نگاه به شرق دیکتاتورها و وظیفه کمونیست ها!

image_pdfimage_print

مقاله ۱/۱۴۰۰
۶ فروردین ۱۴۰۰، ۲۶ مارس ۲۰۲۱

پیشگفتار

دورانی که شاهان و رییس جمهورهای کشورهای “جهان سوم” سرمایه داری، همچون شاه و سادات دست نشانده امپریالیسم و گوش به فرمان آن ها بوده اند به سر آمده است. در آن زمان ها، کارمندان امپریالیسم در هر سفارتی در انجام کارهای روزانه درون کشور، تا گزینش نمایندگان مجلس و وزیرها به شاه دستور می دادند که شاه هم چون با نیروی آن ها به پادشاهی رسیده بود، چاره ای فرای سربگوش بودن و پیاده کردن این فرمان ها نداشت. در آن سال ها، اگر دیکتاتوری هم گاهی هوای سرپیچی در سر داشت، ترس از کمونیسم او را تا دندان به امپریالیسم وابسته می کرد.  

ما امروز در جهان دیگری زندگی می کنیم که یک تبار نوینی از دیکتاتورها در کشورهای سرمایه داری پیشرفت نیافته پدید آمده است که گوش به فرمان امپریالیسم نیست. این دسته برای خود آرزوهای بلندپروازانه دیگری دارد و نه تنها وظیفه بندگی برده مانند را نمی پذیرد بلکه خود را برابر با سالار گذشته خود می بیند. استقلال نسبی سیاسی دیکتاتورها را در جهان امروز دیگر نمی توان زیر پرسش برد، اگر چه که این استقلال به معنای استقلال از وابستگی به خواست های شرکت های فراملی بزرگ و بنیادها و نهادهای مالی امپریالیستی نیز نیست.

امپریالیسم هنوز این حقیقت آشکار که ریشه در روانشناختی دیکتاتورهای نوین دارد را نپذیرفته است. برای همین ترامپ بارها این دیکتاتورها را مانند سگی بر سر جای خود نشاند و آن ها را در برابر نه تنها مردم بلکه در برابر خود بزرگ بینی خود پست و خوار کرد، ولی آن ها دوباره آغاز به گازگرفتن کردند. امپریالیسم هنوز درنیافته است، یا این که پذیرش آن برایش دشوار است که به دیکتاتورهای امروز دیگر نمی توان مانند دیکتاتورهایی همچون شاه، مارکوس، سادات، دستور و فرمان داد. دنیای امروز شرایطی آفریده است که نیروی ترفند، شگرد و رزمایش این دیکتاتورها را در برابر امپریالیست ها افزایش داده است. هم اکنون، جمهوری خلق چین و روسیه در برابر سیاست یک قطبی آمریکا یک جبهه ای گشودند که به دیکتاتورها توانایی دوری از امپریالیسم را می دهد، بی آن که آن ها نگران افتادن به دام کمونیسم باشند.       

رئیس جمهور فیلیپین، رودریگو دوترته در گفتگو با تلویزیون RT روسی این استقلال سیاسی را به روشنی به زبان می آورد. او می گوید که ایالات متحده با ما همچون “یک کشور دست نشانده” رفتار می کند، و در دنباله سخنان خود می گوید که “ایالات متحده از چربی سرزمین ما خود را فربه کرده است”. برای همین او امیدوار است که به جای آمریکا با مسکو و پکن دوستی ببندد. او آشکارا می گوید که “من می خواهم جبهه ی نوینی با روسیه و چین باز کنم”. (www.rt.com|24 Jan 2020)

جهان چند قطبی به رهبری جمهوری خلق چین و روسیه

امپریالیسم در گذشته توانست که دو تا از بزرگترین کشورهای جهان که پیاده کننده سوسیالیسم بودند را نه تنها از هم جدا بلکه با هم دشمن کند. به دین گونه، پر جمعییت ترین کشور جهان، جمهوری خلق چین خود را در برابر بزرگترین کشور جهان، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یافت. همان گونه که می دانیم، بهای این دشمنی برای جنبش کارگری و سوسیالیستی جهانی بسیار سنگین بوده است.      

پس از پیروزی ضدانقلاب در اتحاد جماهیر شوروی، امپریالیسم نه تنها توانست که از آسیب و گزند سوسیالیسم رهایی یابد بلکه توانست رییس جمهوری دست نشانده و گوش به فرمان نیز در روسیه سرمایه داری بگنجاند.

بورژوازی نوزاد روسیه پس از به هوش آمدن از خرمستی، از بهره و بخش خود در بهره کشی از مردم روسیه و چپاول سرمایه های ملی کشور ناخشنود بود و آغاز به سرپیچی کرد. این بورژوازی برای ایستادگی در برابر بیدادگرهای امپریالیسم دریافت که نیاز به گشودن جبهه نوینی دارد. این آغاز آهسته و با پروای نزدیکی روسیه به جمهوری خلق چین بود.   

در سال ۲۰۱۴ امریکا در دریای چین جنوبی آغاز به تنش آفرینی کرد و در همین سال هم امریکا با واژگون کردن رییس جمهور برگزیده اوکراین، یانوکوویچ نیروهای ناتو را بیش از پیش به مرزهای روسیه نزدیک کرد. این دو رویداد کشورهای چین و روسیه را ناخواسته به هم نزدیک تر کرد و به آهنگ پیوند دوستی آنها شتاب بخشید. پس از ۲۰۱۴ همکاری میان این دو کشور گسترده تر شد و هر دو کشور دریافتند که برای ایستادگی در برابر پرخاشگری های آمریکا و غرب به همکاری با هم نیاز دارند.

پیوند چینی و روسی امروز تا به آن اندازه نزدیک است که مسکو به پکن در ساخت یک سیستم هشدار موشکی کمک می کند و به تازگی پیمان گسترش همکاری های فضایی و ساختن یک پایگاه در ماه میان دو کشور بسته شد. این دو کشور در رزمایش های زمینی، هوایی و دریایی نیز به هم آهنگی نمایش توانایی جنگی خود می پردازند. افزون بر این، آزمایش های موشک بالستیکی یا پرتاب فضایی خود را تا 10 سال دیگر باید به آگاهی هم دیگر برسانند که این کار نشان از میزان همباوری (اعتماد) ژرف این دو کشور دارد. پیوند دوستانه این دو کشور علیه یک کشور سوم نیست بلکه بر پایه فلسفه برد-برد استوار است که می تواند از دید تئوریک همکاری با امریکا را نیز دربر بگیرد، به شرط آن كه واشنگتن خواست سیاسی آنرا داشته باشد و آنرا در پیوند خود با دیگر کشورها نشان دهد.

پیوند دوستی میان بزرگترین و پرجمعیت ترین کشورهای جهان و سیاست ایستادگی آن ها در برابر تنش آفرینی امپریالیسم در جهان، نیروی چانه زنی دیگر کشورها در برخورد با غرب را افزایش داده است.

نگاه به شرق دیکتاتورها

بگذارید برای پیچیده نشدن نکته هایی که می خواهیم برجسته کنیم، به رفتار دو دیکتاتور در دو تا از ددمنشانه ترین کشورهای سرمایه داری نگاهی داشته باشیم. دوترته، رئیس جمهور فیلیپین، روان سرکشی و سرپیچی دیکتاتورها را به خوبی و روشنی نشان می دهد و اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، پیچیدگی و هزینه رفتار ژئوپلیتیکی خود را به خوبی به نمایش می گذارد.

فیلیپین

دوترته در گفتگو با RT (www.rt.com|24 Jan 2020) می گوید: “آمریكا فیلیپین نیست و فیلیپین نیز آمریكا نیست. دیگر چنین نیست و من از همراهی با سیاست خارجی آمریكا خودداری می كنم.”

دوترته در گفتگوی دیگری (www.rt.com|9 Jul 2019) می گوید، كه اگر واشنگتن می خواهد فیلیپین با چین بجنگد، ارتش آمریكا باید بیاید و اولین گلوله را شلیک كند، او ایالات متحده را متهم كرد كه از متحدان خود همچون “طعمه” برای جنگ با چین سود می جوید. “همیشه آمریكا ما را زیر فشار می گذارد و ما را طعمه می کند. مگر فیلیپینی ها کرم خاکی هستند؟”

دوترته در هنگام گشایش یک کارخانه فرآوری برنج در آلانگالانگ گفت، که ناوگان هفتم نیروی دریایی ایالات متحده در ژاپن است، اگر آمریکا به راستی جنگ می خواهد پس ناوگان خود را بیاورد و به چین اعلان جنگ دهد.   

وی در دنباله گفتگو با RT می گوید که واشنگتن فیلیپین را تنها با دادن 20 میلیون دلار در پایان سده نوزدهم از اسپانیا خریده است، برای همین نگرش آنها با ما همچنان مانند گذشته است. آمریكا “به ما به همچون یك كشور بنده نگاه می كند، زیرا ما 50 سال زیر فرمانروایی آمریكایی ها بودیم.”

مانیل که از رفتار آمریکا ناامید شده است، روسیه و چین را دوستان نوین خود می داند، چرا که آنها “به حاکمیت فیلیپین احترام می گذارند”.

دوترته در جای دیگری از این گفتگو می گوید که زمان دگرگون شده است “اگر من نمی توانم آن چه را که می خواهم از آمریکایی ها بگیرم، می توانم از روس ها و دولت چین بگیرم.”

فیلیپین که برای دهه ها به جنگ افزار و فناوری آمریکایی وابسته بود، همچنین با روسیه در زمینه تهیه بالگردهای پیشرفته، زیردریایی های دیزلی-برقی و سلاح گرم در گفتگو است. ارتش این کشور می خواهد انبار جنگ افزاری خود را گسترش دهد، ولی نیاز به پول دارد. برای همین خریدن جنگ افزارهای روسی و چینی برایشان ارزان تر است. دوترته توضیح داد: “برای خرید ما به پول نیاز داریم که ما از آن کم داریم.”

اکتبر گذشته، دوترته به امید نیرومند کردن دوستی کشورش با روسیه از مسکو دیدار کرد. دادوستد در دستور کار گفتگو بود، دست اندرکاران روسیه گفتند که مسکو می خواهد سرمایه گذاری بسیاری در بخش انرژی فیلیپین، حمل و نقل و کشاورزی انجام دهد. دوترته در این گفتگو دوباره گفت که روسیه می تواند به فیلیپین بیاید و به دنبال تجارت ارزشمندی برود.

این گونه سخن ها آهنگ خوش نوایی در گوش هر ضدامپریالست می نوازد، ولی این همه ی حقیقت نیست و به گفته هگل، حقیقت کلیت است. بگذارید به بخش دیگر رفتار این دیکتاتور بپردازیم.

همین رئیس جمهور راست گرای افراطی فیلیپین، رودریگو دوترته، در سخنرانی 5 مارس برای گروه ویژه ملی به آنها گفت که کمونیست ها را بکشید. تنها دو روز پس از آن سخنرانی، 9 کنشگر از سوی نیروهای دولتی کشته شدند. به گزارش جبهه ملی دموکراتیک فیلیپین، هیچ یک از این کنشگران غیر مسلح، کمونیست نبودند.

آستریو پالیما یکی از سخنگویان حزب کمونیست فیلیپین می گوید که کشتار چند روز گذشته 9 کنشگر اجتماعی، تنها نمونه ی کوچکی از لیست دراز کشتارهای همانندی است که از سوی پلیس، ارتش و “جوخه های مرگ” انجام شده است. جوخه های مرگ دربرگیرنده غیرنظامیانی است که از سوی نیروهای دولتی آموزش داده و مسلح می شوند تا مخالفان سیاسی دولت و گروه های آسیب پذیر مانند معتادان به مواد مخدر را بکشند. او می افزاید که هدف رژیم دوترته پدید آوردن  ترس در مردم است، که این همان کاری است که یک دیکتاتوری فاشیست انجام می دهد. هر کس که از سیاست دولت دوترته در برخورد با بیماری همه گیر کورونا انتقاد کند، به همراهی به کمونیست متهم و زندانی خواهد شد.

سخنگوی حزب کمونیست از سه خواست کمونیست ها برای دگرگونی ریشه ای جامعه سخن می گوید. خواست نخست در باره ی رهایی از چنگال ایالات متحده و دیگر بازیگران خارجی در کشور است. دومین خواست در باره ی صنعتی سازی ملی است که می تواند وابستگی کشور را به واردات کالا از خارج کاهش دهد. دوترته از بردگی سخن می گوید، ولی به گفته ی سخنگوی حزب کمونیست، فیلیپین در میان کشورهایی است که بیشترین واردات را از ایالات متحده دارد و بیش از 600 شرکت آمریکایی در این کشور کنش اقتصادی می کنند و فیلیپین پس از کشورهای عضو ناتو بزرگترین متحد آمریکا در جهان است. سومین خواست کمونیست ها در باره ی دادن زمین به دهقانان تنگ دست است که هم اکنون کشاورزان فیلیپینی برای داشتن زمین باید زمین را از زمینداران اجاره کنند. امروز زمین های کشاورزی در دست زمین داران بزرگ است که بخشی از دستگاه فرمانروایی دولت هستند. دستگاه دولتی در دست بزرگ زمینداران، بورژوازی بوروکراتیک و فرماندهان نیروهای پلیس و ارتش است.  

همان گونه که می بینیم ما با یک رژیم فاشیستی و سرمایه داری بی لگام با بازمانده های فئودالی روبرو هستیم که گفتار و رفتاری شورشی در برابر یکه تازی امپریالیسم در برخورد با کشور خود نیز دارد. 

ترکیه

در زیر به بررسی چرایی نزدیکی اردوغان به روسیه و دوری او از سیاست های امپریالیسم می پردازیم.

بلومبرگ آرزوهای بلندپروازانه بورژوازی ترکیه را به درستی این گونه به زبان می آورد. ” اردوغان از غرب سرپیچی می کند تا ترکیه را به عنوان یک قدرت منطقه ای دگرگون کند.”( www.bloomberg.com|17 jul 2020)  

بگذارید که بخش کوچکی از این بلندپروازی را که جای پای بسیار بزرگ و ژرفی را در همسنگی نیروها در منطقه گذاشته است با هم بشکافیم.

زمانی غرب درخواست خرید پهپاد ترکیه را نپذیرفت و هزاران شرط که بوی سرسپردگی می داد برای آن گذاشت. اردوغان با بهره برداری از دنیای نوین و با سازماندهی نیروهای درون کشوری در زمانی کوتاه، ترکیه را به یکی از برترین کاربران و تولید کنندگان پهپادها جنگی دگرگون کرده است. فروش پهپادهای جنگی ترکیه سالانه افزایش می یابد و هم سنگی نیروهای نظامی در قفقاز، خاورمیانه و شمال آفریقا را برهم زده است، و با بخش پهپادسازی جمهوری خلق چین رقابت سختی می کند. ترکیه در میان شش کشور جهان است که می تواند پهپادهای خود را تولید کند. زمان پرواز جنگی پهپادهای ترکیه از 300000 ساعت پرواز هم فراتر رفته است. کارشناسان می گویند که این پهپادها نشان داده اند که می توانند تانک های دشمن را نابود کنند و این به ترکیه برای گسترش حوزه های نفوذ خود نیروی تازه ای داده است.

ترکیه دیگر از تحریم ها هم نمی ترسد و آن چه را که نمی تواند از ایالات متحده تهیه کند یا خود تولید می کند و یا از جای دیگری فراهم می کند. تحریم ترکیه از سوی ایالات متحده به دلیل خرید یک سیستم دفاع موشکی S-400 روسی، تلاش های رهبر ترکیه برای بازسازی پیوند با واشنگتن را پیچیده تر کرده است. كرملین بر این باور است كه تركیه همچنان خار در چشم عضوهای دیگر ناتو خواهد ماند و به این ناسازگاری ها دامن می زند. (www.theprint.in|12 Dec 2020)

ترکیه تلاش کرده است که با بهره برداری از فناوری پهپاد، کم توانایی نیروهای هوایی خود را جبران کند. این دگرگونی استراتژیک، ترکیه را توانا کرده است تا منافع کشورهای بزرگ نظامی را به چالش بکشاند. از آذربایجان، سوریه تا لیبی، تلاش اردوغان برای بازسازی نفوذ ترکیه همچون یک نیروی بزرگ منطقه ای، روسیه را به ناگزیر به پس نشینی از بلندپروازی های خود کرده است. ترکیه بازدارنده تلاش دولت سوریه برای بازپس گیری سنگرهای شورشیان ادلب است. روسیه که روزهای نخست امسال نیروهای خود را برای پیشگامی در یورش به این شهر فرستاده بود، این برنامه را به دلیل مخالفت ترکیه پیاده نکرد. در لیبی نفت خیز، یک متحد روسی، خلیفه هفتر، رئیس نظامی مستقر در شرق، در برابر دولت که از پشتیبانی ترکیه برخوردار است، نیرویی شکست خورده است. ترکیه همچنین یک خریدار بزرگ انرژی برای روسیه است، اما حتا در اینجا نیز کار دشوار ساز شده است. ترکیه در سال های گذشته با دادوستد با آذربایجان، خرید گاز از روسیه را کاهش داده است.

 با همه ی این ها، روسیه برای رویارویی با امریکا و ناتو به ترکیه همچون یک هم پیمان ناپایدار نیاز فراوان دارد.

آندری کورتونوف، رئیس شورای امور بین الملل روسیه، می گوید:”هم اکنون روابط بسیار پرتنش است، رقابت و حتی عنصر تقابل وجود دارد.” با این همه “هنوز هم همکاری با ترکیه از نظر استراتژیک آنقدر مهم است که روسیه آماده است چشم خود را روی این مسئله ببندد.” (www.institutmontaigne.org|2 Nov 2020)

آندره باکلانوف، دیپلمات پیشین روسی که سفیر در عربستان سعودی بوده است می گوید:”ما از برخی جهات متحد هستیم اما از برخی دیگر منافع ما سراسر مخالف هم هستند.” “ما باید یاد بگیریم که با این وضعیت زندگی کنیم.” (www.worldoil.com|12 Dec 2020)

رهبر روسیه از جهانی چندقطبی پشتیبانی می کند که در آن نیروهای منطقه ای رهبری واشنگتن را به چالش می کشند. برای همین، پوتین اردوغان را به خاطر استقلال در انجام خرید انرژی و موشک با روسیه می ستاید. پوتین در ماه اکتبر گفت:”کار با چنین شریکی فقط خوب نیست، بلکه قابل اعتماد است.” وی در مورد اختلافات بین آنها گفت، روسیه باید “صبور باشد” و “به دنبال سازش” باشد. “برای روسیه، اردوغان یک شریک آسان نیست، یک بازیگر آسان نیست که با او کنار بیاییم.” (www.theprint.in|12 Dec 2020)

اردوغان با همه ی ناسازگاری ها و درگیری هایی که با روسیه در جنگ سوریه داشته و دارد، پوتین را “دوست و یک شریک استراتژیک” خوانده است. رئیس جمهور ترکیه پس از نماز جمعه در استانبول به خبرنگاران گفت، “سخن آقای بایدن در باره ی پوتین [آدمکش خواندن] شایسته یک رئیس مناسب نیست”، او همچنین پاسخ “هوشمندانه” پوتین به بایدن را ستود(www.aljazeera.com|19 Mar 2021).

روشن است که گسترش خواهی بورژوازی ترکیه در خاورمیانه و در جمهوری های جنوبی اتحاد شوروی پیشین، به سود رنجبران، تهی دستان، بیکاران و بدبختان نیست. روشن است که سرکشی و سرپیچی اردوغان از پیاده کردن دستورهای امپریالیسم برای پشتیبانی از منافع کارگران و دهقانان کشور خود نیست. با این همه، این نافرمانی ها با شکاف انداختن در گردان امپریالیسم، جبهه جهانی ضدامپریالیستی را نیرومند می کند.   

در دنباله نوشته خود بگذارید نگاهی به ساختار یکی از دو کشوری که رهبری چندقطبی سازی جهان را هم اکنون در دست دارد بپردازیم. آیا ایستادگی روسیه در برابر زورگویی آشکار امپریالیسم امریکا، نشانی از پایه گزاری راه رشد غیرسرمایه داری و پشتیبانی از منافع کارگران و رنجبران دارد.   

چه طبقه هایی در روسیه فرمانروایی می کند؟

آن چه که در زیر می خوانید، واکاوی بزرگترین حزب کمونیست دنیای سرمایه داری از شرایط کشور خود است (http://cprf.ru| party program).

حزب کمونیست روسیه می نویسد که سرمایه داری بهره کشی انسان از انسان را دوباره در کشور زنده کرد و شکاف ژرفی را در جامعه پدید آورد. در یک قطب طبقه “صاحبان استراتژیک” هستند که هسته آنها در آغاز از دلالان بانکی و صادرکنندگان مواد اولیه تشکیل شده بود. این گروه هم اکنون پیوند اقتصادی نزدیک با غرب دارد و نقش کمپرادور را بازی می کند. سرمایه ملی با این که برای پیشرفت اقتصاد درون کشور تلاش می کند، ولی ویژگی های طبقاتی خود را از دست نداده است. شمار میلیونرها و میلیاردرهای دلاری در این کشور هر روز افزایش می یابد.    

حزب کمونیست همچنین می نویسد که تضاد آشتی ناپذیر میان نیروی کار برده شده و سرمایه به روسیه برگشته است. ماشین دولتی دربست در دست بورژوازی و نخبگان آن که از سوی الیگارشی ها نمایندگی می شوند، است. حتا هنجارهای دموکراسی بورژوازی نیز بر باد رفته است. انتخابات برای ارگان های دولتی همچون یک نمایش کمدی است. زیوگانف رهبر حزب در یک گفتگویی گفت: “نسخه نوین قانون اساسی، تنها دیکتاتوری ریاست جمهوری و فرمانروایی الیگارشی را نیرومند می کند که کشور را به دشامد (فاجعه) می کشاند.” زیوگانف می افزاید: پهنه فرمانروایی پوتین بیشتر از تزار، فرعون و دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی با هم است. (www.memri.org Russia|Jun 26 2020)

پس آن چه که باید گفت این است که روسیه یک کشور سرمایه داری است  که تضاد اصلی در آن تضاد میان کار و سرمایه است. دستگاه دولتی و فرمانروایی در دست بورژوازی مالی و بورژوازی کمپرادور صادرکنندگان مواد اولیه و الیگارشی است. بورژوازی ملی در تلاش پیشرفت کشور هست، ولی همراه با دیگر لایه های بورژوازی همچنان بهره کش و زراندوز است. در برابر این گروه کوچک پر پول و پر زور، ما توده های میلیونی درمانده را داریم.  

حزب کمونیست می نویسد که در قطب دیگر ما توده بزرگ تنگ دست را داریم که برخی از آنها حقوق بگیر هستند، ولی همیشه بیکاری آنها را تهدید می کند و زیر احساس ناامنی له شده اند. شکاف میان دارایان و نداران روزانه گسترش می یابد. بیشتر حقوق اجتماعی، اقتصادی و مدنی کارمندان و کارگران از میان برداشته شده است. درماندگی بیشتر مردم، جانبازان جنگ و بازنشستگان همچنان دنبال می شود. میلیون ها کودک ولگرد هستند که به آموزش گاه ها نمی روند. تضاد میان منطقه های گوناگون، و میان شهر و حومه افزایش می یابد. روس ها امروز بزرگترین ملت چند پاره شده روی زمین هستند. نسل کشی آشکار یک ملت بزرگ هم اکنون پیاده می شود. جمعیت روسیه هر روز کاهش می یابد. فرهنگ و زبان تاریخی کم توان شده است. چاره یابی برای چالش های روسیه و چالش های ساخت سوسیالیسم از بن با هم یک سان است.

برنامه روز حزب برای دگرگونی در جامعه چیست؟   

حزب می خواهد که با بهره گیری از هر روش روا، برای برکناری بورژوازی مافیا-کمپرادور از فرمانروایی تلاش کند و به پایه گزاری حکومت توده های کار و نیروهای میهن پرست مردمی بپردازد؛ حزب می خواهد که بازگرداندن پول های دولت از بانک های برون مرزی از آنها برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بهره برداری کند. حزب می خواهد که یک دادگستری به درستی مستقل پایه گزاری کند.

حزب می گوید که همه این هدف ها، تنها با جنگیدن پیوسته با نیروی سرمایه تبهکار- کمپرادور بدست خواهد آمد و از همه رنجبران می خواهد که به صف آفرینندگان و سازندگان آینده خود بپیوندند.   

نیروهای بالنده جامعه کدامند و با چه نیروهایی می توان برای سرنگونی بورژوازی تبهکار-کمپرادور متحد شد؟

حزب در این باره امیدی به همکاری با پوتین و دوستانش ندارد. زیوگانوف رهبر حزب می گوید که این بسیار خوب می بود اگر او [ولادیمیر پوتین] از تجربیات بزرگ خود به سود شهروندان و نه الیگارشی ها بهره جویی می کرد . اما او از شر این گروه رهایی نیافت، و این بزرگترین بدبختی او و همه ی کشور است.  (www.memri.org Russia|Jun 26 2020)

 حزب راه دیگری می جوید.  

حزب کمونیست می نویسد که با ژرف شدن بحران سیستمی، خشم و کینه مردم نسبت به رژیم رو به افزایش است. سرشکستگی تهی دستان و ستم دیدگان، با ناراحتی میهن پرستان از دیدن خواری کشورشان با هم آمیخته شده است. این زمینه را برای گسترش یک جنبش ملی – میهنی برای استقلال کشور فراهم می کند. در شرایط امروز حزب بر این باور است که وظیفه آن متحد کردن جنبشهای آزادیبخش طبقه اجتماعی و ملی در یک جبهه مردمی یگانه، در دادن احساس هدف به آن است. حزب برای یکپارچگی و استقلال سرزمین مادری، برای بازآفرینی اتحاد برادرانه مردم شوروی، رفاه و امنیت، سلامت اخلاقی و جسمی شهروندان خود می جنگد. هم گامان حزب کمونیست، حزب ها و انجمن های غیردولتی چپ، سوسیالیست ها و جنبش میهنی ترقی خواه هستند. آنها دربرگیرنده اتحادیه های کارگری، کارگران، دهقانان، زنان، پیشکسوتان، جوانان، انسان های مذهبی، آموزشی، خلاق، هوادارمحیط زیست، ضد جهانی سازی و دیگر سازمان های غیردولتی هستند.

حزب بر این باور است که نجات سرزمین مادری، تنها با آفرینش دوباره سیستم شوروی و گام گذاشتن در راه سوسیالیسم شدنی است.

حزب می گوید که ملی شدن اقتصاد یک پایه ی استوار برای دگرگونی ها فراهم خواهد کرد. پایان دادن به غارت تولیدکنندگان از سوی سرمایه های بزرگ، دیوان سالاران و گروه های مافیایی هدف است. شیوه های مدیریت سوسیالیستی که بیشترین کارایی را در فراهم کردن بهبودی زندگی مردم دارند، نقش بنیانی را در اقتصاد بازی خواهند کرد، ولی  مدل های اقتصادی گوناگون همچنان نگه داشته خواهد شد. مالکیت همگانی بر ابزار تولید نقش برتر را در جامعه خواهد داشت. با افزایش و گسترش اجتماعی شدن کار و تولید، نقش بنیانی آن در اقتصاد اندک اندک افزایش خواهد یافت.

ما می دانیم که ایستادگی روسیه در برابر زروگویی های امپریالیسم، جبهه جهانی ضدامپریالیستی را نیرومند می کند و پایه های جهان چندقطبی را می چیند. ولی همان گونه که دیدیم، سیاست های برون مرزی روسیه، نه به سود زبان و فرهنگ کشور روسیه و نه به سود مردمان رنجبر این کشور بوده است. بنابراین، حزب کمونیست ویژگی برون مرزی رژیم پوتین را آن چنان برجسته نمی کند که نبرد طبقاتی و برکناری طبقه های انگلی فراموش شود. حزب وظیفه خود را همچنان واژگونی اولیگارش ها و برپایی سوسیالیسم به سود رنجبران می داند. حزب کمونیست هدف خود را حل تضاد آشتی ناپذیر میان کار و سرمایه به سود رنجبران می داند که تنها با برکناری بورژوازی کمپرادور و الیگارشی و دیکتاتوری پوتین و پایه گزاری سوسیالیسم شدنی است. حزب کمونیست می خواهد پوتین دیکتاتوری را سرنگون کند که نقش برجسته ای در چندقطبی سازی جهان داشته و دارد.

نقش روسیه و جمهوری خلق چین در چندقطبی سازی جهان؟

اگرچه روسیه یک کشور سرمایه داری است، اما به دلیل استقلال در سیاست های برون مرزی خود خشم و دشمنی ایالات متحده را برانگیخته است. ایالات متحده با اقتصادی کم جان و شکست در برخورد با بیماری همه گیر کورونا، با ناخشنودی مردم خود روبرو است و هم اکنون بسیار نیاز به دشمن سازی در برون از مرزها دارد، تا اندیشه مردم را از دشواری های درون مرزی به دور کند.

چین و روسیه نشان داده اند که خواهان جهانی بی تنش هستند و نشان داده اند به آن چه که می گویند باور دارند و همان گونه رفتار می کنند. روسیه و چین احساس می کنند که باید به تلاش های امپریالیسم برای سرسپردگی آنها پاسخ دهند. خوشبختانه، ایستادگی آنها گاهی بخت پیروزی در گام گزاری برخی از کشورها را در راه رشد غیرسرمایه داری بیشتر و پاسداری از حق حاکمیت ملی خود را برای دیگر مردم و کشورها فراهم می کند.  

وانگ یی، مشاور امور خارجه چین و وزیر امور خارجه چین روز دوشنبه با سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در جنوب چین دیدار و گفتگو کرد. زمان این دیدار همچنین پیشامدی و ناگهانی نیست. این دیدار پس از “آدم کش” خواندن پوتین از سوی بایدن در یک گفتگوی تلویزیونی انجام می شود.

هر دو کشور در باره همکاری استراتژیک بین المللی و منطقه ای با هم هم رای هستند. هر دو کشور در باره چگونگی پیوند خود با ایالات متحده به هم دیگر آگاهی (اطلاع) دادند. هر دو کشور گفتند که جامعه جهانی بر این باور است كه ایالات متحده باید در باره ی زیان هایی كه به صلح و توسعه جهانی وارد کرده است بیندیشد، از خودکامگی دست بردارد، در کارهای درونی کشورها دست‌اندازی نکند. هر دو کشور بر این باورند که همه کشورها باید هدف ها و اصل های منشور سازمان ملل متحد را ارج بگذارند، چند سویه (قطب) گرایی راستین را دنبال کنند، برای دموکراتیک سازی پیوندهای بین المللی تلاش کنند، همزیستی مسالمت آمیز و کشورهایی را با سیستم های اجتماعی گوناگون بپذیرند.

در باره ی چالش هسته ای ایران، دو کشور بر این باور هستند كه ایالات متحده باید هر چه زودتر و بدون قید و شرط به پیمان نامه هسته ای با ایران برگردد و تحریم های یک سویه خود را علیه ایران پس بگیرد. همزمان، آنها از ایران خواستند که به پیاده کردن این پیمان نامه بپردازد و همچنان برای جلوگیری از گسترش سلاح های هسته ای تلاش کند و به دنبال آن نرود.  

در باره افغانستان و میانمار، دو کشور با پشتیبانی از تلاشهای گوناگون بین المللی، امیدوارند كه همه گروه های درگیر با گفتگو در چارچوب قانون اساسی و قانونی برای بحران کنونی یک راه حل سیاسی پیدا کنند، تا از درگیری خونین دیگری جلوگیری کنند. دو کشور همچنین پیشنهاد کردند که یک بستر گفتگوی امنیتی منطقه ای، برای راه چاره یابی نگرانی های امنیتی کشورهای منطقه پایه گزاری شود.

همه ی نکته هایی که میان دو کشور به گفتگو گذاشته شده است به سود جنبش آزادی بخش خلق های جهان و جبهه جهانی ضدامپریالیستی است و نیروهای کمونیستی و پیشرو باید از این گام ها پشتیبانی کنند.  

پایان سخن

روسیه و جمهوری خلق چین دارای دو نظام اجتماعی بسیار گوناگون از هم هستند، ولی تاکنون توانستند که در چندقطبی سازی جهان با هم همگام باشند.

این تلاش بی تردید به سود خلق های جهان است. چندقطبی سازی جهان به سود دیکتاتورها نیز هست و آنها هم با بهره برداری از این شرایط خود را از بند زنجیر سالار خود آزاد می بینند، ولی این به معنای در پیش گیری راه رشد غیرسرمایه داری و پایه گزاری مردم سالاری در درون کشور نیست و این فرمانروایان از برای جایگاه طبقاتی خود هر آنی می توانند با امپریالیسم به سازش بپردازند.  

چین و روسیه در باز کردن جبهه نوین در برابر پرخاشگری و چپاول گری امپریالیسم به متحدان نیاز دارند و برای یافتن این متحدان آن ها نگاهی به آن چه که درون کشورها می گذرد نمی کنند. هر کشوری بر پایه برنامه های ژئوپلیتیک خود به بررسی بسیج نهادهای ایدیولوژیک، فرهنگی، سیاسی و نظامی برای بهینه سازی نیروهای خود برای پیشبرد منافع خود بر پایه شرایط جغرافیایی خود می پردازد. از دیدگاه مارکسیستی، منافع ملی هر کشور، همانا منافع طبقه های فرمانروای آن کشور است.    

چه بسا کشورهای گوناگون برای پیروزی در هدف های ژئوپلیتیک خود با کشور دیگری در یک جستار همکاری و دوستی کنند و در جستار دیگری با همان کشور در رزم باشند. کشورها هنگام یافتن دوست ژئوپلیتیکی به بررسی این می پردازند که با چه کشوری، بر ضد چه کشوری، تا چه اندازه و تا چه زمان و در چه پهنه ها و زمینه ها، می توان پیمان دوستی بست. بخشی از ژئوپلیتیک کشورها، دارای سیاست های همیشگی و ایستا نیست بلکه به آن اندازه پویا است که با دگرگونی هم سنگی نیروها دگرگون می شود. در این روند، برخی از دوستی از میان می رود (عربستان و قطر)  و دوستی های نوینی (قطر و ایران) پایه گزاری خواهد شد؛ برخی از دشمنی ها به دوستی گذرا (ترکیه و روسیه) خواهد انجامید و برخی از دوستی ها به دشمنی (عربستان و ترکیه).   

حتا ژئوپلیتیک کشورهای سوسیالیستی نیز گاهی پیچیده و گذرا است.  جمهوری سوسیالیستی ویتنام  با جمهوری خلق چین در بسیاری از زمینه ها پیوندهای دوستانه ای دارد، ولی برای بازپسگیری جزیره های خود در دریای چین جنوبی با ژاپن، امریکا، فیلیپین، مالزی و سنگاپور علیه جمهوری خلق چین همکاری می کند. زمانی بلغارستان با رژیم شاه بد بود و رادیو پیک ایران، صدای انقلاب ایران از آن جا پخش می شد، ولی زمانی دیگر با بهبودی پیوند میان دو کشور، رادیو حزب بسته شد. رفیق عمویی در یاد مانده های خود می نویسد که کوبای انقلابی از سفر ایشان و رفیق کیانوری برای تیره نشدن دوستی خود با جمهوری اسلامی جلوگیری کرد.  

هم اکنون هم جمهوری خلق چین هنگام یافتن دوست ژئوپلیتیکی به شکاف انداختن در جبهه امپریالیسم می اندیشد و نه به روبنا و زیربنای کشورها. جمهوری اسلامی نیز همین گونه رفتار می کند. در باره ی دوست های ژئوپلیتیکی، خامنه ای به احمدی نژاد گفت: « [آیا در ارتباط با کشورها] نگاه می‌کنیم چه کسی دیکتاتور است و چه کسی نیست؟ ما مصالح را نگاه می‌کنیم.» (www.euronews.com|20 Aug 2017)

بدین گونه هیچ رژیمی را نمی توان بر پایه دوستی های ژئوپلیتیک آن در کنار نیروهای ضدسرمایه داری دسته بندی کرد، ولی می توان با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به بررسی نقش کشورها در درگیرهای گوناگون پرداخت. برای نمونه می توان گفت که نقش روسیه برای نبرد با پرخاشگری و گسترش خواهی امپریالیسم در سوریه به سود جبهه جهانی ضدامپریالیستی بود.

 همان گونه که ما با بررسی دو نمونه (اردوغان و دوترته) به روشنی نشان دادیم، ایستادگی هر کشوری در برابر زورگویی های امپریالیسم، کمک به جبهه جهانی ضدامپریالیستی است، ولی این به معنای ضد امپریالیسم بودن این کشورها نیست. هر کشور ضدامپریالیستی که راه رشد غیرسرمایه داری را در پیش می گیرد، جایگاهش در جبهه جهانی  ضدامپریالیستی نیز هست، ولی هر کشوری که برای این و یا آن رفتار، و یا برای این و یا آن برخورد، و یا برای این یا آن ایستادگی در برابر امپریالیسم، به جبهه جهانی ضدامپریالیستی کمک کند، خود به خود یک کشور ضدامپریالیست نیست. ضد امپریالیسم بودن دارای ویژگی های دیگری نیز هست که رژیم های دیکتاتوری سرمایه داری دارای آن نیستند.

برای آسان سازی برداشت ناهمگونی (” ضد امپریالیسم بودن “با “کمک به جبهه جهانی ضدامپریالیستی کردن”) می توان برای نمونه گفت که همه ی ایرانی ها انسانند، ولی همه ی انسان ها ایرانی نیستند. همه ی “ضدامپریالیست”ها به “جبهه جهانی ضدامپریالیستی” کمک می کنند، ولی همه ی آنهایی که در اینجا و آنجا “به جبهه جهانی ضدامپریالیستی” کمک می کنند “ضدامپریالیست” نیستند. این نکته ی باریک را باید دریافت، تا در دام دیکتاتورها نیفتاد.   

بنابراین، همان گونه که کمونیست های فیلیپین، ترکیه و روسیه به درستی به ما نشان می دهند، هیچ کمونیستی نباید با برجسته کردن نقش ژئوپلیتیک رژیم کشور خود، از نبرد علیه نظام سرمایه داری و روبنای دیکتاتوری و یا فاشیستی آن دست بردارد.

سرچشمه های کمکی

www.bloomberg.com

www.theprint.in

www.institutmontaigne.org

www.worldoil.com

www.aljazeera.com

www.cprf.ru

www.memri.org

www.euronews.com

www.cgtn.com

www.rt.com

2 Comments

  1. Mohsen

    سیامک عزیز با نوددرصد مقاله آن موافقم لیکن باتمام رابطه دیالکتیکی رویتت وزیربنا درتحلیل نهایی این زیر بنا است که تعین کننده است اردوغان وهم پالیکی هایش درتحلیل نهایی دوست امپریالیسم ودشمن ما هستند بدرود

    1. سیامک

      با سپاس فراوان از رفیق ارجمند محسن.

      سخنان شما سراسر درست است. ” این فرمانروایان از برای جایگاه طبقاتی خود هر آنی می توانند با امپریالیسم به سازش بپردازند”.

      حق با شماست رفیق. تنها پرولتاریا و پیشگامانش ضدامپریالیست های راستین هستند.

      به امید سالی همراه با تندرستی و شادمانی برای شما رفیق گرامی

پاسخ دادن به Mohsen لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *