مقاله شماره ۵/١٣٩٠ (١٨ خرداد) بخش سوم، قسمت دوم
واژه راهنما: از وحدت نظرى و سازمانى حزب توده ایران در برابر برنامه ارتجاع داخلى و جهانى پاسدارى کنیم و پاسخى دندانشکن به هدف پارهپارهکردن حزب طبقه کارگر دهیم!
بخش سوم، قسمت دوم
“راهتوده” مىخواهد با یک تیر دو نشان را هدف قرار دهد: یکى سیاست انقلابى حزب توده ایران را آگاهانه خدشهدار سازد و دیگرى مرز میان سیاست هاشمىها و موسوىها را مبهم و ناروشن سازد!
“آگاهانه” نامیدن این شیوه توسط او از این روى مجاز است، زیرا وظیفه او مبهم و مغشوش ساختن مرز میان سیاست انقلابى دموکراتیک- ملى حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران در مرحله “انقلاب ملى- دموکراتیک” بهمن با نیروهاى بورژوا “لیبرال” است، در داخل و هم در خارج از کشور. ارتباطات تلفنى با رادیوهاى “لسآنجلسى” که او در سالهاى گذشته علنى کرد و انتشار هرازگاه نکاتى از “الهى”، استاد دانشگاهى سابقش در دوران سلطنت و …، خود افشاگرى در این زمینه است! دفاع او تنها از خواست “آزادى”، هیچ معناى دیگرى ندارد، جز پذیرش “آزادىهاى” بورژوا لیبرال و در واقع نفى دموکراسى به سود زحمتکشان در چهارچوب مرحله ملى- دموکراتیک انقلاب. به قول نامه مردم «”آزادى” استرلیزه شده از “عدالت اجتماعى”»!
“راهتوده” قلابى على خدایى که قادر به برخورد به انتقادهاى کتبى به سیاست خود ازجمله در “تودهاىها” نیست و همه موضعگیرىها را “زیر سیبلى” در کرده است، چارهاى هم ندارد، برخورد به مواضع به قول “عدالت” «چندى پیش نامه مردم» را براى به مورد اجرا گذاشتن برنامه ارتجاع درباره پارهپاره کردن حزب توده ایران به خدمت بگیرد. این نشریه و انتشار دهند آن على خدایى، اکنون که مىبایستى به توصیه کیانورى که در همان رساله سال ١٣٧٣ اعلام کرده است، تن مىداد و به ادامه انتشار “راهتوده” دزدیده شده پایان مىبخشید، و اگر صداقت داشت، به تقویت خطمشى انقلابى حزب مىپرداخت، مىخواهد بهطور غیرتاریخى، بله حتى با برداشتى مزورانه و ضدتاریخى، اما پرطمطراق که با “پـر” بیگانه مزین شده است، با انتقاد به مواضع گذشته نامه مردم، به هجوگوى علیه سیاست انقلابى امروز آن بپردازد.
کیانورى در آن رساله سال ٧٣ براى راه توده دوره دوم تنها «رسالتى گذرا» به رسمیت مىشناسد. نکتهاى که در مورد “تودهاىها” نیز باید پذیرفت! رسالت هم آن و هم این، کمک به ایجاد شدن شرایط برطرف شدن زمینه تشتت نظرى و سازمانى در حزب توده ایران است و بـس! وظیفه کمک همه جانبه به محو کمبودها و مواضع غیرانقلابى در جنبش تودهاى!
این، آن پیامى است که رساله کیانورى تحت عنوان “سخنى با همه تودهاىها” به ما مىرساند. هر برداشتى دیگر، اهداف ضدحزبى و خائنانهاى را دنبال و در خدمت برنامه ارتجاع داخلى وخارجى است!
این، معیار و محک تودهاى بودن، موضع تودهاى داشتن و مترصد حفظ و تقویت یکپارچگى حزب و جنبش تودهاى و حزب توده ایران بودن مىباشد و نه سواستفاده از نظریات و مواضع گذشته حزب و پنهان شده در پشت نظریات رهبران وقت براى نفى و برخورد ناجوانمردانه به مواضع انقلابى کنونى حزب توده ایران!
موضع ژورنالیستى آبرو باخته مقایسه سیب با گلابى، موضعى که مىکوشد ناتوانى خود را در برخورد انتقادى به مواضع انقلابى حزب توده ایران، از آن طریق جبران کند که آنها را بهطور ضدتاریخى معیوب نشان دهد، از شیوه شناخته شده مبلغان سرمایهدارى استفاده مىکند که مىکوشند اشتباهها در جنبش کارگرى و کمونیستى را براى نفى مواضع انقلابى و علمى آن به خدمت گیرند. على خدایى و شرکاء براى آموزش این شیوه، به شاگردان کارل پوپر تبدیل شدهاند!
جریان شناخته شده در “عدالت” نیز جز همین شیوه، شیوه دیگرى را به کار نمىگیرد. فقط کمى به اصطلاح “علمى”تر. گردانندگان شناخته شده آن نیز “دانشگاههاى آمریکایى” را پشت سر گذاشتهاند! اما شیوه یکى است. در ٢۵ بهمن ١٣٨٩، این تارنگاشت مىکوشد با نسبت دادن مواضعى به نامه مردم، که مواضع آن نیست و از مقاله «جنبش مردمى، لزوم یک برنامه مترقى اقتصادى و گذار به مرحله دموکراتیک ملى» مستفاد نمىشود، این موضع را به نامه مردم نسبت دهد که گویا مىخواهد «ضرورت قانع شدن به تغییرات روبنایى را در “مرحله گذر” [منظور دوران فعلى در ایران است] توجیه نماید.» این در حالى است که حتى در عنوان مقالات نامه مردم نیز بر وحدت تغییرات روبنایى و زیربنایى در ایران تکیه و ضرورت این پایبندى بهطور علمى نشان داده شده است.
ازجمله در مقاله پیش گفته بر ضرورت طرح خواستهاى زحمتکشان و طبقه کارگر در مبارزات “جنبش سبز” از این طریق تـاکـید بهعمل آمده است که برجسته شده است که بدون توسعه پایگاه اجتماعى جنبش، پیروزى آن ممکن نیست. این توسعه خود اما بدون طرح خواستهاى صنفى- سیاسى- طبقاتى طبقه کارگر، از ارتقاى دستمزد تا حق برخودارى از سندیکاهاى آزاد، از حق قرارهاى دستجمعى وحافظ منافع کارگران، تا لغو قراردادهاى موقت، از حفظ قانون کار تا توسعه قانونى حقوق کارگران علیه مفاد برنامه “آزادسازى اقتصادى” امپریالیستى ممکن نیست.
تکیه نامه مردم بر ضرورت دفاع از منافع طبقه کارگر توسط “جنبش سبز”حتى در عنوان مقالات با چنین استدلالى به اثبات رسانده مىشود (نگاه شود به “تشدید درگیرى جناحهاى اصولگرا و جنبش مردمى مبارزه با دیکتاتورى” http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1362 و یا “به مناسبت روز جهانى کارگر – وظایف و چالشهاى جنبش کارگرى در مرحله کنونى http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1363 در نامه مردم شماره٨۶٧، ۵ اردیبهشت ١٣٩٠).
مقاله پیش گفته «ریشههاى مادى شکافهاى روبنایى …” در نامه مردم شماره ٨۶٨ با جملات زیر یک بار دیگر بر اهمیت نقش جنبش کارگرى در مبارزات امروز، بر ضرورت دفاع از منافع طبقه کارگر که از منافع کل جامعه دفاع مىکند و بر اهمیت مبارزه علیه برنامه نواستعمارى نولیبرالیسم امپریالیستى تکیه کرده و آن را چنین برجسته مىسازد: «تجربه نشان مىدهد که در مراحل حساس مبارزه، پشتیبانى سیاسى جنبش کارگرى نقش کلیدى خواهد داشت. جنبش کارگرى کشورمان دائما از نظر آگاهى سیاسى و سازمانیافتگى در حال رشد و تکامل است. با گسترش شرایط وخیم اقتصادى و اعمال برنامههاى نولیبرالى خشن، جنبش کارگرى یکى از گردانهاى مبارزه با رژیم حاکم خواهد بود. در شرایط کنونى که ریشههاى بحران روبناى سیاسى رژیم به منافع مادى زیربناى اقتصادىاش متصل کرده است، مبارزه سیاسى با دیکتاتورى حاکم در راستاى آزادىهاى دموکراتیک باید همزمان مبارزه با مبانى برنامههاى “اقتصاد بىنظارت” رژیم که بر محور منافع سرمایههاى کلان بنا شده است، را نیز هدف خود قرار دهد. نمىتوان با زحمتکشان و طبقه کارگر کشورمان همدردى کرد و به مناسبت روز کارگر، یک روز در سال آنان را مورد تمجید قرار داد، و در عین حال در مورد برنامه نولیبرالیسم اقتصادى نظر نداد و یا آن را به صورت ضمنى تایید کرد. زحمتکشان شهر و روستا و طبقه کارگر اکثریت جامعه ما را تشکیل مىدهند و هر نوع تغییرات بنیادى در کشورمان و ازجمله گذر از دیکتاتورى ولایى، فقط مىتواند به وسیله آنان به سرانجام رسد. این فرایندى است عینى و گریزناپذیر، حتى اگر با مبانى تئوریک سیاسى- اجتماعى برخى نیروهاى سیاسى درون جنبش انطباق نداشته باشد. باید فعالانه و با اجتناب از بحثهاى انتزاعى و با درسگیرى از موفقیتها و اشتباههاى گذشته، در سازماندهى جبهه وسیع بر ضد دیکتاتورى مبارزه را به پیش برد.»
زمانى که جریان شناخته شده در “عدالت” حتى چشم بر عنوان مقاله نامه مردم مىبندد، براى نمونه چشم بر مقاله “استقلال ملى، عدالت اجتماعى و دموکراسى در مبارزه با دیکتاتورى، لازم و ملزوم یکدیگرند” (شماره ٨۶۵، ٨ فروردین ١٣٩٠ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1338)، آنوقت به خود افشاگرى دست مىزند و نشان مىدهد که وظیفه آن، نه کمک به تصحیح این یا آن اشتباه احتمالى، بلکه اجراى برنامه ارتجاع داخلى و خارجى براى پارهپاره نگه داشتن جنبش تودهاى است، همانطور که گزارش طولانى بىبىسى از تظاهرات اول ماه مه “حزب کمونیست کارگرى ایران” در برابر در ورودى این رسانه امپریالیستى و مصاحبه طولانى با سخنگوى آن، همین برنامه را دنبال مىکند.
درباره نادرستى ادعاهاى “عدالت” و نسبتهاى آن به حزب توده ایران، در “تودهاىها” مقالات متعددى ارایه و استدلال شده است. تکرار آنها در این سطور ضرورى نیست. در اینجا هدف نشان دادن شیوه و اسلوبى است که هم “راهتوده” على خدایى و هم جریان شناخته شده در “عدالت” و همچنین جریانهاى مشابهى که هر از چندى با نامى دیگر و با برنامههاى پرطمطراق گویا به دفاع از سوسیالیسم علمى و “جنبش سبز” مىپردازند، دنبال مىکنند. هدف نشان دادن نادرستىمحتوایى نظریات و شیوه مشکوک به کار گرفته شده است که توانسته حتى برخى از تودهاىهاى صادق را نیز تحت تاثیر قرار دهد.
براى نمونه تودهاى قدیمىاى که با “عدالت” همکارى مىکند و پیشتر هم موافقت خود را براى پرداخت «هزینه» بازگشت به ایران مطرح کرده بود، در صحبتى، با لحن و نگاهى پرسرزنش و با اشاره به اختلافهاى میان خامنهاى و احمدىنژاد، درباره نادرستى ارزیابى منفى از نقش احمدىنژاد اظهار داشت: «مىبینید که جناح اصولگرایان دارند احمدىنژاد را مىزنند و مىخواهند دولت او را ساقط کنند، زیرا او نگذاشته است اینها واحدهاى دولتى را ببلعند!»
براى این تودهاى قدیمى که به عللى که تنـها او مسئول بهوجود آمدن آنها نبوده است، از سازمان حزبى به دور مانده و در طول زمان به جریانى براى بقاى تشتت نظرى و پارهپاره بودن حزب طبقه کارگر تبدیل شده است، نکات بسیارى مجهول است. سخنان پیش گفته او، در این عدم آگاهى ریشه دارد. براى نمونه، او نمىداند که “خصوصىسازى” از دو بخش تشکیل مىشود (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=1568&lang=fa). یکى بخش حقوقى آن. یعنى بخش نقض غیرقانونى اصل ۴۴ قانون اساسى و بخش دیگر، اجراى عملى آن. یعنى چه کسانى ثروتهاى ملى مردم را «مىبلعند»؟!
در همان مقاله پیش گفته “ریشههاى مادى شکافهاى روبنایى …” در نامه مردم، نقش ضدملى و ضدمردمى مرحله “حقوقى” برنامه “خصوصىسازى” چنین توصیف مىشود: «جنبه اصلى “خصوصىسازى”، یعنى خارج کردن دارایى از مالکیت مردم، حذف قوانین نظارت عمومى بر این دارایى است»!
احمدىنژاد لغو غیرقانونى اصل ۴۴ را به سیاست رسمى دولت خود تبدیل ساخته و گام پر اهمیت “حقوقى” را در این زمینه برداشته است. او اضافه بر برداشتن این گام خائنانه نخستین، از ١٢٠ میلیارد دلار سرمایههاى ملى مردم که یک بار با انقلاب بهمن از حلقوم ارتجاع داخلى و خارجى بیرون آورده شده بودند و «به بهاى ریاضتکشى و محرومیت قشرهاى زحمتکش میهن انباشته مىشوند» (نامه مردم، همانجا)، ۶٠ میلیارد دلار، یعنى نیمى از آن را در دوره ریاست جمهورى خود به حلقوم غارتگران “شبه دولتى” سرازیر نموده است! طبق حکم غیرقانونى خامنهاى بایستى ٢٠ درصد ثروتهاى ملى در شرکتهاى دولتى، به صورت “سهام عدالت” به فروش برسد. اما در همین دوران ریاست جمهورى احمدىنژاد، تنها یک پنجم این سهم به “مردم” واگذار شده است!
اگر اسامى سران سپاه پاسداران در لیست “تحریم” کشورهاى امپریالیستى وارد شده است، نه از این روى است که این افراد به قول خودشان “باکىشان” از این اقدام نیست، زیرا گویا «ریالى در خارج ندارند»، بلکه از این روى چنین شده است که امپریالیستها مترصد فروش این سهام در خارج از کشور نشستهاند که این آقایان امیدوارند در زمان مقتضى آنها را به آنجا منتقل سازند.
اما موضوع اساسى که این تودهاى قدیمى درنیافته است، نکته پیش نیست. بلکه این نکته است که اگر بخواهیم به اصطلاح “استدلال” او را براى لحظهاى بپذیریم، تا نادرستى سخنانش برملا شود، یعنى بپذیریم که احمدىنژاد گویا طرفدار مستضعفین است و مىخواسته است با دادن اجازه “بلع” به سران سپاه و شرکتهاى “شبهدولتى” مانند “خاتمالنبیاء” و …، این ثروتها را از دسترسى غارتگران “اصلى” و ازجمله خارجى گویا “نجات” دهد. ادعایى که با توسعه “سرمایهگذارىهاى” خارجى (بخوان خریدن ثروتهاى ملى به ثمن بخس) در سال ١٣٨٩ در بالاترین سطح همه سالهاى گذشته، نادرستى آن به اثبات رسیده است، آنوقت نادرستى اندیشه تودهاى قدیمى از این طریق برملا مىشود که:
اول- او درک نمىکند که به اصطلاح “مبارزه” معیوب احمدىنژاد با برنامه نولیبرال امپریالیستى، بهویژه در شرایط فقدان یک جنبش توانمند دموکراتیک در کشور که ستون فقرات آن را طبقه کارگر و خواستهاى آن تشکیل مىدهد، جز سرابى دونکیشوتوار از کار در نخواهد آمد؛
در مقاله پیش گفته “ژرفش بحران، تشدید رویارویى در حاکمیت، و ضرورت اتحاد عمل نیروهاى مترقى و آزادىخواه!”، نامه مردم، بر اصل حیاتى «سازماندهى و ارتقاى سطح پیکارجویى» جنبش توانمند دموکراتیک مردمى اشاره مىشود. تفاوت سیاست انقلابى و دونکیشوتوار از تفاوت مضمون این دو موضع نشئت مىگیرد. در آنجا نامه مردم به اشاره به «اختلافهاى اخیر و توجه دقیق به ریشههاى مادى شکاف ترمیمناپذیر در ائتلاف کودتاچیان» مىنویسد، این اختلافها: «نباید منجر به این خطاى فاحش گردد که مىتوان به “دگردیسى”، “تغییر و تحول” این یا آن جناح، بهویژه جریانهاى واپسگرا و قشرى مدافع احمدىنژاد چشم امید داشت. هر سه کانون قدرت در رژیم ولایت فقیه، بر سر حذف مردم از صحنه سیاسى توافق و اتفاق نظر دارند. در این ارزیابى واقعبینانه و صحیح از آرایش سیاسى کشور و کنش و واکنشهاى پرشتاب میان جناحبندىهاى حکومتى مىباید، بدون کمترین تردید و تزلزل، همزمان بر ضد استبداد ولایى و کانونهاى انگلى قدرت و ثروت مبارزه کرد، و از هر فرصت و شکاف، آگاهانه و دقیق به سود سازماندهى و ارتقاء سطح پیکارجویى جنبش مردمى استفاده کرد.
تجربه دوران اصلاحات و جنبش پرشکوه مردم بر ضد کودتاى انتخاباتى در برابر دیدگان ما قرار دارند، بنابراین، هنگام در پیش گرفتن سیاست و تاکتیک مناسب و هر مانور سیاسى در مقطع حساس کنونى، مىباید به نیروى تودهها، حضور آنها در صحنه سیاسى و خواستههاىشان پایبند بود. …».
دوم- او درک نمىکند که مبارزه با این برنامه امپریالیستى در مذاکره و چانهزدن با ارتجاع داخلى و خارجى در پشت درهاى بسته و با بوسه زدن به دست عاملان آن، اجباراً با شکست روبرو خواهد بود و فاجعهآمیز است. براى دسترسى به پیروزى در نبرد ضدامپریالیستى، باید امکان فعالیت طبقه کارگر تامین باشد؛ از این روى مبارزه حزب توده ایران براى سازماندهى طبقه کارگر و مبارزات آن نقش تعیین کننده دارا مىباشد؛
سوم- درک نمىکند که به منظور مبارزه با سلطه اقتصادى- سیاسى- فرهنگى و نظامى امپریالیسم، تحقق بخشیدن به برنامه اقتصاد ملى دموکراتیک، یعنى سیاست اقتصادى «بدیل» و شفاف علیه برنامه نولیبرال امپریالیستى ضرورى است.
نامه مردم همانجا بر اهمیت برنامه «بدیل اقتصادى» پاى مىفشرد و مىنویسد: «جنبش مردمى باید با ارایه یک بدیل اقتصادى، با سمتگیرى بارز به سوى منافع ملى و زحمتکشان، این نقطه ضعف و ریشه بحران دیکتاتورى حاکم را مستقیماً هدف قرار دهد.»
به عبارت دیگر، تودهاى قدیمى درک نمىکند که مبارزه علیه امپریالیسم، به افراشتن پرچم اندیشه علمى مارکسیستى- تودهاى و مبارزه براى تجهیز طبقه کارگر و ارتقاى سطح آگاهى طبقاتى آن نیاز دارد! چنین سیاستى با دنبالهروى از احمدىنژادها ممکن نیست. برعکس، باید شرایطى را ایجاد نمود که اگر احمدىنژادها صادق هستند، بتوانند چراغ راهنماى دیگرى جز باورهاى غیرعقلایى و غیرعلمى در اختیار داشته باشند!
در دوران انقلاب بهمن ۵٧ نیز اندیشه مارکسیستى- توداى به چراغ راهنماى مبارزان صادق مذهبى تبدیل شده بود!
ازجمله این نتیجهگیرىها، نتیجهگیرىهایى مىبودهاند که تودهاى قدیمى مىبایستى به آنها دست مىیافت، زمانى که مىپندارد که گویا احمدىنژاد طرفدار “مستضعفین” است! نتیجهگیرىهایى که بایستى نه تنها براى امثال احمدىنژادها توضیح داده شود و درستى آن با زبان قابل فهم به آنان تفهیم گردد!
افتادن این نوع تودهاىهاى قدیمى به دامن “راهتوده”، “عدالت” و …، آنطور که در ابرازنظر مورد توجه قرار داده شده است، قویاً ضرورت افشاگرى شیوه اعمال شده از طرف این جریانها را مورد تایید و تاکید قرار مىدهد. این “امنیتى” کردن بحث سیاسى نیست که در ابرازنظر عنوان شده است. این افشاگرى علیه برنامه ارتجاع داخلى و خارجى براى ایجاد تشتت و گروهبندى در جنبش تودهاى است. افشاگرى وظیفه روز است. وظیفهاى که “تودهاىها” در اولین نوشتار خود (نگاه شود به “چرا انتشار تودهاىها ضرورى شد”http://www.tudeh-iha.com/?=178&lang=fa) اعلام داشت و به آن پایبند مانده است.
ضرورت افشاگرى از این منطق ناشى مىشود که امروز باید هر تودهاى به این پرسش پاسخ دهد که “دفاع از منافع ارتجاع و یا منافع ملى- مردمى؟”
همین تودهاى قدیمى که پیشتر نیز از او درباره «هزینه» رفت و آمد به ایران نکتهاى نقل شد و قصد بازگشت به ایران دارد، مىگوید که «از هزینهاى که براى بازگشت به ایران باید بپردازد، مطلع و با آن موافق است.» او در موجه بودن مضمون این «هزینه» و دفاع از برنامه خود براى «هزینه» کردن این سرمایه مىگوید، گام من درست است، زیرا «من از سیاست حزب در دوران پس از پیروزى انقلاب دفاع مىکنم». به نظر او، سیاست «اتحاد و انتقاد» حزب توده ایران در آن دوران، کماکان و براى شرایط کنونى، سیاستى واقعبینانه را تشکیل مىدهد.
دفاع از این سیاست گذشته حزب را او اکنون، یعنى در شرایط تاریخى به کلى متفاوت از دوران پس از پیروزى انقلاب بهمن، «هزینه»اى اعلام مىکند که براى بازگشت به ایران مىپردازد. بدیهى است که ارتجاع داخلى از چنین «هزینه»اى استقبال مىکند، زیرا به انواع این “تودهاىها” و گروههاى “کمونیست کارگرى” پیش گفته نیاز دارد، تا بتواند برنامه پاره پاره کردن حزب طبقه کارگر را به سود خود به مورد اجرا بگذارد!
رفتن و آمدن آزاد آنها به ایران، با پرداخت این «هزینه» از اعتبار حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران عملى مىگردد. افشاى آن وظیفه هر تودهاى در دفاع از مصالح حزب توده ایران مىباشد. همین «هزینه» را “راهتوه” على خدایى مىخواهد به حساب اعتبار حزب توده ایران بپردازد. او نیز مدعى آن است که گویا در نشریه خود «مشى تودهاى» را مطرح مىسازد (شماره ٣١۶، ٢ خرداد ٩٠).
این نظر صائبى است که در بحث مطرح شده است و مىگوید: جلب «صدها و شاید هزاران تودهاى صادق» که «به دامان این جریانات» افتادهاند، تنـها با چنین افشاگرىها ممکن نیست. به این منظور وظیفه اصلى و عمده به عهده مسئولهاى حزبى قرار دارد که با اتخاذ روشها و به کار گیرى راهها و شیوههاى کاربردى لازم تشکیلاتى، به این پدیده تلخ پایان دهند. اقدامى که در واقع تنها از طریق تداوم خطمشى انقلابى حزب توده ایران ممکن خواهد شد. تنها از این طریق مىتوان تاروپود ضدانقلابى جریانهایى از نوع “راهتوده”، “عدالت” و دیگران را تا مغز استخوان افشا کرد و نشان داد که این شیوهها تنها به سود ارتجاع داخلى و خارجى مىباشد.
اگر این مسئولیت سنگین بر عهده مسئولهاى حزب است، به معناى سلب مسئولیت از هر تودهاى صادق نیست که خود را شاگرد حزب مىداند و اندیشه و توان خود را در دفاع از مصالح حزب توده ایران به کار مىگیرد. مسئولیتى که از جمله در افشاى شیوههاى شناخته شده ارتجاع داخلى و خارجى تبلور مىیابد. این مسئولیت عبارت است از مبارزه علیه ایجاد و تداوم تشتت نظرى در جنبش تودهاى و همچنین اشغال حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران از درون!
شیوه ارتجاع براى پنهان شدن در پشت نام و نشان حزب توده ایران را زندهیاد احسان طبرى در یکى از سرودههاى زندانش با عنوان “اخگران اسفند” (*) برمىشمرد. او براى افشاى این شیوه، نشان مىدهد که شیوه تودهاى چگونه است! شیوه زنده و خلاقى که پویایى و تحرک، خلاقیت و جانفشانى سراپایش را فرا گرفته و جانمایه هستىاش مىباشد: «یادت را در کولهبار زندگیم مىنهم، چون دورگردى در کوى و برزن خلوت و خاموش روستاهاى غم گرفته. …».
این «یادت» اما «کولهبار»ى نیست که چون «قاب … خشکیده چون نعش بر دیوار …» آویخته باشد! این «یادت» “انفجارى” است پویا و خلاق و “تاریخى”! پنهان شدن در پس لغات و جملهها نیست، به قول طبرى شیوه «اسکولاستیکى» و مکتبى نیست، بلکه آموختن از شیوه مارکسیستى- تودهاى براى بررسى و ارزیابى “اکنون” است. آموزش خلاقیت دیالکتیکى است براى “نفى در نفى”، براى یافتن آن «تنه رشدیابنده درخت» (طبرى).
شرکت فعال در بحث و گفتگو میان تودهاىها هدف بر طرف ساختن مشکلات و یافتن زبان مشترک را دنبال مىکند. وظیفه کنونى و روز، محک و معیارى جانبدارانه و مصمم، پایدار و صادق براى حفظ وحدت نظرى و سازمانى حزب است و نه ادامه سیاست تجزیه تودهاىها.
در ابرازنظرى که در این روزها دریافت شد، مواضع رفیق نماینده حزب در سمینار اخیر احزاب کمونیستى در بروکسل، مرکز بلژیک، مورد انتقاد قرا گرفته است (به موضع در نوشتارى مجزا پرداخته خواهد شد). در ابرازنظر اما بر اهمیت نکات آموزنده مقالات تحلیلى در همین شماره نامه مردم اشارهاى به عمل نیامده است. این در حالى است که این مقالات تحلیلى همه جوانب از مبارزه روز و دورنماى استراتژیک مبارزه را ارایه مىدهد، ریشههاى مادى اختلافها در حاکمیت و … را برپایه اندیشه و شیوه مارکسیستى- تودهاى مورد بررسى قرار داده و به نتیجهگیرىهاى ضرورى از آن دست یافته است. به نظر نمىرسد که چنین شیوه انتقادى، زمینه جانبدارى از روند رشد و تحکیم خطمشى انقلابى را در حزب توده ایران مورد توجه قرار داده و برخورد انتقادى را براى تکمیل پیشرفت نبرد طبقاتى در ایران، تقویت مىکند.
گفتن آنکه من “نظرم را دادم …”، پافشارى بر همان موضعى است که لنین آن را افشا نموده است و مىگوید: آنهایى که هدفى دیگر را دنبال مىکنند، بعد از خلع سلاح اندیشهاى، مىگویند: «اما گوش از سر بلندتر نمىشود»!
*
اخـگـران اسفنـد
اى برزگر بذرهاى پاک!
اى کشتکار بسیط خاک!
اى زنده جاوید در مغاک!
آنزمان که تو را شناختم،
هیچگاه با تنهایى خویش نساختم.
تو گنج رمز رنجهائى،
تو چراغ روشن کومه ذهن مائى،
خورشید از فروغ جاودانى اندیشههایت،
به چاه سیاه غرب درغلتید.
آسمان در سنگینى جاذبه افکارت،
بر خاک تیره زمین زانو زد،
و زمین در نهفتِ گل آرزویت خوار شد.
اى پنهان آشکار!
یادت را هرگز در صندوقخانه قلبم پنهان نخواهم داشت.
یادت را در قاب نخواهم گرفت،
خشکیده چون نعش بر دیوار،
یا چون یک اتفاق ناگوار،
براى یک روز مبادا،
در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت.
یادت را مىنهم هر روز،
در کیف مدرسه کودکان،
در لابلاى اوراق سپید دفترهایشان،
چون گلبرگهاى گل سرخ،
مىنهم یادت را
در ترنم عاشقانه باد،
در بلنداى قامت شمشاد،
در نىنى هر نگاه،
در انعطاف هر گل و گیاه،
در جام خونین شقایقها،
در آزادگى جنگلان سرو،
در پرش شورانگیز هر تذرو.
زمزمه مىکنم یادت را،
در ذهن مادرى،
که چگرگوشهاش را خونآلود به خاک سپرده است،
در خلوت آن دخترى،
که در فراقت اشکهاى بىحساب ریخت.
یادت را،
در کولهبار زندگیم مىنهم،
چون دورهگردى در کوى و برزن خلوت و خاموش روستاهاى غمگرفته،
آواز مىدهم یادت را،
در تمرکز انسانى شهرها.
منفجر مىکنم در آواز دسته جمعى دختران شالیکار،
که تا زانو در گل فرو رفتهاند،
در معادن سیاه ذغال شمال،
در گنبدهاى نفتى جنوب،
در کومه سرد و حقیر ایلات چادرنشین غرب،
در صحارى بىبرگ و پوشش شرق.
یادت را،
چون پیچکى، مىرویانم بر فراز دیوارهاى شهر،
بر کابلهاى زنگ خانهها،
در انعکاس بىوقفه آینهها.
یادت را،
هر پگاه بر چهره مىزنم، چون آب،
تا برجهانَدم از خواب.
یادت را چون گرده نان،
بر سفره طعام خویش مىنهم هر روز،
و هر روز در آینه یادت،
گیسوان بلند معشوقم را شانه مىکنم.
من آب مىدهم،
تشنگان دشت را آب مىدهم،
رمز سراب مىدهم.
من عاشق بىخانه را،
من بلبل آواره را،
با تو جواب مىدهم.
من گنبد دوّار را،
من کودک گهوارهِ را هم با تو تاب مىدهم.
***
در من روان شو!
در عروق خون گرفتهام،
بر زبان دوختهام،
بر قلب نفروختهام،
اى ماه،
اى دلیل راه،
در این شبان سیاه،
در این خزان تباه،
مرا بخواه،
مرا بخواه!