مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢٢ (١٠ مرداد) بخش سوم
واژه راهنما: انتقادى راهنما. آموزش از “دو تاکتیک سوسیال دموکراسى در انقلاب دموکراتیک” براى پیشبرد خیزش انقلابى کنونى مردم ایران. وظایف مبرم و عاجل حزب توده ایران در شرایط کنونى.
١٢- آیا اگر بورژوازى از انقلاب دموکراتیک برمد، دامنه عمل انقلاب نقصان مىپذیرد؟
«… کنفرانس [منشویکها] برآنست که تشکیل حکومت موقت سوسیال دموکراتیک یا شرکت در آن … طبقات بورژوازى را از انقلاب رخ مىدهد و بدینوسیله دامنه عمل انقلاب نقصان مىپذیرد».
اینجاست اصل تمام مطلب. … درست فکر کنید: در حکومت موقت شرکت نباید کرد، زیرا این موضوع بورژوازى را از انقلاب رم مىدهد و بدینوسیله دامنه انقلاب نقصان مىپذیرد! [على خدایى: «مسالههاى طبقاتى را نباید مطرح ساخت، زیرا عملى تفرقهانداز مىباشد!»] … فلسفه [منشویکى] که مىگوید چون انقلاب بورژوازیست، به این جهت ما باید در مقابل رذائل بورژوازى سر تعظیم فرود آورده و از سر راهش کنار برویم، تماماً و بهصورت ناب و پیگیر خود در مقابل ما متظاهر مىگردد. اگر ما، ولو در موارد جزئى و ولو براى یک دقیقه از این نظر پیروى نمائیم که شرکت ما ممکن است بورژوازى را از انقلاب رم دهد، در اینصورت سرکردگى انقلاب را تماماً به طبقه بورژوازى واگذار خواهیم کرد. بدینطریق ما پرولتاریا را کاملاً تحت قیمومیت بورژوازى در مىآوریم … و پرولتاریا را مجبور مىکنیم، معتدل و ملایم باشد تا مبادا بورژوازى رم کند. ما روى حیاتىترین نیازمندىهاى پرولتاریا، یعنى نیازمندىهاى سیاسى وى که اکونومیستها و مریدان آنها هیچگاه درست نمىفهمیدند، سایه مىافکنیم و اینکار را بدان سبب مىکنیم که بورژوازى رم نکند. ما کاملاً از شیوه مبارزه انقلابى در راه عملى نمودن دموکراتیسم، در حدودىکه مورد لزوم پرولتاریاست، عدول کرده و شیوه معامله با بورژوازى را در پیش مىگیریم و به بهاى خیانت به اصول و خیانت به انقلاب، موافقت داوطلبانه بورژوازى را خریدارى مىنمایم («براى اینکه رم نکند»)! (١١۴) …. [منشویکها] توانستهاند تمام ماهیت تاکتیک خیانت به انقلاب و تبدیل پرولتاری به زائده ناچیز طبقات بورژوازى را در دو سطر کوچک بیان نمایند. …: به دنبال بورژوازى سلطنتطلب افتادن. از آنجا که عملى کردن جمهورى ممکن است بورژوازى را وادار به رمیدن نماید …، پس مردهباد مبارزه در راه جمهورى [مردهباد طرح مسالههاى طبقاتى!]. از آنجا که هرگونه خواست جدى دموکراتیک پرولتاریا که به هدف نهایى منجر شود، همیشه و در تمام جهان بورژوازى را وادار به رمیدن مىنماید (١١۵) [لطفاً از طرح مسالههاى طبقاتى دورى جوید، زیرا «تنها اختلاف هاشمى با رهبرى بر سر احمدىنژاد است» (رفیقدوست، ٢ مرداد ٨٩) و زود مىرمد!]. ….
بروز فعلى اکونومیسم … «Credo» برنشتینى را بهخاطر آورید: اقتصاد، اشتغال بهامور واقعى کارگرى، آزاد بودن در انتقاد از هرگونه سیاستبافى، عمیق ساختن واقعى فعالیت سوسیال دموکراتیک کار ما سوسیال دموکراتها است و سیاست کار لیبرالها. زنهار هیچگاه دچار «انقلابىگرى» شوید: این امر بورژوازى را رم خواهد داد. … آزادى انتقاد … کار ما سوسیال دموکراتها و آزادى عمل، آزادى میدان براى رهبرى انقلاب (بخوان لیبرالى)، آزادى «رفرم» از بالا، کار آنها، یعنى کار طبقات بورژوازى. ….
این مبتذل کنندگان مارکسیسم هیچگاه کوچکترین تفکرى در باره گفتههاى مارکس راجع به لزوم تبدیل سلاح انتقاد به انتقاد سلاح نکردهاند. … آنها که مارکسیسم را به دراز گوئى بدل نمودهاند، از ایدئولوژى مصممترین و با انرژىترین طبقه انقلابى پیشرو، یک نوع ایدئولوژى خاصى درست کردهاند که متعلق به عقبماندهترین قشرهاى این طبقه، یعنى قشرهائىاست که از وظایف دشوار انقلابى دموکراتیک احتراز مىجویند. …. (١١۶)
اگر طبقات بورژوازى در نتیجه شرکت سوسیال دموکراسى در حکومت انقلابى [و طرح مسالههاى طبقاتى]، از انقلاب رمیده شوند، در اینصورت «دامنه آنرا نقصان خواهند داد». کارگران روس مىشنوید: اگر انقلاب را آقایان استرووهها که سوسیال دموکراتها آنها را رم نداده باشند، انجام دهند، یعنى کسانى انجام دهند که منظورشان پیروزى بر تزاریسم نبوده بلکه [حل اختلاف با رهبرى و تقسیم قدرت میان خود و] معامله با آن است، در اینصورت دامنه انقلاب وسیعتر خواهد شد. (١١٧)
آیا شما آقایان هیچ فکر کردهاید که «دامنه انقلاب» به کدامیک از نیروهاى واقعاً موجود اجتماعى وابسته است؟ نیروهاى سیاست خارجى و بست و بندهاى بینالمللى را کنار مىگذاریم … صحبت بر سر نیروهاى داخلى روسیه است.
ما مارکسیستها از روى تئورى مىدانیم و در زندگى روزانه هم هر روز و هر ساعت نمونه آن را مشاهده مىنمایم که بورژوازى طرفدار ناپیگیر و خودغرض و جبون انقلاب است. … دهقانان شامل تودهاى از عناصر نیمهپرولتاریا و عناصر خردهبورژوازى هستند. این امر آنها را نیز بىثبات مىسازد و پرولتاریا را مجبور مىکند در یک حزب کاملاً طبقاتى متحد گردد. ولى بىثباتى دهقانان با بىثباتى بورژوازى فرق اساسى دارد … دهقانان مىتوانند طرفدار کامل و اساسى انقلاب دموکراتیک باشند، بدون آنکه این موضع آنها را سوسیالیست بکند و بدون آنکه جنبه خردهبورژوازى خود را از دست بدهند. … دهقانان مسلماً تکیهگاه انقلاب و جمهورى خواهند بود، زیرا فقط در صورت پیروزى کامل انقلاب است که براى دهقانان در زمینه رفرمهاى ارضى تحصیل همهچیز میسر خواهد شد. … بورژوازى قادر نیست انقلاب دموکراتیک را به پایان خود برساند، ولى دهقانان استعداد این کار را دارند و ما باید با تمام قواى خود در راه حصول این مقصود به آنها کمک کنیم. [نه آنطور که به دنبالهروى «خردهبورژوازى ضدامپریالیسم» تبدیل شویم، همانند جریان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت”، بلکه با بیان مواضع خود و مبارزه علیه مواضع ارتجاعى و فاشیستگونه حاکمیت سرمایهدارى مافیایى و پنهان کردن آن در پس شعار “سرمایهدارى مردمى” از نوع تقسیم سهام “عدالت” و…، بر رهبرى آنها مهر تائید بزنیم!] کسى که واقعاً به اهمیت نقش دهقانان در انقلاب پیروزمندانه روس پى ببرد، ممکن نیست بتواند بگوید در صورتیکه بورژوازى از انقلاب برمد، دامنه انقلاب نقصاد مىپذیرد. زیرا در حقیقت فقط وقتى دامنه انقلاب روس واقعاً رو به وسعت مىگذارد، فقط وقتى این دامنه انقلاب واقعاً از آنچه در عصر انقلاب بورژوآ- دموکراتیک [لیبرال] ممکن است وسیعتر خواهد بود، که بورژوازى از آن برمد و توده دهقانان همدوش با پرولتاریا نقش یک انقلابى فعال را بهعهده بگیرند. براى اینکه انقلاب دموکراتیک ما بتواند بهطرز پیگیرى به پایان خود برسد، باید به نیروهائى اتکاء نماید [یان] که قادر باشند ناپیگیرى اجتنابناپذیر بورژوازى را فلج سازند … [در ایران امروز کارگران هنوز عمدتاً ناظر “جنبش سبز” هستند! وضعى که خود را بهمثابه بزرگترین نقطه ضعف جنبش به اثبات رسانده است!]
پرولتاریا باید انقلاب دموکراتیک را به آخر برساند بدینطریق که توده دهقانان را بهخود ملحق نماید، تا بتواند نیروى مقاومت حکومت مطلقه را جبراً منکوب و ناپیگیرى بورژوازى را فلج سازد. پرولتاریا باید انقلاب سوسیالیستى را به انجام برساند، بدینطریق که توده عناصر نیمهپرولتاریاى اهالى را بهخود ملحق کند، تا بتواند نیروى مقاومت بورژوازى را جبراً درهم شکند و ناپیگیرى دهقانان و خردهبورژوازى را فلج سازد. اینها هستند وظایف پرولتاریایى … [تعمیق انقلاب و نه وحشت از رمیدن بورژوازى! این به معناى توسعه عرصه امکانات، به معناى سیاستى جسورانه و انقلابى و به معناى سیاستى محتاطانه و علمى است!] … آنچه مهم است، اطمینان در انتخاب صحیح راه است … این اطمینان است که انرژى و شور انقلابى قادر به معجزه را، صد بار افزایش مىدهد. (١٢٣-١١٨) [اعجاز فرزند باور است! ا ط]
١٣- خاتمه. آیا ما توانائى پیروز شدن داریم؟
اشخاصى که با اوضاع و احوال سوسیال دموکراسى روس آشنایى سطحى دارند … [تصور مىکنند] یکى از این دو طرف [منشویکىها] بهاصطلاح روى فعالیت معمولى جارى و روزانه و روى لزوم بسط دامنه ترویج و تبلیغ، روى تهیه و تدارک قوا، عمیق ساختن جنبش و قسعلیهذا بهطور خاصى تکیه مىنماید و طرف دیگر [بلشویکىها] به وظایف جنگى و بهوظایف عمومى سیاسى و انقلابى بیشتر عطف توجه مىکند و لزوم قیام مسلحانه و دادن شعارهاى حاکى از دیکتاتورى انقلابى دموکراتیک و حکومت انقلابى موقت را خاطرنشان مىسازد. … هیچ یک از دو طرف … نباید راه مبالغه را بپیماید …
و اما مطلب بر سر چیست؟ … اولاً باید بهطور مشخص دانست در زمان حال چه چیزى به جنبش آسیب مىرساند و خطر واقعى سیاسى براى حزب اکنون در چیست. ثانیاً باید دانست که این یا آن شعار تاکتیکى و یا شاید فقدان یکى از شعارها آب در آسیاب کدامیک از نیروهاى واقعى سیاسى خواهد ریخت [شیوهاى که بهویژه رهبرى کنونى حزب توده ایران بهکار مىگیرد. نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١ “خطمشى رهبرى کنونى حزب توده ایران”]. اگر به گفتههاى [منشویکها] گوش فرا دهید، به این نتیجه مىرسید که حزب سوسیال دموکرات را خطر [طرح مسالههاى گویا مراحل آینده، یعنى نبرد براى عدالت اجتماعى و راه رشد ترقىخواهانه و مسالههاى طبقاتى] … و انتقاد از دموکراسى بورژوازى … و نظائر آن تهدید مىنماید. ولى در حقیقت امر، آن خطرى که واقعاً حزب را تهدید مىکند، بکلى از جانب دیگر است. … حقیقت آنست که ما نه تنها زیاده از حد سرگرم وظایف قیام، شعارهاى عمومى سیاسى و مسئله مربوط به رهبرى تمام انقلاب تودهاى نیستیم [و به طرح زباده از حد وظایف سوسیالیستى و تلفیق آن با وظایف دموکراتیک حزب و طرح مسالههاى طبقاتى و “انتقاد اقتصاد سیاسى” نمىپردازیم]، بلکه بهعکس بهویژه عقبماندگى در این مورد است که بهطور زنندهاى توجه ما را بهخود جلب مىکند و دردناکترین مسائل را تشکیل مىدهد و براى جنبش، خطر واقعى در بر دارد. زیرا ممکن است جنبش در کردار انقلابى به جنبش در گفتار انقلابى مبدل شود و در پارهاى نقاط هم اکنون مبدل مىشود. …
ما از اجراى وظایف پیش رو و واقعاً انقلابى خود [در جلب طبقه کارگر از طریق طرح منافع روز و آتى آن و لذا در سازماندهى آن در شرایط کنونى در ایران] بهطور غیرقابل تصورى عقب ماندهایم …
این است حقیقت موضوع دو جریان در تاکتیک سوسیال دموکراسى.
مبادا بورژوازى در صورت شرکت پرولتاریا در دیکتاتورى انقلابى برمد! … با این جمله تبدیل پرولتاریا به زائده بورژوازى سلطنتطلب بهطور قطعى مسجل گردیده است. (١٢٨-١٢۴)
برنشتین مىگوید ما خواستار تصدیق و قبول آشکار آنچیزى هستیم که وجود دارد! [عرصه مقدورات است!] و با این گفته خود اصل «جنبش» بدون «هدف نهائى» و تاکتیک منحصراً تدافعى را تقدیس نموده، تاکتیک ترس را حاکى از اینکه «مبادا بورژوازى برمد»، موعظه مىکند. [سکوت هاتف رحمانى و محمد امیدوار و بىپاسخ گذاشتن پرسشهاى متعدد “تودهاىها” درباره چگونه باید به توسعه امکانها پرداخت، ریشه در این موضع برنشتینى آنها دارد.] … سوسیال دموکراتهاى انقلابى حتى فکر این را هم نکرده بودند که از کارهاى جزئى و روزمره … [چه برسد به “تضاد عمده”، یعنى مساله “آزادى” در ایران] دست بکشند. آنها فقط خواستار این بودند که هدف غائى بهطور روشن درک شود [تان]. وظایف انقلابى بهطور روشن معیین گردد، آنها مىخواستند قشرهاى نیمه پرولتر و نیمه خردهبوژوآ را تا مقام پرولتاریاى انقلابى ارتقاء دهند، نه اینکه فکر پرولتاریاى انقلابى را تا نظریات اپورتونیستى تنزل دهند که «مبادا بورژوازى برمد». مىتوان گفت تقریباً برجستهترین نمودار این اختلاف میان جناح اپورتونیستى روشنفکرى و جناح انقلابى پرولتاریائى این مسئله است که : dürfen wir siegen? «آیا ما توانایى پیروز شدن داریم؟» آیا پیروز شدن براى ما مجاز است؟ آیا پیروز شدن براى ما خطرناک نیست؟ آیا ما باید پیروز شویم؟ (١٣٠-١٢٩) [که براى دسترسى به این هدف ضرورى باشد آگاهى طبقاتى را به کارگران منتقل سازیم، از این طریق که به طرح خواستهاى ویژه آنها درباره راه رشد آینده ترقىخواهانه و به سود منافع آنها بپردازیم ؟ نگاه شود به به مقاله ٨٩/٢١]
سوسیال دموکراتهاى روس هنوز چندان به این موضوع نزدیک نیستند که بتوانند «خرس خود را شکار کنند» (یعنى انقلاب دموکراتیک را انجام دهند)، ولى این مسئله که آیا ما «توانائى» شکار آن را داریم، براى تمام آینده روسیه و براى آینده سوسیال دموکراسى روس داراى اهمیت بىنهایت جدى است. …
اکونومیستها اینموضوع را از بر کردهاند که اقتصاد پایه سیاست است. ولى آن را اینطور «فهمیدهاند» که باید مبارزه سیاسى را تا سطح مبارزه طبقاتى تنزل داد. [منشویکها] اینموضوع را از بر کردهاند که انقلاب بورژوازى پایه اقتصادى انقلاب دموکراتیک است. ولى آن را اینطور «فهمیدهاند» که باید وظایف دموکراتیک پرولتاریا را تا سطح اعتدال و میانهروى بورژوازى و تا حدى که «بورژوازى نرمد» [و وحدت به خطر نیفتد “راه توده”- پیک نت] تنزل داد [و از طرح مساله عدالت اجتماعى و راه رشد آینده ایران دورى جست!] اکونومیستها … عملاً طبقه کارگر را تسلیم سیاستمداران بورژوآ لیبرال مىنمودند، یعنى حزب را به راهى مىبردند که معناى واقعى آن چنین بود. [منشویکها] نیز به همان بهانهها منافع پرولتاریا را در انقلاب دموکراتیک عملاً تسلیم بورژوازى مىکنند. یعنى حزب را از راهى مىبرند که معناى واقعى آن چنین است. … خلاصه کلام آنکه آنها نه تنها از لحاظ منشاء پیدایش خود … بلکه بنا بر چگونگى طرح کنونى وظایف تاکتیکى پرولتاریا در انقلاب دموکراتیک نیز مریدان اکونومیسم هستند. (١٣٣)
تحول دموکراتیک در روسیه، انقلابى است که از لحاظ ماهیت اجتماعى و اقتصادى خود، بورژوازى است. این یک اصل صحیح مارکسیستى است که تنها تکرار ساده آن کافى نیست. باید آن را فهمید و چگونگى تطبیق آن را با شعارهاى سیاسى دانست. …
پرولتاریاى همیشه بهطور غریزى دریافته است که آزادى سیاسى باوجود اینکه مستقیماً بورژوازى را مستحکم و متشکل خواهد ساخت، معهذا براى او لازم است و بیش از همه هم لازم است. پرولتاریا راه نجات خود را در سرپیچى از مبارزه طبقاتى ندانسته، بلکه در تکامل این مبارزه، بسط دامنه آن، بالا بردن سطح آگاهى و تشکل و قطعیت آن مىداند.
آرى، انقلاب مردم. سوسیال دموکراسى با حقانیت کامل بر ضد سوءاستفاده دموکراسى بورژوازى از کلمه مردم مبارزه کرده و مىکند. سوسیال دموکراسى خواستار اینست که با این کلمه تضادهاى طبقاتى موجوده میان طبقات مختلف مردم پردهپوشى نشود. سوسیال دموکراسى بدون چون و چرا در لزوم استقلال کامل طبقاتى حزب پرولتاریا اصرار مىورزد. ولى اگر سوسیال دموکراسى «مردم» را به «طبقات» تجزیه مىکند، براى این نیست که طبقه پیشرو دور خود [حصارى] بتند، حدود خود را تنگ کند و از ترس اینکه مبادا خداوندان اقتصادى در دنیا برمند، فعالیت خود را قطع کند. بلکه براى اینست که طبقه پیشرو بدون آسیب از تزلزل و ناپایدارى و بىتصمیمى طبقات بینابینى بتواند با انرژى بیشتر و با شور بیشترى در راه آرمان تمام مردم و در راس تمام مردم مبارزه کند. … [حصار مقدورات را با آرمان انقلابى طبقه کارگر بشکند]
انقلاب، انقلابى بورژوازى است. … ولى ما مارکسیستها باید بدانیم که براى نیل به آزادى واقعى پرولتاریا و دهقانان هیچ راهى بجز راه آزادى به شیوه بورژوازى و ترقى به شیوه بورژوازى موجود نبوده و نمىتواند باشد. ما نباید فراموش کنیم که در حال حاضر براى نزدیک کردن سوسیالیسم، سواى آزادى کامل سیاسى، سواى جمهورى دموکراتیک و سواى دیکتاتورى انقلابى دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان وسیله دیگرى موجود نیست و نمىتواند هم باشد. ما که نماینده طبقه پیشرو و نماینده یگانه طبقه انقلابى هستیم که بىچون و چرا عارى از هرگونه شبهه و بدون نگاه به پشت سر خویش انقلابى است، باید در مقیاس هر چه وسیعتر و با شجاعت و ابتکار هر چه بیشترى وظایف انقلاب دموکراتیک را در برابر تمام توده مردم قرار دهیم. کاستن از اهمیت این وظایف از لحاظ تئورى به معناى مسخره مارکسیسم و تحریف کوتهنظرانه آن و از لحاظ عملى و سیاسى خیانت به انقلاب به نفع بورژوازى است، یعنى طبقهاى که ناگزیر از عملى نمودن پیگیر انقلاب خواهد رمید. مشکلاتى که در سر راه پیروزى کامل انقلاب وجود دارد، بس عظیم است. اگر نمایندگان پرولتاریا تمام آنچه را که در قوه دارند بهکار برند و با این حال تمام مساعى آنها در مقابل مقاومت ارتجاع و خیانت بورژوازى و جهالت توده بیهوده ماند، هیچکس نمىتواند آنها را مورد تقبیح قرار دهد. ولى اگر سوسیال دموکراسى انرژى انقلابى را کاهش دهد و از شور انقلابى از ترس از پیروزى و ملاحظه از اینکه بورژوازى برمد، بکاهد، همه و هر کس و در درجه اول پرولتاریاى آگاه وى را مورد تقبیح قرار خواهد داد.
مارکس مىگوید انقلاب لکوموتیف تاریخ است. انقلاب جشن ستمکشان و استثمار شوندگان است. توده مردم هیچگاه نمىتواند مانند زمان انقلاب آفرینده فعال نظامات اجتماعى نوین باشد. در این مواقع، اگر بخواهیم با معیار محدودى که خرده بورژوآها در مورد ترقیات بطى و تدریجى بهکار مىبرند، بسنجیم، مردم قادر به اعجازند. ولى رهبران احزاب انقلابى نیز در چنین مواقعى باید وظایف خود را در مقیاس وسیعتر و با تهورى بیشتر طرح کنند. باید شعارهاى آنها همیشه پیشاپیش ابتکار توده حرکت کند. دیدهبان و راهنماى وى باشد. آرمان دموکراتیک و سوسیالیستى ما را با تمام عظمت و جلال آن جلوهگر سازد و کوتاهترین و سر راستترین راه رسیدن به پیروزى کامل، مسلم و قطعى را نشان بدهد.
شکى نیست که هنگام طوفان، کشتى حزب ما را مخاطرات بیشترى تهدید مىکند تا هنگام «دریانورى» آرامِ ترقى لیبرالى که در آن استثمار کنندگان با تانى دردناکى خون طبقه کارگر را مىمکند. (١٣٨-١٣۴)
پسگفتار- بازهم خطمشى «آسواباژدنیه»، بازهم مشى «ایسکرا»ى نو
١- چرا واقعبینهاى بورژوا لیبرال، «واقعبینهاى» سوسیال دموکرات را میستایند؟
نمایندگان بورژوازى لیبرال … «انشعاب در سوسیال دموکراسى روس» و «غلبه عقل سلیم» [را مىستایند] که براى پرولتارهاى آگاه داراى ارزش بس شگرفى است. … «آسواباژدنیه» چنین مىگوید: … روحیه سیاسى عمده «اکثریت» عبارتست از انقلابىگرى مجرد، شورشطلبى، کوشش براى برپا کردن قیام در بین توده مردم به هر وسیلهاى که شده و تصرف بیدرنگ قدرت بهنام این توده! … «لنینیستها» … بجز تهیه و تدارک قیام فورى از هرگونه فعالیت عملى دیگرى امتناع مىورزند … ولى اقلیت برعکس، در عین اینکه محکم به شریعت مارکسیسم پایبند است، عناصر واقعبین جهانبینى مارکسیسم را نیز حفظ مىکند. …
البته اشتباه عظیمى بود اگر تصور مىرفت این قضاوتها درست است، یعنى اینکه با حقیقت عینى مطابقت دارد. ….
این قضاوتهائى که بورژوآمابانه تحریف شده، انعکاسى است از منافع واقعى بورژوازى که بدون شک بهمثابه یک طبقه بهخوبى مىفهمد چه تمایلاتى در داخل سوسیال دموکراسى بهحال وى، یعنى بورژوازى سودمند و نزدیک و آشنا و خوشآیند است و چه تمایلاتى زیانبخش و دور و بیگانه و ناخوش آیند. … حالا ببینیم غریزه طبقاتى بورژوازى روس با زبان «آسوابادنیه»اىها به ما چه مىآموزد؟ (١۴٢-١٣٩)
غریزه طبقاتى بورژوازى اتفاقاً آن چیزى را به وى تلقین مىکند که بکرات با دقیقترین مدارک در مطبوعات ما به ثبوت رسیده است و آن اینکه: نوایسکرائىها [منشویکها] جناح اپورتونیست و مخالفین آنها جناح انقلابى سوسیال دموکراسى را تشکیل مىدهند. لیبرالها نمىتوانند از تمایلات اولى تمجید و تمایلات دومى را تقبیح نکنند … چیزى که براى بورژوازى خطرناک و وحشتآور است.
از نظر «آسوابادنیه» معنى «واقعبینى» چنین است: … [بورژوازى] به حکم غریزه طبقاتى بسیار خوب خود پىمىبرد که گرچه پرولتاریا و «مردم» از یکطرف براى انقلاب وى بهمثابه طعمه توپ و همچو پتکى بر ضد حکومت مطلقه مفیدند، ولى از طرف دیگر پرولتاریا و دهقانان انقلابى در صورت نیل به «پیروزى قطعى بر تزاریسم» و بهپایان رساندن انقلاب دموکراتیک، بىنهایت براى وى خطرناکند. از این رو بورژوازى تمام قوا و تلاشش متوجه آنست که پرولتاریا به ایفاء نقش «محجوبانهاى» در انقلاب اکتفا نماید و با احتیاطتر، عملىتر و واقعبینتر باشد و فعالیتش از این اصل ناشى شود که «مبادا بورژوازى برمد». … آنها کاملاً حاضرند حق آزادى اعتصاب و تشکیل اتحادیه را (که اکنون عملاً خود کارگران تقریباً آن را به دست آوردهاند) بهعنوان «گذشت» به کارگران بدهند، فقط بشرط اینکه کارگران از «شورشطلبى» از «انقلابىگرى محدود»، از خصومت نسبت به «صلح و مصالحههاى عملاً مفید»، از ادعا و کوشش براى اینکه نقش مبارزهطلبى طبقاتى خود، یعنى نقش پیگیرى پرولتاریائى و قطعیت پرولتاریائى و «ژاکوبینیسم پلبمنشانه» را بر چهره «انقلاب همگانى روس» بگذارند، صرفنظر نمایند. …. در حقیقت این چیزى نیست جز نسخه بدل بورژوازئى سوسیال دموکراتیسم و تحریف و تخطئه اپورتونیستى مفهوم مبارزه طبقاتى. ….
هدف اینست که جنبش کارگرى را تا درجه جنبشى که بیشتر اتحادیهاى باشد تنزل دهد، آنرا از سیاست مستقل [تان] (یعنى سیاست انقلابى که هدف آن دیکتاتورى دموکراتیک است) دور نگاه دارد. …. ولى سوسیال دموکراسى برعکس مىخواهد مبارزه طبقاتى پرولتاریا را تا نیل به شرکت رهبرى کننده وى در انقلاب همگانى روس تکامل دهد، یعنى این انقلاب را به دیکتاتورى دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان برساند.
بورژوازى به پرولتاریا مىگوید: انقلاب ما انقلاب همگانى است. به این جهت تو بهمثابه طبقه خاص باید … به نام «عقل سلیم»، عمده توجه خود را به اتحادیههاى حرفهاى و علنى نمودن آن معطوف دارى …
سوسیال دموکراسى به پرولتاریا مىگوید: انقلاب ما انقلاب همگانى است، به این جهت تو باید بهمثابه پیشروترین طبقه و یگانه طبقه تا آخر انقلابى مساعى خود را صرف آن نمائى که نه تنها به جدىترین طرزى در آن شرکت ورزى، بلکه رهبرى آن را نیز بهعهده خود گیرى. … باید بکوشى که حدود و مضمون مبارزه طبقاتى خود را به حدى وسعت دهى که نه فقط تمام وظایف انقلاب فعلى دموکراتیک …، بلکه وظایف انقلاب سوسیالیستى آتى را نیز در برگیرد. (١۴٩-١۴٠) [در شرایط کنونى ایران، این وظیفه تنها به مفهوم کوشش براى توسعه «مقدورات» و مبارزه براى احیاى دستاوردهاى مترقى انقلاب بهمن ۵٧ مىباشد!]
٢– «عمیق کردن» جدید مسئله بوسیله رفیق ماتینف
رفیق مارتینف، آیا این موضوع براى شما قابل درک نیست؟ … توضیح براى درک شما:
یکى از نمودارهاى جنبه بورژوازى انقلاب دموکراتیک آنست که یک سلسله از طبقات، گروهها و قشرهاى اجتماعى که کاملاً طرفدار مالکیت خصوصى و اقتصاد کالائى [اقتصاد بازار آزاد] هستند و توانائى خروج از این چهار دیوار را ندارند، بهحکم شرایط محیط به بیهودگى حکومت مطلقه و بهطور کلى تمام رژیم سرواژ [رژیم ولایت فقیه] معترف شده و به شعار آزادى [و “حقوق بشر” آمریکایى] مىپیوندند. در جریان این عمل جنبه بورژوازى ایـن آزادى [نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١] که مورد مطالبه «جامعه» بوده و مالکین و سرمایهداران بهوسیله سیلى از سخن (و فقط سخن!) از آن مدافعه مىنمایند، با وضوحى هرچه بیشتر آشکار مىشود. در عین حال اختلاف اساسى بین مبارزه کارگرى و مبارزه بورژوازى در راه آزادى و بین دموکراتیسم پرولتاریائى و لیبرالى نیز روز به روز نمایانتر مىگردد. [در ایران از اینطریق که طبقه کارگر به نظارهگر مبارزه براى “آزادى” بورژوازى و “حقوق بشر” آمریکایى تبدیل مىشود!] طبقه کارگر و نمایندگان آگاه آن به پیش مىروند و این مبارزه را نیز به پیش مىبرند [یعنى با طرح خواستهاى سوسیالیستى طبقه کارگر و افشاگرى علیه نظام سرمایهدارى – “انتقاد اقتصاد سیاسى” مارکس – به ارتقاى سطح آگاهى آن مىپردازند] و نه فقط از سرانجام آن ترسى ندارند، بلکه مىکوشند آن را از آخرین حد انقلاب دموکراتیک نیز دورتر برند. بورژوازى که ناپیگیر و خودغرض است، شعارهاى آزادى را فقط بهطور ناقض [در حد “حقوق بشر” آمریکایى و آزادى اقتصاد بازار آزاد] و از روى ریا مىپذیرد. ….
وظیفه دموکراتیسم پرولتاریائى … عبارت است از انتقاد خستگىناپذیر از اوضاع سیاسى تکامل یابنده و افشاى ناپیگیرى و خیانتهاىتازه به تازه بورژوازى که پیشبینى آنها قبلاً ممکن نیست. (١۵٣-١۵٠)
اکنون از طبقه پیشرو خواسته مىشود که مضمون واقعى وظایف مبرم و تاخیرناپذیر این انقلاب را دقیقاً معین نماید. آقایان استرووه [نماینده بورژوازى] در همان حال که انقلاب را بهرسمیت مىشناسند، باز و باز … همان نغمه قدیمى را در باره اینکه ممکنست از طریق مسالمتآمیز کار را به سرانجام خود رساند و در باره اینکه نیکلا آقایان … را به حکومت دعوت کند وغیره وغیره ساز مىنمایند. ….
ببینیم که انقلاب از نقطه نظر مارکسیسم یعنى چه؟ … یعنى درهم شکستن جبرى روبناى سیاسى کهنهاى که تضاد آن با مناسبات تولیدى نوین در لحظه معینى موجب ورشکستگى آن شده است. تضاد حکومت مطلقه با تمام نظام روسیه سرمایهدارى و با تمام نیازمندىهاى رشد بورژوآ- دموکراتیک آن، حکومت مطلقه را اکنون با ورشکستگى شدیدى مواجه نموده. …. روبنا از هر طرف شکاف برداشته، تاب مقاومت را از دست داده و دچار ضعف گردیده است. مردم خودشان به توسط نمایندگان طبقات و گروههاى گوناگون به ساختن روبناى جدیدى براى خود [“جامعه مدنى”] پرداختهاند. در لحظه معینى از تکامل، بیهوده بودن روبناى قدیمى بر همگان معلوم مىشود. انقلاب را همه بهرسمیت مىشناسند. اکنون وظیفه این است که تصریح شود، چه طبقات بخصوصى باید روبنا جدید را بسازند و همانا چگونه بسازند [بحث راه رشد آینده!]. بدون چنین تصریحى، شعار انقلاب در لحظه فعلى، شعارى پوچ و بىمضمون خواهد بود … بدون چنین تصریحى در باره وظایف دموکراتیک پیشروى، از طبقه پیشرو جاى سخنى هم نخواهد بود [از این روى است که تصریح رهبرى کنونى حزب توده ایران براى برقرارى «نظم دموکراتیک» مورد نظر بورژوازى، خطمشى و سیاست اپوتونیستى و رویزیونیستى آن را برملا مىساز!]. و اما این تصریح عبارت است از شعار دیکتاتورى دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان. این شعار، هم طبقاتى را معین مىکند که «سازندگان» جدید روبناى جدید مىتوانند باشند و باید به آنها اتکا نمود، و هم خصلت روبنا را (دیکتاتورى «دموکراتیک» که از دیکتاتورى سوسیالیستى متمایز است) و هم شیوه ساختمان آن را. ….
هر چه انقلاب دموکراتیک کاملتر باشد، بههمان نسبت این مبارزه جدید با سرعت، وسعت، پاکیزگى و قطعیت بیشترى گسترش خواهد یافت. شعار دیکتاتورى «دموکراتیک» خود مبین جنبه محدود تاریخى انقلاب فعلى و ضرورت مبارزه جدیدى است که باید بر زمینه نظامات جدید بهمنظور رهائى کامل طبقه کارگر از قید هرگونه ستم و استثمار بهعمل آید. به دیگر سخن: وقتى بورژوازى دموکرات یا خردهبورژوازى یک پله دیگر بالا برود، وقتى که نه تنها انقلاب، بلکه پیروزى کامل انقلاب واقعیتى گردد، آنوقت ما … شعار دیکتاتورى دموکراتیک را با شعار دیکتاتورى پرولتاریا، یعنى انقلاب کامل سوسیالیستى، «جابهجا خواهیم کرد». (١۶٠-١۵۴)
٣- تصویر عوامانه و بورژوآمابانه دیکتاتورى و نظر مارکس نسبت به آن
مرینگ در توضیحات خود در باره مجموعه مقالاتى که مارکس در سال ١٨۴٨ در «روزنامه جدید رن» نوشته … مىگوید مطبوعات بورژوازى روزنامه را مورد سرزنش قرار مىدهند که گویا خواستار «اعلام فورى دیکتاتورى است و آن را بهمثابه عملى کردن دموکراسى مىداند» … از نقطه نظر عوامانه و بورژوآمابانه، مفهوم دیکتاتورى و مفهوم دموکراسى یکدیگر را نفى مىکنند. بورژوآ … دیکتاتورى را بهمعناى الغاء کلیه آزادىها و تصمیمات دموکراسى، بهمعناى انواع خودسرىها و سواستفاده از قدرت بهنفع شخص دیکتاتور تعبیر مىنماید. …
روزنامه رن جدید در ١۴ سپتامبر ١٨۴٨ چنین نوشت است: «هرگونه سازمان دولتى موقتى بعد از انقلاب احتیاج به دیکتاتورى و آنهم دیکتاتورى با انرژى دارد. ما از همان آغاز امر کامپ هوزن (رئیس شوراى وزیران پس از ١٨ مارس ١٨۴٨) را سرزنش کردیم که چرا مانند یک دیکتاتور رفتار ننمود و چرا بلافاصله بقایاى موسسات قدیم را درهم نشکست و برنیانداخت. نتیجه این شد که در آن حینى که آقاى ک با توهمات مشروطهطلبانه براى خود لالائى مىگفت، حزب شکست خورده (یعنى حزب ارتجاع) مواضع خود را در دستگاه ادارى و ارتش مستحکم نمود و حتى جرئت یافت که گاه اینجا و گاه آنجا به مبارزه آشکار دست بزند». … آیا این کلمات مارکس به ما چه مىگوید؟ مىگوید حکومت انقلابى موقت باید رفتارش دیکتاتورمنشانه باشد …؛ مىگوید وظیفه دیکتاتورى محو بقایاى موسسات قدیمى است … ثانیاً «مجلس موسسان تودهاى» باید قبل از همه یک مجلس فعال و آنهم مجلس فعال انقلابى باشد.
این است مفهوم شعار دیکتاتورى [تان].
مسائل عظیم زندگى ملتها فقط با نیرو حل مىشود [تان]. طبقات مرتجع خودشان قبل از همه معمولاً متوسل به قوه قهریه، یعنى جنگ داخلى مىشوند و «سرنیزه را در دستور روز مىگذارند» [تجربهاى که در یکسال گذشته بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهورى در ایران یکبار دیگر درستى نظریات مارکس- لنین را به اثبات رساند]. طبقه کارگر باید همان شعار دیکتاتورى را بهمیان بکشد. … طبق نظر مارکس مجلس ملى مىبایستى «تمام آنچه را که با اصل حکومت مطلقه مردم متضاد بود، از نظام عملاً موجود آلمان بیرون مىریخت» و سپس «آن زمینه انقلابى را که مورد اتکاء این حکومت است، مستحکم مىنمود و حکومت مطلقه مردم را که از فتوحات انقلاب است، از هر حملهاى مصون مىداشت.
بنابراین مضمون اصلى وظایفى که مارکس … در مقابل حکومت انقلابى یا دیکتاتورى قرار داده بود، قبل از هر چیز حاکى از انقلاب دموکراتیک بود: دفاع در مقابل ضدانقلاب و برانداختن عملى کلیه آنچه که با حکومت مطلقه مردم منافات دارد. این هم چیزى نیست مگر دیکتاتورى انقلابى دموکراتیک. … مارکس با استعمال کلمه «مردم» اختلاف طبقاتى را روپوشى نمىکرد، بلکه عناصر معینى را که مىتوانند انقلاب را به آخر برسانند، متحد مىنمود [تان]. …
گسیختگى نهایى انقلاب ریشه دوگانه داشت: مردم پیروز شدند؛ مردم آزادىهائى را که جنبه دموکراتیک قطعى داشت بهدست آوردند، ولى سلطه مستقیم بهدست مردم نیفتاد، بلکه بهدست بورژوازى بزرگ افتاد. مختصر آنکه انقلاب را به آخر نرساندند [سرنوشت نبرد که بر که پس از انقلاب بهمن نیز چنین رقم خورد که نهایتاً نیروهاى “راستگرا” سلطه خود را فعلاً مستقر ساختند] …
پس به آخر رساندن آن منوط به چیست؟ منوط به آن است که سلطه مستقیم بهدست کى مىافتد: بهدست پترونکویچها …، یعنى همان کامپ هوزنها … یا بهدست مردم، یعنى کارگران و بورژوازى دموکرات. …
آنچه براى ما باقى مىماند اینست که مفهوم خاصى را که مارکس براى کلمه «بورژوازى دموکرات» demokratische Bürgerschaft قائل بود و آنرا بهاتفاق کارگران رویهمرفته مردم مىنامید و در نقطه مقابل بورژوازى بزرگ قرار مىداد، با دقت بیشترى تعریف نمائیم.
چهارم اوت ١٧٨٩، سه هفته پس از تسخیر باستیل، مردم فرانسه در عرض یک روز بر تمام قیود و رسوم فئودالى فائق آمدند. یازدهم ژوئیه ١٨۴٨، چهار ماه پس از باریکادهاى ماه مارس، قیود و رسوم فئودالى بر مردم آلمان فائق آمد.
بورژوازى فرانسه حتى براى لحظهاى هم متفقین خود، دهقانان را ترک نمىکرد … بورژوازى آلمان … بدون هیچگونه دغدغه خاطر به طبیعىترین متفق خود، یعنى دهقانان … خیانت مىنماید. …
شکى نیست که جزء مهم آن «مردمى» که مارکس سال ١٨۴٨ آنان را در نقطه مقابل ارتجاع مقاومت کننده و بورژوازى خیانت کننده قرار مىداد، پرولتاریا و دهقانان مىباشند. … (١٧۴-١۶١)
سلام
شما که تا بحال در نوشته هایتان شیر و دوشاب را قاطی عرضه می کردید حالا شیر را در یک ظرف و دوشاب را در ظرف دیگری جلوی خواننده گذاشته اید. اگر به «دوتاکتیک …» باور داشتید بحث امیدوار و نوچه هایش در باره طالبان و طالبانی شدن را تکرار نمی کردید!
شما با ایما و اشاره حرف دلتان را می زنید. شما خیال می کنید مرحله انقلاب ما انقلاب بورژوائی است.
گرامی، ارزش و اهمیت این اثر تئوریک لنین چیزهای دیگری است که شما مدتهاست آنها را در عمل کنار گذاشته اید و دست های مبارکتان را از آنها شسته اید! حالا زورکی می خواهید مرحله ملی-دموکراتیک انقلاب را همچنان در عمل انکار کنید و ماجرایاجویانه مانند امیدوار و دیگر توده ای های شرمگین مرحله انقلاب را انقلاب بورژوائی بما جا بزنید.