نوشته حاضر که در تابستان ١٣٨٧ به رشته تحریر در آمده بود، با توجه به بحران حاکم بر نظام مالى امپریالیستى از اهمیت مضاعف برخوردار مىشود. اهمیت افشاگرانه محتواى مقاله در نشان دادن ضرورت مقاومت علیه نسخه نولیبرال امپریالیستى است، که هدف آن غارت ثروتهاى ملى کشورهاى جهان سوم از طریق اعمال برنامه خصوصى و آزادسازى اقتصادى افسارگسیخته مىباشد. سیاستى که موتور اصلىآن را سرمایه سوداگر مالى امپریالیستى تشکیل مىدهد و مقاومتى که تنها بر پایه عملکرد یک برنامه اقتصاد ملى و دمکراتیک در کشورهاى جهان سوم، که در خدمت حفظ منافع ملى و به سود مردم باشد، موفق خواهد بود.
باز هم آقاى خاویر زولانا راهى تهران شد با ”بسته“ پیشنهادى جدیدى که آن را ”بسته تشویقى“ نیز مىنامند. وزیر امور خارجه ایران نیز اعلام داشت که محتواى بسته، مورد بررسى قرار خواهد گرفت و به آن سر وقت پاسخ داده خواهد شد. آقاى ولایتى، وزیر اسبق امور خارجه جمهورى اسلامى ایران، که در غرب به عنوان مشاور ویژه آیتالله خامنهاى در امور خارجى معروف است، پذیرش محتواى ”بسته“ را از طرف ایران قویاً توصیه کرده است.
ارسال متقابل این بستهها مدتى است که ادامه دارد و باید آن را چانهزدن رسمى، ولى پوشیده از چشم و آگاهى مردم ایران دانست، که بین نمایندگان امپریالیسم و حاکمیت سرمایهدارى در جمهورى اسلامى ایران در جریان است.
نکات ”تشویقى“ در این بستهها از چه موادى تشکیل شده اند.
چانهزدن درباره پیششرط پایان و یا لااقل قطع غنىسازى اورانیوم توسط ایران را نباید جدى گرفت، که گویا ”گفتگو“ را ممکن مىسازد. پراهمیت، نتایجى هستند که محتواى بستهها را تشکیل مىدهند و چانه زدن بر سر آنها است که در شرف پایان است. براى سرمایهمالى امپریالیستى، اجراى بىچون وچراى دستورات بانک جهانى، صندوق بینالمللى پول، سازمان تجارت جهانى، مصوبات نشستهاى داووس و سران هشت کشور صنعتى G8 و به عبارت دقیقتر، اجراى بىچون و چراى نسخه نولیبرال امپریالیستى درباره ”خصوصى و آزادسازى اقتصادى“ در ایران، هدف اصلى را تشکیل مىدهد.
بدیهى است که اجراى این نسخه را تنها سرمایهداران و نظام سرمایهدارى تابع و مجرى این نسخه امپریالیستى مىتواند به مورد اجرا بگذارد. سرمایهدارى حاکم در جمهورى اسلامى با رد و بدل کردن این بستهها مىخواهد خود را بهمثابه سرمایهدارى قابل اعتماد و مجرى مطیع این برنامه امپریالیستى معرفى کرده و جا اندازد.
پیشنهاد طرف ایرانى براى تشکیل کنسرسیوم غنى سازى اورانیوم و تولید سوخت نیروگاه اتمى در ایران، که در آن کنسرنهاى امپریالیستى و سرمایهدارى حاکم در جمهورى اسلامى ”شریک“ باشند، هیچ معنایى جز کوشش براى تبدیل شدن به ”شریک“ و متحد سرمایهدارى جهانى ندارد. حاکمیت سرمایهداران غارتگر مىخواهد و امیدوار است از این طریق تداوم بقاى خود را ممکن سازد. تداومى که به معناى برباد رفتن استقلال اقتصادى و سیاسى ایران و تداوم سرکوب خشن آزادىها و حقوق دمکراتیک و قانونى مردم خواهد بود.
براى آنکه بتوان تصور روشنى از نکات ”تشویقى“ در بستهها داشت، مىتوان به نمونههاى مشابه آن در جهان و در منطقه نظر انداخت. کشورهاى بسیارى، از عربستان سعودى، بحرین، مصر، اندونزى و همچنین در آمریکاى لاتین و مناطق دیگر جهان وجود دارند، که به چنین توافقهایى با امپریالیسم دست یافته و از موارد ”تشویقى“ بهرهمند شدهاند.
براى آشنا شدن با این نمونهها مىتوان به اظهارات یک شهروند آمریکایى مراجعه کرد که خود دههها نقش سازمانده این نوع قراردادها را بین سران کشورهاى جهان سوم و شرکتهاى سرمایهگذارى و عملیاتى آمریکایى به عهده داشته و اکنون آنها را در کتابى افشا نموده است.
اعترافات یک جنایتکار اقتصادى
جون پرکینز Gohn Perkins یک Economic Hit Man (EHM) (جنایتکار اقتصادى) آمریکایى است که به عنوان متخصص عالىرتبه ”سازمان آمریکایى در خدمت رشد جهانى“ (USAID) US Agency for International Development مجرى برنامههاى جنایتکارانه اقتصادى امپریالیسم آمریکا در جهان بوده است. نام جنایتکار اقتصادى را او به خود نداده است، بلکه نام رسمى براى متخصصان سازمان مافیایى کنسرنهاى آمریکایى است. او در کتابش (١) تصریح مىکند که هر زمان کسى از کارکنان این نام را به طور کامل بیان مىکرد، لبخندى نیز بر لبانش نقش مىبست. اما نام کامل سازمان تقریبا در میان کارکنان شناخته شده نبود، بلکه همیشه تنها سه حرف اول EHM به کار برده مىشد.
براى گماشته شدن به این شغل، پرکینز مىبایستى پیشتر به عضویت سازمان جاسوسى ملى آمریکا National Security Agency (NSA) انتخاب مىگشت که مهمترین سازمان جاسوسى ایالات متحده آمریکا، برتر از سیا، مىباشد.
پرکینز پس از کنارهگیرى و خروج از این سازمان، که با تهدیدات و فشارهاى زیادى علیه او همراه بوده است، اکنون در سازمان مدافع حقوق خلقهاى بومى آمریکا مرکزى- جنوبى فعالیت مىکند. او در کتابى که سرگذشت زندگى خود اوست، شیوهها و وسایلى را برمىشمرد که امپریالیسم آمریکا و کنسرنهاى آن براى به دام انداختن دولتها و کشورهاى جهان سوم بکار مىبرند، تا از طریق اعطاى قروض غیرقابل بازپرداخت و انعقاد قراردادهاى ”همکارى“، با نقض استقلال سیاسى و اقتصادى این کشورها، دولتهایشان را مجبور سازند به دستورات امپریالیسم آمریکا تن داده و به آنها تمکین کنند.
پرکینز در اینباره در پیشگفتار کتاب خود ازجمله مىنویسد: «… وظیفه ما ایجاد شرایطى است که بتوان با استفاده از سازمانهاى مالى بینالمللى خود، کشورهاى دیگر را تحت کنترل کورپوراتوکراتى Korporatokratie درآوریم. کورپوراتوکراتى مجموعهِ مافیایى مىباشد که بر کلیه کنسرنهاى بزرگ، دولت ما و بانکهاى ما حکم مىراند. به این منظور، همانند سازمانهاى مافیایى، ما متخصصین EMH در ابتداء خدمات خود را به دولتهاى کشورهاى جهان سوم ارایه مىدهیم. مثلاً اهداى وام و اعتبار براى پروژههاى زیربنایى: نیروگاههاى تولید برق، بزرگراهها، بنادر، فرودگاهها … شرط اعطاى اعتبار، پذیرفتن شرکتها مهندسى، ساختمانى و … براى احداث پروژهها از ایالات متحده آمریکاست. بدینترتیب بخش بزرگى از پول اعتبارى اصلاً از آمریکا خارج هم نمىشود، بلکه از بانک در واشنگتن به شرکتها در نیویورک، هودسون یا سانفرانسیسکو پرداخت مىگردد.
اگر پول اعتبارها از آمریکا خارج هم نمىشود، باوجود این باید کشور دریافت کننده، آنها را به اضافه سودشان به کشور اعتبار دهنده بپردازد. زمانى یک EMH موفق است، که حجم اعتبار آنقدر بزرگ است، که کشور مقروض پس از چند سال دیگر قادر به پرداخت قسط و سود نیست. آنوقت است که ما سهم مافیایى خود را طلب مىکنیم که بهویژه عبارتند از: حرف شنوایى کشور مقروض از آمریکا در راىگیرى در سازمان ملل، موافقت با ایجاد پایگاههاى نظامى در کشورش و یا سپردن منابع مهم خود، مانند منابع نفتى، به آمریکا و یا پذیرش کنترل آمریکا مثلاً بر کانال پاناما. البته که قروض این کشورها بخشوده نمى شود – و ما توانستهایم از این طریق، کشورى را دراز مدت تحت کنترل و انقیاد خود درآوریم. …».
اکوادور به بند کشیده شد
با کشف نفت در سال ١٩۶٨ در اکوادور، من و همکاران دیگر EHM این کشور را فتح کردیم. از این تاریخ، قروض خارجى این کشور از ٢۴٠ میلیون به ١۶ میلیارد دلار فزونى یافت، فقر مردم از ۵٠ به ٧٠ درصد اهالى تسرى یافت، بیکارى از ١۵ به ٧٠ درصد افزایش نشان داد.
«متاسفانه اکوادور یک مورد استثنایى را تشکیل نمىدهد. تقریباً همه کشورهاى فتح شده به این وضع دچار شدند. قروض کشورهاى جهان سوم از مرز ۵ر٢ بلیون دلار گذشته است. بازپرداخت سود و اصل اعتبارها در سال ٢٠٠۴، سالیانه به ٣٧۵ میلیارد دلار در سال بالغ شده است. این رقمى است بیش از مخارج همه کشورهاى جهان سوم براى بهداشت و درمان و آموزش در سال و بیست بار بیشتر از کل کمکهایى است، که این کشورها در سال از خارج دریافت مىکنند. بیش از نیمى از مردم جهان، امروز با روزى کمتر از دو دلار زندگى مىکنند، که تقریباً همان درآمد سال ١٩٧٠ آنان است، درحالى که یک درصد از خانوارها در این کشورها ٧٠ تا ٩٠ درصد ثروت کشور را در اختیار دارند.» (ص ٢۵)
اما اگر ما جنایتکاران اقتصادى موفق نشویم، آنوقت «شغالها وارد صحنه مىشوند. ما EHM ها گروه پلید مردان و زنانى را شغالها مىنامیم که همیشه حضور دارند، اما خود را در سایه نگه مىدارند. وقتى آنها وارد صحنه شوند، آنوقت روساى دولتها مىمیرند و یا در جریان تصادفات ”به قتل“ مىرسند. و اگر شغالها هم ناموفق از کار درآیند، مثلاً در مورد افغانستان یا عراق، آنوقت باید شیوه قدیمى و شناخته شده اعمال گردد. آنوقت است که جوانان آمریکایى به جنگ فرستاده مىشوند، که یا بکشند و یا کشته شوند.» (ص ٢٩)
عربستان سعودى که بزرگترین تولید کننده و فروشنده نفت در جهان است، تنها چند سالى است که از توازن بودجه سالیانه کشور برخوردار است. علت این وضع چیست؟ ببینیم پرکینز در این زمینه چه حرفى براى گفتن دارد؟
قرارداد ”همکارى“ با عربستان سعودى
به دنبال بکار گرفتن ”اسلحه نفت“ در سال ١٩٧٣ توسط عربستان سعودى و برخى کشورهاى دیگر عربى، و ”تحریم فروش“ نفت به کشورهاى غربى «به خاطر سیاست دوستانه آمریکا و کشورهاى غربى در برابر اسرائیل» (ص ١۵١)، که به افزایش ٧٠ درصدى قیمت نفت خام (هر بشکه از ٠٢ر١ به ٣٢ر٨ دلار) انجامید، «موجب تقویت مواضع و همکارى کوپوراتوکراتى شد که سه ستون پایههاى آن را کنسرنهاى بزرگ، بانکهاى جهانى و دولتهایشان تشکیل مىدادند. این همکارى در سالهاى بعد نیز دوام یافت و پیگیرانه دنبال شد.» (ص ١۵٢)
وال استریت و دولت آمریکا به این توافق رسیدند که «دیگر امکان کاربرد اسلحه نفت نباید براى هیچ دولتى ممکن باشد» (همانجا) براین پایه، بلافاصله پس از پایان تحریم فروش نفت، آمریکا در مذاکراتى با عربستان سعودى به این کشور ”بسته تشویقى“اى ارایه داشت، که آنطور که شواهد نشان مىدهد، داراى محتواى مشابهى است که در ماههاى اخیر به ایران نیز پیشنهاد نموده است. «این پیشنهادها مىبایستى عربستان سعودى را به کشورى پیشرفته در قرن بیستم تبدیل مىکردند. در مقابل، بازگشت پترودلارها به آمریکا تضمین شده و [عربستان] متعهد شد، که دیگر هیچگاه اسلحه نفت و تحریم فروش آن را به کار نگیرد.» (ص١۵٣)
براى تدارک مذاکرات و عقد قرارداد، فردى به عربستان گسیل شد که نامش همیشه در پرده ابهام باقى ماند: «فردى با مقام بالاى حاکمیتى به عربستان گسیل شد – میسیونى بسیار مخفى. من مطمئن نیستم، اما تصور مىکنم این فرد هنرى کیسینجر بود.» (ص١۶۶)
با توجه به تناسب قوا در جهان امروز، تماس با ایران در ظاهر متفاوت است. خاویر سولانا و سفرهاى علنى او براى انتقال ”بستههاى تشویقى“ در همه برنامههاى خبرى مطرح مىگردد. تنها چیزى که پنهان مانده و راز سر بمهرى را براى مردم ایران تشکیل مىدهد، محتواى بسته و مضمون صحبتها است. راز سر بمهرى که مردم عربستان هنوز هم از آن بىخبرند!
پرکینز ادامه مىدهد: «اولین وظیفه این سفیر آمریکا در سال ١٩٧٣ این بود که براى عربستان سعودى روشن کند، که اگر پیشنهادهاى آمریکا را نپذیرد، سرنوشت دکتر محمد مصدق در ایران، که به ملى کردن نفت ایران دست زد و انگلیسىها را از ایران اخراج نمود، در انتظار حاکمان آن خواهد بود.» (همانجا)
در مورد عربستان سعودى برنامه متفاوت بود. «در اینجا نمىبایستى با تحمیل قروض سنگین و غیرقابل بازپرداخت به کشورى از جهان سوم، اقتصاد و سیاست این کشور وابسته به خواست آمریکا گردد. برنامه، بازگرداندن پترودلارها به اقتصاد آمریکا بود. در این روند، اقتصاد عربستان سعودى براى دههها وابسته به آمریکا مىشد.» (ص ١۵۵) امرى که موجب آن شد، که سالهاى طولانى، عربستان، باوجود هزاران میلیارد دلار درآمد نفتى، حتى قادر به داشتن بودجه متوازن براى کشورش نباشد و تنها در چند سال اخیر به کسرى بودجه سالانه خود پایان بخشد.
«امید ما آن بود که با مدل همکارى اقتصادى با عربستان سعودى، ما به شیوهاى دستیافته باشیم که بتوان آن را در مورد کشورهاى دیگرى (در سازمان اوپک) نیز بکار برد.» (ص ١۵٧)
اجراى این برنامه با هدفهاى زیر دنبال مىشد: «هدف اصلى دستیابى کنسرنهاى آمریکایى به سود حداکثر و ایجاد وابستگى عربستان سعودى به ایالات متحده آمریکا بود. من نیازى نمىبینم توضیح دهم که این دو هدف چگونه بههم بافته و تنیده شده بودند.» (ص ١۵٩) … «قراردادها براى برپایى و سرپرستى پروژهها در طول سالیان دراز ازجمله با کنسرنهاى MAIN, Bechtel, Brown – Root, Halliburton, Stone – Webster و دیگران منعقد شد.» (ص ١۶٠) آمریکا با کمکهاى تکنیکى و نظامى به «عامل بقاى طولانى خاندان سعودى تبدیل گشت.» (ص ١۶۴)
کشورى که در آن اکنون پایگاههاى متعدد ارتش آمریکا برپاست و چه بسا با قراردادهاى مخفى، آنطور که با دولت عراق نیز به امضاء رسیده است، به اشغال نظامى امپریالیست آمریکا درآمده است.
نباید اجازه داد که تاریخ تکرار شود. فروپاشى نظام مالى امپریالیستى در این روزها، امکان عینى مقاومت ملى و مردمى و دمکراتیک را در برابر دیکته امپریالیستى ایجاد ساخته است. باید با خواست اجراى اصول دمکراتیک قانون اساسى در مورد آزادىهاى قانونى، شرایط ضرورى براى برقرارى حاکمیت مردم را ایجاد نمود و اجازه نداد، قند در دل امپریالیسم و سرمایهدارانى در ایران آب شود، که به مجرى نسخه نولیبرال امپریالیستى تبدیل شده اند.
—
١- John Perkins, Bekenntnisse eines Economic Hit Man 2007, S.22-23 (Confessions of an Economic Hit Man 2004, bei Berrett- Koehler Publishers, San Francisco, USA)