مقاله ۵/۹۹
۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ۳ آوریل ۲۰۲۰
بروزِ شفاف تضاد، راه حل آن را می گشاید
برخی از رفقا نسبت به طرح و شفاف شدن تضاد در بحثهای میان تودهای ها براز نگرانی می کنند. این نگرانی ولی مستدل نیست. نباید نگران بروز تضادها در پدیده ها بود. لنین در گفتگو با یک خبرنگار انگلیسی چندی پس از انقلاب اکتبر، بروز تضادها و نارضایتی ها را در روسیه شرط «بر طرف شدن سریع کمبودها» اعلام می کند. خبرنگار از او میپرسد که او چه پاسخی دارد برای «شدت نارضایی مردم روسیه به خاطر کمبودها؟» آن طور که منشی لنین که پروتکل مصاحبه را همزمان ظبط می کند تعریف میکند و رفیق کوشینسکی در کتابی بازتاب داده است که از آن من در تودهای ها نکات بسیاری نقل کرده ام، می گوید: «لنین با صورت خندان بلافاصله گفت: پس ما قادر خواهیم بود با سرعت کمبودها را بر طرف کنیم»!
یکی از نتیجهگیری ها از سخنان لنین این نتیجهگیری است که بدون .جود شرایط لازم برای ابرازنظر و بیان عقیده ی آزاد در حزب طبقه ی کارگر و در کل جامعه، مشکلات و تضادها ناشناخته میماند و راه حل آن را یافت نمی شود.
تنها در چنین شرایط دمکراتیک است که بیان و استدلال برای درستی سیاست حزب طبقه ی کارگر به اهرمی پرتوان به منظور «بر طرف شدن سریع کمبودها» تبدیل می شود.
حزب توده ایران جز توضیح سیاست خود و استدلال برای درستی آن، حربه ی دیگری برای «تغییر شرایط» در اختیار ندارد، حربه ی دیگری برای تجهیز و سازماندهی طبقه ی کارگر ندارد.
تجربه ی موفق گذشته فعالیت روشنگرانه- ترویجی حزب توده ایران در چهل سال نخست هستی حزب، در تأیید ضرورت توضیح سیاست حزب و درستی نظری و عملی آن قرار دارد که حربه ی روشنگری- ترویجی و تبلیغی- افشاگرانه ی حزب توده ایران است به منظور تجهیز و سازماندهی توده ها!
توضیح سیاست حزب بدون برخورد مشخص به نظرات انتقادی و تضادهای ایجاد شده نزد زحمتکشان در ارزیابی از وضع خود و جامعه کارکردی محدود داراست. این محدودیت ناشی از آن است که پرسش ها و تضادهای مطرح شده، اغلب ناشناخته و حل نشده باقی می مانند.
برخی از رفقا معتقدند که مساله مهم تبادل نظر و کار جمعی آن هنگام در حزب طبقه ی کارگر ایران در حد مناسب عملی شده است، هنگامی که تبادل نظر میان رفقای فعال حزبی در ارگان ها حزب توده ایران تا آخرین زاویه های ضروری عملی شده باشد. این برداشت که میتوان و باید آن را مورد تیید قرار داد، دو سویه ی مهم از مساله وجود شرایط برای ابرازنظر و بیان آزاد را مورد توجه قرار نمی دهد. آن را بشکافیم.
قابل شناخت است که مساله ی مطرح، بررسی چگونگی و تناسب در دیالکتیک مبارزه داخل و خارج نزد حزب طبقه ی کارگر ایران است.
شیوه ی کارکرد تبادل نظر در ارگان های احزاب کارگری در کشورهای سوسیالیست اروپا در گذشته همراه بود با «توافق صد در صدی هنگام رأی گیری». این تجربه زمانی ایجاد شد و تا به آخر در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی به کار گرفته شد، که با پاکسازی های استالین، ارگان های ٬٬یک دست٬٬ ایجاد شدند.
این تجربه ای مثبت نبود. درباره ی علل ناکامی نهایی تجربه تاریخ ساز اتحاد شوروی، در تحلیل نهایی میتوان گفت که ممانعت از ابراز آزاد عقیده موجب آن شد که موفقیتها در مرحله رشد اقتصادی در سطح در اتحاد شوروی نتواند به مرحله رشد اقتصادی در عمق بینجامد که امروز موفقیت آن در جمهوری خلق چین برای دشمن طبقاتی نیز غیرقابل انکار است. موفقیتی که بر پایه برنامه «نپ» لنینی قرار دارد که به شرایط چین انطباق داده شده است.
در این سطور، من کوشش میکنم با توجه به این دو سوی مساله، به بررسی ابرازنظری بپردازم که در آن میتوان یک هسته ی درستِ مرکزی نشان داد که به آن به طور مشخص در زیر می پردازم. در ابرازنظر این نکته مرکزی متأسفانه با بیان «سانسور» مطرح می شود. بیان و شکلی که شناخت و درک مضمون هسته ی مرکزی را در اندیشه مسدود می سازد، به جای آن که این مضمون را بگشاید و توضیح دهد. نظر گرفتار در تضاد شکل و مضمون می باشد.
دیالکتیک مبارزه داخل و خارج
در ابرازنظر این پرسش مطرح می شود: «آیا یک عضو یک خانواده نمیتواند بیرون خانه وظیفه خانوادگی اش را انجام دهد ..»؟! به طور مشخص پرسیده میشود که آیا تودهای ها نمیتوانند در خارج از چارچوب حزب نیز به وظیفه های در برابر خود عمل کنند؟
مساله ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج در این پرسش تنها در یک سویه ی تضاد طرح می شود.
سویه ی پراهمیت دیگری از مدنظر دور می دارد. این نکته مساله ی کیفیت ضروری کارکرد حزب توده ایران است!
هنگامی که «تمام تصمیمات حزبی و موضعگیری های سیاسی حزب به شکل جمعی [ت از ف ع] در درون حزب گرفته میشود»، آن طور که در ابرازنظر ذکر می گردد، آیا به این معنا نیست که مسئول حزبی «تنها وظایفی که بر دوش او گذاشته شده [است را] انجام میدهد و نه هیچ چیز دیگر ..».
به سخنی دیگر در ابرازنظر وضع عام تصمیم گیری و تعیین وظیفه ها را در یک سازمان سیاسی مطرح میسازد و آن را «تصمیم .. جمعی» بر پایه تبادل نظر جمعی می نامد. پایبندی حزب توده ایران به این اصل عام توصیف می شود.
نظر طرح شده گرچه سویه ای از مساله ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج را پوشش میدهد که همان «شکل جمعی اتخاذ تصمیمات» است، ولی کمکی برای درک همه جانبه ی مساله ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج در حزب توده ایران در شرایط کنونی نمی کند. ظاهراً این نکته هنوز برای بسیاری از رفقا هضم فکری نشده است. توضیح های من کوششی است برای پل زدن به منظور درک مضمون تضادی که به طور عینی در فعالیت حزب توده ایران قابل شناخت است!
مضمون دیالکتیکِ مبارزه ی داخل و خارج، مساله ای گستردهتر از آن است، که در نگاه نخستِ نگرش نظاره گرانه قابل دید و شناخت باشد. باید ژرف تر به مساله نگریست!
تعریف دیالکتیک مبارزه ی داخل و خارج از کشور به معنای تفهیم تقسیم کار ضروری است برای ارگان های حزبی و تک تک رفقای تودهای در ایران و خارج از کشور.
مضمون این تقسیم کار را زنده یاد خسروی روزبه در دفاعیات خود در دادگاه نظامی با جماله ی معروف خود بیان می کند، هنگامی که میگوید «.. باید سکوت میکرد و می مرد، و من باید بگویم و بمیرم»!
به سخنی دیگر، رفقایی که خارج از دسترس مستقیم دشمن طبقاتی هستند – من خود را مستثنی نمیکنم – قرار دارند باید موضعی داشته باشند که در آن جای هیچ بحث و گفتگو و اگر و مگر درباره ی انطباق اندیشه و کارکردشان بر پایه سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران ایجاد نسازد. آنها و من و دیگران در خارج از کشور موظف به آنجام این وظیفه هستیم!
برخلاف این گروه از رفقا، آنها که دستشان به طور مستقیم زیر ساطور دشمن غدار است، باید بیانِ نظر و اندیشه و کارکرد خود را در هماهنگی کامل (و محتاطانه و هشیارانه!) با ژرفش نبرد طبقاتی و شرایط تغییر یابنده در ایران تنظیم کنند.
بر این پایه است که توضیح پایبندی به «تصمیمات جمعی» و عمل به آن، ارتباطی با بحث درباره ی مساله دیالکتیک مبارزه داخل و خارج ندارد. در عین حال این توضیح این نکته را برجسته میسازد که این دیالکتیک، یعنی چگونگی تلفیق مبارزه در داخل و خارج از کشور هنوز پدیدهای درک نشده نزد بسیاری از رفقا است!
این واقعیت به ویژه از این رو عجیب و پرسش برانگیز است، زیرا تجربه ی موفق مبارزه سازمان انقلابی نوید در دوران پیش از انقلاب بهمن در ارتباط با رهبری حزب که خارج از دسترس دشمن قرار داشت، دقیقاً منطبق با این استراتژی هشیارانه عملی شد و با موفقیت روبرو گردید.
بحث میان تودهای ها هنوز به ثمر نرسیده است. به سخنی دیگر برای نمونه رابطه ی انتقادی که با واژه «سانسور» طرح شده است، و با مساله دیالکتیک مبارزه داخل و خارج هنوز شفاف نشده است. شفافیتی که ایجاد آن ساده و با بیان یک جمله عملی و ممکن نیست. این انتقاد ولی دارای یک هسته درست است که من با آن موافقم.
بغرنجی مطلب، یعنی پیچیده گی درک درست و مارکسیستی- لنینیستی از ساختار مبارزه سیاسی- طبقاتی که هویت حزب توده ایران را تشکیل می دهد، در سخنان ابرازنظر در سه نکته مطرح می شود.
عرصه اول، یعنی عرصه درک نشده ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج، از این طریق مطرح میشود که درباره ی آن سخنی گفته نمی شود؛
عرصه دوم، که باید آن را ٬٬عرصه ی کمکی٬٬ نامید، طرح تقسیم کار میان «اعضای خانواده» است که در سازمان حزبی شرکت دارند و یا در خارج از آن فعالیت میکنند. گرچه میتوان مثل «اعضای خانواده» را پلی برای تفهیم مضمون تلفیق دو مبارزه در داخل و خارج درک نمود و برای آن سپاسگزار بود، ولی همانطور که نشان داده شد، از کنار محور اصلی بحث درباره دیالکتیک …، رد می شود. آن را با دقت ضرور که نشان درک مضمون دیالکتیکِ مبارزه داخل و خارج است، طرح نمی کند؛
عرصه ی سوم که میتوان آن را ٬٬عرصه ای جنبی٬٬ نامید، کوششی است برای توضیح روند «بحث درون حزبی در حزب توده ایران» که از یک سو، ارتباط مستقیم با دیالکتیک دو مبارزه داخل و خارج ندارد، ولی درعین حال سویه ای از مطلب را شفاف میکند که برای ادامه ی بحث به منظور نشان دادن ضرورت تلفیق مبارزه داخل و خارج از کشور کمک است. کمک است برای آن که بتواند مبارزه امروز حزب توده ایران در داخل و خارج از کشور، مانند دوران پیش از انقلاب از صلابت نظری و کارکردی لازم برخوردار شود. اهرمی که تنها حربه به منظور تجهیز و سازماندهی توده های زحمت در اختیار حزب طبقه ی کارگر ایران است و ارتجاع میخواهد آن را از ما بگیرد و ما را به خرده کاری مشغول سازد!
این حربه در عین حال حربه ی نبرد نظری- تئوریک علیه مواضع ضد تودهای نزد طیف چپ سردرگم ایران است.
اگر پیش تر اشاره کردم که مساله و درک همه جانبه ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج پیچیده است، نادرست نگفتم. زیرا حرکت اندیشه ی دیالکتیکی برای درک کلیت سیاست، یعنی درک استراتژی و تاکتیک در سیاست حزب طبقه ی کارگر ایران، که بررسی سطور بالا به خاطر شناخت این کـلیـت انجام شد، هنوز به پایان نرسیده است! بحث تاکنون همه ی سویه ها را در برنگرفته است. بحث تاکنون تنها درباره ی «ساختار» سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران انجام شده است.
اکنون وارد صحنه بحث درباره ی «مضمون» کلیت سیاست مستقل طبقاتی حزب طبقه ی کارگر ایران میشویم که به مراتب پیچیدهتر است.
«مضمونی» که درک آن همزمان پاسخ نیز است به بسیاری از پرسش ها، ازجمله پرسش ها درباره ی «تضاد عمده» و «تضاد اصلی» در نبرد طبقاتی در ایران کنونی. به این نکته به طور مجزا خواهم پرداخت.
بحث ساختاری ولی ضروری است، زیرا اسلوب حرکت اندیشه ی دیالکتیکی را در ساختار پدیده شفاف و قابل دریافت می سازد. این حرکت در ساختارِ پدیده، بالا رفتنِ ساده از یک نبردبان نیست. بلکه حرکتی است که همراه است با درک جایگاه و کارکرد هر جزء از پدیده، در ارتباط آن ها با یکدیگر و تأثیر و هم نوایی جزءها از یک سو و بده و بستان میان آنها و محیط خارج از پدیده از سوی دیگر، که هدف آن برپایی ساختار (و مضمون) پدیده در اندیشه ی پژوهشگر است.
بررسی جایگاه جزءها در پدیده، یک روند خطی نیست. از این رو باید ارتباط های میان راهی را برای هر جزء با جزء های دیگر نشان داد، پیش از آن که بحث به پایان نهایی و همه جانبه نایل شود. بررسی «کالا» را در کاپیتال مارکس از این رو در مبحث نخست به پایان نمی رساند. او بارها به «کالا» به مثابه «سلول» شیوه ی تولید سرمایه داری بازمی گردد.
در پایان این راه پیچیده است، که مضمون پدیده («کالا») شناخته و درک میشود که پدیده را به مثابه ی یک کلیت بهم تنیده و بهم پیوسته در روند حرکت و تغییر آن فابل شناخت می سازد.
انطباق اسلوب شناخت دیالکتیکی با مضمون پدیده، به معنای به وحدت رسیدن شکل و مضمون در لحظه ی تاریخی بررسی است. تنها در پایان این روند، مضمون وحدت شفاف شده و قابل درک میشود. درک می شود که روندی در حال شدن است، در حال حرکت و تغییر مداوم است.
برداشت از مصوبات نیز نمیتواند جز درکی باشد به مثابه ی یک روند. باید مضمون روندگونه بودن مصوبات درک شود. بحث در درون حزب هیچ گاه قطع نمی شود. ازجمله به منظور به روز کردن «تصمیمات جمعی» و انطباق آنها با شرایط مشخص هنگام کارکرد روزانه.
نمیتوان مضمون را در اسناد تصویب نمود، اما نشانی از آن در مبارزه روز نیافت؛ نمیتوان آن را در اسناد تصویب نمود، ولی از آن با صراحت دفاع نکرد و درستی آن را به اثبات نرساند!
«من حزبم»!
رفیق زنده یاد منوچهر بهزادی بارها خاطرنشان ساخت که حتی یک تودهای که به تنهایی در کارخانه ی دورافتاده می رزمد، باید با این برداشت به وظایف خودش بنگرد که به خود بگوید «من حزبم!»
همین مضمون را زنده یاد احسان طبری در با پچپچه ی پاییز با بیان «من سراپای قبیله ام» برای توضیح جایگاه هر فرد انسان در هستی گونه ی انسان به کار می گیرد. در این بیان، قله استه تیک مادیت هستی به نمایش گذاشته می شود.
به گفته ی هگل «حقیقتی که با زمینی بودن خود زنده است» (به نقل ازتوماس مچر، مدیتاسیون در پاریس، ص ۳۰- هگل ۱۹۷۰، باند ۱۲، ۵۷۲).
کمیسیون مسئولیت داری به بررسی آن بپردازد، زیرا در تحلیل نهایی مشکلی است درباره برداشت از سیاست استرتژیک و تاکتیکی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران در شرایط کنونی!
بدون تردید یکی از وظایفی که در برابر کنگره ی هفتم حزب قرار دارد، شفاف سازی سرنوشت سرمایه مالی حزب توده ایران در طول چهل سال اخیر است. باید به این منظور کمیسیونی تعیین و وظایف آن تعریف شود. من آمادگی خود را برای همکاری با این کمیسون در همین سطور اعلام می کنم.
شاید به نظر آید که سخن کنونی در ظاهر از ادامه بحث برای جستجوی علت تضادهای موجود که برخی ها آن را «مشکل» می نامند از بررسی مساله ی دیالکتیک مبارزه در داخل و خارج دور افتاده باشد. علت این امر پیچیدگیِ جایگاه و کارکرد جزءها و حرکت آن ها در کلیت هستی حزب توده ایران است. زیرا درواقع «تضاد» و یا «مشکل»ها، نه مشکلی شخصی و فردی، بلکه مشکلی است که باید حل و برطرف کردن آن در خدمت بررسی همه جانبه ی مضمون کلیت سیاست، یعنی استراتژی و تاکتیک در سیاست حزب طبقه ی کارگر ایران عملی گردد.
ابرازنظر طرح شده مورد توجه قرار نمی دهد که «بحث درون حزبی»، و مساله ی اجرای «تصمیمات حزبی و موضع گیری های سیاسی حزب [که] به شکل جمعی در درون حزب گرفته می شود» و در ابرازنظر ذکر می شود، دو مساله ی جداگانه است. وجود سیب را با وجود گلابی نمیتوان توجیه و به اصطلاح به ثبوت رساند.
مساله ی «بحث درون حزبی» که در آن تضادها در برداشتها بروز میکند که باید به طور دستهجمعی حلاجی شود و راه حل آن برپایه قانون دیالکتیکی نفی در نفی یافت شود را نمی توان تقلیل گرانه با پدیده ی «رای اکثریت» تعویض نمود و پنداشت که تضاد راه حل خود را یافته است. وضع چنین نیست.
بحث درون حزبی از این رو ضروری است، زیرا باید جوانب متفاوت پدیده ی مورد بحث شکافته شود. این شیوه ی لنینی است که باعث شد لنین در روزهای پرمخاطره ی پیش از انقلاب اکتبر چندین نشست کمیته مرکزی را برای یافتن تضادها و راه حل آنها به طور مخفی برگزار کند.
چنین روندی بدون حضور و شرکت فعال آنهایی که نظرات دیگری درباره ی مساله مورد بحث دارند، خاک در چشم ریختن از کار در می آید. کارکردی غیردیالکتیکی است. نیافتن دیالکتیک انقلابی در بحثهای دورن حزبی است. کوششی است که می خواهد با کمک «سانسور» نظرهای مخالف، با اِعمال انتخاب دو درجهای که حاکمیت کنونی در ایران به کارمی گیرد، راه بروز تضادها و یافتن راه حل ترقی خواهانه را برای آنها به سود نظر خاصی مسدود سازد!
رفیق کوشینسکی که از او پیش تر هم نقل کردم، در همان کتاب آخرش که با سن نود سالگی نگاشت و بعد از مرگش انتشار یافت، در انتقاد به تصمیم های «باتفاق آرا» در حزب سوسیال متحده ی آلمان در آلمان دمکراتیک می نویسد: «هیچ کس نیست بپرسد، که بالاخره شرکت کنندگان در جلسه که نتیجه آن ٬٬اتفاق آرا٬٬ است، و در آن رفقای ورزیده و با تجربه و هشیاری شرکت دارند، چگونه به رأی مشابه نایل می شوند؟ قاعدتاً باید در یک مجمع با قیرات بالا، اختلاف نظر در این یا آن باره وجود داشته باشد!»
باید به پروتکل نشست های پیش گفته که لنین در شب انقلاب اکتبر برگزار نمود مراجعه نمود، تا با شناخت بحثهای داغ میان شرکت کنندگان در نشست کمیته مرکزی حزب بولشویک، به عمق سخن رفیق کوشینسکی پی برد. این رفیق در ادامه از این وضع به این نتیجهگیری انتقادی میرسد که علت علّـی- ژنتیکی پدیده ی اتخاذ ٬٬اتفاق آرا٬٬ و یا به قولی تصمیمات در حزب ما که با «رای اکثریت» در شرایط حذف نظرات انتقادی مورد بحث کنونی میان ما است، دارای چنین ساختار است. ساختار و کارکردی که به معنای «حذف عملی» شرایط برای طرح نظرهای مخالف است که موضوع جدل فکری کنونی در بحث ها است.
رفیق کوشینسکی بر این نکته انگشت میگذارد که ما قادر نشدیم، شرایط لازم را برای بروز اختلافها ایجاد کنیم و لذا بر تضادها سرپوش گذاشتیم و حل آنها را ناممکن ساختیم!
نظر رفیق کوشینسکی در انطباق کامل با سخن در ابرازنظر مورد بررسی نیست. رفیق احسان از رأی «به اتفاق آرا» صحبت نمی کند، بلکه از «تصمیمات .. در حزب .. به شکل جمعی ..» سخن می راند. این به این معناست که نظرات متفاوت در نشست ها وجود دارد و طرح می شود. آن وقت این پرسش به طور جدی مطرح میشود که چرا چنین بحثها بروز و تظاهر خارجی ندارد؟ چرا رفقای مسئول مایل به بحثهای اقناعی روشنگرانه درباره ی درستی سیاست مورد تأیید «رای اکثریت» در برابر پرسش ها نیستند؟
سیاستی که قریب به چهل سال است به مورد اجرا گذاشته شده و به اعتراف همه با بازدهی محدودی روبروست که جمعبندی آن عمدتاً منفی است. چنین سیاستی تحت کدام شرایط به «رای اکثریت» می انجامد؟ واقعیت آن است که «رای اکثریت» بر پایه ی نشست رفقایی به دست می آید که هم عقیده هستند! این سخن من یک تز اثبات نشده است. ولی سخن دیگر که بازتاب نظر رفقای مسئول حزبی است نیز یک تز اثبات نشده است!
این ادعا که در فریاد ابرازنظر کننده و رفقای دیگر که من با گوش ذهنم میشنوم که اکنون بلند شده است و می گوید: «اصلاً و ابداً چنین نیست!» بحثها بسیار همه جانبه و پر شور و گه گاه متقابل نیز است! این ادعا آن طور که در زیر توضیح می دهم، مستدل نیست!
رفیق عزیز، شما حتماً به خاطر دارید که من به شما پیشنهاد کردم که «به عنوان رابط میان من و رفقای مسئول عمل کنید!» پیشنهاد من نشان میدهد که نگرانی من، نگرانی برای حق شخصی خودم به عنوان عضو کمیته ی مرکزی حزب توده ایران و مسئولیتی که رهبری وقت حزب به من سپرد و من را به خارج از کشور گسیل داشت نیست که زنده بودنم ناشی از این تصمیم است. نگرانی من ناشی از اِعمال شیوه ی غیرتوده ای یک دست تراشی در ارگان های حزبی است که به نظر میرسد که رفیق گرامی محمد امیدوار واقعیت آن را ضروری ارزیابی میکند و در نامهای به من متذکر شده است.
او در نامه ای به شخص من چند سال پیش، پس از آن که من به طور غیرمترقبه با او تلفنی تماس گرفتم و بر ضرورت دیدار و گفتگو اشاره کردم، نوشت: «شما که با نظرات من مخالفید، چرا میخواهید با من گفتگو کنید؟!»
بدین ترتیب قابل شناخت است که مضمون تضاد یا «مشکل»، مضمونی فردی نیست. برداشتی عمومی است. هنگامی که رفیقی که آزادانه به ایران سفر میکند، خواستار خروج من از غرفه ی حزب در جشن روزنامه حزب کمونیست آلمان می شود، هنگامی که رفیق مسئول آلمان گفتگو درباره ی مسائل نظری را با من نمیپذیرد و با «مشغله» زیاد آن را توجیه می کند، آن وقت این سخن که گویا «درب حزب بر روی همه تودهای ها باز است»، که در ابرازنظر طرح می شود: «باز هم اینجا تأکید مجدد میکنم که درب حزب توده ایران به روی همه تودهای ها باز است»، به یک شوخی لوس و دهن کجی زشت و غیررفیقانه بدل میشود.
ولی یک هسته واقعی و پراهمیت در نظر شما وجود دارد. این هسته ی پراهمیت باور رفقای مسئول حزبی و رفقای دیگر است که باید وسیعتر شکافته شود تا ضرورت یافتن دیالکتیک مبارزه داخل و خارج در کلیت آن درک شود.
در اشاره به وظیفه ی «اعضای خانواده»، نظر به اصطلاح در صحنه ی کناری بحث دیالکتیک مبارزه ی داخل و خارج حرکت می کند. شاید بتوان آن را با جمله ی ٬٬لطفن اینقدر دست و پاگیر نباشید!٬٬ تفهیم نمود.
همین نظر و مضمون را رفیق مهربانی که در غرفه حزب لقمه ی نان و پنیر به من تعارف نمود و در دیدار بعدی با ناخشنودی پاسخ سلام مرا تنها با اشاره ی سر داد، هنگام تعارف لقمه بیان کرد. او گفت: «کمی ملایم تر» بنویسید و عمل کنید.
در ابرازنظر خود رفیق احسان بازهم صریحتر می شود. و به من با طرح پرسشی گوشزد میکند که «آیا یک عضو خانواد نمیتواند در بیرون خانه وظیفه ی خانوادگی اش را انجام دهد، نمیتواند بار سنگین این خانواده را بدون حضور در آن کمی سبک کند. .. نمیدانم چرا نبودن در درون تشکیلات حزبی اینقدر اهمیت دارد که عضو سابق یا طرفدار آن، آن را بهانه کند و نه تنها وظیفه تودهای اش را انجام ندهد، بلکه همه انرژی را بگذار این نبود در درون را به طور مداوم همچون الف بخواهد بر سر آن بکوید»؟
نگرش تقلیل گرانه ی به فعالیت صفحه ی تودهای ها و کوشش های دیگر در این راستا، نکته ی جنبی در سخن همانقدر است که توصیه برای انجام وظیفه در خارج از خانواده در بررسی کنونی سرشتی جنبی دارد. مساله کماکان شخصی و فردی برداشت می شود. ولی همانطور که در سطور زیر نشان داده خواهد شد علت ممانعت برای فعالیت تودهای ها در درون حزب، نکته ی دیگری است که باید شکافته شود.
ضرورت شکافته شدن این نکته، تنها به منظور نشان دادن نادرستی برداشت «بر سر حزب کوفتن یک الف» نیست! این بیان و برخوردی غیرمسئولانه است که سهل انگارانه بیان می شود.
در این نظر این نکته نهفته است که کوشش می شود با زبان بیزبانی گفته شود و تفهیم شود که باید «ملاحظاتی» را مورد توجه قرار داد. رفقای مسئول حزب گرفتار بندهای این «ملاحظات» هستند! شما در بیرون حزب آن کاری را که میخواهید و میتوانید انجام دهید، چرا اینقدر «دست و پا گیر» می شوید؟
این سخن که شکل دیگر توصیهای است که برخی دیگر به صورت متفاوتی مطرح میکنند و می گویند ٬٬خب، بروید سازمان خود را برپا دارید٬٬. چنین توصیه ها نشان این امر است که تنها رفقای ۱۰ مهر نیستند که دارای «ملاحظاتی» هستند که در نامهای به من ذکر نموده اند.
بدیهی است که من نمیتوانم مضمون این «ملاحظات» را سیاه روی سفید نشان بدهم. چنین اقدامی ضروری نیز نیست. هر رفیقی میتواند با توان ارزیابی دیالکتیکی، مضمون این «ملاحظات» را دریابد. من آن را در نوشتارهایی توضیح دادهام و اکنون نیز می شکافم.
ارتجاع داخلی و خارجی با کشتار رهبران و دانشمندان حزب توده ایران تنها هدف انتقام گیری شخصی از آنها را دنبال نکرده است. هدف، نابودی حزب توده ایران در کلیت آن است که کماکان دنبال می شود. ولی دشمن طبقاتی نادان نیست و میداند که این هدف دست نیافتی است.
امکان جایگزین برای تحقق بخشیدن به این هدف، تهی ساختن حزب توده ایران از هسته ی انقلابی آن است.
چگونه میتوان به این هدف دست یافت؟ اتاقها فکر ارتجاع داخلی و خارجی راه حل را دادن وعدههایی و ایجاد ٬٬سوپاپ های اطمینان٬٬ می دانند. یکی از این سوپاپ های اطمینان، ایجاد فضا برای تشکیل گروههای انحرافی مختلف است. در کنار این سوپاپ ها ولی مساله ی اصلی، بودگی و فعالیت حزب توده ایران است. باید آن را با برنامهای که برنامه سوسیال دمکراتیک ساختن آن است عملی ساخت.
بستن درب حزب به روی تودهای ها، تبدیل برنامه حداقل کارگر حزب توده ایران به «برنامه حداقل برای جمهوری سکولار دمکراتیک» که باید همان «سرمایه داری خوب» باشد و پذیرش «دمکراسی پارلمانی» که رفیق کاظم فرج الهی در مقاله ی اخیرش در نویدنو مطرح می سازد، راهکارهای عملی برای رسیدن به هدفی است که مضمون آن تهی ساختن حزب توده ایران از محتوای انقلابی است.
این نکته مهم نیست که رفیق کاظم فرج الهی عضو و یا هوادار حزب توده ایران است یا خیر. پراهمیت آن است که در سخنان و موضع او، سیاستی برجسته میشود که میتواند مضمون برنامه اتاقهای فکر ارتجاع داخلی و خارجی برای خنثی سازی نقش تاریخی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران است که دنبال میکنند.
بانو رفیق سارا واگن کنشت، یک مارکسیست آلمانی در کتاب تز دکترای خود این اسلوب را به طور دقیق و همه جانبه مورد پژوهش قرار داده است. این اسلوب عبارت است از تقویت نیروهای راستگرا در حزب کمونیست اتحاد شوروی و همزمان مبارزه علیه کمونیست های واقعی در آن! دفاع از یلتسین در برابر گرباچف و دفاع از گرباچف هنگام اقدام بخشی از ارتش سرخ علیه وضع ایجاد شده در اتحاد شوروی، نمونههایی از این کارکرد، از این اسلوب است که بانو واگن کنشت با ارایه اسناد نشان می دهد. مشکل یلتسین را این رفیق با ارایه اسنادِ گفتگو میان او و ریئس جمهور وقت آمریکا و وزیر خارجه آمریکا نشان میدهد که بسیار گویاست.
یلتسین در این گفتگوهای تلفنی با دشمن به این نکته اشاره دارد که اخیراً در همهپرسی که در زمان رئیس جمهوری کنونی یعنی گرباچف انجام شد، اکثریت نزدیک به اتفاق مردم حفظ کلیت اتحاد شوروی را بتصویب رسانده اند. او با این دلیل در برابر خواست متقابل که خواستار اعلام خروج روسیه از ترکیب اتحاد شوروی است مقاومت می کند. مخاطب به یلتسین قول همه نوع کمک میدهد و میگوید او میتواند به این سخن اعتماد کند. اکنونی مانور ناتو در کنار مرز روسیه و در کشورهای لهستان، لیتوانی، استانی و .. نشان ارزش و مضمون این تعهدات امپریالیسم است.
چنین است مضمون سیاست تخریبی ارتجاع که در کتاب تز دکترای بانو رفیق واگن کنشت با ارایه مدارک بسیاری به اثبات رسانده شده است. من درباره ی این اسلوب و نظرات این رفیق چند مقاله در تودهای ها انتشار دادهام و این اسلوب ارتجاع را شکافته ام.
این رفیق روند پیروزی ضد انقلاب را در اتحاد شوروی در کتابش گام به گام می شکافد. لذا اجرای چنین برنامه توسط ارتجاع داخل و خارج از کشور برای میهن ما عحیب نیست، برنامهای مبهم و ناشناخته نیست. ناتوانی برای شناخت و مبارزه با برنامه دشمن طبقاتی نزد برخی از رفقا از طریق تضادی به ثبوت میرسد که درست با بستن درب حزب بر روی تودهای ها خود را در پشت ادعای «باز بودن درب بر روی تودهای ها» پنهان می سازند!
سخن من به این معنا نیست که رفقای دارای چنین برداشت گویا عمال ارتجاع هستند که لابد خواننده ظاهربین بلافاصله به آن متوسل میشود تا برای خود پاسخی قانع کننده برای رد این نظرات بیابد. بهیچ وجه!
البته که رفیقان عامل دشمن طبقاتی نیستند. ولی از اندیشه سوسیال دمکرات راستگرایی پیروی میکنند و به آن معتقد اند که ساختار طبقاتی جامعه را نفی می کند.
بدین ترتیب قابل شناخت است که ما با کارکرد رفقای صادق توده ای روبرو هستیم که با اعتقاد واقعی از سیاستی پشتیبانی میکند که مضمون هدف ارتجاع داخلی و خارجی برای تهی ساختن محتوای انقلابی حزب توده ایران است!
در گذشته نیز اندیشه ی سوسیال دمکرات در حزب ما وجود داشته است. آخرین نمونه آن بابک امیرخسروی است. حزب توده ایران هیچ گاه نخواست این رفقا را از مبارزه ی درون حزبی به کنار بگذارد. زیرا حضور این رفقا کمک است برای شناخت تضادها که بازتابی است از واقعیت جامعه در حزب توده ایران.
ولی اکنون رفقای سوسیال دمکرات راست میخواهند با بستن درب حزب به روی اندیشه ی انقلابی از طریق تکرار و تبلیع مداوم «درب حزب به روی همهٔ تودهای باز است» که در ابرازنظر رفیق احسان ذکر می شود، دستهای خود را بشویند. تاکتیک تقویت ٬٬راست٬٬ و حذف ٬٬چپ٬٬ که بانو رفیق سارا واگن کنشت برمی شمرد در شکل «ناب» آن در برابر دیده ذهن خواننده قرار دارد!
در سطور زیر خواهیم دید که من از بحث اصلی دور نشده ام، بلکه به آن نزدیکتر هم شده ام.
هنگامی که از تودهای ها با زبان ازوپ خواسته میشود کوتاه بیایند، به این معناست که می پندارند که ارتجاع در دورنمایی مبهم به آنها امکان مبارزه ی علنی ارزانی می دارد. این است وعدههای سرخرمنی که برخی از رفقایی دریافت کرده اند، هنگامی که از زندان «مرخص» شده اند. این نکته را من اخیراً در مقالهای ذکر کردم. رفیق شناخته شدهای که من نام او را اکنون ذکر نمی کنم، جریان «مرخص» شدن خود را چنین تعریف نمود: «روزی مرا به اتاقی به حضور حاج آقایی بردند. در جریان صحبت ها، هر چقدر من تند تر شدم، او نرم تر شد. تا بالاخره فهمیدم که میخواهند مرا مرخص کنند».
این رفیق نگفت و من هم درباره ی هزینه ی «مرخص» شدن نپرسیدم. بعدها این رفیق خود با کتاب حریرگونه ای شروط «مرخصی» را برملا ساخت.
ارتجاع از حزب توده ایران میخواهد اکنون، و در شرایط حاضر به هزار دلیل کوتاه بیاید، تا در آینده گویا بتواند آزادانه در ایران فعالیت کند. هدف فلج حزب توده ایران در لحظه ی کنونی است. هدف گرفتن حربه تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر است در شرایط حاضر و اکنون!
این تنها خواست دشمن طبقاتی است. چیز دیگری نمی خواهند. آنها میدانند با اتخاد چنین سیاستی توسط حزب توده ایران، خطر این حزب در آینده بر طرف خواهد شد، زیرا با تهی شدن حزب طبقه ی کارگر از محتوای انقلابی آن، قادر به تجهیز و سازماندهی توده های زحمتکش نخواهد بود که در چهار دهه ی گذشته تجربه کرده ایم.
در وعده های توخالی که بدون تردید در لفافه ی سخنان دیپلوماتیک مطرح شده است برای توجیه هدفشان، همان دفاع از یلتسین و اطمینان دادن به او است که پشتیبانش هستند. هدف واقعی ولی این هدف است که «فعلن حزب آسه بیاد و آسه بره».
هیچ مشکلی هم با این امر ندارند که حزب طبقه ی کارگر ایران نظراتش را در اسناد حزبی مطرح سازد که آن طور که در ابرازنظر بسیاری از رفقا دیده میشود و آن را به صورت «یک الف بر سر» من میکوبند.
دشمن طبقاتی ولی توانسته است در عمل حزب توده ایران را در بندهای «ملاحظات» گرفتار کند تا تنها حربه ی حزب طبقه ی کارگر ایران را برای تجهیز و سازماندهی زحمتکشان از کف آن برباید. یعنی از طرح سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران به طور عملی جلوگیری کند. در فعالیت روزانه خود کوتاه بیاید. مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی را پیوند ندهد که در مصوبه ششمین کنگره ی خود به تصویب رسانده است. و و و
رفیق احسان عزیز در ابرازنظرش درواقع با زبان ازوپ می گوید: رفیق عاصمی عاقل باشید، سیاست حزب، به شهادت اسناد آن، سیاستی انقلابی است، اگر الان نمیتواند آن را مطرح سازد. خود شما به عنوان یک عضو خانواده آن را انجام دهید که هیچ معنایی ندارد جز آن که حزب را پاره پاره بخواهید! حزب پس از رفع «ملاحظات» با دو پا در صحنه ی نبرد طبقاتی خواهد ایستاد! و و و
ولی همه ی این باورها، پندارهای خوش باورانه ی و سهل انگارانه از نبرد طبقاتی است. زیرا دیگر نه از تاک و نه از تاک نشان اثری خواهد بود. تعطیل مبارزه ی انقلابی، همان وضعی را ایجاد خواهد نمود که اکنون در کشورهایی مانند فرانسه و ایتالیا و ایالات متحده تجربه می کنیم. دشمن را نادان شمردن، نشان هشیاری نیست!
اکنون که در ایران رژیم حاکم زیر فشار ژرفش نبرد طبقاتی و با فاجعه ی شیوع ویروس کرونا با تزلزل روبرو شده است، کمبود اجرای سیاست انقلابی حزب توده ایران در همه ی است سال ها چشمگیر است. کمبودی که اگر حاکم نبود و با ارایه جایگزین با محتوای دفاع از منافع طبقه ی کارگر که از منافع کل جامعه دفاع میکند همراه می بود، می توانست دیکتاتوری حاکم را به طور عینی به چالش بکشد، می توانست برای نظام حاکم به خطری جدی بدل گردد. این امکان را در سی سال گذشته از حزب توده ایران گرفتند، آن را از زیر آوار خارج سازیم! این به قول رفیق کاظم فرج الهی «شیون سالاری» وظیه ی کنونی نیست! این وظیفه ی تاریخی- ضروری مبارزه ی مبارزه جویانه تودهای ها و حزبشان اکنــون است!
«ساختار و مضمون» سیاست و کارکرد حزب توده ایران!
بدین ترتیب سیر بحث من گرچه دوری فراخ و گسترده را طی می کند، باوجود این از مضمون موضوع بحث دور نیست که بحث است درباره ی «ساختار و مضمون» سیاست و کارکرد حزب توده ایران!
قدرت اندیشه و کارکرد حزب توده ایران در پس از انقلاب، در «پرسش و پاسخ هایی» به ظهور پیوست و پایه ریزی شد که انبوه شرکت کنندگان در آن ها بخشی از خیابان ۱۶ آذر را هم آشغال کرد، زیرا تنها حربه ای که حزب توده ایران برای تجهیز و سازماندهی توده ها در اختیار دارد، حربه اقناع توده هاست.
وظیفه ی ضروری انتشار نوشتاری مواضع انقلابی، وظیفهای سنگین وزن است که باید به آن عمل نمود، اما جای بحث حضوری را نمی گیرد. در بحث و گفتگوی حضوری کارکرد مبارزه ی روشنگرانه و ترویجی با توانی به مراتب بیش تر مؤثر است.
گرچه قابل مقایسه با «پرسش پاسخ ها» نیست، ولی من هم کوشیدم این شیوه ی حزبی را در قریب به دوسالی که مسئول مازندان بودم، در نشست های هفتگی در شهرهای مختلف مازندران تجربه کنم. از این رو در تمام شهرها دفاتری گشوده شد که در برخی از آن ها، مانند قائم شهر، یا تنکابن علاقمندان پرجمعیت شرکت می کردند. در شهر ساری که این نشست ها در خانه ی خصوصی انجام می شد، بزودی نیاز به توسعه ی جا ایجاد شد. در این نشست ها من تنها سخنگو نبودم. کلاسهای درس دیگر و ازجمله در ارتباط با مسائل زنان نیز برقرار بود. در بابِل به این منظور سقف آپارتمانی را که خریده بودیم، به سالنی با ظرفیت صد نفر توسعه دادیم. به وظیفه ی تربیت کادر عمل می شد. برگزاری حوزه های منظم حزبی «سلول» تربیت کادر در حزب است. در چنین روندی، اعضای حزب که چند ده نفر هنگام انتقال من به مازنداران بود، تا بازگشت من به آلمان به دو هزار عضو رسید.
اینها که تنها نمونههایی از مبارزات حزب توده ایران است که من با آن آشنایی نزدیک دارم، از این رو نقل شد، تا بر اهمیت بحثهای حضوری به عنوان حربه تفهیم سیاست حزب توده ایران انگشت گذاشته باشم. این اسلوب به محتاطان جسارت می دهد، جسورها را فعال می کند، پراستعدادترین رفقا را تجهیز و سازماندهی میکند و جو ضروری برای توسعه ی نفوذ حزب را ایجاد می سازد. در عین حال چنین نشست ها حربه ی اساسی است برای تربیت کادرهای حزبی. تربیت و آموزش تئوریسین ها و فیلسوف های حزبی که رفیقی در مقالهای در نویدنو به آن اشاره داشت!
در گفتگویی با رفیق زنده یاد احسان طبری، آموزگار چند نسل از تودهای ها ضرورت فعال و پویا بودن مبارزه ی تودهای ها را با این جمله به من در دیداری خاطرنشان نمود که من در آن نگرانی از خطرات دشمن را طرح کرده بودم. او گفت «فرهاد جان» – آن طور که او مهربانانه بسیاری را با نام و چنین ترکیبی مورد خطاب قرار میداد -، «ما دو سال وقت داریم. در این مدت یا به نیروی تبدیل میشویم که دیگر قابل سرکوب نیست. و یا سرکوب خواهیم شد.»
این نقل قول از این روسودمند است، زیرا دشمن طبقاتی ما را ساکت و سر به راه و آسه بیا و آسه برو می خواهد. بی جهت نیست که بهشتی دیگر حتی علنی خواستار چنین رفتاری از طرف حزب توده ایران شد. شاید با حسن نیت خواستار آن شد، ولی دشمن طبقاتی میخواهد زمان داشته باشد برای تثبیت موقعیت خود. آن موقع و اکنون هم که در عمق بحران فرو رفته است.
آنها از ما می خواهند، سیاست مستقل طبقاتی خود را فعلاً تعطیل کنیم و برنامه حداقل کارگری خود را به برنامه حداقل «جمهوری سکولار دمکراتیک» تبدیل و به آن قناعت کنیم، زیرا میخواهند برای درد بی درمان بحران اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری دوران افول، پادزهری دست و پا کنند. حذف عملی حزب طبقه ی کارگر ایران را از مبارزات انقلابی چنین پادزهری برای درد خود می دانند.
بحث درباره ی سیاست ارتجاع داخلی و خارجی در جهت تداوم و ابدی ساختن قتل عام رهبری حزب توده ایران، اتخاذ چنین سیاستی را به آنها حکم می کند. دشمن طبقاتی را نادان نپنداریم. آنها میدانند که حزب توده ایران نابود شدنی نیست. از این رو می خواهند، سیاست آن را تعدیل بخشند و از سیاست و استراتژی و تاکتیک مارکسیست- لنینیستی تهی سازند.
«مشکل» اینجاست که ما با کارکرد خود، یعنی با بی توجهی به دیالکتیک مبارزه ی در داخل و خارج از کشور، فعالیت بخش خارجی حزب را به سطح شکل و مضمون سیاستی که رفقایی که در ایران زندگی می کنند، تقلیل داده ایم.
دشمن طبقاتی این نکته را از ما طلب می کند. بله باید به برنامه ارتجاع پاسخی دندانشکن داد. پاسخی که میتواند تنها با پافشاری و توضیح سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران توسط بخش خارج از کشور نشین عملی گردد.
چنین بحثی، البته بحث درون حزبی است. با بسته شدن فضا برای چنین بحث، تصحیح سیاست استراتژیک و تاکتیکی حزب توده ایران ناممکن و یا لااقل بسیار سخت تر می شود. به اشکال غیرضروری نیازمند میشود. یکی از آنها انتشار نظر «ناظر» است هنگامی که بحث رو در رو ممکن نمی گردد. او این روند پیچیده را درک نکرده، آن را به طور ساده «سانسور» می نامد. او به ناحق از «سانسور» سخن می راند، و به تودهای ها سرکوفت میزند که «دستمال دور قاپچین» شده اند، زیرا پیچیدگی مساله را در همه ابعاد آن درک نکرده است که بی تقصیر است، زیرا مخاطبی نداشته است که با حوصله انقلابی ابهامات را بشکافد و بر طرف سازد.
فرد دیگری در ابرازنظر اخیرش یک ستون فهرست لینک هایی را ذکر میکند و خواننده را به آنها ارجاع می دهد، ولی ظاهراً به علت «ملاحظاتی» نمی تواند نظرش را توضیح دهد وبشکافد و در ارتباط با موضوع مشخص مستدل سازد.
اگر «آرمان» همان رفیق ا. آذرنگ است که مقاله های ذکر شده را نگاشته، باید توضیح دهد که چرا به جای برخورد مشخص در بحث مشخص، از شیوه ی بی حاصل ردیف کردن لینک مقالات بهره میگیرد که در صفحه عدالت مرسوم است؟ این رفیق که من او را خوب می شناسم، با توانایی قادر به توضیح مشخص نظر خود است! چرا به این شیوه ی تودهای در بحث نمی پردازد؟
این کمبود ناشی از سلطه ی «ملاحظات» را باید نزد علاقمندان صادق بر طرف نمود. دیدارها و بحثهای حضوری در این زمینه نقشی بزرگ به دوش دارند. از این روست که باید امکان طرح نظرها را ایجاد نمود. باید با حوصله نادرستی شیوه و مضمون سیاست انقلابی حزب توده ایران را نشان داد. این شیوه، شیوه ی مارکسیستی- تودهای است. آموزگاران جان باخته ما آن را در همه ی امکان ها توضیح دادهاند و به آن عمل کرده اند.
بر این پایه است که باید در کنگره ی هفتم حزب که تدارک دیده می شود، کمیسیونی برای شیوه ی کارکرد انقلابی برای مبارزه ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی- افشاگرانه ی حزب توده ایران ایجاد شود!
هنوز گفتی بسیار است. ولی سخن بیش از حد به درازا کشیده شده است. برای این لحظه کافی است.