«پیش از آنکه متحد شویم، باید نخست مرزها را با قاطعیت و صراحت تمام مشخص کنیم. درغیراینصورت، اتحاد ما فقط مفهوم موهومى خواهد بود، که بر تشتت موجود پرده مىکشد و مانع برانداختن قطعى آن مىشود.» (لنین، کلیات به آلمانى، جلد ۴، ص ٣٢٩)
همانقدر که انقلاب ”ناب“ وجود ندارد، همانقدر هم پیروزى انقلاب بدون اتحادهاى وسیع اجتماعى ممکن نیست. لذا مسئله اتحادها در مبارزات اجتماعى، یکى از مرکزىترین مسائل است. موضع حزب توده ایران در این مسئله در طول ۶٨ سال مبارزه، همیشه موضعى قاطع و صریح و روشن بوده است. در انقلاب بهمن ۵٧، این صراحت و قاطعیت به یکى از قلههاى رفیع نه تنها در مقیاس ایران، بلکه بمراتب فراتر از آن دست یافت. کتابچه کوچک وسبزرنگ ”خط امام“، که ارزیابى حزب توده ایران از خصلت و مضمون انقلاب ملى و دمکراتیک بهمن ۵٧ است، تبلور پایبندى به قاطعیت و صراحت مرزهاى مورد نظر لنین در نقل قول پیش مىباشد.
اتهام دشمنان حزب توده ایران، که گویا جنبش تودهاى «دنبالهرو خمینى است»، نه از اینرو نادرست بود، که هدفمند و دشمنانه بود، بلکه ازاینرو، زیرا که حزب توده ایران «مرزها را با قاطعیت و صراحت تمام مشخص» کرده و ارزیابى علمى خود را از خصلت انقلاب و وظایف آن و نیروهاى شرکت کننده در آن بیان داشته بود. ارزیابى و برداشتى که پایه و اساس سیاست «اتحاد و انتقاد» را در رابطه با نیروهاى انقلابى مسلمان تشکیل مىداد.
متاسفانه در شرایط کنونى و وجود تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى، نمىتوان چنین قاطعیت و صراحتى را در ارزیابىها در این جنبش یافت و نشان داد. دراینباره باز هم صحبت خواهد شد. در اینجا به پیششرطهاى اتحادها در جبهههاى مبارزاتى در کشور نظرى بیافکنیم.
جهان پیرامون قابل شناخت است
ایدئولوژى پسامدرن سرمایهدارى دورانِ افول مدعى است، که جهان پیرامون تنها در محیط محدود فرد، اندیویوم، براى او قابل شناخت است. هر فرد و یا ”اتم“ در جامعه، شخصیتى یگانه است، با نظر و دید و برداشت ویژه خود از ”حقیقت“. یگانگى شخصیت هر فرد انسانى و نظر و ”حقیقت“ او، مضمون کثرتگرا و پلورالیستى بودن جامعه را مستدل مىسازد، و این برداشت، بیان کمال و ذات دمکراسى است.
این اندیشه پوزیتویستى و در خدمت حفظ نظام غارتگر سرمایهدارى، ”ماتریالیسم تاریخى“ را افسانه و ”داستان بزرگ“ مىنامد و مضمون علمى آن را نفى مىکند.
بر خلاف این مدعیان، که به قول زندهیاد احسان طبرى به جهان از ”روزنى تنگ“ مىنگرند، جنبش تودهاى مسلح به تئورى شناخت مارکسیستى، یعنى مسلح به ماتریالیسم- دیالکتیک، خود و محیط پیرامون را قابل شناخت مىداند و لذا قادر است ”حقیقت نسبى“ را در روند تاریخ شناخته، درک و تفهیم کند. ازاینرو وجود تشتت در تشخیص ”حقیقت نسبى“ در جنبش تودهاى مسلح به اسلوب علمى شناخت، غیرقابل توجیه بوده و ریشه در علل خارجى و بیگانه از ذات آن دارد. پذیرفتن و یا تن دادن به چندین ”حقیقت“ در جنبش تودهاى، در تضاد است با برداشت مارکسیست- لنینیستى از هستى.
البته مىتواند در جنبش تودهاى درباره چگونگى برخورد به ”حقیقت نسبى“ نظریات و پیشنهادهاى متفاوت وجود داشته باشد. امرى که باید بطور دمکراتیک مورد بحث قرار گرفته و با توجه دقیق و علمى به همه شرایط، درباره آن تصمیم گرفته شود. تصمیمى که باید بتواند در جریان عمل و پراتیک انقلابى پیگیرانه مورد بررسى و در صورت لزوم مورد تجدیدنظر قرار گیرد.
ریشه وجودى پدیدهها
سوسیالیسم علمى ازاینرو علم است، زیرا ارزیابى از پدیده را، با ارزیابى رشته وجودى آن، با شدن آن، آغاز مىکند. به این منظور، و همانند هر بررسى علمى، در آغاز نطفه تکوینى پدیده را جستجو کرده و روند رشد آن را در طول تاریخ دنبال مىکند. خصلت علمى بودن ”ماتریالیسم تاریخى“، ناشى از پایبند بودن به اسلوب فوق مىباشد. مارکس در کاپیتال، براى توضیح و ارایه تعریف علمى از مقوله ”پول“ در صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمایهدارى، ریشه علت وجودى آن را در گذشته تاریخى نشان مىدهد و به اثبات مىرساند که براى درک عملکرد پول، باید از بررسى مقوله ارزش مبادله کالا آغاز کرد.
در نقلقول فوق، لنین «قاطعیت و صراحت مرزها» را ریشه وجودى و شرط اتحادهاى پایدار در نبردهاى اجتماعى اعلام مىکند. مرزهایى، که بنوبه خود، از ارزیابى مستقل علمى شرایط مشخص حاکم بر جامعه کشف و شناخته مىشوند. مضمون «مرزها»، تشخیص اصلىترین تضاد حاکم بر جامعه و اصلىترین صحنه نبرد اجتماعى است. تضاد برده و بردهدار در نظام بردهدارى و یا کار و سرمایه در نظام سرمایهدارى، و نبرد طبقاتى ناشى از آنها، چنین تضادهایى هستند. «قاطعیت و صراحت»، یعنى ترسیم این تضاد اصلى بدون هرنوع پردهپوشى، روشن، مستدل و براى تودهها قابل درک و ارایه شعار مبارزاتى روز، که تبلور اصلىترین صحنه نبرد اجتماعى در مرحله تاریخى مشخص رشد جامعه است.
بدینترتیب مىتوان سرآغاز رشته علت وجودى اتحادها را در جامعه، تشخیص اصلىترین تضاد لحظه تاریخى در جامعه ارزیابى نمود. تشخیص این اصلىترین تضاد، کشف عمدهترین گره آشتىناپذیرى است، که بدون حل آن، راه رشد ترقىخواهانه جامعه گشوده نخواهد شد. تشخیص و اعلام خصلت ملى و دمکراتیک انقلاب بهمن ۵٧ توسط حزب توده ایران، جنبش تودهاى را قادر ساخت هم راه رشد و تعمیق انقلاب و هم خطرهایى که آن را تهدید مىکرد، با دقت علمى برشمرده و هشدار دهد.
این تشخیص، تشخیصى فردى و اندیویدوالیستى، چندگانه و پلورالیستى نیست. بهویژه این تشخیص در جنبش تودهاى مسلح به ”تئورى شناخت“ مارکسیستى نمىتواند چندگانه و پلورالیستى باشد.
در دورانهاى رشد انقلابى جامعه توافق بر سر ”اصلىترین تضاد“ در بین وسیعترین قشرها و طبقات بوجود مىآید، چنانچه در انقلاب بهمن نیز چنین بود. با حل تضاد اصلى (براى مثال، سرنگونى رژیم سلطنتى- ساواکى)، روند جدایىها در جنبش تودهها آغاز و «نبرد که بر که» به عمدهترین صحنه نبرد تبدیل مىگردد، چنانچه بعد از انقلاب بهمن ۵٧ نیز چنین شد.
براى بحث کنونى در جنبش تودهاى، توافق قاطع و صریح بر سر ”تضاد اصلى“ در شرایط حاکم بر ایران ضرورتى مبرم داراست. با این توافق، «مرز قاطع و روشن» در اتحاد نیروها در جامعه مشخص و تعیین مىشود. درعینحال، این توافق در جنبش تودهاى نیز زمینه عینى وحدت اندیشه و عمل را بوجود مىآورد.
ابهت و صلابت ضرورت یافتن و توافق بر سر ”تضاد اصلى“ در ایران کنونى را مىتوان مثلاً سردرگمى در ”جنبش اصلاحات“ بر سر یافتن ارزیابى مشترک و تعیین «مرزها» براى انتخابات ریاست جمهورى آینده، دنبال کرد (مراجعه شود مثلاً به مقاله ”خاتمىتر از خاتمى“ در نشریه ”شهروند امروز“، ٨ آبان ١٣٨٧).
تضاد اصلى دوران کنونى، تضاد بین مردم و حاکمیت سرمایهدارى از یک سو و بین مردم و امپریالیسم از سوىدیگر است.
شعار جبهه ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى، بیان سرشت و مضمون تحلیل طبقاتى از تضاد اصلى حاکم بر میهن ما در دوران کنونى است.
مبارزه براى برقرارى آزادىها و حقوق دمکراتیک و قانونى از یکسو و مبارزه علیه اهداف امپریالیستى براى تجزیه و تقسیم ایران به بخشهاى قومى- مذهبى از سوىدیگر، مضمون و محتواى مبارزات آزادیخواهانه و میهندوستانه را در دوران کنونى در ایران تشکیل داده و بیان وحدت دیالکتیکى خصلت دمکراتیک و ملى مبارزات کنونى مىباشد. شناخت، درک، پذیرش و پایبندى به وجود وحدت دیالکتیکى فوق، نشان شناخت وظایف بوده و محکى است براى ارزیابى تودهاى از شرایط حاکم بر ایران و تعیین مرز اتحاد انقلابى بین نیروهاى شرکت کننده در مبارزات مردم.
با بیان و نشان دادن تضاد اصلى حاکم بر ایران، خصلت دمکراتیک و ترقىخواهانه، ملى و ضدامپریالیستى تحلیل انقلابى تودهاى شناخته و درک مىشود. بر این پایه است، که مىتوان جبهه متحد نیروهاى راستین میهندوست و آزادیخواه را ایجاد نمود. جبههاى که در آن پرولتاریا، زحمتکشان شهر و روستا، زنان و جوانان، قشرهاى بینابینى و سرمایهداران ملى و خلقهاى ساکن ایران از وحدت منافع برخوردار هستند.
با تحلیل مستقل طبقاتى، مرزهاى مشترک براى برپایى اتحادها و جبهههاى دمکراتیک، ملى و میهندوستانه روشن شده و زمینه مبارزات مشترک بوجود آمده و سازماندهى آن ممکن مىگردد.
با روشن شدن این مرزهاست، که نیروهاى صادق دمکراتیک و میهندوست ایرانى در تمام لایههاى اجتماعى، دورنماى روشن مبارزاتى را تشخیص مىدهند. دیگر نه شعار ”دمکراسى“ مورد نظر امپریالیسم، که آزادى را ”آزادى سرمایه“ مىداند، و نه شعارهاى انحرافى از ”چپ“ موثر خواهند بود.
مبارزه علیه حاکمیت دیکتاتورى سرمایهدارى بر ایران در دوران کنونى و علیه امپریالیسم، یعنى برقرارى حاکمیت مردم و حفظ منافع ملى!
تمام توان و انرژى را باید در جهت برپایى جبهه ضددیکتاتورى- ضد امپریالیستى، که دفاع از دستاوردهاى انقلاب بهمن و دفاع از اصول ترقىخواهانه آن است، بکار گرفت.
مسئله اتحادها
راه دسترسى به اتحادهاى پایدار و انقلابى، چنانچه بیان شد، روشنى و صراحت مواضع مستقل تودهاى و توضیح و تشریح آن در میان مبارزان است. جلب پایدار متحدان تاریخى از این پیششرط برخوردار است. به گفته لنین، «در غیر اینصورت، اتحاد فقط مفهوم موهومى» باقى مىماند. درعینحال این پیششرط مانع برداشتهاى متفاوت و ارزیابىهاى مختلف از نقش و جاى دیگر نیروهاى شرکت کننده در اتحاد در جنبش تودهاى بوده و مانع ایجاد شدن تشتت نظرى در آن مىشود. نکاتى در این زمینه:
پایدارى بر سر مواضع انقلابى
اول- همانطور که پیشتر نیز بیان شد، نقض آزادىها و حقوق دمکراتیک و قانونى مردم، با هدف ایجاد شرایط غارت مافیایى- رانتخوارانه براى سرمایهدارى حاکم، اصلىترین تضاد مرحله کنونى در ایران بوده و خواست برخوردارى از آزادىهاى دمکراتیک قانونى وبرخوردار شدن از حقوق دمکراتیک و عدالت اجتماعى، به خواست عمومى و اصلىترین صحنه نبرد اجتماعى تبدیل گردیده است.
آزادى و دمکراسى دستاوردهاى پایمال شده انقلاب بهمن مىباشند. بدون دسترسى به آنها، برپایى اقتصادى ملى و دمکراتیک، که ضامن حفظ استقلال کشور است، ممکن نمىگردد. اقتصادى در خدمت مردم و علیه غارت سرمایهدارى مافیایى و رانتخوار داخلى و علیه برنامههاى امپریالیسم.
وجود زمینه عینى و ذهنى ملموس و قابل درک براى تودهها از شعار جبهه ضددیکتاتورى- ضدامپریالیستى، تائیدى است بر درستى ارزیابى مضمون این شعار در تعیین تضاد اصلى و صحنه اصلى نبرد اجتماعى در دوران کنونى در ایران.
زمینه عینى اتحادها در مبارزات اجتماعى را نقاط مشترک منافع نیروهاى شرکت کننده در آن تشکیل مىدهند. نقاط مشترک، مفهومى ایستا نیست. با تغییر شرایط در روند مبارزه، نقاط مشترک تغییر مىیابند. ازاینرو، یکى از وظایف عمده، پافشارى بر پایدارى بر سر مواضع انقلابى در اتحادها مىباشد. سرنوشت انقلاب بهمن، تجربهاى منفى است در تائید ضرورت پایدارى بر سر مواضع انقلابى. تعمیق مبارزه، نیاز به روشنى و صراحت مواضع انقلابى نیروهاى شرکت کننده در اتحادها و جبههها دارد.
وجود این شرایط است، که زمینه عینى و ذهنى برپایى جبهه ضددیکتاتورى را تشکیل مىدهد. جبههاى که بدون دارا بودن خصلت ضدامپریالیستى، ماهیت و مضمون واقعى و تاریخى خود را در دفاع از منافع مردم ازجمله دفاع از حق برخوردارى از آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، از دست مىدهد.
بهمتنیدگى و بهمپیوستگى این دو خواست و آماج مبارزاتى از اینرو از اهمیت برجسته و حیاتى و تاریخى برخوردار مىباشد، زیرا جبهه راست بهویژه در خارج از کشور، برجسته ساختن مواضع ضددیکتاتورى مردم و دفاع از آن را در تبلیغات پردامنه خود، به پوششى به منظور نفى ضرورت مبارزه ضدامپریالیستى قرار داده و مىکوشد مردم را براى دفاع از چنین جبهه ضددیکتاتورى، که آن را جبهه ”دفاع از حقوق بشر“ مىنامد، جلب کند، تا از این طریق، تنها یک جایجایى حاکمیت سرمایهدارى را به سود خود و هارترین محافل امپریالیستى متحد خود عملى سازد.
نتیجه موفقیت چنین ”جبهه ضددیکتاتورى“ به رهبرى نیروهاى راست در خارج از کشور و متحدان آن در کشور، که با صراحت و به طور علنى از مواضع امپریالیسم دفاع مىکنند، تشدید خطر تاریخى براى تبدیل شدن کشور به زائده اقتصاد و سیاست امپریالیستى خواهد بود. مهمترین پیامد منفى موفقیت نیروى راست وابسته به امپریالیسم در خارج از کشور در بدست گرفتن رهبرى جنبش مردم براى آزادى، متوجه استقلال و تمامیت ارضى ایران خواهد شد، که هدف برنامه استراتژیک نظامى و سیاسى امپریالیسم مىباشد، یعنى تقسیم و تجزیه ایران به واحدهاى قومى- مذهبى ناتوان و در تضاد و زدوخورد با یکدیگر. ”آزادى“ صورى، تنها در خدمت اهداف غارتگرانه امپریالیستى و متحدان آن براى به تاراج بردن ثروتها و منابع زیرزمینى ایران و مردم آن قرار خواهد گرفت.
اظهارات سوگندگونه محافل امپریالیستى، که گویا به تاریخ گذشته خلقهاى سرزمین ما واقف بوده و به آن احترام مىگذارند، که نشان نگرانى حتى برخى محافل در اپوزیسیون راست خارج از کشور از اهداف امپریالیستى است، دورغین و غیرواقعى است. استراتژى نظامى- سیاسى امپریالیسم سندى افشاگر در مورد این ”اشک تمساح“ و برنامه استعمارگرانه نولیبرالى آن مىباشد. تجربهاى که در عراق و افغانستان و … در برابر ماست. نه طالبان و نه صدام هدف تجاوز امپریالیستى بود. این ظاهرامر و سطح وقایع است. هدف واقعى و پنهان، استقرار نیروهاى نظامى امپریالیسم و تبدیل این کشورها به مستعمره نولیبرال سرمایه مالى امپریالیستى است. کوشش براى به تصویب رساندن قرارداد ابقاى ارتش متجاوزگر آمریکا در عراق، که با حق کاپیتولاسیون به سود آمریکا همراه است، نشان خصلت استعمار نولیبرالى مىباشد.
دوم- واقعیت دیگرى که باید مورد توجه خاص قرار گیرد، این نکته است، که قشرهاى بینابینى جامعه در تمام سطوح، تا پیرامونىترین حلقات، هنوز بشدت دچار ابهام در مورد خصلت نظام سرمایهدارى حاکم بوده و فاقد نظریات روشن و صریح درباره مواضع ضدامپریالیستى، انقلابى و واقعبینانه هستند. این نیروها البته هر روز با تجربه خود به نتایج ملوستر دست مىیابند. باوجود این، این احتمال و خطر بزرگ وجود دارد و امکان عینىاى را تشکیل مىدهد، که این نیروها و عناصر نتوانند بموقع و با کیفیتى ضرورى مواضع خود را از مواضع سرمایهدارى حاکم جدا و به مواضع مستقل دستیابند.
خطر تداوم سردرگمى نیروهاى بینابینى در صحنه مبارزات ضدامپریالیستى نیز بشدت به چشم مىخورد. این نیروها و قشرها مبارزه علیه امپریالیسم را، مبارزه علیه سیطره اقتصادى نولیبرال آن نمىدانند. مواضع ضدامپریالیستى آنها، مواضعى احساسى و اخلاقى بوده و در صحنههایى جریان دارد، که مىتواند به راحتى مورد سواستفاده امپریالیسم قرار گیرد. ازاینروست که براى متحدان تاریخى این قشرها در جبهههاى مبارزاتى، ارایه کمک و نشان دادن راه واقعبینانه انقلابى، به وظیفهاى سنگین تبدیل شده است.
براین پایه است، که چپ انقلابى مىتواند و از نظر تاریخى موظف است، با طرح شعار برپایى جبهه ضددیکتاتورى و ضد امپریالیستى و نشان دادن وحدت دیالکتیکى این دو شعار، براى به ثمر رساندن اهداف ملى و دمکراتیک انقلاب بهمن بکوشد و دورنماى رشد ترقىخواهانه کشور را به سوى برپایى جامعه سوسیالیستى در ایران بگشاید.
ایجاد چنین زمینه تئوریک- سیاسى براى اتحادها، قدم عمده و آغازین براى جلب متحدین است!