابد، زیرا که فرمانده سلیمانی «فرد مورد اعتماد خامنه ای بود و سیاست‌های او را به پیش می برد.» (می دانیم که همین نقش را تا چندی پیش احمدی نژاد به عهده داشت!)

    در موضع گیری برای ارزیابی از پدیده ی نقش خامنه ای، جستجوی علت علّـی کارکرد پدیده مورد توجه قرار نمی‌گیرد که اسلوب دیالکتیکی بررسی است. بلکه درستی کارکرد پدیده – در اینجا کارکرد خامنه ای- از کارکرد پدیده ی دیگر – اینجا سلیمانی – نتیجه‌گیری می شود. برای نمونه گفته می شود: باران می آید، و از آن نتیجه‌گیری می‌شود که پس: زمین خیس است! در بررسی، شرایط زمین در لحظه باران آمدن مورد توجه نیست. زمین بسیار گرم می‌تواند با وجود باران «خیس» نشود! چنین منطقی منطق دیالکتیکی نیست. منطق صوری است که قدمتی تا نظرات ارسطو داراست. این شیوه ی بررسی مشخص کارکرد خامنه ای را در شرایط واقعی عمل‌کرد آن مورد توجه قرار نمی دهد، بلکه آن را در کارکرد سلیمانی بازتاب می‌دهد و خلاصه می کند.
    از نظر مضمونی، چنین شیوه ای کلیه کارکردهای دیگر خامنه ای را به زیر فرش جارو می‌کند که شناخت از آن ها برای ارزیابی از اندیشه و جایگاه طبقاتی خامنه ای ضروری است. نقش منفی او را به عنوان مظهر دیکتاتوری در ایران مورد توجه قرار نمی‌دهد که مبارزات آبان ماه مردم علیه آن نمونه ی آخر است. در این مبارزات برای زحمتکشان شعار آزادی از مضمونی انتزاعی به محتوایی درک شده بدل شد. آن‌ها درک کردند که شعار «نان، کار آزادی» با مضمون «مرگ بر خامنه ای»، مانند دوران سلطنت شعار «مرگ بر شاه»، بر روی هم منطبق شده و به وحدت رسیده است.

    بحث درباره ی استحاله پذیری یا ناپذیری خامنه ای به عبارت دیگر ج ا مساله ای است که نمی‌توان در این مختصر به آن پرداخت. تنها به این نکته اشاره شود که تا هنگامی که حقوق قانونی و آزادی‌ها قانونی مردم و در مرکز آن آزادی زحمتکشان در ایران برقرار نشده است، وظیفه ی توده‌ای ها، مبارزه ی توده ای برای تحقق بخشیدن به این آرمان‌ها پایان نمی یابد. درست این مبارزه ی انقلابی می‌تواند تضمینی باشد برای عقب نشینی های ممکن در چارچوب شرایط دیکتاتوری و غارت و استثمار ضد انسانی کنونی.
    گروه‌های توده‌ای و یا آن‌ها که خود را چنین می پندارند، ولی می پندارند با پشتیبانی از این یا آن لایه از طبقات حاکم و نمایندگانشان به هدف می رسند، از این رو دچار این توهم هستند، زیرا برداشت طبقاتی از جامعه را کنار گذاشته اند. تغییر شرایط را ناشی از مبارزه و «پراتیک توده ها» نمی دانند، بلکه آن را موکول به تغییرات تدریجی- رفرمیستی در ذهن حاکمان قابل دسترسی می پندارد!

  7. فرهاد عاصمی

    آرمان گرامی که می خواهد خود را ظاهراً یک توده ای علاقمند به منافع طبقه ی کارگر ایران بنماید، می کوشد به شیوه ی مائوئیستی مواضع خود را توجیه کند.
    برای او هم نتیجه گیری از کمبودی که می پندارد در کارکرد «فرهاد» وجود دارد، بهره گرفتن از ابزار شناخت منطق صوری و نه بهره گرفتن از منطق دیالکتیکی است برای ارایه پاسخ به جایگاه نظری و سیاسی «فرهاد».
    او نیز از آمدن باران، خیس بودن زمین را نتیجه گیری می کند. به بررسی شرایط پدیده ای که مهم می پندارد نمی پردازد.
    او می توانست، می تواند با پرسشی مشخص، نظر «فرهاد» را درباره ی آنچه برایش ناروشن است، جویا شود. این شیوه ی کارکرد یک انسان پایبند به مصالح طبقه ی کارگر ایران است، آن طور که من آن را درک می کنم.
    داستان معروف وزیر یک شاه را در گذشته های دور که مخالفان با طرح پرسشی که در پاسخ به آن وزیر ناتوان از کار درآمد همه می شناسیم. پاسخ وزیر به توطئه ی مخالفانش شاید برای ارزیابی از به اصطلاح انتقاد آرمان کمک باشد. پاسخ وزیر آن بود که اگر شاه می خواست مرا به عوض آنچه نمی دانم پاداشت دهد، تمام ستاره های آسمان هم کفاف نمی کرد. از این رو او من را برای آنچه که می دانم، مورد پاداش قرار می دهد و وزیر خود کرده است!

    مشکل ولی چیز دیگری است، مشکل آرمان گرامی این مشکل است که درک درستی از اندیشه ی دیالکتیکی و اسلوب و منطق دیالکتیکی ندارد. برای نمونه می پندارد که اسلوب دیالکتیکی «مانور میان دو دیدگاه کاملا متضاد» است به منظور «جستجوی راه میانه»، آن طور که در همین ابرازنظر می نویسد:
    «فرهاد .. همیشه با مانور میان دو دیدگاه کاملا متضاد راه میانه را جستجو میکند.»

    این برداشت غیردیالکتیکی قدمتی به اندازه ی تاریخ رشد اندیشه جستجوگر انسان در روند رشد آگاهی انسان داراست. علم انسان شناسی یا آنتروپولوژیک مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی، آن را نشان داده و صلابت درستی نظر را به ثبوت رسانده است.
    انسان در طول این صدها هزار سال که برای رشد آگاهی خود طی کرده است، به طور عمده برداشت دوآلیستی از «متضادها» دارد. آن ها را «کاملا متضاد» می پندارد. رابطه میان آن ها را نه قبول دارد و نه درک می کند.
    اندیشه دوآلیستی مذهبی انسان، میان خوب و بد، اهریمن و آهورومزدا و امثال آن، نشان این روند طولانی رشد آگاهی انسان است.
    آگاهی دیالکتیکی که قله مارکسیستی درک از آگاهی است، می کوشد ۱- با شناخت لحظه های متفاوت در یک پدیده و یا روند، جایگاه لحظه ها و سویه های متفاوت (ساختار) و چگونگی کارکرد آن ها (فونکسیون)، بهم پیوستگی و همچنین برخورد میان آن ها و همین طور میان آن ها و محیط پیرامون را در روند پدیدار و شدن پدیده- روند دریابد؛
    ۲- می کوشد با توجه به ریشه ی علّـی هر لحظه و سویه ی متفاوت، ضرورت حضور هر لحظه و سویه را در پدیده- روند دریابد و از این طریق سرشت آن ها را در نقش کارکردشان درک کند؛
    ۳- اندیشه ی دیالکتیکی می کوشد با شناخت همه و یا حداکثر ممکن از لحظه ها و سویه های متفاوت در پدیده- روند، کلیت در حال تغییر را درک کند؛
    ۴- این کوشش تنها یک لذت ذهنی نیست. وظیفه آن شناخت جایگاه و موضع ترقی خواهانه هر سویه است توسط بررسی کننده به منظور حل تضاد، یافتن راه حل نفی در نفی دیالکتیکی در پدیده و یا روند مورد بررسی!

    چنین روند بغرنج اندیشه ی دیالکتیکی را نمی توان جستجوی «راه میانه» و یا آن طور که برخی ها آن را «میانه ی زرین» می نامند، ارزیابی نمود. این در غلطیدن در سطح است در ارزیابی از اسلوب دیالکتیک مارکسیستی.

  8. یک دوست

    خانم میترا هموطن محترم، متوجه نقد شما هستم، اما نقد شما عمقی نیست و در حد احساسات باقی مانده. شاید گردانندگان سایت توده ای ها نیاز به این آموزش داشته باشند که کوتاه و ساده بنویسند و نه اینکه به بهانه هر نقدی از “میم” مانیفست تا “میم” لنینیسم را بخواهند به خورد خواننده دهند. کوتاه نویسی و ساده نویسی شیوه عمل حزب و کادرهای مدعی دفاع از زحمتکشان است.
    مسئله سلیمانی فراتر از یک شخص است. سلیمانی در همه جنایات داخلی رژیم در اندازه ای که بر ما روشن نیست، حتی در حد سکوت در قبال آنها شریک بوده. اما ما باید بین سیاست های ضدانسانی رژیم در داخل کشور که سلیمانی بشهادت مشارکتش در سرکوب کردستان، سرکوب جنبش دانشجویی 78 و … در آنها دخیل بوده، با سیاست خارجی جمهوری اسلامی بعد از سال 2000 تفائت قائل شویم. بویژه در عملکرد رژیم در مقابله با داعش امریکا-عربستان ساخته. در عرصه سیاست خارجی نقش و کارنامه سلیمانی بسیار درخشان تر از حتی کسی مثل مهدی کروبی بوده! سلیمانی خطر داعش را دفع کرد، کروبی اما مجری ساخت و پاخت با امپریالیسم در سال 1359 در مادرید بفرمان امامش بود! تنها بعنوان نمونه خواستم عرض کرده باشم که ملاک ارزیابی افراد کارنامه آنهاست! مردم سلیمانی را نماد دفع خطر داعش میشناختند.
    برخلاف برخی از دست اندرکاران این سایت من معتقد به این نیستم که سیاست خارجی حکومت تابع سیاست داخلی ایران است. سلیمانی در سیاست داخلی اگر در دزدی ها و فساد شریک نبوده (که من خبر ندارم) در سرکوب ها شریک بوده. در عرصه خارجی اما به انگیزه حفظ نظام و نه حفظ ایران در دفع خطر خارجی درخشید. نفع مردم ما هم اما در دفع این خطر مشترک بود، برای حفظ ایران. موکول کردن دفع خطر داخلی به تعیین تکلیف با دشمن خارجی نشان از هوشیاری این مردم دارد. دلایل تجلیل از سلیمانی را باید در اینجا جست و نه در جای دیگر!

  9. احسان

    پرسشی رفیقانه از رفیق “یک دوست”:
    ضمن قدردانی از جمله باارزش تان که گفته اید “سلیمانی در عرصه خارجی اما به انگیزه حفظ نظام نه حفظ ایران… درخشید”، می توانم از شما خواهش کنم که به چند پرسش زیر پاسخی کوتاه دهید؟
    آیا سپاه و ارتش و بسیج جمهوری اسلامی نمی توانستد مانع ورود داعش در همان مرزهای ایران شوند؟ اگر پاسخ شما خیر است، بگویید چرا؟
    پاسخ من به پرسش خودم کاملا مثبت است. ایران می توانست بگوید ما به کمک کشورهای همسایه می رویم تا به آنها کمک کنیم تا این دشمن بشریت را نابود کنیم نه که بگوید وارد کشورهای عراق و سوریه می شویم تا مجبور نشویم با آنها در تهران بجنگیم.

    آیا داعش با آن باورهای دینی ضدانسانی اش می توانست آنقدر نیرو از داخل خاک ایران جذب کند که بخواهد جایی را فتح کند؟ اگر پاسخ شما آری است، بگویید چگونه؟ پاسخ من به پرسش خودم ” نه” است چون نه داعش و نه هیچ گروه مسلح تروریستی نمی تواند بدون وجود زمینه لازم فکری و بدون جذب نیرو از مردم آن منطقه و صرفا با کمک جذب نیروهای خارجی وارد سرزمینی مانند ایران شود. تازه اگر هم می توانست، زمانی از این توانایی برخوردار بود که هنوز مردم ایران و جهان از جنایت های وحشیانه آنها مانند سربریدن خبر نداشتند.
    آیا همین تلقین حکومت به مردم – که اگر با داعش در عراق و سوریه نجنگیم، ما مجبور خواهیم شد در تهران و دیگر نقاط ایران با آنها بجنگیم – نبود که توانست با همین حربه وارد فاز نظامی در کشورهای دیگر و تشکیل نیروهای نیابتی خود برای گسترش نفوذ استراتژیک خود در عراق و سوریه شود تا در صورت ضرور مثل این روزها بتواند در خاک دیگر کشورها با آمریکا روبرو شود تا بتواند قدرت سیاسی و اقتصادی خودش را در داخل خاک ایران تضمین کند؟
    آیا همین القای تفکر خائنانه حکومت به مردم ایران نبود که قاسم سلیمانی با وجود همه جنایت هایش در تمامی جنبش های داخل ایران و از افغانستان و یوگسلاوی و… امروز به فرد ملی ای تبدیل شود که میلیونها انسان را به تشیع جنازه اش بکشاند؟

    آیا برای این حکومت دیکتاتوری خیلی سخت است میلیونها انسان را برای اجرای چنین نمایشی به خیابان بکشاند؟ آیا اگر شما در ایران باشید و حکومت محل کار شما را تعطیل کند و از شما دعوت کند در چنین مراسمی شرکت کنید این توان را دارید امتناع کنید؟ آیا این تشیع جنازه میلیونی در چند شهر ایران با حتی سالگرد مرگ خمینی فرقی دارد که از سرتاسر ایران عده ای جمع می شوند و حتی پیاده به محل دفن خمینی می روند؟ ایا نمی توان از تمام شهرهای ایران چنین جمعیتی را به چهار شهر اهواز و مشهد و تهران و کرمان برد تا چنین معرکه ای راه انداخت؟
    هر حکومت دیکتاتوری می تواند چنین جمعیت انبوهی را به برای برگزاری چنین رویدادی جمع کند. تازه مگر هر کسی به رویدادی مانند این یا تاسوعا و عاشورا می رود، دل به سلیمانی و امام حسین دارد و یا که غالب شان به این رویدادها به مثابه یک “تفریح نداشته” و کم هزینه و در عین حال هیجانی و تماشایی نگاه می کنند؟
    فرض کنید همین فردا ولی فقیه، خامنه ای دیکتاتور بمیرد، برای تشیع جنازه اش ایا جمعیتی کمتر از آن جمعیت میلیونی تشیع جنازه سلیمانی شرکت می کنند؟ اگر نه، این لشکر میلیونی از کجا برای برگزاری چنین رویدادی جمع خواهند شد؟ اگر پاسخ شما آری است، متاسفانه باید بگویم که بی شک شناختی کافی از این حاکمیت و رسانه های تبلیغاتی اش ندارید

    1. amir

      احسان، بقول کیا خیلی بی شیله باید گفت شما ماموریت ویژه ای دارید.

      آیا داعش با آن باورهای دینی ضدانسانی اش می توانست آنقدر نیرو از داخل خاک ایران جذب کند که بخواهد جایی را فتح کند؟

      مطمئنا یا کسانی مانند شما را جذب میکرد و یا پس از تسخیر قوم، شما به سوراخی میخزیدید. کسانی مثل شما نه ایمان مدافعان حرم و نه “کوهونس” آنان را دارند.

      آیا برای این حکومت دیکتاتوری خیلی سخت است میلیونها انسان را برای اجرای چنین نمایشی به خیابان بکشاند؟

      نمونه دیگری در منطقه دارید ؟ سلام علی و امیدوار میتونند بیش از 8 نفر جمع کنند؟ شنیده شد امیدوار در نیویورک جمعیت عظیم 6 نفری داشت.

    2. یک دوست

      احسان گرامی ممنون از توجهتان و پوزش از تاخیر در پاسخ به سوالات شما. پیش از هر چیز لازم است بیاموزیم که بدنبال حوادث ندویم. ما خو گرفته ایم به اینکه منتظر حوادث در داخل بمانیم و سپیس به آنها نبنا به تعلقات خود واکنش نشان دهیم. در این مسیر از هر دوسو آش آنچنان شور می شود که عده ای از سلیمانی قهرمان ملی می سازند و در مقابل عده ای از امپریالیسم یک نیروی بشردوست نجات بخش. باید یک بار برای همیشه پذیرفت که ما مهاجران ایرانی بواسطه دوری چند ده ساله از جامعه در بهترین صورت ما قادر خواهیم بود که به بلندگوی تبلیغاتی کنشگران داخل تبدیل شویم و نه رهبران آنان. بویژه چپ ها بخاطر فشارها و عدم برخورداری از تریبون های لازم در داخل و خارج از کشور نیازی فوری به این مسئله دارند.
      و اما پاسخ به سوالات شما:
      حکومت ایران نمی توانست منتظر حمله مستقیم داعش بماند تا آن را در سرحدات ایران خنثی کند. دلیلش سوریه است. با ورود داعش به خاک ایران سیل کمک های نظامی و انسانی همانند سوریه به ایران سرازیر می شد و حکومت فرصت دفع آن را نمی یافت. بخصوص که روسیه در ایران حضور نظامی ندارد. من متوجه پاسخ شما به خودتان نمی شوم آنجا که نوشتید:”
      پاسخ من به پرسش خودم کاملا مثبت است. ایران می توانست بگوید ما به کمک کشورهای همسایه می رویم تا به آنها کمک کنیم تا این دشمن بشریت را نابود کنیم نه که بگوید وارد کشورهای عراق و سوریه می شویم تا مجبور نشویم با آنها در تهران بجنگیم.” آیا ایران غیر از این گفته.
      بواسطه فقر بی حد و مرز و بی عدالتی های غیر انسانی در ایران معتقدم بله داعش حتی با آن باورهای دینی ضدانسانی اش می توانست نیروی قابل توجهی از داخل خاک ایران جذب کند .
      ادعای حکومت که اگر با داعش در عراق و سوریه نجنگیم، ما مجبور خواهیم شد در تهران و دیگر نقاط ایران با آنها بجنگیم، باعتقاد من کاملا درست بوده و هست.
      آیا همین القای تفکر خائنانه حکومت به مردم ایران نبود که قاسم سلیمانی با وجود همه جنایت هایش در تمامی جنبش های داخل ایران و از افغانستان و یوگسلاوی و… امروز به فرد ملی ای تبدیل شود که میلیونها انسان را به تشیع جنازه اش بکشاند؟ جواب این سوال را در ابتدا آوردم.
      طبیعتا حکومت از تمام توان خود برای آوردن هرچه بیشتر مردم به مراسم تشییع سلیمانی بهره برد، اما این همه داستان نیست. بسیاری برای دفع خطر جنگ و برخی نیز بنا به احساسات کاذب ناسیونالیستی به آن مراسم داوطلبانه رفتند.
      بهمین دلیل معتقدم برای تشییع جنازه هر یک از فرماندهان سپاه و یا حتی شخص خامنه ای بمراتب جمعیت کمتری به خیابان خواهد رفت، مگر اینکه فاکتورهای خارجی حضور مردم برای رسیدن به اهدافی فراتر از اهداف تبلیغاتی حکومت را توجیه کند.
      موفق باشید!

  10. فرهاد عاصمی

    نیاز به کوشش جمع
    رفیق عزیز «یک دوست» با نظر انتقادی خود در واقع به نیاز جنبش توده ای اشاره می کند، با جسارت بیش تر در بحث و گفت و شنفت ها شرکت کنند. شرکتی که ژرفش و وسعت بحث ها را ممکن می سازد. یک دست، آن طور که مثلی می گوید، صدا ندارد!

    ابرازنظر ولی آن هنگام سازنده است که بر پایه توافق نظری- تئوریک مشترک قرار داشته باشد. در غیر این صورت با پراکندگی، بی یا کم اثری همراه است و می تواند حتی به اختلاف دیدها دامن بزند.
    اهمیت استواری بر سر مواضع نظری- تئوریک حزب توده ایران که زمینه ی علمی سیاست مستقل طبقاتی آن را تشکیل می دهد، انکار ناپذیر است. در این زمینه متاسفانه کمبود چشمگیری در جنبش توده ای وجود دارد که تعطیل شدن انتشار مجله ی دنیا، بازتاب نمادین این کمبود است.

    توجه به نکته های مثبت و منفی در کارکرد رژیم دیکتاتوری ضروری است. در این زمینه ازجمله با رفیق عزیز بانو میترا توافق کامل وجود دارد. همین طور توافق وجود دارد که باید داده ها و اطلاعات وسیع و جامعه باشند.
    بحث ولی بر سر نکته ی اساسی دیگری است که هنوز حل نشده است. جدل فکری بر سر این نکته است که ؛محک؛ برای ارزیابی مثبت یا منفی توده ای ها از پدیده ها و وقایع، کدام محک است؟

    به نظر می رسد که توده ای ها می توانند و برای ایجاد زمینه نظری- تئوریک مشترک میان خود نیازمند هستند، این محک را
    منافع تاریخی (آنی و آتی) طبقه ی کارگر ایران بدانند.
    شرکت در روند دفاع از سوریه و یا سرکوب داعش و به طریق اولی «صدور انقلاب اسلامی» و یا مذاکره درباره ی «برجام» و امثال آن برای توده ای ها و حزب آن ها تنها با توجه به منافع طبقه کارگر پاسخی را دریافت می کند که در خدمت منافع کل جامعه ی ایرانی است.

پاسخ دادن به فرهاد عاصمی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *