سخن روز شماره ۲۸
۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱ سپتامبر ۲۰۲۰
اختلاف نظر در رهبری حزب توده ایران در دوران انقلاب بهمن
رابطه ی عین و ذهن در روند تاریخی
جلد دوم گفتگوی رفیق عزیز علی عمویی را با جوانان علاقمند چپِ غیرتوده ای هنوز تا به پایان مطالعه نکرده ام. ولی مضمون عمده ی بحثها در کتاب دوم، پرسش درباره ی اختلاف نظر در میان اعضای رهبری حزب در دوران انقلاب بهمن و چگونگی برطرف کردن آن است.
در این بخش از گفتگو، پدیده ی وحدت بر سر استراتژی حزب توده ایران برای دوران مورد بحث با شفافیت بازتاب می یابد.
بحثها در رهبری بر سر سیاست روز و تاکتیکها برقرار است، که نهایتاً با توجه به هدف استراتژیک حزب مورد تأیید اکثریت هیئت سیاسی حزب قرار می گیرد.
دو هدف ادامه ی فعالیت علنی و قانونی حزب توده ایران و مبارزه برای تعمیق انقلاب که مضمون برنامه ی استراتژیک حزب طبقه ی کارگر ایران را در این دوران تشکیل می دهد که با ایجاد یک پارچگی و همبستگی سراسری در حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران همراه است، باصراحت و شفافیت قابل شناخت می شود!
دو هدف انقلابی در استراتژیی حزب توده ایران، حفظ شرایط ادامه نبرد علنی و قانونی، که با اِعمال پراتیک انقلابی با نرمش به مورد اجرا گذاشته میشود و مبارزه برای تعمیق انقلاب از طریق شرکت فعال در «نبرد که بر که» در حاکمیت عملی میگردد که به معنای تقویت نظرات ترقی خواهانه در حاکمیت و مبارزه با مواضع ارتجاعی در آن و در جامعه است.
رفیق عمویی در این بخش نیز با قاطعیت و درعین ها روشنگرانه به پرسش ها پاسخ میدهد و راه هرنوع سواستفاده را می بندد. او به ویژه به چاله ی تاریخ نگاری بورژوازی نمی افتد. این شیوه ی تاریخ نگاری در جستجوی «تاریخ ناب» میخواهد دادههای تاریخی را با «وسواس» جمع آوری کند. در آنها هیچ پیشداوری و نظر خود و کس دیگر را وارد نسازد.
اندیشه حاکم بر این شیوه می پندارد که با «امانت داری» میتوان «تاریخ» را مورد بررسی ٬٬علمی٬٬ قرار داد و آن را در شکل ٬٬ناب٬٬ آن درک نمود. به سخنی دیگر، بدون آن که در آن تأثیرات خواست و اندیشه شرکت کنندگان در وقایع تأثیر داشته باشد.
به گفته ی یکی از مدافعان چنین تاریخ نگاری، ماکس وبر، آنوقت برای پژوهنده امروز که نقش «امانت دارِ» واقع بین را ایفا می سازد، تنها وظیفه ی ردیف کردن دادهها بر محور تاریخ تحقق یافتن آنها و یا دسته بندی فاکت ها بر مبنای مضمون آنها و انواع دیگر شیوههای ٬٬علمی٬٬ باقی میماند که در آن «قدرت ابتکار و خلاقیت» تاریخ نگار برای درک وقایع تاریخی نقش بزرگ و تعیین کننده داراست. (لئو کفلر، تاریخ و دیالکتیک، بخش هشتم).
به نظرانگلس، تاریخ نگار بورژوایی به تفاوت میان تکنیک و اسلوب پژوهش تاریخی بی توجه هست و جایگاه آنها را جابجا میکند (همانجا). این در حالی است به نظر انگلس که همانجا طرح می شود، درک رابطهها در کلیت روند تاریخی که بهم پیوستگی روند را قابل درک می کند، برای درک تاریخ ضروری است و نشان دادن آن وظیفه ی تاریخ نگاری مارکسیستی است.
بدین ترتیب شیوه ی بورژوایی تاریخ نگاری میکوشد وقایع را از مضمون تاریخی آن جدا ساخته و به صورت دادهها و فاکت های «خشکیده چو نعش بر دیوار» (اط، اخگران اسفند، شعر زندان) به ابزار «تاریخ نگاری بورژوامابانه» بدل سازد.
برای نمونه در پرسشی طولانی که همراه است با استدلال همه جانبه برای توضیح علت طرح پرسش، پرسش کننده جوان («۲۶ ساله») از رفیق عمویی خواستار توضیح درباره ی اختلاف نظرها در رهبری حزب میشود (۵۵۴). هدف پرسش، آنطور که توسط پرسش کننده با صداقت کامل برجسته می شود، مساله ی درک وقایع «تاریخ»ی است و نه بررسی موضع افراد که در لحظه ی تاریخی گذشته «به اتکای موقعیت یا به کمک قدرت اقناعشان، یک سری اعمال و حرفها را بدون هماهنگی با یارانشان پیش بردند.»
پرسش کننده برجسته میسازد که پرسش خود را با توجه به «اتیک و پرنسیب حزبی» و همچنین با توجه به «مسله اخلاقی» که رفیق عمویی با آن روبروست، مطرح می سازد، زیرا «اینجا تاریخ در مقام قضاوت است؛ دیگر ما با عنوان اشخاص، در مقام قضاوت نیستیم.» برای استدلال در این باره اضافه می کند: «قبول بفرمایید یک سری مسائل حتماً باید باز بشود و تنها کسی که میتواند این مسائل را بازکند، شما هستید. شاید برایند حزبی مشخص باشد، که هست، مثلاً حزب فلان موضع را گرفته، یا کیانوری بهمان حرف را زده، ولی اگر انتقادی در داخل حزب بوده، ما در نشریات حزبی نمی بینیم.»
پرسش کننده، «انجمن ما» را پیش تر تعریف کرده است، آن را «امانت دار چپ ایران» اعلام میکند که تنها خواستار آموزش از وقایع تاریخی است، تخریب شخصیتها و حزب توده ایران را دنبال نمی کند. بدین ترتیب میتوان صداقت و کوشش برای «امانت داری» و بیطرفی را در تاریخ نگاری به عنوان سرشت اندیشه و کارکرد پرسش کننده پذیرفت. او در جستجوی واقعیت «ناب» است، زیرا به نظر او از آن میتوان به نتیجهگیری بی طرفانه و امانت دارانه رسید.
واقعیت زندگی و هستی ولی نشان میدهد که بی توجهی میان جایگاه احساس و عاطفه ی انسان از یک سو و بهم پیوستگی و وابستگی در کلیه ی («انسامبل»، مارک) شرایط عینی از سوی دیگر، به سخنی دیگر، بی توجهی به رابطه ی ذهن و عین در روند تاریخی، مضمون تاریخی وقایع را در ابهام قرار می دهد، دادهها را به فاکت های «خشکیده چو نعش بر دیوار» بدل می سازد. درک رابطهها در کلیت روند تاریخی که بهم پیوستگی روند را قابل درک میکند و انگلس آن را ضروری می داند، عملی می گردد. به این نکته در زیر پرداخته خواهد شد.
رفیق عزیز عمویی با موضع روشنگرانه خود به پرسش ها پاسخ ضروری را می دهد. سخن او نیاز به هیچ تفسیر و توضیح اضافی ندارد. شفاف و دقیق و اصولی است. او ازجمله و در ارتباط با استه تیک اخلاق و اتیک تودهای در پایبندی به ضرورت کار و تصمیم جمعی می گوید: «من به عنوان بازمانده ای از رهبری حزب، در یک موقعیتی قرار گرفتهام که حتی پیش میآید که از زنده بودن خودم متاسفم! چون احساس میکنم حتی این تداوم زنده بودنم، با آن شرافتی که همواره در زندگیام سعی کردهام حفظش کنم، مغایرت دارد!»
تائید مضمون تصمیمات رهبری حزب نیز از همین قاطعیت و شفافیت در نظرات ابراز شده برخوردار است. دفاع از تصمیم جمعی که به طور طبیعی پس از جدل فکری و بحث درون حزبی به دست می آید، باید به دست آید، تا نقش کار جمعی از شعار به واقعیت مؤثر در ساختن تاریخ بدل شود، شفاف و صریح است. هیچ جا با «مِن مِن» همراه نیست، حتی اگر ذکر میشود که او در ابتدا نظری دیگر داشته است و یا در همه ی جزئیات قانع نشده است.
باوجود این می توان پدیدهای را که در جلد اول کتاب نیز جلب توجه کرد، در جلد دوم نیز ملاحظه نمود. هنگام توضیح مواضع حزب که در بحث و جدل فکری پدید آمد، همیشه استدلال های متقابل در برابر استدلال های خود که به طور مشخص مطرح می شود، به طور مشخص طرح نمی شود. شاید علت آن است که بیان مشخص همیشه در ذهن حاضر نیست. ولی این شیوه میتواند موجب به وجود آمدن این امکان بشود که روند پذیرش تصمیم نهایی که نظر طرح شده ی انتقادی را نمیپذیرد تا عمق آن درک نشود.
انتقاد دیالکتیکی تنها میتواند همراه باشد با طرح پیشنهاد متقابل برای وضع مشخص مورد انتقاد. در این زمینه توضیح ها در گفتگو دقیق است. با طرح مشخص اندیشه ی رفقای دیگر که در پایان موافقت جمع را می یابد، امکان درک مضمون بحثها وسیعتر به وجود می آید.
وظیفه ی سطور کنونی، بررسی این بحثها و یا به اصطلاح نکتههای اختلاف نظر در مبارزه ی تاکتیکی در رهبری حزب توده ایران در این دوران نیست. این به معنای بیاهمیت دانست آموزش از گذشته و دستاوردها و اشتباه های نیست. به آنها به طور مجزا پرداخته شده است و باید باز هم پرداخته شود.
اصل لنینی بحث درون حزبی
وظیفه ی این سطور بررسی این نکته است که چرا اصل لنینی بحث درون حزبی که باید همیشه با تصمیم جمعی برای فعالیت مشترک پایان یابد، اصلی درست، علمی و انقلابی است.
ضرورت بررسی اصل لنینی در شرایط کنونی با توجه به تجربه ی آن سالها که در نظرات رفیق عمویی بازتاب می یابد، دارای یک علت خاص و متأسفانه منفی است. نزد کلیه ی رفقا در رهبری کنونی حزب توده ایران، مضمون مورد نظر در اندیشه ی مارکس درباره «انسامبل شرایط»، مضمون درک شدهای نیست.
هنگامی که انگلس آن را به معنای درک رابطهها در کلیت روند تاریخی مطرح می کند، از پدیده ی فراگیر تری صحبت می کند، از بحثهایی که اکنون حتی در حوزه های حزبی نیز جریان دارد. منظور انگلس طرح تناقض و تضادها تا بالاترین و رشد یافته ترین زاویه ها در آنها در اندیشهها است. زیرا تنها از درودن برخورد آنها که بند و مفصل رابطه ذهن و عین را در زندگی انسان زنده، فعال و خلاق در درون حزب تشکیل می دهد، رابطهها در کلیت در روند تاریخی درک می شود.
آن طور که می دانیم، بحث در حوزه ها درباره ی مقاله های سایت تودهای ها هم جریان دارد. با وجود این نمیتوان آنها در آن سطح مورد نظر انگلس و مارکس ارزیابی نمود که بهم پیوستگی روند را قابل درک می سازد. زیرا در کلیت خود میان رفقایی با برداشت مشترک عملی می گردد.
رفیق گرامی محمد امیدوار در نامهای از من می پرسد، «شما که با نظرات من مخالفید، چرا میخواهید با من در تماس و گفتگو باشد؟» رفیق امیدوار بی توجه است که تنها در بحث با نظر متضاد، تناقض شناخته و درک می شود!
این ادعا که بحثها در حوزه های حزبی در سطح مورد نظر انگلس جریان ندارد یک تز است. چگونه میتوان درستی آن را به اثبات رساند؟ چگونه میتواند مدعی شد که بحثها، تا آنجا که در درون حوزه های عملی می گردد، بحثهایی است که کلیت «انسامبل شرایط» را در بر نمیگیرد و لذا شناخت و درک بهم پیوستگی روند را برای شرکت کنندگان ممکن نمی سازد؟ پاسخ شفاف و صریح است!
زیرا این بحثهای در جریان، با بازتابی که از آن بتوان نظر شرکت کنندگان در بحثها را یافت همراه نیست!
چطور میتواند در یک جمع تودهای که در آن شخصیتها با تجربههای کم و بیش بسیار جمع هستند و از دانش و آگاهی مارکسیستی نیز برخوردار هستند، هیچ پرسش و موضع انتقادی طرح نشود و بازتاب نیابد؟
چطور ممکن است که برخورد به ٬٬راه توده٬٬ نزد این رفقا به طور عمده در سطح برخورد امنیتی محدود می شود؟
میدانیم که با صراحت و تهدید وجود رابطه و تبادل نظر با تودهای ها غیرمجاز اعلام شده است. رابطهها حداکثر در سطحی که رفیق عزیز احسان کوشید مدت زمانی حفظ کند، مجاز است. یعنی کوشش برای اقناع درباره ی درستی سیاست حزب، بدون پاسخ به پرسش ها و یا موضع گیری مستدل علیه پرسش ها!
عدول از بحث درون حزبی را به مفهوم برداشت مارکسیستی- تودهای توسط بخشی از رهبری کنونی حزب توده ایران، «جناح راست»، باید بزرگترین اشتباه رفقایی ارزیابی نمود که با سیاست سی ساله ی خود شدیدترین انزوای ممکن را برای سیاست حزب توده ایران در طیف چپ ایران ایجاد کرده اند. این رفقا که از هیچ امکانی برای تقبیح کارکرد رهبری دوران انقلاب چشم نمی پوشند، چگونه میخوانند سکوت متکبرانه خود را برای تودهای ها و نسل های آینده آن توضیح دهند؟
«جناح راست» ازجمله از این طریق که با بهره گیری از «بد حادثه» (رفیق علی خاوری) امکان های حزب توده ایران را به طور انحصاری به دست آورد و اکنون به مثابه «ارث پدری» با آن برخورد می کند، با بستن راه بحث درون حزبی به خطای کلان و اصولی و عدول از اصل لنینی دچار است.
حذف بحث درون حزبی از طریق بستن درّ حزب به روی مواضع انقلابی، نقض آشکار و مجرمانه ی اصل لنینی و برش با سنت و شیوه ی کارکرد انقلابی حزب توده ایران است. در عین حال شیوه ی پشت کردن آشکار «جناح راست» به زمینه عینی یافتن راه حل «تاریخی» برای پدیدهها و مساله ها و پرسش هاست. شیوه ای به شدت غیرعلمی و غیر سیاسی برای حزب طبقه ی کارگر ایران.
مستدل ساختن نادرستی این شیوه ی کارکرد «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران وظیفه ی این سطور است!
مطلب را بشکافیم.
رابطه ی عین و ذهن در روند تاریخی
موجود زنده برای حفظ حیات خود چارهای ندارد جز آن که میان امکان های پیش رو، انتخاب کند. هر جانوری می بایستی در کوتاه ترین لحظه به انتخاب کارکرد خود بپردازد، آن لحظه که سیمای موجود دیگر را در برابر خود می بیند. باید فرار کند و یا حمله؟ در فیلمی نشان داده شد که سوسمار نوزادی که دم آن هنوز در پوست تخم قرار دارد که از آن بیرون آمده است، به صورت پرندهای جهید که میخواهد آن را شکار کند!
پاسخ به این پرسش برای حفظ و تداوم زندگی در جهان جانوران دارای سابقه ی به طول پدیدار شده ماده ی زنده داراست. پدیدار شدن رابطه عین و ذهن بدین ترتیب با آغاز هستی ماده زنده همزمان است، نشان ایجاد شدن هستی است و نقش اصلی را در صحنه ی حفظ زندگی از سادهترین آن تا پیچیده و چند لایه آن ایفا می سازد.
با جدا شدن انسان از هستی جانوری گذشته ی خود، پیچیدگی و چند لایگی و پر سویه بودن رابطه ی عین و ذهن به مرحلهای عالی تر ارتقا می یابد. در آن «اخلاق و اتیک» و دیگر مظاهر فرهنگی در روند مدنیت جای خاص خود را می یابد. مبارزه علیه امپریالیسم از این سویه ی فرهنگی در نبرد طبقاتی نیز برخودار است!
شناخت دقیق این رابطه به سواستفاده برداشت فاشیستی نزد مبلغان «داروینیسم اجتماعی» پایان می دهد که می کوشند سویه ی مردُمش هستی انسان را از آن حذف کنند. می کوشند شخصیت بیو- پسیکو- سوسیال انسان تاریخی را به مرحله پیش از انسانی آن منتقل سازند، رابطه عین وذهن را رابطهای مکانیکی بپندارند و ارزیابی کنند.
حفظ دیالکتیک رابطه ی عین و ذهن در رهبری حزب توده ایران تنها در شرایط بررسی مضمون جدل فکری مداوم و زنده و خلاق در آن قابل دسترسی است. شیوه و مضمون بهم پیوسته است. بحثهایی که در گفتگوی رفیق عمویی با دوستان علاقمند مطرح می شود که گه گاهی شدت برخورد نظرات و جدل فکری را در رهبری حزب توده ایران در این دوران قابل شناخت می سازد، بیان زنده بودن و خلاقیت بحثها و جدل سازنده نظر مخالفت در این مرحله است. غرورانگیز است. در عین حال ریشه ی موفقیت سیاست استراتژیک و تاکتیکی حزب توده ایران را قابل شناخت می سازد. یورش به حزب توده ایران دلیل موفقیت سیاست است.
با توجه به مضمون بحث ها، به گفته ی مارکس در تزها درباره فورباخ، اندیشه دیالکتیکی به عمق مضمون «پراتیک انقلابی» که بازتاب مضمون «انسامبل» شرایط حاکم در نبرد طبقاتی جاری است، آگاهی مییابد و میتواند آن را در تعیین کارکرد تاکتیکی به خدمت بگیرد. انتخاب هر لحظه تاریخی توسط ذهن فعال شرکت کننده در جدل، تنها میتواند در چارچوب سلطه ی شرایط عینی موجود درک شود. انتخاب ذهن میتواند تنها در ارتباط با «انسامبل» شرایط حاکم درک شود و مورد ارزیابی و حکم قرار بگیرد، چنانچه بنیاد ارزیابی یک ارزیابی اراده گرایانه نباشد.
تاریخ «ناب» که در آن بتوان اشتباه ها را به مثابه ی «ناب» دریافت، وجود خارجی ندارد. عنصر ذهنی فاقد حقانیت است!
بر این پایه است که فاکت و داده ی «ناب» در تاریخ فاقد مضمون دیالکتیکی است و زمینه ی تاریخ نگاری واقعی ماتریالیسم دیالکتیکی را که درک بهم تنیدگی ها در روند هستی است ایجاد نمی سازد. برداشتی بورژوامابانه باقی می ماند.
کوشش پرسش کنندگان جوان در گفتگو با رفیق عمویی برای یافتن «فاکت و داده ها» در بحثها در موضع افراد متفاوت در رهبری، پدیده ی «قدرت اقناعی» و امثال آن، میتواند تنها در ارتباط با شرایط حاکم و با توجهِ سخت گیرانه به این شریط کمک باشد برای شناخت و درک روند «تاریخ»ی که مطرح می سازند. «قدرت اقناعی» سویه ی ذهنی این رابطه میان عین و ذهن است! سویه ای که حاصل تجربه و توانایی روشنفکرانه فرد است.
ارزیابی ارایه شده از رابطه ی عین و ذهن ولی به این معنا نیست که انسان در کارکرد خود دچار اشتباه در ارزیابی نمیشود و اگر شد، میتوان آن را پیامد قانونمند «انسامبل» شرایط برداشت نمود و از کنار آن گذشت!
به سخنی دیگر نمیتوان «انسامبل» شرایط را به عنوان علت اصلی اشتباه ارزیابی نمود و جای انسان خلاق و ذهن فعال او را در تصمیم گیری برای جلب و یا دفع پدیده ی پیش رو حذف نمود. نکته ی پراهمیت درباره ی تشخیص تصمیم درست از نادرست توسط ذهن فعال و هشیار به شرایط عینی، منظور داشتن کلیت «انسامبل» شرایط لحظه در ارزیابی است. امری که تنها پس از وقوع حادثه و روشن شدن پیامدهای آن نهایتاً قابل شناخت می گردد.
چانه زدن کاسبکارانه و تکرار مکررات در بررسی علمی درباره ی «اشتباه»ها روندی تحقیقاتی نیست، بلکه کوشش تبلیغی- تخریبی است که میتوان اتهام ها به حزب توده ایران را در دوران ۲۸ مرداد ۳۲ و یا گویا «تنها گذاشتن زنان» و امثال آن را در دوران انقلاب بهمن ذکر کرد که برخی ها مطرح می سازند. این ها نمونههایی از چنین کوشش تبلیغی است.
ولی نمیتوان در حزب توده ایران شرایط بحث آزاد و فعال و خلاق را نابود نمود، و سپس این اشتباه را در کارکرد، گویا پیامد «انسامبل» شرایط ارزیابی نمود. ایجاد یک دستی در نظر از طریق حذف مکانیکینظر متفاوت در بحث و جدل فکری که «جناح راست» در رهبری کنونی حزب توده ایران با سماجت پرسش برانگیزیی ادامه می دهد، اگر نباید به عنوان نشان تعهد و «ملاحظات» ارزیابی شود که امیدوارم که چنین است، باید آن را عمق سردرگمی نظری نزد این جریان ارزیابی نمود.
سکوت «جریان راست» و پاسخ ندادن به انتقادها، دارای ظاهری متکبرانه و فاشیست مآبانه است، ولی درواقع پوششی ناموفق است برای توجیح سیاست نادرستی که سی سال است با استفاده از حادثه یورش ارتجاع به رهبری حزب و حذف فیزیکی اندیشه انقلابی از رهبری حزب طبقه ی کارگر ایران، به حزب توده ایران تحمیل کرده است. سواستفاده ای که فاقد زمینه دمکراتیک در تاریخ حزب توده ایران است. در این زمینه همه ی تودهای ها توافق دارند.