نگاهی به دشنام نامه آقای شالگونی!
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری!

image_pdfimage_print

مقاله ۲۲/۹۹
۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۴ جولای ۲۰۲۰

به تازگی آقای شالگونی، که برخی ها او را پس از کشته شدن رهبران حزب توده ی ایران در شکنجه گاهای جمهوری اسلامی و  یا بر روی چوبه دار بزرگترین اندیشمند ”چپ” می دانستند، به بهانه “خاطرات رفیق کی منش” نوشته ای سرپا دشنام به حزب توده ی ایران نوشته است.

پیش از آغاز بررسی نوشته ایشان بگذارید خیلی کوتاه در باره ی آن گزارشی دهیم.  

به تازگی آقای مطلب زاده خاطرات دوران زندان شاه رفیق کی منش را پخش کرده است. آقای آزادگر در نوشته ای به نام “در حاشیه ی انتشار «خاطرات تقی کی منش»” می گویند که مطلب زاده در خاطرات دستکاری کرده است و در این پیوند پرسیده اند که چرا آقای عمویی در مقدمه چیزی در باره کشته شدن رفیق کی منش زیر شکنجه های ددمنشانه جمهوری اسلامی ننوشته است. مطلب زاده به این نوشته آزادگر پاسخی داده است و هم اکنون آقای شالگونی به پاسخ مطلب زاده به آزادگر پاسخ می دهد.

نوشته ایشان هم دارای ناسزاهای چارواداری و هم دارای دشنام های سیاسی است. آقای شالگونی برای درست انگاری خشم خود سخن از “فحاشی و رکیک نویسی” مطلب زاده می کند. از این بگذاریم که مطلب زاده هم به راستی در پاسخ خود با پرخاشگری با آزادگر برخورد می کند، ولی گویا یکی از بزرگترین اندیشمند چپ نه تنها بد زبانی را در برابر بد زبانان درست می دانند، بلکه آن را یک روشی سودمندی می پندارند که می توان در گفتگوی با هم به کار برد.  

برای نشان دادن گستردگی واژه های زشتی که ایشان در این نوشته کمابیش کوتاه بکار برده اند، برخی از آن ها را در زیر می آوریم:

“دودوزه بازی”، “سرسپرده”، “مسؤول سانسور”، “دفتر دستک”، “شرکا”، “این جماعت”، “داعواهایی که در میان توده ای ها”، “این آدم “، “نقش حزب محبوب تان در حمایت از این رژیم “نکبت بار” “، ” هنوز هم پیوندهایی با این رژیم “نکبت بار” دارید؟ “، ” در عَلَم کردن “، “یک توده ای سینه چاک”، “عمویی هنوز هم دست از همیاری و حمایت از جمهوری اسلامی برنداشته”، ” توده ای هتاک”،  ” علیرغم تعهد محکم و دگماتیک به حزب توده “، ” توده ای دگماتیک “، ” رویاهای آشفته ” ،” سرهم کنندگان “،  ” شلخته نویسانی ” ، ” تعلق خاطر مطلق گرایانه “، “تونل ویراستاران”، “دستکاری”، ” دستان شان به خون هزاران انسان فداکاری که در مقابله با این هیولای آدمخوار به خاک افتادند ، آلوده است”، “شمشیر زدن در رکاب ولایت فقیه “، ” بی اعتنایی به خون قربانیان “، ” سیاست فاجعه بار حزب توده “، ” کارنامه ننگین حزب توده “

این نوشته کنونی نگارنده نه برای پشتیبانی از آقای عمویی و نه از آقای مطلب زاده است. این نوشته می خواهد نشان دهد که تا چه اندازه آقای شالگونی به بهانه پاسخ به مطلب زاده بدزبانی می کند و انگ هایی می زند که نشانه هایی از درستی آن ها نمی دهد.

آقای شالگونی سخن هایی در باره ی عمویی و مطلب زاده در این نوشته گفته اند که بی آن که نگارنده بخواهد در باره ی درستی این سخن ها داوری کند، تنها می خواهد بگوید که هنگام داشتن چنین داوری هایی که بسیار سنگین است، باید به اندازه همان سنگینی نشانه هایی برای درست بودن آن ها در پیش گذاشت.

ایشان در باره مطلب زاده می نویسند که “آیا برای این نیست که هنوز هم پیوندهایی با این رژیم “نکبت بار” دارید؟ “.  

نگارنده مطلب زاده را از نزدیک نمی شناسد و تنها از کارهای گوناگون ایشان در افغانستان و در جاهای دیگر بسیار شنیده است، ولی با این همه شاید آقای شالگونی می بایست به خواننده به روشنی نشان دهد که چرا پاسخ مطلب زاده به آزادگر را باید در پیوند او “با رژیم نکبت بار” دید. اگر ایشان نشانه هایی از پیوند مطلب زاده  “با رژیم نکبت بار” دآرند، باید آنرا برای روشن گری پیش روی جنبش آزادی خواهی و به ویژه ”چپ” بگذارند تا جنبش با این آگاهی بتواند با “نیرنگ های” مطلب زاده نبرد کند. این شیوه ی انگ زدن بی آن که بتوان داده ها و نشانه های “محکمه پسند” در پیش روی گذاشت، روش پسندیده ای نیست و نشان از پایبند نبودن گوینده به دموکراسی دارد. 

ایشان یک پرسش به جا از عمویی می کنند که می توان از همه ی زندانیان سیاسی آزاد شده کرد. سخن از پشتیبانی از آقای عمویی نیست سخن از این است که در داوری باید دادگر بود و دلیل های استوار به کار برد.  برای نمونه ایشان می پرسند:

یک – جناب آقای عمویی ، از میان شش عضو سازمان افسران حزب توده ایران که حدود یک ربع قرن سرافرازانه در زندان های رژیم شاهنشاهی ایستادند و تن به ذلت ندادند ، پنج نفر به دست جلادان همین جمهوری اسلامی قصابی شدند و تنها شما زنده مانده اند ؛ می توانید بگوئید چرا؟

می توان این پرسش را برگرداند و از ایشان پرسید: “از میان عضو های راه کارگر که سرافرازانه در زندان های رژیم جمهوری اسلامی ایستادند و تن به ذلت ندادند، چندین نفر به دست جلادان همین جمهوری اسلامی قصابی شدند، ولی برخی از آن ها زنده مانده ادد و چند نفر از آنها پس از آزادی حتا به فعالیت در سازمان راه کارگر پرداختند؛ می توانید بگوئید چرا؟

ایشان یک پرسش دیگر هم از آقای عمویی می کنند:

چهار – [….] چرا از زندان ها و شکنجه گاه های هولناک رژیم ولایت چیزی نمی گوئید؟ آیا می ترسید اذیت تان کنند؟

اگر ایشان پیش از نوشتن کمی پژوهش می کرد به آسانی می توانست دریابد که همین چند هفته پیش عمویی در باره شکنجه آن زمان به ۱۰مهر گفته است:

“نوع شکنجه‌هایی که ساواک می‌داد بیان کردم و شکنجه‌هایی که بازجوهای جمهوری اسلامی انجام می‌دادند. …جمهوری اسلامی این جوری نیست. تا روزی که تو می‌خواهی از زندان آزاد شوی، با تو کار دارد…. گفت شما زندانی دو رژیم بودید، کدامش سخت‌تر است. گفتم نگران نباشید، نشان افتخار مال شماست.

همان چند ماه اول قابل مقایسه با مجموعه دوران زندان شاه نیست.
تفاوت زندان جمهوری اسلامی با قبل این بود که تا لحظه آزادی هم با تو کار دارند. حتی وقتی مرا از کمیته مشترک به اوین بردند، شکنجه ندادند. ولی شب‌ها مرا می‌بردند آن طبقه پایین که شکنجه‌گاه بود و صدای شلاق‌هایشان را که می‌زدند، می‌شنیدم. این به‌مراتب از خود شکنجه آزاردهنده‌تر بود. واقعاً شیوه عملکرد دستگاه اطلاعاتی و قضایی جمهوری اسلامی طوری است که طرف را ذله می‌کند، واقعاً روزهای این ۱۲ سال زندان جمهوری اسلامی اصلاً‌ قابل مقایسه با آن ۲۵ سال نیست. “

ایشان در برخورد با رفیقان افسر ما شیوه ای را به کار می برند که سال ها از سوی دانشمندان بورژوازی برای کم ارزش نشان دادن سرمایه فرهنگی کشورهای سوسیالیستی بکار برده می شد. ان ها شولوخوف، گورگی و شستاکویج (که همه از فرزندان سوسیالسیم بودند) را با زرنگی در برابر دیدگاه سوسیالیستی می نهادند.

به گفته ایشان این افسران انسان های کمونیست و رزمنده ای بودند، ولی افسوس که “تعلق خاطر مطلق گرایانه” و “تعهد محکم و دگماتیک” به حزب توده ی ایران داشته اند. جدا کردن پیکارگران خلق از جهان بینی شان چیز تازه ای نیست، ولی باید از ایشان پرسید که چگونه کسی که مارکسیست است و دیالکتیک را می شناسد می تواند خرد را از کلان جدا کند و اندیشه سیاسی یک رزمنده را از رزمندگی او جدا سازد. آیا رزمندگی این افسران و رفتار مهربانه شان ریشه در منش توده ای این رفیقان ندارد؟ 

همین کار را ایشان در باره ی رفیق تیزابی نیز انجام می دهند و شکافی میان او و دیگر توده ای های زندانی می اندازند آن هم برای این که تیزابی گفته است که در قران آمده است که مرد می تواند زن را کتک بزند. (نگارنده از هیچ کس دیگر نشنیده است که افسران توده ای در زندان با رفیق تیزابی نشست و برخاست نمی کردند!)

در دنباله نوشته خود آقای شالگونی می نویسد که “کی منش علیرغم تعهد محکم و دگماتیک به حزب توده ، با نسل جوان فعالان ”چپ” رابطه بسیار گرم و مهربانانه ای داشت”. برای آگاهی ایشان باید گفته شود که برخورد توده ای ها با چریک های فدایی خلق همیشه مهربانه بود، تنها رفیق کی منش نبود که این گونه رفتار می کرد. نگارنده خود برای کشته شدن دو رفیق چریک که در همسایگی ما رخ داد چندین هفته بیمار بود.

ایشان بی گمان شعرهای رفیق کسرایی در دفتر “به سرخی آتش به طمع دود”  را در ارج گزاری نبرد دلیرانه چریک ها خوانده است و می بایست هم تحلیل رفیق طبری از این شعرها را هم خوانده باشد. رادیو پیک ایران در یک رشته از برنامه های خود با خرده گیری از روش چریکی پیکار در آن زمان همیشه دلاوری این رفیقان را ستود و افسوس می خورد که چرا این همه نیرو در راه سازمان دهی جنبش ضددیکتاتوری توده ها بکار برده نمی شد.

بنابراین این رفتار مهربانه درست برای داشتن منش توده ای بوده است و نه “علیرغم تعهد محکم و دگماتیک به حزب توده”. آقای شالگونی باید بداند که ارج گذاشتن دلیری فرزندان خلق و گریستن برای جان باختگی شان با پذیرش خط مشی آن ها یک سان نیست. همان گونه که بیشتر چریک های آن  زمان و از میان آنها خود آقای شالگونی پس از انقلاب خط مشی چریکی را نادرست خوانده بودند.

افزون بر این آقای شالگونی از “تعلق دگماتیک” رفیق کی منش سخن می گوید، ولی ان چه رفیقان گذشته خود ایشان می گویند این است که خود ایشان به همین بهانه از آزادی سخن دیگران در درون راه کارگر جلوگیری می کرد.

آقای تقی روزبه  (۱۱ماه مه ۲۰۰۹) می نویسد که “فضایی که مانع ابراز نظر آزاد سایر  رفقای سازمان شده و خواسته و یا ناخواسته به فکر طبقه بندی کردن اعضای سازمان به خودی و  غیر خودی است”  . “مشکل این رفقا فقط این نیست که مانع تعمیق دموکراسی و مداخله و مشارکت اعضا میشوند “.

آقای شالگونی در باره “سلسله مراتب حزبی” می نویسد. این سخن را اندیشمند ”چپ”ی می گوید که در سازمان خود برای خود جایگاه ویژه ای خواسته است و می خواهد. آقای روزبه می نویسد:

“توسل به التیماتوم به معنی حق وتو برای خود قایل شدن است”. آقای علی یوسفی ۲۹ مارس ۲۰۰۹ می نویسد:

رفیق شالگونی در باب فلسطین که اینجانب خود را در توافق کامل با ان می بینم رعایت قانونمندی را از کف داده و ان را نه در بخش دیدگاه ها بلکه به عنوان نظر سازمان و نمایندگان فعلی ان یعنی کمیته مرکزی درج کرد.

آقای شالگونی خودش رهبری سازمان خود را نزدیک به چهل است که دردست داشته است و حتا گفتگوهای رادیویی ایشان چون دیدگاه سازمانی در صفحه راه کارگر بازتاب داده می شود. در باره ی همه کاره بودن ایشان رفیق دیگر ایشان ر.ش در همان سند می نویسد:

“شب قبل از کنگره رفیق شالگونی را مینشاندیم تا با ان انشای قشنگش نظراتی را [] فورموله کند و به کنگره ارائه دهد و ما اعضای شرکت کننده [] دست رای بلند میکردیم و ان میشد نظر مصوبه اکثریت.”

همان گونه که می بینیم برخورد خود ایشان با تشکیلات یک برخورد پراگماتیسمی است. باید برای “تعلق دگماتیک” به سازمان راه کارگر از سخن گفتن دیگرانی که هم رای ایشان نیستند جلوگیری کرد، ولی به خود ایشان باید برتری ویژه ای تا به اندازه حق وتو در سازمان داد.

ایشان بی آن که حتا یک دلیل بیاورد به حزب توده ی ایران می تازند. انسانی که سیاسی است از کاربرد چنین واژه های زشت در باره ی پر سال ترین حزب میهن ما از شگفتی انگشت به دهان می ماند.

ایشان سیاست های حزب توده ی ایران را  “فاجعه بار”، ” شمشیر زدن در رکاب ولایت فقیه”، “دستان [] به خون هزاران انسان فداکار [] آلوده” بودن می خوانند.

آقای شالگونی پیچدگی پهنه سیاسی جامعه پس از انقلاب را، با شیوه ای فروکاست گرایانه  که با مارکسیسم بیگانه است، تا به اندازه “حکومت تئوکراتیک” کاهش داده اند. ایشان همه ی آموزش های مارکسیستی در باره ی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی را تا به اندازه ضد مذهب بودن پایین اورده است. باید از ایشان پرسید که تا چه اندازه برخورد با مذهب در برابر نبرد طبقاتی در آموزه های مارکسیستی برجسته شده است؟

خود راه کارگر هنگامی که ناگزیر شد که میان یورش ارتش اسراییل به خلق فلسطین و ایستادگی خلق فلسطین به رهبری حماس یکی را برگزیند، به ناچار اسلام سیاسی و “نظام تئوکراتیک” حماس را فراموش کرد. 

مگر شکاف در راه کارگر برای ویژگی مذهبی فرانروایی حماس در غزه نبوده است. این یک نمونه است برای گزینش یک سو در برابر سوی دیگر درگیری. چرا آقای شالگونی از کسانی بود که خرده گیری یکسان از اسراییل و حماس را نپذیرفت و در برابر آنهایی که می خواستند فلسطینی ها را از بیماری “اسلام سیاسی” برهانند ایستاد؟

ایشان با برداشتی ایستایی که با مارکسیسم از بن بیگانه است رویدادها را همچون روندی در دگرگونی همیشگی نمی بینند و این گونه وانمود می کنند که فضای پر شور سال های نخستین انقلاب همان جمهوری اسلامی امروز پس از چهل سال پسرفتگی است. ایشان حتا یک واژه در باره ی شور انقلابی توده ها  که فرمانروایان اسلامی نوین را به انجام کارهای انقلابی ناگزیر می کرد نمی نویسند.

صنعت های بزرگ، بازرگانی خارجی، بانک ها ملی شده بودند؛ پایگاه های نظامی امپریالیسم بسته شده بوند؛ بند دال و جیم اصلاحات ارزی در دستور کار روز بود.

باید یادواری کرد که توانایی دیدگاه پشتیبانی از آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک به آن اندازه بود که نه تنها بخش بزرگی از چریک ها را به سوی خود کشاند،  بلکه دو دسته از خود سازمان راه کارگر به حزب توده ی ایران پیوسته بودند. سخن از پشتیبانی از دستاوردهای انقلاب ملی- دموکراتیک بوده است و تلاش حزب برای فرارویی انقلاب سیاسی ضددیکتاتوری به ژرفش انقلاب با دگرگونی های اقتصادی- اجتماعی  بوده است. و نه ” شمشیر زدن در رکاب ولایت فقیه”.

روز پس از درگذشت آیت الله طالقانی، مجلس خبرگان قانون اساسی ایران، در ۲۱ شهریور ۱۳۵۸ هنگام بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصل ولایت فقیه را پذیرفت. باید یادآوری شود که حزب توده ی ایران به پیوست اصل ولایت فقیه به قانون اساسی سرخوشی نداشت و حتا نامه ای هم در این باره به رهبران برامده از انقلاب نوشته بود.

برخورد حزب به پیشنهاد مجلس خبرگان در باره ی گنجاندن اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی بسیار روشن و تیز و برّان بود. حزب در یک نامه سرگشاده، که در تاریخ ۳ آذر ۱۳۵۸ منتشر شد، گنجاندن اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی را با «حق حاکمیت مردم» در ستیز خواند و خواستار نوشتن «متمم قانون اساسی» برای پشتیبانی از «حاکمیت خلق» شده بود.

آقای شالگونی به خوبی می دانند که مطلب زاده هیچ پیوندی با حزب توده ی ایران ندارد و ایشان  باز هم این را می دانند که عمویی در گروه رهبران کنونی حزب توده ی ایران نیست. با این همه ایشان با این که از این آگاهی برخوردار هستند، ولی می کوشند که دیدگاه های این دو را همچون دیدگاه حزب توده ی ایران جلوه دهند و این گونه وانمود کنند که حزب توده ی ایران هم اکنون از جمهوری اسلامی سرمایه داری پشتیبانی می کند.

هیچ عضوی از حزب توده ی ایران چنین سخنی نگفته است. اگر کس دیگری که عضو نیست به گفتن چنین سخنانی بپردازد، بهتر است که آقای شالگونی با آنها برخورد کند و خوانندگان را به گمراهی نیندازد که گویا این دیدگاه حزب توده ی ایران است.  

با همه ی این خرده گیری های از سیاست انقلابی حزب توده ی ایران، ایشان یک واژه هم از سیاست راه کارگر نمی نویسند؟ سیاست راه کارگر در آن زمان چه بود؟ و آن ها چه کارهایی در آن زمان می کردند؟ پس از یورش رژیم به ”چپ” چند تن از رهبران شان در ایران ماندند؟ پس از یورش به ”چپ” چند تن از هواداران شان بی رهنمود در خیابان ها رها شده بودند و چند تن دلیرانه جان باخته اند؟   

توده ای ها همزمان با درگیری در نبرد نابرابر طبقاتی فرهنگ جامعه را دگرگون کرده اند. از تئاتر، شعر، داستان نویسی، فیلم و هنر جای پای پایداری در پیشرفت ها در این زمینه ها گذاشته اند. مهر و نشان راه کارگر در جامعه چه است؟    

ایشان می نویسند که نمی خواهند گفتگوی سیاسی کنند. ایشان چه به خواهند و یا نخواهند با این نوشته خود به خوبی نشان داده اند که از بن یک انسان سیاسی نیستند. آن کس که سیاسی است توان پیش گزاری و پشتیبانی از دیدگاه سیاسی خود را هم باید داشته باشد.

درست برای این که ایشان دست کم در این نوشته شخصیت سیاسی خود را به نمایش نمی گذارند یورش زبانی او به حزب توده ی ایران از دشنام های زشت بالاتر نمی رود. شاید هم کاربرد این واژه های زشت و دشنام دادن برای گریز از یک گفتگو سیاسی باشد.

یکی از رفیقان زنده یاد راه کارگری نگارنده روزی گفته بود که شالگونی جانشین شایسته طبری در ”چپ” است. اگر این گونه باشد می بایست گفت که هنوز رفتار او فرسنگ ها از منش رفیق طبری بدور است.

در پایان باید گفت که با همه ی این خرده گیری ها، سازمان راه کارگر از نزدیکترین نیروهای ”چپ” به حزب توده ی ایران است و ما از پیروزی هایشان خشنود  و از دشواری هایشان نگران می شویم. جدل دیدگاه ها را باید با آماج سوسیالیستی همراه ساخت.

نوشته های کمکی:

خاطرات کی منش به روایت محمدعلی عمویی و شرکاء

«حاشیه نویس حاشیه نشین و خاطرات تقی کی منش!»

در حاشیه ی انتشار «خاطرات تقی کی منش»

https://asnadeenshab.wordpress.com/

7 Comments

  1. دماوند

    سیامک جان با تشکر از افشاگری به موقع در مورد شالگونی. خیلی بی ادب و با فحش در باره حزب مینویسد اگر چه حرفاش در مورد مطلب زاده صحیح است ولی شالگونی مرموزانه همه را به حساب حزب مینویسد. مسله رفیق تیزابی به کلی دروغ است رفیق تیزابی در سال ۱۳۵۳ یعنی چهار سال قبل از انقلاب شهید شد در آن موقع اصلا مذهبیها کاره ای نبودند که رفقای افسر رفیق تیزابی را به خاطر مذهبی ها تحریم کنند.
    موفق باشید

  2. جاوید

    آقای شالگونی عقده گشایی فرموده اند، از کسی که سر بزنگها و در اوج مبارزه کرکره راه کارگر را پایین کشید و به نطقه امن کوچ نمودند. انتظار بیشتری نمی ررود! و اما ….
    نقش عقده ای های مخرب تر را نباید نادیده گرفت. سخنم از کسی است با نام حقیقی بهروز مطلب زاده و یا نام مستعار “بامداد مهرگان”.
    نام برده که احتمالا از بیماری روحی رنج می برد، همواره به حزب توده ضربه زده و می زند. آخرین ضربه اش باز کردن پای عنصر مشکوک هوشنگ اسدی به سایت نوید نو است.
    خاطرات کی منش، دفتر شعری که ادعا کرده از رفیقی اعدامی بوده و دو مقاله اخیرش در توجیه هوشنگ اسدی و همسرش در نوید نو با نام “بامداد مهرگان” باید هر گوش ناشنوا را شنوا و هر چشم نابینایی را بینا کند.
    این موجود، آگاهانه یا نا آگاهانه، در تمام دوران عضویتش در حزب توده ایران، جز ضرر برای این حزب چیزی نداشته. کافی است تنها به عملکرد وی در خارج از ایران توجه شود!

    1. دماوند

      رفیق جاوید دست به نکته مهمی گذاشتی. من هم هیچوقت به او اعتماد نداشتم. سوال اصلی این استکه که چه عواملی پای عنصر شناخته شده مثل اسدی و آدمی مثل مطلب زاده را در نویدنو باز کرد. اینها ضربه مستقیم به حزب است و تمام رفقایی که من در ایران میشناسم از اینکار نویدنو خیلی عصبانی هستند. چطور میشود که سایت چپ بود ولی قلمزنان اینجوری داشت. اگر اینا آدم درست و حسابی هستند پس چرا صدای مردم مقاله های آنها را چاپ نمیکند.
      موفق باشید

      1. آقای دماوند
        هیچ عامل یا عواملی پای اسدی و مطلب زاده را به نویدنو باز نکرده است . در ضمن به آن “رفقایی که در ایران می شناسید” از قول ما بگویید قبول زحمت نموده برای “دفاع” از حقیقت دست به قلم ببرند . در ضمن صدای مردم معیار نیست که با استدلال بچه گانه ای به آن چسبیده اید . نویدنو کارنامه روشن 16 ساله ای دارد که پیش روی همگان است . اگر ممکن است شما هم اندکی از کارنامه خود را در معرض داوری دیگران بگذارید .

    2. آقای جاوید که گویا از علوم خفیه نیز بهره مند هستید، آقای بهروز مطلب زاده هیچگونه همکاری چه بنام و چه بنام مستعار با نویدنو ندارند. ایشان هم گاهی مانند بسیاری از افراد مطالبشان را برای نویدنو می فرستند اگر تحریریه قابل انتشار دانست منتشر می کند و تمام مسئولیت حقوقی انتشارآن با نویدنو است . نویدنو یک نشریه است و نه ارگان سازمانی . اگر واقعا دلسوز حقیقت هستید به جای اتهام های دری وری، آن چه را در نویدنو و مطالب آن قابل نقد است، زحمت کشیده نقد کنید . حیف است که آثر یا آثار گرانبهایی از شما در دفاع از حزب به یادگار نماند!

  3. جاوید

    آرش خان کمی آهسته تر عزیز، ۱۶ سال شما نوید نو را منتشر کردید، دست مریزاد! اما منتش را چرا سر من و امثال من می گذارید؟ شما از کجا می خواهید بدانید که من و امثال من بیکار نشسته ایم؟ من برای سایت شما اتفاقا ارزش ویژه قائلم و بسیار بهره برده ام، که باز شدن پای اسدی ها را خطری برای آن تشخیص دادم که شاید در اشتباه باشم. امیدوارم چنین باشد!
    اما این برخورد شما در شان یک انسان چپ که هیچ حتی در حد یک انسان سیاسی هم نیست.

  4. farshid

    آقای جاوید و دماوند. شما آدمهای بسیار دورویی هستید. تا آن موقع که نویدنو فقط اعلامیه نامه مردم را کپی میکرد شما برایش کف میزدید و هورا میکشیدید حالا که آنها فهمیدند که راه توده و دیگران هم حرفهای صحیح میزنند شما یک شبه مخالف آنها شدید و نویدنو را در لیست سیاه قرار دادید.

پاسخ دادن به آرش لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *