سازگارسازی زبان با زمان خود!

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۹۸/۷۷

۲۶ بهمن ۱۳۹۸- ۱۵ فوریه۲۰۲۰

به تازگی نوشته ای در نقد نوشته ” رژیم ضدامپریالیستی یا ضدمردمی” نگارنده در نویدنو آمده است. انتظار نگارنده از نویسنده نقدی که گویا در علم زبان از جایگاه ویژه ای برخوردار است بیشتر از این بوده است. 

نویسنده کوشیده است تا هم به شیوه نگرش نگارنده و هم به درونمایه (مضمون) نوشته نام برده بپردازد. رفیق ارجمند عاصمی خواهند  کوشید که به پرسش هایی که در ذهن نویسنده در باره خطمشی “توده ای ها” پدید آمده است پاسخ دهند.

در این جا نگارنده  تنها می کوشد به طور کوتاه چند نکته ای در باره ی شیوه نگارش و کاربرد واژه های کم آشنا ولی همچنان زنده در نوشته خود بپردازد.    

زبان پویا و زنده است و در دوره های گوناگون و در برخورد با رویدادهای روزگار دگرگون می شود. اگر این گونه نبود در همه ی دنیا انسان های بی شماری در پی به روز کردن نوشته های گذشتگان ما نبوده اند.  

آفرینش و بازآفرینی واژه ها بخشی از سازگارسازی زبان با پیرامون خود است، که زبان برای زنده ماندن و پس نماندن از پیشرفت شناخت در جامعه به آن نیاز دارد. راستش این است که در جامعه ما گرایش نیرومندی برای بازسازی و کاربرد واژه های پارسی وجود دارد که از آن به این سادگی نمی توان گذشت. به ویژه جوانان واژه هایی همچون “درود” و “بدرود” را دوباره زنده کرده اند و هم اکنون این واژه ها بخشی از واژگان روزانه بسیاری شده اند.

بنابراین زبان هر روز دگرگون می شود و در این روند واژه هایی می میرند و واژه های نوینی زاده می شوند و واژه های فراموش شده ای بازآفرینی می شوند. البته این روند نوسازی به یک باره و ناگهانی نمی تواند انجام شود و باید هر واژه نوینی یا زنده سازی واژه های فراموش شده را با شکیبایی و آرام آرام جا انداخت.

آن چه که به نگارنده برمی گردد کاربرد واژه های جانشینی یک روند چند ساله داشته است و راه درازی را پیموده است. هم اکنون کسانی که نوشته های نگارنده را می خوانند کم و بیش با این واژه ها آشنایی دارند. افزون بر این در بسیاری جاها واژه هایی که خواننده به آن خوی گرفته است در پرانتز آورده می شود.

باید گفت که این واژه های جانشینی حتا در ذهن خود نویسنده نقد چندان آشفتگی پدید نیاورده است چرا که اگر اینگونه بود پس چرا همه ی “برگردان های” ایشان درست بوده است و دریافت شان از درون مایه این جمله ها با آن چه که نگارنده می خواست بگوید همخوانی دارد. 

با این همه نویسنده نقد انگشت به یک واژه ویژه “واکاوی”  که به جای “تحلیل” آمده است گذاشته است.

نگارنده آفریننده این واژه نیست بلکه این واژه در بسیاری از نوشته های درون ایران بکار برده می شود. برای نمونه  “واکاوی و تحلیل مفهوم خط‌مشی عمومی: ماهیت، صفات و غایت”؛ ” واکاوی مشکلات تشکلهای آببران در فرآیند انتقال مدیریت آبیاری”؛ ” واکاوی سازه‌های تاثیرگذار بر توسعه حرفه‌ای “؛ “واکاوی و تبیین نیاز های فرهنگی، تربیتی و اجتماعی”؛ ” واکاوی مفهوم جهاد و مصادیق آن در دوره صفویه “؛” واکاوی و تحلیل عوامل موثر در گرایش صادق هدایت به کاربرد نمادها “.

در همه ی این نمونه ها واژه “واکاوی” کم و بیش جانشین “تحلیل” شده است. پرسش کلیدی اما این است که هنگامی که در رسانه های ایران کاربرد این واژه به این گونه گسترده جا افتاده است چرا یک روشن اندیش “چپ” باید از خواندن آن خشمگین شود؟

افزون بر این فرهنگ فارسی معین در باره معنی تحلیل می نویسد: (تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 – حل کردن ، تجزیه کردن. 2 – روا شمردن ، حلال کردن.

اگر معنی “تحلیل” حل کردن و تجزیه کردن است پس چرا به دید نویسنده نقد کاربرد واژه “تحلیل” از واژه  “واکاوی” درست تر و درخورتر است؟

واژه دیگری که ایشان انگشت به روی آن گذاشته اند واژه “پرسش” است که به جای واژه “مسألة” بکار برده شده است. فرهنگ نامه دهخدا می نویسد: مسألة.[ م ُ ءَ ل َ ] (ع مص ) مسایلة. از یکدیگر پرسیدن به معنی سؤال. (اقرب الموارد). و رجوع به مسایلة شود.

باز دوباره باید از نویسنده نقد پرسید که اگر “مساله” همان “سؤال” است پس چرا واژه زیبای پارسی “پرسش” به جایش بکار برده نشود؟

ایشان شاید بگویند برای اینکه ما به کاربرد “مساله” خوی گرفته ایم؟  

در پاسخ باید گفت که هر چه ما “پرسش” را کم تر در نوشته های خود به کار بریم خوانندگان به دیدن آن کم تر خوی می گیرند.       

بنابراین اگر بازآفرینی واژه های فراموش شده پارسی کاری بیهوده می بود پس فردوسی نمی بایست با دلاوری و شکیبایی به گرداوری واژه های پارسی بپردازد. اگر او این کار را نمی کرد جایگاه زبان امروز ما کجا بود؟ فردوسی هم می توانست به بهانه ی خوی گرفتن مردم آن زمان به واژه های ویژه ای خود را از رنج سی ساله برهاند و در گوشه ای زندگی آسوده خود را بگذراند.

مردم ما در درازنای سالیان به گونه ویژه ای از شعر پارسی (قصیده و غزل)  خوی گرفته بودند ولی اگر نیما پای به میدان نمی گذاشت و آغاز به نوشتن شعرنو نمی کرد، ما امروز از چشمه های سرشار گونه نوینی از شعر  پارسی برخوردار نبوده ایم. در این رزم نیما و پیروانش همیشه از پشتیبانی روشن اندیشان حزبی بهره مند بودند.

به باور نگارنده پاسبانی از زبان پارسی بخشی از پیکار فرهنگی ما بر فرهنگ واپسگرایانه ای است که این بیدادگران شب پرست می خواهند میان مردم ما جا بیندازند. ما نباید این نبرد فرهنگی را که بسیاری از جوانان ما هم به آن گرایش دارند به هواداران شاهنشاهی بسپاریم. بنابراین باری را که فردوسی و نیما در گذشته به دوش خود کشیده بودند امروز باید بر دوش همه ی روشن اندیشان “چپ” سنگینی کند.  

در پایان افزوده شود که مردم ما در گذشته به “کارگر” می گفتند “عمله” و به “همسر” می گفتند “عیال” و یا “زوجه”  ولی روشن اندیشان حزب توده ی ایران با پافشاری و رنج فراوان واژه “کارگر” ” و “همسر” را در میان مردم ما جا انداخته اند. بنابراین کار درست و انتقاد سازنده این است که اگر نگارنده واژه جانشینی نادرستی برگزیده است به او یادآوری کرد که به جای این واژه ویژه که جانشین یک واژه عربی شده است می توان واژه ی پارسی دیگری که درخورتر و رساتر است بکار برد.

5 Comments

  1. جعفر

    سیامک جان. من اهل ریا نیستم. از اول گفتم که با خط تو مخالفم ولی به مقاله های تو که سیاسی نیستند علاقه دارم.من اصلا توده ای نیستم دیگه مارکسیست هم نیستم ولی هومانیستم. با این حال وقتی که مقاله زندان تو را خوندم کلی گریه کردم. حداقل بر خلاف دیگران منصفی. اول شلاق خوردم در زندان و بعد در بیرون سیلی از رفقا خوردم. راستی بازجو و پاسداران از ما میخواستند که صبح ها بگیم سلام علیکم ولی ما برای مقابله با شستشوی مغزی چند تا بودیم که از ترس توابها هر صبح زیر گوش هم درود میگفتیم. ما اینجوری مقاومت کردیم ولی برای کی.

    1. سیامک

      رفیق گرامی جعفر.

      ستم تنها به شما نشده است. شک و تردید به همدیگر بخشی از برنامه های رژیم پس از یورش به حزب توده ی ایران بوده است.

      تنها ببینید چه ستم های که به رفیق دلاور و دانشمند ما طبری شده است. سایه شاعر بزرگ و ارجمند مردم ایران و توده ای یاوه های رژیم را یک جا پذیرفته بود و رفیق طبری را توبه کار خواند.” توبه کردی زآنچه گفتی ای حکیم”. اما رفیق ارجمند عاصمی با پژوهش و واکاوی شعرهای زندان رفیق طبری نشان داده است که او چه رفیقی پیکارجو و باورمند به فلسفه علمی بوده است.
      “به رنج هاتان، به دردهاتان، به خانه های سرد و حقيرتان، به دست های از فقر بسته تان، به گناه بی گناه كودكان يتيمتان و اشك های پنهان و آشكار همسرانتان، من بی تفاوت نخواهم زيست”.
      “اي بدسگالان مردمی آزار، ای ژاژخايان دشمن كار، اي شماياني كه انديشه تان از
      پرمگس فراتر نمی رود و اوج عظمت را در شكوه حشرات می بينيد، هرگز زخم هايم بساط
      عيشتان نخواهد شد. ”

      نه تنها “چپ” ایران بلکه حتا بخشی از توده ای ها به این رفیق ما ستم فراوان کردند. تا اینکه روزی سروش دست از ناجوانمردی برداشت و در باره دلاوری طبری در برابر گزمگان سخن گفت.
      رفیق طبری را با فک شکسته به خانه بزرگترین فیلسوف اسلامی آن زمان آقای جعفری برده بودند تا “با وی محاجه کند”. سروش می گوید که “احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد”.
      چنین رزمنده، دانشمند وفادار به رنجبران و گُل کمیاب باغ روشن اندیشی میهن ما را آن ها “توبه کار” خوانده بودند.

      این ها را می گویم که تا ما از رنج خود بگذریم و به رنج کارگران و تنگ دستان میهن بیندیشیم. نمی خواهم با این سخن ها شما را وادار کنم که به مارکسیسم و دامن حزب توده ی ایران برگردید. ولی اگر هنوز دل شما برای تهی دستان می زند جا دارد که دوباره بیندیشید. مبارزه طبقاتی در ایران هر روز ژرف تر می شود و رنجبران به همه ی فرزندان خود به ویژه آن هایی که با خون و دل در آغوش حزب توده ی ایران آموزش و پرورش داده شده اند نیاز دارند.

      دستتان را به گرمی می فشارم

  2. جمال حق گو

    سیامک خان شما منظور این جماعت را نفهمیدید صحبت اصلا از این کلمه یا ان کلمه و یا این حرف ها نیست. حرف اصلی اینه که کسرا و اطرافیانش سپاه و خامنه ای را ملی و ضد امپریالیستی میدانند که خورده بورژوازی و بورژوازی ملی هستند. بقیه حرفها این آقایان برای مخفی کردن این مقصود است

    راه توده عدالت مهر اینا همه با همند تو و عاصمی هنوز متوجه نشدید. دل خوشی از امیدوار و نوید هم ندارم ولی باز صد رحمت به نامه مردمی ها.

  3. کسرا

    کسرا فروهی
    نقد من به جستار رفیق سیامک نقدی بود فنی و البته نوشتار رفیق فرهاد عاصمی در نقد نوشته من نه تنها در تایید آن بود بلکه نشان داد ما در این زمینه کم گفتیم و بسیار کم کار کرده ایم که جای آن در این کامنت نیست.
    اما بعد
    ظاهرا کسانی که از هر تریبون و مجالی برای عقده کشایی و نیت خوانی استفاده می کنند کم نیستند و در این سایت نیز سر و کله اشان پیدا می شود. به نظر می رسد جناب جمال حق گو!!! نه جستار رفیق سیامک را خوانده باشند و نه نقد بنده را بر نوشتار ایشان. تا جایی هم که به یاد دارم من هیچ برخوردی با ایشان نداشته ام که ایشان نیت مرا در باره خامنه ای و سپاه خوانده باشند؛ مطلبی هم از من در این باره منتشر نشده که ایشان در آن به چنین تحلیلی رسیده باشد. اطرافیانی هم ندارم که ایشان مرا به آن ها منتسب کرده اند. ولی یک چیز از گفتار ایشان مشخص است که نه به توده اعتقاددارد؛ نه به مارکسیسم!

    1. سیامک

      با سپاس فراوان از شما رفیق کسرای گرامی.

      شیوه سخن گویی هم اکنون شما برای یک توده ای برازنده تر و شایسته تر است و برای من بسیار خوشایندتر. سخنان پیشین شما انباشته از خشمی بود که فراتر از یک گفتگوی دوستانه و رفیقانه در باره آهسته روی در باره کاربرد واژه های کم آشنا در یک نوشته بود.
      شما تا آنجا پیش رفته بودید که حتا برای گزینش و گنجانیدن آن نوشته به سرزنش نویدنو که شما از گردانندگان و دست اندرکاران آن نیستید پرداخته بودید.

      با آرزوی همکاری و هم اندیشی در آینده

پاسخ دادن به جمال حق گو لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *