مقاله شماره ٨٩/۴٠ (١١ دى)
واژه راهنما: نگرش انتقادى به تجربه ناتمام در جمهورى خلق چین. سیاست امپریالیسم علیه روند در جریان در ج خ چین و جایگاه اهداى جایزه نوبل سال ٢٠١٠ به یک شهروند چینى در این سیاست امپریالیستى.
«جبهه مشارکت ایران اسلامى خواستار آزادى برنده جایزه نوبل شد». این جبهه در نامه خود به سفیر جمهورى خلق چین، «اهداى جایزه نوبل به یکى از شهروندان چینى» را «سرآغاز فصل نوینى در حیات مردم بزرگ چین» ارزیابى کرده و در نامه خود آن را «فرصتى» براى «دولت چین» دانست «که با تدبیر و درایت کم نظیر توانسته است به دستاوردهاى شگرفى در توسعه اقتصادى و اجتماعى دستیابد … [و اکنون مىتواند با آزادى برنده جایزه نوبل] اراده خود را در بسط آزادىهاى سیاسى و رعایت حقوق بشر تقویت کند.»
“جبهه مشارکت ایران اسلامى” یکى از نیروها در “جنبش سبز” در ایران است. محمد مالجو، «محقق اقتصادى در ایران و موقتا پژوهشگر میهمان در موسسه بینالمللى تاریخ اجتماعى در آمستردام»، در مصاحبه با “جنبش راه سبز (جرس)” (١٧ آذر ١٣٨٩)، جنبش سبز را در ایران، جنبشى «فراطبقاتى» ارزیابى مىکند. برداشت “جبهه مشارکت ایران اسلامى” در نامه پیش گفته به سفیر جمهورى خلق چین که در آن از “حقوق بشر” صحبت به میان آمده است، مصداق کامل تعریف «فراطبقاتى» و دقیقتر، تعریف برداشت لیبرالیستى از “حقوق بشر” است که مىکوشد خود را به برداشت حاکم در جنبش مردمى در ایران، یا “جنبش سبز”، حاکم سازد و مانع آن گردد که به قول مالجو، این جنبش به «جنبش سبز طبقاتى» تبدیل گردد.
از آنجا که تجربه در جریان در جمهورى خلق چین، بهمثابه مضمون تاریخى نبرد آزادیبخش خلقها علیه استعمار و نواستعمار و براى دستیابى به استقلال واقعى اقتصادى و سیاسى کشورهاى جهان سوم، در ارتباط مستقیم با جنبش کنونى مردم میهن ما قرار دارد و آموختن از آن توسط مبارزان ایرانى و بهویژه طبقه کارگر ایران که از منافع کل جامعه دفاع مىکند، مىتواند در روند کنونى مبارزات مردم میهن ما براى دستیابى به آماجهاى دموکراتیک و ترقىخواهانه و بهویژه با هدف برپایى یک اقتصاد ملى دموکراتیک تاثیر مثبت داشته باشد، ضرورى به نظر مىرسد، برداشت “جبهه مشارکت ایران اسلامى” که در نامه آن به سفیر جمهورى خلق چین توضیح داده شده و در انطباق است با بیانیه “مجلس اروپایى” در بروکسل، مورد بررسى قرار گرفته، تا شاید مرز میان «فراطبقاتى» و «طبقاتى» بودن خواستهاى شرکت کنندهگان در جنبش کنونى مردم میهن ما، آنطور که محمد مالجو توضیح مىدهد، خود را شفافتر نشان دهد.
هدف از این بررسى انتقادى، عمل به وظیفهاى است که زندهیاد احسان طبرى براى مبارزان تعیین کرده است: او در بهمن ماه سال ١٣۴۵، دوازده سال پیش از پیروزى انقلاب بزرگ بهمن مردم میهن ما، در “یاداشتها و نوشتههاى فلسفى و اجتماعى”، (ص ٣٧)”، هدف «موضع انتقادى» جنبش عدالتخواهى کارگرى میهن ما را «گشودن راه به طرف جلو» اعلام مىکند که همراه است با این خواست که «زمینه فکرى اصلاح انحرافات را بهویژه در جنبش انقلابى کشور خود پدید آوریم.» او این کوشش را «نوعى فداکارى و تلاش تلهئولوژیک، هدفمند و غایتمند» ارزیابى مىکند.
«در جستجوى راه»
با پایان سومین “جنگ تریاک” استعمارگران انگلیسى، هلندى، پرتغالى و … علیه کشور چین در سال ١٨۴٠، این کشور، همانند ایران، به کشورى نیمه مستعمره تبدیل شد. وضعى که تا پیروزى انقلاب ملى- دموکراتیک در سال ١٩۴٩، براى یک قرن ادامه داشت و به قول “دومنیکو لوزوردو”Dominico Losurdo همراه بود با «جنگ و تجاوز امپریالیستى، انهدام و غارت ثروتها و آثار فرهنگى و حاکم ساختن بردهدارى علیه “نژاد فرودست” (“بردهدارى نژادپرستانه” در کشورهاى جهان سوم) و حاکم ساختن فاشیسم و نازیسم که قله بربریت استعمارى و نژادپرستانه نظام سرمایهدارى را تشکیل داده است» (دومینیکو لوزوردو، “یک سفر پربار به چین”، دفاتر مارکسیستى ١٠/۵، آلمان)
لوزوردو، فیلسوف مارکسیست معاصر ایتالیایى که بنا به دعوت حزب کمونیست چین در تابستان ٢٠١٠ در جمع یک هیات از احزاب کمونیسم پرتغال، یونان، فرانسه و حزب چپ آلمان ، به چین سفر کرده است، گزارشى چند صفحهاى منتشر کرده که در آن مضمون نبرد آزادیبخش خلقها علیه سیاست استعمارى و استقلال شکنانه چند قرنى امپریالیستى برجسته مىشود. نگاهى به این گزارش مىتواند کمکى باشد براى “جبهه مشارکت ایران اسلامى” و دیگر علاقمندان و پراهمیتتر، همانطور که اشاره شد، براى رشد روند «طبقاتى شدن» جنبش سبز در ایران.
پس از پیروزى انقلاب “ملى و دموکراتیک” در چین در سال ١٩۴٩ که تحت شرایط ویژه تاریخى به سرعت به انقلاب سوسیالیستى رشد کرد، روند رشد اقتصادى- اجتماعى با مشکلات و اشتباهکارىهاى بسیارى روبرو شد. (هلموت پترز این شرایط را در کتاب “چین در جستجوى راه” مورد بررسى موشکافانه قرار داده است و نشان مىدهد که “بورژوازى ملى به رهبرى چیانکاىچک با ترک جبهه مشترک خلق و با نقض قرارداد منعقد شده میان احزاب و گروههاى شرکت کننده در این جبهه، حمله نظامى به بخشهاى آزاد شده توسط ارتش سرخ را از سر گرفت و خود را از جبهههاى جنگ دفاعى براى شکست تجاوزگران ژاپنى کنار کشید)
نهایتاً در سال ١٩٧٨ حزب کمونیست چین تحت رهبرى دنگ سیائوپینگ راه رشدى را براى ج خ چین پیشنهاد و به تصویب کنگره حزب کمونیست چین رساند که به تصدیق همه نظریهپردازان (دومینیکو لوزوردو، هلموت پترز، تئودور برگمان و …)، اجراى برنامه لنینى “نپ”، یا “سرمایهدارى دولتى به رهبرى حزب کمونیست” مىباشد. مارکس و انگلس در مانیفست کمونیستى، رشد نیروهاى مولده را در دوران سرمایهدارى پیششرطى مىدانند که بدون ایجاد شدن آن، ساختمان سوسیالیسم ناممکن است. برنامه لنینى “نپ” بر پایه این ارزیابى مانیفست قرار دارد، زمانى که پایهگذار آن مىنویسد: «سیاست نوین اقتصادى … به معنى آغاز احیاى سرمایهدارى تا حد قابل توجهى است. این که این، تا چه حدى خواهد بود، نمىدانیم.» (برگمان، ترجمه خ. طهورى)
شاید تجربه در جریان در چین مىرود تا ابعاد رشدى را بنمایاند که تا آن دوران غیرقابل شناخت بود: ابعاد «احیاى سرمایهدارى» تحت رهبرى حزب کمونیست. برنامه «رفرم و گشایش» دنگ سیائوپنگ براى رشد اقتصادى- اجتماعى در چین دو هدف را دنبال مىکند، ایجاد زمینه «رشد اقتصادى و تکنولوژیکى» که تنها از طریق رشد نیروهاى مولده به عالىترین سطح، قابل دستیابى است.
هانس کالت در اثر خود “در سایه طولانى استالین” (موسسه انتشاراتى پاپىروسا، ٢٠١٠) ازجمله به توضیح شرایط استثنایى تاریخى در روابط جهانى مىپردازد که تحت تاثیر آن بلشویکها توانستند در طول زمان پیروزى انقلاب اکتبر را تثبیت و قطعى سازند. او مىنویسد: «نه تنها گندیدگى داخلى [نظام نیمه فئودال- سرمایهدارى تزاریسم، بلکه همچنین] شرایط بینالمللى در این امر موثر بودند که نه نیروهاى مدافع فئودالیسم و نه سرمایهدارى قادر شوند به ضدانقلاب [در روسیه] در سال ١٩١٧ کمک موثرى بکنند … [و] درست در روسیه که به “ضعیفترین حلقه” در زنجیر امپریالیستى تبدیل شده بود، انقلاب [اکتبر] بتواند نسبتاً آسان به پیروزى دست یابد».
در مورد چین نیز ما با وضعى مشابه روبرو هستیم. لوزوردو در گزارش سفر خود این نکته را چنین برمىشمرد: «نکتهاى که درباره آن تردیدى نمىتوان داشت این نکته است که برنامه پیشنهادى دنگ سیائوپنگ براى “رفرم و گشایش” منجر به آن نشد که در چین شرایط رشد اقتصادى- اجتماعى با شرایط حاکم بر کشورهاى سرمایهدارى همانند گردد. (در چنین صورتى بحث کنونى دیگر مطرح هم نبود) درست وضع واقعى در جریان در چین از سال ١٩٧٩ از این قرار است که یک نبرد ویژهاى در چین در جریان است [که داراى ابعادى در سطح جهانى است] که اما براى نظارهگر تنها ظاهربین، ناشناخته باقى مانده است. این در حالى است که اهمیت آن به طور روزمره بیشتر به چشم مىخورد. ایالات متحده آمریکا و متحدان آن امیدوار بودند در یک تقسیم کار بینالمللى وضعى را تثبیت کنند که طبق آن، چین با تولید کالاهاى ارزان قیمت و فاقد مایه تکنولوژیکى و فنآورى پیشرفته در این تقسیم کار، راضى و به آن قانع باشد. به عبارتى دیگر، آنها امیدوار بودند، انحصار تکنولوژى غربى را حفظ و تقویت کرده و آن را ابدى سازند. بر این پایه، مىبایستى چین، همانند همه کشورهاى دیگر جهان سوم، وابسته به تکنولوژى پیشرفته متروپلهاى سرمایهدارى باقى بماند. این در حالى است که کمونیستهاى چینى نبرد براى شکاندن این برنامه امپریالیستى، نبرد براى به شکست کشاندن این برنامه نواستعمارى امپریالیستى را به مثابه ادامه نبرد آزادیبخش براى رهایى ملى ارزیابى کردند. زیرا: استقلال سیاسى واقعى بدون استقلال اقتصادى ممکن نیست!».
در شرایطى بکلى متفاوت، ولى همچنین استثنایى، چنان که پس از پیروزى انقلاب اکتبر نیز بوجود آمده بود، توانسته است جمهورى خلق چین بهطور روزافزون شرایطى را برپا سازد که پیششرط پیروزى نهایى نبرد آزادیبخش ملى در چین مىباشد: برپایى یک اقتصاد ملى و دموکراتیک استوار بر دانش و تکنولوژى پیشرفته. امرى که لااقل مىتواند گوشهاى از فقدان اتحاد شوروى، اولین سرزمینى که قرار بود در آن برپایى جامعه آزاد سوسیالیستى که در آن رشد هر فرد، شرط رشد کل جامعه است (مانیفست کمونیستى) ناتمام ماند، جبران سازد.
پیروزى نهایى سوسیالیسم در چین هنوز بازگشتناپذیر نشده و تجربه در جریان به سرمنزل مقصود نرسیده است. حزب کمونیست چین، آنطور که ازجمله لوزوردو نیز در گزارش خود در همخوانى با دیگر نظریهپردازان مورد تائید قرار مىدهد، اواسط قرن حاضر را زمانى تصور مىکند که براى برپایى فاز آغازین جامعه سوسیالیستى در چین، لازم است. هنوز راهى طولانى، نشناخته و در شرایط تغییر یابنده در جهان در پیش است، هنوز بخش بزرگى از جهان زیر سیطره نواستعمارى امپریالیسم گرفتار مىباشد و براى آزادى و استقلال واقعى نیاز به خیزشى کلان دارد، باوجود این هیچ انسان فرهیخته و هیچ جریان میهندوست در کشورهاى پیرامونى و همچنین زحمتکشان همه کشورهاى جهان نبایستى لحظهاى نسبت به نقش روند در جریان و سرنوشت ضداستعمارى و آزادیبخش آن در چین براى آزادى کشور خود و زحمتکشان آن و دستیابى به استقلال اقتصادى و سیاسى تردیدى به خود راه دهند.
“حقوق بشر” آمریکایى که در پشت آن برنامه تحمیل نظام “بازار آزاد، یا بازار بی نظارت” نهفته است، ابزارى است در دست امپریالیسم علیه رشد و ترقى اجتماعى در کشورهاى پیرامونى. سواستفاده امپریالیسم از این شعار در ارتباط با جنایات حاکمیت کنونى سرمایهدارى مافیایى در ایران، نباید باعث عدم شناخت و درک شرایط متفاوت در ایران و در جمهورى خلق چین گردد. حاکمیت سرمایهدارى مافیایى در ایران از دیرباز به مجرى برنامه نولیبرال امپریالیستى تبدیل شده است و از سال ١٣٨۵ با حکم غیرقانونى آیتالله خامنهاى این سیاست ضدملى را به سیاست رسمى خود تبدیل نموده است. نابودى و تاراج ثروتهاى ملى متمرکز در بخش دولتى اقتصاد در ایران در جریان اجراى برنامه “خصوصى سازى و آزادسازى اقتصادى”، نابودى پیششرطى است که برپایى استقلال اقتصادى و سیاسى کشور را ممکن مىساخته است. ثروتهاى ملى که با پیروزى انقلاب بزرگ مردم در بهمن ۵٧ یکبار از حلقوم استثمارگران داخلى و خارجى بیرون کشیده شده بود. یعنى زیربناى اقتصادى مبتنىبر سه بخش دولتى، خصوصى و تعاونى مىتوانست در ایران زمینه استقلال اقتصادى و سیاسى کشور را تضمین سازد، آنگونه که اکنون در ج خ چین تحقق مىیابد.
در موضعگیرى حزب توده ایران پس از پیروزى انقلاب بزرگ مردم میهن ما در بهمن ۵٧، اهمیت استقلال اقتصادى براى حفظ استقلال سیاسى برجسته مىگردد. براى دستیابى به استقلال اقتصادى، حزب توده ایران بر اهمیت حفظ بخش دولتى اقتصاد ملى و دموکراتیک انگشت گذاشته و «دفاع از آن را یکى از پراهمیتترین و عاجلترین وظایف ملى» ارزیابى مىکند. حزب توده ایران براى «بخش خصوصى و همچنین تعاونى اقتصاد نقشى ملى در کنار و در همکارى ارگانیک با بخش دولتى» و «شکوفایى “اقتصاد ملى و دموکراتیک” دورنمایى بزرگى» قایل است. (“اقتصاد ملى” از انتشارات راه توده/دفتر اول، ص ۴٠)
اهداى جایزه نوبل صلح به “لیو خیابو”، برخلاف ظاهر انسان دوستانه حفظ “حقوق بشر”، علت مشخص دیگرى دارد که در رسانههاى امپریالیستى درباره آن سکوت برقرار است و متاسفانه در بیانیه “جبهه مشارکت اسلامى” نیز مسکوت گذارده مىشود. آقاى لیو خیابو در برنامه “کارتا ٠٨” خود خواستار اجراى همهجانبه برنامه “خصوصىسازى”، ازجمله خصوصىسازى زمین مىباشد که اینک در کلیت خود در حاکمیت ملى ج خ چین قرار دارد. از این راه سرمایه بینالمللى مىخواهد مالکیت خود را بر زمین کارخانهها و شرکتهاى پایهریزى شده توسط خود، قانونى سازد. خریدن و مصادره کردن زمینهاى فلسطینىها توسط اسرائیلىها نیز هدف نابودى امکان برپایى کشور مستقل فلسطینى را دنبال مىکند.
به عبارت دیگر، برنده جایزه نوبل براى صلح سال ٢٠١٠، نابودى اصلى را طلب کرده است که یکى از ارکان اصلى برنامه “نپ” لنینى است که پایبندى به آن در ج خ چین نیز ثمرات برجسته خود را نشان داده است که مورد تائید در بیانیه پیش گفته “جبهه مشارکت ایران اسلامى” نیز مىباشد.
با لغو فئودالیسم در چین پس از پیروزى انقلاب در سال ١٩۴٩، همانطور که پس از پیروزى انقلاب اکتبر در سال ١٩١٧، مالکیت خصوصى بر زمینهاى کشاورزى و زمینهاى شهرى لغو شد. زمین بهطور رایگان در اختیار دهقانانى قرار گرفت که بر روى آن کار مىکردند. سرمایه خارجى برپایه قوانین کنونى قادر به خریدن زمین در ج خ چین نمىباشد.
خصوصىسازى زمین، خصوصىسازى کامل شرکتهاى دولتى، آزاد گذاشتن دست بخش خصوصى براى فعال مایشائى بىبندوبار، که نتایج وحشتبار آن در ایران در برابر چشم ما قرار دارد، محتواى خواست برنامه “کارتا ٠٨” برنده جایزه نوبل امسال را تشکیل مىدهد، با این امید، که بتواند نقشى مخرب در نبرد آزادیبخش براى رهایى ملى در چین ایفا سازد. همانطور که اهداى جایزه نوبل صلح به “دالىلاما” نیز مىبایستى “سنت و آداب و رسوم ملى” را در تبت زنده مىنمود که او با زبان انگلیسى فاخر خود طالب آن است. آداب و رسومى که برقرارى دوباره بردهدارى خانگى را در ج خ چین ممکن مىساخت، مدارس را به مکاتب مذهب بودایى مىسپرد که در آن تنها پسربچهها حق آموختن مىداشتند و دختران بایستى بدون سوادآموزى به کنج آشیزخانه فرستاده مىشدند و مومنین، سینه کش بر روى خاک به دور کوه مقدس مىخزیدند، تا با پاىبوسى “خداشاه”، آقاى دالىلاما، گویا “آداب و رسوم ملى” خلق تبت را حفظ کنند!
جبهه متحد خلق
حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران در برنامه پیشنهادى خود براى یک اقتصاد ملى و دموکراتیک در ایران پس از پیروزى انقلاب بهمن ۵٧ که در اصلهاى ۴٣ و ۴۴ قانون اساسىجمهورى اسلامى ایران، همانطور که آقاى مهدى باباپور آن را در کارپایه تز دکتراى خود برمىشمرد (آدرس الکترونیکى http://www.feirahi.ir/?article=158)، با راى دموکراتهاى مذهبى میهندوست تثبیت شد، نقش پراهمیتى را براى بخش خصوصى در برپایى یک اقتصاد ملى و دموکراتیک قایل است که بایستى با پیروزى جنبش مردمى کنونى بارى دیگر احیا گشته و تحقق یابد. در ج خ چین نیز بخش خصوصى نقش بسیار پراهمیتى در پیشرفت اقتصادى ایفا نموده و همچنین سالهاى طولانى ایفا خواهد نمود. حزب توده ایران ایفاى این نقش پراهمیت در ایران را در صورت برقرارى “جبهه متحد خلق” که با برپایى اقتصادى ملى و دموکراتیک راه رشد آتى جامعه را هموار مىنمود، ممکن مىدانست. جبههاى که به علل تاریخى معین که موضوع بررسى در این سطور نیست، نه تنها ایجاد نشد، بلکه با پیروزى نیروهاى راستگرا و تصاحب قدرت حاکمه توسط نمایندگان آن، راه رشد سرمایهدارىاى را به کشور تحمیل نمود که ما اکنون با نتایج خانمانبرانداز آن روبرو هستیم.
“جبهه متحد خلق” در ج خ چین، با همه اشتباهات و تجارب منفى در دهههاى پنجاه تا هفتاد قرن گذشته، نهایتاً در چین به راهى دیگر گام نهاد. حفظ قدرت سیاسى در اختیار حزب کمونیست چین و «هشت حزب کوچک دیگر که رهبرى آن را پذیرفتهاند» (لوزوردو، همانجا) باعث آن شد که «شرکتهاى خصوصى تحت این رهبرى تشویق شوند، به سویى سوق داده و همچنین مجبور شدند نقشى بیش از آن نقشى را در اقتصاد چین ایفا کنند که تنها از درون منطق دستیابى به سود حداکثر براى سرمایه نتیجه مىشود. نقش پراهمیت بخش خصوصى در اقتصاد چین، کوشش هر روز بیشتر آن است براى دستیابى وسیعتر و عمیقتر به رشد اقتصادى و همچنین تقویت تکنولوژى و فنآورى ملى» (لوزوردو، همانجا). نهایتاً شرکتهاى خصوصى توانستند بهمثابه شرکتهاى واسطهاى نقش پراهمیتى را در رشد اقتصادى در چین که به آن عنوان “بازار سوسیالیستى” دادهاند، ایفا کرده و در آیندهاى طولانى نیز ایفا کنند. لوزوردو در اینباره در گزارش خود مىنویسد: «بخش خصوصى اقتصاد وظایف تسهیل براى انتقال پیشرفتهترین تکنولوژى و فنآورىها از کشورهاى سرمایهدارى را به عهده دارد. نباید فراموش نمود که ایالات متحده آمریکا عملى شدن این امر را به کمک قانون ممنوعیت صدور تکنولوژى و فنآورهاى پیشرفته به چین، تاکنون پایدار نگه داشته است. تعدادى از چینىهاى تحصیلکرده مقیم خارج، بهویژه در آمریکا، با پایهریزى شرکتهاى خصوصى که با سرمایههاى اولیه محدود خود ایجاد ساختند، به چین بازگشته و با استفاده از تسهیلات به فعالیت پرداختند. اقدام آنها در آمریکا با ناباورى روبرو شد که چگونه این متخصصان مىتوانستهاند به “دموکراسى” پشت کرده و به “دیکتاتورى” بازگردند؟ در کنار احساسات میهندوستانه که مىتوان براى عملکرد این چینىهاى از ماوراى دریا آمده، پذیرفت که مىخواهند در کوشش خلقخود براى دستیابى به بالاترین سطح تکنولوژى و فنآورى و فرهنگ شرکت داشته باشند، این نکته نیز مشوق آنها مىباشد که توانایى و تجارب خود را در دانشگاهها و شرکتهاى خصوصى با بالاترین سطح تکنیک به کار گیرند که شرایط فعالیت موفق آن را دولت چین ایجاد نموده است.
به عبارت دیگر، در تجربه در جریان در چین ما با تداوم یک سیاست جبهه متحد خلق روبرو هستیم که توسط مائو در دوران جنگهاى آزادیبخش پایهریزى شد و در سالهاى بعد در چین به عنوان سیاست دولتى اعلام و به مورد اجرا گذاشته شده است.» نقشى که اما بدون حفظ قدرت سیاسى در دست حزب کمونیست چین ممکن نمىبوده است.
تحت شرایط معین تاریخى در سه دهه اخیر در شرایط بینالمللى، ج خ چین به هدف خود دست یافته است که نه تنها کشور تولید کننده کالاى ارزان با سطح تکنولوژى ساده باقىنماند، بلکه به کشورى با سطح تکنولوژى و فنآورى پیشرفته تبدیل شود که پیروزى نهایى آن مىتواند در سرنوشت مبارزه خلقهاى دیگر جهان سوم براى رهایى ملى، نقش پراهمیت و حتى تعیین کننده ایفا سازد.
لوزوردو در گزارش خود و پس از آنکه به وجود تفاوتهاى چشمگیر در سطح زندگى شرق و غرب، شهر و روستا و سطح درآمدها در ج خ چین و … اشاره مىکند و پس از آنکه موج جدید رشد طوفانى در بخشهاى مرکزى و غربى، مغولستان داخلى، تبت و … را در این کشور برمىشمرد که درصد رشد بیشترى از درصد رشد ملى دارا هستند و با برجسته ساختن این نکته که رشد در این بخشها با برخودار شدن از پیشرفتهترین تکنیک، ازجمله در بخش حفظ محیط زیست عملى مىشود، به نکتهاى اشاره مىکند که هم لنین در برنامه “نپ” بر آن انگشت مىگذارد و هم در نظریات دنگ سیائوپینگ مورد تاکید قرار گرفته است. این نکته رشد متفاوت سطح درآمدها در مرحله “سرمایهدارى دولتى تحت رهبرى حزب کمونیست” است.
لوروزو با اشاره به این نظریات مىنویسد، سوسیالیسم تقسیم متساوى فقر نیست، برعکس، چنین وضعى «زمانى که نیاز به مرز معینى» مىرسد، به ضد خود تبدیل مىگردد. زمانى که «یک تکه نان، فرد خوشبختى که آن را به دست آورده است، زنده نگه مىدارد، وضعى ایجاد شده است که بیان عدم تساوى مطلق است، عدم تساوى مطلق که درباره زنده ماندن و مرگ برقرار است».
او سپس با اشاره به رشد اقتصادى- اجتماعى پیش گفته در بخشهاى مرکزى و غربى چین، شرایط اقتصادى- اجتماعى را در آنجا با حرکت دو قطار مقایسه مىکند و مىنویسد: «در چین ما با دو قطار سرو کار داریم که هر دو از ایستگاه “عقبماندگى” به سوى ایستگاه “ترقى” حرکت کردهاند. یکى از دو قطار، قطارى سریعالسیر و دیگرى با سرعتى کمتر در حرکت است، بر این پایه، فاصله میان دو قطار در طول زمان بیشتر مىشود. اما نباید فراموش شود که هر دو قطار در جهت مشابه و به سوى هدف مشترکى در حرکتند و همزمان نیروهاى بسیارى در کارند که سرعت قطار دوم را ارتقا دهند و در جریان توسعه و ترقى و رشد بخشهاى تاکنون عقب مانده در کشور، تعداد مسافران قطار سریعالسیر بهطور مداوم ازدیاد مىیابد. در سرمایهدارى برعکس، این دو قطار در جهتهاى مخالف در حرکتند: توسعه فقر و بدبختى تودههاى میلیونى و نابود ساختن دستاوردهاى اجتماعى زحمتکشان، همزمان با انباشت ثروت اجتماعى در دستتان یک گروه کوچک از انگلهاى حاکم، جریان دارد.»
بدون تردید مىتوان این خواست را مورد تائید قرار داد که در ج خ چین آزادىهاى فردى و اجتماعى در هماهنگى با آماج انسانى سوسیالیستى، یعنى برخوردارى مردم از حقوق انسانى، از رشدى روزافزون و هدفمند برخودار گردد و تضاد میان رشد آن دو هر چه سریعتر پایان یابد و جامعه به سوى هدفى که در مانیفست کمونیستى با جمله معروف برپایى «جامعه آزادى که در آن رشد هر فرد، پیششرط رشد جامعه است»، حرکت کرده و با سرعت آن را طى کند. آزادى بیان و عقیده، یکى از عمدهترین اصلهاى پایهاى برپایى سوسیالیسم مىباشد. این، اما به این معنا نمىباشد که دولت ج خ چین مجاز مىبوده است، مساله مرکزى حفظ قدرت سیاسى براى برپایى چنین زیربناى اقتصادى را از این طریق به خطر اندازد که همانند حاکمیت سرمایهدارى مافیایى در ایران، به مجرى برنامه نولیبرال امپریالیستى تبدیل شود که برنده جایزه نوبل خواستار آن است و آن را در بسته تزویر “حقوق بشر” آمریکایى به خورد خوشباوران مىدهد! سرشت «طبقاتى» روند رشد تاریخى جامعه چین در نبرد آزادیبخش ملى پربار و سخت آن، نمىتواند و نباید لحظهاى از مدنظر دور گردد.
اوضاع اقتصادى- اجتماعى در ایران که در آن حاکمیت سرمایهدارى مافیایى از یک سو به مجرى برنامه نولیبرال امپریالیستى تبدیل شده است و از سوى دیگر با نادیده گرفتن، پایمال کردن و به کلى حذف “حقوق ملت” مندرج در قانون اساسى، امکان زندگى و آزادىهاى قانونى فردى و اجتماعى را ازبین برده است، در متن تاریخى بکلى متفاوتى در جریان است. تشابهه ظاهرى دو پدیده نباید محتواى نبرد آزادیبخش مردم ج خ چین را در پرده ابهام قرار داده و مانع شناخت و درک ریشه عینى و ذهنى «تدبیر و درایت کمنظیر» حاکمیت طبقاتى طبقه کارگر که از منافع کل جامعه کشور کثیروالملله چین دفاع مىکند (مانیفست کمونیستى)، گردد که “جبهه مشارکت ایران اسلامى” نیز به آن اعتراف دارد!
مضمون تاریخى سیاست حاکمیت سرمایهدارى مافیایى در ایران، مضمونى مخالف آن واقعیتى است که در ج خ چین در جریان است. این حاکمیت ضدملى و ضدمردمى با نابودى زیربناى اقتصاد ملى و از این طریق نابودى پیششرط برقرارى استقلال سیاسى پایدار ایران، در تضادى آشتىناپذیر با منافع زحمتکشان و همه نیروهاى میهندوست و ملى قرار دارد. ضرورت تغییر انقلابى این حاکمیت از طریق احیاى آماجهاى مردمى- دموکراتیک و ملى- ضدامپریالیستى انقلاب بزرگ بهمن و تحقق بخشیدن به اصلهاى دموکراتیک قانون اساسى که تنها از طریق «طبقاتى شدن جنبش سبز» ممکن است که محمد مالجو نیز مىطلبد (آدرس الکترونیکى)، از این منطق نتیجه مىشود.