پایان سروری امپریالیسم نزدیک است!

image_pdfimage_print

مقاله ۹/۱۴۰۱
۸ خرداد ۱۴۰۱، ۲۹ مه ۲۰۲۲

پیش گفتار

اگرچه برای صلح دوستان گزینش جنگ از سوی هر کسی کار درستی نیست، ولی باید به یاد داشت که داده های فراوانی نشان می دهد که جنگ از پیش از سوی ناتو برنامه ریزی شده بود. پاکسازی اوکراینی های روسی تبار و کشتار آن ها سال ها بود که با ددمنشی انجام می شد. اوکرایین پایگاه جنگ افزارهای نوین ناتو و میزبان نیروهای پنهانی آن بود. سال ها بود که رادیکالیزه شدن و آموزش نظامی نیروهای اوکراینی از سوی غرب با کمک وزارت نظامی واشنگتن (Washington Military Department)(WMD )آغاز شده بود. بدین گونه، پیش از فوریه ۲۰۲۲ مردم رنج بر اوکرایین نزدیک به هشت سال از جنگ و درگیری رنج برده بودند. امپریالیسم تنها چشم به راه یک زمان درخور بود تا در شیپور جنگ سراسری و همگانی بدمد. همراه با امپریالیسم امریکا، امپریالیست های فرانسه و آلمان در درگیری های کنونی گناه بزرگی را بر دوش می کشند. روسیه بارها تلاش کرد که با گفت و گو با فرانسه و آلمان به راه حلی صلح آمیز در باره ی کشمکش با ناتو برسد، ولی اوباشان نئونازی پیمان سال ۲۰۱۴ در باره انتخابات، پیمان مینسک که فرانسه و آلمان  پایندان (ضامن) ان بودند را شکستند، بی آن که این دو کشور واکنشی از خود نشان بدهند.   

دلیل کنش های جنگی ناتو علیه روسیه هم روشن است، برای این که امپریالیسم می خواست که در برابر روسیه حتا برتر و سرورتر از گذشته باشد و روسیه را با کمک اوکرایین زمین گیر کند.    

سروری ناتو در برابر روسیه     

باید به یاد داشت که زندگی صنعت های جنگ افزار به جنگ آفرینی وابسته است و امپریالیسم برای جنگ آفرینی نیز نیاز به آفریدن دشمن دارد. بدین گونه، تا سرکردگی امپریالیسم در جهان پایین نیابد، هیچ گاه در همه ی جهان صلح فرمان روا نخواهد شد.

امپریالیسم همیشه به دنبال بهانه ای برای جنگ افروزی است. جولیان بورگر (Julian Borger ) روزنامه نگار گاردین می نویسد که حتا اگر نیروهای روسیه به مرزهای پیش از ۲۴ فوریه برگردد، تحریم ها دنبال خواهد شد تا روسیه زمان برای بازسازی نیروهای خود نیابد. آستین (Lloyd Austin)  وزیر جنگ پنتاگون گفت که «ما می خواهیم روسیه تا آن اندازه کم توان شود تا دیگر دست به این گونه کارها نزند». راجان منون  (Rajan Menon) ، مدیر برنامه استراتژی بزرگ می گوید: «استراتژی ناتو دگرگون شد.» «درگیری تنها در باره ی  اوکراین نیست؛ روسیه دشمن بزرگ همه ی اروپا است.»  

ناتو نه تنها برای پشتیبانی از اوکرایین تلاش می کند، بل که در پی کاهش توانایی نظامی روسیه برای همیشه است. اگرچه که بودجه نظامی روسیه تنها هشت درصد بودجه ناتو بوده است. تاکنون هزینه نظامی ناتو ۱۲ برابر بیشتر از هزینه های روسیه بوده است. در زمان جنگ سرد هزینه نظامی پیمان ورشو ۷۵٪ هزینه نظامی ناتو بود. ۴۰ سال پیش برابری هزینه های نظامی پیمان ورشو  و ناتو دیگری را وا می داشت که هم سنگی نیروها را ببیند و با تنش سازی بازی با آتش نکند. در آن زمان یک درگیری همامون (متقارن) میان این دو گردان نظامی بود که پس از نابودی  پیمان ورشو از هم پاشید.   

پس از آن یک درگیری ناهمامون (نامتقارن) (a-symmetric ) پدید آمد که ناتو خود را آن چنان نیرومند دید که به یوگسلاوی یورش برد و آن را پاره پاره کرد. ناتو سال ها است که باور به هم سنگی نیروها را برای فراهم کردن زمینه صلح به کنار گذشته است و به دنبال سروری بر روسیه است. پوتین در سال ۲۰۰۷ در کنفرانس هاوکیش وسترن مونیخ سخنرانی  کرد و  پرسید: اگر شما روسیه را دشمن نمی دانید پس ناتو در برابر چه کسی خود را برای جنگ این همه آماده می کند؟ یک سال پس از آن، ناتو نقشه پیوست  گرجستان و اوکراین را به ناتو کشید.  

هانس گئورگ ماسن (Hans-Georg Maassen)، رییس پیشین سرویس اطلاعات درونی آلمان در باره ی دادن جنگ افزار به اوکرایین می گوید که از دیدگاه او، زمانی که کشوری جنگ افزار به یک سوی جنگ می دهد خود به خود خود را در یک جنگ درگیر می کند. او می افزاید که آلمان هم اکنون به اوکرایین کمک نمی کند، بل که دارد با روسیه می جنگد. رویداد دیگر که نشان دهنده یک چرخش بسیار خطرناک است، سخن نخست وزیر بریتانیا در باره ی درست دانستن بهره برداری از جنگ افزارهای بریتانیایی علیه روسیه در خاک روسیه برای اوکرایین است.  

همان گونه که می بینیم، نقشه یک جنگ سراسری علیه روسیه سال ها پیش از این از سوی امپریالیست ها کشیده شده بود. این جنگ خواهی با روسیه حتا از چشمان تیزبین هنری کیسینجر (Henry Kissinger) پنهان نمانده است. کیسینجر به نخبگان در مجمع جهانی اقتصاد داووس می‌گوید که به جنگ با روسیه نپردازند. او گفت که روسیه ۴۰۰ سال بخش مهمی از اروپا و پایندان (ضامن) ساختار هم سنگی نیروها در اروپا  بوده است.  

همان گونه که می بینیم ، داده ها نشان می دهند که امپریالیسم هیچ دل بستگی به صلح ندارد و برای آن نه تنها کاری انجام نمی دهد، بل که همه ی توان خود را برای تنش بیش تر به کار می برد. در  نشست در ۲۶ آوریل در رامشتاین آلمان بیش از ۴۰ کشور برای هم کاری های نظامی و کمک به اوکرایین در درگیری با روسیه گرد هم آمدند. هیچ نشست همانندی برای تنش زدایی، میانجی گری و یا هر چیز دیگری برای خاموش کردن آتش جنگ انجام نشد.  

امپریالیسم در سال های پیش از سال ۲۰۰۰ هم با چین و هم با روسیه به خوبی رفتار می کرد. بگذارید نگاهی به این داشته باشیم که چه چیزی سیاست امپریالیسم را در برابر این دو کشور دگرگون کرده است.

دشمنی امپریالیسم سه گانه (آمریکا، اروپا، ژاپن) با روسیه و چین

رکود بزرگ سال  ۲۰۰۸-۲۰۰۹ مایه چرخش بزرگ در استراتژی جهانی آمریکا شد.  تا آن زمان، هدف امپریالیسم بهره گیری از بازار بزرگ اقتصادی در روسیه و چین بود.  در درازنای دهه ۱۹۹۰ به پس، دولت آمریکا برای گشایش اقتصادی در چین و روسیه فشار می آورد و از آن ها می خواست که درها را به سوی شرکت های چند ملیتی و بانک های غربی بگشایند. نقشه این بود که با نمو اقتصادی و بازرگانی این کشورها،  امپریالیسم آمریکا سود جهانی را که به آن نیاز داشت را فراهم کند، چرا که سودآوری درونی در کشورهای امپریالیستی آغاز به افت داشت.  ‘جهانی شدن’ با بهره برداری از نیروی کار ارزان بها و بازارهای نوین در چین و دیگر کشورهای جنوب جهانی سود فراوان برای امپریالیسم فراهم کرد . برای همین هم بود که بانک جهانی در سال ۲۰۱۳ در گزارشی از چین می خواهد که به تندی به یک «اقتصاد بازار» دگرگون شود.   

اما رکود بزرگ همه این نقشه ها را دگرگون کرد و نقشه های امپریالیسم را بر آب داد. برای استراتژیست های آمریکا روشن شد که ‘جهانی شدن’ با این که سود افزوده به همراه داشت، مایه گسترش اقتصادی بسیار تند کشورهایی مانند روسیه، چین و شرق آسیا نیز شد.  برای امپریالیسم روشن شد که چین و روسیه خواست  بازی با قانون امپریالیسم آمریکا و شرکت های چند ملیتی های آن را ندارند.   روسیه به دنبال پیوند با اروپا و جدا کردن آن از بریتانیا و ایالات متحده رفت؛ و  چین به دنبال رقیب شدن با آمریکا در فناوری و گسترش نفوذ خود در سراسر جنوب و شرق آسیا بود. چین از ‘جهانی شدن’ برای استقلال اقتصادی خود و به بودی زندگی مردم خود سود جست.

سرمایه داری آمریکا در دوران رکود بزرگ فرو رفت و اقتصادهای پیش رفته سرمایه داری پس از آن در دوران افسردگی دراز دهه ۲۰۱۰ فرو رفتند.  هم زمان  چین به تندی نمو کرد و روسیه نیز انرژی و صادرات معدنی خود را ساخت.  این گستاخی برای امپریالیسم نابخشودنی و پذیرش ناپذیر بود. به دید امپریالیسم کاری باید انجام می شد تا این نیروهای اقتصادی رقیب را سر جای خود بنشاند. در زمان دولت ترامپ، آمریکا به دنبال تنها کردن چین با تعرفه ها و جلوگیری از فروش کالاهای چینی در امریکا بود. هم زمان ترامپ اروپا را واداشت که  هزینه گسترش ناتو و جنگ افزاری در اروپا را پرداخت کند.  در زمان بایدن، سیاست برای پشتیبانی  از هر کشور هوادار غرب و ملی گرا علیه روسیه آغاز  شد. هدف این بود که همه ی کشورهایی که با روسیه مرز دارند را با امید پیوستن به پیش رفت اقتصادی اتحادیه اروپا به  ناتو علیه روسیه بکشانند.   

امپریالیسم از برای این که روسیه یک کشور دارای بمب هسته ای است می داند که تنها تا اندازه ای می تواند به نیروهای جنگی اوکرایین کمک کند. برای امپریالیسم روشن است که روسیه این جنگ را نخواهد باخت. این را می دانیم که اقتصاد روسیه در این جنگ کم توان خواهد شد، اگر چه که در بلندزمان پیروزی سیاسی و پیش رفت اقتصادی در روسیه پس از جنگ ریشه خواهد دواند. پرسش این است که پس چرا امپریالیسم این همه پافشاری دارد که جنگ را دنبال کند؟ 

آماده کردن اوکرایین برای بازار سرمایه داری

برای یافتن پاسخ به این پرسش باید نگاهی کوتاه به تاریخ امپریالیسم امریکا داشته باشیم. آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم و برای جلوگیری از گسترش کمونیسم بیش از ۱۳ میلیارد دلار برای به بود اقتصادی به اقتصادهای اروپای غربی روان کرد.  برنامه کمک مارشال ۱,۱ درصد از تولید ناخالص ملی امریکا در آن زمان بود. دست آوردهای سیاسی برای سرمایه داری پس از سال ۱۹۴۵ از برنامه مارشال حتا مهم تر از دست آوردهای اقتصادی بود. اروپا زیر “سایه سیاه ”  کمونیسم  نرفت.  بی خود نبود که سیا ۵٪ از برنامه مارشال (۶۸۵ میلیون دلار در شش سال) را دریافت کرد که از آن برای فروپاشی کشورهای سوسیالیستی سود می جست.

ولی چیزی که اقتصادهای سرمایه داری اروپا را از سال ۱۹۴۸ شکوفا کرد، برنامه مارشال نبود، بلکه گشایش بازارهای آمریکا و اروپا به صنعت اروپا بود که می توانست بر پایه نیروی کار بسیار ارزان و فراوان پس از جنگ و توانایی خرید فناوری آمریکایی گسترش یابد. 

آیا یک برنامه نوین مارشال راه برون رفت امپریالیسم برای یک اوکرایین نابود شده است؟  

پیش از جنگ، اوکرایین یک کشور بسیار تنگ دست با تولید ناخالص ملی تنها ۱۶۰ میلیارد دلار بود.  پس از جنگ بی گمان سال ها  تولید ناخالص ملی اوکرایین به نیم کاهش می یابد. خود سردمداران اوکراینی می گویند که هزینه بازگرداندن زیرساخت ها و بازسازی  آینده هم راه با خرید جنگ افزارها  میان  ۵۰۰ میلیارد دلار تا  ۱۰۰۰ میلیارد دلار خواهد بود. یعنی نزدیک به یک درصد تا دو درصد از تولید ناخالص ملی همه ی کشورهای اتحادیه اروپا باید هزینه بازسازی اوکرایین شود. برای چه اتحادیه اروپا آماده سرازیر کردن این همه پول به سوی اوکرایین است؟ مارتین سندبو، (Martin Sandbu) در فایننشال تایمز گفت که اتحادیه اروپا نباید این پول را یک هزینه بی برگشت بداند. شرکت های اتحادیه اروپا برای زیرساخت ها، خانه سازی، جابجایی کالاها و آموزش و فن آوری به اوکراینی ها پیمان های اقتصادی بزرگ خواهند بست و از این راه سود فراوانی به چنگ خواهند آورد.

ولی چنین سودآوری هنگفتی هنگامی شدنی است که اوکراینی ها بپذیرند که با دستمزدهای بسیار پایین کار کنند و چندان چشم داشتی به خدمات عمومی نداشته باشند. مردم اوکرایین باید بتوانند و بخواهند که سرمایه دارهای خود («الیگارش») و شرکت های چند ملیتی آمریکا و اروپا را با دست رنج خود فربه کنند. برای همین هم بسته های جنگ افزاری آمریکا برای اوکرایین (۷۳۸ میلیون دلار آمریکا – که همه به همه  ۳.۴ میلیارد دلار آمریکا خواهد رسید) فرستاده شد. آمریکا (و اروپا با خواست کم تری) آماده اند تا این پول را هزینه کنند تا اوکرایین با یک دولت هوادار غرب بازسازی شود و سود فراوان برای شرکت های امپریالیستی فراهم کند و هم  روسیه را کم توان کند.  

هزینه های بازسازی اوکرایین، پایان هزینه برای اروپا نیست. آمریکا اکنون پافشاری دارد که اروپا نفت و گاز روسیه دیگر نخرد. با این کار شاید نیم  درصد دیگر از تولید ناخالص ملی اقتصاد اروپا کاهش یابد. دولت های اتحادیه اروپا برای تهیه پول به ناچار باید از کیسه اجتماعی بدزدند و رفاه مردم خود را کاهش دهند. 

پرسش این است که چگونه امپریالیسم سه گانه می تواند به مردم خود بپذیراند که این همه پول برای بازسازی اوکرایین به کار برد، اگر چه که در کشورهای خود با بی کاری و تورم روبرو هستند؟       

مانند همیشه، برگ برنده امپریالیسم در این گونه بازی ها ” پشتیبانی از دموکراسی” است. برای نجات جهان از نابودی هسته ای که صدام حسین می خواست آن را به کار برد، امریکا به ناگزیر به عراق یورش برد! برای پشتیبانی از مسلمانان یوگسلاوی، ناتو به ناگزیر یوگسلاوی را تکه تکه کرد! برای پشتیبانی از مردم شورشی لیبی، امریکا به ناگزیر قذافی را واژگون کرد! برای پشتیبانی از زنان افغانستانی، امریکا به ناگزیر به افغانستان یورش برد و به کشتار پرداخت! برای پشتیبانی از دموکراسی در اوکرایین، امپریالیسم غرب باید از جیب رنج بران خود بدزدد، تا سرمایه داران اوکراینی هم دست خود را فربه کند!

نمونه های گفته شده به آشکار نشان می دهد که پشتیبانی از دموکراسی در اوکرایین هم دروغی بیش نیست، چرا که در اوکرایین هرگز دموکراسی نبوده است ونیست که کسی بخواهد برای پشتیبانی از آن جنگ راه بیندازد.

بگذارید نگاهی به این داشته باشیم که آیا امپریالیسم باوری به دموکراسی دارد؟

دموکراسی دروغین

در ماه های گذشته دو روزنامه نگار برجسته و پیکارگر سیاسی قربانی خیزاب فراگیر ضدروسی در اروپا شده اند. آناتولی سریج (Anatoly Shariy) اوکراینی و آلژیرداس پالکیس ((Algirdas Paleckis  لیتوانی هست.  

آناتولی سریج روزنامه نگار جوان اوکرایین برنده جایزه های روزنامه نگاری پژوهشی شد و مردم او را دوست می داشتند. ولی از سال ۲۰۰۸ که او آغاز به پژوهش و روشن گری در باره ی دستگاه فرمانروایی چرکین و دوست بازی در زمان جمهوری ملی-لیبرال ویکتور یوشنکو (viktor juscenko) و هم در زمان رئیس جمهور ویکتور یانوکویچ (viktor janukovitsh) در اوکراین کرد، سردمداران بورژوازی اوکرایین دشمن او شدند و او به ناچار در سال ۲۰۱۲ به لیتوانی پناهنده شد. در سال ۲۰۲۰ او و پیروانش توانستند که با داده ها نشان دهند که اولش بوزینا (Olesj Buzina) نویسنده سرشناس ناخشنود (ناراضی) اوکراینی را چه کسی کشته است، پس از آن دشمنان او بیش تر شدند و پیگرد او گسترده تر شد. او از شبکه ی گسترده ای از خبرنگاران داوخواه (داوطلب) در همه ی جای اوکرایین کمک می گیرد و گروه کوچکی از هم کاران روزنامه نگار، کارشناسان با او هم راهی می کنند. در سال ۲۰۱۹ پخش ویدئویی یوتیوب او دو میلیون میان وند (مشترک) و در سال ۲۰۲۲ سه میلیون میان وند داشت. آناتولی به روشن گری در باره ی سرگئی استرننکو (Sergej Sternenko)، جوان نئونازی برجسته از اودسا که به کشتار مردم و پخش و فروش مواد مخدر و  آتش سوزی در ۲ مه ۲۰۱۴ در پی گرد بود پرداخت. آناتولی در باره ی پیوند این جوان نازیست با رهبری پلیس اوکرایین و قوه قضائیه روشن گری کرد. او از همکاری نئونازی ها با پترو پوشنکو (Petro Poroshenko ) رئیس جمهور پیشین نیز نوشت . هنگامی که رئیس جمهور زلنسکی (zelensky) در سال ۲۰۲۱ همان دوره سیاسی پوشنکو را آغاز کرد و جنگ درونی را بالا برد و پیمان مینسک را زیر پای گذاشت، رژیم کیف به سرکوب منتقدان پرداخت. و هنگامی که زلنسکی، یک سال پیش، خودسرانه کار غیرقانونی بستن سه ایستگاه تلویزیونی حزب ها و سازمان های انتقادگر پرداخت  و رهبر آن، بازرگان ویکتور مدویدچوک (viktor medvedchuk) را دستگیر کرد، شریج از تیزترین منتقدان زلنسکی بود. در سال ۲۰۲۱، زلنسکی به  لیتوانی عضو اتحادیه اروپا فشار آورد که پناهندگی آناتولی سریج را پس بگیرد. در ۴ مه آناتولی سریج ۴۳ ساله که در اروپای غربی در کوچ ناخواسته زندگی می کند به درخواست دولت اوکرایین در اسپانیا دستگیر شد. او حتا پیش از درگیری در اوکرایین به دلیل سال ها انتقاد از شرایط فرمان روا در اوکراین، با دشمنی و کینه راست گرایان الیگارشی و نازیست ها روبر شده بود. او هوادار روسیه خوانده شد و  بی گمان به اوکرایین خواهد فرستاده شد.    

یکی دیگر از روزنامه نگاران برجسته، آلژیرداس پالکیس روزنامه نگار ضد فاشیست لیتوانیایی است که به همین شیوه زیر فشار است. او سال هاست که روزنامه نگار پژوهشی است و در باره ی دروغ های دستگاه فرمان روایی لیتوانی روشن گری می کند. در تابستان پارسال در لیتوانی پس از یک سال و نیم بازداشت به شش سال زندان دادباخته (محکوم) شد.

پالکیس دیپلمات و دست یار پیشین سوسیال دموکرات شهردار ویلنیوس پایتخت لیتوانی است. او در سال ۲۰۰۹ یک حزب سوسیالیست بنیاد کرد. او یک ضد فاشیست شناخته شده بین المللی است و از سال ۲۰۱۴ با روزنامه نگاری پژوهشی به روشن گری در باره ی فاشیست های پیشین  لیتوانی پرداخته است. 

پژوهش روزنامه نگاری اش در باره ی رویدادی که در ژانویه ۱۹۹۱ در ویلنیوس پایتخت لیتوانی رخ داد  آغاز شد. این زمانی بود که لیتوانی هنوز یک جمهوری اتحاد جماهیر شوروی بود و ارتش شوروی می بایست آرامش مرکز تلویزیونی ویلنیوس را فراهم کند. در این درگیری های غم انگیز ۱۴ تن کشته شدند. سال ها بورژوازی نوپا لیتوانی می گفت که این کشتار از سوی آرتش شوروی انجام شد. پالکیس با پژوهش خود نشان داد  که گلوله های مرگبار از سوی ارتش شوروی شلیک نشده بود، بلکه از تفنگ های شکاری و از بالا و نه روبروی شورشیان شلیک شده بودند. او با دلاوری بی همانندی در تلویزیون گفت: «در آن زمان، ما  خودمان به هم میهنان ما شلیک کردیم…» و نه سربازان اتحاد جماهیر شوروی. برای این سخنان او به دادگاه کشانده شد و در دادگاه شاهدان گفتند که تک تیراندازان از پشت بام های نزدیک به شورشیان شلیک کرده بودند. اما این ارزیابی با داستان سرایی رسمی لیتوانی (ضد شوروی) هم خوانی نمی کند و از آن زمان تا کنون او پیوسته به دادگاه فراخوانده می شود. نخست او را به پرداخت  تاوان سنگین وادار کردند ولی در اکتبر ۲۰۱۸ او را دستگیر و  از دید مردم پنهان کردند. در دسامبر ۲۰۱۸ سردمداران به  ناگهان پالکیس را به همکاری با «یک شبکه جاسوسی روسیه» متهم کردند. او در زندان بیمار و لاغر شد. پس از آزارهای فراوان که او بارها در بیمارستان بستری بود در پایان در سال ۲۰۲۱ شش سال زندان برای او نادادگاه برید. لیتوانی هم چون  یک عضو وفادار ناتو اجازه ساختن  یک زندان پنهانی سیا در این کشور را داد و در سال ۲۰۲۰ نیروهای آمریکایی در این کشور در درازی  مرز با بلاروس و روسیه جای گزاری شدند.

بدین گونه فشار به این دو روزنامه نگار دلاور و آزادی خواه پدیده ای تازه ای نیست.   

انگار این دو نمونه با هم پیوندی ندارند، ولی هر دو روزنامه نگار به روشن گری در باره ی فرمانروایان چرکین خود پرداختند. هر دو روزنامه نگار در یک کشور عضو اتحادیه اروپا که خود را پاسبان آزادی سخن می داند دست گیر شدند. اتحادیه اروپا در باره ی هر دو این روزنامه نگار زبانی لال دارد و خاموشی برگزیده است. هر دوی این روزنامه نگاران قربانی کینه کور ضدروسی اتحادیه اروپا هستند.

آش به آن اندازه شور شده است که حتا هانس گئورگ ماسن (Hans-Georg Maassen)، رییس پیشین سرویس اطلاعات درونی آلمان نخ نمایی بهانه پشتیبانی از دموکراسی را به نمایش می گذارد. او بهانه ی پشتیبانی از دموکراسی در اوکرایین را نمی پذیرد و می گوید که اوکراین سنگر حقوق بشر، آزادی، صلح و ارزش های غربی نیست.

پایان سخن

اگرچه که امپریالیسم سه گانه این گونه وانمود می کند که ۲۴ فوریه آغازگر درگیری در اوکرایین بوده است، ولی داده های فراوانی نشان گر آن است که امپریالیسم سال ها است که این درگیری را آغاز کرده است.  

روسیه ستیزی امپریالیسم مانند یک بیماری همه ی سلول های کشورهای سرمایه داری غربی را در بر گرفته است. در اروپای غربی «آزاد و دموکراتیک» که آزادی سخن پایه بنیانی آزادی است، کینه به روسیه سیاست مداران و رسانه های اروپایی را واداشت که میزان های اخلاقی را زیر پا بگذارند. زیر نام دلسوزی برای مردم اوکرایین، روس های کشورهای اروپایی آزار می شوند. در بسیاری از کشورها به روس ها فشار آورده می شود تا علیه کشور خود سخن بگویند وگرنه کار خود را از دست خواهند داد.

برای همین جنگ نیروهای نظامی روسیه برای پشتیبانی از مرزهای کشور و پشتیبانی از جان مردم روسیه و آزاد از سروری امپریالیسم سه گانه را باید درک کرد. هم زمان باید دانست که در پهنه جنگ گُل پخش نمی کنند، بل که نبردگاهی با خون ریزی و کشتار است. هیچ چیز غم انگیز تر از یک مرگ انسان برای یک کمونیست صلح دوست نیست، ولی باید به یاد داشت که این انسان های بی گناه سال ها است که کُشته می  شدند، بی آن که ما از آن آگاه باشیم.  

رفیق طبری یک بار بسیار زیبا گفته بود که جنگ و خون ریزی با روان نرم او بیگانه است، ولی او هیچ گاه وجدان طبقاتی خود را زیر پا نمی گذارد و حق رنج بران را برای انقلاب می پذیرد.   

ولی درک این چالش، نباید کمونیست ها را از تلاش برای فراهم کردن زمینه های گفت و گو برای حل صلح آمیز ناسازگاری ها  و برپایی صلح باز دارد.

برای برپایی صلح همان گونه که کیسینجر هم به آن رسیده است نقش درخور اوکرایین بی طرفی است نه هم وند ناتو شدن و در برابر روسیه ایستادن. هنری کیسینجر به اوکرایین می‌گوید که باید بخشی از خاک خود را (بخش های روسی زبان که سال ها است که آزار می شوند) به روسیه واگذار کند تا پیمان صلح بسته شود.  

در این جا باید افزود که کیسینجر از راندن روسیه به دامن چین می ترسد. این ترس هم بی هوده نیست “چو رستم پدر باشد و سهراب پسر. نباید به گیتی کسی تاجور”.

2 Comments

  1. Mohsen

    درود به رفیق دلاور خسته نباشی به قول سعدی بزرگ « اگر پیل زوری و گر شیر چنگ. به نزدیک من صلح بهتر که جنگ» پایدار باشی بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *