سخن روز شماره ۴۹
۲۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰ ژانویه ۲۰۲۱
در طول تاریخ جامعه ی بشری میتوان دو بار برقراری شیوه ی تولید برداری را تشخیص داد. دوران بردهداری قدیمی که اولین بار با دولت بردهدار در اولین حاکمیت دولت بردهدار در شهر سومر در پزومتامین و در پایان دوران مادرشاهی و گذار جامعه ی بشری به دوران پدرشاهی در ده هزار تا هشت هزار سال پیش پدیدار شد. شیوه ی تولید بردهداری در این دوران، پدیده ای تاریخی بود که ناشی است از سطح نازل رشد نیروهای مولده در این دوران.
شیوه ی تولید بردهداری قدیم در مزوپوتامین، مصر و یونان و رم و ..، پدیده ی دردناک و خونینی را در تاریخ رشد جامعه ی بشریت تشکیل میدهد که مارکس را بر آن داشت بگوید که «رشد و ترقی اجتماعی با خونی تغذیه شد که در کاسه سر قربانیان آن نوشیده شد».
اشاره شد که گذار جامعه ی کمونیستی اولیه به جامعه برده داری که ناشی از نازل بودن بازتولید کار اجتماعی است، ضرورتی تاریخی را تشکیل می دهد. در برخورد خانوادهها و قبیله ها بر سر سرزمین و منابع آن، پیروزی یک خانواده بر دیگری آن هنگام نقش مثبت برای پیروزمند ایفا مینمود که عناصر رقابت در سرزمین تصاحب شده با قتل عام شکست خوردگان همراه ی می شد. آن هنگام که با رشد نیروهای مولده امکان به کارگیری نیروی شکستخورده به مثابه برده ایجاد شد، شرایط نوینی برقرار گشت در رابطه میان خانوادهها و قبیله ها. امری که از نظر تاریخی نسبت با قتل عام شکست خوردگان گامی ترقی خواهانه را تشکیل می داد.
دومین دوران بردهداری در تاریخ بشری با پیروزی لیبرالیسم بورژوایی در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی در پایان دوران روشنگری در اروپا پدیدار شد. در حالی که در کشورهای اروپایی نظام فئودالی روند فروپاشی خود را طی می نمود، استعمارگران پرتغالی و اسپانیایی در آمریکا به بهانه مسیحی سازی بومیان آمریکایی، شرایط بردهداری را دوباره برقرار نمودند. این شرایط امکان غارت ثروتهای خلق های بومی را برای آنها گشود. امری که به انباشت اولیه سرمایه داری در این کشور ها کمک بزرگی نمود.
این پدیده با نقض خشن هدفهای آزادی خواهانه ی بورژوازی انقلابی و تحریف و انحراف آن به سوی لیبرالیسم بورژوازیی عملی شد. لیبرالیسم بورژوایی که بر تقدس مالکیت فردی بر ابزار تولید اجتماعی قرار دارد و در دوران شکوفایی رنسانس بورژوایی به ویژه پس از شکست انقلاب بزرگ فرانسه پدیدار شد، شرایط تشدید استثمار نیروی کار انسان را در روند رشد مداوم نیروهای مولده به پیش راند. در شیوه ی تولید بورژوازی، استثمار نیرو کار بر پایه یک قرارداد میان ماللک ابزار تولید و کارگر دستمزد عملی می گردد.
آزادی ظاهری پذیرش قرارداد میان کار و سرمایه توسط نیروی کار، و آزادی مالک برای استفاده از نیروی کار طبق خواست خود، مضمون آزادی را در تعریف لیبرالیسم تشکیل می دهد. مضمونی که گویا برای هر دو طرف از تساوی حقوقیِ محتوایی برخودار است. این برداشت نادرست از تساوی حقوق در واقعیت تاریخی، ولی با خشونت به مورد اجرا گذاشته میشود که تز «بازار آزاد بی بند وبار» و نابودی قوانین دفاع از نیروی کار انسان و همچنین ممانعت از تشدید استثمار نیروی کار را برای نمونه در «قرارداد اجاره ی نیروی کار» توسط پیمانکاران به سخره می گیرد. نبرد زحمتکشان ایران برای پایان داده به پیمانکاری در ایران، از این رو دارای وزنی تاریخی نیز است، زیرا برای شناخت سطح رشد نیروی مولده در ایران پر اهمیت است. تضاد اصلی در جامعه به مثابه ی نشان مرحله رشد اقتصادی- اجتماعی در سرمایه داری به کمک شناخت و درک تضاد میان کار و سرمایه تعیین می شود.
بازگشت به شیوه ی تولید برده داری، آنطور که سه قرن در آمریکا شمالی تا جنوبی و منطقه های دیگر جهان توسط سرمایه داری و دولت های استعمارگر و امپریالیستی با خشونت به مرد اجرا گذاشته شد که آثار و بقایای آن را میتوان امروزه نیز نشان داد، ناشی از خواست ثروت اندوزی طبقات مالک در سرمایه داری است. انحراف خواست آزادی و برابری و مساوات دوران انقلابی رشد جامعه ی بشری در سرمایه داری را به ثبوت می رساند. آزادیهای بورژوایی را زنده یاد دومینکو لودورزو، مارکسیست ایتالیایی در اثر شایان توجه خود با عنوان لیبرالیسم یک امتیاز ویژه می شکافد و توضیح می دهد.
با این مقدمه میتوان به بحث اصلی درباره ی نقش خصوصی سازی بازگشت برای ایجاد شدن شکل جدید بردهداری در دوران بربریت سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی. نگارنده میخواهد این شکل را به کمک نکتههایی برشمرد و توضیح دهد که در جریان بستری شدن در بیمارستان دانشگاهی در آلمان در هفتههای اخیر توجه من را بخود جلب نمود. بیمارستانی که در کلیت آن به «مدل اقتصادی» سود و انباشت سرمایه برای سرمایه گذاران تبدیل شده است که باید هر ساله درسد بیش تری از سود را برای آنها حاصل نماید.
خصوصی سازی شکل بردهداری جدید
در مدت اقامت در بیمارستان دانشگاهی در ماه دسامبر امسال نگارنده علایم یک تغییر سیستم پزشکی آلمان را دریافتم.
به عنوان یک پزشک که در این کشور دوره ی تحصیل پزشکی را طی کرده و در بیمارستان ها مشغول به کار شده ام، با وضع جدیدی در تربیت کادر پزشکی روبرو شدم که ناشی است از خصوصی سازی بخش تأمین نیازهای اجتماعی که در گذشته به طور عمده بخشی عمومی- دولتی بوده است. تغییر سیستمی که که بر روی کارکرد بخش پرستاری و دیگر زمینهها نیز اثر منفی خود را نشان می دهد.
در آن سال ها، هر بخش در بیمارستان دارای پزشکی به نام پزشک بخش بود که در همان بخش اتاق کارش قرار داشت و اغلب با پزشک جوان و یا دانشجوی در حال تحصیل، وظیفه های پزشکی خود را انجام میداد. علایم بیماری را نزد بیمار در ملاقات روسای پزشک مطرح می ساخت و برای آنها دستورات درمانی دریافت می کرد.
یکی از وظیفه های روزانه پزشکان جدید در حال آموختن ازجمله آن بود که بیمار تازه وارد را «از سر تا پا» مورد معاینه قرار بدهند. صدای شش او را هنگام تنفس گوش بکنند، آزادی شش و راههای هوایی را از ظایعات با کوبیدن دو انگشت بر روی قفسه ی سینه مورد دقت قرار دهند. بدین ترتیب، پزشک جوانان با آموختن صدای تنفس و بازتاب آن در روند رشد و درمان بیماریهای شش، از یک سو نسبت به وضع شش بیمار شناخت می یافت. و از آن مهم تر، گوش پزشک جوانان نیز قادر می شد، تغییرات در شش را در خاطره ی شنوایی خود حفظ کند. پزشک جوانان هنر پزشکی را از طریق به کار گرفتن شیوههای معین می آموخت.
اکنون دیگر نه از پزشک بخش اثری وجود دارد و نه پزشک جوان و کارآموز در بخش حضور دارد. شش من که بعد از پایان عمل جراحی دچار التهاب شد، حتی یک بار هم توسط پزشکی معاینه نشد!
پزشک جوان تنها می آموزد که برای نمونه اتهاب در شش را از روی عکس ایکس- ری و یا به کمک زونوگرافی تشحیص دهد. او دیگر یک پزشک کامل نیست که بتواند مانند گذشته، حتی در شرایط کمبود وسیله به کار مؤثر بپردازد، زیرا آن را نمی آموزد.
در مقابل، پزشکی که با بیمار در ارتباط و تماس قرار می گیرد، باید همیشه از محلی دیگر برای خون گرفتن و کارهای مشابه بیاید. چنین فرد زحمتکشی در کادر پزشکی آنچنان زیر فشار کار قرار دارد که به سختی می تواند به وظیفه های خود بپردازد و یا با فشار کاری و روحی بسیار میتواند به وظیفه ی خود عمل کند. زمان و فضای رابطه ی میان بیمار و پزشگ آنچنان تنگ است، که احساس دویدن به بیمار و پزگ مستولی است، بیمار برای فراموش نکردن پرسش ها، و پزشگ برای پاسخ از لای دری که بسته می شود.
وضع نیروهای کمک پزشکی از پرستار و دیگران از این هم اسف بار تر است. در شرایط کنونی در بیمارستان های آلمان چندین ده هزار پرستار و کمک پزشک کم هست. وضع فشار کار و روحی به پرستاران به طور وحشت ناکی افزوده شده است. بدیهی است که تأثیر منفی پدیدههای جدید ناشی از تغییر سیستم سرپرستی پزشکی و درمانی نزد پزشک معالج و نیروهای کمکی آن به طور مستقیم بر روی سلامت بیمار تأثیر دارد. نهایتاً پیامد های تغییر سیستم را بیمار باید تحمل کند.
میتوان نمونههای مشخص بسیاری را در این زمینه از بخش پرستاری و دیگر خدمات بیمارستانی برشمرد که سخن را به درازا می کشاند. برخلاف گذشته که بیمارستان وظیفه داشت، بیمارهایی را که علل بیماری آن ها روشن نیست، بپذیرد و علل علایم بیماری یا بیماریها را بیابد، اکنون پذیرش بیمار تنها برای انجام اقدام های مشخص ممکن است که برای هر کدام قیمتی تعیین شده است.
بدین ترتیب میتوان به راحتی دریافت که حتی بیمارستان های دانشگاهی که مرکز پژوهش و تحقیقات پیشرفته هستند، سرشت انسان دوستانه و در خدمت ترقی اجتماعی و مدنیت جامعه ی انسانی را از دست داده اند. رشد شکوهمند نیروهای مولده و تبدیل شدن علم به نیروهای بی واسطه ی تواید مواهب و دستاوردها که برای نمونه تعویض دریچه قلب را بدون گشودن قفسه سینه بیمار و یا قلب ممکن ساخته است، به طور مستقیم به ابزار سودورزی سرمایه گذارانی تبدیل شده است که بیمارستان دانشگاهی را به «مدل اقتصادی» ارتقای سود سرمایه خود بدل ساختهاند.
آن ها برای صرفه جویی در مخارج جراحی پر درآمد، از نظر زمانبندی آنچنان برنامهریزی میکنند که بتوانند بیمار را برای آخر هفته مرخص میکنند و بخش را تعطیل میسازند تا زمان کار پرستاران را تقلیل دهند و نیاز به استخدام پرستار کافی نداشته باشند. مرا که به علت از کار افتادن کلیه ها و ایجاد التهاب در شش نتوانستند از بیمارستان مرخص کنند، به یوسیتو فرستادند و بخش را در آخر هفته تعطیل نمودند. پس از بازگشت از یوسیتو در بخشی دیگر نگه داشتند.
جامعه ی پیشرفته سرمایه داری در آلمان امپریالیستی سیر قهقرایی طی می کند. تغییرات سالهای اخیر که با عنوان اصلاحات در چارچوب خصوصی سازی هستی اجتماعی عملی شده است، جامعه را به سوی شرایط دوران فئودالیسم سوق داده است که در بخش پزشگی آن تنها گوشهای از فاجعه در سطور پیش بازگو شد.
«مشیت الهی» به حکم «سود سرمایه گذاران» تبدیل شده است. سرشت بربرمنشانه سرمایه داری دوران افول را زیر سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی تشکیل می دهد.
حقوق بشر در خدمت سود سرمایه قرار دارد. شدت استثمار انسان زحمتکش و بازپس گرفتن دستاوردهای مدنتیتی و انسان دوستانه ی جامعه ی بشری «خونی است که در کاسه سر قربانیان آن» سرشت بربریت سرمایه داری حاکم را به نمایش می گذارد. به بربریت پایان دهیم. سوسیالیسم را بر پا داریم!
تغییر سیستم پزشکی و بهداشتی در چارچوب خصوصی سازی هستی اجتماعی از وظیفهای اجتماعی- انسان دوستانه، ابزاری برای سودورزی سرمایه و سرمایه گذاران ایجاد کرده است. دستاوردها در علم پزشگی که نشان ترقی اجتماعی است و تبلور رشد نیروهای مولده، اکنون در خدمت «مدل اقتصادی» برای سودورزی و ارتقای سطح درآمد سرمایه گذاران در بخش خدمات اجتماعی، مانند پزشکی، آموزش، سرپناه و … تبدیل شده است.
رشد نیروهای مولده و مهارت انسان متخصص که برای نمونه تعویض دریچه قلب را بدون باز کردن قفسه ی سینه ممکن ساخته است و علم را بیواسطه به نیروی بازتولید نیازهای انسان بدل ساخته است، در شرایط کنونی در نظام خصوصی سازی شده ی بیمارستان های حتی دانشگاهی در آلمان، به ابزار تشدید استثمار نیرو کار و توان خلاق انسان بدل شده است. انسان دستاوردهای تمدنی و علمی را برای سودورزی سرمایه از دست می دهد. جامعه سیر قهقرایی به سوی دوران فئودالیسم طی می کند.
اگر در اشکال گذشته ی برده داری، برده برای زنده ماندن چارهای نداشت خود و نیروی کارش را به صاحب کار ببخشد و یا آن را با روزمزدی بفروشد، اکنون باید برده با هشیاری و به منظور حفظ محل کار خود، داوطلبانه تحمل شدت کار و استثمار را بپذیرد، اگر نمیخواهد جای او را برده ی بیکار دیگری بگیرد. رقابت، به رقابتی میان هر برده با دیگری بر سر بود و نبود تبدیل شده است. بردهداری جدید در دوران سلطه ی بربرمنشانه سرمایه مالی در سرمایه داری به کیفیتی دست یافته است که باید آن را عین بربریت نامید.
از این روست که نبرد زحمتکشان ایران برای پایان دادن بهخصوصی سازی اجتماعی و پیمانکاری در ایران، نشان رشد نیروهای مولده در کشور ماست که در نبرد میان کار و سرمایه در جریان است. هفت تپه به درستی به پایتخت اعتصاب جهان بدل شده است! تدارک گذار از سرمایه داری، تنها با توسعه ی تجهیز و سازماندهی طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان یدی و فکری در ایران عملی خواهد شد.
باید به بربریت ناشی از حاکمیت سرمایه مالی بر جامعه ی بشری پایان داد. بربریت حاکم شده، روندی ضد تمدنی و ضد روشنگری است با سرشتی عمیقاً ضد انسانی. ما با بازگشت تمدن به سوی دوران فئودالی روبرو هستیم که در آن «مشیت الهی» با «مدل اقتصادی» خصوصی سازی برای دست یابی به سود سرمایه برای سرمایه گذار جایگزین شده است!