سخن روز شماره ۵
۲۸ اسفند ۱۴۰۲، ۱۸ مارس ۲۰۲۴
طبری میگوید که “نوروز بزرگترین جشنِ خلقی مردم ایران است.”
با آنکه جشنهای باستانی فراوانی به گرد فراموشی سپرده شدهاند، ولی نوروز با همه زخمهای ژرف بر تن زنده است و از یادگاه تاریخی مردم ما پاک نشده است. نیاکان ما پس از اسلام با ترس و دلهره نوروز را در دلها نهان کرده بودند و پنهانی آن را جشن میگرفتند. آنها با دلیری نوروز را با پول دادن به فرمانروایان عرب و پنهانکاری از ددمنشان مغولها زنده نگه داشتند و به دودمان های پسین پیشکش کردند.
تاریک اندیشان رژیم ولی فقیه هم ریشه نوروز را در فرهنگ زمینی ما دست کم گرفته بودند و نمیدانستند که نوروز را نمیتوان به این آسانی از یاد مردم زدود. با آمدن هر بهاری مردم با همه ی بازداشتگیها سردمداران زورگو به یاد نوروز میافتادند و میافتند.
نوروز زمان آمادگی زمین، برای حس کردن دست نوازشگر و آفریننده کشاورز نیز هست. با آنکه با فرارسیدن نوروز زمان کشت و کار توانفرسا نیز فرا میرسید، مردم آن را گرامی میداشتند، چرا که کار سخت را فراهم کننده نان شب می دانستند. خاک بوی تازگی میگیرد که کشاورز را در رویا و آرزوی کشتی پربار سرمست می کند. کشاورزان به پاشيدن دانههای بهاری به روی زمین آماده مي پرداختند.
برای همین طبری می گوید که “کاشتِ نمونهوار گندم و برنج و جو و باقلا و کاجیله و ارزن و نخود و ماش در جشن نوروز و برخی رسوم دیگر نمودارِ خصلتِ کشاورزی جشن است“.
در آغاز کشت و کار، زنان کشاورزان رنجبر در نوروز، به پيشانه گاوها که افزار کار بودند رنگ میانداختند و گردنبندیهای رنگارنگ میبافتند و به گردن گاوهای پُرکار میآويختند و بدینگونه به پيشواز بهار و شکوفايی طبيعت میرفتند. مردم برای جشن و پایکوبی به دامن تپههای سرسبز و صحراها میرفتند و با طبیعت بهاری در آمیخته و با آن هم آجین میشدند.
زنان ایران باستان برای بزرگداشت نوروز و پیشوازی از آمدن بهار آماده می شدند، خوراک می پختند، سبزه میکاشتند و خانه تکانی میکردند. زنان در آستانه نوروز با شستن فرشها و گردگیری و پاکیزگی خانه، شادی و شور را در آستانه بهار به خانه میآورند. در گذشتههای دور زنان نوروز را با جشنهای ویژه خود گرامی میداشتند. تا پاسی از شب به آوازخوانی و داستان خوانی میپرداختند. و هوای آنشب شور ویژهای داشت. در اين شب زنان دور ديگ گرد هم میآمدند (گویا این آیین هنوز در بخشی از افغانستان کنونی پایدار است) و تا نزديکیهای سپیده دم شادی و پایکوبی میکردند و ترانه میخواندند.
افزون بر این، نوروز نمود با شکوهی از دیالکتیک زندگی و مردگی؛ از زایش زندگی پرجوش از تن خسته و روان افسرده کهنگی ی که میرنده است.
طبری میافزاید که نمی توان نوروز را “تنها جشن کشاورزی دانست”. “بهار در تفکر اسطوره ای نیاکانِ انسان، یادآورِ از نو زنده شدنِ مرده است. طبیعتِ بی جان در این ماه بار دیگر بر می جوشد. درختِ خشک برگ می کند. زمینِ سیاه سبز می شود بوتۀ بی جان گُل می دهد، برفِ گداز، نهرهای جوشان را به راه می اندازد و تابشِ خورشید، جانوران را از خوابِ زمستانی بر می انگیزد.”
بهار همراه نوروز می آید. بهار فصل خانه تکانی، نوسازی و بازسازی است. جهان کهنه و پیر که به چشم مرده مینمود، دوباره در بهار جان می گیرد و جوان میشود. دیالکتیک طبعیت این است؛ مردهها به زندهگان تازهای دگرگون میشوند.
پس از برگ ریزان خزان، زمستان هم هم اکنون به دم پایانی خود نزدیک می شود. ماهها چشم به راهی ما برای بهار جان بخش به پایان میرسد. خورشید از خواب زمستانی برمی خیزد و با توانایی میدرخشد. شب دراز یلدایی به سر می اید و روشنی درازتر می شود . زمستان با همهی سرسختی خود به ناگزیر جای خود را به بهار میدهد.
بهار آغازی نو است که انگیزه زنده بودن را نیرومند میکند. دشت و صحرا دوباره سبز، گُلها شکوفا می شوند و مرغهای بهاری با آواز گوش نواز خود خوابزدگان را بیدار میکنند. دست افسون گر بهار هنرمندانه به آنی چادر سبز را روی زمین پهن میکند. بهار با زبردستی، به رنگکاری تپه ها، جنگُلها و کوهها میپردازد. گُلهای رنگارنگ پیرامون، آواز خوش پرندگان نشانههای طبیعتی است که با دست و دل بازی برای ما خوراک و آب در سفره میچیند. بهار برف را آب میکند تا چهرههای پنهان شده دوباره آشکار شوند. باران بهاری چشمههای زلال را به دشتهای خفته روان میکند، زمین را از خواب سنگین زمستانی بیدار و زنده میکند تا زندگی به زمین می گردد. گُلها با خوش بویه (عطر) خود هوا را پر میکنند. جوانههای ریز و سبز روی شاخههای درخت سر بر میاورند. پروانهها که از سردی زمستان به پرواز دور شمعهای شب دل خوش بودند دوباره در باغ و بیشه به دنبال معشوقه گُل میگردند. بلبلان آواز خوانان به سوی لاله زار پرواز می کنند و مگس مرغ از انگبین لاله های سرخ و سپید سر مست میشود.
گرمایی که بهار با خود میآورد، رخسار یخ زده را آب میکند و تن را از تن پوش های سنگین میرهاند و روان افسرده را شاد میسازد. کارشناسان زیبایی شناسی میگویند که شوری که بهار در انسان برمیانگیزد، در نهاد انسان نهفته است. خورشید درخشان، درازی روز، گرمایی تن، سبزی طبعیت، آواز پرندگان مایهی شادی روان میشود. در روانی که شاد است، دانه امید کاشته میشود. انسان که زمستان را جاودانه مییافت، هنگامی که بوسه آفتاب به گونه را حس میکند و آسمان پاک و آبی را میبیند، باور به سرافرازی زندگی در او نیرومند میشود. بهار مرز میان رویا و واقعیت را در هم میشکند و به رویای آیندهای روشن بالهای نیرومند پرواز میدهد. بهار فصل عاشقان هم هست. نیاکان ما آواز بُلبُل در باغچه و پرواز پروانه به دور گُل را در پیوند ناگسستنی با دلدادگی میدیدند.
نوروز اما همیشه نمایشگاه جایگاه طبقاتی دارایان نیز بوده است. طبری در این باره سخن از “عامل پیوند فرهنگ با زندگی سیاسی جامعه (اشرافیت شاهنشاهی و نظام زمره ای)” میگوید.
زراندوزان با آزمندی شگفتانگیزی زور خود را با زر به نمایش میگذاشتند. آنها در آستانه نوروز سامان (اسباب) خانه خود را نو میکردند. درون خانه خانوادههای دارا هنگام خانه تکانی با خون انگشتان و عرق تن زنان رنجبر آمیخته بود. میهمان نوازی اربابان و پذیرایی مهمانان با کار توانفرسای مردان رنج شدنی بود.
شوربختانه، نوروز هنوز هم نمایشگاه جایگاه طبقاتی است. ما در سفرههای لایههای گوناگون بورژوازی “صد ناز و نعمت” و در سفرههای طبقه کارگر و لایههای پایینی “نان جو آلوده با خون” را میبینیم.
دریغا! که نوروز تهیدستان و رنجبران در روند گذر از نظام فئودالی به سرمایهداری چندان دستخوش دگرگونی نشدهاست. سفرهی نوروزی آنها همچنان کم رنگ است، اگر چه آنها رویاهای پُررنگی دارند.
شاملو می سراید:
نوروز
بی گندم ِ سبز و سفره می آید،
بی پیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور
با این همه، نوروز نماد پیروزی اهورا بر اهریمن، پیروزی نیکی بر بدی، و پیروزی بهار بر زمستان است. انسان در طبیعت دگرگون شده پیرامون، سراسر شور رستاخیز می شود و در می یابد که میتوان بهار زندگی را با سازندگی و رزمندگی برپا ساخت.
بگذارید انسانها با الگوگیری از طبیعت، تن پوش نومیدی زمستان را به دور ریزند و با رویشی نو، نیرومند پای در راه آزادی و برابری بگذارند، تا نوروز آینده نمایشگاه نیروی سازنده کارگران و رنجبران شود.
نوروز امسال برای طبقه کارگر و دیگر رنجبران نوید آزادی و رهایی از سردی فرمانروایی سرمایه با کمک واپسگرایان دینی است.
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود (کسرایی)
نوروز به مردمان رنج و کار، به رزمندگان راه آزادی و برابری خجسته باد!